همه ما يك مرگ بدهكاريم!
همه ما يك مرگ بدهكاريم!
همه ما يك مرگ بدهكاريم!
نويسنده:علي احساني
بشر بدون برقراري مناسبات متعادل اجتماعي با همنوعان و مردم پيرامون خود محكوم به فناست. اين مناسبات در سطوح مختلف قابل بررسي و موشكافي است. در ساختمان روايت، ترسيم درست بده- بستان قهرمان هاي درام است كه به گيرايي و قوام اثر هويت مي دهد. در منگنه قرار دادن شخصيت ها و علم كردم انواع موانع عاطفي و محيطي در مسير حركت اين طيف از آدم ها، كليت رخدادهاي درام را سرو سامان مي دهد.
«رستگاران» اسلوب روايي خود را بر كشف حقيقت به وسيله قهرمان خود استوار كرده است. در مسير بازخواني رخدادها و گشايش ابهامات است كه آدم هاي اين قصه معمايي -جنايي پوست انداخته و به يك شناخت نسبي از اطرافيان و محيط زيست خود مي رسند. براي رو به اوج نگه داشتن روايت در سريال هاي معمايي، سازندگان آن ها بي شك مؤلفه هايي مانند تزريق ابهام به سازمان اثر و دادن اطلاعات به شيوه قطره چكاني بهره مي برند تا بيننده را براي زماني طولاني كنار جعبه جادو، هرچند كج دار و مريز نگه دارند.
سازندگان «رستگاران» تمام همت خود را خرج كرده اند تا هميشه چند گام از پيش فرض هاي ذهني مخاطب و همچنين قهرمان زن داستان يك گام جلوتر حركت كنند. احمدرضا بابايي هدف متحركي است كه به واسطه آن، قهرمان ها و ضد قهرمان هاي سريال به گوشه كنار شهرو خلوت آدم ها سرك بكشند تا مجهولات ذهني خود را به نوعي به معلومات بديهي بدل كنند.
خجسته در مقام زن احمدرضا، وقتي به داخل تنور داغ پايتخت گام مي گذارد كه در همان بدو ورود با سرقت كيفش به وسيله پونه، خير مقدم جانانه اي به او گفته مي شود. كارگردان تاكنون كلان شهري را ترسيم كرده كه بيشتر مناسبات زيستي و بده - بستاني ضد قهرمان هايش يادآور محله هاي برانكس و منهتن و هارلم است! اين درجه از سياهي و كدري كه از آدم هاي پايين دست جامعه به سريال تزريق شده، اندكي اثر را به گرداب اغراق، سوق داده است.
به هر روي تزريق حادثه و ايجاد موانع سر راه قهرمان زن داستان، در حد متعادل نياز است. هر چند به ضرب تزريق انواع حوادث و سنجاق كردن رخدادهاي پي در پي، ريتم روايت رو به اوج مي ماند، اين بدل كاري روايتي كه با سختاري غلوشده و جيغ گونه از سوي كارگردان تشديد شده، فرصت مكث استراحت و تمركز بر داده هاي مسلسل واري را كه به سريال تزريق شده از تماشاگر مي گيرد. مؤلفه اي مانند حضور سايه مرگ بر قهرمان ها و ضد قهرمان ها در نمونه هاي موفق تريلرهاي تاريخ سينما هميشه تقويت كننده جو اثر است. اين مؤلفه به عنوان يك رگه نامحسوس، كه به شكل رواني مخاطب را احاطه كرده، در سازمان بيشتر آثار جنايي - معمايي اغلب ديده مي شود.
انرژي و همتي كه براي ترسيم ضد قهرمان ها سازندگان سريال گذاشته اند، براي قهرمان هايي كه در مسير كشف حقيقت حركت مي كنند به هيچ وجه صرف نشده است. مضاف بر اينكه اتصال خجسته با سارا در همان قسمت نخست، يك اتصال نچسب است كه با معادلات ذهني بيننده مماس نمي شود. چون به ضرب حادثه و دسته گل پونه كه كيف خجسته را به منزل آورده اين دو دوست قديمي به هم گره مي خورند.
جناح اولياي داستان هميشه از جناح اشقيا، پيش هستند. خجسته يك تنه در مسير يافتن ردي از احمدرضا پيش مي رود! پليس هميشه چند گام از او عقب تر است و گاهي هم از وي رودست مي خورد. تزريق كردن اين همه قدرت و توانايي كاذب و بدلي براي شيرزن قصه، كمي فضاي جنايي - معمايي اثر را زير گيوتين پرسش هاي كلان برده و گاه اثر را به دامنه فانتزي سوق مي دهد.
جناح اشقيا كه به شايسته و دار و دسته اش گره خورده، از اعتبار و منزلت درست پردازش شخصيتي و روايي برخوردار است . چانه زني شايسته در خانه با فرزندان و عروسش، در كنار بده - بستان زيركانه او با وكيلش صمصامي، به موازات هم به خوبي پيش مي رود. نفرت و كينه كاوه از شايسته در مقام عمو و قيم فعلي وي، به دايره منازعات آدم هاي اين بخش از قصه وسعت و حرارت مطبوعي بخشيده است. در صورتي كه در جناح اولياي سريال، اكثر شخصيت ها در حال نصيحت، پند و اندرزهاي اخلاقي و اجتماعي هستند.
به بهانه حضور پونه (عاطفه نوري) در جوار ساير قهرمان هاي مثبت قصه، هر كسي به خود اجازه مي دهد در مسير هدايت و حمايت از وي، براي بيننده فلك زده، فرامين اخلاقي و معنوي صادر كند. تصوير قديس گونه و عقل كل گونه اي كه سازندگان سريال از خجسته ترسيم كرده اند به هيچ وجه در زمانه كنوني براي مخاطب قابل پذيرش نيست.
اين بانو به نوعي در برابر معضلات، آسيب ها و ناهنجاري هاي رفتاري و اجتماعي روئين تن است و هيچ گونه ضعفي در اين بانو نمي توان پيدا كرد. همان گونه كه يك تنه در همه موقعيت ها وجود دارد و به نوعي نخود هر آشي است تا وجاهت قديس گونه وي گزند و آسيبي نبيند!
چنين موقعيت پند و اندرز گونه اي را در جناح مقابل، كاوه در مواجهه با نرگس (شيده) از سر مي گذراند. اين پيرزن نيز در هدايت و منع كاوه از كارهاي ناصواب، سنگ تمام مي گذارد و اين جوان بخت بر گشته را تا مي تواند با توصيه هاي ايمني - اخلاقي خود مي چزاند. نويسنده به نوعي با خلق شخصيت هايي كه شعار و پند واندرز را مثل برنامه خبري رله مي كنند، به وجاهت و منزلت قهرمان و ضد قهرمان هايش آسيب زده و فرديت و هويت آنان را زير سؤال برده است. كاوه كه مي توانست برگ برنده اي براي سازندگان اثر در گرم كردن تنور كينه كشي و انتقام جويي باشد، با عمل نويسنده با سنجاق كردن آدمي مانند نرگس به اين شخصيت وي را تلف كرده است.
زحمت تصويربردار خلاق سريال زماني اعتبار و منزلت پيدا مي كرد كه حضورش در شمايل ديداري اثر نامحسوس تر بود. در وضعيت كنوني مخاطب گاهي به جاي تمركز بر مناسبات و مراودات آدم ها، مفتون قاب هاي نامتعارف و حركت هاي كج و معوج و بي حساب و كتاب دوربين مي شود كه هر لحظه مي خواهد خودش را به رخسار بيننده فلك زده بكوبد!
به هر روي سريال سازي كاري گروهي است. ماحصل مشاركت و خلاقيت جملگي افراد بايد در كليت اثر نمود پيدا كند. گل درشت شدن حضور يك فرد و ضرب شست نشان دادن وي در وظيفه اي كه به وي واگذار شده، شايد در كوتاه مدت اذهان را به خود مشغول كند، اما در بلند مدت حافظه تاريخي مخاطب اين تك روي ها و بلند پروازي هاي شخصي را از ياد خواهد برد.
همان طور كه در هنرنمايي بازيگران اين سريال شاهد كاري منسجم و هماهنگ هستيم و كسي بر ديگري تفوق و چيرگي ندارد، كاش در شمايل ديداري و ساختاري اثر نيز اين يكدستي و هماهنگي را لمس مي كرديم چرا كه اين مهم در اسلوب ساختاري «رستگاران» به نيكي محقق نشده است.
در اينكه سازنده كهنه كار و قديمي اين سريال بر ابزارش تسلط دارد، شكي نيست! اما علاوه بر تسلط بر ابزار، يك اثر به روح و رگ و پي و خون نياز دارد، فن سالاري و ضرب شست تكنيكي، عايدي اي چون خشكي ربات گونه و آهنين براي سريال داستاني مهيا نمي كند. بي شك اگر به حافظه تاريخي مخاطبان در رصد سريال هاي ماندگار رجوع كنيد، مي بينيد آنان از قصه و قهرمانان آن سريال ها، به عنوان خاطره ياد مي كنند و هيچ رد و نشانه اي از قاب هاي نامتعارف و ضرب شست تكنيكي و مكانيكي اثر براي شما رو نمي كنند...!
منبع:نشريه سروش شماره1406
/خ
«رستگاران» اسلوب روايي خود را بر كشف حقيقت به وسيله قهرمان خود استوار كرده است. در مسير بازخواني رخدادها و گشايش ابهامات است كه آدم هاي اين قصه معمايي -جنايي پوست انداخته و به يك شناخت نسبي از اطرافيان و محيط زيست خود مي رسند. براي رو به اوج نگه داشتن روايت در سريال هاي معمايي، سازندگان آن ها بي شك مؤلفه هايي مانند تزريق ابهام به سازمان اثر و دادن اطلاعات به شيوه قطره چكاني بهره مي برند تا بيننده را براي زماني طولاني كنار جعبه جادو، هرچند كج دار و مريز نگه دارند.
چند گام جلوتر از مخاطبان
سازندگان «رستگاران» تمام همت خود را خرج كرده اند تا هميشه چند گام از پيش فرض هاي ذهني مخاطب و همچنين قهرمان زن داستان يك گام جلوتر حركت كنند. احمدرضا بابايي هدف متحركي است كه به واسطه آن، قهرمان ها و ضد قهرمان هاي سريال به گوشه كنار شهرو خلوت آدم ها سرك بكشند تا مجهولات ذهني خود را به نوعي به معلومات بديهي بدل كنند.
خجسته در مقام زن احمدرضا، وقتي به داخل تنور داغ پايتخت گام مي گذارد كه در همان بدو ورود با سرقت كيفش به وسيله پونه، خير مقدم جانانه اي به او گفته مي شود. كارگردان تاكنون كلان شهري را ترسيم كرده كه بيشتر مناسبات زيستي و بده - بستاني ضد قهرمان هايش يادآور محله هاي برانكس و منهتن و هارلم است! اين درجه از سياهي و كدري كه از آدم هاي پايين دست جامعه به سريال تزريق شده، اندكي اثر را به گرداب اغراق، سوق داده است.
به هر روي تزريق حادثه و ايجاد موانع سر راه قهرمان زن داستان، در حد متعادل نياز است. هر چند به ضرب تزريق انواع حوادث و سنجاق كردن رخدادهاي پي در پي، ريتم روايت رو به اوج مي ماند، اين بدل كاري روايتي كه با سختاري غلوشده و جيغ گونه از سوي كارگردان تشديد شده، فرصت مكث استراحت و تمركز بر داده هاي مسلسل واري را كه به سريال تزريق شده از تماشاگر مي گيرد. مؤلفه اي مانند حضور سايه مرگ بر قهرمان ها و ضد قهرمان ها در نمونه هاي موفق تريلرهاي تاريخ سينما هميشه تقويت كننده جو اثر است. اين مؤلفه به عنوان يك رگه نامحسوس، كه به شكل رواني مخاطب را احاطه كرده، در سازمان بيشتر آثار جنايي - معمايي اغلب ديده مي شود.
انرژي و همتي كه براي ترسيم ضد قهرمان ها سازندگان سريال گذاشته اند، براي قهرمان هايي كه در مسير كشف حقيقت حركت مي كنند به هيچ وجه صرف نشده است. مضاف بر اينكه اتصال خجسته با سارا در همان قسمت نخست، يك اتصال نچسب است كه با معادلات ذهني بيننده مماس نمي شود. چون به ضرب حادثه و دسته گل پونه كه كيف خجسته را به منزل آورده اين دو دوست قديمي به هم گره مي خورند.
جناح اولياي داستان هميشه از جناح اشقيا، پيش هستند. خجسته يك تنه در مسير يافتن ردي از احمدرضا پيش مي رود! پليس هميشه چند گام از او عقب تر است و گاهي هم از وي رودست مي خورد. تزريق كردن اين همه قدرت و توانايي كاذب و بدلي براي شيرزن قصه، كمي فضاي جنايي - معمايي اثر را زير گيوتين پرسش هاي كلان برده و گاه اثر را به دامنه فانتزي سوق مي دهد.
جناح اشقيا كه به شايسته و دار و دسته اش گره خورده، از اعتبار و منزلت درست پردازش شخصيتي و روايي برخوردار است . چانه زني شايسته در خانه با فرزندان و عروسش، در كنار بده - بستان زيركانه او با وكيلش صمصامي، به موازات هم به خوبي پيش مي رود. نفرت و كينه كاوه از شايسته در مقام عمو و قيم فعلي وي، به دايره منازعات آدم هاي اين بخش از قصه وسعت و حرارت مطبوعي بخشيده است. در صورتي كه در جناح اولياي سريال، اكثر شخصيت ها در حال نصيحت، پند و اندرزهاي اخلاقي و اجتماعي هستند.
به بهانه حضور پونه (عاطفه نوري) در جوار ساير قهرمان هاي مثبت قصه، هر كسي به خود اجازه مي دهد در مسير هدايت و حمايت از وي، براي بيننده فلك زده، فرامين اخلاقي و معنوي صادر كند. تصوير قديس گونه و عقل كل گونه اي كه سازندگان سريال از خجسته ترسيم كرده اند به هيچ وجه در زمانه كنوني براي مخاطب قابل پذيرش نيست.
اين بانو به نوعي در برابر معضلات، آسيب ها و ناهنجاري هاي رفتاري و اجتماعي روئين تن است و هيچ گونه ضعفي در اين بانو نمي توان پيدا كرد. همان گونه كه يك تنه در همه موقعيت ها وجود دارد و به نوعي نخود هر آشي است تا وجاهت قديس گونه وي گزند و آسيبي نبيند!
چنين موقعيت پند و اندرز گونه اي را در جناح مقابل، كاوه در مواجهه با نرگس (شيده) از سر مي گذراند. اين پيرزن نيز در هدايت و منع كاوه از كارهاي ناصواب، سنگ تمام مي گذارد و اين جوان بخت بر گشته را تا مي تواند با توصيه هاي ايمني - اخلاقي خود مي چزاند. نويسنده به نوعي با خلق شخصيت هايي كه شعار و پند واندرز را مثل برنامه خبري رله مي كنند، به وجاهت و منزلت قهرمان و ضد قهرمان هايش آسيب زده و فرديت و هويت آنان را زير سؤال برده است. كاوه كه مي توانست برگ برنده اي براي سازندگان اثر در گرم كردن تنور كينه كشي و انتقام جويي باشد، با عمل نويسنده با سنجاق كردن آدمي مانند نرگس به اين شخصيت وي را تلف كرده است.
چشم هاي چشمك زن...!
زحمت تصويربردار خلاق سريال زماني اعتبار و منزلت پيدا مي كرد كه حضورش در شمايل ديداري اثر نامحسوس تر بود. در وضعيت كنوني مخاطب گاهي به جاي تمركز بر مناسبات و مراودات آدم ها، مفتون قاب هاي نامتعارف و حركت هاي كج و معوج و بي حساب و كتاب دوربين مي شود كه هر لحظه مي خواهد خودش را به رخسار بيننده فلك زده بكوبد!
به هر روي سريال سازي كاري گروهي است. ماحصل مشاركت و خلاقيت جملگي افراد بايد در كليت اثر نمود پيدا كند. گل درشت شدن حضور يك فرد و ضرب شست نشان دادن وي در وظيفه اي كه به وي واگذار شده، شايد در كوتاه مدت اذهان را به خود مشغول كند، اما در بلند مدت حافظه تاريخي مخاطب اين تك روي ها و بلند پروازي هاي شخصي را از ياد خواهد برد.
همان طور كه در هنرنمايي بازيگران اين سريال شاهد كاري منسجم و هماهنگ هستيم و كسي بر ديگري تفوق و چيرگي ندارد، كاش در شمايل ديداري و ساختاري اثر نيز اين يكدستي و هماهنگي را لمس مي كرديم چرا كه اين مهم در اسلوب ساختاري «رستگاران» به نيكي محقق نشده است.
در اينكه سازنده كهنه كار و قديمي اين سريال بر ابزارش تسلط دارد، شكي نيست! اما علاوه بر تسلط بر ابزار، يك اثر به روح و رگ و پي و خون نياز دارد، فن سالاري و ضرب شست تكنيكي، عايدي اي چون خشكي ربات گونه و آهنين براي سريال داستاني مهيا نمي كند. بي شك اگر به حافظه تاريخي مخاطبان در رصد سريال هاي ماندگار رجوع كنيد، مي بينيد آنان از قصه و قهرمانان آن سريال ها، به عنوان خاطره ياد مي كنند و هيچ رد و نشانه اي از قاب هاي نامتعارف و ضرب شست تكنيكي و مكانيكي اثر براي شما رو نمي كنند...!
منبع:نشريه سروش شماره1406
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}