مقدمه:
اکثر کسانی که به اتاق عمل جراحی قلب می‌روند، در هراس شدید هستند؛ زیرا احتمال آنکه بمیرند بسیار زیاد است؛
 
همچنین بیشتر کسانی که پا به میدان جنگ می‌گذارند، این نگرانی را دارند که زنده از میدان خارج نشوند؛
 
اما گروه ‌اندکی هستند که به واقع تمنای مرگ دارند و از مرگ نمی‌هراسند. چرا از مرگ و مردن می ترسیم؟ عات ترس انسان از مرگ چیست؟ دلائل ترس و وحشت از مرگ در قران و روایات چیست؟
 
در آموزه‌های قرآن عواملی برای هراس از مرگ بیان شده که مهم‌ترین آنها عدم اعتقاد به آخرت و سرای دیگر غیر از عالم شهادت است.
 
 گروهی از مردم به عالم غیب یا همان عالم آخرت ایمان ندارند؛ زیرا بر این باورند که حقیقت و واقعیت‌، آن چیزی است که با حواس ظاهری شناخته می‌شود .
 
و هر چیزی که با حواس ظاهری غیر قابل ادراک و شناخت باشد، جز توهم و خیال و خرافه نیست؛ حقیقت و واقعیت مساوی با محسوسات است.
 
 و چیزی که در آزمایشگاه قابل شناخت نباشد، توهم  و خیال است. از همین رو معلوم را تنها علم حسی می‌دانند؛
 
این در حالی است که حتی ادراکات حسی انسان اگر به تعقل در نیاید به سبب جزیی بودن، علمی نیست؛ زیرا این تعقل است که پوسته ظاهری از جزئیات را بر می‌کند و کلیاتی را استنباط می‌کند و چیزی به نام «علم» تحقق می‌یابد.
 

علت ترس از «مرگ» از منظر قرآن

چهره مرگ معمولا براى افراد وحشتناک است و دلیل آن اجمالا یکى از دو چیز است یا مرگ را پایان همه چیز و مرادف معناى فنا می دانند و یا آلودگى به گناهان و دلبستگى به دنیاست،
 
اما کسى که مرگ را تولد جدید و سرآغازى براى انتقال به جهان وسیع تر و زندگى والاتر مى داند و کوله بارى بزرگ از اعمال صالح براى این سفر فراهم کرده و دلبستگى خاصى به دنیا ندارد براى چه از مرگ بترسد؟
 
قرآن اشاره ظریفى به این موضوع نموده مى فرماید: (بگو اى یهودیان! اگر گمان مى کنید که شما دوستان خدا هستید و دیگران نیستند پس آرزوى مرگ کنید اگر راست مى گویید [تا به لقاى محبوبتان برسید])؛
 
«قُلْ یا اَیْهَا الَّذینَ هادُوا اِنْ زَعَمْتُمْ اَنَّکُمْ اَوْلِیاءُ للهِ مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوا الْمَوْتَ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ».(1) سپس مى افزاید:
 
(ولى آنها هرگز تمناى مگر نمى کنند به خاطر اعمالى که از پیش فرستادند و خداوند ظالمان را به خوبى مى شناسد)؛ «وَ لایَتَمَنَّونَهُ اَبَداً بِما قَدَّمَتْ اَیْدیهِمْ وَ الله عَلیمٌ بِالظّالِمینَ».(2)
 
قابل توجه اینکه مخاطب در این آیه، یهود هستند و این ظاهراً به خاطر دو نکته است:
 
نخست اینکه یهود همیشه - و حتّى امروز - خود را نسل برگزیده خداوند مى پنداشتند و براى خود یک سلسله امتیازات خیالى و پندارى نسبت به دیگران قائل بودند؛ گاه خود را فرزندان خدا مى شمردند!
 
و گاه اولیاء و دوستان خاصّ او «وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصارَى نَحْنُ اَبْناءُ اللهِ وَ اَحِیّانُهُ».(3)
 
 و گاه می گفتند: «وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النّارُ اِلا اَیّاماً مَعْدُودَةً»(4)؛ (آتش دوزخ، هرگز دامن ما را فرا نمی گیرد هر چند گناهکار باشیم مگر چند روز محدود!).
قرآن به آنها مى گوید: اگر در این اعتقاد خود صادق هستید چرا این همه از مرگ وحشت دارید؟ مگر دوست از بقاى دوست خود مى ترسد؟
 
و مگر انتقال از زندان به یک باغ خرم و سرسبز و حشتناک است؟! شبیه همین معنا در آیه 94 سوره بقره آمده است: «قُلْ اِنْ کانَتْ لَکُمُ الدّارُ الاْخِرَةُ عِنْدَ اللهِ خالِصَةً مِنْ دُونَ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ»؛
 
(بگو اگر سراى آخرت در نزد خدا مخصوص شما است نه سایر مردم، پس آرزوى مرگ کنید اگر راست مى گویید!).
 
دیگر اینکه آنها مردم دنیاپرست و دلبسته عالم ماده بودند، به علاوه دامانشان با گناهان زیاد و خون هاى بى گناهان آلوده بود، به همین دلیل شدیداً از مرگ هراسان بودند .
 
لذا قرآن در آیه 96 سوره بقره مى گوید: «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ احْرَصَ النّاسِ عَلَى حَیاة»؛ (آنها را حریص ترین مردم بر زندگى پست مادى مى یابى) و در آیه 95 همین سوره مى گوید: «وَ لَنْ‌یَتَمَنَّوْهُ اَبَداً بِما قَدَّمَتْ اَیْدیهِم»؛ (آنها هرگز آرزوى مردن نمى کنند به خاطر اعمال بدى که پیش از خود فرستاده اند).
 
به این ترتیب قرآن مجید هم علل ترس از مرگ را به روشنى بیان کرده است و هم طرق نجات از این ترس و وحشت عمومى را. بعضى از مفسّران، آیه فوق را درباره یهود نوعى مباهله دانسته اند که یکى از طرق مبارزه با مدعیان دروغین است .
 
و آن اینکه براى اثبات صدق مدعاى خود از پیشگاه خدا تقاضا کنند که اگر دروغگو هستند رسوا شوند (و اگر شرایط مباهله در آن جمع باشد اثر مى کند).
 
شاهد این سخن آن است که در روایات آمده اگر این مدعیان دروغین یعنى یهود در برابر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) تمنّى مرگ مى کردند بلافاصله همان جا آب دهانشان گلوگیرشان مى شد و مى مردند!
 
«وَ الَّذى نَفْسى بِیَدِهِ لایَقُوْلُها اَحَدٌ مِنْکُمْ اِلاّ غُصَّ بِرِیْقِهِ».(5)،(6)
 

شرایط سخت مرگ و لحظات پررنج جان دادن

همه ما، کم و بیش، از راه دیده ها و شنیده ها و خوانده های مان راجع به انسان های دیگر، از شرایط سخت مرگ و لحظات پررنج جان دادن و لحظات سراسر درد احتضار مطلعیم.
 
حتی نقل شده که پیامبر اسلام نیز در لحظات آخر حیات شان دست خود را در آب فرو می بردند و بر صورت می کشیدند و ذکر «لا إله الا الله» می گفتند .
 
و به اطرفیان خود گوشزد می کردند که «مرگ را سکرات و شداید و سختی هایی است».(7)
 
از امام علی نیز نقل شده که با تأکید بر این گونه سختی ها در لحظات جان دادن گفته است که: در آن لحظات سستی و ضعف سراپای انسان را می گیرد و رنگ رخسار او تغییر می کند.
 
در ابتدا زبانش از گفتار بازمی ماند ولی چشم و گوش و اندیشه او هنوز از کار نیافتاده اند... سپس مرگ بر او چیره تر می شود و گوش او نیز از کار می افتد. نه سخن می گوید و نه صدایی می شنود.
 
چشمانش در حدقه چرخ می زند . چهره اطرافیان و حرکت لبهای آنها را می بیند ولی صدای شان را نمی شنود. پس مدتی سایه مرگ چشمان او را نیز فرا می گیرد و جان از بدنش خارج می گردد».(8)
 
با ملاحظه این سختی ها ممکن است سؤالی مهم به ذهن خطور کند و آن هم اینکه: اصل به دنیا آمدن و اصل مرگ – نه چگونگی و نوع آن – امری جبری و خارج از اختیار آدمی است.
 
چرا آدمی باید مجبور به تحمل چنین سختی غیرقابل وصف و گریزناپذیری باشد؟ آیا برای خدایی که از سوی پرستش کنندگانش به صفت عدل شناخته می شود، .
 
رواست مخلوقاتش را متحمل این اندازه از رنج کند؟توضیحات مربوط به پاسخ این سؤال را می توان ذیل سه بند طبقه بندی کرد.
 

چرایی اضطراب مرگ؟

اضطراب ناشی از مرگ و جان دادن موضوع قابل انکاری نیست. حتی در آیه 19 سوره ق از این اضطراب به «سکرة» یعنی حالتی شبیه به مستی یاد شده است:
 
«وَ جاءَتْ‏ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِ»؛ (و سرانجام، سکرات [و از خود بی خودى در آستانه] مرگ بحق فرا مى رسد).
 
این حالت بر اثر فرا رسیدن مقدمات مرگ، به صورت هیجان و انقلاب فوق العاده‏اى به انسان دست مى دهد و گاه بر عقل او چیره مى گردد.
 
و او را در اضطراب و ناآرامى شدیدى فرو مى‏برد. این هیجان فوق العاده از آن روست که مرگ یک مرحله انتقالى مهم است که باید انسان در آن لحظه تمام پیوندهاى خود را با جهانى که سالیان دراز با آن خو گرفته بود قطع کند .
 
و در عالمى گام بگذارد که براى او کاملا تازه و اسرار آمیز است. به خصوص اینکه در لحظه مرگ انسان درک و دید تازه اى پیدا مى کند،.
 
بى ثباتى این جهان را با چشم خود مى بیند و حوادث بعد از مرگ را کم و بیش مشاهده مى کند. اینجا است که وحشتى عظیم سر تا پاى او را فرا مى گیرد و از خود بی خود می گردد. (9)
 
در تصویری که حضرت علی(علیه السلام) از این اضطراب ترسیم می کند نیز، همین موضوع انتقال از مرحله ای به مرحله دیگرِ حیات و تبعات آن مورد تأکید قرار گرفته است:
 
«سکرات مرگ، توأم با حسرت از دست دادن آنچه [انسان ها] داشتند بر آنها هجوم مى آورد... [انسان]
 
در این مى اندیشد که عمرش را در چه راه فانى کرده و روزگارش را در چه راهى سپرى نموده است؟!
به یاد ثروت هایى مى افتد که در تهیه آن چشم بر هم گذارده و از حلال و حرام و مشکوک جمع آورى نموده و تبعات و مسئولیت گردآورى آن را بر دوش مى کشد .
 
در حالى که هنگام جدایى و فراق از آنها رسیده است و به دست بازماندگان مى افتد. آنها از آن متنعم مى شوند .
 
و بهره مى گیرند اما مسئولیت و حسابش بر او است».(10) بنابراین مشخص می شود اصل پدید آمدن اضطراب از مرگ امری عادی است.
 
اما بدیهی است عواملی نیز می توانند این اضطراب را افزایش دهند و حتی آن را به رنج و عذاب تبدیل کنند.
 
آن عوامل از تأمل در همین حدیثی که از حضرت علی(علیه السلام) نقل شد قابل فهم می گردند. وقتی فکر کردن به مسئولیت اموال باقی مانده از شخص در حال مرگ می تواند.
 
این اندازه در اضطراب او در این مرحله انتقالی مؤثر باشد، روشن است که آلودگی شخص به گناهان و ظلم های دیگر و اندیشیدن به لزوم مسئولیت پذیری پس از مرگ درباره آنها، چه رنج و دردهایی را بر انسان تحمیل می کند.
 
جایگاه کفر و ظلم و گناه در مضاعف شدن رنج و عذاب مرگ آیات قرآن، عذاب و رنج در وقت مرگ و جان دادن را نتیجه مستقیم اعمال شخص و نقطه آغازی برای کیفر ظلم ها و کفرهای او معرفی می کند.
 
بنابراین مسئولیت این رنج و عذاب ها با خود شخص است و خداوند در لحظه مرگ به او هیچ اجحافی نمی کند.
 
زیرا پیش از این بارها و بارها چنین اشخاصی مورد هشدار قرار گرفته بودند که ظلم و کفرشان چنین عواقب سوئی را نیز در پی دارد.
 
مثلا در آیات 50 و 51 سوره انفال درباره لحظه مرگ چنین انسان هایی و مسئولیت مستقیم آنها در پدید آمدن این وضعیت و در نتیجه ظالمانه نبودنش از سوی خداوند، می خوانیم:
 
«و لو تَری إذ یَتَوَفَّی کَفَرُوا المَلائِکَةُ یَضرِبُونَ وُجُوهَهُم و أدبارَهُم و ذُوقُوا عَذابَ الحَرِیقِ*ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ»؛
 
(و اگر ببینى کافران را هنگامى که فرشتگان جانشان را می ‏گیرند و بر صورت و پشت آنها می زنند و مى‏ گویند:
 
بچشید عذاب سوزنده را * این بدلیل عملکرد آنان است که هرگز خداوند به بندگانش، ستم روا نمى ‏دارد!). همین تعبیر در آیه 27 سوره محمد برای منافقان نیز ذکر شده است.
 
آیات دیگری از قرآن نیز به تأثیر ظلم و کفر و انکار وعده های الهی در سختی جان دادن اشاره می کنند. برای مثال می بینیم در آیه 26 تا 33 سوره القیامة(11)
 
عواملی چون ایمان نیاوردن و تکبر و نماز نخواندن و تکذیب کردن آیات الهی نتیجه چنین جان دادنی معرفی می شوند یا در آیه 93 سوره انعام می خوانیم :
 
که دروغ بستن به خدا و ادعای دروغین مورد وحی خدا قرار گرفتن موجب این می شود که فرشتگان ستاندن روح چنین اشخاصی، آنها را دچار شداید و سختی های مرگ کنند.
 
افزایش اضظراب از مرگ و مضاعف شدن سختی ها و رنج های جان دادن برای بدکاران، نشان می دهد که اعمال آدمی رابطه مستقیمی با نحوه مرگ او دارد.
 
بنابراین می توان با عمل به وظایف الهی و به جا آوردن کارهای نیک، از میزان این اضطراب کاست.
 
مؤمنان و نیکوکاران و کاهش اضراب های ناشی از مرگ در متون دینی، روایات و بیانات مختلفی وارد شده است که بر مرگ راحت و کم رنج مؤمنین یا عوامل مؤثر در کاهش اضطراب و رنج های لحظات مرگ(12) دلالت دارد.
 
از جمع بندی این بیانات می توان به این نتیجه رسید که اگر انسان عمر خود را در راه پاکی و ایمان و اعمال نیک بگذراند، خداوند مرگی آرام و کم رنج را نصیبش می کند.
 
در حدیثی قدسی می خوانیم: «قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ أَتَرَدَّدُ عَنْهُ تَرَدُّدِی عَنْ قَبْضِ رُوحِ الْمُؤْمِنِ یَکْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَنَا أَکْرَهُ مَسَاءَتَهُ فَإِذَا حَضَرَهُ أَجَلُهُ الَّذِی لَا یُؤَخَّرُ فِیهِ بَعَثْتُ إِلَیْهِ بِرَیْحَانَتَیْنِ مِنَ الْجَنَّةِ تُسَمَّى إِحْدَاهُمَا الْمُسْخِیَةُ وَ الْأُخْرَى الْمُنْسِیَةُ فَأَمَّا الْمُسْخِیَةُ فَتُسْخِیهِ عَنْ مَالِهِ وَ أَمَّا الْمُنْسِیَةُ فَتُنْسِیهِ أَمْرَ الدُّنْیَا»(13)؛
 
(خداوند عز و جل فرمود: من در هیچ امری ترددّ و درنگ نکردم مانند درنگ کردن و ترددّی که در قبض روح مؤمن کردم .
 
چون آن مؤمن از مرگ کراهت داشت و من هم کراهت داشتم به او ناراحتی برسانم پس زمانی که اجل محتوم آن مؤمن رسید.
 
من دو شاخه گل معطر از بهشت برای او فرستادم یکی از آنها مُسخیّه نام داشت و دیگر مُنسیّه. اما مُسخیّه پس او را نسبت به مالش بی اعتنا نموده از همه آنها می گذرد و اما منسیّه پس او را از تمام امور و شؤون دنیا به فراموشی و نسیان می اندازد).
 
انسان ها برای این از مرگ می ترسند و رنج می برند که تعلقات شان از دنیا بریده می شود. ولی هنگام مرگ شخص مؤمن، رحمت الهی نصیب او می شود.
 
و برای همین بدون عذاب و سختی جان می سپارد همان طور که در روایات آمده پس از اینکه اهل بیت به بالین مؤمن در حال احتضار می آیند، ملک الموت به او می گوید:
 
«آیا دوست داری که به آنها بپیوندی و با آنها باشی یا دوست داری به دنیا برگردی؟ مؤمن می گوید نه. دوست ندارم ابدا نمی خواهم به دنیا برگردم و مرا دیگر حاجتی به دنیا نیست»(14)
 
قرآن نیز درباره چگونگی مواجهه فرشتگان با انسان های مؤمن در هنگام مرگ در آیه 32 سوره نحل می گوید:
 
«الَّذین تَتَوَفّاهُمُ المَلائِکةُ طَیِّبینَ یَقُولونَ سَلامٌ عَلَیکُم ادخُلُوا الجَنَّةَ بِما کُنتُم تَعمَلُونَ»؛ (همان ها که فرشتگان روح شان را مى‏ گیرند در حالى که پاک و پاکیزه‏ اند به آنها مى‏ گویند: سلام بر شما! وارد بهشت شوید به خاطر اعمالى که انجام مى‏ دادید)
 
بله. ممکن است بعضی از مؤمنین نیز در هنگام مرگ دچار برخی دشواری ها شوند اما این دشواری ها، برای آمرزش گناهان آنها در همین دنیا و در همین لحظه به آنها تحمیل می شوند تا با پاکی از گناهان شان به جهان دیگر روند و در آنجا فقط متنعم گردند.
 
پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) در این باره می فرماید: «الموتُ کفّارة لذُنوبِ المؤمنین»(15)؛ (دشواری مرگ جبران گناهان مؤمنان است).
 
آنچه از جمع بندی مطالب گفته شده در این سه عنوان به دست می آید این است که اضطراب و رنج ناشی از مرگ اگرچه مسأله ای غیرقابل انکار است .
 
اما این امری عادی است چون روندی برای انتقال از یک مرحله مهم حیات به مرحله دیگر است.
 
مهم کیفیت و میزان این رنج هاست که ارتباط مستقیمی با اعمال انسان دارد و عامل آن خدا نیست تا بخواهیم موضوع عدالت را راجع به وجود مقدس مورد پرسش قرار دهیم.
 

منشاء ترس و وحشت انسان از «مرگ» چیست؟

اصولا انسان از «عدم» و «نیستى» مى هراسد؛ از فقر مى ترسد، چون نیستى ثروت است از بیمارى مى ترسد، چون نیستى سلامت است .
 
از تاریکى مى ترسد، چون نور در آن نیست از بیابان خالى و گاهى از خانه خالى مى‌ترسد، چون کسى در آن نیست حتى از مرده مى ترسد، چون روح ندارد، در صورتى که از زنده همان شخص نمى ترسید!
 
بنابراین اگر انسان از مرگ مى ترسد به خاطر این است که مرگ در نظر او «فناى مطلق» و نیستى همه چیز است و اگر از زلزله و صاعقه و حیوان درنده وحشت دارد چون او را به فنا و نیستى تهدید مى کند.
 
البته از نظر فلسفى این طرز روحیه چندان دور و بیراه نیست؛ زیرا انسان «هستى» است، و هستى با هستى آشناست و جنس خود را همچون کاه و کهرباست. اما با «نیستى» هیچ گونه تناسب و سنخیتی ندارد، پس باید از آن بگریزد و فرار کند، چرا فرار نکند؟
 
ولى در اینجا یک سخن باقى مى‌ماند و آن اینکه: همه اینها صحیح است اگر مرگ به معنى نیستى و فنا و پایان همه چیز تفسیر شود، و راستى اگر این چنین تفسیر شود چیزى از آن وحشتناک ‌تر نخواهد بود.
 
 و آنچه درباره هیولاى مرگ گفته‌ اند کاملاً به جا و به مورد است؛ اما اگر مرگ را - همچون تولد جنین از مادر - یک تولد ثانوى بدانیم، و معتقد باشیم با عبور از این گذرگاه سخت، به جهانى گام مى‌گذاریم.
 
 که از این جهان بسیار وسیعتر، پرفروغتر، آرام بخش‌ تر و مملو از انواع نعمت هایى است که در شرایط کنونى و در زندگى فعلى براى ما قابل تصور نیست، .
 
خلاصه اگر مرگ را نوع کامل‌تر و عالى‌ترى از زندگى بدانیم که در مقایسه با آن، این زندگى که در آن هستیم مرگ محسوب مى شود، .
 
در این صورت مسلماً چیز نفرت‌انگیز و وحشتناک و هیولا، نخواهد بود، بلکه - در جاى خود - دل‌انگیز و رؤیایى و بسیار زیبا و دوست داشتنى است؛
 
زیرا اگر جسمى از انسان مى گیرد، بال و پرى به او مى بخشد که بر فراز آسمان ناپیدا کرانه ارواح، با آن همه لطافت و زیبایى فوق حد تصور و خالى از هر گونه جنگ و نزاع و اندوه و غم، پرواز مى کند.
 
اینجاست که شاعرى که این طرز تفکر را دارد به حکیم دانشمند دستور مى دهد:
بمیر اى حکیم از چنین زندگانى *** کز این زندگى چون بمیرى بمانى

سفرهاى علوى کند مرغ جانت *** چو از چنبر آز بازش رهانى
مترس از حیاتى که در پیش دارى *** از این زندگى ترس، کاینک در آنى!

و نیز شاعر دیگرى با مباهات و وجد و سرور مى گوید:
حجاب چهره جان مى‌شود غبار تنم *** خوش آن دمى که از این چهره پرده بر فکنم
چنین قفس نه سزاى من خوش الحانى است *** روم به روضه رضوان که مرغ آن چمنم
 
و دیگرى مى‌گوید:
مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک *** دو سه روزى قفسى ساخته‌ اند از بدنم
خرّم آن روز که پرواز کنم تا بر دوست *** به هواى سر کویش پر و بالى بنم

بالاخره شاعر دیگر به مرگ فریاد مى زند و او را به سوى خود دعوت می کند:
مرگ اگر مرد است گو نزد من آى *** تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من ز او جانى ستانم جاودان *** او ز من دلقى ستاند رنگ رنگ
 
اینجاست که چهره مطلب به کلى دگرگون مى شود و مسأله شکل دیگرى به خود می ‌گیرد که هیچ شباهتى با شکل اول ندارد.
 
 بدیهى است، آن کس که چنین برداشتى از مسأله مرگ دارد هرگز نمى گوید مرگ بى حاصل، بدون دلیل، و یا مثلاً از طریق انتحار و خودکشى، دریچه به آنچنان عالمى است،
 
بلکه او به استقبال مرگى پرشکوه مى شتابد که در راه هدف و آرمان پاک و آمیخته با قهرمانى و فداکارى و شهامت باشد، مرگى که انسان را از تن در دادن به ذلت و هر گونه بدبختى به خاطر چند روز عمر بیشتر مى رهاند.
 

عامل دیگر وحشت از مرگ

جمعى دیگر نیز هستند که از مردن وحشت دارند؛ ولی نه بخاطر اینکه مرگ را به معنى فنا و نیستى مطلق تفسیر می کنند، و منکر زندگانى پس از آن هستند؛
 
بلکه به خاطر اینکه آنقدر پرونده اعمال خود را سیاه و تاریک مى بینند که شکنجه‌هاى طاقت فرسا و مجازات‌هاى دردناک بعد از مرگ را گویا با چشم خود مشاهده مى کنند.
 
 و یا لااقل چنین احتمالى را مى دهند. اینها نیز حق دارند از مرگ بترسند، زیرا به مجرمى مى مانند که از پشت میله‌هاى زندان آزاد شده و به سوى چوبه دار مى رود، البته آزادى خوب است، اما نه آزادى از زندان به سوى چوبه دار!
 
آزادى اینها هم از زندان بدن، یا زندان دنیا، توأم با رفتن به سوى چوبه دار است، «دار» نه به معنى اعدام؛ بلکه به معنى شکنجه هایى بدتر از آن اما آنها که نه مرگ را فنا مى بینند،
 
نه پرونده تاریک و سیاه دارند چرا از مرگ بترسند؟ چرا از مرگ در راه هدف‌هاى پاک وحشت داشته باشند؟ چرا؟...(16)
 

علت «ترس از مرگ» از منظر روایات

در روایات اسلامى نکته هاى جالبى در زمینه دلائل ترس و وحشت از مرگ دیده مى شود که بسیار جالب و آموزنده است:
 
1- مردى از امام حسن مجتبى(علیه السلام) پرسید: «یَابْنَ رَسُولِ الله! ما بالُنا نَکْرَهُ الْمَوْتَ وَ لا نُحِبُّهُ؟»؛ (چرا ما مرگ را ناخوشایند مى دانیم و دوست نداریم؟)
 
امام فرمود: «اِنَکُمْ اَخْرَبْتُمْ آخِرَتَکُمْ وَ عَمَّرْتُمْ دُنْیاکُمْ وَ اَنْتُمْ تَکْرَهَوُنَ النَّقْلَةَ مِنَ الْعِمْرانِ اِلَى الْخَرابِ!»(17)؛
 
(این به خاطر آن است که شما آخرت خود را ویران ساختید و دنیاى خود را آباد کردید، لذا اکراه دارید که از آبادى به سوى ویرانى روید).
 
2- امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: مردى خدمت پیامبر(علیه السلام) آمد و عرض کرد: «مالى لا اُحِبُّ الْمَوْتَ»؛ (چرا من مرگ را دوست ندارم؟) پیامبر فرمود:
 
«اَلَکَ مالٌ؟»؛ (آیا ثروتى دارى؟) عرض کرد: آرى. فرمود: «فَقَدَّمْتَهُ؟»؛ (آیا از پیش فرستاده اى؟) عرض کرد: نه! فرمود: «فَمِن ثَمَّ لا تُحِبُّ الْمَوْتَ»(18)؛ (از اینجاست که مرگ را دوست ندارى).
 
3- در حدیث دیگرى مى خوانیم که امام هادى(علیه السلام) به عیادت یکى از یاران رفت و او را مشاهده کرد که پیوسته مى گرید و از ترس مرگ بیتابى مى کند.
 
امام به او فرمود: «یا عَبْدَ الله! تَخافُ مِنَ الْمَوْت لاِنَّکَ لا تَعْرِفَهُ»(19)؛ (بنده خدا! تو از مرگ مى ترسى به خاطر آنکه حقیقت مرگ را نمى شناسى):
 
 سپس امام(علیه السلام) مرگ را به حمام تمیزى تشبیه فرمود که انسان آلوده اى وارد آن مى شود و او را از هرگونه غم و اندوه و ناراحتى شستشو مى دهد و به سرور و شادمانى مى رساند.
 
4- امام زین العابدین على بن الحسین(علیه السلام) مى گوید: «لَمَّا اشْتَدَّ الاْمْرُ بِالحُسَیْنِ بْنِ عَلِّى بْنِ اَبى طالِب... کانَ الْحُسَیْنُ وَ بَعْضُ مَنْ مَعَهُ تَشْرُقُ اَلْوانُهُمْ وَ تَهْدَأُ جَوارِحُهُمْ وَ تَسْکُنُ نُفُوسُهُمْ، فَقالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض اُنْظُرُوا لایُبالى بِالْمَوْتِ!»(20)؛
 
(هنگامى که کار بر امام حسین(علیه السلام) [در روز عاشورا] سخت شد، او و بعضى از یارانش [لحظه به لحظه] چهره هایشان برافروخته تر و اعضاى بدنشان آرام تر و خونسردیشان بیشتر مى شد، بعضى به بعضى دیگر گفتند ببینید اینها اصلا اعتنائى به مرگ ندارند!).
 
این احادیث در زمینه شرح علت ترس از مرگ به قدر کافى گویاست و نیازى به شرح ندارد.(21)
 

«آینده نگری» گمشده انسانیت

مردم غالبآ در زمان حال زندگى مى‌کنند، و تنها به آنچه امروز دارند دلخوشند و به اصطلاح «گنجشک روزى» هستند.
 
کسانى که در زمان ماضى زندگى دارند نیز کم نیستند، این دسته همواره پیکرهاى پوسیده حوادث تلخ و شیرین گذشته را از زیر خاکهاى فراموشى بیرون کشیده و به تشریح آنها مى‌پردازند، در واقع عمرشان به «نبش قبر گذشته‌ها» مى‌گذرد.
 
 دائماً یا بر حوادث تلخ آن اشک مى‌ریزند و یا روى استخوانهاى نیاکان قدرتمندشان بالانس مى‌روند و الکى خوشند! در این میان، آنها که به زمان آینده، آن هم «آینده دور» بیندیشند بسیار کمند.
 
ممکن است سوال شود که این خوددارى از بررسى حوادث آینده که گاهى شکل «فرار» به خود مى‌گیرد به خاطر چیست؟
 
آیا به خاطر آن است که آینده از دسترس حس ما بیرون است و مردم بیشتر «فرزندان حس‌اند» و تنها به این مادر، انس و علاقه دارند؟ یا اینکه پرده‌هاى ابهامى که روى آینده را پوشانیده، قیافه آن را مخوف ساخته است.
 
 و لذا از نزدیک شدن به آن وحشت مى‌کنند؟ و یا اینکه «آینده» خواه ناخواه با نام پیرى، فرسودگى، و بالاخره مرگ و نابودى آمیخته است و اینها همان چیزهائى هستند که آدمى با تمام وجودش از آنها مى‌گریزد.
 
ولى به هر حال، على رغم تمام این دورکشیها و وحشتها، سر و کار ما با آینده هاست، و این آینده است که سرنوشت ما در آن نهفته شده، «گذشته‌ها» گذشته‌اند،
 
 «حال» هم تا چشم به هم بزنیم به دریاى گذشته فرو مى‌ریزد، پس ما مى‌مانیم و آینده‌ها، آینده‌اى طولانى و اسرارآمیز که ناخوانده به سراغ ما مى‌آید، پس چرا آن را در نیابیم و به آن نیندیشیم؟(22)
 

نتیجه:

مهم‌ترین علت ترس از مرگ را تصورِ مرگ به معنای نیستی و فنا دانسته‌اند. سرچشمه ترس انسان از مرگ، آن است که مرگ را به معنی نیستی و فناى مطلق می داند؛
 
و البته با این تفسیر چیزی وحشتناک تر از مرگ نخواهد بود. اما اگر مرگ را نوعی تولد بدانیم، و معتقد باشیم مرگ نوع کامل تر و عالى ترى از زندگى است،
 
 آنگاه مرگ زیبا و دوست داشتنى خواهد بود. از سویی جمعى نیز به خاطر پرونده سیاه اعمال خود، از مرگ وحشت دارند؛
 
گویا شکنجه‌ هاى طاقت فرسا و مجازات‌هاى دردناک پس از مرگ را با چشم خود مشاهده مى کنند.
در روایات تاکید شده که ترس از مرگ به خاطر آن است که انسان آخرت خود را ویران ساخته و دنیاى خود را آباد نموده است؛
 
لذا اکراه دارد که از آبادى به سوى ویرانى برود و در روایت دیگری آمده است انسانی که ثروتی داشته ولی برای آخرتش چیزی از پیش نفرستاده است طبیعتا حاضر به جان دادن نیست.
 
همچنین امام هادى(ع) علت ترس از مرگ را نشناختن حقیقت مرگ دانستند و مرگ را به حمام تمیزى تشبیه نمودند که انسان آلوده وارد آن مى شود تا هرگونه غم و اندوه خود را شستشو دهد و به شادمانى برسد.
 
اصل پدید آمدن اضطراب از مرگ به عنوان مرحله انتقالی مهمی که در آن همه پیوندهای انسان با جهانی که با آن خو گرفته از هم می گسلد و آدمی قدم در جهانی اسرارآمیز و تجربه ناشده می گذارد امری طبیعی است؛
 

پی نوشت:

1. سوره جمعه، آیه 6.
2. همان، آیه 7.
3. سوره مائده، آیه 18.
4. سوره بقره، آیه 80.
5.. روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، آلوسى، سید محمود، تحقیق: عطیه، على عبدالبارى، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1415 قمری، چاپ اول، ج ‏14، ص 291، سوره جمعه، آیات 1 الى 8؛ تفسیر المراغى، مراغى، احمد بن مصطفى، داراحیاء التراث العربى، بیروت، بی تا، ج ‏28، ص 100، الإیضاح؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فى وجوه التأویل، زمخشرى، محمود، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407 قمری، چاپ سوم، ج ‏4، ص 531، سوره جمعه، آیات 6 الى 8.
6.. گردآوری از کتاب: پیام قرآن‏، مکارم شیرازى، ناصر، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلاء، دار الکتب الاسلامیه‏، تهران‏، ‏1386 شمسی‏، چاپ نهم، ج 5، ص 340.
7.نهج البلاغة، شریف الرضى، محمد بن حسین‏، محقق/ مصحح: فیض الإسلام‏، نشر هجرت‏، قم، 1414هـ.ق، چاپ اول، ص 808.
.8همان، ص 160
9..تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1371هـ.ش، چاپ دهم، ج 22، ص 254.
10.نهج البلاغه، همان.
11.کَلاَّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقی* وَ قیلَ مَنْ راقٍ * وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ * وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ * إِلى‏ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ * فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى * وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى * ثُمَّ ذَهَبَ إِلى‏ أَهْلِهِ یَتَمَطَّى».
12..برای مثال می بینیم که امام صادق(علیه السلام) در حدیثی صله رحم و نیکی به پدر و مادر یا روزه روز آخر ماه رجب را باعث آسان شدن سختی های مرگ معرفی کرده اند: یا در روایات انتقال شخص در حال احتضار به مکانی که همیشه در آنجا نماز می خواند یا خواندن سوره های یس و صافات موجب کم شدن سکرات مرگ معرفی شده است. ر.ک: میزان الحکمه، محمدی ری شهری، محمد، ترجمه: شیخی، حمیدرضا، انتشارات موسسه علمی فرهنگی، قم، 1389هـ.ش، ج 11، ص 127؛ جواهرالکلام، نجفی، محمدحسن، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1404هـ.ق، ج 4، ص 17؛ جامع المقاصد، کرکی، علی بن عبدالعالی، انتشارات موسسه آل البیت، قم، 1404هـ.ق، ج 1، ص 353.
13..بحارالأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 هـ.ق، چاپ دوم، ج 6، ص 153.
14.همان، ص 163.
15. همان، ص 151.
16. گردآوری از کتاب: معاد و جهان پس از مرگ‏، مکارم شیرازى، ناصر، سرور، قم‏، 1376 شمسی، ‏چاپ: ششم، ص 27.
17. معانی الأخبار، ابن بابویه، محمد بن على‏، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر، جامعه مدرسین‏، قم، 1403 قمری، چاپ اول‏‏، ص 390، باب (نوادر المعانی)؛ بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، دار إحیاء التراث العربی‏، بیروت‏، 1403 قمری‏، چاپ دوم، ج ‏6، ص 129، باب 4 (حب لقاء الله و ذم الفرار من الموت)، ح 18.
18. الجعفریات (الأشعثیات)، ابن اشعث، محمد بن محمد، مکتبة النینوى الحدیثة، تهران، چاپ اول‏‏، بى تا، ص 211، باب (علة کراهة الموت)؛ دعائم الإسلام‏، ابن حیون، نعمان بن محمد مغربى‏، محقق / مصحح: فیضى، آصف‏، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)‏، قم،‏ 1385 قمری‏، چاپ دوم‏، ج ‏2، ص 328، 4 فصل (ذکر فضل الصدقة)؛ تصحیح اعتقادات الإمامیه‏، صدوق، محمّد بن على بن بابویه‌، گنگره للشیخ المفید، قم‏، 1414 قمری، ‏چاپ دوم، ص 57، 16 باب (الاعتقاد فی الموت)؛ الخصال‏، ابن بابویه، محمد بن على‏، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر، جامعه مدرسین‏، قم، 1362 شمسی، چاپ اول‏‏، ج ‏1، ص 13، (خصلة من أجلها لا یحب الموت)؛ بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، دار إحیاء التراث العربی‏، بیروت‏، 1403 قمری‏، چاپ دوم، ج ‏6، ص 127، باب 4 (حب لقاء الله و ذم الفرار من الموت)، ح 9.
19. معانی الأخبار، ابن بابویه، محمد بن على‏، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر، جامعه مدرسین، قم، 1403 قمری، چاپ اول‏‏، ص 290، باب (معنى الموت)، ح 9؛ تصحیح اعتقادات الإمامیه‏، صدوق، محمّد بن على بن بابویه‌، گنگره للشیخ المفید، قم‏، 1414 قمری، ‏چاپ دوم، ص 56، 16 باب (الاعتقاد فی الموت)؛ بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، دار إحیاء التراث العربی‏، بیروت‏، 1403 قمری‏، چاپ دوم، ج ‏6، ص 156، باب 6 (سکرات الموت و شدائده و ما یلحق المؤمن و الکافر عنده).
20. معانی الأخبار، ابن بابویه، محمد بن على‏، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر، جامعه مدرسین، قم، 1403 قمری، چاپ اول‏‏، ص 288، باب (معنى الموت)؛ بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، دار إحیاء التراث العربی‏، بیروت‏، 1403 قمری‏، چاپ دوم، ج ‏6، ص 154، باب 6 (سکرات الموت و شدائده و ما یلحق المؤمن و الکافر عنده)؛ تصحیح اعتقادات الإمامیه‏، صدوق، محمّد بن على بن بابویه‌، گنگره للشیخ المفید، قم‏، 1414 قمری، ‏چاپ دوم، ص 52، 16 باب (الاعتقاد فی الموت).
21. گردآوری از کتاب: پیام قرآن‏، مکارم شیرازى، ناصر، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلاء، دار الکتب الاسلامیه‏، تهران‏، ‏1386 شمسی‏، چاپ نهم، ج 5، ص 351.
22). گردآوری از کتاب: معاد و جهان پس از مرگ‏، مکارم شیرازى، ناصر، سرور، قم‏، 1376 شمسی، ‏چاپ: ششم، ص 19.
 

منابع:

https://www.makarem.ir/maaref/fa/article/index/411819
https://www.makarem.ir/maaref/fa/article/index/407492
https://www.makarem.ir/maaref/fa/article/index/40410
https://www.makarem.ir/maaref/fa/article/index/404107
https://www.makarem.ir/maaref/fa/article/index/407479
https://fa.wikishia.net/viewچرا از مرگ می‌ترسیم
https://hawzah.net/fa/Article/View/93498
https://kayhan.ir/fa/news/271019