دوست کیست و نحوه ارتباط و معاشرت با او از منظر ائمه اطهار
در این نوشتار به بررسی اقسام دوستان و کیفیت معاشرت با آنها از دیدگاه روایات ائمه اطهار علیهم السلام می پردازیم و مهمترین آدابی که در ارتباط با دوستان خود باید رعایت نماییم را برمی شماریم.
طرح مسأله و ضروت بحث
اگر انسان در تمام عمر خویش در صدد یافتن رفیقان عاقل و خالص باشد، ضرر نکرده است؛ زیرا یک دوست خوب، مى تواند سرنوشت آدمى را در دنیا و آخرت تغییر داده، موجب سعادت وى گردد. یک ساعت در جوار عاقلى بودن، بهتر از عمرى معاشرت با احمقان و دنیاپرستان است. البته دوست خوب، منحصر در انسان ها نیست؛ بلکه کتاب مفید، فیلم آموزنده و مناسب، هنر اصیل و ارزشى، رادیو و تلویزیون سالم ـ هر یک به سهم خود ـ مى توانند در پُر کردن این خَلأ، نقش به سزایى داشته باشند و همان گونه که دوستان به چند گروه تقسیم مى شوند، ابزار و اسباب ارتباطى نیز این چنین هستند و ضرر اقسام بد آنها کمتر از زیان رفیق بد نیست و سود استفاده صحیح از آنها نیز از خوبى رفیقان شفیق و صمیمى، کمتر نمى باشد.بعد از این که آدمى دوستان خویش را آزمود و عده اى از آنان را بر طریق درست یافت، نوبت به این مى رسد که چگونه با این دوستان حقیقى معاشرت و آنان را حفظ کند؟
در این نوشتار به بررسی اقسام دوستان و کیفیت معاشرت با آنها از دیدگاه روایات ائمه اطهار علیهم السلام می پردازیم و مهمترین آدابی که در ارتباط با دوستان خود باید رعایت نماییم را برمی شماریم.
اقسام دوستان
همه کسانى که آنان را دوست خویش مى انگاشتیم، یکسان و یک نوع نبوده، داراى اقسامى مى باشند.امام باقر علیه السلام فرمود:
«روزى مردى از اهالى بصره از امیرمؤمنان علیه السلام درباره اقسام دوستان سؤال کرد؛ حضرت فرمود: «دوستان، دو دسته اند؛ اخوان الثقة و اخوان المکاشرة؛ اما دوستان ثقه، کسانى اند که مانند دست و بال و اهل و عشیره و مال، براى رفیق خود هستند [از هیچ ایثار و فداکارى در راه دوست، خوددارى نمى کنند].
پس هر گاه چنین دوستى را یافتى، از بذل مال و قدرت برایش دریغ نورز؛ با دوستانش، دوست و با دشمنانش، دشمن باش؛ اسرار و عیب هایش را فاش نکن و خوبى هایش را اظهار کن.
بدان چنین دوستانى، از یاقوت سرخ کمیاب ترند؛ اما دوستان «مکاشَرة»، کسانى اند که غیر از لذت زودگذر دنیا، نباید انتظار دیگرى از آنها داشته باشى؛ البته دوستى خویش را با آنها نیز قطع نکن و همان اندازه که آن ها خوش رویى و شیرین زبانى برایت انجام دادند، تو نیز همان قدر برایشان انجام ده».1
آرى، این نتیجه ارزنده، بر اثر امتحان هاى مختلف به دست مى آید و انسان باید در زندگى خود، دوستانش را بشناسد و همه را به یک دید ننگرد و از هر کس، انتظارى مناسب حال او داشته باشد.
امام صادق علیه السلام فرمود:
«دوستان، سه دسته اند؛ گروهى مانند غذایى اند که همیشه به آن نیاز هست، اینان، عاقلانند و گروهى مانند درد و بیمارى اند؛ اینان، احمقانند و گروهى مانند دوا و دارو مى باشند؛ پس اینان، برگزیدگان و خالصانند».2
اگر انسان در تمام عمر خویش در صدد یافتن رفیقان عاقل و خالص باشد، ضرر نکرده است؛ زیرا یک دوست خوب، مى تواند سرنوشت آدمى را در دنیا و آخرت تغییر داده، موجب سعادت وى گردد.
یک ساعت در جوار عاقلى بودن، بهتر از عمرى معاشرت با احمقان و دنیاپرستان است. البته دوست خوب، منحصر در انسان ها نیست؛ بلکه کتاب مفید، فیلم آموزنده و مناسب، هنر اصیل و ارزشى، رادیو و تلویزیون سالم ـ هر یک به سهم خود ـ مى توانند در پُر کردن این خَلأ، نقش به سزایى داشته باشند و همان گونه که دوستان به چند گروه تقسیم مى شوند، ابزار و اسباب ارتباطى نیز این چنین هستند و ضرر اقسام بد آنها کمتر از زیان رفیق بد نیست و سود استفاده صحیح از آنها نیز از خوبى رفیقان شفیق و صمیمى، کمتر نمى باشد.
چه توان گفت در لطافت دوست
هر چه گویم، از آن لطیف تر است3
بنابراین، باید کوشید که دل به هر کس و هر چیز نداد و با هر چیز اُنس و الفت بى دلیل و بى فایده نداشت؛ زیرا همین دوستى ها در سرنوشت دنیا و آخرت ما تأثیر دارند.
در نتیجه، اگر از ابتدا درباره دوستان خویش تحقیق کنیم و آزمایش هاى متعدد انجام دهیم، بهتر از آن است که در آینده، رابطه خود را با آنها قطع کرده، در دل ها، بذر کینه و خشم بکاریم.
سعدى آسان است با هر کس گرفتن دوستى
لیک چون پیوند شد، خود باز کردن مشکل است4
کیفیت معاشرت با دوستان
1. پرده حیا و شرم را بین خود و دوستان از بین نبریم.2. بیش از حد با دوست خویش شوخى نکنیم.
3. ستیز و جدال در گفت وگوهاى بین خود و دوستان نداشته باشیم.
4. فخرفروشى با دوست خود نکنیم.
5. شر و بدى به دوست خود نرسانیم.
6. به گفتار سخن چینان گوش فرا ندهیم.
7. نسبت به دوستان خویش حسادت نورزیم.
8. ریزبین نباشیم.
9. با دوستان خود مدارا و نرمى داشته باشیم.
10. نسبت به دوستان خود، عفو و گذشت داشته باشیم.
11. با دوستان خویش متواضع باشیم.
12. نسبت به دوستان خود، بدگمانى و سوءظن نداشته باشیم.
13. نسبت به دوستان خود مهربان باشیم.
14. حقوق دوستان را رعایت کنیم.
بعد از این که آدمى دوستان خویش را آزمود و عده اى از آنان را بر طریق درست یافت، نوبت به این مى رسد که چگونه با این دوستان حقیقى معاشرت و آنان را حفظ کند؟
از دیدگاه احادیث شریف امامان معصوم علیهم السلام براى این منظور، باید مواردى را رعایت کرد که پاره اى از آنها عبارتند از:
1. بر نداشتن پرده حیا و شرم؛
انسان همواره در برخورد با نزدیک ترین اشخاص، حیا و شرم را محفوظ دارد و از برداشتن تمامى پرده ها میان خود و دوستان، به شدت پرهیز کند.
یگانگى، الفت و صمیمیت، هیچ منافاتى با حفظ پرده حیا ندارد.
امام کاظم علیه السلام فرمود:
«لا تَذْهب الحِشْمَةَ بینَک و بَینَ اخیک وَ اَبْقِ مِنْها؛5
پرده شرم و حیا را بین خود و برادر دینى ات از بین مبر و همیشه مقدارى از آن را حفظ کن».
در غیر این صورت، دوستى انسان، پایدار نخواهد بود و چه بسا انسان، شخصى را که با زحمت فراوان، جهت دوستى یافته است، با کوچک ترین غفلتى، از دست بدهد.
سنگى به چند سال، شود لعل پاره اى
زنهار تا به یک نفسش نشکنى به سنگ6
2. پرهیز از شوخى زیاد.
3. دورى از ستیز و جدال در گفت و گو.
4. عدم فخرفروشى با دوست.
5. نرساندن شرّ و بدى.
امام کاظم علیه السلام فرمود:
«اِنْ اَرَدْتَ اَنْ یصْفوُلَک ودُّ اخْیک فلاتُمازِحَنَّه و لا تُمارِینَّه وَ لا تُبا هِینَّه وَ لا تُشارَنَّه؛7
اگر مى خواهى دوستى خود را با برادر دینى ات حفظ کنى، چهار مسئله را رعایت کن؛ از شوخى زیاد، جدال در کلام، فخرفروشى و شرّ رساندن به دوستت، بپرهیز».
منظور از مزاح در این روایت، شوخى هاى بیش از حد و غیرمناسب با مقام و حال مخاطب است و گرنه، اصل مسئله خوش اخلاقى و حتى شوخ طبعى، مورد ستایش معصومین علیهم السلام قرار گرفته است.
اگر شوخى با دوستان به اندازه معمول و متعارف و با رعایت حالِ آنها و زمان مناسب باشد، نه تنها زشت و ناپسند نیست، بلکه عملى نیک و پسندیده است.
همین رفتار پسندیده و خوب، اگر بى جا و بیش از حد و بدون رعایت شرایط صورت گیرد، مى تواند دوستى ها را بر هم زده، اساس محبت بین اشخاص را لرزان سازد.
در شوخى ها به طور جدى باید از استهزاى دوستان پرهیز کرد و کوچک ترین لطمه اى به آبروى افراد وارد نکرد؛ زیرا بى احترامى به مسلمانان، در هر قالب و شکلى، حرام و سبب ناخشنودى پروردگار است. گاهى شکل، قیافه و اندام افراد، موضوع شوخى قرار مى گیرد و با عیب جویى از جسم فرد، سعى در خوشحال کردن دیگران مى شود که این، از نظر شرع مقدس اسلام، جایز نیست.
البته خُلق و خو و خمیرمایه انسان ها با یکدیگر مختلف است؛ برخى اشخاص در هنرنمایى، داراى ذوقى سرشار هستند و در مقابل، گروهى در کارهاى دیگر استعداد دارند.
بنابراین، کسى که ذوق شوخى کردن را در خود نمى بیند، باید از این کار بپرهیزد؛ زیرا هر کارى، داراى رموز و شگردهایى است که اگر انسان آنها را به کار نبندد، نتیجه مطلوبى نخواهد گرفت؛ هر چند قصد خیر داشته باشد.
یکى از نتایج این رفتار، رنجش دوستان از انسان است که در بعضى موارد، جبران نشدنى است و موجب کدورت مى شود.
درباره جدال نیز امام هادى علیه السلام فرمود:
«جدال و ستیز در کلام، دوستى قدیمى را از بین مى برد و پیمان هاى محکم را سست مى کند و کمترین ضررش این است که در ستیز، یکى از طرفین غالب مى شود و غالب شدن هر یک، سبب جدایى است».8
امام على علیه السلام نیز فرمود:
«ثَمَرةُ الْمِراءِ الشَّحْناء؛9
نتیجه جدال و ستیز، کینه توزى و دشمنى است».
به همین جهت در احادیث، سفارش زیادى بر ترک جدال و ستیز شده است؛ حتى اگر شخصى بر حق باشد.10
انسان مى تواند اثبات ادعاى خویش را به زمانى مناسب واگذارد و در جلسه اى که بحث و گفت وگو به کشمکش و رفتار غیردوستانه تبدیل مى گردد، سکوت کند و منتظر فراهم آمدن فرصتى مفید و خوب شود.
اصولاً فهماندن و یا فهمیدن بعضى از مطالب، نیاز به گذشت زمان دارد و با یک جلسه تبادل نظر، نتیجه مثبت گرفته نخواهد شد و اصرار بر حرف و ادعاى خویش، چیزى جز دشمنى به ارمغان نخواهد آورد.
در زشتى فخرفروشى و مباهات بر دیگران، همین بس که حضرت على علیه السلام فرمود:
«لا حُمْقَ أَعْظَمُ مِنَ الْفَخْرِ؛11
هیچ حماقتى بزرگ تر از فخرفروشى بر دیگران نیست».
از نظر اسلام، آن چه موجب نزدیکى انسان به خداوند است، تقوا و عمل نیک و پرهیز از محرمات است؛12 اما این که اجداد و حسب و نَسَب من کیست، مال و ثروتم تا چه حدى است، ریاست و مقامم این چنین است و...، هیچ یک از دیدگاه اسلام، امتیازى براى انسان محسوب نمى شود و خود انسان باید بداند کیست و اعمال و کردار و گفتارش چگونه است.
بنابراین، سزاوار نیست دوست خود را با فخرفروشى و مباهات، آزرده خاطر کنیم؛ به ویژه بر سر چیزهایى که شرافت و فضیلتى براى انسان محسوب نمى شوند.
فخرفروشى بر دیگران، نشانه فرومایگى و پستى انسان و بیان گر کمبودها و نارسایى هاى وجود اوست؛ یعنى وى مى کوشد با افتخار نمودن بر چیزهایى که مربوط به شرافت حقیقى اش نیست، کمبود شخصیت خود را جبران کند. بسیارى از افراد پست و تبه کار، داراى اجداد و بستگانى وارسته بوده و هستند (مانند پسر نوح و همسر لوط) و در مقابل، اشخاصى درست کار و بزرگوار هستند که از هیچ گونه حسب و نسب عالى برخوردار نبوده و عمل و کردار خود آنها است که آنان را به آن مقام والا در پیشگاه خداوند رسانیده است. آرى، چه بسیار سرمایه داران و قدرتمندانى که پول و زور آنها، سبب انحطاط و انحرافشان شده و آنان را در ژرفاى دریاى پستى، غرق نموده است و چه بسیار غلامان و کنیزان پاکدامن و نیکوپیشه اى که تنها افتخار آنها در دوران زندگى شان، همان کردار نیک و انسانى آنها بوده است و به همان جهت، به سعادت رسیده اند.
قنبر، غلام امیرالمؤمنین علیه السلام، بلال سیاه حبشى، اذان گوى پیامبر صلى الله علیه و آله و نرجس، مادر بزرگوار امام عصر علیه السلام از کسانى بودند که افتخار آنها، چیزى جز کردار نیکو و خداپسندانه نبود و امروز آرمان و آرزوى هر مسلمانى است که اینان را الگوى خود قرار دهد و از شفاعتشان در آخرت، برخوردار گردد.
درباره شرّ رساندن به دیگران، حضرت على علیه السلام فرمود:
«فاعِلُ الشِّر شَرٌ مِنْهُ؛13
انجام دهنده کار بد، از خود آن، بدتر است».
انسانى که با سرشت نیکو آفریده شده و باید با تمام وجود، کارهاى پسندیده انجام دهد، گاهى به جایى مى رسد که چیزى جز بدى از وى صادر نمى شود و همیشه در اندیشه زیان رسانى به دیگران مى باشد.
این رذیله تا مرز بدى رساندن به دوستان نزدیک نیز پیش مى رود و اگر با آن مبارزه نشود و انسان، نفس خویش را تهذیب نکند، این رفتار بد، جزء خُلق و خوى وى گشته، سرچشمه بسیارى از رذایل اخلاقى خواهد شد.
چنین شخصى نه تنها سزاى عمل خود را در دنیا خواهد دید، بلکه از عذاب پروردگار در آخرت نیز ایمن نخواهد بود.
چه گفتند دانندگان خرد
که هر کس که بد کرد، کیفر برد
سراسر ز دیدار من دور باد
بدى را تن دیو رنجور باد14
یکى دیگر از پیامدهاى مردم آزارى، این است که تمامى دوستان خوب، از دور انسان پراکنده مى شوند و آدمى، تنها و بدون دوست باقى مى ماند.
تو با دوست یک دل شو و یک سخن
که خود بیخ دشمن بر آید ز بُن
نپندارم این زشت نامى نکوست
بخشنودى دشمن، آزار دوست15
6. بى توجهى به سخن چینان
عده اى هستند که از صمیمیت دو شخص، رنج برده، طاقت دیدن دوستى ها را ندارند. آنان با جابه جا نمودن حرف ها و نقل آنها از این شخص به شخص دیگر، سعى دارند رابطه خوب بین دو دوست را از بین برده، رفاقتشان را بر هم زنند. معمولاً این افراد با تعریف و تمجید از شخصى، محبتش را جلب مى کنند و بعد با مهارت تمام و در قالب خیرخواهى و دوستى، از رفیق وى بدگویى مى کنند و با تحریک احساسات او، مى کوشند تا وى سخنى ناروا درباره دوست خود بگوید و بعد آن سخن را براى دوست او نقل کنند و با تکرار این عمل و دگرگون کردن حقیقت سخنان، میان این دو دوست، اختلاف و تفرقه ایجاد مى کنند.
ندیدم ز غماز سرگشته تر
نگون طالع و بخت برگشته تر
ز نادانى و تیره رایى که اوست
خلاف افکند در میان دو دوست
کنند این و آن خوش دگر باره دل
وى اندر میان کور بخت و خجل
میان دو کس آتش افروختن
نه عقلست و خود در میان سوختن16
حضرت على علیه السلام فرمود: «مَنْ اَطاعَ الواشى ضَیعَ الصّدیقَ؛17
کسى که از سخن چین اطاعت کند و حرف هایش را قبول کند، رفیق خود را از دست مى دهد».
ظاهر این گونه افراد، با باطنشان متفاوت است و گفتار آنها، با کردارشان یکى نیست. از ظاهر کلام آنها خیرخواهى فهمیده مى شود؛ ولى واقعیت سخنان آنها، خراب کردن رابطه هاى دوستى میان رفیقان است.
از این رو، باید از نزدیک شدن به این گونه افراد و پذیرفتن حرف هاى آنان، پرهیز کرد و از مبتلا شدن به این مرض روحى و روانى، جلوگیرى کرد.
نگر تا ز کردار بد گوهرت
چه آرد جهان آفرین بر سرت
زمانه ز بد، دامن اندر کشد
مکافات بد را بد آید پدید
تو بندیش هشیار و بگشاى گوش
سخن از خردمند مردم نیوش18
آرى، کسى که خداوند به وى نعمت همراهى با دوستان نیک سیرت و صمیمى عنایت فرموده، در معاشرت با آنها، باید به این نکته توجه کند که جز از افراد مؤمن و صالح، حرفى درباره رفیق خود نپذیرد و بر اثر گفتار سخن چینان منافق، از رفیق خود نرنجد و موجب آزردگى خاطر خویش و دوستان نشود.
7. حسد نورزیدن
حضرت على علیه السلام فرمود: «حَسَدُ الصّدیقِ مِنْ سُقْمِ المَوَدَّةِ؛19
حسادت نسبت به دوستان، موجب از بین رفتن محبت ها و دوستى هاست».
خداوند به هر انسانى، به تناسب قابلیت ها و استعدادهایش، نعمت هایى عطا فرموده است؛ به طورى که هیچ شخصى، محروم از فیض پروردگار عالم نیست؛ اما در عین حال نباید انتظار داشت که ما از تمامى آن چه دیگران دارند، برخوردار باشیم. شاید صلاح ما در این بوده که آن نعمت را نداشته و در عوض، صاحب نعمت هاى دیگرى باشیم.
پس نباید به دیگران حسد ورزید و از این که آنان داراى موقعیت و امکانات خاصى هستند، ناراحت بود.
ما باید همیشه از این که دوستانمان داراى خصوصیات نیکو و نعمت هاى گوناگون هستند، خوشحال باشیم و از هر گونه کسالت و ناراحتى، بپرهیزیم.
اگر حالتى در انسان وجود داشت که مایل بود او نیز داراى نعمت ها و خوبى هاى دیگران باشد، تا زمانى که از برخوردارى هاى دیگران احساس ناراحتى و دلتنگى نکند، بد نیست و در روایات، از این حالت به «غبطه» تعبیر شده است که بر خلاف حسد، امر پسندیده اى است؛ اما متأسفانه گاهى انسان از این که دیگرى داراى نعمتى است، ناراحت و حتى کار به جایى مى رسد که در صدد از بین بردن نعمت او بر مى آید و آسایش خود را در ندیدن خوشى و امکانات دیگران مى بیند.
از نظر اسلام، این خصلت یکى از بدترین و مذموم ترین صفات به شمار مى رود و در قرآن کریم به انسان ها دستور داده شده که از شّر حسودان، به خدا پناه برند.20
حضرت على علیه السلام مى فرماید: «بِئْسَ الّرفیق الْحَسُود؛21
بدترین دوستان، حسودان مى باشند».
اگر انسان سر دوستى با دیگران دارد، چرا باید از این که آنان داراى نعمتى هستند، ناراحت شود و خداى ناخواسته، سعى در از بین بردن آن نعمت داشته باشد؟
مگر دوستان به منزله برادران یکدیگر نمى باشند و در پیروزى و شکست، مشترک نیستند؟
مگر آنان نمى خواهند در تمامى سختى ها و مشکلات، یاور یکدیگر باشند و از هر کمکى به دوست خویش، دریغ نورزند؟
پس چرا آرزوى ناکامى براى دوست خویش دارند؟
اگر مى خواهیم نزد انسان ها عزیز بوده، محبتشان را جلب کنیم، باید از حسادت نسبت به آنها بپرهیزیم و خیرخواه بندگان خدا باشیم.
اگر مى خواهیم سعادتمان به خطر نیفتد و تبدیل به انسانى پست و گنه کار نگردیم، باید با حسد و هواهاى نفسانى مبارزه کنیم.
آن چه سبب شد شیطان از درگاه الهى رانده شود و مورد غضب او قرار گیرد و انجام دهنده گناهان بى شمارى گردد، حسادت وى نسبت به آدم بود.
حسادت، نوعى نارضایتى نسبت به کارها و تدابیر خداوند است و ناشى از ضعف عقل حسود مى باشد؛ زیرا مبارزه با نعمتى که مخلوقات خداوند دارند، در واقع، مبارزه با خداوند است.
نتیجه آن که سرنوشتى مانند شیطان، در انتظار شخص حسود است و انسان حسود، در دنیا هم هیچ گاه داراى آرامش و سلامت کامل نیست و همیشه در رنج و ناراحتى به سر مى برد. او از دوستى انسان هاى خوب و درست کار، محروم است و آنها را از دست مى دهد. حسادت به دوستان و برادران دینى، از آداب صحیح معاشرت اسلامى به دور است و سبب مى شود که آنان در کنار انسان، احساس ناامنى و بى اعتمادى کرده، مصلحت خویش را در قطع رابطه با چنین شخصى ببینند.
8. ریزبین نبودن
سجایاى اخلاقى دوست خوب، بیش از رذایل اوست؛ ولى یافتن شخصى که داراى هیچ ضعفى نباشد و از هر جهت کامل باشد، دشوار است.
وظیفه ما این است که رفیق خود را نسبت به خوبى هایش، تشویق کرده، با ظرافت، وى را از نقاط ضعفش آگاه سازیم؛ اما نباید زیاد در زندگى و خلق و خوى دیگران وارد شویم و تمامى اعمال و کردارشان را زیر ذره بین بگذاریم. این عمل، موجب کینه و بدبینى نسبت به دوستان مى شود و نتیجه اى جز از دست دادن آنها در پى ندارد.
حضرت على علیه السلام فرمود: «مَنْ حاسَبَ الاِْخْوانَ عَلى کلِّ ذَنْبٍ قَلَّ اَصْدِقائُه؛22
کسى که تمامى لغزش هاى دوستانش را محاسبه کند، دوستانش کم مى شوند».
همچنین امام صادق علیه السلام فرمود: «لا تَفَتّش النّاسَ عَنْ اَدْیانِهِم فَتَبْقى بِلا صدیقٍ؛23
تمامى خصوصیات مردم را جست وجو ننما؛ زیرا بر اثر این کار، بدون دوست باقى خواهى ماند».
اگر انسان در معاشرت هاى خود بیش از حد ریز بین و کنجکاو باشد، بالاخره عیب هایى از آنان خواهد یافت که موجب بدبینى و قطع رابطه اش با آنان مى شود.
امام صادق علیه السلام فرمود: «شخصى که دوست نشود مگر با کسى که هیچ عیبى در او نیست، دوستانش کم مى شوند».24
9. مدارا
انسان هاى بى عیب در جهان بسیار اندکند و خود ما نیز داراى معایبى مى باشیم.
اگر مى خواهیم دوستانمان را از دست نداده، تنها نمانیم، باید با آنها مدارا و سازگارى داشته باشیم. اگر گاهى از آنان ناملایمتى دیدیم، آن را بزرگ نکرده، سخت گیرى بى مورد نکنیم.
مدارا، همان میانه روى در تمامى امور است.
قرآن کریم مى فرماید: «وَ یسْئَلُونَک ما ذا ینْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ»؛25
«اى پیامبر! از تو سؤال مى کنند چه چیزى را انفاق نمایند؟
بگو: میانه روى را».
آرى، اخلاق خوب و پسندیده، ثوابش از هر صدقه اى بیشتر است. شخص میانه رو و متعادل، از نظر آداب و رفتار اجتماعى، در دنیا کمتر دچار تنگنا و اختلافات و در نتیجه سختى در زندگى مى شود و نه تنها پیچ و خم و مشکلات زندگى او را متحیر و مغلوب نمى سازد، بلکه راه براى حیات سالم چنین آدمى هموار است.
قضاوت ها و پیشنهادهایش را مى پذیرند و به نظراتش به دیده احترام مى نگرند و او را در میان خود عزیز مى شمرند.
اگر سازگارى رسول خدا صلى الله علیه و آله با جاهل هاى آن زمان نبود، امروزه شاهد بیش از یک میلیارد مسلمان در جهان نبودیم و دین آسمانى او به عنوان مترقى ترین آیین آسمانى شمرده نمى شد. اینک ما پیرو همان مرد الهى هستیم و او اسوه و الگوى ما در تمامى ابعاد زندگى است؛
«لَقَدْ کانَ لَکمْ فِی رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یرْجُوا اللهَ وَ الْیوْمَ الآْخِرَ»؛26
«به درستى که رسول خدا براى شما، الگو و سرمشق نیکویى است؛ البته براى کسى که به خداوند و روز قیامت امید داشته باشد».
اگر انسان خود را به دست حوادث روزگار سپرد و در جهت پیشرفت و تعالى خویش و همراهى با سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله گام برنداشت و همرنگى با جماعت نادان را بهانه عدم امید خود به خدا و روز قیامت قرار داد، مسلما پیامبر اسلام براى وى الگو نمى باشد.
الگوى چنین فردى، صاحبان زر و زور و تزویرند. او تابع و پیرو کسانى است که در خدمت بى دینى و بدکردارى بوده و از نعمت اخلاق اسلامى محرومند.
رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
«اَمَرَنى رَبّى بِمُداراة النّاسِ کما اَمَرَنى بِاَداءِ الْفَرائِض؛27
«خداوند مرا امر فرمود که با مردم، سازگارى و مدارا داشته باشم؛ همان گونه که به انجام واجبات امر فرمود».
هر مقدار دوست خالص تر و صمیمى تر باشد، نیاز کمترى به مدارا با اوست؛ ولى در هر حال گمان نمى رود دوستى باشد که صددرصد موافق خصوصیات اخلاقى ما باشد و حتى اندک نیازى به مدارا با وى نباشد. پس بایسته است جهت حفظ دوستان، با آنان سر ناسازگارى، تندى و مخالفت هاى بى مورد نداشته باشیم.
امامان ما نیز در کارها و فعالیت هاى اجتماعى، براى حفظ اصل اسلام، انعطاف هاى عجیبى را از خود نشان مى دادند که قبول حکمیت توسط حضرت امیر علیه السلام در جنگ صفین و دستور بازگشت از جنگ به مالک اشتر، از این قبیل است.
10. عفو و گذشت
همان گونه که در اسلام براى انسان ها حقوقى معین شده ـ مانند مالکیت، ارث، مهریه، حق تقدم، حق مؤجر و مستأجر، حق والدین، حق اولاد و فرزندان ـ به آنان نیز توصیه شده که در این امور، بدون انعطاف نباشند؛ حتى در قرآن براى گذشت از حق شخصى، وعده پاداش داده شده است؛ زیرا گاهى با چشم پوشى از حق خویش، بذر محبت و عاطفه میان دو شخص یا دو گروه پاشیده مى شود.
اصولاً معناى عفو و گذشت، همین است که انسان بر حق باشد و از نظر شرع و قانون، بتواند حق خود را از دیگرى بازپس گیرد و با این وجود، از آن صرف نظر کرده، گذشت نماید. قرآن کریم مى فرماید:
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قِیلَ لَکمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا یفْسَحِ اللهُ لَکمْ»؛
«اى کسانى که ایمان آورده اید! هنگامى که در مجلسى که جا تنگ است، به شما گفته مى شود به دیگران جا بدهید، این کار را انجام دهید و جاى را بر دیگران فراخ دارید؛ تا خداوند نیز بر شما آسان گیرد».28
در حالى که وقتى ما زودتر از دیگران در مکانى عمومى نشسته ایم، حق تقدم با ماست و از نظر قانون شریعت، هیچ کس نمى تواند ما را از جاى خود بلند کند؛ ولى آیا همیشه باید از حق خود استفاده کنیم؟
مسلما پاسخ منفى است؛ زیرا گاهى لازم است آدمى جهت استحکام روابط اجتماعى خود با دیگران و رواج آداب اسلامى ـ نظیر گذشت و ایثار ـ از حق شخصى خود بگذرد.
خداوند به زنانى که کارشان با شوهران خویش به جدایى کشیده، مى فرماید:
«وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَینَکمْ»؛29
«اگر از حق مهریه خود بگذرید، این گذشت، به تقوا نزدیک تر است و بزرگوارى را میان خود فراموش نکنید».
مهریه از حقوق مسلم زن است؛ ولى چه بسا گذشت از مهریه خویش، باعث بروز محبت در دل مرد شود و این خود مانع جدایى همیشگى بین آنها گردد.
آرى، اسلام دین انسان سازى و تربیت است و در همین آیه، درس هاى فراوانى را به ما مى آموزد که برخى عبارتند از:
1. خداوند به زن و مردى که اختلافشان تا سرحد جدایى است، سفارش مى کند که بزرگوارى را در میان خود فراموش نکنند.
2. گذشت را یکى از مصادیق بزرگوارى مى داند.
3. وقتى انسان ها در برابر دشمن و طرف مقابل خویش، سفارش به بزرگوارى شده اند، تکلیف و وظیفه آنها با دوستان و رفیقان بسیار روشن است.
تو با خلق سهلى کن اى نیک بخت
که فردا نگیرد خدا بر تو سخت30
«روزى مردى نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله از خادم هاى خویش شکایت کرد.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: آنها را ببخش؛ تا قلب هایشان اصلاح گردد. آن مرد گفت: اى پیامبر گرامى! آنان در بدى متفاوت هستند [کنایه از این که بعضى از آنها قابل بخشش نیستند]. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: همه را ببخش».31
حال چه کسانى براى بخشش و گذشت، سزاوارتر از دوستان و نزدیکان انسان مى باشند؟
آیا به محض صدور خطایى از دوست خوب، باید رابطه را با وى قطع کرد و خود را از نعمت دوستى با او محروم ساخت؟
برادران یوسف علیه السلام در اوان کودکى، او را به چاه تاریک انداختند. کاروانى او را یافت و به بردگى فروخت. همسر پادشاه مصر او را خرید و از خدماتش سال ها استفاده کرد؛ سپس یوسف علیه السلام دچار حیله و مکر زلیخا شد و بى گناه سال هاى درازى را در زندان به سر برد.
بهار جوانى وى به تیرگى، افسردگى و رنج فراوان گذشت؛ تا این که قضا و قدر الهى او را به پادشاهى مصر رساند و بر اثر تدبیر وى در خشک سالى و قحطى، مردم مصر به آسودگى زندگى کرده، از گندم هاى انبار شده استفاده کردند.
یعقوب، پدر یوسف علیه السلام و یازده برادرش در کنعان به سر مى بردند. آنان در این دوران به سختى به مصر آمدند؛ تا شاید طعامى از پادشاه آن سامان (یوسف علیه السلام) بستانند.
پرده دار به یوسف علیه السلام خبر داد که ده مرد اکنون بیرون در، اجازه حضور مى خواهند و ظاهرا غریبه اند.
یوسف اذن ورود داد و چون پرده بالا رفت، خود را در برابر برادران خویش یافت!
اینها همان برادرانى هستند که بر کشتنش پیمان بستند و در آزردنش هم داستان شدند. اینان میان او و پدرش جدایى انداختند و چشمش را گریان و دلش را مجروح ساختند!!
اکنون دست روزگار و تقدیر پروردگار، ایشان را به سوى او رانده و به حضورش آورده است. یوسف علیه السلام آنان را به خوبى شناخت؛ اما ایشان او را نشناختند.
بعد از قضایاى مفصّل، یوسف علیه السلام خود را به آنان معرفى کرد. این پیشامد رنگ چهره برادران را تغییر داد و طوفانى عظیم در احساساتشان برانگیخت و زبانشان را به لکنت انداخت و آرزو کردند که زمین ایشان را فرو مى بلعید یا صاعقه اى برایشان نازل مى شد؛ اما یوسف علیه السلام بزرگوارتر از آن بود که کار بد آنها را به بدى مکافات کند. از این رو، بى درنگ گفت: «لا تَثْریبَ عَلَیکم الْیوم یغْفِرُ اللهُ لکم»؛32
«امروز هیچ گونه سرزنش و توبیخى بر شما نیست؛ خدا شما را مى آمرزد»؛ سپس بیشتر از همه آرد و گندم به آنها داد و پول آنان را نیز در میان بار شترانشان پنهان ساخت».33
حال آیا جفاى دوستان ما، از آن ظلمى که برادران یوسف علیه السلام در سن کودکى به وى روا داشتند، افزون تر و غیر قابل بخشش تر است؟
خداوند در قرآن کریم مى فرماید:
«باید مؤمنان همیشه بلندهمت بوده، با خلق خدا، عفو و گذشت پیشه کنند و از بدى ها درگذرند. آیا دوست نمى دارید که خداوند هم در حق شما مغفرت و احسان فرماید».34
11. تواضع و فروتنى
یکى از مسائلى که در معاشرت میان انسان ها باید رعایت شود، تواضع و فروتنى است.
تواضع، ضد تکبر است؛ یعنى انسان براى نفس خویش، هیچ مزیتى بر دیگران قائل نباشد و خود را بزرگ تر و برتر از آنان نداند.
در اهمیت تواضع همین بس که خداوند در قرآن کریم خطاب به پیامبر اسلام مى فرماید:
«وَاخْفِضْ جَناحَک لِمَنِ اتَّبَعَک مِنَ الْمُومِنِینَ»؛35
«اى پیامبر! بال هاى عطوفت و مهربانى خود را مانند پرندگان براى مؤمنان بگستران».
پیامبرى که برترین مخلوقات است، در قبال مؤمنان، امر به تواضع و خفض جناح مى شود. خفض جناح، گستردن بال مرغ براى در بر گرفتن جوجه هاى خود است و این عمل، یکى از مصادیق تواضع و فروتنى مى باشد.
آن حضرت براى خویش هیچ گونه برترى بر دیگران قائل نبود و در میان آنان زندگى مى کرد و کارهاى خود را بر دیگران تحمیل نمى کرد؛ با فقیر و غنى، یکسان برخورد مى کرد و در تقدم بر سلام، بین کوچک و بزرگ، سیاه و سفید و عبد و حرّ، فرق نمى گذاشت. او خود را دانا و دانشمند و دیگران را جاهل و نادان به حساب نمى آورد و ضمن مشورت با مؤمنان، به نظرهاى آنان احترام مى گذاشت.
به دولت کسانى سرافروختند
که تاج تکبر بینداختند36
از این رو است که هیچ کس نمى تواند کرامات اخلاقى رسول خدا صلى الله علیه و آله را انکار کند و همه کسانى که مدتى یا حتى لحظاتى با وى معاشر و همراه بودند، او را دوست داشته، به وى عشق مى ورزیدند.
ما نیز اگر مى خواهیم در میان مردم باشیم و دوستانى براى خویش برگزینیم، دوستان خویش را نباید با تکبر و تبختر از خود رانده، زندگى را بر خود و دیگران تلخ کنیم.
از امام سجاد علیه السلام چنین نقل شده است: «مسلمین را به منزله اهل بیت خود فرض نما؛ بزرگ آنان را به جاى پدر خود و کوچکشان را به عوض فرزندان خویش و هم سن هاى آنان را به منزله برادرانت بدان [در این صورت] به کدام یک از اینان ظلم روا مى دارى؟
هر گاه شیطان به تو القا کرد که براى تو، فضل و برترى اى نسبت به شخص مسلمانى هست، نگاه کن؛ اگر بزرگ تر از توست، پس با خود بگو که او در عمل صالح و ایمان، بر من تقدم دارد؛ پس او از من بهتر است. اگر کوچک تر از توست، پس با خود بگو که من در گناه و معصیت، بر او تقدم دارم؛ پس او از من بهتر است و اگر با یکدیگر هم سن هستید، با خود بگو که من به گناهان خود یقین و علم دارم و به گناهان او شک و هرگز یقین خود را با شکم از بین نمى برم و اگر دیدى که مسلمین تو را ارج مى نهند و بزرگ مى پندارند، با خود بگو که این از فضل و بزرگوارى آنان است.
اگر دیدى که به تو جفا مى کنند و سخت مى گیرند، بگو که این، به سبب گناهى است که به تازگى مرتکب آن شده ام.
به درستى که اگر تو این گونه بیندیشى، زندگى را بر خود آسان گرفته اى و دوستانت زیاد مى شوند».37
به راستى هیچ تربیتى نیکوتر از تربیت اسلامى نیست. اگر آدمیان به دستورات اسلام عمل کنند، کدورت ها و بدى ها از جامعه رخت برخواهد بست و جاى خود را به دوستى ها و صمیمیت ها خواهد داد.
رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
«ما تَواضَعَ اَحَدٌ اِلاّ رَفَعَهُ اللهُ؛38
هیچ کسى فروتنى و تواضع در مقابل دیگران نکرده، مگر آن که خداوند منزلت وى را بلند و رفیع گردانید».
اگر همیشه در سلام بر دوستمان تقدم داشته باشیم، به هنگام ورود او مقابلش برخاسته، وى را در جاى خویش بنشانیم، در سخن گفتن از وى سبقت نگیریم و در انظار دیگران، وى را بزرگ شمرده، احترامش کنیم، نشان مى دهیم که از شخصیت والایى برخورداریم و در این صورت، رشته دوستى روز به روز محکم تر و خیمه محبت، استوارتر مى گردد.
بزرگان نکردند در خود نگاه
خدا بینى از خویشتن بین مخواه
بزرگى به ناموس و گفتار نیست
بلندى به دعوى و پندار نیست
تواضع سر رفعت افرازدت
تکبر به خاک اندر اندازدت
به گردن فتد سرکش تندخوى
بلندیت باید بلندى مجوى39
12. پرهیز از بدگمانى
حضرت على علیه السلام فرمود:
«مراقب باش که سوءظن بر تو غلبه نکند؛ به درستى که بدگمانى، هیچ رفاقتى را بین تو و دوستت باقى نمى گذارد».40
در اسلام به شدت از گمان هاى بیهوده و بى اساس نهى گردیده، از انسان ها خواسته شده تا زمانى که به مسئله اى یقین و علم ندارند، درباره آن قضاوت نکنند؛ زیرا عمل به ظّن و گمان، رابطه بین آدمیان را دچار تشویش و سستى کرده، اعتماد را در جامعه از بین مى برد.
حضرت على علیه السلام فرمود:
«سُوءُ الظّن یفْسِدُ الأمُوُرَ و یبْعِثُ عَلَى الشُّروُرِ؛41
گمان بد، کارها را فاسد کرده و انسان را به کارهاى زشت وا مى دارد».
در حدیثى از رسول اکرم صلى الله علیه و آله چنین آمده است:
«کسى که به برادر خود سوءظن داشته باشد، به تحقیق، به خداوند بدى کرده است؛ زیرا خداوند فرمود: «اِجْتَنِبُوا کثیرا مِنَ الظّن»؛ از بسیارى از گمان هاى بى اساس دورى کنید».42
وقتى که سخن یا عملى را از دوست خویش مشاهده کردیم، نباید آن را بر بدى و سوءقصد وى حمل کنیم و نباید دیگران را بدون دلیل و مدرک، متهم به کارهاى زشت نماییم؛ حتى اگر ظاهر آن عمل چنین باشد.
پیشوایان دینى از ما خواسته اند که کارهاى برادران مسلمان خود را به بهترین وجه حمل نماییم از هر گونه بدگمانى، تا قبل از مرحله علم، بپرهیزیم.43
در غیر این صورت، همیشه از دیگران و گفتار و کردارشان وحشت داشته، چنین خواهیم پنداشت که هر عملى که آنها انجام مى دهند، بر ضد ما مى باشد و این از صفات منافقان است؛ چنان که قرآن کریم در وصف منافقان مى فرماید:
«آنان مانند چوبى خشک بر دیوارند که هر صدایى بشنوند، بر زیان خویش پندارند».44
بدگمانى نسبت به تمامى مردم، ممنوع و مذموم است؛ چه رسد به دوستانى که آنان را قبلاً امتحان کرده و براى رفاقت با خود برگزیده ایم.
13. مهرورزى
یکى دیگر از چیزهایى که دوستى را پایدار نموده و از جدایى ها جلوگیرى مى کند، مهر و محبت ورزیدن به دوستان است.
خداوند در مدح پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مى فرماید:
«وَ لَوْ کنْتَ فَظّا غَلیظَ الْقَلْب لاَ انْفَضُّوا مِنْ حَولِک»؛45
«اگر تندخو و سخت دل بودى، مردم از گردت متفرق مى شدند».
مهر و محبت رسول خدا صلى الله علیه و آله بود که مردمان را گروه گروه به وى علاقه مند مى کرد و به دین اسلام متمایل مى ساخت.
دلى دیرم خریدار محبت
کزو گرم است بازار محبت
لباسى بافتم بر قامت دل
ز پود محنت و تار محبت46
امام باقر علیه السلام فرمود:
«هنگامى که در روز قیامت همه مردم جمع شوند، منادى بانگ برآورد که همسایگان خدا کجایند؟ پس عده اى از مردم بلند مى شوند و مى گویند: ما هستیم. ملائکه از آنان استقبال کرده، به آنان مى گویند: مگر عمل شما در دنیا چه بود که امروز همسایه خدا شده اید؟ آنان پاسخ مى دهند: ما در راه خدا دیگران را دوست مى داشتیم؛ بذل و بخشش مى کردیم و به زیارت و دیدن دوستان مى رفتیم؛ پس از جانب خداوند ندا مى آید که اینان راست مى گویند؛ راه را بر آنان باز گذارید؛ تا در جوار من در بهشت، جاودانه باشند».47
آرى، انسان خردورز، هیچ وقت با تندخویى و ترش رویى، دیگران را از گرد خویش پراکنده نمى سازد و در میان این همه آدم، تنها و بى کس نمى ماند.
هنر ور چنین زندگانى کند
جفا بیند و مهربانى کند48
باید در جامعه طورى زندگى کنیم که مردم از وجود ما خوشحال و راضى باشند و در نبودمان، احساس دلتنگى و ناراحتى کنند. باید دل دیگران را به دست آورده، از هر کارى که موجب رنجش دوستان و نزدیکان مى شود، خوددارى کنیم.
مردم، بندگان خدایند و خداوند، مخلوقات خویش را دوست دارد؛ پس محبت به بندگان او، مهربانى به خداوند است و کسى که نسبت به ذات پاک الهى مهربان باشد، امید رستگارى اش فراوان است.
حاصل نشود رضاى سلطان
تا خاطر بندگان نجویى
خواهى که خداى بر تو بخشد
با خلق خداى کن نکویى49
یکى از رمزهاى موفقیت تمامى پیامبران الهى، عطوفت و مهربانى آنان نسبت به قوم خویش بود و سرآمد آنان، شخص خاتم الانبیا صلى الله علیه و آله است.
عده اى از کافران و جاهلان، بچه ها را تحریک مى کردند که خار و خاشاک پشت در خانه رسول خدا صلى الله علیه و آله بریزند و هنگام عبور وى، با سنگ وچوب وى را دنبال کرده، پیامبر رحمت را مسخره کنند.
بر اثر این اذیت ها، ساق پاى مبارک زخمى مى گردید؛ دندان مبارکش مى شکست و گاهى با بدنى رنجور و زخمى، به کوه و غار حرا پناه مى برد؛ تا شاید از مردم آزارى عرب هاى جاهل در امان مانده، جان سالم به در برد.
وقتى حضرت على علیه السلام با خدیجه کبرى براى پانسمان زخم هاى پیامبر صلى الله علیه و آله به کوه مى رفتند، او را در حال مناجات با خداوند مى یافتند که مى گوید: خدایا! آنان را عذاب نکن. آنها قوم من هستند و از روى نادانى، این اعمال را انجام مى دهند.
به نرمى ز دشمن توان کرد دوست
چو با دوست تندى کنى، دشمن اوست50
اگر تند باشى به یک بار و تیزجهان از تو گیرند راه گریز
نه کوتاه دستى و بیچارگىنه زجر و تطاول به یک بارگى51
14. رعایت حقوق دوستان
در پایان به طور خلاصه به بیان حقوق دوستان نسبت به یکدیگر مى پردازیم که رعایت آنها در موقعیت هاى مناسب، سهم به سزایى در تحکیم دوستى ها و روش صحیح معاشرت ها دارد.
«حضرت على علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل کرده است: هر مسلمانى سى حق بر گردن برادر دینى خود دارد که آن برادر، باید آنها را ادا کند و یا آن برادر مسلمان از آنها گذشت و عفو نماید. این حقوق عبارتند از:
1. از خطاهاى او در گذرد و مقابله به مثل نکند. (یغْفِرُ زَلَّتَه).
2. در گرفتارى، تسلیتش داده، جبران اشکش را بنماید. (و یرْحَمُ عَبْرَتَه).
3. هر امرى را که از اظهارش حیا و شرم دارد، فاش نسازد (و یسْتُرُ عَوْرَتَه).
4. لغزشش را نادیده انگارد (و یقیلُ عَثْرتَهَ).
5. اگر برادرش از بدى خود معذرت خواهى کرد، بپذیرد (و یقْبَلُ مَعْذِرَتَه).
6. اگر کسى غیبت برادر دینى او را کرد، از وى دفاع کند (و یرِدُ غَیبَتَه).
7. در خطاها دست از نصیحت دوستش برندارد (و یدیمُ نَصیحَتَه).
8. دوستى اش را با وى حفظ کند و او را اذیت نکند (و یحْفِظُ خُلَّتَه).
9. عهدهاى بین خود و او را نقض نکند (و یرْعى ذمّتَهَ).
10. اگر مریض شد، به عیادتش برود (و یعُودُ مَرَضَه).
11. اگر او یا بستگانش از دنیا رفتند، به تشییع جنازه آنها برود (و یشْهَدُ مَیتَه).
12. اگر او را به میهمانى دعوت کرد، بپذیرد (و یجیبُ دَعْوَتَه).
13. اگر به وى هدیه اى داد، قبول کند (و یقْبلُ هِدیته).
14. اگر به او هدیه اى داد و اکرامى کرد، جبران نماید (و یکافى صِلَتَه).
15. اگر به او نعمتى ارزانى داشت، با زبان و عمل تشکر کند (و یشکر نعْمَتَه).
16. در مقابل ظالم ها از وى جانبدارى کرده و کمکش نماید (و یحْسُنُ نُصْرَتَه).
17. نسبت به همسرش به دیده گناه و خیانت ننگرد و او را از خیانت دیگران نیز حفظ کند (و یحْفِظُ حَلیلَتَه).
18. نیاز او را برآورده سازد؛ حتى اگر از وى تقاضایى نکرده باشد (و یقْضى حاجَتَه).
19. اگر از وى تقاضایى کرد، در برآوردن خواسته او بکوشد (و یستَنْجِحُ مَسْأَلَتَه).
20. اگر عطسه کرد، به او یرْحَمُک الله بگوید (و یسمّت عَطْسَتَه).
21. او را به گم شده اش راهنمایى کند (و یرشِدُ ضَالَّتَه).
22. سلام وى را به خوبى پاسخ دهد (و یرِدُ سَلامَه).
23. کلام وى را پاکیزه دارد (و یطیبُ کلامَه)52.
24. در مقابل نیکى او، به وى نیکى کند (و یبِرُّ انعامَه).
25. قسم هاى او را تصدیق و قبول کند (و َ یصَّدِقُ اَقْسامَه).
26. دوستان وى را دوست داشته، با آنان دشمنى نکند (و یوالى وَلیه و لا یعادیه).
27. او را چه در حالى که ظلم مى کند و چه در حالى که به او ستم مى شود، یارى کند (و َینْصُره ظالما و مظلوما)53.
28. بین دشمنان، او را رها نکند و خوارش نگرداند (و لا یسَلِّمُهُ و لا یخْذُلُه).
29. هر چیزى از خوبى ها را که براى خود دوست مى دارد، براى او نیز دوست بدارد (و یحِبُّ لَهُ مِنَ الخَیرِ ما یحِبُّ لِنَفْسِهِ).
30. هر چیزى از بدى ها را که براى خود نمى پسندد، براى او نیز روا مدارد (و یکرِه لَهُ مِنَ الشَرِّ ما یکرِهُ لِنَفْسِه)54.
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم
که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم
کریمان جان فداى دوست کردند
سگى بگذار، آخر مردمانیم55
معیار خوب بودن
براى خیلى از انسان ها این پرسش مطرح است که «خوب» چه کسى است و ملاک و معیار این خوبى چیست؟از نظر برخى از مکتب ها و ادیان غیرالهى، خوب کسى است که از همه پول دارتر و زورمندتر و داراى خویشان و بستگان و قبیله و امکانات فراوان باشد یا این که خدمت وى از نظر علمى و اختراعات و اکتشافات، از دیگران بیشتر باشد. گروهى نیز کسانى را خوب مى دانند که تا آخر عمر ازدواج نکنند و از دنیا و هر آن چه که در آن است، بهره اى نگرفته، عمر خود را در کنج عزلت و انزوا بگذرانند.
بنابراین، برخى سرمایه دارى را ملاک خوبى مى دانند و بعضى دیگر قدرت و زور را و گروهى خدمت به مردم را و دسته اى دیگر، زیادى قوم و عشیره یا عزلت و انزوا و فقر را و...
راستى کدام یک از این معیارها صحیح است و مى توان آن را ملاک واقعى خوبى ها دانست؟
قبل از پاسخ و قضاوت درست، باید گفت که خالق هر موجودى، آگاه تر از دیگران، نسبت به خیر و شرّ اوست؛ از این رو، باید دید که از نظر خداوند، معیار خوبى یک جوان، بلکه یک انسان، چیست؟
از بسیارى از آیات شریفه قرآن کریم و روایات معصومین علیه السلام فهمیده مى شود که ملاک خوبى یک انسان، «تقوا»ست.
قرآن کریم مى فرماید:
«إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَ اللهِ اَتْقکمْ»؛56
«به درستى که گرامى ترین شما نزد خداوند، باتقواترین شماست».
امام صادق علیه السلام نیز در پاسخ از حقیقت و تفسیر تقوا فرمود:
«اَنْ لا یفْقُدَک اللهُ حیثُ اَمَرک و لا یراک حیثُ نَهاک؛57
تقوا آن است که خداوند تو را در مکان و زمانى که مورد رضاى اوست و به آن امر نموده، غایب نبیند و در جاهایى که مورد نهى و غضب اوست، حاضر نیابد».
این مسئله، با وجود ظاهر ساده اش، داراى اسرار نهفته و مهمى است؛ زیرا خداى متعال، هیچ گاه بى جهت چیزى را مورد امر و نهى خویش قرار نمى دهد.
به یقین، واجبات داراى مصلحت هایى هستند که به دست آوردن آنها براى هر انسان طالب کمال، لازم و ضرورى است و محرمات، مفسده هایى دارند که پرهیز از آنها، راهى به سوى سعادت، دنیا و آخرت است. انسان باتقوا، براى تمامى این تکالیف، ارزش قائل است و به هیچ قیمتى راضى به انجام محرمات الهى و یا ترک واجبات نیست و این اهتمام، او را داراى سجایاى اخلاقى و مجمع خوبى هاى انسانى مى گرداند.
انسان با تقوا، حسود، سخن چین، کینه توز و لج باز نیست؛ از خیانت به مال و جان و آبروى مردم، پرهیز مى کند؛ اهل ظلم، ستم و نفاق نیست؛ از زبان و چشم و گوشش محافظت مى کند و از تکبر و خودپسندى و آزار مردم، گریزان است.
او که به خداى خویش وفادار است، نسبت به خلق خدا نیز بى وفایى و تزویر روا نمى دارد و خیرخواه انسان هاست و از هر گونه شر و بدى، مصون و محفوظ است و دیگران نیز در کنار وى، با آسودگى و اطمینان خاطر، زندگى مى کنند.
به همین جهت، قرآن کریم تمام ارزش ها را در تقوا دانسته، آن را مهم ترین مسئله در زندگى انسان ها شمرده است.
«اِنَّما یتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقین»؛58
«به درستى که فقط اعمال متقین مورد قبول خداوند قرار خواهد گرفت».
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
«خداى شما یکى است؛ پدرتان یکى است؛ دینتان یکى است؛ پیامبرتان یکى است و هیچ برترى براى عرب بر عجم و یا عجم بر عرب و سرخ پوست بر سیاه پوست یا سیاه پوست بر سرخ پوست، وجود ندارد؛ مگر به یک چیز و آن تقواست».59
همچنین خداوند، هدایت گرى قرآن را مخصوص تقواپیشگان قرار داده، مى فرماید:
«هیچ گونه تردیدى در این کتاب نیست و آن، هدایت کننده متقین است».60
پس معیار خوبى یک انسان، تمایل او به زینت هاى دنیا و مدُگرایى هاى مبتذل و افتادن در دامان منحرفان و بیگانگى از فرهنگ اسلامى نیست.
قرآن شریف مى فرماید:
«نیکوکارى این نیست که روى به جانب مشرق و یا مغرب کنید؛ بلکه نیکوکار کسى است که به خداى عالم و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانى و پیامبران، ایمان آورد و دارایى و ثروت خود را در راه دوستى با خدا، به خویشاوندان، یتیمان، فقیران، رهگذران و مستحقین واقعى بدهد و همت خود را در آزاد کردن دربندان و اسیران صرف کند و نماز را به پا دارد و زکات مال به مستحق رساند و با هر که عهد بسته، به موقع، به عهد خود وفا کند و در کارزار و سختى ها، صبور و شکیبا باشد و به وقت رنج و تعصب، استقامت پیشه کند. کسانى که با این اوصاف آراسته اند، آنها در حقیقت، راستگویان عالم و متقین و پرهیزکارانند».61
حضرت على علیه السلام در خطبه اى62 اوصاف متقین را بیان فرموده که براى حسن ختام این بخش و روشن شدن خصلت هاى با تقوایان و پرهیزکاران، بخش هایى از آن را ذکر مى کنیم. باشد تا ما نیز با سعى و تلاش در راه خدا، داراى چنان اوصافى گردیم؛ اوصافى که واقعا معیار خوبى یک جوان و یک دوست واقعى است.
«متقین کسانى اند که، گفتارشان از روى راستى است و بر وفق رضایت و خشنودى خدا و رسول خدا صلى الله علیه و آله سخن مى گویند. پوشاکشان میانه روى و عدم افراط و تفریط است.
رفتارشان، فروتنى است؛ زیرا خداوند در قرآن فرمود: «از روى تکبر بر روى زمین راه مرو که تو هرگز نمى توانى زمین را بشکافى و هرگز از جهت بلندى، به کوه ها نمى رسى».
از آن چه که خداوند برایشان روا نداشته، چشم پوشیده اند.
به علمى که آنان را سود رساند، گوش فرا داشته اند.
در سختى و گرفتارى چنانند که دیگران در آسایش و خوشى هستند.
[کنایه از این که به قضاى الهى راضى اند و به آن چه خدا خواسته، خشنودند و آسایش و گرفتارى، براى آنها یکسان است].
اگر نبود اجل و مدتى که خداوند در دنیا براى ایشان تعیین فرمود، از شوق ثواب و بیم عذاب، چشم بر هم زدنى، جان در بدنشان قرار نمى گرفت.
خداوند در نظر آنان بزرگ است و غیر او هر چه هست، در دیده آنها کوچک. یقین و باورشان به بهشت، مانند باور کسانى است که آن را دیده اند و در آن به خوشى به سر مى برند.
ایمانشان به آتش، همچون ایمان کسانى است که آن را دیده اند و در آن گرفتار عذابند.
دل هایشان اندوهناک است.
همه از آزارشان ایمن هستند.
بدن هایشان بر اثر عبادت و بندگى خدا، لاغر و خواسته هایشان در دنیا، اندک است.
نفس هایشان با عفت و پاک است.
چند روز کوتاه دنیا را در شکیبایى به سر مى برند و در پى آن، آسایش همیشگى را در مى یابند. این کردار، تجارتى است پر فایده که پروردگار براى آنها فراهم نموده است.
دنیا به آنان رو مى آورد؛ ولى ایشان از آن رو مى گردانند و آنها را اسیر و گرفتار نموده، ولى آنها جانشان را فدا کرده، خود را از آن رهانیده اند.
چون شب شود، بر پا ایستاده، آیات قرآن را با تأمل و اندیشه مى خوانند و با خواندن و تدبر در آن، خود را اندوهگین ساخته، به وسیله آن، به درمانِ درد خویش مى پردازند.
هر گاه به آیه اى برخورند که به شوق مى آورد و امیدوارى در آن است، به آن طمع مى نمایند و با شوق، به آن نظر مى کنند؛ مثل این که پاداشى که آیه از آن خبر مى دهد، در برابر چشم ایشان است و آن را مى بینند.
هر گاه به آیه اى برخورند که در آن ترس و بیم است، گوش دلشان را به آن مى گشایند؛ چنان که گویا شیون و فریاد اهل دوزخ در بیخ گوش هایشان است.
در پیشگاه الهى، براى رکوع، قد خود را خم مى کنند و براى سجود، پیشانى ها و زانوها و اطراف قدم هایشان را بر روى زمین مى گسترانند. از خداوند، آزادى خویش را از عذاب رستاخیز، درخواست مى کنند.
چون روز شود، بردبار و دانا و نیکو کردار و پرهیزگارند.
ترس از خدا، اندامشان را لاغر کرده است؛ مانند باریکى تیرهایى که تراشیده مى شوند. بیننده مى پندارد که آنها بیمارند؛ در حالى که بیمارى ندارند؛ بلکه بر اثر اندیشه امر بزرگ قیامت، آنان طور دیگرى هستند.
از کردار اندکشان، خشنود نمى شوند و بسیار را هم زیاد نمى دانند. پس خود را به گمان تقصیر، متهم مى سازند و از کردار خویش، هراسانند.
هر گاه یکى از آنان ستایش شود، از آن چه که درباره او گفته شده، مى ترسد و مى گوید: من از دیگرى به خود داناترم و پروردگارم نسبت به من داناتر از من است.
بار خدایا! آن چه که مى گویند و موجب خودپسندى است، بر من مگیر و مرا برتر از آن چه مى پندارند، بگردان و گناهان مرا که نمى دانند، ببخش.
نشانه یک پرهیزکار، آن است که مى بینى در امر دین تواناست.
در نرمى و خوش خویى، دوراندیش و در ایمان، با یقین و در طلب علم، حریص و در بردبارى، دانا و در توانگرى، میانه رو و در بندگى و عبادت، فروتن است و در فقر و نیازمندى، آراسته جلوه مى کند؛ تا کسى بر تنگدستى او آگاه نشود... مى بخشاید کسى را که به او ستم کرده است.
احسان مى کند به کسى که او را محروم کرده است.
مى پیوندد با آنان که از او جدا گردیده اند؛ در حالى که از دشنام دادن و سخن زشت، دور و گفتارش، هموار است.
کار نکوهیده از وى دیده نشده و کار پسندیده اش، هویداست.
خیر او، پیشاپیش و بدیش، دورانداخته شده و... .
... کسى را که دشمن دارد، بر او ستم نمى کند و آن را که دوست دارد، درباره او گناه نمى کند.
به حق اقرار مى کند؛ پیش از آن که بر او گواه آرند.
آن چه به او بسپارند، تباه نمى سازد.
آن چه به یادش آورند، فراموش نمى کند.
کسى را به لقب هاى زشت نمى خواند و به همسایه، زیان نمى رساند.
به پیشامدهاى ناگوارى که براى مردم رخ مى دهد، شادى نمى کند.
در راه باطل و نادرست، قدم ننهاده، از جاده حق، بیرون نمى رود.
اگر خاموش نشست، خاموشى اش او را اندوهگین نمى گرداند و اگر بخندد، آواز خنده اش، بلند نمى شود و...»160.
حال آیا ممکن است غیر از این رهنمودها، معیارى براى خوب بودن وجود داشته باشد و آیا جوانى که در این کلاس درس خوانده باشد، هرگز به دامان ناهنجارى هاى اخلاقى و فرهنگى خواهد افتاد و به دوستان و نزدیکان خویش، خیانت خواهد کرد؟
البته کسب این اوصاف، یک روزه ممکن نیست و نیاز به تمرین و پشتکار فراوان دارد؛ حتى شاید نتوان کسى را یافت که داراى تمام این خصوصیات باشد و به همه آنها عمل کند؛ ولى مى دانیم که این خطبه، جهت ذکر الگو و سرمشق، ایراد شده است؛ پس باید خط مشى و راه ما، طبق آن تنظیم گردد؛ هر چند که توانایى رسیدن به همه آنها را نداشته باشیم. از این رو، معیار خوبى هر کس، نزدیک تر بودنش، به این الگوست و نباید انتظار بیش از حد داشته باشیم که موجب دل سردى و افسردگى و یأس آدمى شود.
جمع بندی و نتیجه گیری
در این نوشتار، به بررسی اقسام دوستان و کیفیت معاشرت با آنها از دیدگاه روایات ائمه اطهار علیهم السلام پرداختیم. که بنا بر آموزه های اسلامی و سفارش معصومین علیهم السلام در معاشرات با دوستان با این اصول اساسی را مد نظر قرار دهیم:1. پرده حیا و شرم را بین خود و دوستان از بین نبریم. 2. بیش از حد با دوست خویش شوخى نکنیم. 3. ستیز و جدال در گفت وگوهاى بین خود و دوستان نداشته باشیم. 4. فخرفروشى با دوست خود نکنیم. 5. شر و بدى به دوست خود نرسانیم. 6. به گفتار سخن چینان گوش فرا ندهیم. 7. نسبت به دوستان خویش حسادت نورزیم. 8. ریزبین نباشیم. 9. با دوستان خود مدارا و نرمى داشته باشیم. 10. نسبت به دوستان خود، عفو و گذشت داشته باشیم. 11. با دوستان خویش متواضع باشیم. 12. نسبت به دوستان خود، بدگمانى و سوءظن نداشته باشیم. 13. نسبت به دوستان خود مهربان باشیم. 14. حقوق دوستان را رعایت کنیم.
پینوشتها:
1. بحارالانوار، ج 74، ص 281 و ج 78، ص 42.
2. همان، ج 78، ص 238.
3. کلیات سعدى، ص 436.
4. همان، ص 439.
5. بحارالانوار، ج 71، ص 286.
6. کلیات سعدى، ص 182.
7. بحارالانوار، ج 78، ص 291.
8. همان، ص 369.
106. غرر الحکم، حرف ث.
9. بحارالانوار، ج 2، ص 138.
10. غررالحکم، حرف لام، لفظ «لا».
11. «انّ اکرمکم عندالله اَتْقکم»؛ حجرات 49 آیه 13.
12. نهج البلاغه، حکمت 32.
13. شاهنامه، ج 1، ص 111.
14. کلیات سعدى، ص 388.
15. همان، ص 354.
16. بحارالانوار، ج 73، ص 160.
17. شاهنامه، ج 5، ص 158.
18. نهج البلاغه، حکمت 218.
19. قل اعوذُ بربّ الفَلَق * من شرّ ما خلق... و مِن شرّ حاسدٍ اذا حَسَد؛ سوره فلق.
20. غررالحکم، حرف باء لفظ، بئس.
21. همان، حرف میم، لفظ «مَنْ».
22. بحارالانوار، ج 78، ص 253.
23. همان، ص 278.
24. بقره 2، آیه 219.
25. احزاب 33، آیه 21.
26. میزان الحکمه، ج 3، ص 238.
27. مجادله 58، آیه 10.
28. بقره 2، آیه 237.
29. کلیات سعدى، ص 262.
30. میزان الحکمه، ج 6، ص 371-372.
31. یوسف 12، آیه 92.
32. صدرالدین بلاغى، قصص قرآن، ص 86؛ با تغییر و تلخیص.
33. نور 24، آیه 22.
34. شعرا 26، آیه 215.
35. کلیات سعدى، ص 309.
36. بحارالانوار، ج 74، ص 156.
37. همان، ج 75، ص 120.
38. کلیات سعدى، ص 298.
39. بحارالانوار، ج 77، ص 207.
40. غررالحکم، حرف سین، لفظ «سوء».
41. میزان الحکمه، ج 5، ص 625.
42. بحارالانوار، ج 75، ص 196.
43. منافقون 63، آیه 3.
44. آل عمران 3، آیه 159.
45. باباطاهر.
46. بحارالانوار، ج 71، ص 393.
47. کلیات سعدى، ص 307.
48. همان، ص 56.
49. همان، ص 35.
50. همان، ص 344.
51. کنایه از این که با نرمى و خوش رویى، جوابش را داده یا این که در وسط کلام او سخن نگوید.
52. کمک وى در حال ظلم او، به این صورت است که او را از ستم کردن باز دارد و یارى اش در حال مظلوم بودنش به این شکل است که وى را در گرفتن حقش کمک کند.
53. وسائل الشیعه، ج 8، ص 550، ح 24.
54. مثنوى معنوى.
55. حجرات 49، آیه 13.
56. بحارالانوار، ج 70، ص 285.
57. مائده 5، آیه 27.
58. میزان الحکمه، ج 10، ص 628.
59. بقره 2، آیه 1.
60. همان، آیه 176.
61. خطبه همام.
62. نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه 184.
منبع:
هماى سعادت (آیین دوستى و رفاقت از نظر اسلام)، علیرضا مستشارى، دفتر نشر معارف، چاپ: اول، بهار 1388.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}