پاسخ به 5 شبهه در مورد مصحف حضرت زهرا(س)
در این مطلب راسخون به پاسخ به 5 شبهه از شبهات وهابون در مورد مصحف حضرت زهرا(س) اشاره خواهیم کرد.
در مقدمه این بحث در ابتداء به این سوال پاسخ می دهیم که: شبهه اصولا از کجا نشات می گیرد ؟
1-عدم آشنایی کافی: بسیاری از شبهات به دلیل نداشتن اطلاعات کافی درباره دین بیان میشوند. افرادی که به درستی در مورد اصول و مفاهیم دینی آگاهی ندارند، ممکن است اشتباهات تفسیری داشته باشند و شبهاتی را مطرح کنند.
2-تفسیرهای نادرست: برخی افراد ممکن است تفسیرهای نادرستی از آیات و مفاهیم دینی داشته باشند که میتواند منجر به بروز شبهات شود. این تفسیرها ممکن است بر اساس تجربیات شخصی، تعصبات فرهنگی یا محدودیتهای شخصی ایجاد شده باشند.
3-تجربیات منفی: برخی افراد به دلیل تجربیات منفی خود ممکن است به دین شک داشته باشند و شبهاتی را بر مبنای تجربیات شخصیشان بیان کنند. این شبهات ممکن است به نتیجهگیری نادرست و تعمیمهای غلط منجر شوند.
4-مسائل فرهنگی و تاریخی: برخی از شبهات ممکن است ناشی از تفاوتهای فرهنگی و تاریخی باشند. افرادی که در محیطهای فرهنگی متفاوت بزرگ شدهاند یا تجربههای تاریخی خاصی را داشتهاند، ممکن است شبهاتی درباره دین و معتقدات دیگران داشته باشند.
این چند مثال دلایلی هستند که ممکن است باعث بیان شبههها درباره دین شوند. وهابیون مصداق این نوع شبهات هستند. بدتر ار این موارد این است که علم به حقیقت مطالب شیعیان دارند . اما از روی عناد بازهم شبهه اندازی می کنند.
مثل شبهاتی که به مصحف جضرت زهرا (س) و دیگر مصحف های شیعیی وارد می کنند از همین نوع شبهات می باشند.
وهابیون از طرف شیعیان این سوالات را مطرح می کنند که: مصحف حضرت زهرا (س) چگونه مى تواند حامل تعزیت و تسلیت باشد؟ چگونه حجم این کتاب، سه برابر قرآن است؟ چگونه علم غیب را براى فاطمه علیها السلام اثبات مى کند؟
چگونه دارای نزول دوازده صحیفه آسمانى است؟چگونه تمام کتاب هاى آسمانى پیشین، نزد امامانشان وجود دارد؟ تورات و انجیل چگونه تحریف نشده ؟
این کتاب ها کجایند و نزد چه کسى است، هدف از وجود این کتاب ها چیست، آیا مى خواهند با آنها دین اسلام را تکمیل نمایند، چرا این کتاب ها را بر یهود و نصارا عرضه نمى کنند تا آنان هدایت شوند؟
شبهه اول: تردید در محتواى مصحف فاطمه علیها السلام
یکى از نویسندگان وهابى مى گوید در روایات شیعیان آمده که: «مصحف فاطمه علیها السلام، پس از پیامبر صلّى الله علیه و آله، به عنوان تعزیت و تسلیت بر حضرت فاطمه علیها السلام نازل شده».
درحالى که این کتاب حاوى خبر وفات فرزندان اوست. حال این کتاب چگونه مى تواند تعزیت و تسلیت باشد.(1)
پاسخ شبهه اول:
تمام علوم ائمه علیهم السلام و حضرت فاطمه علیها السلام توارث از پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله است(2) و آنان چیزى از خود ندارند؛ مگر آنچه از پیامبر صلّى الله علیه و آله گرفته باشند؛مصحف حضرت فاطمه علیها السلام هم طبق صریح روایات، قرآن نیست و چیزى از قرآن نیز در آن نبوده است: لیس فیه شیء من القرآن».(3)
این صحیفه مشتمل بر اخبار و حوادث گذشته و آینده است(4) و اگر حلال و حرام در آن وجود دارد، تمام آنها املاى رسول خدا صلّى الله علیه و آله و خط حضرت على علیه السلام است که در کتاب هاى اهل سنت نیز اشاراتى به آن شده.( 5)
درباره «مصحف امام على علیه السلام» نیز مى توان گفت قرآنى بوده که مشتمل بر تفسیر و تأویل بوده است.( 6) حال چگونه است که اگر حضرت على علیه السلام سخنان پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله در حلال و حرام را بنویسد،.
وهابیان برآشفته مى شوند و آن را کتابى مقابل قرآن مى دانند, اما وقتى عمر، مکرراً کتاب هاى یهود و نصارا را مى نویسد و مى خواهد میان مسلمانان رواج دهد، به طورى که پیامبر صلّى الله علیه و آله برآشفته شده، مى فرماید:
اسلام چه چیزى کم دارد که عمر رفته و از کتاب هاى یهود و نصارا استنساخ کرده و آورده است(7)، این را وهابیان مطابق با قرآن و اسلام مى دانند و از آن دفاع مى کنند؟!(8)
اما آنچه نویسنده وهابى ادعا کرده است که اگر «مصحف فاطمه علیها السلام» خبر از حوادث آینده دارد، این، باعث تسلّى خاطر آن حضرت نشده است، بلکه ناراحتى او را در پى دارد؛
زیرا خبر از مصائب فرزندان آن حضرت و شهادت آنان است، پاسخش این است که آن صحیفه، خبر از ظهور حضرت مهدى عجّل الله تعالى فرجه الشریف و انتقام از ظالمان دارد و از همین رو موجب تعزیت و تسلّى است.
شبهه دوم: اثبات علم غیب براى فاطمه علیها السلام در مصحف
نویسنده وهابى، شبهه دیگرى بر مصحف فاطمه علیها السلام به شرح ذیل مطرح کرده است: «شیعیان مى گویند حجم این کتاب، سه برابر قرآن است,و محتواى این کتاب، علم غیب را براى فاطمه علیها السلام اثبات مى کند؛ چیزى که حتى پیامبر صلّى الله علیه و آله نداشته است».(9)
پاسخ شبهه دوم
در موضوع علم غیب نیز باید بگوییم که گرچه نویسنده وهابى، منکر علم غیب پیامبر صلّى الله علیه و آله است(10)، اگر او به کتاب هاى وهابیان مراجعه مى کرد،مى فهمید که وهابیان ذیل آیه شریفه (وَ ما کانَ اللّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ )(11)، صریحاً گفته اند که پیامبران، علم غیب داشته اند.(12)
به نظر شیعه نیز علم غیب، بالذات مختص خداى متعال است و ممکن است خداوند، بندگان برگزیده خود - اعم از انبیا و غیرانبیا - را از آن آگاه سازد.
آیات در این باره دو دسته اند: دسته اى از آیات دلالت دارند که علم غیب مخصوص ذات اقدس بارى تعالى است؛ مانند: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ )(13)
قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ ) (14) قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلاَّ اللّهُ ) (15) فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلّهِ ) (16)
دسته اى دیگر از آیات، علم غیب را براى غیر خدا نیز اثبات مى کنند؛ مانند آنچه درباره حضرت عیسى علیه السلام وارد شده است که به مردم مى گفت: وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ ) (17)
من شما را از آنچه مى خورید و آنچه در خانه هایتان ذخیره مى کنید، آگاه مى گردانم.چنان که پاره اى از اخبار غیبى، نظیر پیروزى رومیان پس از چند سال(18)، ورود مسلمانان به مسجدالحرام(19)
، بازگشت پیروزمندانه نبى اکرم صلّى الله علیه و آله به جایگاه اصلى (مکّه)(20) که در قرآن کریم آمده و از زبان رسول خدا صلّى الله علیه و آله به گوش مردم رسیده و
همچنین روایات مشتمل بر اخبار غیبى که از ائمّه اطهار علیهم السلام رسیده، مؤیّد آگاهى داشتن غیر خدا از غیب است.
در برخى روایات، آگاهى از غیب، شرط امامت شمرده شده است؛ چنان که امام صادق علیه السلام فرمود:أیّ إمام لایعلم ما یصیبه وإلى ما یصیر، فلیس ذلک بحجة الله على خلقه.(21)
کسى که نداند در مدّت عمرش چه به او مى رسد و سرانجامش چه خواهد شد، حجّت خدا بر خلق نخواهد بود.
براساس این روایت و روایات دیگرى که در این باب و دیگر ابواب آمده است، امام معصوم علیه السلام مى تواند از زمان مرگ خود نیز با خبر باشد. اکنون سؤال این است که چگونه مى توان این دو دسته آیات و روایات را وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ )(22)
جمع کرد تا این تناقض ظاهرى و ابتدایى رفع شود؟ پاسخ هاى فراوان و متفاوتى مى توان به این پرسش داد که فقط به یکى از آنها اشاره مى کنیم:
دسته اول که علم غیب را مخصوص خدا مى داند، به علم استقلالى نظر دارد و دسته دوم به علم تبعى و عرضى؛ بدین معنا که علم به غیب، استقلالاً و اصالتاً مخصوص خداست.
و اگر آن را به کسى عطا کند، به همان مقدارى که به او عطا کرده است، عالم خواهد بود، نه بیش از آن؛ چنان که هر وقت بخواهد، مى تواند از او بگیرد.(23)
عمار ساباطى از امام صادق علیه السلام پرسید که آیا امام از غیب آگاهى دارد؟ امام علیه السلام فرمود: «نه، اما وقتى اراده کرد چیزى را بداند، خدا او را آگاه مى کند».(24)
ائمه علیهم السلام گاهى در پاسخ به پرسش آگاهى آنان از غیب مى فرمودند: هرگاه سفره علم براى ما گسترده مى شود، ما مى دانیم و هرگاه گسترده نشود، ما نمى دانیم.
اسرار الهى به جبرئیل منتقل مى شود و جبرئیل آنها را به محمد صلّى الله علیه و آله انتقال مى دهد و محمد صلّى الله علیه و آله به هر کس که خدا بخواهد، منتقل مى کند.(25)
این گونه روایات که علم غیب را منحصر به تعلیم الهى مى داند، راه جمع این دو دسته آیات است؛ چنان که آیه 26 و 27 سوره جن و آیه 179 سوره آل عمران(26)
شاهدى دیگر بر صحّت این جمع است. بنابراین مى توان گفت هم خدا عالم به غیب است و هم رسولان الهى و امامان معصوم علیهم السلام. اما باید توجه داشت که مراتب بین واجب تعالى و ممکن، هماره محفوظ است
. این تنها شیعه نیست که معتقد به علم غیب براى انبیا و اولیاست، بلکه اهل سنت نیز براى بزرگانشان علم غیب را ثابت مى دانند.
در برخى منابع اهل سنت آمده است که روزى عمربن خطاب، شخصى را مى بیند. از او اسم و محل زندگى اش را مى پرسد. مرد خود را از اهالى حره معرفى مى کند. عمربن خطاب به او مى گوید:
«اى مرد خانواده ات را دریاب که در آتش مى سوزند». زمانى که مرد به محل زندگى اش بر مى گردد، مى بیند خانواده اش در آتش سوخته اند.(27)
جالب است ابن تیمیه، پیشواى وهابیت، در پاسخ به علاّمه حلّى مى گوید: کسانى پایین تر از على بن ابى طالب علیه السلام نیز از برخى امور غیبى خبر مى داده اند،
مقام على ابن ابى طالب علیه السلام که قدر و منزلتى بالاتر داشته است، و در پیروان ابوبکر و عمر و عثمان نیز کسانى بوده اند که به مراتب، بیش از اینها خبر از غیب داده اند؛
درحالى که از کسانى هم نبوده اند که صلاحیت امامت را داشته باشند یا از افرادى از اهل زمان خود بافضیلت تر بوده باشند، و از این قبیل افراد در زمان ما و دیگر زمان ها وجود داشته اند.
حذیفة بن یمان و ابوهریره و غیر آن دو از صحابه، به مراتب بیشتر براى مردم از غیب مى گفته اند.ابوهریره خبرهاى غیبى خود را به رسول خدا صلّى الله علیه و آله مستند مى کرد.
وحذیفة بن یمان، برخى خبرهاى خود را به رسول خدا صلّى الله علیه و آله مستند مى نمود و برخى را نیز مستند نمى کرد؛ گرچه همان ها نیز در حکم مستند بود.
و آنچه را او و دیگران، از شنیده هاى خود، از رسول خدا صلّى الله علیه و آله خبر داده اند، چیزهایى بود که برایشان کشف شده بود. عمر نیز خبرهایى از این قبیل داده بود.
کتاب هاى «الزهد»، اثر امام احمد، «حلیة الأولیاء»، «صفوة الصفوه» و «کرامات الأولیاء» اثر ابومحمد خلال، ابن ابی الدنیا و اللالکائى، کراماتى از برخى پیروان ابوبکر و عمر، مانند علاءبن حضرمى، جانشین ابوبکر و ابومسلم خولانى که از پیروان هر دوى آنها بود و ابوصهبا و عامربن عبد قیس و دیگران نقل شده است.(28)
اینکه چرا انبیا و اولیا، در زندگى روزمره شان، از علم غیب استفاده نکرده اند، به این دلیل است که علم غیب تکلیف آور نیست و آنها در زندگى خود باید طبق علم متعارف عمل کنند.
بنابراین نمى توان گفت که هر کس علم غیب دارد یا از حوادث آینده با خبر است، باید از آنها بپرهیزد یا به این وسیله، امامت را به خود برگردانند.
جوادى آملى، در این باره به نکته بسیار لطیفى اشاره دارد:بندگان خدا، اعم از نبی، وصی، ولی و افراد امت، به حکم تشریعى خدا مکلّف اند. این حکمِ مکشوفِ با برهان عقلى یا دلیل معتبر نقلى، حجت خداست و باید طبق آن عمل شود.
اما قضا و قدر الهى که از سنخ تکوین است، نه تشریع، نیز علم غیب انسان کامل معصوم علیه السلام که نه از قبیل برهان حصولى ذهنى است و نه از صنف دلیل نقلى معهود، معیار عمل به شریعت نیست.
نمونه آنکه رسول اکرم صلّى الله علیه و آله به اعلام الهى، همه اعمال امّت را مى دید؛ چنان که هم اکنون نیز مى بیند: (وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ )(29)؛
لیکن چنان علم ملکوتى، حجّتِ منطقه اعتبار و تشریع نیست. ازاین رو آن حضرت در محکمه قضا جز به سوگند و شاهد، داورى نمى فرمود:
«إنّما أقضی بینکم بالبینات و الإیمان»(30)؛ هر چند به همگان فرمود: «اگر کسى با سوگند باطل یا شهادت زور و کذب، محکوم له شد و مال محکوم علیه را بیهوده از محکمه اسلام، با صورت سازى، تصاحب کرد، گویا پاره اى از آتش را به همراه مى برد»(31)
و هرگاه چنین مى شد، آن حضرت صلّى الله علیه و آله مسلماً مى دید که فلان متخاصمِ صورت ساز پاره اى از آتش را به همراه مى برد؛ لیکن نه در اصل انشاى حکم و نه در اجراى آن، هرگز از آن علم غیب استفاده نمى کرد.
ماجراى اقدام امیر مؤمنان حضرت على علیه السلام و اقدام ائمه دیگر علیهم السلام، مانند زهر نوشیدن حسن بن على علیه السلام و رفتن حسین بن على علیه السلام به کربلا، همگى از این سنخ است.(32)
بنابراین علم غیب انبیا و اولیا با توجه به مستندات قرآنى و روایى، ثابت و خدشه ناپذیر است.
شبهه سوم: نزول صحیفه هاى متعدد آسمانى
شبهه دیگرى که نویسنده وهابى در این راستا مطرح کرده، این است: شیعه اعتقاد به لوح فاطمه علیها السلام و نزول دوازده صحیفه آسمانى دارد،درحالى که صریح قرآن مى گوید؛ هیچ کتابى غیر از قرآن نازل نشده است و کتاب دیگرى نداریم.(33)پاسخ شبهه سوم:
ما هم معتقدیم که جز قرآن کریم، هیچ کتاب دیگرى میان مسلمانان وجود ندارد که هم عرض آن باشد. قرآن، تنها کتاب آسمانى همه مسلمانان و معجزه جاویدان است:لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ ) (34)
هیچ گونه باطلى، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمى آید؛ زیرا خداوند حکیم و شایسته ستایش آن را نازل کرده است.
شیعیان، همه بر این اعتقادند که خداوند فقط یک کتاب بر پیغمبر اکرم صلّى الله علیه و آله نازل کرده و آن قرآن کریم است.
هیچ فقیه و عالمى از شیعه نگفته و ننوشته است که غیر از قرآن کریم، کتاب آسمانى دیگرى در عرض قرآن وجود دارد. بلکه عقیده شیعیان بر این است کتب یا صُحفى که در منابع شیعه از آنها یاد شده،
همه یا املاى رسول خدا صلّى الله علیه و آله بوده که امیر مؤمنان علیه السلام آن را نوشته یا املاى ملک بوده یا نوشته خود حضرت على علیه السلام است.
از باب نمونه در روایات شیعه از «جامعه» یاد شده است که نویسنده وهابى نیز به آن اشاره دارد و به زعم خویش آن را نقد کرده است. بنا بر روایت ابوبصیر، امام صادق علیه السلام درباره آن فرموده است:
این کتاب به املاى رسول خدا صلّى الله علیه و آله و از زبان خود ایشان است و امام على علیه السلام آن را نوشته. در آن، حکم هر حلال و حرامى درج گردیده
است و در آن، هر چیزى نیز هست که مردم تا روز قیامت بدان احتیاج داشته باشند؛ حتى جزاى زخمى که کسى برداشته باشد.(35)
این مطلبى است که با هیچ مبناى علمى نمى توان بر آن اشکال وارد کرد؛ زیرا این کتابى است مانند کتاب هاى دیگر؛ نه در عرض قرآن.
حدیث لوح فاطمه علیها السلام از مشهورترین احادیث درباره تعیین اوصیاى پیامبر صلّى الله علیه و آله از سوى خداوند تبارک و تعالى است.
این حدیث از پیامبر صلّى الله علیه و آله و راوى آن، یکى از صحابه بزرگوار و جلیل القدر ایشان، یعنى جابر بن عبدالله انصارى است.
متن حدیث، پیام تبریک پروردگار متعال به سبب تولد امام حسین علیه السلام است که با خط سفید و درخشان، بر لوحى زمرّدین نوشته شده و به وسیله پیغمبر اکرم صلّى الله علیه و آله به عنوان چشم روشنى به فاطمه زهرا علیها السلام اهدا گردیده.
در این لوح زمرّدین که جابربن عبدالله انصارى آن را دیده و از روى آن استنساخ کرده، اسم رسول اکرم صلّى الله علیه و آله و على بن ابى طالب و فرزندان آن حضرت علیهم السلام به عنوان اوصیاى پیغمبر اسلام صلّى الله علیه و آله همراه با برخى ویژگى هایشان ثبت شده است:
«... فیه اسم أبی و اسم بعلی و اسم ابنی و اسم الأوصیاء من ولدی و أعطانیه أبی لیبشّرنی بذلک...». عبدالرحمان بن سالم از ابوبصیر نقل مى کند: «اگر در عمرت حدیثى جز این نمى شنیدى، براى تو کفایت مى کرد؛ پس آن را از بیگانگان حفظ کن».(36)
همان گونه که بیان شد، این حدیث نورانى نیز مانند هزاران حدیث دیگر از پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله به ما رسیده و تنها ویژگى اش این است که راوى آن، امامان معصوم علیهم السلام، جابر بن عبدالله انصارى و فاطمه زهرا علیها السلام است
که به شخص پیامبر صلّى الله علیه و آله مى رسد. اینجا نه بحث از قرآن خاصى است و نه رسیدن وحى تشریعى به فاطمه زهرا علیها السلام.
شبهه چهارم: عدم گنجایش کتاب هاى آسمانى در پوست گوسفند
شیعه ادعا مى کند تمام کتاب هاى آسمانى پیشین، نزد امامانشان وجود دارد و گاهى مى گویند آنها در جفر و در یک پوست گوسفند است. درحالى که آن همه کتاب در یک پوست جاى نمى گیرد.(37)پاسخ شبهه چهارم
وجود کتاب هاى آسمانى مصون از تحریف نزد ائمه علیهم السلام با هیچ یک از مبانى دینى ناسازگار نیست؛ زیرا خیلى از آموزه هاى اسلامى، با تعالیم ادیان توحیدى، همسوست و بر اساس آیه مبارکه (إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ الْإِسْلامُ )، همه ادیان گذشته منشأ واحد دارد. از منسوخ بودن آنها با وجودشان نزد ائمه علیهم السلام تهافت ندارد.جاگرفتن تمام آنها در یک پوست هم خیلى استبعاد ندارد؛ زیرا با توجه به تکنولوژى که امروز بشر در ذخیره سازى داده ها در اختیار دارد، این گونه موارد بسیار ساده و ممکن شده است. در منابع روایى اهل سنت هم چنین موردى وجود دارد. ترمذى در کتاب «السنن» باب «القدر» از رسول الله صلّى الله علیه و آله روایت مى کند:
روزى رسول خدا صلّى الله علیه و آله نزد اصحاب آمد، درحالى که دو کتاب در دستان مبارک آن بزرگوار بود و خطاب به آنان فرمود: «مى دانید این دو کتابحاوى چه مطالبى است»؟
عرض کردند: «نه یا رسول الله، مگر اینکه شما خبر دهید». فرمود: «در این کتابى که در دست راست من است و از طرف خداوند است،
اسامى اهل بهشت و اسامى پدران و قبیله هاى آنها ذکر شده، پس نه اسمى به آن اضافه مى شود و نه اسمى از آن کم خواهد شد و در این کتابى که در دست چپ من است .
و از طرف خداوند است، اسامى اهل دوزخ و اسامى پدران و قبیله هاى آنان نوشته شده و چیزى به آن اضافه یا از آن کم نخواهد شد».(38)
بدیهى است که اسامى اهل بهشت و جهنم، به مراتب بیش از کتاب هاى انبیاى گذشته است که نیاز به توضیح ندارد.
شبهه پنجم قضاوت امامان بر اساس کتب دیگر ادیان
اشارةنویسنده وهابى ادعا مى کند که شیعیان معتقدند امامانشان براى اهل هر دینى طبق کتاب خودشان قضاوت مى کنند، درحالى که این، خروج از اسلام است.
در ضمن به نظر شیعه، تورات و انجیل تحریف نشده، درحالى که قرآن مى گوید آن کتاب ها تحریف شده است.(39) سپس مى گوید چند سؤال در اینجا بى جواب باقى مى ماند:
این کتاب ها کجایند و نزد چه کسى است، هدف از وجود این کتاب ها چیست، آیا مى خواهند با آنها دین اسلام را تکمیل نمایند، چرا این کتاب ها را بر یهود و نصارا عرضه نمى کنند تا آنان هدایت شوند؟(40)
پاسخ شبهه پنجم
قضاوت کردن براى اهل هر دینى، مطابق با دین خودشان، خروج از اسلام نیست؛ زیرا اولاً: قرآن وجود حکم خدا را در تورات فعلى تصدیق کرده، چنان که محرف بودن آن را اعلام نموده است: (وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فِیها حُکْمُ اللّهِ )(41)؛همچنین مى فرماید: (إِنّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِیها هُدىً وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ )(42)؛ یعنى ما تورات را نازل کردیم که در آن، مقدارى احکام و معارف الهى و مایه هدایت وجود دارد .
و مقدارى نور بر حسب حال بنى اسرائیل و استعدادشان در آن هست و خداى تعالى در قرآن کریمش، اخلاق عمومى بنى اسرائیل و خصوصیات نژادى آنان و مقدار فهمشان را ذکر مى کند؛
به همین دلیل در تورات از هدایت جز مقدارى را نازل نکرد و از نور جز بعضى از آن را قرار نداد؛ زیرا بنى اسرائیل هم سابقه دار بودند (و انبیایى دیگر میان آنان برخاست) و هم امتى قدیمى بودند و هم استعدادشان براى پذیرفتن هدایت اندک بود.
قرآن کریم در آیه زیر با آوردن کلمه «من» به این نکته - که تورات مشتمل بر مقدارى از هدایت است نه کل هدایت - اشاره کرده، مى فرماید: (وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ )؛
(یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هادُوا ). در این جمله اگر نبیین را به اسلام توصیف کرد، براى این بود که اشاره کرده باشد دین در همه ادواربشرى، یکى است .
و آن، عبارت است از اسلام و تسلیم شدن براى خدا و استنکاف نکردن از عبادت او و اینکه احدى از مؤمنین به خدا (مسلمان به معناى عام) نمى تواند از قبول حکمى از احکام خدا و شریعتى از شرایع او سرباز زند و از پذیرفتن آن استکبار کند.
در آیه شریفه اى هم که مى فرماید: (فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ )(43)، روشن است حکمى که خداوند در تورات و انجیلِ واقعى داشته، قسط است و حکم خداست.
ابن کثیر، ذیل آیه یاد شده، حدیثى را در شأن نزول آن از ابى داوود نقل کرده، مى گوید: «فهذه الأحادیث دالة على أن رسول الله صلّى الله علیه و سلّم، حکم بموافقة حکم التوراة».(44)
خطیب عبدالکریم در تفسیر قرآن به قرآن، ذیل آیه مبارکه، پس از آنکه ماجراى آمدن یهودیان به محضر رسول خدا صلّى الله علیه و آله را بیان مى کند، مى گوید: «فأمر الرسول بإمضاء حکم التوراة فیهما، و رجمهما»(45)؛ «رسول خدا صلّى الله علیه و آله به امضاى حکم تورات درباره آن دو امر فرمود و آنها را رجم کرد».
ثانیاً: فقهاى اهل سنت نیز چنین فتوایى دارند که بین اهل کتاب، طبق دین خودشان، قضاوت مى شود.(46)
وهبه زحیلى در «تفسیر وسیط»، ذیل آیه مى گوید:
مصدر تشریع یکى بیش نیست و آن هم خداى عز و جل است؛ چنان که قرآن مجید، نور و هدایت همیشگى است، تورات و انجیل نیز نور و هدایت است. همان گونه که قصاص و عقوبت اعدام در شریعت اسلام ثابت است، در شریعت موسوى نیز چنین است و انکار این مطلب کفر، ظلم و فسق است.(47)
نتیجه گیرى:
از مجموع مطالبى که در این نوشته تاکنون بیان شد، چه در تبیین موضوع و چه در پاسخ به شبهات، نتایج زیر به دست مى آید:مصحف، به معناى کتاب و جمع مکسر آن صُحف و صحائف است و به نامه هاى فراهم آورده شده، و چیزى که در او صحیفه ها و رساله ها جمع شود، گفته مى شود. همچنین به مجموعه میان دو جلد نیز مصحف مى گویند، و فقط به کتب آسمانى و قرآن کریم مصحف نمى گویند.
در منابع شیعه از مصاحفى چون مصحف فاطمه علیها السلام، مصحف امام على علیه السلام، جفر و جامعه سخن به میان آمده است و ائمه علیهم السلام بسیار بر این آثار تأکید کرده اند. این آثار همچون آثار دیگر تراث اسلامى است و هیچ یک از آنها قرآن نبوده یا در عرض آن نیست.
از نام هاى معروف فاطمه زهرا علیها السلام محدثه است؛ زیرا فرشتگان، پیوسته از آسمان فرود مى آمدند و به فاطمه علیها السلام خبر مى دادند؛ چنان که به مریم، دختر عمران، خبر مى دادند.
در متون اهل سنت نیز روایاتى هست که «محدث» به همین معنا را تأیید مى کند، تنها تفاوت در مصداق آن است:شیعه، على و فرزندان گرامش را که امامان بعد از او هستند، «محدث» مى داند و از نگاه اهل سنت، «محدث» عمربن خطاب است.
مصحف فاطمه علیها السلام به عنوان اسرار رسالت و امامت، فقط نزد ائمه معصومین علیهم السلام به یادگار ماند و بین حجت هاى خدا، یکى پس از دیگرى، دست به دست گشت که در اختیار داشتن آن را از نشانه هاى امامت نیز دانسته اند.
روایات بسیارى دلالت دارد بر اینکه «جامعه»، «جفر» و «مصحف فاطمه علیها السلام» نزد ائمه علیهم السلام است. آنها در فرصت مناسب به آن صحیفه ها مراجعه مى کردند و مشکلات و نیازهاى فکرى و علمى انسان ها را برطرف مى ساختند.
تمام این آثار، گنجینه هاى گران بهایى از معارف و دانش ها بود که تصور آنها در ذهن مادى بشر نمى گنجد.
به مجموعه صحیفه ها و نوشته هایى که در موضوعات و مطالبى غیر از آیات قرآن نوشته شده باشد، مصحف مى گویند و مصحف فاطمه علیها السلام نیز به همین اعتبار است.
مقصود از مصحف امام على علیه السلام قرآنى است که امام على علیه السلام، پس از وفات رسول خدا صلّى الله علیه و آله گرد آورد.
بدون تردید، طبق مدارک و منابع فریقین، اصل وجود چنین مصحفى ثابت است؛ بلکه حجم منابع اهل سنت و اخبار آنها در این زمینه بیش از منابع شیعه است.
پی نوشت:
1.اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج 2، ص 190.2.بصائرالدرجات، ص 299؛ روضة الواعظین، فتال نیشابورى، ص 204؛ زبدة المقال، سید عباس حسینى قزوینى، ص 74؛ معالم المدرستین، سید مرتضى عسکرى، ج 2، ص 389.
3.بصائرالدرجات، صص 154، 155 و 156.
4.بحار الانوار، ج 26، ص 40.
5.صحیح البخارى، کتاب الاعتصام بالکتاب و السنة، صص 47، 1258؛ «عفواً صحیح البخارى»، ص 23.
6.کتاب سلیم بن قیس، ص 86؛ بحار الانوار، ج 42، ص 89.
7.تقیید العلم، ابوبکر بغدادى، ص 51؛ تدوین السنة الشریفة، محمدرضا جلالى، ص 343.
8.عقیدة الشیخ محمد بن عبدالوهاب واثرها فى العالم الاسلامى، ج 1، صص 403.
19.اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج 2، ص 190.
10.همان.
11.آل عمران: 179.
12.عقیدة الشیخ محمد بن عبدالوهاب واثرها فى العالم الاسلامى، ج 1، ص 501
13.(انعام:59)
14.انعام: 50)
15.(نمل: 65)
16. (یونس: 20)
17. (آل عمران: 49)
18.روم: 3.
19.فتح: 27.
20.قصص: 85.
21.کافى، ج 1، ص 258.
22. (اعراف: 188)
23.یکصد و هشتاد پرسش، مکارم شیرازى، ص 197.
24.الکافى، ج 1، ص 258؛ بحار الانوار، ج 26، ص 57.
25.الکافى، ج 1، ص 256.
26.ما کانَ اللّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ) (آل عمران: 179)
27.کتاب الموطأ، امام مالک، ج 2، ص 973؛ تنویر الحوالک، جلال الدین السیوطى، ص 700؛ الاستذکار، ابن عبدالبر، ج 5، ص 124؛ کنزالعمال، ج 12، ص 651؛ أحکام القرآن، ابن عربى، ج 3، ص 53؛ تاریخ مدینة دمشق، ج 44، ص 281؛ اللباب فى تهذیب الأنساب، ابن اثیر جزرى، ج 2، ص 263؛ تاریخ المدینة، ابن شبه نمیرى، ج 2، ص 755.
28.منهاج السنه، ج 8، ص 135.
29.توبه: 105.
30.مستدرک الوسائل، میرزا حسین نورى، ج 17، ص 361.
31.کافى، ج 7، ص 414.
32.تسنیم، عبدالله جوادى آملى، ج 9، ص 787.
33.اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج 2، ص 190.
34.(فصلّت: 42)
35.الکافى، ج 1، ص 239؛ بحار الانوار، ج 26، ص 22.
36.الکافى، ج 1، ص 527.
37.اصول مذهب الشیعه الامامیه، ج 2، ص 190.
38.سنن الترمذى، ج 4، ص 449.
39. اصول مذهب الشیعه، ج 2، ص 216.
40. . همان، ج 2، ص 190.
41.مائده: 43.
42.مائده: 44.
43.مائده: 42.
44. تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج 3، ص 105.
45. التفسیر القرآنى للقرآن، خطیب عبدالکریم، ج 3، ص، 1103
46.اما الحکم فیما یختص به دینهم من الطلاق و الزنى و غیره فلیس یلزمهم ان یتدینوا بدیننا و فی الحکم بذلک بینهم اضرار بحکامهم و تغییر ملّتهم و قال الزهری: مضت السنة ان یرد أهل الکتاب فی حقوقهم و مواریثهم إلى أهل دینهم الا ان یأتوا راغبین فی حکم الله فیحکم بینهم بکتاب الله؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبى، ج 6، ص 185.
47.تفسیر الوسیط، الزحیلى، ج 1، ص 464.
منابع:
موسوعه رد شبهات(2) قرآن/ جمعی از نویسندگان؛ تهیه و تدوین پژوهشکده حج و زیارت. تهران: نشر مشعر، 1395
.https://www.makarem.ir/maaref/fa/article/index/249486
https://makarem.ir/maaref/fa/article/index/408728
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}