سيماي حضرت محمد (ص )در شعر خاقاني شرواني (3)


 

نويسنده:دکتر سعيد الله قره بگلو




 

6-حضرت محمد (ص)و عقل و جان :
 

عقل که فرمانرواي وجود لانسان است و به فرموده ي پيامبر اولين آفريده است و خاقاني هم اين نظر را چنين تأييد مي کند :
اول زپيشگاه قدم عقل زاد و بس
آري که از يکي ،يکي آيد به ابتدا (ديوان -16)
در مقايسه ي با مرتبه ي اسلام تا حد يک آزاد کرده يا غلام آزاد سقوط مي کند :
آزاد کرده ي در او بود عقل و او
چون عقل هم شهنشه و هم پاسبان ما (ديوان -17)
عقل را در بند گيش افسر خدايي داده ام
اينگيني برده و الب ارسلان آورده ام (ديوان -258)
و گاه تا حد دوات دار کاتب وحي تنزل مي کند :
به پيش کاتب وحيش ،دوات دار خرد
به فرق حاجب بارش ،نثار بار خدا (ديوان -9)
و گاه شاگرد مکتب اين معلم کاينات مي شود :
نطفش معلمي که کند عقل را ادب
خلقش مفرحي که دهد روح را شفا (ديوان -4)
و گاه در برابر عظمت پيامبر واله و شيفته مي ماند همانگونه که طور در برابر تجلي :
عقل و اله شده از فر محمد يابند
طور ،پاره شده از نور تجلي بيند (ديوان -99)
و آنگاه که مي خواهد اين حقيقت را بگويد که همه ي کارهاي پيامبر موافق با موازين عقلي است ،عقل را پير تدبير ملک او مي خواند :
در ملک تو عقل ،پير تدبير
در بزم تو روح چاشني گير
شاعر که در بيت بالاد،روح را چاشني گير بزم پيامبر خواند ،گاه ارواح را علم بر سپاه ايشان مي گويد :
ارواح علم بر سپاهت
جبريل بريد بارگاهت (ديوان -149)
و گاه روح را همراه با عقل ،عاشق بازوي پيامبر و خفته بر درگاه ايشان مي بيند :
مهر آزماي مهر ي بازوش جان و عقل
حلقه بگوش حلقه ي گيسوش انس و جان (ديوان -310)
عقل و جان ،چون ييو سين بر در ياسين خفتند
تن چو نون کز قلمش دور کني تا بينند (ديوان -99)

7-مرتبه ي حضرت محمد (ص)و ديگر پيامبران :
 

پيامبران ،که برگزيدگان حق و برترين خلايق و دردانه هاي آفرينش اند ،از حضرت آدم تا مسيح يا به تعبير نظامي از الف تا ميم مسيح ،از جهت مرتبه ،پايين ترين از خاتم الانبيا هستند .خاقاني ،بارها ،در نعتيه هاي بي مانند خود ،اين حقيقت را بيان مي کند ،ولي توجه شاعر به حضرت آدم که ابوالبشر و نخستين پيامبر است بيشتر از ديگر پيامبران است .به اين دليل که حرمت حضرت آدم هم از جهت پدري و هم از جهت پيامبري است و خاقاني مي خواهد با استناد بر روايات و اخبار برتري حضرت محمد (ص)را نشان دهد .
شاعر ،جان يافتن حضرت آدم را به دم حضرت محمد (ص)مي داند و وجود ايشان را اراينده ي ذات آدم :
اي نقطه ذات هر دو عالم
قائم به دم تو ذات آدم (تحفه -153)
آنجا که دم گشاد سرافيل دعوتش
جان باز يافت پير سر انديب در زمان ( ديوان -311)
آدم که کلاه فطرت افتاد
از خاک اديم نسل تو زاد
خورشيد و سهي تابشي هم
گلگونه ده اديم آدم (تحفه -154)
و به تعبيري ديگر حضرت آدم را عطسه ي (زاده ،فرزند ،نتيجه )پيامبر مي داند :
عطسه ي او آدم است ،عطسه ي آدم مسيح
اينت خلف کز شرف عطسه ي او بود باب (ديوان -44)
که ذهن شاعر به حديث «اول ما خلق الله نوري »و اين باور که حضرت آدم هنگام جان يافتن عطسه اي کرد و جبرئيل باد آن عطسه را در محفظه اي نگهداشت و در آستين حضرت مريم دميد و حضرت عيسي (ع)از آن دم به دنيا به دنيا آمد ،متوجه است :
آدم به گاهواره ي او بوده شيرخوار
ادريس هم به مکتب او گشته درس خوان (ديوان-311)
در تفاسير و اخبار آمده که جرم حضرت آدم که خوردن ازشجره ي ممنوعه بود.به شفاعت حضرت محمد (ص)بخشوده شد.خاقاني هم درقصايد و هم در تحفة العراقين به اين موضوع توجه کرده و آنرا از بارزترين نشانه هاي علو مرتبت پيامبر اسلام تصور کرده است:
در دين شفاي علت عالم براي حق
زي حق شفيع زلت آدم پي جنان (ديوان-311)
آدم ار اوبه برقع حرمت سپيد روي
شيطان از او به سيلي حرمان سيه قفا (ديوان-5)
هم موسي از دلالت اوگشته مصطنع
هم آدم ازشفاعت اوگشته مجتبي (ديوان-4)
آدم زخزان جرم رخ داد
چون لاله ز ژاله در خوي سرد (تحفه-5)
از تو اثر ربيع ديد
برجرم خودت شفيع ديده (تحفه-155)
جز حضرت آدم ،مرتبه حضرت موسي ،عيسي ،يوسف ،يعقوب ،داوود ،ابراهيم ،نوح؛يحيي ،خضر و الياس با مقام پيامبر مقايسه شده است .
حضرت موسي (ع):
خاقاني اصطاع حضرت موسي را به دلالت حضرت محمد (ص)و آتش خواهي حضرت موسي را از ديدگاه ايشان مي داند :
هم موسي از دلالت او گشته مصطنع
هم آدم از شفاعت او گشته مجتبي (ديوان -4)
موسي چو فسرده ره نوشته
آتش خواه از در تو گشته (تحفه-155)
و گاه حضرت موسي را هارون درگاه ايشان مي گويد :
قارون شده از عطات عيسي
هارون در سرات موسي (تحفه -159)
حضرت عيسي (ع):
در پندار خاقاني ،حضرت عيسي ،همانند شاگرد با هاون کوبي است در حضور حضرت محمد که طبيب عالم است :
در پيش تو اي طبيب عالم
هاون کوبي است پور مريم (تحفه -157)
و طب را از ايشان آموخته و براي مداواي اختران عودالصليبي از موي پيامبر برده :
يک موي تو داشت عيسي فرد
زان عود صليب اختران کرد (تحفه -159)
و گاه از حواريان خاص پيامبر :
عيسي زحواريان خاصت
پرورده ي لطف خوان خاصت (تحفه -156)
و گاه شيرخواره اي است در مهد تربيت آن بزرگ :
در حصن تو بهر تقويت را
در مهد تو بهر تربيت را
مريم داهيست (7)پيشکاره
عيسي طفلي است شيرخواره
و گاه همراه با ادريس خادم پيامبر است :
الياس و خضر حظيره بانش
ادريس و مسيح خادمانش (تحفه -146)
حضرت يوسف و يعقوب :
حضرت يوسف علم تأويل را از پيامبر آموخته و شفاي چشم يعقوب از ايشان بوده :
يوسف ز تو کرده ملک تحصيل
در صدر تو خواند علم تدويل
يعقوب ،ضرير غم رسيده
کحالي ديده از تو ديده (تحفه -156)
و خضر و الياس حظيره بان و جرعه نوش پيامبرند :
الياس و خضر حظيره بانش
ادريس و مسيح خادمانش (تحفه -146)
خضر از تو شراب در کشيده
الياس به جرعه اي رسيده (تحفه -155)
حضرت داوود مغني درگاه ايشان و حضرت سليمان (جم )صاحب جيش ايشان است :
داوود مغني در تو
جم صاحب جيش لشکر تو (تحفه -156)
و حضرت ابراهيم که در ميان آتش سالم مي ماند به اين دليل است که حريري از پيامبر همراه دارد :
ابراهيم از تو مهره برده
تا آتش او بر او فسرده (تحفه -155)
ادريس ،درس آموز و يحيي فرايض آموز مکتب ايشان و نوح ملاح زورقشان است (در حقيقت کشتي نوح از جانب حضرت محمد(ص)در اختيار او قرار داده شده ):
ادريس هم به مکتب او بوده درس خوان (ديوان -310)
ادريس به درس چاکر تو (تحفه -155)
نوح از تو به بحر باز خورده
ملاحي زورق تو کرده (تحفه -155)
يحيي زتو گشته عصمت اندوز
در مکتب نو فرايض آموز
منبع:پايگاه نور شماره 9