سيماي حضرت محمد (ص )در شعر خاقاني شرواني (5)
سيماي حضرت محمد (ص )در شعر خاقاني شرواني (5)
11-حضرت محمد (ص)و غزوات :
گشت زمين چون سفن چرح چو کيمخت سبز
تا زيپ تيغ او قبضه کنند و قراب (ديوان -44)
و رد تحفة العراقين گفته :
شمشير تو مرمي نموده است
آبستن روزه دار بود است
و اخر چو سلاله ي ظفر زاد
از خون عدوت ،روزه بگشاد (تحفه -149)
در ديوان يک بار به بت شکني آن حضرت اشاره کرده :
آن با و تا شکن که به تعريف او گرفت
هم قاف ولام و هم کاف و نون بها (ديوان 4)
12-رحلت حضرت محمد (ص):
چو نقل کرد روانش ،مسافر ملکوت
باي عرسش بر عرش خرقه کرد و طا
دريد جوزا جيب و بريد پروين عقد
گذاشت مهر ازدواج و فکند صبح لوا (ديوان -14)
13-خاقاني و نظر عنايت حضرت محمد (ص )به وي :
اندر اين هفته هشت نه صديق
مصطفي را به خواب ديدستند
روي آن بحر دست صاحب فيض
بحروش بي نقاب ديدستند
کامد و التفات کرد به من
زان مرا چاه و آب ديدستند
شير تنها رو شريعت را
با سگي در خطاب ديدستند
قومي از اب دست او که چکيد
برعذرام گلاب ديدستند
قومي از کاس او مرا در خواب
جرعه خوار شراب ديدستند
مصطفي چشمه ي حيات و مرا
خضر چشمه ياب ديدستند
خاطرم را که کرم شبتاب است
خادم ماهتاب ديدستند
من نديدم نه اهل بيتم ديد
کاهل حسن المآب ديدستند (ديوان -877)
در پايان مقاله براي حسن ختام به داستان بازي پيامبر با حسينين عليهماالسلام اشاره مي کنم که خاقاني در اين بيت به آن ماجرا اشاره کرده و در کتب متعدد آمده :
گه با چهار پير زبان کرده در دهن
گه با دو طفل در دهن افکنده ريسمان (ديوان -310)
در کتاب لطائف مولانا فخرالدين علي صفي متوفي 939هجري آن ماجرا چنين آمده :روزي رسول امام حسن را بردوش مبارک فرموده به هر طرف راه مي رفت .مردي حاضر بود ،امام حسن را گفت :رکبت نعم المرکوب يعني سوار شده اي نيک مرکبي را ،حضرت رسول (ص)فرمود :نعم الراکب هو يعني او نيز نيک سواري است (ص13)
و در همين کتاب روايتي آمده مبني بر اين که امام حسن (ع)بر پشت پيامبر مي نشسته و ايشان صداي شتر در مي آورده اند و امام حسين (ع)گيسوان پيامبر را همانند رشته مهار در دست مي گرفته است (ص13)
پيش از آنکه دعاي ختم سخن را از زبان خاقاني بشنويم .ياداور مي شوم که در اين مقال ذکر برترين اوصاف پيامبر ما مورد نظر بود که ارائه شد و مقداري عم از ديوان تحفةالعراقين به صورت الفبايي تنظيم شده که در پايان مقال آورده مي شود .
مراد بخشا در تو گريزم از اخلاص
کزين خراس خسيسان دهي خلاص مرا
مرا تو باش که از ما و من دلم بگرفت
بر آر تيغ عنايت نه من گذار نه ما
کليد رحمتم آخر عطا فرست چنانک
که گنج معرفت اول هم از تو بود عطا (ديوان 94)
14-القاب و اوصاف مهم حضرت محمد (ص)در ديوان و تحفة العراقين .
2-احسن الصور4
3-امانت دار يزدان 446
4-امي صادق کلام 44
5-بت شکن 4
6-بحر دست صاحب فيض 877
7-چشمه ي حيات 877
8-خسرو هشتم بهشت 44
9-خواجه ي رسل 24
10-دارنده تاج ازل و درع ابد 17
11-داور داوران 163*
12-ديباچه ي سراچه ي کل 247
13-رحمت خدا17
14-سپيد روي ازل 9
15-سرو جويبار الهي 310
16-سلطان شرع 247
17سيدالبشر4
18شاه ملک غلام 163
19شحنه ي چارم کتاب 44
20-شير تنها رو شريعت 877
21-صاحب خراج کون 877
22طاها و ياسين 36/32
23-طبيبعالم 157
24-عاقله ي سراچه ي غيب163
25-عالم علم 153
26-عالم کرم 9
27عامل ارادت 17
28عامل عدل 153
29-عروس شگرف دل 4
30-قابل امانت الهي 17
31-قابل وحي 153
32-قابله ي نتايج غيب163*
33-قالب حلم 153*
34-قبله ي ثنا4
35-قدوة کاينات237
36-کحال شريعت215
37-مختار خدا2
38-مخ فکرت 24*
39-مراد عالم 9
40-مراد کاف و نون
41-نحاس خاتونان ختن ازل 24*
42-وليعهد سلطان قدر 147*
43-هادي 147*
44-هادي مهدي غلام 44
شماره هاي ستاره دار جاي کلمه را در تحفة العراقين نشان مي دهد .
پی نوشت ها :
1-خاک پاشان که بر آن سنگ سيه بوسه زنند
نور در جوهر آن سنگ معبا بينند (ديوان -98)
2-خاکيان جگر آتش زده از باد سموم
آبخور خاک در حضرت والا بيينند (ديوان -99)
3-کان يوسف حسناً و لکني املح (شرح مثنوي شريف ج3ص824)
4-از ام هماني روايت است که مي گفت در سر پيامبر (ص)چهار دسته موي بافته بود
ص 215جسوم ،نهاية الارب ،ترجمه دکتر محمود مهدوي دامغاني
5-1ک:همان ،ص214و مقاله دکتر ابو تراب نفيسي شماره ي پانردهم نشريه ي دانشکده ي الهيات و معارف اسلامي مشهد ،تابستان 1354،صص5الي 21(به نقل از حاشيه ص213و 214نهايةالارب )
7-گويند شي معراج ،رسول (ص)اول به قبه صخره نماز کرد و دست به صخره نهاد و چون بيرون مي آمد صخره از براي جلالت او برخاست و رسول (ص)دست بر صخره ي نهاد تا باز به جاي خود شد و قرار رگفت و هنوزآن نيمه معلق است و رسول (ص)از آنجا به ان قبه آمد که بدو منسوب است و به براق نشست .
ص53،سفرنامه چاپ دکتر دبير سياقي
8-داه :دايه و پرستار
9-لعمرک انهم لفي سکرتهم يعمهون (72/15)-فاستقم کما امرت (14/15)-يا ايها المدثر قم فانذر (2/75)
10-اشاره دارد بر ايه الم نجعل الارض مهاداً (7/78)و در مصراع اول به اين باور قدما که زمين مرکز افلاک است .
10-سلطان يک سواره ي گردون به جنگ دي
بر چرمه تنگ بندد و هرا بر افکند (ديوان -136)
رخش بهرا بتاخت بر سر صفرا آفتاب
رفت به چرب آخوري گنج روان در رکاب (ديوان -42)
11-خاکيان جگر آتش زده از باد سموم
آبخور خاک در حضرت والا بينند (ديوان -99)
12-ديده نه اي روز بدرکان شه دين بدر وار
راند سپه در سپه نشيب و عقاب
بهر پلنگان دين کرد سراب از محيط
بهر نهنگان کين کرد محيط از سراب (ديوان -44)
13-نکته اي رانده ام که تأليفي است
قطعه اي گفته ام که ديواني است (ديوان مسعود سعد چاپ ئکتر نوريان ج1-99)
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}