آهو(1)


 

نويسنده:دکتر احمد فرشبافيان صافي




 
هر ملتي با توجه به سوابق تاريخي و نژادي خود نگرشي خاص به عالم هستي دارد .يکي از معيارهاي شناسائي و درون مايه ي ملتها کيفيت نگرش آنهاست به محيط زندگي و اشياء و موجودات آن .
با بررسي اين ديدگاه مي توان برخي از زواياي تاريک ذهن اقوام و ملل را شکافت و به محتواي آن پي برد .به عنوان نمونه برداشتي که هر ملتي از ويژگيهاي جانوران محيط خود دارد ،ما را به فهميدن آمال و آرزوهاي پر طول و دراز آنان و نيز گذشته هاي ايهام آميزشان هدايت مي کند .
ما با معرفي روباه فبه عنوان نماد حيله گري و کژدم سنبل مردم آزاري و به و شير مظهر ملوميت و درتمندي مي خواهيم اوضاع اجتماعي و اخلاقي و سياسي جامعه ي خود را به نمايش بگذاريم و در ضمن مدح و ذم انان مي خواهيم بگوئيم
خوشتر آن باشد که سر دالبران
گفته ايد در حديث ديگران
خيلي مهم و بسيار قابل توجه است اين نکته که چرا ملتي شير را نشان پرچم خود انتخاب مي کند و ديگري عقاب را .
باي شناختن خلق و خوي ملت اول بايد شير را شناخت و براي درک اصول اخلاقي و فلسفي دومي بايد عقاب را از ديدگاه آنان نگريست .
روي اين اصل اين جانب دست به گرد آوري برخي از ويژگيهاي جانوران زده است که شعرا،در طول قرون و اعصار بدانها نسبت داده اند و در واقع خصوصيتهاي رواني خود را در قالب آنها ريخته وعرضه نموده دند .اينک ويژگيهاي آهو :(*)
اهو دو گونه است بعضي مشگ زا و بعضي ديگر بدون مشک :
هر دو گون آهو گيا خوردني و اب
زين يکي سرگين شد و زان مشگ ناب مثنوي دفتر اول بيت 269
البته آهواني که در نواحي خوش آب و هوا زندگي مي کنند ،مي توانند مشگ را باشند ،علت مشگ زا بودن اين آهوان آن است که از گياهان نادر و کمياب آن نواحي مي خورند :
چو بر سنبل چرد آهوي تاتار
نسيمش بوي مشگ آرد به بازار
دگر آهو که خاشاک است خوردش
به جاي مشگ خاشاک است گردش خسرو شيرين 454
نه نافله بيارد همه آهوئي
نه عنبر فشاند همه جوذري منوچهري -دهخدا
مناطقي که آهوان مشگ زا از آنها بيرون آيند عبارتند از :
تاتار :
نسيم خلق تو از آهوان تاتاري است
سموم خشم تو از کژدمان اهوازي عمعق بخارائي 88
خطا نمي کند از نافه آهوي تاتار
به شرط آنکه چراگاهش از ختن باشد شهريار 135/3
نسيم مشگ تاتاري خجل کرد
شميم بوي عنب ساي فرخ حافظ خانلري 95
چين :
آخر آن آهوي چين از نظرم خواهم رفت
وز پيش ديده به حيرت نگران خواهد ماند هاتف 90
کانچه دارد زخلق او اطراف
آهوي چين ندارد اندر ناف حديقه608
کس نديده است زمشگ ختن و نافه ي چين
آنچه من هر سحر از باد صبا مي بينم حافظ خانلري 349
تبت :
زين روي باي مشگ زادن
شد آهوي تبتي سترون تحفه114
ختن :
از خطا گفتم شبي موي ترا مشگ ختن
مي زند هر لحظه تيغي موبر اندامم هنوز حافظ خانلري259
تا ز پي آهوي ختن نرود کس
جيب و بغل پر زمشگ ناب نبيند آذر بيگدلي 208
گرم گردان هان کمينت را که مي گيرد سبق
اشهب مشکي دم خاور به آخور ختن سلمان ساوجي 596
بي آنکه دامي گستري صيد تو شد کبک دري
در شيشه ات آمد پري در دام آهوي ختن سروش 478
چگل :
به مشگ چين و چگل نيست بوي گل محتاج
که نافه هاش زبند قباي خويشتن است حافظ خانلري51
ختا :
مژده ها و چشم يارم بنظر چنان نمايد
که ميان سنبلستان چرد آهوي ختائي فخرالدين عراقي 243
خرخيز :
چو ناف آهوي خرخيز ما دحان ترا
به وصف خلق تو از مشگ پر شود افواه ازرقي هروي 108
کي شناسد قيمت و مقدار در بي معرفت
کي شناسد قدر مشگ آهوي خرخيز و ختن به نقل از دهخدا
جوجو :
جو به جو راز جهان بنود صبح
مشگ جوجو از دهان بنمود صبح خاقاني عبدالرسولي 485
گلهائي که آهوان اين مناطق از آنها مي چرند عبارتند از :
لاله :
همچو آهوي مست لاله ها خورده
همچو مستان پياله ها خورده بابا طاهر 248
آهو از لاله کند بيجاده گون دندان و لب
سرخ آب آبدان باز از لب و دندان سروش 144
زامن عهدش آهو همي بگاه چرا
زلاله باز نداند دو ديده ي ضرغام قاآني 464
لادن :آهوي مشگ نيست چه چاره زگاو و بز
کز هر دو برگ عنبر و لادن د آورم خاقاني 241
بهمن :«بهمن د اين بيت به معني گل و شکوفه است »(فرهنگ تعبيرات 1429)
نشگفت اگر چه آهوي چين مشگ ب دهم
چون سر به خورد سنبل و بهمن در آورم خاقاني 240
سنبل:
با سنبلي که آهوي چين چرد
عطر پلنگ مشگ چه سگ باشد خاقاني 868
چون مشگ چين تو داري از آهوي چين مپرس
آهو به چين به است که سنبل چرا کن خاقاني 849
آهو از سنبل تنار چريد
نه بمشگ است زنده نام تنار خاقاني 205
سنبلستان خطم خشک نگشته است هنوز
به من آئيد که آهوي خطائيد همه خاقاني 306
ناف آهو چو خوردسنبل دشت
بويش از کوه قاف و طور گذشت حديقه 402
نافه :
معمولاً نافه را که پوست سختي است مي شکنند تا مشگ را از داخل آن بيرون آورند ولي از آنجا که نافه تا حدودي در اثر همنشيني با مشگ خوشبوي شده آن را دور نمي اندازند :
نافه ،از مشگ چون تهي ساطند
بوي خوش مي دهد نيندازند اوحدي -دهخدا
نافه خون آهوست که از نافش بتدريج به بيرون ترشح مي کند و خشک مي شود و بالاخره مي افتد
با بوي خلق او صبا گر بگذرد سوي خطا
در حال رشگش نافه را پر خون کند بار دگر ابن يمين 86
ندامت مي رسد صائب به فرياد خطاکاران
که خون در ناف گردد مشگ آهوي خطائي را صائب64
به اهل دل رسد از روزگار خون جگر
که جان مشگ زآهو هميشه در ناف است صائب313
کمال قدرت او را دان که ناف آهو را
زچند قطره ي خون کرد حونه عطار کمال اسمعيل 125
گفت من آهوم کز ناف من
ريخت آن صياد خون صاف من مثنوي دفتر اول ب209
طبع ناف آهو است آن قوم را
از برون خون وز درونشان مشگها مثنوي دفتر اول ب1526
با اينکه مشگ بسيار خوشبوي است ولي ممکن است براي بعضي ها سردرد بياورد :
هنرت مشگ نافهي آهوست
چه عجب مشگ درد سر زايد خاقاني 873
حال که بحث در مورد نافه ي مشگ ادامه دارد لازم است عرض کنم که صائب درباره نافه به موضوعي اشاره کرده که بنظر نگارنده ابهام آميز است و آن اين که وقتي نافه از آهو جدا شد در فراق آهو مويش سفيد مي شود
قطع پيوند از رخ آهو نگاهان مشکل است
از جدائي نافه موي سر زين سان سفيد 405
و :
هيچ کافر نشود دورز آهو چشمان
نافه را موي ازين واقعه چون شير شده است 253
و:
ز آهو تا جدا شد نافه چون دستار شد مويش
غريبي آدمي را در جواني پير مي سلود 547
خاقاني علت اين سپيدي موي نافه را رشگ وي به زلف يار بيان داشته :
زرشگ زلف سياه تو خورد چندان خون
که نافه هم به جواني سفيد شد مويش
در حل اين قضيه آنچه به نظر مي رسد اين است که بر دور و بر نافه مويهايي از زير شکم آهو مي چسبد و در روي آن خشگ مي شود که بتدريج و با گذشت ايام تغيير رنگ مي دهد که شعرا از آن تعبير به پير شدن بر اثر جدائي از دوست ديرين کرده اند .
معمولاً مشگ را در لاي پارچه حرير نگاه مي دارند و در اثر همين عمل پويش بتدريج کاهش مي يابد :
مشگ بود درخشن آرام گير
گردد پرکننده چو پو شد حرير مخزن الاسرارزنجاني 331
نافه ي شب را چو زد سيمين کليد
مشگ تر در پرنيان بنمود صبح خاقاني (عبدالرسولي )485
با دکورقص بر عنبر کند
سبزه را مشگ در حرير کند هفت پيکر وحيد 15
براي اينکه از پراکنده شدن بوي مشگ جلوگيري نمايند آن را داخل نوعي کتيرا نگاه مي دارند :
خواجه ي چين چو نافه بار کند
مشگ را از انگژه *حصار کند نظامي هفت پيکر وحيد 38
و اين عمل علت ديگري نيز دارد و آن حفظ و حراست مشگ از گرما و رطوبت بوده است
زآب و آتش زبان پذيرد مشگ
نافه ي مشگ را چه تر و چه خشگ سنايي
اما وقتي بخواهند بويش پخش شود آن را مي سايند
فضل و هنر ضايع است تا ننمايد
عود بر آتش نهند و مشگ بسايند سعدي
به نظر مي رسد که نوعي مشگ تقلبي هم مي ساختند و آن بدين صورت بوده که سوخته ي جگر را بجاي مشگ داخل نافه مي کردند و مي فروختند .
نشود مشگ اگر چند فراوان ماند
جگر سوخته در نافه ي آهوي تتار انوري
مرحوم دکتر ضياء الدين سجادي در فرهنگ تعبيرات ديوان خاقاني مرقوم فرموده :
«بنابر شعر خاقاني آميختن مشگ با جگر سبب کهنه شدن مشگ مي شود .
تا کي جگرم شوزي و در زلف يکار آري
نه مشگ خلق گردد چون با جگر آميزي ص1429
ناگفته نگذاريم که وسيله آزمايش درجه خلوص مشگ ،سير بوده است اگر بوي مشگ بر بوي سير غالب آيد خالص است :
زري که به آتشت شناسند
مشگي که به سيرت آزمايند خاقاني 866ضياء الدين
بنده با افکندگي مشاطه ي جاه شه است
سير با آن گندگي هم ناقد مشگ ختاست خاقاني77ضياء الدين
روغن مصري و مشگ تبتي را دو وقت
هم معرف سير باشد هم مزکي گندناست خاقاني 88ضياء الدين
بلي ناقد مشک با دهن مصري
بجز سير با گند ناني نيايي خاقاني
گويا وقتي مي خواستند تأثير شراب بيشتر شود مشگ در داخل آن مي ريختند :مشگ در شراب کردن کنايه از بيهوش کردن است :
تکال شب که کند در قدح سياهي مشگ
در او شرار چراغ سحرگهان گيرد
و نيز:
چو لاله در قدحم ريز ساقيا مي و مشگ
که نقش خال نگارم نمي رود ز ضمير حافظ خانلري 251
با اين که نافه خوشبوي است و «نافه بوي »در لغت به معني «خوشبوي »آمده ولي اين لغت از اظداد است ؛يعني يه معني «بدبوي و گنده دهان »نيز به کار رفته است :
همنشيني که نافه بوي بود
خوبتر زانکه ياهف گوي بود هفت پيکر وحيد 51
منبع:پايگاه نور شماره 9