الگوهای اخلاقی و عملی پیامبر اکرم (ص)
در این نوشتار به بعضی از الگوهای اخلاقی و عملی پیامبر(ص) در مسائل فردی و اجتماعی اشاره خواهیم کرد.
مقدمه:
برای خودسازى فردى و اجتماعى، احتیاج به «نمونه عملى» داریم بخصوص بحث از اخلاق و مهربانی و رافت پیامبر(ص) که زبانزد عام و خاص است .الگوها و سرمشق های مهربانی کردن و از مهربانی حرف زدن در احادیث پیامبر(ص) به اندازهای است که در این موضوع کتاب های نفیس و گرانبهایی تالیف گردیده است.
در زبان قرآن، از این گونه سرمشق هاى کمال و الگوهاى تزکیه و تربیت، به «اسوه» یاد شده است، لَقَدْ کانَ لَکُم فى رَسُولِ اللّهِ اسْوَةٌ حَسَنَةٌ پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله در بعد اخلاق و معاشرت، اسوه مسلمان به حساب آمده است.(1)
در بحث هاى تربیتى و اخلاقى پیامبر (ص) ، گاهى مى توان به صورت «اخلاق نظرى» تعالیم دین و قرآن را مطرح و بیان کرد. و گاهى به شکل «اخلاق عملى» می توان را عمل را انجام داد تا الگوی عملی شود.
هر دو شیوه، مطلوب و مفید است؛ اما آنچه به نظر، سازنده تر مى رسد، پرداختن به سیره عملى و روش هاى رفتارى بزرگانى است که جنبه اسوه و الگویى دارند و نوعى «میزان» به حساب مى آیند .
به همین دلیل، در این نوشتار در پى شناختن سیره اخلاقى پیامبرخدا صلى الله علیه و آله و آشنایى با سنت هاى رفتارى اوییم و امیدواریم توفیق تأسى به آن اسوه پاک را خداوند به ما ارزانى دارد
اگر نسبت به سرمشق بودن هرکس دیگر، شبهه و تردیدى باشد، الگو بودن حضرت رسول صلى الله علیه و آله بى هیچ تردیدى، از سوى خداى متعال تثبیت و امضا شده است .
واخلاق والاى نبوى که عامل عمده محبوبیت او در میان امت، و سبب اصلى موفقیت اودردعوت دینى بوده، درقرآن کریم به صراحت ستوده شده است«انَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیم.(2)
امت محمدى مأمورند تا از خصلتها و خلق و خوى فردى و اجتماعى آن حضرت، تبعیت کنند و آن پیامبر رحمت و الگوى کمال را «اسوه» خویش قرار دهند.
الگوهای اخلاقی و عملی پیامبر اکرم (ص)
الف: اخلاق عملی پیامبر(ص) در منزل
رفتار هرکس در خانه، با همسر و فرزندان و بستگان، نشان دهنده شخصیت روحى و اخلاقى اوست.به نمونه هایى از سیره پیامبر صلى الله علیه و آله در داخل خانه اشاره مى کنیم:
1- تقسیم وقت
رسول خدا صلى الله علیه و آله در خانه اوقات خود را به سه بخش تقسیم مى کرد: بخشى براى «خدا». در این بخش به عبادت و نماز و تهجّد مى پرداخت.بخشى براى «خانواده» و گفتگو و انس گرفتن با آنان و تأمین نیازهاى روحى و عاطفى و ... بخشى هم براى «خود» و «مردم»، چون در اوقات حضور آن حضرت در خانه نیز، مراجعین با وى کار داشتند.سؤال مى کردند،
مشکلاتى براى آنان پیش مى آمد، و وى از بخشى از وقت درون خانه، براى رسیدگى به امور مردم و برآوردن نیازهاى مختلف آنان استفاده مى کرد.
آنچه گفته شد به روایت حضرت حسین بن على علیه السلام از امیر المؤمنین علیه السلام است: «و کانَ اذااوى الى مَنْزِلِه جَزّءَ دُخُولَه ثَلاثَةَ اجْزاء: جُزءاً لِلّه عزّوجَل، و جُزءاً لِاهلِهِ و جُزءاً لِنَفْسِه، ثُمّ جَزَّءَ جَزَئهُ بَیْنَه و بَیْنَ النّاسِ، فَیَرُدُّ ذلک عَلَى العامّةِ و الخاصّةِ و لا یَدَّخِرُ عَنْهُم شَیئاً»(3)
2- کمک در خانه
از فضایل یک انسان خودساخته، آن است که در کارهاى خانه، به همسر خود کمک کند چه در نظافت خانه و وسایل، چه در امور طبخ و خوراک و چه هر کار دیگرى.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در خانه، کفش و لباس خود را وصله مى کرد، در را مى گشود، شیر گوسفند و شتر را مى دوشید، همراه خادم خانه گندم آرد مى کرد .
و اگر خدمتکار خسته مى شد، به او کمک مى کرد و وسایل وضوى خویش را خود برمى داشت و مى گذاشت:
«وَ کانَ یَخْصِفُ النَّعلَ، و یُرَقِّعُ الثَّوبَ، و یَفْتَحُ البابَ، و یَحْلِبُ الشاةَ و یَعْقِلُ البَعیرَ فَیَحْلِبُها، وَ یَطْحَنُ مَعَ الخادمِ اذا اعْیا، وَ یَضَعُ طَهورَهُ باللَیلِ بِیَدِهِ ....»(4)
3- هم غذایى با اهل خانه
اینکه کسى تنها غذا بخورد، یا حاضر نباشد افراد خانواده و خدمتکاران، با او بر سر یک سفره بنشینند و غذا بخورند، اخلاقى جاهلانه است و نشان از روحیه استکبارى مى دهد.اولیاى خدا، متواضعانه با اهل خانه و خادمان هم غذا مى شدند و بر سر یک سفره مى نشستند. رسول خدا صلى الله علیه و آله همه رقم غذا مى خورد و نسبت به نوع غذا و کیفیت طبخ، ایراد نمى گرفت.
و از آنچه خدا حلال کرده است، همراه با خانواده و خدمتکاران غذا مى خورد، آن هم نشسته بر زمین، چه در خانه خود و چه در میهمانى، از هر چه آنان مى خوردند.
و در هر چه و بر هر چه آنان طعام مى خوردند. اگر مهمان مى آمد همراه با مهمان طعام مى خورد. محبوبترین غذا و سفره در نزد او، آن بود که افراد بیشترى سر سفره نشسته باشند:
«کانَ رَسولُ اللَّهِ یأکُلُ کُلّ الاصْناف مِنَ الطَّعامِ وَ کانَ یأکُلُ ما احَلَّ اللَّهُ لَهْ مَعَ اهْلِهِ وَ خَدَمِهِ اذا اکَلُوا، وَ معَ مَنْ یَدْعُوهُ
مِن المُسلِمین على الأرضِ، وَ على ما اکَلوُا عَلَیْهِ وَ مِمَّا اکَلُوا، الّا أَن یَنْزِلَ بِهِمْ ضَیْفٌ فَیَأکُلُ مَعَ ضَیْفِهِ وَ کانَ احَبُّ الطَّعامِ الَیهِ ما کانَ عَلى ضَفَفٍ»(5)
4- احترام به وارد شدگان
حرمت نهادن به آن که بر انسان وارد مى شود، شرط ادب است، و بى اعتنایى و برخورد متکبرانه، دور از اخلاق اولیاى خداست.رسول خدا صلى الله علیه و آله به کسى که وارد بر آن حضرت مى شد، احترام مى کرد و یکى از نمودهاى این احترام، آن بود که زیرانداز خود را در اختیار او مى گذاشت و او را روى تشک خود مى نشاند و اگر او قبول نمى کرد، آن حضرت آن قدر تأکید مى فرمود تا بپذیرد:
«وَ کانَ یُؤثِرُ الدّاخِلَ عَلَیْهِ بِالوَسادةِ الَّتى تَحْتَهُ، فَانْ ابى انْ یَقْبَلها عَزَمَ عَلَیهِ حتّى یَفْعَل»(6) هرگاه کسى وارد مى شد و خدمت آن حضرت مى نشست پیامبر هرگز از مجلس او برنمى خاست و نمى رفت، تا اینکه خود آن شخص برخیزد و برود:
«ما قَعَدَ الى رَسوُلِ الَّلهِ رَجُلٌ قَطُّ حتّى یقُومَ»(7)
از سلمان فارسى نقل شده است که: خدمت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله رسیدم، او بر بالشى و زیراندازى نشسته بود، آن را به طرف من افکند (تا بر آن بنشینم). آنگاه فرمود:
«اى سلمان! هیچ مسلمانى بر برادر مسلمانش وارد نمى شود و او به عنوان اکرام و احترام، زیرانداز برایش نمى گسترد، مگر آنکه خداوند او را مى بخشاید».(8)
ب: اخلاق عملی پیامبر(ص) در اجتماع
نوع رفتار هر کس، نشان دهنده شخصیّت فکرى و روحى اوست. برخوردهاى حضرت رسول صلى الله علیه و آله، در اجتماع و با قشرها مختلف، مى تواند الگوى شایسته اى براى پیروان آن «رسول اسوه» باشد.در این بخش چند نمونه و موضوع مورد توجّه ما قرار مى گیرد:
1- مردم دارى
جاذبه شخصیتى هر کس، تا حدّ زیادى مرهون رفتار محبّت آمیز او با مردم و ارزش قائل شدن به انسان هاست.کسى که در غم و شادى و راحت و رنج، همراه باشد و خود را از آنان جدا نداند و جدا نکند، قلعه دل ها را فتح مى کند. در «مناقب» روایت شده است:
«یُشَیِّعُ الجَنائِزَ وَ یعودُ الْمرضى فى اقْصَى الْمَدینَةِ».(9) رسول خدا صلى الله علیه و آله به تشییع جنازه مى رفت و در دورترین نقطه شهر «مدینه» به عیادت مریض مى پرداخت.
گاهى فرزندان خردسال را به حضور پیامبر مى آوردند، تا به عنوان تبرک و برکت یافتن، براى او از خدا خیر و نیکى بخواهد، یا نامگذارى کند. رسول خدا صلى الله علیه و آله به خاطر دلجویى بستگان آن فرزند، او را مى گرفت و در دامن خویش مى نهاد.
گاهى اتفاق مى افتاد که کودک همانجا ادرار مى کرد.بعضى ها که حضور داشتند، بر سر فرزند داد مى کشیدند و حضرت آنها را نهى مى کرد، آنگاه دعا یا نامگذارى را به پایان مى برد .
و این گونه خویشاوندان آن نوزاد را خرسند مى ساخت تا نپندارند که پیامبر، از آن پیش آمد ناراحت و آزرده شده است. چون بیرون مى رفتند، حضرت برخاسته، لباسش را آب مى کشید و پاک مى کرد.(10)
2- خنده رویى
لبخند، محبت مى آورد و کدورت را مى زداید. از این شیوه محبّت آور، رسول خدا فراوان استفاده مى کرد. اغلب خندان و متبسّم بود، مگر آنگاه که قرآن فرود مى آمد، یا در حال وعظ و پند دادن بود.رسول خدا صلى الله علیه و آله هم کلام خویش را با تبسّم مى آمیخت، هم چهره اى خندان داشت، هم به چهره دیگران لبخند مى زد و خوشرویى و خوشخویى با مردم از خصلتهاى وى بود. در حدیث است:
«کانَ اکْثَرَ النّاسِ تَبَسُّماً و ضِحْکاً فى وُجُوهِ اصْحابِه».(11) بیش از همه، لبخند داشت و در روى یارانش خنده مى زد.
3-ادب در برخورد
حالت و گفتار هر کس در اوّلین لحظه برخوردش با مخاطبان آینه اى است که درون را نشان مى دهد. سلام گفتن و دست دادن و مصافحه کردن، نشان ادب، تواضع و حسن خلق است. در حدیث آمده است: «کانَ مِنْ خُلْقِهِ ان یَبْدَأَ مَنْ لَقِیَهُ بالسّلامِ».(12)از خلق و خوى حضرت آن بود که با هر کس برخورد مى کرد، آغاز به سلام مى نمود. «اذا لَقِىَ مُسلِماً بَدَأَ بالْمُصافَحَة».(13) هرگاه با مسلمانى دیدار مى کرد، با او دست مى داد.
در خود دست دادن نیز رعایت مى کرد تا دست خویش را زود عقب نکشد، تا مبادا طرف مقابل احساس بى علاقگى و سردى در برخورد پیدا کند:
«اذا لَقِیَهُ احَدٌ مِنْ اصحابِهِ فَناوَلَ بِیَدِهِ ناوَلَها ایّاهُ فلَمْ یَنْزَعْ عَنْهُ حَتّى یَکُونَ الرَّجُلُ هُوَ الّذى یَنْزِعُ عَنْهُ».(14)
هرگاه با یکى از اصحاب ملاقات مى کرد و آن شخص دست پیش مى آورد، پیامبر خدا صلى الله علیه و آله با او دست مى داد و دست خویش را از دست او جدا نمى کرد تا این که شخص مقابل دست خود را عقب بکشد و از دست آن حضرت درآورد.
4- تفقّد و احوالپرسى
آگاهى «پیشوا» از حال و وضع «پیروان» و خبرگیرى از مشکلاتشان و سر زدن به خانه هایشان نیز از اسباب نفوذ در دلهاست. رسول خدا صلى الله علیه و آله از یاران خود غافل نمى ماند و رابطه ها را همچنان زنده و قوى نگاه مى داشت. به روایت امام على علیه السلام:«اذا فَقَدَ الرَّجُلَ مِنْ اخوانِهِ ثَلاثَةَ ایّامٍ سَأَلَ عَنَهُ، فَانْ کانَ غائِباً دَعا لَهُ و انْ کانَ شاهِداً زارَهُ و انْ کانَ مریضاً عادَهُ».(15)
هر گاه کسى از برادران دینى اش را سه روز نمى یافت (و در جمع مسلمانان نمى دید) سراغ او را مى گرفت. پس اگر غایب و در سفر بود، برایش دعا مى کرد؛ اگر شاهد و حاضر در شهر بود، به دیدارش مى شتافت و اگر بیمار بود، به عیادتش مى رفت.
این نشان دهنده رابطه اى صمیمى با زیردستان است و مقتضاى «اخوّت دینى» همین یکدلى و صفا و محبّت است.
5- مردمى زیستن
آنچه آن حضرت را به مردم نزدیک مى ساخت و با او احساس «خودى» مى کردند، رفتار مردمى و اخلاق متواضعانه و دور از تکلّف او بود. با آنکه از نظر فکر، علم، عصمت، پاکى و فضایل روحى و معنوى، در سطحى بالاتر از مردم بود.و افراد عادى باافق معنویّت و کمال وجودى او فاصله هاى بسیار داشتند، اما نحوه معاشرت و برخورد رسول خدا صلى الله علیه و آله مردمى بود، هم در حرف زدن در سطح مردم سخن مى فرمود، هم در معاشرت، با توده خلق الله، خود را هم افق مى ساخت:
«یُجالِسُ الفُقَراءَ وَ یُؤاکِلُ المَساکینَ»(16) با تهیدستان همنشین و با بینوایان هم غذا مى شد.به روایت زید بن ثابت:«کُنّا اذا جَلَسْنا الَیْهِ انْ اخَذْنا بِحَدیثٍ فى ذِکرِ الآخِرَةِ اخَذَ مَعَنا وَ انْ اخَذْنا فِى الدّنیا اخَذَ مَعناوَ انْ اخَذْنا فى ذِکرِ الطَّعامِ وَالشَّرابِ اخَذَ مَعَنا ...»(17)
چنان بودیم که هرگاه در خدمت او مى نشستیم، اگر شروع مى کردیم به سخن گفتن در یاد آخرت، با ما در همان موضوع صحبت مى کرد،.پ و اگر به دنیا مى پرداختیم، او هم با ما از دنیا سخن مى گفت و اگر از خوردنى و نوشیدنى مى گفتیم، آن حضرت هم درباره همان با ما به سخن مى پرداخت.
این نهایت مردمى زیستن آن بزرگوار بود و خود را تافته اى جدا بافته از مردم نمى دانست (اگر چه در واقع، چنان بود).
6- مراعات حال دیگران
رسول خدا صلى الله علیه و آله مظهر رأفت الهى و نسبت به مؤمنان «رؤوف و رحیم» بود، این رأفت و رحمت، در موارد بسیارى از رفتار و سیره اش متجلّى بود، حتّى در نماز و خطبه و سخنرانى.به فرموده امام على علیه السلام:«کانَ اخَفَّ النّاسِ صَلاةً فى تَمامٍ وَ کانَ اقْصَرَ النّاسِ خُطبةً وَ اقَلَّهُمْ هَذَراً».(18)
(در نماز جماعت و جمعه) در عین حال که نمازش را تمام و کمال مى خواند، نمازش از همه سبک تر و خطبه اش از همه کوتاه تر بود و حرف هاى بیهوده و بى ثمر در سخنانش نبود.
گاهى که در نماز صداى گریه کودکان به گوشش مى رسید، نماز را سریع تر مى خواند و به پایان مى برد تا مادر آن کودک، به فرزندش برسد.
رسول خدا صلى الله علیه و آله با آن که اغلب، نمازهاى مغرب و عشاء را با فاصله مى خواند، ولى گاهى در سفرها، یا در شب هاى بارانى، یا آنگاه که کارى فورى داشت، مغرب را دیر و عشاء را زودتر مى خواند و بین دو نماز جمع مى کرد و مى فرمود: هر که رحم نکند، به او رحم نمى شود:«مَنْ لا یَرحَمُ، لا یُرحَمُ»(19)
7- روحیّه بزرگوارى
این که انسان، از خطاى دیگران در گذرد، عذرخواهى افراد را بپذیرد، کسى را بر لغزش هایش سرزنش و ملامت نکند، خواسته کسى را ردّ نکند، به سخن چینى و ذکر معایبدیگران گوش ندهد، دست و دل باز و اهل جود و کرم باشد و ... همه نشانه هایى از روح با عظمت و اخلاقى کریمانه و بزرگوارانه است و همه آنچه یاد شد، در رسول خدا صلى الله علیه و آله جلوه گر بود و درباره آنها احادیث متعدّدى نقل شده است.
به نقل حضرت امیر علیه السلام:«کانَ رَسُولُ اللَّهِ اجْوَدَ النّاسِ کَفّاً وَ اکْرَمَهُمْ عِشْرَةً».(20)رسول خدا صلى الله علیه و آله از همه مردم بخشنده تر و از همه مردم در معاشرت، بزرگوارتر بود. و در حدیث دیگر است:
«یَقْبَلُ مَعْذِرَةَ المُعْتَذِرِ الَیْهِ».(21)عذرخواهى کسى را که او معذرت مى طلبید، قبول مى کرد.هرگز بدى را با بدى پاسخ نمى گفت،بلکه از بدهى هاى مردم درمى گذشت و آنان را مى بخشود و حالت عفو و صفح (که توصیه قرآن است) داشت:
«وَلا یَجْزِى السَّیِّئَة بِالسیّئةِ وَ لکِنْ یَعْفُو وَ یَصْفَحُ».انس بن مالک نقل مى کند که من هشت سال (و در بعضى روایات، نه سال) .خدمتگزارى پیامبر خدا را انجام دادم و هرگز نشد که یک بار هم به من بفرماید که چرا چنین کردى و بر کار من عیبجویى یا ملامت و سرزنش کند!
دوست داشت که دلى سرشار از صفا و محبّت نسبت به یاران داشته باشد و از اینکه در حضور او بدى ها و لغزش هاى دیگران را مطرح ساخته، او را دل چرکین و ناراحت نسبت به اصحابش کنند، منع مى کرد و مى فرمود:
«لا یُبَلِّغُنى احدٌ مِنکُم عَنْ احَدٍ مِنْ اصحابى شَیئاً فَانى احِبُّ انْ اخْرُجَ الَیْکُم وَ انا سَلیمَ الصَّدْرِ».(22)هیچ کدام از شما، درباره یکى از اصحابم چیزى به من نگویید و به گوشم نرسانید .
(البته منظور گزارشهاى ناخوشایند و عیب جویى هاست) چرا که من دوست دارم هرگاه نزد شما بیرون مى آیم، سینه و دلم نسبت به اصحابم، سلیم و بى غل و غش باشد.
روشن است که شنیدن معایب دیگران، خاطر انسان را مکدّر کرده، صفاى دل را مى برد.
8- صبورى و تحمّل
در مدیریت اجتماعى و اخلاق معاشرت، صبر بر جفاها و تندى ها و صبورى در برابر ناملایمات و حرف هاى خشن دیگران، از عوامل عمده موفّقیّت است. حضرت رسول صلى الله علیه و آله این خصلت ها را در اوج خود دارا بود.روزى یک عرب بادیه نشین سراغ پیامبر آمد و در برخورد، به شدّت رداى آن بزرگوار راکشید، تا آنجا که حاشیه ردا، بر گردن رسول خدا صلى الله علیه و آله خطّ انداخت و اثر گذاشت،
آنگاه به آن پیامبر رؤوف خطاب کرد که: یا محمّد! از آن اموال خدا که در اختیار توست، دستور بده که به من بدهند! حضرت به او توجّهى کرد، لبخندى زد و دستور داد که چیزى به او بدهند!(23). شگفتا از این همه عظمت روح و متانت و تحمّل!
این صبورى، به خصوص نسبت به غریبان و ناآشنایان و تازه واردین بیشتر بود، چرا که آنان بیشتر مى بایست جذب خلق و خوى والاى رسول الله صلى الله علیه و آله و مجذوب آیین آسمانى اسلام مى شدند.
آنان که مقام معنوى و عظمت آن حضرت را نمى دانستند، در سخن گفتن، چیز خواستن، برخورد کردن، گاهى گستاخانه و بى ادبانه رفتار مى کردند، امّا رفتار والا و حسن خلق نبوى از حدّت و شدّت آن مى کاست و شیفته «مکارم اخلاق» آن رسول اسوه مى شدند.
حضرت على علیه السلام مى فرماید: «یَصبِرُ لِلْغَریبِ عَلَى الجَفْوَةِ فى مَنْطِقِهِ و مَسألَتِهِ، حَتّى انْ کانَ اصحابُهُ لَیَستَجْلِبُونَهُ».(24)
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در برابر جفا و تندى یک غریب در حرف زدن و سؤال کردن و خواستنشان، آن قدر صبر و تحمّل از خود نشان مى داد .
که اصحاب، تصمیم مى گرفتند آن غریب را جلب و مؤاخذه کنند و نگذارند رسول خدا صلى الله علیه و آله مورد آزار قرار گیرد.
ج: اخلاق عملی پیامبر(ص) هنگام معاشرت با مردم
کسانى که با مردم معاشرت دارند، نحوه رفتارشان در جلسات، مى تواند جذب کننده یا دفع کننده باشد. براى الگوگیرى از رفتار پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، به نمونه هایى از اخلاق آن حضرت در این زمینه اشاره مى کنیم:1- یاد خدا
عبودیت و بندگى، ایجاب مى کند که عبد، هرگز از ذکر خدا و یاد مولایش غافل نشود، چه ذکرِ زبانى، چه یاد قلبى و چه نحوه عمل که گویاى توجّه به خداوند است. و رسول خدا صلى الله علیه و آله چنین بود:«وَ کانَ لا یَقُومُ و لا یَجْلِسُ الّا عَلى ذِکرِ اللَّه».(25)پیامبر جز با یاد خدا برنمى خاست و نمى نشست.این گونه حالات در نشست و برخاست و یاد پیوسته خدا، در همنشینان و معاشران نیز تأثیر مى گذارد و آنان را هم به یاد خدا مى اندازد.
2- بى تکلّف
رسول خدا صلى الله علیه و آله در مجالس، جاى خاصّى را براى خویش تعیین نمى کرد. هر جا که جا بود مى نشست و یاران را نیز به همین مسأله فرمان مى داد. روى زمین مى نشست و روى زمین غذا مى خورد:«کانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله یَجْلِسُ عَلَى الأرضِ وَ یأکُلُ عَلَى الأرضِ».(26)
مثل بردگان بر زمین مى نشست و مى دانست که بنده است، یعنى نمایش نمى داد و تظاهر نمى کرد، بلکه خصلتش چنین بود:
«یَجْلِسُ جُلُوسَ العَبْدِ وَ یَعْلَمُ انَّهُ عَبْدٌ».(27)
در جلسات، وقتى وارد مى شد، هر جا که جا بود مى نشست، به دیگران هم چنین توصیه مى فرمود، به همه یکسان نگاه مى کرد تا کسى احساس تبعیض در نگاه و توجّه
به مخاطب، نکند.(28) ابوذر غفارى نقل مى کند:رسول خدا صلى الله علیه و آله میان اصحاب مى نشست، و گاهى که فردى غریب و ناشناس مى آمد و آن حضرت را نمى شناخت، از جمع مى پرسید که پیامبر کدام یک از شماست؟
این بود که از رسول خدا صلى الله علیه و آله درخواست کردیم اجازه فرماید جایگاهى برایش بسازیم که آنجا بنشیند تا افراد غریب، او را بشناسند.
با موافقت پیامبر، دکّه و سکو مانندى از گِل برایش بنا کردیم، آن حضرت روى آن مى نشست و ما هم در دو طرف پیامبر مى نشستیم.(29) انس بن مالک نقل مى کند:
هرگاه نزد پیامبر مى آمدیم، حلقه وار مى نشستیم.(30) و این گونه حلقه وار و دور هم نشستن، نشانه بى تکلّفى در جلسات، و پرهیز از تشریفات و در قید و بند «جاى خاص» نبودن است.
3- جلوس مؤدّبانه
نحوه نشستن در حضور دیگران، فرهنگ و تربیت انسان را نشان مى دهد. پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله بیش از همه ادب اجتماعى را مراعات مى کرد. هرگز دیده نشد که پاى خود را در حضور دیگران، دراز کند:«وَ ما رُئِىَ مُقدِّماً رِجْلَهُ بَیْنَ یَدَىْ جَلیسٍ لَهُ قَطٌّ».(31) رسول خدا صلى الله علیه و آله اغلب رو به قبله مى نشست، و به کسانى هم که خدمتش مى رسیدند، .
احترام و تکریم مى کرد و گاهى زیرانداز یا عباى خود را براى آنان مى گسترد تا روى آن بنشینند، با آنکه هیچ گونه قرابت و خویشاوندى میانشان نبود، ولى دیگران را روى جایگاه خود مى نشاند.(32)
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله تا آنجا ادب مجلس را رعایت مى کرد که زانوهاى خویش را در برابر چشم دیگران، قرار نمى داد، رفتارى که گاهى عربها داشته و دامن لباس را بالا مى زدند و ساقها و زانوان لختشان دیده مى شد، اما آن حضرت، همواره پاها و زانوهاى خویش را مى پوشاند:
«ما اخْرَجُ رُکْبَتَیْهِ بَیْنَ یَدَىْ جَلیسٍ لَهُ قَطُّ».(33)وقتى براى غذا، سر سفره مى نشست، زانوان و قدم هاى خویش را جمع مى کرد .
و مثل نمازگزار و حالت تشهد مى نشست، لیکن یکى از دو زانو روى دیگر متمایل مى شد و مى فرمود: من بنده ام، مثل بندگان مى خورم و مثل بندگان مى نشینم.(35)
مردى وارد مسجد شد و به حضور پیامبر رسید. حضرت رسول صلى الله علیه و آله تنها نشسته بود، اما در عین حال، جا به جا شد و براى مرد تازه وارد، جا باز کرد.
آن مرد گفت: یا رسول اللَّه! جا که وسیع است! حضرت فرمود: حق مسلمان بر مسلمان دیگر آن است که وقتى دید مى خواهد نزدیک او بنشیند، برایش جا باز کند و جا به جا شود.(36)
4- حفظ حریم ها
گاهى بیان کاستى ها و زشتى ها و عیوب دیگران نُقل مجالس است و به انتقاد از این و آن سپرى مى شود و حریم ها مراعات نمى گردد.به روایت امیر المؤمنین علیه السلام: مجلس پیامبر، مجلس بردبارى، شرم و حیا، صدق و امانت بود، سر و صدا و فریاد در آن مجلس شنیده نمى شد، حرمت افراد مورد هتک قرار نمى گرفت،
و در پى لغزش دیگران و عیب جویى از آنان نبودند، همه اهل پیوند و صفا و ارتباط بر محور تقوا بودند، بزرگان و سال خوردگان مورد تکریم و احترام قرار مى گرفتند،
به خردسالان، ترحّم و شفقت مى شد و افراد نیازمند و مراجعانى را که کار داشتند، مراعات مى کردند و پناهگاه و مأمنى براى غریبان بودند:
«مَجْلِسُهُ مَجْلِسُ حِلْمٍ وَ حَیاءٍ و صِدْقٍ و امانَةٍ، وَ لا تُرْفَعُ فیهِ الأصواتُ ...».(37)چنین مجلسى، زمینه ساز تربیت روحى و ادب اجتماعى است. این فرهنگ را از پیامبر صلى الله علیه و آله آموخته بودند.
در محضر آن حضرت، وقتى سخن گفته مى شد، همه گوش مى کردند، سخن یکدیگر را قطع نمى کردند، پاى سخنرانى رسول خدا صلى الله علیه و آله، سراپا گوش بودند،
آن چنان که گویى پرنده بر سرشان نشسته است. چون کلام پیامبر تمام مى شد، آنان آغاز به سخن مى کردند. هنگام سخن گفتن دیگرى نیز تا پایان کلامش صبر مى کردند و وارد سخنان او نمى شدند.(38)
در حضور آن حضرت، اگر سخنى هم درباره دیگران گفته مى شد، سخن از نیازها و حاجت هایشان بود تا به تأمین و رفع آنها اقدام شود. خود آن حضرت سفارش فرموده بود که حاجت و نیاز کسانى را که دسترسى به من ندارند، به من اطلاع دهید،
چرا که خداوند در قیامت، قدم هاى کسانى را بر صراط، استوار مى دارد که حاجتِ حاجتمندان و گرفتارىِ درماندگان را به افراد توانگر و مسؤولان و زمامداران برسانند.
این بود که در خدمت آن حضرت، سخن از این گونه نیازها بود و مجالى نمى داد که از عیوب و لغزش هاى دیگران صحبت شود:«... لا یُذْکَرُ عِندَهُ الّا ذلِکَ وَ لا یُقبَلُ مِنْ احدٍ عَثْرَةٌ».(39)
5- رسیدگى به مشکلات
محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله جلسه طرح نیازها از سوى مردم و پاسخگویى و اجابت از سوى آن حضرت بود. از این رو از با برکت ترین مجالس محسوب مى شد.وقتى کسى در خدمت پیامبر بود و نیاز و کار را مطرح مى کرد، آن حضرت آن قدر تحمّل مى کرد و گوش مى داد تا سخن او به پایان برسد.
اگر در توانش بود، حاجت او را برمى آورد، وگرنه با گفتارى دلنشین او را خرسند مى ساخت. آن قدر تحمّل نشان مى داد که طرف برخیزد و برود، نه اینکه پیامبر، کلام او را نیمه کاره رها کند و در پى کار خویش رود.(40) حضرت مى فرمود: حق مجالس را ادا کنید.
مى پرسیدند: حقّ مجالس چیست؟
مى فرمود: چشم هایتان رااز ناروا بپوشید، پاسخ سلام را بدهید، نابینا را راهنمایى کنید، امر به معروف و نهى از منکر کنید.(41)
در محضر پیامبر، کسانى قرب و منزلت بیشترى داشتند و از یاران ویژه وى به شمار مى رفتند که خیرخواهى شان نسبت به مسلمانان بیشتر و مواسات، کمک رسانى و ایثارشان نسبت به مردم افزون تر باشد.(42)
به روایت على علیه السلام کسانى که با آن حضرت کار داشتند و براى رفع حاجت در خانه خدمتش مى رسیدند، بعضى یک حاجت داشتند، برخى دو حاجت و بعضى داراى نیازهاى متعدّد.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله اوقات خویش را صرف آنان مى کرد و مشکلاتشان را برطرف مى کرد و وقت خویش را به تناسب کار و حاجت آنان تقسیم مى کرد و در اختیار آنان مى گذاشت.(43)
محضر رسول اکرم صلى الله علیه و آله همواره پربار بود، هم از جهت شناختِ معارف دینى و هم الهام گیرى از اخلاق و سلوک اجتماعى و گرایش و عنایت به عبادات و تکالیف.
آنان که شرفیاب خدمتش مى شدند، بى بهره و دست خالى برنمى گشتند، یا فهم دینى آنان افزوده مى شد، یا در درجات معنوى رشد مى کردند، و حتى بهره مادى هم مى بردند.
به این گزارش علوى علیه السلام دقت کنید:«یَدْخُلُونَ رُوّاداً وَ لا یَفْتَرِقُونَ الّا عَنْ ذَواقٍ وَیَخْرُجُونَ ادِلَّةً».(44)
افراد، براى درک فیض و طلب علم، شرفیاب حضورش مى شدند و بى اینکه چیزى بچشند، متفرّق نمى شدند و چون برمى گشتند، راهنمایانى بودند!) هم بهره مندى مادى و هم تغذیه روحى و معنوى.
6- احترام به دیگران
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله سعى مى کرد در حضور او حرمت اشخاص حفظ شود و احساس کرامت و عزّت کنند.یکى از نمادهاى این حرمت گذارى، مراعات حال تازه واردین و جادادن به آنان است. مردى وارد مسجد شد، در حالى که پیامبر تنها نشسته بود.
حضرت کمى جابه جا شد و براى او جا باز کرد. آن مرد گفت: یا رسول اللَّه! جا وسیع است. فرمود: حق مسلمان بر مسلمان دیگر آن است که چون دید مى خواهد کنار او بنشیند، برایش جا باز کند.(45)
از توصیه هاى آن حضرت این بود که هر گاه بزرگ یک قوم نزد شما آمد، به او اکرام و احترام کنید:«اذا أتاکُم کَریمُ قَوْمٍ فَاکرِموهُ»؛(46) و خود نیز در عمل چنین رفتارى داشت.
د:اخلاق عملی پیامبر(ص) هنگام سخن گفتن
«کیفیت سخن گفتن» با دیگران، نشانه میزان خردمندى و حدّ و حدود شعور و ادب انسان است، در این بخش، اشارتى به سیره حضرت رسول صلى الله علیه و آله در مورد سخن گفتن داریم،تا در این موضوع که مورد ابتلاى همگان است به آن حضرت اقتدا و تأسى کنیم:
1- کلام مفید و مربوط
بسیارى از سخنان که بر زبان جارى مى شود، کم فایده و بیهوده است، سزاوار است که انسان خود ساخته، بر زبان و گفتار خود، کنترل و مراقبت داشته باشد.پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله زبان خویش را نگه مى داشت و به کار نمى انداخت، مگر در امورى که به آن حضرت مربوط باشد، یا سودمند باشد، وقتى هم سخنى مى فرمود،
الفت بخش و وحدت آفرین بود، نهعامل تفرقه و موجب بد دلى و کدورت افراد، نسبت به یکدیگر:«کانَ صلى الله علیه و آله یَخْزِنُ لِسانَه الّا عَمّا یَعْنیهِ وَیُؤَلِّفُهُمْ وَلا یُنَفِّرُهِمْ».(47)
2- در سطح مخاطبین
خردمند در سخن گفتن، سطح فکر و میزان کشش و معلومات طرف را حساب مى کند. زیرا سخنان نامناسب با عقل و فکر مخاطبین، هم سبب خستگى و ملامت آنان از گوش دادن مى شود،و هم آنان را به برداشت هاى غلط یا اندیشه هاى انحرافى مى کشاند. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله با آنکه عقل کلّ بود و داناى همه اسرار و معارف والا، اما در سخن گفتن، سطح شعور و ظرفیّت طرف را مى سنجید.
امام صادق علیه السلام فرموده است که رسول خدا صلى الله علیه و آله هرگز با مردم، با عمق عقل و درک خود سخن نگفت و مى فرمود: ما پیامبران، مأموریم که با مردم به اندازه عقل آنان حرف بزنیم، نه به قدر فهم خودمان:
«ما کَلَّمَ رَسُولُ اللَّه صلى الله علیه و آله العِبادَ بِکُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ، قالَ رسولُ اللَّه صلى الله علیه و آله انّا مَعْشَرُ الأنبیاءِ امِرْنا انْ نُکَلِّمَ النّاسَ عَلى قَدْرِ عُقُولِهِمْ».(48)
این شیوه، براى همه کسانى که با سخنرانى، تدریس و تألیف با مردم مرتبطند، درس و الگوست، تا از این طریق، یعنى سخن و نوشتارى روشن، مفهوم و مردمى استفاده کنند، .
تا به راحتى با مخاطبین، ارتباط برقرار کنند. سخنان پیامبر، روشن، گویا، واضح بود، چنانکه هر شنونده اى آن را مى فهمید:«کانَ کَلامُهُ فَصلًا یَتَبَیَّنُهُ کُلُّ مَنْ سَمِعَهُ».(49)
3- هنر گوش دادن
صبورى و تحمل گاهى هم در بعد گوش دادن به سخنان دیگران تبلور پیدا مى کند. افراد عجول و کم ظرفیّت تنها دوست دارند حرف بزنند. نه تحمّل گوش دادن دارند، نه حوصله اینکه تا پایان یافتن سخنان طرف، تحمل و سکوت کنند.حضرت رسول صلى الله علیه و آله هم اصحاب را چنان عادت داده و تربیت کرده بود که حرف گوینده را تا پایان گوش مى دادند و ساکت بودند تا از سخن گفتن فراغت یابد، و هم خود آن حضرت هرگز کلام کسى را قطع نمى کرد:
«مَنْ تَکَلَّمَ انْصَتُوا لَهُ حتّى یَفْرَغ». «وَلا یَقْطَعُ عَلى احَدٍ کلامَهُ».(50)
4- سخن با تبسّم
از نمودهاى حسن خلق، آمیختن سخن با لبخند است. هم جاذبه مى آفریند، هم سخن را دلنشین تر مى سازد.سخن گفتن پیامبر صلى الله علیه و آله آمیخته به تبسمى ملیح و دلنشین بود: «کانَ رَسُولُ اللَّه صلى الله علیه و آله اذا حَدَّثَ بِحَدیثٍ تَبَسَّمَ فى حَدیثِهِ».(51)
گاهى هم با دیگران، با گفتار خویش، مزاح و شوخى مى کرد، با این هدف و قصد که آنان را مسرور و خرسند سازد.(52)
5- خلاصه گویى
پر حرفى، آزار دهنده شنونده است و او را خسته مى کند. سخنرانى هاى طولانى موجب گریز افراد از جلسات مذهبى، یا نماز جمعه و مجالس وعظ مى گردد.رسول اکرم صلى الله علیه و آله که همه کلماتش نور و حکمت و آموزنده بود، رعایت مى کرد که خطبه هایش کوتاه باشد:«کانَ اقْصَرَ النّاسِ خُطبةً وَاقَلَّهُ هَذَراً».(53)
در عین کمال نماز، خطبه هایش کوتاه ترین بود و کمترین سخن بیهوده و غیر لازم نداشت.این رعایت حال مردم و «مردم دارى» او را نشان مى داد.
6- همدلى و همزبانى با مردم
از جلوه هاى دیگر مردم دارى و مردمى زیستن آن حضرت آن بود که در جلسات با مردم به سخن مى پرداخت و از همان سخنان مى گفت که آنان مى گفتند،در طرح مشکلات اجتماعى و مسائل روز مرّه و گرفتارى هاى زندگى، یا طرح موضوعات دینى و دنیوى و اخروى با آنان هم آوا و هم سخن مى شد، نه آنکه خویش را جدا از مردم به حساب آورد و در گفتگوها با مردم محشور و مخلوط نشود.
زید بن ثابت نقل مى کند: «هر گاه نزد پیامبر مى نشستیم، اگر سخنى در یاد آخرت مى گفتیم با ما هم سخن مى شد.»(54)
گاهى براى آنکه سخنش کاملًا براى طرف مقابل مفهوم و بى ابهام باشد، آن را سه بار تکرار مى فرمود:
«کانَ رَسُول اللَّه صلى الله علیه و آله اذا حَدَّثَ الحدیثَ او سَأَلَ عَنِ الأمرِ کَرَّرهُ ثلاثاً لِیَفْهَمَ ویُفهَمَ عَنْهُ».(55)
7- کنترل زبان در حال خشم
حضرت رسول صلى الله علیه و آله دیرتر از همه خشمگین و عصبانى مى شد و زودتر از همه هم عفو مى کرد و در مى گذشت.و در حال خشم و رضا یکسان سخن مى گفت. یعنى نه رضا و خرسندى، او را به گزافه گویى و تملّق مى کشاند و نه عصبانیت او را از مرز حق بیرون مى برد.
این میزان تقوا و اراده قوى است که انسان در حال غضب، حق و باطل را به هم نیامیزد. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در حال رضا و غضب، چیزى جز حق نمى گفت:
«وَ کانَ فِى الرِّضا وَالغَضَبِ لایَقُولُ الّا حَقّاً».(56)
این ها گوشه هایى از «اخلاق کریمه» پیامبر خاتم است که از سوى خداوند به «خلق عظیم» ستوده شده است و بجاست که پیروان او در رفتار و گفتار از مولا و مقتدایشان پیروى کنند .
و سخن گفتنشان براساس، حق رضاى الهى، مردم دارى، روشنگرى، صبورى، و تحمل، کوتاه و جذاب باشد و «ادب در گفتار» شاخصه ادب اجتماعى امّت محمد صلى الله علیه و آله محسوب گردد.
ه: اخلاق عملی راه رفتن پیامبر(ص)
حالات ظاهرى انسان گاهى آینه درون نماى اوست. نحوه «راه رفتن» نیز به نوبه خود گویاى خصلت هاى شخصیتى افراد است. حضرت رسول صلى الله علیه و آله در کیفیت راه رفتن هم شیوه خاصى داشت که به آن اشاره مى کنیم:1- مشْىِ استوار
محکم و استوار راه رفتن، نشانه صلابت روحى و قدرت درونى است. البته در حدّى که به شکل غرور و تکبر در نیاید. نحوه راه رفتن حضرت رسول، استوار و متین و با قدرت و استوارى بود. به نقل ابن عباس:«کانَ رَسُولُ اللَّهِ اذا مَشى، مَشى مَشیاً یُعْرَفُ انَّهُ لَیسَ بِمَشىِ عاجزٍ وِلابِکَسْلانَ».(57) مشى محکم نشانه عاجز و سست و کسل نبودن حضرت بود.
در نقل دیگر از حضرت على علیه السلام آمده است که چنان راه مى رفت که گویى در سراشیبى گام برمى دارد، شیوه اى که پیش از آن و بعد از آن دیده نشده است.(58) به نقل جابربن عبداللَّه انصارى:
«کانَ رسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله فى اخْرَیاتِ النّاسِ یُزجِى الضَّعیفَ وَ یُرْدِفُهُ وَیَدُلُّهُمْ».(59)
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در اواخر مردم راه مى رفت، ناتوانان را کمک مى کرد و بر مرکب خویش سوار مى نمود و آنان را راهنمایى مى کرد.
2- تند، اما باوقار
رعایت اعتدال در رفتار، سیره پیامبرانه است. گاهى تند رفتن، به سبُکى و خفّت مى انجامد، گاهى هم آرام و سنگین راه رفتن سر از تکبر و غرور در مى آورد.ایجاد موازنه در راه رفتن، به حالتى که نه مغرورانه باشد، نه سبک و نه عاجزانه چیزى است که در رفتار آن حضرت مشهود بود.
به نقل هند بن ابى هاله تمیمى:«یَمشى هَوْناً، سریعَ المَشْیَةِ ....»(60) آن حضرت با آرامش و وقار راه مى رفت، در عین حال، تند و چابک بود.
3- مراعات افراد پیاده
گاهى سواره از حال پیاده بى خبر است. سوار بر مرکب پیش مى تازد و افراد بى وسیله و مرکب را پشت سر مى گذارد، یا با بى اعتنایى از کنار آنها مى گذرد.بى توجهى به پیادگان نوعى غرور را همراه دارد و سوار نکردن بر وسیله نقلیه خویش، نوعى عمل غیر انسانى و دور از عواطف بشرى است.
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله اگر گاهى سواره بود، اجازه نمى داد که کسى یا کسانى پیاده همراه وى و ملازم رکاب، مسیر را طى کنند و او سواره باشد. یا پیاده را هم سوار مى کرد، یا مى فرمود که: برو و فلان جا منتظر من باش:
«انَّ رَسُولَ اللَّه صلى الله علیه و آله لایَدَعُ احداً یَمشى مَعَهُ اذا کانَ راکِباً حتّى یَحْمِلَهُ مَعَهُ، فَانْ ابى قال: تَقَدَّمْ امامى وَادْرِکْنى فِى المَکانِ الّذى تُریدُ».(61)
4- وابسته نبودن به مرکب
برخى از روى تنبلى و بى حالى، حاضر به پیاده روى نیستند. برخى هم اگر سواره رفت و آمد مى کنند، نوع وسیله نقلیه برایشان مهم است و اگر مدتى بر وسیله عالى سوار مى شده اند،.عوض کردن آن و استفاده از مرکب ساده تر برایشان دشوار است. این نشانه نوعى وابستگى به «دنیا» است و تبدیل شدن «وسیله» به «هدف»!
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله گاهى سوار اسب یا استر مى شد. گاهى سوار بر الاغ و گاهى هم سوار بر درازگوش بى پالان و کسى را هم همراه خود سوار مى کرد.
و اگر هم وسیله اى نبود، پیاده و یا بدون عبا و عمامه راه مى رفت. در تشییع جنازه شرکت مى کرد و گاهى براى عیادت مریض به دورترین نقطه شهر مى رفت.(62) این نشان از حرّیت و وارستگى و زندگى مردمى و بى تکلّفى او دارد.
تکلّف گر نباشد خوش توان زیست تعلّق گر نباشد خوش توان مرد
5- عوض کردن مسیر
حضرت رسول صلى الله علیه و آله گاهى از راهى که مى رفت در بازگشت از راه دیگرى بر مى گشت نه همان راه اولیه این کار، یا یک اقدام امنیتى بود.تا از خطرهاى احتمالى و کمین دشمنان مصون بماند یا همچنانکه در حدیثى از حضرت رضا علیه السلام نقل شده است، زمینه افزایش رزق و روزى بوده است.
به این معنى که در تنوع راه عبور، هم انسان هاى بیشترى را مى بیند و تقویت روابط اجتماعى انجام مى گیرد، هم مردم و شهر و تلاش ها را مى بیند.
و خوداین معاشرت با طیف وسیع ترى از مردم، سبب رونق کار اجتماعى انسان و در نتیجه افزایش رزق اوست.
گرچه راه رفتن و عبور و مرور، چه سواره و چه پیاده چیز ساده و پیش پا افتاده اى جلوه مى کند، ولى همین مسأله مى تواند با الهام از اسوه هاى مکتب و شیوه رفتارى اولیاى دین، وضعیّت مطلوب و به سامانى داشته باشد.
امروز «فرهنگ ترافیک» و آداب رفت و آمد در جاده ها (چه داخل شهر و چه بیرون) و نحوه تردّد انسان ها در معابر و گذرگاه، از مسائل مهم اجتماعى است.
غرور و خیره سرى و بى مبالاتى در مشى و رفت و آمد، امروز در شکل هاى جدیدترى بروز مى کند. امید است که شیوه رسول اللَّه صلى الله علیه و آله سرمشق امت او باشد و راه رفتنى متواضعانه را پیش گیرند.
پی نوشت:
1.سوره قلم، آیه 4.12.احزاب، آیه 2
3.مکارم الاخلاق، طبرسى، ص 13.
4.بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 16، ص 227.
5.مکارم الاخلاق، ص 26.
6.سنن النبى، علامه طباطبایى، ص 53.
7.همان، ص 51.
8.همان.
9. بحارالانوار، ج 16، ص 228.
10. مکارم الاخلاق، ص 25.
11. المحجة البیضاء، فیض کاشانى، ج 4، ص 134.
12. المحجة البیضاء، فیض کاشانى، ج 4، ص 130.
13. سنن النبى، علامه طباطبایى، ص 62.
14. مکارم الاخلاق، ص 17.
15. همان، ص 19.
16. بحارالانوار، ج 16، ص 228.
17. سنن النبى، ص 61.
18. سنن النبى، ص 45.
19. همان، ص 248.
20. مکارم الاخلاق، ص 17.
21. سنن النبى، ص 75.
22. سنن النبى، ص 75.
23. مکارم الاخلاق، ص 17.
24. همان، ص 15.
25. بحارالانوار، ج 16، ص 228.
26. بحارالانوار، ج 16، ص 222.
27. همان، ص 225.
28. مکارم الاخلاق، ص 14.
29. همان، ص 16.
30. بحارالانوار، ج 16، ص 236.
32 بحارالانوار، ج 16، ص 236.
33. المحجة البیضاء، ج 4، ص 131؛ بحارالانوار، ج 16، ص 240.
34. مکارم الاخلاق، ص 17.
35. المحجة البیضاء، ج 4، ص 135.
36. بحارالانوار، ج 16، ص 240.
37. سنن النبى علامه طباطبایى، ص 17.
38. همان.
39. بحارالانوار، ج 16، ص 151.
40. مکارم الاخلاق، ص 17.
41. همان، ص 26.
44. سنن النبى، ص 15.
45. بحار الانوار، ج 16، 240
46. مکارم الاخلاق، ص 24
47. بحار الانوار، ج 16، ص 151.
48. همان، ص 280.
49. مکارم الاخلاق، طبرسى، ص 23.
50 بحارالانوار، ج 16، 153.
51. سنن النبى، علامه طباطبایى، ص 48.
52. همان.
53. بحار الانوار، ج 16، ص 237، مکارم الاخلاق، ص 23.
54. بحار الانوار، ج 16، ص 235.
55.مکارم الاخلاق، ص 20.
56.سنن النبى، ص 76.
57.بحار الانوار، ج 16، ص 236.
58. همان، نیز: سنن النبى، ص 46.
59. مکارم الاخلاق، ص 22، سنن النبى، ص 71.
60. مکارم الاخلاق، ص 12.
61. بحار الانوار، ج 16، ص 236. مکارم الاخلاق، ص 22.
62. سنن النبى، ص 74.
منابع:
محدثی، جواد، 1331 - اخلاق نبوی: آشنایی با سیره اخلاقی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله ، تهران : مشعر، 1385.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}