دعاى سحر

در دعاى سحر ابتدا از بهترین نعمت الهى درخواست مى کنیم (من بهائک بابهاه)؛ آن گاه مى گوییم: همه نعمت هاى تو یکسان است (و کل بهائک بهى) و... چنین چیزى چگونه ممکن است؟ دعاى سحر از کدام امام است؟ مهم ترین هدف آن چیست؟

در پاسخ به این پرسش گفتنى است: 
«دعاى سحر» چشمه معرفتى است که از قلب سرشار و علم و محبت بى کران حضرت امام باقر علیه السلام جوشید و بر زبان حق گوى او جارى گشته است و به وسیله امام رضا علیه السلام نقل شده است. این دعا در سحرگاهان ماه رحمت و ضیافت الهى، زینت بخش محمل دل سوختگان و شمع بزم مناجاتیان شب زنده دار است.

حضرت امام باقر علیه السلام در عظمت و ارزش این دعا مى فرماید: «اگر مردم به اهمیت و بزرگى خواسته هایى که در این دعا آمده و سرعت اجابت آنها در حق خواننده اش، پى مى بردند، براى دست یافتن آن با شمشیر با یکدیگر مى جنگیدند»1.

و در کلامى دیگر مى فرماید: «اگر مى خواستم سوگند بخورم، قسم مى خوردم که اسم اعظم خداوند در این دعا است. پس در هنگام خواندن خداوند با این دعا، جدیت و کوشش کنید؛ چون این دعا از علوم و حقایق پنهان و سر به مهر است. آن را از نااهلان؛ یعنى، منافقان و دروغ گویان و منکران کتمان کنید و تنها بر شایستگان آشکار سازید»2.

این دعاى نورانى و پرمایه، در بردارنده درخواست ها و تقاضاهاى بزرگ و ارزش مندى است و اوصاف جلال و جمال الهى، در آن درخواست شده است. شاید مهم ترین هدف این دعا، قرار گرفتن انسان در مسیرى است که اسما و صفات پاک خداوند، در او تبلور یابد و وجودش جلوه گاه این اوصاف برجسته و ممتاز گردد.

انسان با زمزمه این دعاى ربانى و تضرّع و التجا به ذات اقدس اله، فراهم شدن زمینه تجلّى و ظهور اسماى حسنى و صفات اولیاى الهى را در وجود خود درخواست مى کند؛ تا این قابلیت و شایستگى را بیابد که آینه دار کمالات حق و مظهر صفات پروردگارش گردد.

«دعاى سحر» سبک و سیاق ویژه اى دارد که ممکن است براى خواننده عجیب و نامأنوس باشد و درک و فهم محتواى آن، دشوار و سنگین به نظر برسد؛ ولى باید دانست که این دعا و سایر ادعیه معصومین علیهم السلام، تنها بیان الفاظى زیبا و آهنگین و چینش عباراتى موزون و قافیه دار نیست؛ بلکه این دعاها، ترجمان حالات قلبى و مشاهدات باطنى و یافته ها و شهود آنان است که از زبان حال، به زبان سر و از درون به گفتار سرایت مى کند. بنابراین پى بردن به اشارت هاى آنان و آشنایى با مراد و منظورشان، جز با نزدیکى به افق معرفت و همگونگى با حالات روحى و مشاهدات ایشان، امکان پذیر نیست.

تا انسان به کمال بندگى و اوج دلدادگى و شیفتگى نسبت به حضرت محبوب نرسد و حضور و ظهور حق را در همه مظاهر و جلوه هاى هستى، به تماشا ننشیند و حجاب هاى غفلت و گناه و خودبینى از مقابل دیدگان بصیرتش کنار نرود؛ نمى تواند به حقیقت و سرّ خواسته هاى ولىّ اعظم خداوند، در این دعاى آکنده از رموز بندگى و توحید و معرفت برسد. البته معناى این سخن، محروم ماندن از برکات این سفره رحمت و هدیه الهى نیست؛ چون آثار و فواید دعاهاى خاندان عصمت علیهم السلام، به حدى گسترده و بى کران است که هیچ کس از آنها بى بهره نمى ماند. اما میزان برخوردارى از این برکات روحانى و ملکوتى، بستگى کامل به مقدار نیاز معنوى و درجه معرفت و آمادگى انسان دارد.

در مورد سبک و شیوه خاص دعاى سحر، مى توان چنین گفت: سالک راه خدا و دوستدار کمال و سعادت، پس از گذشتن از عوالم حسّ و خیال و عقل و پشت سر نهادن سراى فریب، به وادى آخرت گام مى نهد و به عالم اسما و صفات الهى وارد مى شود. در این عالم نیز از اسما و صفاتى که احاطه و اشراف کمترى دارند، عبور مى کند و به اسما و صفاتى که شمول و احاطه و گستردگى بیشترى دارند، مى رسد. سپس از اسما و صفات گذشته و به عالم خدایى و حضرت الهى مى رسد و با چشم و دیده باطن، حضرت احدیت را مشاهده مى کند و پروردگار متعال، با تجلیات اسمایى و صفاتى براى او تجلّى مى کند.

در اینجا متوجه مى گردد که برخى اسما و صفات، گسترده و بعضى گسترده تر، برخى زیبا و بعضى زیباتر، پاره اى شریف و بخشى شریف تر و بعضى کامل و برخى کامل تر است. در این حال با زبانى در خور و مناسب با این حال و آن عالم، از پروردگارش خوب ترین، زیباترین، شریف ترین و کامل ترین صفات ربوبى را درخواست و چنین تضرع مى کند: «اللهم انى اسئلک من بهائک بابهاه»، «اللهم انى اسئلک من جمالک باجمله»، «اللهم انى اسئلک من کمالک باکمله»، «اللهم انى اسئلک من عظمتک باعظمها» و... .

هنگامى که چنین بنده مجاهد و سعادت مندى، از عالم الوهیت گذشت و به مقام «احدیت» و «قرب مطلق» و «رحمت واسعه» رسید و شهود این مقام برایش ثابت و مستقر گردید؛ همه صفات الهى را امواج دریاى وجود و اشراقات نور ذات مى یابد و همه را متحد با یکدیگر و با ذات پاک خداوند مى بیند و در مى یابد که برخى صفات نسبت به بعضى دیگر، افضلیت، اشرفیت و اکملیتى ندارند؛ بلکه همگى زیبا، شریف، کامل و عظیم هستند و هر چه هست، زیبایى، شرف، کمال و عظمت است و این دید و مشاهده اش را چنین بیان مى دارد: «و کل بهائک بهى»، «کل جمالک جمیل»، «کل کمالک کامل» و «کل عظمتک عظیمة».

چون مسافر به سوى خدا و طالب رستگارى و فلاح به این مقام و منزلت ـ که مقام تساوى تجلیات است ـ نائل مى گردد و همه صفات را در شرافت و کمال یکسان مى بیند؛ همه آنها را یک جا درخواست مى کند: «اللهم انى اسئلک ببهائک کلّه»، «اللهم انى اسئلک بکمالک کلّه»، «اللهم انى اسئلک بکامل کلّه»، «اللهم انى اسئلک بعظمتک کلّها...»3.

 

دعاى افتتاح

دعاى افتتاح ـ از دعاهاى معروف شب هاى ماه رمضان ـ در کتاب هاى دعاى معتبر آورده شده و همواره مورد توجه و عنایت صاحبان معرفت و دل باختگان حق و محبان اهل بیت علیه السلام بوده است4. 

راوى این دعاى نورانى، محمد بن عثمان بن سعید، از نایبان خاص امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است. هر چند این دعا به حضرت حجت علیه السلام نسبت داده نشده؛ ولى چون محمد بن عثمان از یاران نزدیک امام عصر علیه السلام است، به احتمال قوى این دعا را از آن بزرگوار، نقل کرده است.

از آنجایى که بخشى از دعاى افتتاح درباره دعا براى حضرت ولى عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و تعجیل ظهور و بیان کمالات و اوصاف ایشان است؛ ممکن است این پرسش به ذهن خطور مى کند که بیان ویژگى هاى ممتاز و فضایل و کمالات اولیاى خدا، به وسیله خود ایشان، نوعى خودستایى و تعریف و تمجید از خود به شمار نمى آید؟ و اصولاً این کار چه ضرورتى دارد؟

در پاسخ به این پرسش گفتنى است: 
یکم. پیشوایان دین و اولیاى خداوند، بر اساس ادله فراوان نقلى و عقلى، داراى مقام عصمت بوده و از هر نوع صفت ناپسند اخلاقى و رذایل نفسانى مبرّا و پیراسته اند. اعتقاد به این امر، موجب مى گردد این گونه تعبیرات، در سخنان و دعاهاى آنان، حمل بر خودبینى و خودستایى نشود؛ چون وجود و اراده ایشان، فانى در خدا و اراده حق است و در برابر عظمت حق و صفات و اسماى کمالات او، براى خود وجود و استقلال و کمالى نمى بینند تا در مورد آنان چنین گمانى رود5.

دوم. چه کسانى ـ جز خود آنان ـ مى توانند، بیانگر کمالات، عظمت و جایگاه والاى ایشان باشند؟ معرفى امامان معصوم علیهم السلام و اوج بزرگى و مقام رفیع و بى بدیل آنان، تنها از کسانى بر مى آید که با کمالات ایشان، داراى سنخیت و مشابهت بوده و بر مقام و رتبه آنان احاطه و اشراف داشته باشند. این ویژگى، تنها در خود اهل بیت علیهم السلام یافت مى شود و دیگران از احاطه به این معرفت و عظمت، فاصله اى دور دارند: «موالى لا احصى ثنائکم و لا ابلغ من المدح کنهکم و من الوصف قدرکم و انتم نورالاخیار و هدایة الابرار و حجج الجبار»6؛ «سروران من! مدح و ستایش شما از توان من بیرون و نیل به نهایت مدح و تمجید شما از دسترس من خارج است. چون شما نور برگزیدگان و خوبان و راهنماى نیکان و حجت هاى خداوند عزیز و قدرتمند هستید».

اگر نبود دعاها و احادیثى که مقام امامان معصوم علیهم السلام و کمالات و فضایل آنان را براى ما بیان کرده اند؛ ما هرگز از شناخت در خور توجّه و شایسته آن انوار پاک بهره مند نبودیم و بر ساحل دریاى عظمت و بزرگى کمالات آنها، تا ابد تشنه و منتظر، باقى مى ماندیم و از سر سفره معارف و آموزه هاى عمیق و علوم ملکوتى و آسمانى ایشان، بى بهره برمى خاستیم.

سوم. تعابیرى که بیانگر عظمت و کمال و قرب و ویژگى منحصر به فرد ائمه علیهم السلام است، در واقع بیانگر مقامات معنوى و روحانى و شخصیت آنان است؛ نه شخص آنها. تبلور این کمالات در اولیاى الهى، بهترین دلیل بر کمالات خداوند و نشانه کبریایى و بزرگى او است. آنان خود را بندگان خدا و آینه داران صفات جلال و جمال حق مى دانند و بهتر از هر کس دیگر، علوّ و بزرگى حق را نشان مى دهند و به همین دلیل امیرمؤمنان علیه السلام مى فرماید: «مالله آیة اکبر منى»7؛ «براى خداوند، نشانه اى بالاتر از من نیست».

پیشوایان معصوم علیهم السلام، پرچم داران دین، ترجمان قرآن، رکن توحید، جانشینان خداوند، درهاى ایمان، امینان پروردگار، وارثان پیامبر، جایگاه شناخت خدا، کانون برکت و حکمت، حافظان اسرار الهى8 و در یک کلام آینه تمام نماى حق مى باشند و معرفى مقامات و جایگاه والاى آنان، در حقیقت معرفى و شناساندن دین حق و شریعت الهى است. 

شخصى از امام حسن عسکرى علیه السلام درخواست مى کند که چگونگى صلوات و درود بر معصومین علیهم السلام را به او بیاموزد. آن حضرت علیه السلام چگونگى آن را به او مى آموزد و هنگامى که به نام پاک خود مى رسد، سکوت مى کند. راوى نحوه صلوات بر خود آن حضرت و امام بعد از ایشان را نیز درخواست مى کند؛ حضرت عسکرى علیه السلام مى فرماید: اگر نه این بود که این کار (صلوات بر خودم و بیان فضایل و کمالاتم)، از معالم و معارف دین است و خداوند به ما امر فرموده تا آن را به اهلش برسانیم؛ دوست داشتم ساکت باشم و چیزى در این مورد نگویم9.


دعاى افتتاح، در شب هاى ماه مبارک رمضان خوانده مى شود و دربردارنده چندین بخش است:

بخش نخست

درباره حمد و ثناى الهى و بیان کمالات و صفاتِ جمال و جلال حق و لطف و احسان او به بندگانش است. به چند قسمت از این بخش اشاره مى شود:

1 ـ 1. «اللهم إنّى افتتح الثناء بحمدک و انت مسدّد للصواب بمنّک و ایقنت انّک ارحم الراحمین فى موضع العفو و الرحمة و اشدّ المعاقبین فى موضع النکال و النقمة و اعظم المتجبّرین فى موضع الکبریاء و العظمة»10؛ 
«خدایا! من مدح و ثناى ذات پاکت را با حمد و ستایش تو آغاز مى کنم و تو با لطف و کرمت، کار درست و نیک را استوار ساخته و استحکام مى بخشى، و من یقین دارم که تو در جایگاه گذشت و رحمت از همه مهربان تر و در هنگام کیفر و انتقام از همه سخت گیرتر و در بزرگى و عظمت از همه سرآمدى».

1 ـ 2. «الحمد لله الفاشى فى الخلق امره و حمده، الظاهر بالکرم مجده، الباسط بالجود یده الذى لاتنقص خزائنه ولا تزیده کثرة العطاء الاّ جوداً و کرماً انّه هو العزیز الوهاب»؛ 
«ستایش از آنِ خداوندى است که فرمان و ستایشش، در میان آفریدگان گسترده و عظمت و بزرگى اش با لطف و کرمش هویدا گشته است. خدایى که گنجینه هایش بى پایان است و فزونى بخشش و عطاى او، بر سخاوت و لطفش مى افزاید. بى تردید او قدرتمند و بسیار بخشنده است».

1 ـ 3. «فکم یا الهى! من کربة قد فرّجتها و هموم قد کشفتها و عثرة قد اقلتها و رحمة قد نشرتها و حلقة بلاء قد فککتها»؛ 
«خداى من! چه بسیار ابرهاى غم و اندوه که از آسمان دلم پراکندى و ناراحتى هایى که از من زدودى و لغزش هایى که بر من بخشیدى و رحمتى که بر من گستردى و زنجیر بلایى که آن را گسستى».

1 ـ 4. «یا ربّ انک تدعونى فاُوَلّى عنک و تتحبّب إلىّ فاتبغض الیک و تتوددّ إلىّ فلا اقبل منک کانّ لى التطول علیک فلم یمنعک ذلک من الرحمة لى و الاحسان إلىّ و التفضّل علىّ»؛ 
«پروردگار من! تو مرا به خود مى خوانى، ولى من از تو رو مى گردانم! تو با من محبت مى کنى و من با تو دشمنى مى ورزم! تو با من مهربانى و دوستى مى کنى؛ ولى من از تو نمى پذیرم! گویى من بر تو منت دارم؛ ولى این گستاخى ها و نادانى ها، لطف و رحمت تو را از من باز نداشت و مرا از فضل و عطایت بى بهره نساخت».
 

بخش دوم

درود و صلوات بر پیامبر صلّى الله علیه و آله و خاندان پاکش و بیان جایگاه والا و فضایل و کمالات آنان است. در قسمتى از این بخش دعا آمده است: 

«اللهم صلّ على محمد عبدک و رسولک و امینک و صفیک و حبیبک و خیرتک من خلقک و حافظ سرّک و مبلغ رسالاتک افضل و احسن و اَجْمَلَ و اکمل و ازکى و انمى و اطیب و اطهر و اسنى و اکثر ما صلّیت و بارکت و ترحّمت و تحنّنت و سلّمت على احد من عبادک و انبیائک و رسلک و صفوتک و اهل الکرامة علیک من خلقک»؛ 
«خدایا! هم سنگِ برترین، نیکوترین، زیباترین، کامل ترین، پاکیزه ترین، بالنده ترین، بهترین، پاک ترین و والاترین درود و برکت و رحمت و عطوفتى که نسبت به بنده اى و پیامبرى و فرستاده اى و انسان برگزیده و شایسته لطف و کرامتى داشته اى، بر محمد صلّى الله علیه و آله ـ که بنده و فرستاده و امانتدار و برگزیده و محبوب تو و اختیار شده تو از میان آفریدگانت و نگهبان راز و رساننده پیام هاى تو است ـ درود و رحمت فرست».
 

بخش سوم

درباره حضرت ولى عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و شکوه از غیبت و دعا براى تعجیل در ظهور و آرزوى استقرار دولت حق و حکومت عدل آن بزرگوار و خدمت گزارى در دولت کریمه است. چند نمونه از این بخش را بیان مى کنیم:

3 ـ 1. «اللهم اَعِزَّه و اَعْزِزْ به و انصُرُه و انتصر به و انصره نصرا عزیزاً و افتح له فتحاً یسیراً و اجعل له من لدنک سلطاناً نصیراً»؛ 
«خدایا! او را (امام عصر علیه السلام) عزیز گردان و به واسطه او مؤمنان را. او را یارى فرما و با او دیگران را. او را با اقتدار و سربلندى پیروز گردان و گشایشى آسان بهره اش ساز و از جانب خود سلطنتى چیره، برایش قرار ده».

3 ـ 2. «اللهم إنا نرغب الیک فى دولة کریمة تُعِزّ بها الاسلام و اهله و تذلّ بها النفاق و اهله و تجعلنا فیها من الدعاة إلى طاعتک و القادة إلى سبیلک و ترزقنا بها کرامة الدنیا و الآخرة»؛ 
«خداوندا! از تو حکومت شایسته و بزرگوارانه اى درخواست مى کنیم که در سایه آن، اسلام و مسلمانان را عزیز و سربلند گردانى و نفاق و اهلش را خوار و زبون کنى و ما را در آن حکومت، از دعوت کنندگان به پیروى ات و پیشوایان راهت قرار دهى».

3 ـ 3. «اللهم المم به شعثنا و اشعب به صدعنا و ارتق به فتقنا و کثّر به قلّتنا و اعزز به ذلّتنا و اغن به عائلنا و اقض به عن مغرمنا و اجبر به فقرنا و سُدَّ به خلّتنا و یسّر به عسرنا و بیض به وجوهنا و فک به اسرنا و انجح به طلبتنا و انجز به مواعیدنا و استجب به دعوتنا و اعطنا به  سؤالنا و بلّغنا به من الدنیا و الاخرة آمالنا و اعطنا به فوق رغبتنا»؛ 

«خدایا! به وسیله آن امام، ما را از پراکندگى به جمعیت برسان. رخنه میان ما را پر کن و جدایى ما را به وصل بدل ساز. تعداد کم ما را افزون گردان. ما را از خوارى به سربلندى نایل ساز. نیاز ما را به بى نیازى تغییر ده. بدهى مان را ادا و ندارى مان را جبران کن. راه تهى دستى مان را ببند و سختى مان را آسان گردان. به ما آبرو ببخش و از اسارت آزادمان کن. خواسته هایمان را برآورده کن. وعده هایمان را عملى و دعایمان را برآورده ساز. درخواست مان را عطا فرما. به آرزوهاى دنیا و آخرت مان برسان و به واسطه او افزون بر میل و خواهش مان به ما ببخش».

 

دعاى ابوحمزه ثمالی

از دعاهاى شورانگیز ماه رمضان، دعاى ابوحمزه ثمالى است. اهل دعا و انس با خدا، با این دعا آشنایى دیرینه دارند. این دعا ـ که از اشک شوق و طراوت و از سوزِ آه و رایحه مناجات معطّر شده است ـ از قلب آسمانى و ملکوتى سرحلقه دلدادگان و زینت عابدان، امام سجاد علیه السلام سرچشمه گرفته و بر زبان پاک و حق گویش جارى گشته است.

ابوحمزه ثمالى، از یاران نزدیک آن حضرت، این دعا را از آن امام همام نقل کرده و به همین جهت، دعا به نام وى شهرت یافته است. وى مى گوید: حضرت زین العابدین علیه السلام در ماه مبارک رمضان، بیشتر شب در حال نماز بود و چون سحرگاهان فرا مى رسید، این دعا را مى خواند. 

این دعا از نعمت هاى بزرگ الهى و از گنج هاى نهفته و پنهان ربوبى و فوران عشق و محبت و بیانگر اوج بندگى و خاکسارى است. اگر این دعا و صدها دعاى نظیر آن نبود، نمى دانستیم در خلوت انس با پروردگار، چگونه و با چه کلماتى با او سخن بگوییم و از آن کریم بنده نواز، چه درخواست کنیم و رسم و ادب بندگى را چگونه به جاى آوریم؟
این دعا داراى چند بخش است:

بخش نخست 

مشتمل بر سپاس و ثناى خداوند و معرفى آن یکتاى بى همتا و بیانگر باز بودن و نزدیک بودن راه قرب به او است. به چند قسمت از این بخش اشاره مى شود:

1 ـ 1. «بک عرفتک و انت دللتنى علیک و دعوتنى الیک و لولا انت لم اَدر ما انت»؛ 
«خدایا! تو را با خودت شناختم و تو مرا به سوى خود راهنمایى و دعوت کردى و اگر تو نبودى، نمى دانستم تو کیستى».

1 ـ 2. «اللهم انى اجد سبل المطالب الیک مشرعة و مناهل الرجاء الیک مترعة و الاستعانة بفضلک لمن امّلک مباحة و ابواب الدعاء الیک للصارخین مفتوحة و اعلم انک للراجى بموضع اجابة و للملهوفین بمرصد اغاثة»؛ 
«خداوندا! من راه هاى خواسته ها را به سوى تو باز و هموار، چشمه هاى امید به تو را پر آب، یارى جستن به فضل و کرمتت را براى آرزومندان روا و درهاى دعا به درگاهت را گشاده مى یابم. خدایا! مى دانم تو در جایگاه اجابت امیدواران و فریادرسى پریشان حالان، قرار دارى».

1 ـ 3. «... و اَنّ الراحل الیک قریب المسافة و انک لاتحتجب عن خلقک الا ان تحجبهم الاعمال دونک»؛
«خداوندا! مى دانم که رهروان کعبه دیدارت را راه اندک است و مقصد نزدیک و مى دانم که میان تو و بندگانت، حجابى جز اعمال بد و زشت آنان نیست».
 

بخش دوم

بیانگر خوف و رجا و بیم و امید بنده، در برابر مولاى عظیم و مهربان است. از یک طرف عظمت و جلال و شکوه بى انتهاى خداى متعال، قلب بنده عارف را تسخیر مى کند و بندبندِ وجودش را به لرزه درآورده، بى اختیار، نغمه «سبّوح قدّوس» بر زبانش جارى مى شود. از طرف دیگر، رحمت و کرم بى پایان حق، همه وجودش را از امید سرشار مى سازد و وجودش را از شوق لبریز مى کند. 

هنگامى که جرم، عصیان، گستاخى و غفلتش را به یاد مى آورد، در گرداب ترس از کیفر الهى مى افتد و زمانى که لطف و کرم و گذشت آن مولاى مهربان را مشاهده مى کند، به ساحل امید و شوق پا مى گذارد و نور امید در قلبش مى درخشد:

2 ـ 1. «اذا رایت مولاى ذنوبى فزعت و اذا رایت کرمک طمعت فان عفوت فخیر راحم و ان عذّبت فغیر ظالم»؛ 
«سرور من! زمانى که گناهانم را مى بینم، در ورطه وحشت فرو مى افتم و زمانى که لطف و کرمت را مى بینم، طمع مى کنم. پس اگر ببخشى، بهترین رحم کننده اى و اگر کیفر دهى، بر من ستمى نکرده اى».

2 ـ 2. «عظم یا سیدى املى و ساء عملى فاعطنى من عفوک بمقدار املى و لا تواخذنى بأسوء عملى فان کرمک یجلّ عن مجازاة المذنبین و حلمک یکبُر عن مکافات المقصرّین»؛ 
«سرور و آقاى من! امیدم به تو فراوان و کردارم زشت و ناپسند است. هم سنگ آرزویم، از من درگذر و مرا با بدترین کردارم کیفر مکن؛ چون لطف و بزرگوارى تو، بسى برتر از کیفر مجرمان و شکیبایى تو، بزرگ تر از مجازات اهل تقصیر و خطا است».

2 ـ 3. «الهى و سیدى و عزّتک و جلالک لئن طالبتنى بذنوبى لاطالبنَّک بعفوک و لئن طالبتنى بلؤمى لاطالبنّک بکرمک»؛ 
«خداى من! آقاى مهربان! به عزّت و فرّ و شکوهت سوگند! اگر از گناهانم بازپرسى، من نیز از عفو و گذشت تو خواهم پرسید و اگر مرا به پستى و زبونى ام بازخواست کنى، تو را به بزرگى و کرمت بازخواست خواهم کرد».

2 ـ 4. «و ما انَا یا ربّ و ما خطرى هبنى بفضلک و تصدّق علّى بعفوک»؛ 
«خدایا! من چیستم و چه ارزشى دارم؟ آخر مرا چه اهمیتى است که بخواهى مرا به کیفر اعمالم برسانى؟ با فضل بى انتهاى خویش، بر من ببخش و با عفو و گذشت خود بر این بینوا تصدّق فرما».

2 ـ 5. «و ما قدر اعمالنا فى جنب نعمک و کیف نستکثر اعمالاً نقابل بها کرمک»؛ 
«خداوندا! اعمال ناقابل و عبادات بى ارزش ما، در برابر نعمت هاى انبوه و بى دریغ تو چه قدر و قیمتى دارد؟ و چگونه مى توانیم اعمال خویش را در برابر کرم بى پایان تو، افزون به شمار آوریم؟»

 

بخش سوم

درباره درخواست هاى آن حضرت در مورد خود، پدر و مادر، خانواده، اقوام، اهل ایمان و اسلام است. چند نمونه از این بخش بیان مى گردد:

3 ـ 1. «اللهم إنى اسئلک صبرا جمیلاً و فرجا قریبا و قولاً صادقا و اجرا عظیما»؛ 
«خدایا! از تو صبرى نیکو و زیبا، گشایشى نزدیک، گفتارى راست و پاداشى بزرگ درخواست مى کنم».

3 ـ 2. «اسئلک اللهم من خیر ما سئلک منه عبادک الصالحون»؛ 
«خدایا! بهترین چیزى که بندگان شایسته ات از تو درخواست کرده اند، از تو مى خواهم».

3 ـ 3. «یا خیر من سُئل و اجود من اعطى، اعطنى  سؤالى فى نفسى و اهلى و والدىّ و ولدى و اهل حزانتى و اخوانى فیک»؛ 
«اى بهترین کسى که خواسته ها بر آستان او فرو مى آید و اى سخاوتمندترین بخشنده! خواسته مرا در مورد خود و خانواده ام و پدر و مادر و فرزندان و یاران دلسوز و برادران ایمانى ام، برآورده ساز».

3 ـ 4. «اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات، الاحیاء منهم و الاموات و تابع بیننا و بینهم بالخیرات، اللهم اغفر لحینا و میتنا و شاهدنا و غائبنا ذکرنا و انثانا صغیرنا و کبیرنا حرّنا و مملوکنا»؛ 
«خدایا! زنان و مردان با ایمان ـ زنده و مرده شان ـ را بیامرز و با نیکى و خوبى، ما و آنها را پیوند ده. خداوندا! زنده و مرده، حاضر و غایب، مرد و زن، بزرگ و کوچک و برده و آزاد ما را مورد بخشایش خود قرار ده».

3 ـ 5. «اللهم صّل على محمد و آل محمد و اختم لى بخیرٍ واکفنى ما اهمّنى من امر دنیاى و آخرتى»؛
«خداوندا! بر محمد و آل پاکش درود فرست و سرانجام کارم را خیر و نیک قرار ده و امور مهم دنیا و آخرتم را کفایت فرما».

3 ـ 6. «... و ارزقنى حج بیتک الحرام فى عامى هذا و فى کل عام و زیارة قبر نبیک و الائمة علیهم السلام و لاتخلنى یا رب من تلک المشاهد الشریفة و المواقف الکریمة»؛ 
«خدایا! زیارت خانه گران قدرت و قبر پاک پیامبرت و امامان والا تبار را ـ که درود و رحمت تو بر آنان باد ـ امسال و در همه سال روزى ام گردان و مرا از آن جایگاه هاى گرامى و زیارتگاه هاى با شرافت، محروم مساز».
 

بخش چهارم

در مورد خواسته هاى بلند و حاجت هاى ارزشمندى است که رسیدن به آنها، نیازمند آمادگى کافى و توجّه کامل به خداوند و اشتغال دائم به ذکر و یاد او است و جز براى عده اى محدود از اولیاى الهى و بندگان خاص خداوند، حاصل نمى گردد؛ مانند:

4 ـ 1. «اللهم انى اسئلک ایمانا لا اجل له دون لقائک احینى ما احییتنى علیه و توفّنى اذا توفیتنى علیه و ابعثنى اذا بعثتنى علیه»؛ 
«خداوندا! از تو ایمانى مى خواهم که تا دیدار تو باقى و پایدار باشد، مرا با آن زنده بدارى و با آن بمیرانى و با آن برانگیزى».

4 ـ 2. «اللهم إنى اسئلک ان تملأ قلبى حبّا لک و خشیة منک و تصدیقا بکتابک و ایمانا بک و فرقا منک و شوقا الیک»؛ 
«خدایا! از تو ملتمسانه مى خواهم که قلبم را از محبت و ترس عارفانه از خود پُر کنى و دلم را از ایمان و تصدیق به قرآن و ترس از دورى ات، آکنده و لبریز سازى».

4 ـ 3. «... و اجعلنى من اوفر عبادک عندک نصیبا فى کل خیر انزلته و تنزله فى شهر رمضان فى لیلة القدر و ما انت منزله فى کل سنة من رحمة تنشرها و عافیة تلبسها و بلیه تدفعها و حسنات تتقبّلها و سیئات تتجاوز عنها»؛ 
«مرا از بندگانى قرار ده که از هر خیر و نیکى که در شب قدر ـ در گذشته و حال و در هر سال ـ نازل کرده اى؛ از رحمتى که مى گسترانى و عافیتى که مى پوشانى و بلایى که دور مى گردانى و اعمال نیکى که مى پذیرى وگناهانى که مى بخشى، بیشترین بهره و نصیب را در نزد تو دارند».

سرانجام این دعاى نورانى و سرشار از حقایق ربانى و معارف سبحانى، با قسمتى پایان مى یابد که خواست و آرزوى همه پاکان و شیفتگان حضرت حق و عصاره و فشرده همه خواسته ها و حاجت هاى روحانى و معنوى است.

4 ـ 4. «اللهم انى اسئلک ایمانا تباشر به قلبى و یقینا حتى اعلم انه لن یصیبنى إلا ما کتبت لى و رضّنى من العیش بما قسمت لى یا ارحم الراحمین»؛ 
«خداوندا! از تو ایمانى مى خواهم که همدم قلبم باشد و یقینى درخواست مى کنم که در پرتو آن، بدانم هر چه به من مى رسد، بر قلم قضا و خواستِ تو جارى گشته است و مرا از آنچه در زندگى قسمت و روزى ام ساخته اى، خشنود ساز؛ اى مهربان تر از هر مهربان!».

این قسمت از دعاى دلنواز ابوحمزه، سه درخواست مهم و اساسى را در بر دارد؛ خواسته هایى که نیل به آنها آرزوى همیشگى بندگان صالح خدا بوده و تحقق آنها، نشانه رسیدن به اوج قرب و قله کمال انسانى است. به دلیل محتواى عالى این بخش از دعا و تأثیر عمیق آن در سعادت حقیقى انسان، بر آن تأکید فراوان کرده و علاوه بر دعاى ابوحمزه، در دعاهاى سحر این ماه و نیز در شب هاى دهه آخر آن نیز آمده است.


خواسته اول، «ایمان» کاملى است که به واسطه آن، همه حجاب هاى میان بنده و پروردگار برداشته شود و خداوند مباشر و همنشین دل انسان باشد.11

ایمان داراى جایگاه ممتازى است. امیرمؤمنان علیه السلام در حدیثى مى فرماید: 
«لا شرف اعلى من الایمان»12؛ 
«شرافتى بالاتر از ایمان نیست». 

در حدیث پرمغزى راوى از حضرت صادق علیه السلام مى پرسد: چه عملى نزد خداوند از همه اعمال برتر است؟ حضرت علیه السلام مى فرماید: آن عملى که خداوند چیزى را بدون آن نمى پذیرد. راوى مى پرسد: آن چیست؟ حضرت صادق علیه السلام فرمود: 
«الایمان بالله الذى لا اله الا هو اعلى الاعمال درجةً و اشرفها منزلة و اسناها حظا»13؛ 
«ایمان به خداوندى که معبودى جز او نیست؛ عملى که عالى ترین درجه و شریف ترین جایگاه و بالاترین بهره را دارد». 

البته ایمان مراحل و درجات مختلفى دارد؛ چنان که خود آن حضرت مى فرماید: 
«ان الایمان عشر درجات بمنزلة السلم یصعد منه مرقاة بعد مرقاه»14؛ 
«ایمان ده درجه دارد ـ مانند نردبان ـ و باید این درجه ها را یکى یکى پشت سر گذاشت».

رسیدن به بالاترین درجه ایمان، جز با گام نهادن در بندگى حقیقى و روى گرداندن از عبودیت غیر خدا و توجه کامل به خداوند، حاصل نمى گردد و این همان حقیقتى است که در مناجات شعبانیه، بر زبان حق گوى اولیاى برگزیده جارى شده است: 
«الهى هب لى کمال الانقطاع الیک وانر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الى معدن العظمة و تصیر ارواحنا معلقة بعزّ قدسک»15؛ 
«خدایا! نهایت گسستگى از غیر خود و پیوستگى به خود را بهره ام ساز و چشم هاى قلبمان را با روشنى نظر به خویش، نورانى کن تا چشم دلمان، حجاب هاى نور را پاره کند و به سرچشمه و کانون بزرگى و عظمت بپیوندد و روح هاى ما متصل به ساحت عزّت، پاک و پیراسته تر گردند».

تقاضاى مباشرت و همنشینى خداوند با قلب و روح، همان درخواست مشاهده پروردگار با چشم دل و ژرفاى ایمان است که مقام بندگان شایسته و منزلتى بس رفیع و شریف است. امیرمؤمنان علیه السلام در نهج البلاغه مى فرماید: 
«لا تدرکه العیون بمشاهدة العیان و لکن تدرکه القلوب بحقایق الایمان»16؛ 
«چشم ها با دیدن آشکار خدا را نمى بینند؛ بلکه دل ها با عمق و حقیقت هاى ایمان او را در مى یابند».

خواسته دوم، در این قسمت، یقینى است که ثمره آن، رسیدن به این دانش و دریافت است که: «هر چه به انسان مى رسد، از طرف خداوند و به اراده و مشیت او است».

یقین، رأس دین17 (الیقین رأس الدین) و میوه آن (ثمرة الدین قوة الیقین)، و برترین نوع دیندارى و دین مدارى (افضل الدین الیقین)18 است. یقین کیمیاى سعادتى است که به سادگى، نمى توان بدان دست یافت و اکسیر کمیابى است که به راحتى روزى کسى نمى گردد: 
«انّ الایمان افضل من الاسلام و ان الیقین افضل من الایمان و ما من شى ء اعزّ من الیقین»19؛ 
«ایمان از اسلام برتر و یقین از ایمان بالاتر است و چیزى نادرتر از یقین نیست».

انسانى که هر چه به او مى رسد، همه را از خداوند مى داند و قلم خواست و قضاى الهى را در کنار هر حادثه اى مشاهده مى کند؛ گوارایى و حلاوت یقین را با همه وجودش احساس کرده است و در ساحل آرامش و آسودگى روح، به امواج سهمگین شک و اندوه و اضطراب اعتنایى ندارد و دریاى آرام درونش با هیچ پیشامدى متلاطم نمى شود. از دریچه چشم خدابین چنین بنده اى، پدیده هاى، محصول اتفاق و تصادف و یکه تازان خودسر میدان هستى نیستند؛ بلکه تحت تدبیر خالقى خبیر و کاردان قرار دارند. 

دست قدرت و هدایت خداوند را بر هر پدیده اى مى بینند و نشان و رد پاى او را در همه آنها مى یابند و چون همه را از دوست مى بینند، همگى در نزدشان نیکو است. آرى باید در سحرهاى سِحرآمیز ماه رمضان، از فیض لبریز و لطف سرشار کردگار، گران بهاترین وسیله رسیدن به اوج سعادت را گدایى کرد و آن چیزى جز «یقین» نیست. شهید رمضان و مسند نشین عشق و عرفان، امیرمؤمنان علیه السلام مى فرماید: 
«اَلا بالیقین تدرک الغایة القصوى»20؛ 
«بدانید که تنها بر بال یقین مى توان به قله بلند آرمان و هدف دست یافت».

سومین درخواست، خشنودى از قسمت الهى و رضایت به چیزى است که او روزى ما ساخته است. این مقام از ویژگى هاى مؤمنان راستین و صاحبان بصیرت و یقین است. در واقع رضا به داده ها، از شیرین ترین میوه هاى درخت ایمان و یقین است. حضرت صادق علیه السلام مى فرماید: 
«الرضا بمکروه القضاء من اعلى درجات الیقین»21؛ 
«خشنودى از قضا و حکمى که ناگوار و تلخ مى نماید، از بالاترین درجه هاى ایمان است».

صاحب مقام رضا، از همه توانگرتر است: 
«اغنى الناس الراضى بقسم الله»22 

و گوارایى زندگى را بیش از دیگران احساس مى کند: 
«ان اهنا الناس عیشاً من کان بما قسم الله له راضیاً»23.

انسانى که آرامش روح و راحتى جسم را در تکاپوى بیش از اندازه و بى حاصل جست و جو مى کند، در حقیقت راه را گم کرده و از زلال آموزه هاى روح پرور تربیت یافتگان حق دور افتاده است؛ وگرنه مى دانست که راحتى و آرامش روح و جسم، در یقین و رضا است. امیرمؤمنان علیه السلام مى فرماید: 
«من رضى بما قسّم له، استراح بدنه»24؛ 
«هر کس راضى به قسمتش شود، بدنش در آسایش است» 


و امام صادق علیه السلام مى فرماید: 
«ان الله بِعدله و قسطه، جعل الروح و الراحة فى الیقین و الرضا...»25؛ 
«خداوند بر اساس عدل و قسط خود، آرامش و راحتى را در یقین و رضا قرار داده است».

سالار شهیدان اباعبدالله علیه السلام خشنودى و رضایت کامل خود را چنین به حضرت معبود اعلام مى دارد: «صبراً على قضائک یا ربّ لا معبود سواک یا غیاث المستغیثین»26؛ «در مقابل قضا و حکم تو شکیبایم، اى پروردگارى که جز تو خدایى نیست! اى فریاد رس پناه آورندگان!».

گاهی سوال می شود که: در دعاى ابوحمزه مى خوانیم: «و ان الراحل الیک قریب المسافة...»، در حالى که ما راه سختى در پیش داریم؛ این دو چگونه با هم سازگار است؟

در پاسخ به این پرسش گفتنى است:
در وسایلى مانند هواپیما و کشتى، تعیین جهت حرکت مسأله اى حیاتى است و قطب نما و دستگاه هاى جهت یاب در این وسایل، اهمیت ویژه اى دارند. قطب نما اگر هزار بار هم چرخانده شود، باز با چند لرزش، مسیر اصلى خود را پیدا مى کند؛ مگر اینکه موانعى موجب گردد از حرکت بایستد و یا منحرف شود. قطب نما در نشان دادن جهت درست، نیاز به چیزى ندارد؛ بلکه کافى است مانعى در بین نباشد.

فطرت انسان، قطب نماى دقیقى است که اگر مانعى بر سر راهش نباشد، خود به خود، رو به حقیقت قرار مى گیرد و جهت درست هدایت و سعادت و زیبایى ها را به او مى نمایاند.

به تصریح کتاب الهى و احادیث و دعاهاى معصومین علیهم السلام، خداوند متعال با آفریدگانش است و جداى از آنها نیست: 
«وَ هُوَ مَعَکمْ أَینَ ما کنْتُمْ»27؛ 
«هر جا باشید او با شماست» 

و «ما یکونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِک وَ لا أَکثَرَ إِلاّ هُوَ مَعَهُمْ أَینَ ما کانُوا»28؛ 
«هیچ گاه سه نفر با هم نجوا نمى کنند، مگر اینکه خداوند چهارمین آنان است و هرگز پنج نفر با هم آهسته سخن نمى گویند، جز اینکه خداوند ششمین ایشان است و نه تعداد کمترى و نه بیشتر از آن؛ مگر اینکه او همراه آنان است، هر جا که باشند».

همچنین: 
«أَوَ لَمْ یکفِ بِرَبِّک أَنَّهُ عَلى کلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ»29؛ 
«آیا کافى نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است؟!» 

و «أَلا إِنَّهُ بِکلِّ شَیءٍ مُحِیطٌ»30؛ 
«آگاه باشید که خداوند به همه چیز احاطه دارد».

دوست نزدیک تر از من به من است
وین عجب تر که من از وى دورم
چه کنم با که توان گفت که دوست
در کنار من و من مهجورم

انسان فطرتى خدا آشنا و خداجو دارد. خداوند انسان را بر معرفت و شناخت خود آفریده است.


حضرت باقر علیه السلام در پاسخ به  سؤالى در مورد معناى آیه «فِطْرَتَ الله الَّتِى فَطَرَ النّاسَ عَلَیها»31 مى فرماید: 
«فطرهم على معرفة انه ربهم»32؛ 
«خداوند آنها را بر معرفت پروردگارشان آفریده است».

در حدیث دیگرى، حضرت صادق علیه السلام در پاسخ به همین پرسش مى فرماید: «التوحید»33؛ یعنى، خداوند آنها را بر فطرت توحید و یگانه پرستى آفریده است. اگر آینه جان و فطرت انسان ها، از زنگار گناهان، غفلت ها و خودبینى ها پاک و صیقلى مى شد، مانند پیامبران و اولیاى بزرگ الهى و تربیت شدگان آنها، جمال احدیت و انوار پروردگار را آشکارا مشاهده مى کردند و چهره دلرباى یار را بدون هیچ حجابى، به تماشا مى نشستند و مى گفتند:
یار بى پرده از در و دیوار
در تجلّى است یا اولى الابصار

خداوند با ما است و هرگز از ما جدا نیست؛ ولى گرد و غبار آلودگى ها، دلبستگى ها و خودبینى ها، ما را از دیدن خورشید عالمتاب حقیقت، محروم ساخته و میان ما و محبوبمان فاصله انداخته است:
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودى حافظ از میان برخیز

امام سجاد علیه السلام در دعاى ابوحمزه مى فرماید: 
«و انک لا تحتجب عن خلقک الا ان تحجبهم الاعمال دونک»؛ 
«خدایا! مى دانم که تو از بندگان مخفى و پنهان نیستى و تنها اعمال ناشایست آنان است که آنها از تو پوشانده است».

از حضرت کاظم علیه السلام پرسیده شد: چرا خداوند از مردم پنهان و پوشیده است. آن حضرت مى فرمود:
«انّ الحجاب عن الخلق لکثرة ذنوبهم»34؛ 
«در پرده بودن خداوند از مردم به سبب گناهان زیاد آنان است».

مهم ترین وظیفه ما، زدودن آلودگى ها و کنار زدن خار و خاشاک گناهان و غفلت از چهره تابناک فطرت است و تنها با رفع این موانع و حجاب ها، مى توان نظاره گر تجلّیات حق از در و دیوار عالم بود و چهره دل آراى شاهد مقصود را بى نقاب تماشا کرد:
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولى
غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد

از جمله اهداف اساسى پیامبران، یادآورى پیمانى است که انسان در درون و فطرتش با خداى خود بسته و آن را بر اثر غرق شدن در زندگى مادى و قالب تنگ عالم دنیا، فراموش کرده است. آنان پاى بندى و تعهد به آن پیمان ازلى را ـ که سرچشمه همه خیرات و برکات است ـ از ما خواسته اند: 
«فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیاءه لیستأدوهم میثاق فطرته و یذکروهم منسى نعمته و یحتجوا علیهم بالتبلیغ و یثیروا لهم دفائن العقول»35؛ 
«خداوند پیامبرانش را در میان مردم برانگیخت و پى در پى آنها را به سوى مردم فرستاد تا از آنان بخواهد به پیمان فطرت خود وفا کنند و نعمت هاى فراموش شده خداوند را به یادشان بیاورند و با رساندن پیام خداوند، عذرى براى آنان باقى نگذارند و گنجینه هاى پنهان شده عقل را آشکار سازند».

پس میان ما و خداى متعال، فاصله و جدایى نیست بلکه توهّم دورى، موجب محجوب ماندن و محروم گشتن از لقاى پروردگار شده است. سختى ها و دشوارى هاى راه بندگى، مربوط به برطرف ساختن موانع و سدهایى است که با اعمال ناشایست، عقاید نادرست، افزون طلبى ها، حرص ها و خودبینى ها، میان خود و خداى خویش ایجاد کرده ایم. 

انسان هنگامى سالک الى الله و مسافر کوى دوست است که با پیروى از انبیا و اولیا و مجاهدت و استقامت، حجاب خود ساخته را کنار بزند و خویش را از راه هاى انحرافى و گمراه کننده، به راه هموار و مستقیم الهى بکشاند. روشن پیدا است که گام برداشتن در چنین راهى، سختى و دشوارى به همراه ندارد و نیل به آرمان و رسیدن به مقصد، ثمره قطعى چنین سفرى است. به طورى که انسان با یک «یاد»، لطف خدا را در خود مى یابد و با یک «نگاه» و «آه» برخاسته از پیوستگى به خدا، مى تواند نزدیکى سفر به خدا را به چشم دل مشاهده کند.

از امیرمؤمنان پرسیده شد: فاصله آسمان و زمین چه مقدار است؟ فرمود: 
«قال مد البصر و دعوة المظلوم»36؛ 
«طول یک نگاه و دعاى یک مظلوم».

 

دلیل گریه از ترس مرگ 

سوال دیگری که بعضا مطرح می شود این است که: در دعاى ابوحمزه ثمالى امام سجاد علیه السلام مى فرماید: «به جهت بیرون آمدن جانم، گریه مى کنم»؛ به چه دلیل ما و حتى بندگان خوب خدا از مرگ مى ترسیم! چه کنیم؟

در پاسخ به این پرسش گفتنى است:
«ترس از مرگ»، علت هاى گوناگون دارد. در یک نگاه کلى مى توان انسان ها را از این جهت به سه گروه ـ ناقصان، متوسّطان و کاملان ـ تقسیم کرد.

دلیل وحشت از مرگ در انسان هاى ناقص، این است که انسان به حکم فطرت خود، حب به بقا و میل به جاودانگى دارد و از فنا، زوال و نیستى متنفر است و از آنجا که مرگ را نیستى مى پندارد، از مرگ تنفر دارد.

خداوند متعال، عقیده این گروه از انسان ها را چنین بیان مى کند: 
«إِنْ هِی إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ»37؛ 
«جز این زندگانى دنیاى ما چیزى نیست، مى میریم و زندگى مى کنیم و دیگر برانگیخته نخواهیم شد».

متوسطان ـ که ایمانشان به عالم آخرت کامل نیست ـ به دلیل غفلت از حیات اخروى و توجّه به امور دنیوى و تلاش در آبادانى آنها، از مرگ مى ترسند. امام صادق علیه السلام مى فرماید: 
«روزى مردى به سوى ابوذر آمد و پرسید: چرا ما از مرگ کراهت داریم؟ ابوذر در پاسخ گفت: به دلیل آنکه شما دنیا را آباد کردید و آخرت را خراب؛ پس مى ترسید که از آبادانى به سوى خرابى انتقال یابید»38.

ریشه این غفلت، پیروى از خواسته هاى نفسانى، مخالفت با حضرت حق یا آرزوهاى دراز است.

امیرمؤمنان علیه السلام در کلام گران سنگى مى فرماید: 
«... آیا کسى نیست که از گناه توبه کند، پیش از آنکه مرگش فرا رسد؟... شما را فرموده اند که بار بربندید و توشه برگیرید. من بر شما از دو چیز بیشتر مى ترسم: به دنبال هواى نفس رفتن و آرزوى دراز در سر پروریدن».39

اُستُن این عالم اى جان غفلت است
هوشیارى این جهان را آفت است
هوشیارى زان جهان است و چوآن
غالب آید پست گردد این جهان40

این متوسطان و غافلان، به حدى از مرگ غافل اند که به تعبیر حضرت على علیه السلام «گویا مرگ را در دنیا، براى غیر ما نوشته و حق را بر عهده جز ما هشته اند و گویى آنچه از مردگان مى بینیم، مسافران اند که به زودى نزد ما باز مى آیند و آنان را در گورهایشان جاى مى دهیم و میراثشان را مى خوریم! پندارى ما پس از آنان، جاودان به سر مى بریم!»41

اما گروه سوم، انسان هاى کامل و مؤمنان وارسته اند و ترسشان، مثبت و ارزشى است. در حقیقت آنان از عظمت خداوند متعال مى ترسند. هراس آنان همانند وحشت وابستگان به دنیاى مادى و دل دادگان به تعلّقات آن نیست. حضرت حق در قلب اولیاى الهى، تجلّى کرده و موجب هیبت آمیخته به شوق شده است. 

بنابراین تجلّى الهى و عظمت ادراک و شهودشان، آنان را به هیبت و خوف مبتلا کرده است. درست مانند زمانى که عاشق دل داده، پس از سال ها دورى و رنج، اجازه ملاقات با معشوق را پیدا مى کند؛ تمام وجود او آکنده از ترس و اضطراب است که نکند پس از سال ها هجران، عملى از او سر بزند و او از دیدار محبوب خود محروم شود.

دل عاشقان خداوند متعال، در هنگام ملاقات با حضرت حق ـ که با مرگ سرفصلى از آن آغاز مى شود ـ مى تپد و وحشتناک و ترسناک مى شود؛ ولى این خوف غیر از ترس هاى معمولى است.42

هراس انسان هاى آن سویى، از طول سفر، توشه کم و بزرگى و عظمت مقصد است.43 ایشان، به تبع قرآن کریم، مرگ را چون زندگى، امتحان بزرگ الهى مى دانند44 و مى ترسند که از این آزمون، سربلند بیرون نیایند و به حقیقت آزمون انسان هاى کامل، بسیار سخت است که حتى درک آن نیز براى ما مشکل مى نماید.

هیچ مرده نیست پرحسرت زمرگ
حسرتش آن است کش کم بود برگ
ورنه از چاهى به صحرا اوفتاد
در میان دولت و عیش و گشاد
زین مقام ماتم و تنگین مُناخ
نقل افتادش به صحراى فراخ 
مقعد صدقى نه ایوان دروغ
باده خاصى نه مستیى زدوغ 
مقعد صدق و جلیسش حق شده
رسته زین آب و گل آتشکده
ورنکردى زندگانیى منیر
یک دو دم ماندست مردانه بمیر45


با این توضیحات اجمالى و مختصر، روشن مى شود که هر ترس و وحشتى از مرگ، بد و منفى و هر خوفى از آن هم خوب و مثبت نیست. اگر ترس از مرگ، بر اثر غفلت و محدودیت نظر باشد، وحشتى منفى و نابخردانه است که باید عامل آن (دنیادوستى) را از بین برد. اما اگر وحشت از مرگ، براساس خوف از عظمت حق تعالى و ترس از چگونگى رویارویى با خداوند باشد، ترسى مثبت و از سر شوق و عشق است.

گفتنى است اگر چه اولیاى الهى در برخى حالات، با درک عظمت حق و توجه به سنگینى مسئولیت خویش، از مرگ هراسناک اند؛ اما از سوى دیگر شوق دیدار یار، حالتى براى آنان به وجود مى آورد که اعلام مى دارند: «علاقه ما به مرگ، از علاقه کودک به پستان مادر بیشتر است».

در پایان، توجه به امور زیر در باور مرگ و یادآورى آن و پند گرفتن از آن، مؤر و مفید است:

یکم. اندیشه درباره مرگ به ویژه در خلوت و اینکه مرگ تنها پلى است که ما را از خانه عمل، به خانه پاداش و جزا منتقل مى سازد. همچنین تفکر در این نکته که انسان براى این دنیاى فانى و زندگى زودگذر، آفریده نشده؛ بلکه آفرینش او براى زندگانى ابدى است که مرگ آغاز سفر بدان جا است.

دوم. زیارت اهل قبور و تماشاى قبرهاى پوسیده و سنگ متلاشى شده و اندیشه در این مسأله که چه انسان هایى روزگارانى زندگى مى کردند و اکنون همگى در این گورستان ها خوابیده اند و هیچ یادى از آنان نیست. جسم آنها اگر چه خاک شده و غذاى مورچگان گردیده است؛ اما آنان همگى در محضر پروردگار عالم حاضرند و پاداش رفتار نیک یا کیفر کردار بد خود را مى بینند و این سرنوشتى است که دیر یا زود ما نیز بدان خواهیم رسید.

سوم. شرکت در تشییع جنازه و تدفین اهل ایمان و یادآورى این نکته که روزى ما نیز همانند آن فرد، بر روى دوش آشنایان و بستگان به گور سپرده خواهیم شد. پس کردار، رفتار و گفتار خود را بر اساسى تنظیم کنیم که مرگ ما، موجب آسایش ابدى ما بشود.

چهارم. تلاوت و تدبر در آیاتى که در مورد مرگ و قیامت است (به ویژه نگاه اندیشمندان به آیات عذاب) و مطالعه و تفکر در روایات فراوانى که در این باره وارد شده است.

پنجم. توجه به این نکته که مرگ نیستى و نابودى نیست؛ بلکه دریچه اى براى ورود به عالمى بزرگ تر و گسترده است. مرگ ما را از خانه عمل و امتحان، به خانه ابدى محاسبه و پاداش مى برد و هر چه در دنیا کاشته ایم، در قبر ظهور پیدا مى کند و برداشت مى شود. 

کسى که در دنیا با ایمان و عمل صالح سپرى کرده، قبر او «روضة من ریاض الجنة» است و آن که دنیایش را با بى ایمانى و بدکردارى سپرى کرده، قبرش «حفرة من حفر النیران» است. آرى قبر همه انسان ها، ظاهرى مشابه دارد؛ اما باطن آن متفاوت است: یا بهشت است یا جهنم. 

آن که دنیا را با ایمان و عمل صالح سپرى کرده، هم اکنون در بهشت است و مرگ او را به این سعادت ابدى مى رساند. پیک مرگ براى چنین فردى، پیک بشارت و سعادت است. زندگى بهشت مدار او در دنیا، موجب شده که باطنش، بهشت گشته و مرگ او را به بهشت ببرد (قبرش بهشت است). 

اما آن که با سوء اختیار خود، در دنیا بدکردار بوده، هم اکنون در جهنم است؛ منتها همانند مردم مست و بى هوش، مى سوزد و ادراک نمى کند. آن گاه که پیک مرگ آمد، در حقیقت او به هوش مى آید و آن گاه جهنمى که خود براى خود، فراهم کرده بود، به چشم جان مى بیند و با همه وجود مى چشد.46

 

اشاره به منزل برزخ در دعاى ابوحمزه ثمالى

در دعاى ابوحمزه ثمالى از «نکیر و منکر» و درباره دو فرشته شب اول قبر گفته شده است؛ که در ادامه درباره شب اول قبر و حقیقت برزخ و مدت آن توضیحاتی ارایه می شود. 

یک. مرگ

مرگ، نخستین منزل برزخ است. همه موجودات امکانى، داراى اجل معینى هستند که با مرگ فرا مى رسد. منظور از اجل، «فنا و نیستى» نیست؛ بلکه زمان و موعدى است که موجودات به آن منتهى مى شوند. به عبارت روشن تر، زمانى است که موجودات سفر خود را به سوى خداوند متعال ـ پس از اندکى درنگ در دنیا ـ آغاز مى کنند تا در آن مقام جاى گیرند و استقرار یابند. پس مرگ نخستین منزلگاه سفر طولانى ما است: 
«ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ»47؛ 
«سپس او را مى میراند و در قبر پنهان مى کند».


مرگ پلى است که بین دنیا و آخرت زده شده48 و انسان ها را از خانه دنیا ـ که خانه فنا و گذر و عمل است ـ به خانه بقا و ابدیت مى برد و هیچ کس از آن گریزى ندارد. همگان فرستاده پروردگار را دیدار مى کنند و مرگ آنان را در مى یابد و سکرات موت و جان کندن، از عقبه هاى سخت و دشوار مرگ است.

قرآن مرگ را چنین توصیف مى کند: 
«فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ وَ أَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْکمْ وَ لکنْ لا تُبْصِرُونَ»49؛ 
«پس چرا هنگامى که جان به گلوگاه مى رسد و شما در این حال نظاره مى کنید [کارى از دستتان ساخته نیست؟] و ما از شما به او نزدیک تریم، ولى نمى بینید».

یعنى، هنگامى که مرگ کسى ـ که همان اجل و زمان رجوع و سفر او به سوى خداوند است ـ فرا مى رسد، شما حالت او را مى بینید و نظاره مى کنید؛ اما هیچ کارى از دستتان بر نمى آید و نمى توانید، او را به دنیا برگردانید. دلیل آن روشن است؛ زیرا آن، سکرات مرگ است و حقیقتى است که شما از آن تنفر دارید. اما چون از جانب خدا است، کسى را در آن دخالتى نیست.50

«کلاّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقِىَ وَ قِیلَ مَنْ راقٍ وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ وَ الْتَفَّتِ السّاقُ بِالسّاقِ إِلى رَبِّک یوْمَئِذٍ الْمَساقُ»51؛
«چنین نیست؛ تا موقعى که جان به گلوگاهش رسد و گفته مى شود: آیا کسى است که او را از مرگ نجات دهد و [در این هنگام] به جدایى از دنیا یقین کند و ساق پاها [از سختى جان دادن] به هم پیچد. در آن روز مسیر همه به سوى پروردگارت خواهد بود».

آرى مرگ پرواز روح از جسد خاکى به سوى پرودگار جهانیان است و مردمان در این پرواز دو گروه هستند: یا پاک و طاهرند که در وصفشان فرمود: 
«الَّذِینَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکةُ طَیبِینَ یقُولُونَ سَلامٌ عَلَیکمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کنْتُمْ تَعْمَلُونَ»52؛ 
«کسانى که فرشتگان روحشان را مى گیرند، در حالى که پاک و پاکیزه اند؛ به آنها مى گویند: سلام بر شما! وارد بهشت شوید، به جهت اعمالى که انجام مى دادید».

اما کسانى که دنیاى خود را با گناه آلوده کرده اند، مرگ برایشان بسیار سخت است! آرى جدا شدن از دنیا و همسر، فرزندان، دوستان و آنچه در طول زندگانى خود جمع کرده اند، بسیار سخت است و چه بسا موجب بى ایمانى و بدعاقبتى شود! قرآن در وصف مرگ این گروه مى فرماید: 
«وَ لَوْ تَرى إِذِ الظّالِمُونَ فِى غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکةُ باسِطُوا أَیدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکمُ الْیوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى الله غَیرَ الْحَقِّ وَ کنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکبِرُونَ»53؛ 
«اگر ببینى هنگامى که ظالمان در شداید مرگ فرو رفته اند؛ و فرشتگان دست ها را گشوده، به آنان مى گویند: جان خود را خارج سازید! امروز در برابر دروغ هایى که به خدا بستید و نسبت به آیات او تکبر ورزیدید، مجازات خوارکننده اى خواهید دید».

روشن است از مرگ گریزى نیست؛ اما از سختى آن مى توان گریخت و مرگ را به مثابه بوییدن گلى خوشبو تبدیل کرد. ایمان و عمل صالح ـ به ویژه دوستى اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام ـ و مواظبت بر نمازهاى اول وقت و احترام و نیکى به پدر و مادر و عمل به دستورات الهى، باعث خواهد شد که ما منزل اول سفر خود را به سلامت طى کنیم.

 

دو. قبر

در واقع «قبر»، همان «برزخ» است و آن عالم بین دنیا و آخرت است که انسان از هنگام مرگ تا نفخ صور در آن قرار دارد.54

قرآن کریم ـ پس از نقل تمنّاى باطل بدکردارانى که از دنیا رفته اند و درخواست بازگشت به دنیا را دارند تا شاید رفتارى شایسته پیشه کنند، ولى برآورده نمى شود ـ مى فرماید: 
«وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یوْمِ یبْعَثُونَ»55؛ 
«و پشت سر آنان برزخى است تا روزى که برانگیخته شوند».

امام سجاد علیه السلام درباره عذاب و آسایش در عالم برزخ مى فرماید: 
«هو القبر و إن لهم فیه مَعِیشَةً ضَنْکاً و الله إن القبر لروضة من ریاض الجنة أو حفرة من حفر النار»56؛
«منظور از برزخ همان قبر است و براى مردگان در آن زندگى سختى است و به خدا قسم! قبر باغى از باغ هاى بهشت است یا چاهى از چاه هاى آتش».

آرى باطن و حقیقت برزخىِ قبر هر کسى، باغى از باغ هاى بهشت است و یا چاهى از چاه هاى دوزخ. وحشت قبر به هنگام ورود بدان و فشار آن و سؤال منکر و نکیر، از عقبه هاى بس خطرناک است که کسى را از آنها گریزى نیست؛ مگر اینکه ایمان و عمل صالح را پیش از خود فرستاده باشد. 

روایت شده است: قبرى را مى کندند، پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله با شتاب به سوى آن رفتند و به شدت گریستند؛ به حدى که خاک از اشک ایشان تر شد و به یاران خود فرمود: 
«إِخْوَانِى لِمِثْلِ هَذَا فَأَعِدُّوا»57؛ 
«برادران من! براى همانند این مهیا شوید». 

توصیه هاى بسیارى که در روایات شده ـ مانند اینکه میت را بلافاصله و با سرعت به درون قبر نگذارید و قبل از دفن، مدتى او را در کنار قبرش نگاه دارید و در هنگام دفن بر او تلقین بخوانید و در شب دفن او، نماز شب اول قبر بخوانید و... ـ همگى براى کم شدن وحشت و اضطراب او و فشار قبر است.

«فشار قبر» قابل وصف نبوده و حقیقت آن براى ما روشن نیست. اجمالاً مى توان گفت: انسانى که از دنیا رفته است، به دلیل انس به دنیا و ناآشنایى به عالم برزخ ونظام جدید، تحت فشار قرار مى گیرد. سؤال منکر و نکیر نیز پرسش از حقیقت و باطن اعتقادات و اعمال ما است. 

امام صادق علیه السلام مى فرماید: 
«یجِى ءُ الْمَلَکانِ مُنْکرٌ وَ نَکیرٌ إِلَى الْمَیتِ حِینَ یدْفَنُ أَصْوَاتُهُمَا کالرَّعْدِ الْقَاصِفِ وَ أَبْصَارُهُمَا کالْبَرْقِ الْخَاطِفِ یخُطَّانِ الْأَرْضَ بِأَنْیابِهِمَا وَ یطَئَانِ فِى شُعُورِهِمَا. فَیسْأَلَانِ الْمَیتَ مَنْ رَبُّک وَ مَا دِینُک قَالَ فَإِذَا کانَ مُؤمِناً قَالَ الله رَبِّى وَ دِینِىَ الاْءِسْلامُ فَیقُولانِ لَهُ مَا تَقُولُ فِى هَذَا الرَّجُلِ الَّذِى خَرَجَ بَینَ ظَهْرَانَیکمْ فَیقُولُ أَعَنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ الله تَسْأَلَانِى فَیقُولَانِ لَهُ تَشْهَدُ أَنَّهُ رَسُولُ الله فَیقُولُ أَشْهَدُ أَنَّهُ رَسُولُ الله فَیقُولاَنِ لَهُ نَمْ نَوْمَةً لاَ حُلُمَ فِیهَا وَ یفْسَحُ لَهُ فِى قَبْرِهِ تِسْعَةَ أَذْرُعٍ وَ یفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَى الْجَنَّةِ وَ یرَى مَقْعَدَهُ فِیهَا وَ إِذَا کانَ الرَّجُلُ کافِراً دَخَلَا عَلَیهِ وَ أُقِیمَ الشَّیطَانُ بَینَ یدَیهِ عَینَاهُ مِنْ نُحَاسٍ فَیقُولاَنِ لَهُ مَنْ رَبُّک وَ مَا دِینُک وَ مَا تَقُولُ فِى هَذَا الرَّجُلِ الَّذِى قَدْ خَرَجَ مِنْ بَینَ ظَهْرَانَیکمْ فَیقُولُ لاَ أَدْرِى فَیخَلِّیانِ بَینَهُ وَ بَینَ الشَّیطَانِ فَیسَلِّطُ عَلَیهِ فِى قَبْرِهِ تِسْعَةً وَ تِسْعِینَ تِنِّیناً لَوْ أَنَّ تِنِّیناً وَاحِداً مِنْهَا نَفَخَ فِى الْأَرْضِ مَا أَنْبَتَتْ شَجَراً أَبَداً وَ یفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَى النَّارِ وَ یرَى مَقْعَدَهُ فِیهَا»58؛ 

«دو فرشته منکر و نکیر، نزد میت هنگامى که دفن مى شود، مى آیند؛ در حالى که صداى آنها همانند رعد بلند آهنگ و چشمانشان همانند برقى سهمناک و خیره کننده است. در این حال زمین را با دندان هاى خود زیر و رو مى کنند و موهاى خود را مى کشند؛ آن گاه از میت مى پرسند: پروردگار تو کیست؟ دین تو چیست؟

اگر او مؤمن باشد، مى گوید: الله پرودگار من و اسلام دین من است. آنان به او مى گویند: درباره مردى که از براى پشتیبانى شما بیرون آمده، چه مى گویى؟ 

مى گوید: آیا از محمد صلّى الله علیه و آله پیامبر خدا مى پرسید؟ مى گویند: شهادت بده که او پیامبر خدا است. 

او مى گوید: شهادت مى دهم که او پیامبر خدا است.

[بدین ترتیب او از آزمون سربلند بیرون آمد و آن گاه] به او مى گویند: بخواب! خوابى که در آن رؤیایى نیست. قبرش را به اندازه نه ذراع توسعه مى دهند و براى او، درى به سوى بهشت باز مى کنند و او جایگاهش را مى بیند.

اما اگر او کافر باشد، بر او وارد مى شوند؛ در حالى که شیطان چونان دودى در کنار دیدگان او نشسته است. از او مى پرسند: پرودگار تو کیست و دین تو چیست؟ درباره این شخص که براى پشتیبانى شما بیرون آمده، چه مى گویى؟

مى گوید: نمى دانم! [در این هنگام] بین او و شیطان را خالى مى کنند و بر او در قبر 99 مار بزرگ را مسلّط مى سازند که اگر یکى از این مارها در زمین نفس بکشد، هرگز درختى نخواهد رویید. و دیدگان او را به سوى آتش مى گشایند و او جایگاه خود را در آن مى بیند».


آرى «برزخ» باطن جهان ماده است و ما از ادراک آن عاجزیم. آنچه مى بینیم، قبرى است در درون زمین؛ اما حقیقت آن براى ما روشن نیست. در حالى که این قبر، یا باغى از باغ هاى بهشت و براى انسان هایى است که در دنیا بهشتى زندگى کردند و یا چاهى از چاه هاى آتش و مخصوص انسان هایى است که زندگانى جهنمى داشته اند. این بهشت و دوزخ برزخى ـ که غیر از بهشت و دوزخ قیامت است ـ براى ما هویدا نیست و پس از مرگ عیان مى شود.

اما مهم ترین امرى که باعث مى شود، قبر براى ما، نه تنها جایگاه تنهایى و وحشت نباشد؛ بلکه خانه روشن و باغ بهشت گردد، همان ایمان و عمل صالح است که محبت پیامبر گرامى صلّى الله علیه و آله و خاندانش، سرمایه اى بس عظیم براى طول سفر و از جمله این مرحله است.

اشاره به ایستگاه هاى قیامت در دعاى ابوحمزه ثمالى
در دعاى ابوحمزه ثمالى درباره سختى اهوال قیامت گفته شده است؛ حال سوالی مطرح می شود که به طور کلى مواقف و ایستگاه هاى قیامت چند تا است و فلسفه آنها چیست؟

در پاسخ به این پرسش گفتنى است:
پس از اینکه همه بندگان ـ به استثناى مخلَصین و شیعیان واقعى ـ در صحنه قیامت حاضر مى شوند، ایستگاه هایى را باید طى کنند تا به مقصد نهایى خود برسند. براساس روایات، صحنه محشر و قیامت، پنجاه موقف و ایستگاه دارد که نخستین آنها، به پاخاستن از قبر و حضور در صحنه محشر است. قرآن مى فرماید: 
«تَعْرُجُ الْمَلائِکةُ وَ الرُّوحُ إِلَیهِ فِى یوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ»59؛ 
«فرشتگان و روح [در روز قیامت] به سوى او عروج مى کنند، در روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است».

امام صادق علیه السلام با استناد به این آیه مى فرماید: 
«فَحَاسِبُوا أَنْفُسَکمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا عَلَیهَا فَإِنَّ لِلْقِیامَةِ خَمْسِینَ مَوْقِفاً کلُّ مَوْقِفٍ مِقْدَارُهُ أَلْفُ سَنَةٍ»60؛ 
«پیش از اینکه [در دادگاه عدل الهى] حساب شما را محاسبه کنند، از خود [در دنیا] حساب بکشید؛ زیرا قیامت داراى پنجاه ایستگاه است که هر ایستگاه، هزار سال به طول مى انجامد».

ابن مسعود مى گوید: ما نزد امیرمؤمنان على علیه السلام نشسته بودیم که فرمود: 
«إن فى القیامة لخمسین موقفا کل موقف ألف سنة فأول موقف خرج من قبره»61؛ 
«در قیامت پنجاه موقف و ایستگاه است که هر ایستگاه هزار سال به طول مى انجامد و نخستین ایستگاه هم بیرون آمدن از قبر است».

هدف از وجود این ایستگاه ها، پاک شدن انسان ها و پیدا کردن آمادگى ملاقات با خداى سبحان است؛ زیرا قیامت، بازگشت هر چیز به مبدأ خود است62 و تنها کسى مى تواند به بارگاه الهى، بار یابد که با تمام وجود خود، تنها او را بخواهد و خدایى شود. این ایستگاه ها نیز براى پاک شدن انسان ها است؛ اما کسانى که از پیش، در دنیا خود را پاکیزه کرده اند، توقفى بس کوتاه دارند و به اندک زمانى به محضر حق راه مى یابند.63

نکته دیگر اینکه ماندن در این توقفگاه ها و طول آن، بستگى به خود فرد دارد. بر حسب بعضى از روایات، سران شرک ـ که هیچ امیدى به اصلاح آنها نیست و حساب آنان روشن است ـ در این موقف ها نمى ایستند و به سوى دوزخ برده مى شوند.64 همچنین شیعیان واقعى نیز در این توقفگاه ها، درنگ ندارند و مستقیم به بهشت مى روند.

 

دعاى وداع ماه مبارک رمضان

سوال دیگری که مطرح می شود، این است که در دعاى وداع ماه رمضان، به این ماه مکرر سلام مى شود؛ چگونه چنین امرى امکان دارد؟ مگر ماه رمضان شخص زنده است که چنین با آن سخن گفته مى شود؟

در پاسخ به این پرسش گفتنى است:
از دیدگاه قرآن کریم، موجودات به «حق تعالى» و به آن «حقیقتى که از جهت وجودى و آثار وجود، به او تکیه کرده و از او فیض هستى دریافت مى کنند»، نوعى آگاهى دارند و او را بندگى مى کنند65. 

در برابر او خضوع نموده و او را تسبیح مى کنند و به این کارشان نیز آگاه هستند: 
«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الله یسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیرُ صَافّاتٍ کلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ وَ الله عَلِیمٌ بِما یفْعَلُونَ»66؛ 
«آیا ندیدى که هر موجودى که در آسمان ها و زمین است و نیز پرندگانى که در پروازند، خدا را تسبیح مى گویند. تمامى آنها نماز و تسبیح خود را مى دانند و خدا به آنچه آنها انجام مى دهند، آگاه است».

در آیه دیگر مى فرماید: 
«لکن شما تسبیح ایشان را نمى فهمید».67 

آیات بسیارى تسبیح و سجده موجودات را براى خالق و هستى بخش خود اثبات مى کند. از این جهت، آنان رابطه ویژه اى با حق تعالى دارند؛ لذا اعمال و کارهایى از انسان ها ـ که با این رابطه منافات و ضدیت داشته باشد ـ به طور تکوینى در آنها اثر منفى مى گذارد و آثار بدى را براى انسان ها، ظاهر و آنها را از موهبت هاى بیشتر محروم مى کند: 
«ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کسَبَتْ أَیدِى النّاسِ لِیذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِى عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ»68؛ 
«فساد در دریا و خشکى به جهت کارهاى مردم ظاهر گردید تا اینکه خدا [آثار] بعضى از کارهایى را که مردم انجام داده اند، [ به آنها] بچشاند؛ شاید به سوى خدا برگردند و در مقابل کارهاى خوب و مطابق با دستورات خداوند، آثار مثبت در موجودات مى گذارد»69.

«زمان» هم یکى از موجودات این عالم است که نوعى شعور و حیات دارد و انسان هاى خاصى ـ که در رأس آنها امامان معصوم علیهم السلام قرار دارند ـ این امور را درک مى کنند. از این رو حضرت امام سجاد علیه السلام در صحیفه سجادیه به ماه رمضان، سلام هاى با معنا کرده و از آن نیز وداع مى کند. 

در سوره «زلزال» آمده است: 
«زمین اخبارش را بازگو مى کند که خداوند به آن وحى کرده است» و این کنایه از شعور خاصى است و مطابق آن به اعمال انسان در قیامت گواهى مى دهد.

حالات امام سجاد علیه السلام در شب آخر ماه رمضان
در روایتى آمده است: حضرت امام سجاد علیه السلام در شب آخر ماه رمضان، چنان از فراق و دورى آن مى نالید که گویى مادرى فرزند دلبند خود را از دست داده است. آن حضرت از چه چیزى ناراحت و غمگین بود؟ به طور کلى پیامبر صلّى الله علیه و آله و امامان علیهم السلام از ماه مبارک رمضان چگونه استفاده مى کردند و چه اعمالى انجام مى دادند؟ خود من از رفتن ماه رمضان ناراحت مى شوم؟

در پاسخ به این پرسش گفتنى است:
در ماه مبارک رمضان، همه الطاف ملکوتى و آسمانى و همه عوامل انسانى و زمینى دست به دست هم مى دهند تا شرایط مناسبى فراهم آورند تا مؤمنان ـ به ویژه اولیاى الهى، هر چه بیشتر به سیر معنوى بپردازند و از الطاف پروردگار و اسماى الهى بیشتر بهره مند شوند.

چنین حرکت دسته جمعى، در ماه هاى دیگر وجود ندارد. در این ماه ناهنجارى ها و گناهان در سطح جامعه کاهش مى یابد و مناجات ها و راز و نیازها، از خانه ها و مسجدها به آسمان بلند مى شود. چنین فضاى معنوى، تأثیر روشنى در سفر معنوى سالکان و اولیاى الهى دارد و باز شدن درهاى رحمت خدا را به ارمغان مى آورد و غل و زنجیر شدن ابلیس و شیطان صفتان را به دنبال دارد.

بدیهى است چنین فرصتى، براى اولیاى خداوند ـ که حقایق عالم ملکوت را مشاهده و نزول پیوسته فرشتگان را در این ماه درک مى کنند ـ بسیار لذت بخش است و به پایان رسیدن آن، بسیار نگران کننده و اندوه بار است.

بر این اساس پیشواى سالکان و امام ساجدان حضرت زین العابدین علیه السلام، در هنگام وداع با ماه رمضان، به خداى خویش چنین عرضه مى دارد:

«و ستایش خداى را شایسته است که یکى از راه هاى رضوانش را ماه خودش (ماه رمضان) قرار داده است: ماه اسلام، طهارت، پاکسازى درونى و ماه قیام. 

ماهى که در آن قرآن به عنوان کتاب راهنمایى مردم، همراه با حجت هاى روشن هدایت و برهان هاى جدا کننده حق از باطل، نازل شده است. پس خداوند برترى ماه مبارک رمضان بر دیگر ماه ها را، از این راه نشان داده که در آن محرمات زیاد و و فضیلت هاى آشکار و مشهورى مقرر شده است. لذا از باب بزرگداشت این ماه، چیزهایى را که در دیگر ماه ها حلال است، در ماه رمضان حرام شمرده و به جهت تکریم آن، خوردنى ها و نوشیدنى ها را ممنوع فرموده است و براى آن وقت خاصى مشخص کرده که نه اجازه مى دهد، در این وقت تقدیمى صورت گیرد و نه تأخیرى.

فضیلت یک شب از شب هاى این ماه را بر فضیلت هاى شب هاى هزار ماه دیگر ترجیح داده و نام آن را شب قدر نهاده است که در آن، فرشتگان و جبرئیل در مورد هر امرى، با اجازه پروردگار نازل مى شوند. شبى که تا طلوع سپیده شب، سلامت و هنگام نزول برکات همیشگى است بر هر کس از بندگانش که بخواهد و آنچه که حکم و فرمانش اقتضا کند. 

خداوندا! بر محمد و آل او درود فرست و توفیق شناخت فضیلت این ماه و بزرگداشت حرمت آن را و نیز خوددارى از آنچه در آن ممنوع فرموده اى، به ما الهام فرما و ما را یارى کن که ماه رمضان را ـ با نگه داشتن اعضا و جوارح از ارتکاب گناهان و به کارگیرى آنها در آنچه که موجب خشنودى تو مى شود ـ روزه بگیریم. تا با گوشمان، به صداهاى بیهوده گوش نکنیم و با دیدگانمان به سمت امور لهو سرعت نگیریم. 

دست به سوى ممنوعى نبریم و قدم به سمت حرامى برنداریم و شکم ما پر نشود؛ مگر از آنچه حلال فرموده اى و زبان ما چیزى نگوید مگر آنچه خود گفته اى. خود را به زحمت نیندازیم؛ مگر در آنچه ما را به ثواب نزدیک مى سازد و به چیزى نپردازیم؛ مگر آنچه که ما را از عقاب تو مصون مى دارد. پس تمام این امور را از ریا و سمعه خالص گردان تا به غیر از تو، کسى را شریک نگیریم و در کارهایمان مرادى غیر از تو برنگزینیم.

خداوندا! بر محمد و آل او درود فرست و ما را بر قیام به نماز ـ همراه با حدودى که براى آن مشخص فرموده اى و واجباتى که در آن مقرر و وظیفه هایى که براى آن تعیین کرده اى و اوقاتى که براى آن در نظر گرفته اى ـ موفق بدار.

خداوندا! تو در زمره برگزیده این وظایف و اعمال ویژه از واجبات، ماه رمضان را قرار دادى؛ ماهى که آن را از سایر ماه ها ممتاز نمودى و از بین همه زمان ها و ایام، آن را انتخاب کردى. 

آن را بر همه اوقات سال، به نزول قرآن و نور مقدّم داشتى و ایمان را در این ماه مضاعف نمودى و روزه را در آن واجب گردانیدى و بندگان را به قیام در آن براى عبادت ترغیب فرمودى و شب قدر را ـ که از هزار شب بهتر است ـ در آن تجلیل کردى»70.

پی‌نوشت‌ها: 
1. سید بن طاوس، اقبال الاعمال، ص 76، چاپ رحلى، دارالکتب الاسلامیه.
2. همان. 
3. برگرفته از: امام خمینى، شرح دعاى سحر، ترجمه سید احمد فهرى، ص 42، انتشارات فیض کاشانى، چاپ دوم، 1380. 
4. ر.ک: سیدبن طاووس، اقبال الاعمال، ج 1 ص 138؛ تهذیب، ج 3، ص 108؛ مصباح المجتهد شیخ طوسى، ص 577؛ مصباح کفعمى، ص 770، بلد الامین (کفعمى)، ص 193 ؛ ماه خدا، ص 377. 
5. محمدى رى شهرى، ماه خدا، ترجمه جواد محدثى، ص 377. 
6. شیخ عباس قمى، مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره. 
7. مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، ج 2، ص 294. 
8. ر.ک: زیارت جامعه کبیره و اصول کافى، باب الجنة. 
9. مفاتیح الجنان، صلوات بر حجج طاهره علیهم السلام. 
10. دعاى افتتاح. 
11. اصول کافى، ج 2، ص 42، ح 1. 
12. على بن محمد اللیثى الوسطى، عیون الحکم والمواعظ، ص 534. 
13. على، سعادت پرور، سر الاسراء، ج 2، ص 325، ح 5. 
14. اصول کافى، ج 2، ص 42، ح 1. 
15. مفاتیح الجنان، اعمال ماه شعبان، مناجات شعبانیه. 
16. نهج البلاغه، خطبه 179، و به همین مضمون آورده در: بحارالانوار، ج 4، ص 27، و ص 32، ج 8. 
17. تصنیف غرر الحم، ص 62، ح 724، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى. 
18. على، سعادت پرور، سر الاسراء، ج 2، ص 61، ح 17. 
19. همان، ج 1، ص 494، ح 5. 
20. على، سعادت پرور، سر الاسراء، ج 2، ص 61، ح 9. 
21. همان، ج 1، ص 40، ح 5؛ بحارالانوار، ج 71، ص 152، ح 60. 
22. همان، ص 235، ح 4. 
23. همان، ح 3. 
24. همان، ص 40، ح 3. 
25. اصول کافى، ج 2، ص 57، ح 2. 
26. سعادت پرور، على، فروغ شهادت، ص 186؛ نجمى، محمدصادق، سخنان حسین بن على علیه السلام از مدینه تا کربلا، ص 325، چاپ هفتم. 
27. حدید 57، آیه 4. 
28. مجادله 58، آیه 7.  
29. فصلت 41، آیه 53. 
30. همان، آیه 54. 
31. روم 30، آیه 30. 
32. اصول کافى، ج 2، ص 10؛ المیزان، ج 16، ذیل آیه 33 سوره روم، بحث روایى.
33. همان، و نیز رجوع کنید به: بحارالانوار، ج 3، ص 277، باب 11، ح 6. 
34. بحارالانوار، ج 3، ص 15، ج 1،؛ على، سعادت پرور، سرالاسراء، ج 1، ص 141. 
35. نهج البلاغه، خطبه 1. 
36. ابراهیم بن محمد الثقفى، الغارات، ج 1، ص 179، تحقیق جلال الدین المحدث، دو جلدى، چاپ بهمن.
37. مؤمنون 23، آیه 37. 
38. بحارالانوار، ج 6، ص 137، ح 42. 
39. نهج البلاغه، خطبه 28، ص 29. 
40. مثنوى معنوى، دفتر اول، ابیات 2066 ـ 2067. 
41. نهج البلاغه، کلمات قصار 122، ص 382. 
42. امام خمینى، چهل حدیث، صص 303 ـ 307 مرکز نشر فرهنگى رجاء، چاپ اول، تابستان 1368. 
43. نهج البلاغه، کلمات قصار 77، ص 372. 
44. ملک 67، آیه 2. 
45. مثنوى معنوى، دفتر پنجم، ابیات، 1771 ـ 1766. 
46. براى آگاهى بیشتر ر.ک: 
الف. عبدالحسین، دستغیب شیرازى، معاد؛
ب. محمد حسین، حسینى تهرانى، معاد شناسى؛
پ. مرتضى، مطهرى، معاد ؛
ت. ناصر، مکارم شیرازى، معاد.
47. عبس 80، آیه 21. 
48. فقال لهم الحسین علیه السلام: «صبرا بنى الکرام فما الموت إلا قنطرة یعبر بکم عن البؤس و الضراء إلى الجنان الواسطة و النعیم الدائمة فأیکم یکره أن ینتقل من سجن إلى قصر و ما هو لأعدائکم إلا کمن ینتقل من قصر إلى سجن و عذاب. إن أبى حدثنى عن رسول الله صلّى الله علیه و آله أن الدنیا سجن المؤمن و جنة الکافر و الموت جسر هؤلاء إلى جنانهم و جسر هؤلاء إلى جحیمهم» ؛ «امام حسین علیه السلام در روز عاشوراء خطاب به یاران خود فرمود: اى فرزندان بزرگوارى! صبر پیشه کنید، زیرا مرگ جزء پلى نیست که شما را از رنج و سختى به بهشت برگزیده و نعمت همیشگى عبور مى دهد. کدامین از شما گذر از زندان به قصر را نکوهیده مى دارد؟ اما مرگ براى دشمنان شما جز انتقال از قصر به زندان و عذاب نیست! بدانید که پدر من از جدم پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله نقل کرد که فرمود: دنیا زندان مومن و بهشت کافر است. و مرگ پلى است که آنها را به بهشتشان رهنمون مى شود و اینها را آتششان مى کشاند»: بحارالأنوار، ج 6، ص 154. 
49. واقعه 56، آیات 83 ـ 85. 
50. ق 50، آیه 19. 
51. قیامة 75، آیات 26 ـ 31. 
52. نحل 16، آیه 32. 
53. انعام 6، آیه 93. 
54. منظور از قبر، همین قبر ظاهرى نیست که ما مى بینیم؛ زیرا این قبر که جسم ما را در خود جاى مى دهد، پس از چندى مى پوسد؛ بلکه منظور از قبر، باطن آن است که تا قیامت پا بر جاست و در روایات ما از آن به باغى از باغ هاى بهشت یا چاهى از چاه هاى جهنم تعبیر مى کنند. 
55. مؤمنون 23، آیه 100. 
56. بحارالأنوار، ج 6، ص 159؛ امام صادق علیه السلام نیز چنین تفسیرى از برزخ دارند: «البرزخ القبر و هو الثواب و العقاب بین الدنیا و الآخرة. و الدلیل على ذلک أیضا قول العالم علیه السلام والله ما یخاف علیکم إلا البرزخ؛ امام صادق مى فرمایند: برزخ عبارت از قبر است که همان عقاب و ثواب بین دنیا و آخرت مى باشد. آن گاه مرحوم مجلسى اضافه مى کند. دلیل آن سخن عالم (امام موسى کاظم علیه السلام) است که فرمودند: «به خدا قسم من بر شما تنها از برزخ مى ترسم»: بحارالأنوار، ج 6، ص 218. 
57. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 465. 
58. کافى، ج 3، ص 236. 
59. معارج 70، آیه 4. 
60. کافى، ج 8، ص 143. 
61. بحارالانوار، ج 7، ص 111.  
62. «انا لله و انا الیه راجعون»، بقره 2، آیه 245 و نیز ر.ک: نجم (53)، آیه 42؛ انشقاق (84)، آیه 6 ؛ مائده (5)، آیه 18. 
63. این مطلب مضمون حدیثى از پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله است که به ایشان عرض شد: قیامت چه روز طولانى اى است. فرمود: قسم به کسى که جان محمد صلّى الله علیه و آله به دست او است، آن روز براى مؤمن کوتاه تر از نماز واجبى است که او در دنیا اقامه مى کند». تفسیر المیزان، ج: 20 ص: 13؛ بحث روایى ذیل آیه 4 سوره مبارکه «معارج»؛ روشن است که این گروه مومنانى هستند که به مقام مخلَصین نرسیده اند.
64. بحارالانوار، ج 7، ص 250 و 260. 
65. مریم 19، آیه 93.  
66. نور 24، آیه 41.  
67. اسراء 17، آیه 44.  
68. روم 30، آیه 41.  
69. ر.ک: اعراف7، آیه 96. 
70. صحیفه سجادیه، تدوین محسن غرویان، صص 265 و 269، چ اول، 1382.

منبع:
پرسش ها و پاسخ هاى برگزیده ویژه ماه مبارک رمضان، گروه محققان، دفتر نشر معارف، چاپ دهم، پاییز 89.