ویژگی دوران امام خمینی از منظر رهبر انقلاب
آنچه در این نوشتار به آن پرداخته شده برخى از ابعاد وجودى معمار کبیر انقلاب اسلامى و ابرمرد تاریخ معاصر حضرت امام خمینى قدس سره الشریف از دیدگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی امام خامنه ای مدظله العالی است.
طرح مسأله و ضروت بحث
برخى شناخت ها سطحى و گذراست و به همین دلیل اثرگذار و متحول کننده انسان نیست. اما در مقابل، شناخت هایى وجود دارند که اثرى بس عمیق و تأثیرگذار دارند و فرد را عاشق و دلباخته خود مى سازند.آنچه در این نوشتار به آن پرداخته شده برخى از ابعاد وجودى معمار کبیر انقلاب اسلامى و ابرمرد تاریخ معاصر حضرت امام خمینى قدس سره الشریف است. کسى که با رفتار و گفتارهاى خویش، بر دل هاى بسیارى در داخل و خارج اثر گذاشت و قلوب را شیفته و دلباخته خود کرد.
یکى از این دل باختگان که مدتى مدید از محضر آن بزرگوار استفاده برده رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت الله العظمی امام خامنه اى مدظله العالى است که در مناسبت هاى گوناگون ارادت خود را به آن بزرگوار بر زبان آورده و به ستایش آن عزیز سفر کرده پرداخته است. ابعادی که در این سخنان مطرح شده بیشتر درباره شخصیت معنوى ـ عرفانى امام و نوآورى هاى سیاسى ـ اجتماعى او در اداره جامعه و تأسیس حکومتى کاملاً جدید و متمایز از سایر حکومت هاى موجود است.
عصر امام خمینى (رحمه الله) آغاز شده است
با انقلاب اسلامى در ایران و با تشکیل نظام اسلامى در این نقطه از عالم و با مبارزات طولانى اى که ملت ما پشت سر رهبر عظیم الشأنش، براى حفاظت از انقلاب و اسلام انجام داد، عصر جدیدى با خصوصیاتى متمایز با دوران قبل، در عالم به وجود آمد. قدرتهاى مادى دنیا، چه بخواهند و چه نخواهند؛ امریکا چه بخواهد و چه نخواهد، این دوران در دنیا آغاز شده و پیش هم رفته است و تأثیرات این عصر جدید، روى ملت ها و دولت هاى ضعیف و نیز روى دولت قوى و ابرقدرت ها محسوس است.وقتى عصر جدیدى در تاریخ بشر آغاز مى شود، هیچ کس نمى تواند خود را از تأثیرات آن عصر برکنار بدارد. دوران گذشته تاریخ بشر هم همین طور بوده است. هیچ کس ممکن نیست خودش را از تأثیرات دورانى که با پایه هاى محکم الهى و انسانى در جهان شروع شده، دور بدارد. ما مى خواهیم این را اعلام بکنیم.
اگرچه بسیارى از ملت ها و دولت هاى سطح زمین، تحت تأثیر این عصر جدید قرار گرفتند، حتى نقشه سیاسى دنیا عوض شده است، اما توقع نداریم که تحلیل گران و قضاوت کنندگان قدرتمند و سیاسى عالم اقرار کنند که این عصر آغاز شده است. آن ها اعتراف نمى کنند که دوران جدیدى آغاز شده است؛ اما تحت تأثیر این دوران قرار گرفته اند و آن را احساس مى کنند. این عصر و این دوران جدید را باید «دوران امام خمینى» نامید.
چند خصوصیت در این دوران هست که از آن تفکیک ناپذیر است:
ویژگى هاى عصر امام خمینى (رحمه الله)
1. یکى از این خصوصیتها، گسترش اعتقاد و باورهاى مذهبى است. بعد از آن که سیاست قدرت و نظام سلطه جهانى این بود که دین و معنویت را به کلى از زندگى مردم حذف کند و جامعه بشرى را یک جامعه بى دین و بى ایمان و بى اعتقاد به ارزش هاى الهى تربیت نماید، این دوران جدید، درست به عکس آن سیاست ها عمل کرده است. نه فقط در ایران یا در کشورهاى اسلامى، مردم به باورهاى دینى برگشتند، بلکه در سطح جهان و در میان جوامعى که ده ها سال ضد مذهب زندگى کرده بودند، اعتقاد مذهبى و گرایش معنوى رشد کرده است.البته آینده این حرکت، به این ترتیب خواهد بود که هرجا معنویتى عمیق تر و خالص تر و سالم تر و منطبق تر با فطرت بشر باشد، جاذبه بیشترى براى ملت ها خواهد داشت. آن روزى که دین و معنویت، ضد ارزش به حساب مى آمد و مورد استهزا قرار داده مى شد، گذشت. امروز، بى دینى و بى ایمانى و تهى بودن از اعتقاد معنوى، یک ضد ارزش است.
در بسیارى از نقاط عالم، این کار انجام گرفته و در بسیارى دیگر هم انجام خواهد گرفت. این، یکى از ویژگى هاى عصر جدیدى است که این مرد بزرگ، پرچم آن را در دنیا برافراشت و درحالى که کسى باور نمى کرد، داعیه آن را سر داد و دل ها را به آن متوجه کرد.
2. خصوصیت دیگر این عصر جدید، معنا بخشیدن به ارزش انسان ها و حضور مؤثر توده هاى میلیونى مردم است. در دوران جدیدى که به وسیله امام ما آغاز شده است و دایره آن محدود به ایران هم نیست، توده هاى مردم، اصل و تعیین کننده و تصمیم گیرنده اند و آن ها هستند که جریان ها را هدایت مى کنند. در گذشته، ما انقلاب هاى زیادى را سراغ داریم که با احساسات مردم به پیش رفته است؛ اما امروز وضع فرق مى کند.
امروز، در دنیایى که ده ها سال بعد از جنگ دوم بین المللى، قدرت مسلط بر عالم، همه مردم دنیا را عادت داده بودند که تسلیم خواسته هاى آن ها باشند و در مقابل اراده قدرت هاى جهانى حرفى نزنند و اراده اى از خودشان بروز ندهند، ناگهان شما مى بینید که در کشورهاى اروپاى شرقى، توده هاى میلیونى مردم، با همان سبکى حرکت مى کنند و به میدان مى آیند که ملت مسلمان ما، در مقابله و معارضه با رژیم ستمشاهى وارد میدان شدند.
به تعبیر دیگر، مشخصه انسانى این دوران و عصر جدید، عبارت از پیروزى خون بر شمشیر است؛ یعنى در این دوران جدید ـ همچنان که در ایران اتفاق افتاد ـ آحاد مردم بدون تجهیزات و سلاح، فقط با جسم و جان خودشان به میدان آمدند و فضا را بر حکومت غاصب و ظالم تنگ کردند. این روش، امروز در دنیا روش شناخته شده اى است. قدرت حضور توده مردم، ولو بدون سلاح، امروز در دنیا معلوم شده است.
قدرت ها باید بدانند که بعد از این، در هیچ جاى دنیا، على رغم خواست توده هاى میلیونى مردم، نمى شود حکومت را ادامه داد. هرچه این موج در دنیا گسترش پیدا بکند، کار بر سلطه هاى غیر قانونى و ظالمانه و غیر بشرى، سخت تر خواهد شد. این، آن حرکتى بود که امام بزرگوار ما، به برکت آگاهى و ایمان این ملت، در کشور ایران انجام داد و الگویى براى دنیا شد. لذا شما مى بینید که بعد از سالها، داخل سرزمین هاى اشغالى، ملت مظلوم فلسطین قیام مى کنند و على رغم شدت و سطوت دولت غاصب و ظالم صهیونیستى، کار را پیش مى برند.
3. از جمله خصوصیات دیگر عصر جدیدى که امام بزرگوار و انقلاب ما در سطح جهان به وجود آوردند، عبارت از اصل آزادى از سلطه و تصرف و نفوذ قدرت هاى بزرگ است؛ یعنى همان چیزى که در انقلاب ما، به عنوان اصل «نه شرقى و نه غربى» شناخته شد. تقریبا در همه انقلاب هاى بزرگى که در قرن بیستم در دنیا اتفاق افتاد، وقتى ملت ها یا گروه هاى مبارز، کار خودشان را آغاز مى کردند و مبارزه را علیه یک سلطه و یک قدرت، مختصرى پیش مى بردند، خودشان را به یک قدرت دیگر وصل مى کردند.
این که یک ملت، با اتکاى به خود و با توکل به خدا، در مقابله با یک قدرت ظالم، به هیچ کس و هیچ قدرت اعتماد و اتکا نکند، راهى بود که ملت ایران به رهبرى امام بزرگوار آغاز کردند و امروز در دنیا، این راه به تدریج رهروان زیادى پیدا مى کند.
این دوران جدید که امام ما آن را با قیام و ایستادگى و اتکال به خدا و تکریم و تعظیم نسبت به ارزش هاى معنوى و با اعتمادش به آحاد مردم آغاز کرد، ان شاءالله ملت ها را از شرّ سلطه هاى جهانى نجات خواهد داد و دوران زوال قدرت هاى بزرگ مادى جهانى را نزدیک خواهد کرد. این، از برکات آن بزرگوار است.1
ویژگى هاى خط امام خمینی (رحمه الله)
من چند مشخصه مهم را از مجموعه اى که ما آن را راه امام و خط امام به حساب مى آوریم، عرض مى کنم. چند مطلب از نظر امام، در درجه اول بود:1. اسلام و دین بود. امام، هیچ ارزشى را بالاتر از ارزش اسلام به حساب نمى آورد. انقلاب و نهضت امام، براى حاکمیت اسلام بود. مردم هم که این نظام را قبول کردند، این انقلاب را به پا کردند و امام را پذیرفتند، براى انگیزه اسلامى بود. سرّ موفقیت امام این بود که صریح و بدون پرده پوشى، اسلام را روى دست گرفت و اعلام کرد من مى خواهم براى اسلام کار کنم و همه چیز در سایه اسلام است.
قبل از دوران انقلاب ما کسانى در کشور ما و در بعضى کشورهاى دیگر بوده اند که حقیقتا به اسلام اعتقاد داشتند، اما جرأت نمى کردند، یا نمى خواستند صریحا اسلام را مطرح کنند؛ تحت نام هاى دیگرى وارد میدان مى شدند و عموما شکست خوردند. علت این که امام پیروز شد، چون هدف خود را که حاکمیت اسلام است، صریح بیان کرد. البته اسلام که امام فرمود، در دو بخش قابل توجه است:
یکى بخش اسلام در قالب نظام. امام، این جا خیلى سخت گیر بود و به یک کلمه کم یا زیاد، راضى نمى شد؛ به یک مسامحه، چه در مسائل اقتصادى، چه غیره، راضى نمى شد. همه جا مُرّ اسلام. نظام اسلامى، مجلس شوراى اسلامى، دولت اسلامى، قضاوت اسلامى و دستگاه هاى گوناگون باید بر طبق مصالح، خط اسلام و راه حاکمیت اسلام را دنبال کنند. امام، این را دنبال مى کرد و تا آن جا که توانست، تلاش کرد.
چهره دوم در مورد پایبندى به اسلام، عمل فردى اشخاص است. در این جا دیگر آن صلابت و قاطعیت و اعمال قدرت، وجود ندارد. این جا موعظه، نصیحت، زبان خوش و امر به معروف است. امام، به این عقیده داشت. پس اول چیزى که در خط امام، مهم است، تعقیب هدف اسلامى و حاکمیت اسلامى در صحنه ایمان و در صحنه عمل است.
2. تکیه به مردم است ـ همان طور که عرض کردم ـ هیچ کس در نظام اسلامى نباید مردم، رأى مردم و خواست مردم را انکار کند. حالا بعضى، رأى مردم را پایه مشروعیت مى دانند؛ لااقل پایه اعمال مشروعیت است. بدون آراء مردم، بدون حضور مردم و بدون تحقق خواست مردم، خیمه نظام اسلامى، سر پا نمى شود و نمى ماند.
البته مردم، مسلمانند و این اراده و خواست مردم، در چارچوب قوانین و احکام اسلامى است.امام، مجمع تشخیص مصلحت را درست کرد؛ یعنى آراء مردم که مظهرش مجلس شوراى اسلامى است، و حدود اسلامى که مظهرش شوراى نگهبان است، اگر بین آن ها اختلافى پیدا شد، مجمع تشخیص مصلحت تصمیم مى گیرد. آن جایى که مصلحت کشور اقتضا کند، آن را براین مقدم مى دارد. مجمع تشخیص مصلحت را هم امام درست کرد.
آنچه که در مورد آزادى گفته مى شود، همه در شکم این حرکت عظیم و این سرخط مهمى است که امام براى این کشور به وجود آورد. حالا عده اى تازه از راه رسیده، مى خواهند آزادى، آزادى فکر و آزادى رأى را به امام و دستگاه امام و نظام اسلامى، تازه یاد بدهند و تلقین کنند! این خطى بود که امام، حرکت نظام اسلامى را بر این خط قرار داد. بحمدالله مسؤولان کشور ـ چه امروز، چه در دوره قبل و دولت قبل ـ که همه شاگردان امام بودند و دست پروردگان امام هستند، این چیزها را از بن دندان دانستند و باور کردند؛ نمى خواهد دیگرى بیاید و به این یاد بدهد.
3. از مشخصه هاى خط امام، عدالت اجتماعى و کمک به طبقات مستضعف و محروم است که امام آن ها را صاحب انقلاب و صاحب کشور مى دانست. امام، پابرهنگان را مهمترین عنصر در پیروزى هاى این ملت مى دانست؛ همین طور هم هست و همان طور که گفتیم، امام به گفتن هم اکتفا نکرد.
امام از همان اول انقلاب، جهاد سازندگى، کمیته امداد، بنیاد مستضعفان، بنیاد پانزده خرداد و بنیاد مسکن را به وجود آورد و دستورات مؤکد به دولت هاى وقت داد. عدالت اجتماعى، جزو شعارهاى اصلى است؛ نمى شود این را در درجه دوم قرار داد و به حاشیه راند. مگر مى شود؟! حالا عده اى از آن طرف در مى آیند که امام فرمود: انقلاب ما انقلاب نان نیست، براى نان نیست! بله؛ انقلاب اکتبر روسیه که در سال 1917 پیدا شد، به خاطر قطع شدن نان در شهرهاى اصلى آن روز ـ مثلاً مسکو ـ بود.
اگر مردم آن روز نان داشتند ـ همین نان معمولى ـ آن انقلاب پیش نمى آمد. انقلاب ما این گونه نبود، انقلاب ما بر اساس یک ایمان بود؛ اما معنایش این نیست که انقلاب نباید به زندگى مردم، به اقتصاد، به نان و به رفاه مردم بپردازد. این چه حرفى است!؟ امام به این مسائل مى پرداخت و دستور مى داد و آنچه در درجه اول، مورد نظر امام بود، عبارت بود از طبقات محروم و مستضعف.
البته امروز کنار گودنشین ها، آنهایى که همیشه بلدند گوشه اى بنشینند و دستور و نسخه صادر کنند ـ بدون این که بدانند واقعیت ها چگونه است، یا هیچ مسؤولیتى احساس کنند ـ مى گویند عدالت اجتماعى تحقق پیدا نکرده است! البته عدالت اجتماعى کامل، بلاشک تحقق پیدا نکرده است ـ خیلى باید مجاهدت کنیم ـ اما نظام اسلامى آمد و آن برنامه و نقشه غلطى را که در این مملکت بود ـ که هیچ حقى براى روستا و روستانشین و شهرهاى دور دست و طبقات محروم قائل نبودند ـ تغییر داد و بیشترین اهتمام را روى این چیزها گذاشت.
امروز بیشترین اهتمام دولت خدمتگزار ما براى نقاط محروم است. در طول دوران انقلاب، همیشه دولت ها این طور بودند؛ بیشترین اهتمامشان براى مردم محروم و نقاط محروم بود و کارهاى فراوان و خدمات عظیمى هم انجام گرفته است. این ها به برکت همین عنصر عدالت اجتماعى در خط امام است.
4. یک عنصر دیگر، دشمن شناسى و فریب نخوردن از دشمن است. اولین کار دشمن این است که تبلیغ مى کند هیچ دشمنى وجود ندارد! چطور نظام اسلامى دشمن ندارد؟! جهانخواران را از این سفره به یغما رفته سال هاى متمادى، محروم کرده است؛ معلوم است که دشمنند، مى بینیم که دشمنى مى کنند ـ در تبلیغات، در محاصره اقتصادى ـ هر کارى که مى توانند در تقویت دشمن علیه نظام، مى کنند؛ صریح هم مى گویند!
در این مملکت، آنچه که براى امریکا، براى استکبار و براى جهانخواران قابل قبول نیست، استقلال این مملکت و استقلال و بیدارى این مردم است؛ آن دست ردّى است که این مردم به سینه دشمنان این کشور و جهانخواران زده اند؛ این را نمى خواهند. با اسلام هم که دشمنند، به این علت است که اسلام این بیدارى را به مردم داده است؛ با این دشمنند. امام، دشمن را مى شناخت؛ روش هاى سیاسى و روش هاى تبلیغاتى آن ها را مى فهمید، مى شناخت و در مقابل آن ها محکم مى ایستاد.
5. محور دیگر، علاقه و حساس بودن به سرنوشت مسلمانان عالم است. مسلمانان عالم، عقل استراتژیک نظام اسلامى به حساب مى آیند. الان ملت ها در آسیا، در افریقا و در همین منطقه خود ما طرفدار نظام اسلامى هستند. این اظهار ارادتى که به امام و به انقلاب مى کنند، سابقه ندارد؛ نه امروز نسبت به هیچ کشورى در دنیا وجود دارد و معمول است و نه در گذشته چنین چیزى بوده است. این به خاطر اسلام است. امام روى سرنوشت برادران مسلمان، حساس بود.
6. و بالاخره تعالى علمى و سازندگى کشور. این ها سرفصل هاى عمده خط امام است؛ اسلام، مردم، پیشرفت کشور، دشمنى با دشمنان و حساسیت نسبت به امت اسلامى در آن هست. این ها خط امام است؛ ما به این ها پایبند بودیم و هستیم و به فضل پروردگار خواهیم بود.2
مکتب سیاسى امام خمینی (رحمه الله) و شاخصه هاى آن
راز موفقیت امام در مکتبى است که عرضه کرد و توانست آن را به طور مجسم و به صورت یک نظام، در مقابل چشم مردم جهان قرار دهد. البته انقلاب عظیم اسلامى ما به دست مردم به پیروزى رسید و ملت ایران عمق توانایى ها و ظرفیت فراوان خود را نشان داد؛ اما این ملت بدون امام و مکتب سیاسى او قادر به چنین کار بزرگى نبود.مکتب سیاسى امام میدانى را باز مى کند که گستره آن حتى از تشکیل نظام اسلامى هم وسیع تر است. مکتب سیاسى اى که امام آن را مطرح و براى آن مجاهدت کرد و آن را تجسم و عینیت بخشید، براى بشریت و براى دنیا حرف تازه دارد و راه تازه پیشنهاد مى کند. چیزهایى در این مکتب وجود دارد که بشریت تشنه آنهاست؛ لذا کهنه نمى شود. کسانى که سعى مى کنند امام بزرگوار ما را به عنوان یک شخصیت متعلق به تاریخ و متعلق به گذشته معرفى کنند، در تلاش خود موفق نخواهند شد.
امام در مکتب سیاسى خود زنده است، و تا این مکتب سیاسى زنده است، حضور و وجود امام در میان امت اسلامى، بلکه در میان بشریت، منشأ آثار بزرگ و ماندگار است.
مکتب سیاسى امام داراى شاخصهایى است. من امروز چند خط از خطوط برجسته این مکتب را در این جا بیان مى کنم.
1. یکى از این خطوط این است که در مکتب سیاسى امام، معنویت با سیاست در هم تنیده است.
در مکتب سیاسى امام، معنویت از سیاست جدا نیست؛ سیاست و عرفان، سیاست و اخلاق. امام که تجسم مکتب سیاسى خود بود، سیاست و معنویت را با هم داشت و همین را دنبال مى کرد؛ حتى در مبارزات سیاسى، کانون اصلى در رفتار امام، معنویت او بود. همه رفتارها و همه مواضع امام حول محور خدا و معنویت دور مى زد.
امام به اراده تشریعى پروردگار اعتقاد و به اراده تکوینى او اعتماد داشت و مى دانست کسى که در راه تحقق شریعت الهى حرکت کند، قوانین و سنت هاى آفرینش کمک کار اوست. او معتقد بود که: «وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ الله عَزِیزاً حَکیماً». امام قوانین شریعت را بستر حرکت خود مى دانست و علائم راهنماى حرکت خود به شمار مى آورد. حرکت امام براى سعادت کشور و ملت، بر مبناى هدایت شریعت اسلامى بود؛ لذا «تکلیف الهى» براى امام کلید سعادت به حساب مى آمد و او را به هدف هاى بزرگ آرمانى خود مى رساند.
این که از قول امام معروف است و همه مى دانیم که گفته بودند «ما براى تکلیف عمل مى کنیم، نه براى پیروزى»، به معناى بى رغبتى ایشان به پیروزى نبود. بدون تردید پیروزى در همه هدف هاى بزرگ، آرزوى امام بود. پیروزى جزو نعمت هاى خداست و امام به پیروزى علاقه مند بود ـ نه این که علاقه مند نبود یا بى رغبت بود ـ اما آنچه او را به سوى آن هدف ها پیش مى برد، تکلیف و عمل به وظیفه الهى بود؛ براى خدا حرکت کردن بود. چون انگیزه او این بود، لذا نمى ترسید؛ شک نمى کرد؛ مأیوس نمى شد؛ مغرور نمى شد؛ متزلزل و خسته هم نمى شد. این ها خاصیت عمل به تکلیف و عمل براى خداست.
کسى که براى تکلیف عمل مى کند، دچار تردید و تزلزل شود؛ ترسیده و خسته نمى شود؛ از راه برنمى گردد و مصلحت اندیشى هاى شخصى، تعیین کننده راه و جهتگیرى او نمى شود. کسى که سیاست را با عرفان جمع مى کند و معنویت را با حرکت سیاسى، یکجا در برنامه زندگى خود قرار مى دهد، براى او ترس از مرگ معنا ندارد؛ ترس از شکست هم معنا ندارد. این درست نقطه مقابل سیاست کهنه شده و از مد افتاده غربى است که به دروغ آن را سیاست مدرن مى گویند؛ یعنى تفکیک دین از سیاست، و تفکیک دولت از معنویت.
تمدن غربى بر پایه ستیز با معنویت و طرد معنویت بنا شد؛ این خطاى بزرگ کسانى بود که تمدن و حرکت علمى و صنعتى را در اروپا شروع کردند. به علم اهمیت دادند ـ این خوب بود ـ اما با معنویت به جنگ برخاستند؛ این بد و انحراف بود. لذا این تمدن مادى و دور از معنویت هرچه پیشرفت کند، انحرافش بیشتر مى شود؛ هم خود آن ها و هم همه بشریت را با میوه زهرآگین خود تلخکام مى کند؛ همچنان که تا امروز کرده است.
پدیده استعمار ـ که ده ها کشور و میلیون ها انسان را سال هاى متمادى غرق در سخت ترین و شدیدترین محنت ها کرد ـ یکى از چیزهایى است که در نتیجه تفکیک علم از معنویت، سیاست از معنویت و دولت از اخلاق در اروپا اتفاق افتاد. دو جنگ جهانى اول و دوم هم از همان میوه هاى تلخ بود. کمونیزم و حکومت هاى اختناق مارکسیستى هم جزو نتیجه ها و میوه هاى تلخ جدایى حرکت علمى و صنعتى از معنویت بود. ویران شدن کانون خانواده، سیلاب فساد جنسى و طغیان سرمایه دارى افراطى، همه نتایج همان تفکیک است...
2. شاخص دوم، اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم است؛ هم کرامت انسان، هم تعیین کننده بودن اراده انسان.
در مکتب سیاسى امام، هویت انسانى، هم ارزشمند و داراى کرامت است، هم قدرتمند و کارساز است. نتیجه ارزشمندى و کرامت داشتن این است که در اداره سرنوشت بشر و یک جامعه، آراء مردم باید نقش اساسى ایفا کند. لذا مردم سالارى در مکتب سیاسى امام بزرگوار ما ـ که از متن اسلام گرفته شده است ـ مردم سالارى حقیقى است؛ مثل مردم سالارى امریکایى و امثال آن، شعار و فریب و اغواگرى ذهن هاى مردم نیست.
مردم با رأى خود، با اراده خود، با خواست خود و با ایمان خود راه را انتخاب مى کنند؛ مسؤولان خود را هم انتخاب مى کنند. لذا دو ماه از پیروزى انقلاب نگذشته بود که امام اصل نظام برآمده از انقلاب را به رأى مردم گذاشت. شما این را مقایسه کنید با رفتارى که کودتاگران نظامى در دنیا مى کنند، رفتارى که حکومت هاى کمونیستى مى کردند، و رفتارى که امروز امریکا مى کند.
امروز امریکا بعد از پانزده ماه که با اشغال نظامى عراق را گرفته است، هنوز به مردم این کشور اجازه نمى دهد که بگویند براى حکومت خود چه چیز و چه کسانى را مى خواهند. نماینده سازمان ملل دیروز مصاحبه مى کند و مى گوید چون امریکایى ها در عراق حضور نظامى دارند، باید رأى حاکم امریکایى در انتخاب عناصر دولت مراعات شود! دموکراسى این ها این است.
نام دموکراسى، اغواگرى است. دموکراسى حتى در کشورهاى خودشان هم، یک مردم سالارى حقیقى نیست؛ جلوه فروشى به وسیله تبلیغات رنگین و پول هاى بى حسابى است که در این راه خرج مى کنند؛ لذا آراء مردم گم است.
در مکتب سیاسى امام رأى مردم به معناى واقعى کلمه تأثیر مى گذارد و تعیین کننده است. این، کرامت و ارزشمندى رأى مردم است. از طرف دیگر امام با اتکاء به قدرت رأى مردم معتقد بود که با اراده پولادین مردم مى شود در مقابل همه قدرت هاى متجاوز جهانى ایستاد؛ و ایستاد. در مکتب سیاسى امام، مردم سالارى از متن دین برخاسته است؛ از «أَمْرُهُمْ شُورى بَینَهُمْ» برخاسته است؛ از «هُوَ الَّذِی أَیدَک بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤمِنِینَ»برخاسته است. ما این را از کسى وام نگرفته ایم.
عده اى مى خواهند وانمود کنند که نقش مردم در اداره حکومت ها را باید غربى ها بیایند به ما یاد بدهند! غربى ها خودشان هنوز در خم یک کوچه گرفتارند! همین امریکایى ها و همین مدعیان دموکراسى، دیکتاتورهایى از قبیل محمدرضاى پهلوى را ـ که سى و پنج سال در این مملکت دیکتاتورى مطلق داشت و قبل از او پدرش حدود بیست سال در این کشور دیکتاتورى کرد ـ در آغوش گرفتند و پشتیبانى کردند و از آن ها حمایت کردند. این ها طرفدار دموکراسى اند؟! دروغ مى گویند.
هر کس مى خواهد دموکراسى این ها را ببیند، به عراق برود. برود رفتار آن را با مردم مظلوم افغانستان ببیند. برود دموکراسى امریکایى را از حمایت بى دریغ امریکا از شارون جنایتکار ببیند. دموکراسى آن ها این است؛ ما از این دموکراسى یاد بگیریم؟! این ها براى انسان نقش و ارزش قائلند؟
شما ببینید امروز در فلسطین چه فجایعى دارد اتفاق مى افتد. آیا فلسطینى ها انسان نیستند؟ آیا صاحب سرزمین خود نیستند؟ آیا حق ندارند رأى و عقیده داشته باشند؟ امروز زشت ترین و فجیع ترین رفتار در فلسطین و عراق و افغانستان ـ و قبل از این در بسیارى از مناطق دیگر دارد صورت مى گیرد؛ آن وقت همان کسانى که این رفتارهاى زشت را انجام مى دهند، خجالت نمى کشند و ادعاى دموکراسى مى کنند!
رئیس جمهور امریکا وقیحانه ادعا مى کند که رسالت گسترش دموکراسى در دنیا و خاورمیانه بر دوش او سنگینى مى کند! دموکراسى آن ها را در زندان امثال ابوغریب ـ که در عراق و گوانتانامو کم هم نیستند ـ مردم دنیا دارند مى بینند. این، دموکراسى و حقوق بشر آنهاست! بسیار غافلانه است اگر کسى در داخل جوامع ما و در میان امت اسلامى خیال کند که غربى ها باید بیایند به ملت هاى ما دموکراسى و مردم سالارى یاد بدهند!
ما توقع داریم گویندگان و نویسندگانى که از انصاف برخوردار هستند، طورى حرف نزنند و طورى ننویسند که گویى امروز آن ها دارند به مردم ما پیام مردم سالارى مى دهند. مردم سالارى را امام آورد؛ مردم سالارى را انقلاب آورد. در کشورى که در طول قرن هاى متمادى، جز در برهه هاى بسیار کوتاه ـ که مثل یک لحظه گذشته است ـ معناى رأى و اراده مردم را نمى دانستند ـ ما در طول عمر خود چشممان به صندوق رأى نیفتاده بود! براى رأى مردم ایران کسى ارزش قائل نبود و دیکتاتورها در تمام دوران حکومت خود بیشترین بى اعتنایى را به مردم ما مى کردند ـ امام و انقلاب و نظام اسلامى ما مردم سالارى را آورد. عده اى طورى حرف مى زنند که گویا ما تازه داریم وارد میدان مردم سالارى مى شویم! این بى انصافى نیست؟ این چشم بستن بر روى حقیقت نیست؟
3. شاخص سوم از شاخص هاى مکتب سیاسى امام، نگاه بین المللى و جهانى این مکتب است.
مخاطب امام در سخن و ایده سیاسى خود، بشریت است؛ نه فقط ملت ایران. ملت ایران این پیام را به گوش جان شنید، پایش ایستاد، برایش مبارزه کرد و توانست عزت و استقلال خود را به دست آورد؛ اما مخاطب این پیام، همه بشریت است.
مکتب سیاسى امام این خیر و استقلال و عزت و ایمان را براى همه امت اسلامى و همه بشریت مى خواهد؛ این رسالتى است بر دوش یک انسان مسلمان. البته تفاوت امام با کسانى که براى خود رسالت جهانى قائلند، این است که مکتب سیاسى امام با توپ و تانک و اسلحه و شکنجه نمى خواهد ملتى را به فکر و به راه خود معتقد کند.
امریکایى ها هم مى گویند ما رسالت داریم در دنیا حقوق بشر و دموکراسى را توسعه دهیم. راه گسترش دموکراسى، کاربرد بمب اتم در هیروشیماست؟! توپ و تانک و جنگ افروزى و کودتاگرى در امریکاى لاتین و آفریقاست؟! امروز هم در خاورمیانه این همه دغل بازى و فریبگرى و ظلم و جنایت به چشم مى خورد. با این وسایل مى خواهند حقوق بشر و رسالت جهانى شان را گسترش دهند!
مکتب سیاسى اسلام فکر درست و سخن نوى خود را با تبیین در فضاى ذهن بشریت رها مى کند و مثل نسیم بهارى و عطر گل ها در همه جا مى پیچد. کسانى که شامه درستى داشته باشند، آن را استشمام مى کنند و از آن بهره مى برند؛ همچنان که امروز در بسیارى از کشورهاى دنیا بهره آن را برده اند.
فلسطینى ها مى گویند ما حیات دوباره و بیدارى خود را از پیام امام گرفته ایم؛ لبنانى ها مى گویند ما پیروزى خود بر ارتش رژیم صهیونیستى و اخراج صهیونیست ها را از مکتب امام درس گرفته ایم؛ مسلمان ها در هر نقطه دنیا ـ جوان هاى مسلمان، روشنفکران مسلمان، نخبگان مسلمان ـ فتوحات فکرى خود در میدان سیاسى را برخاسته و برآمده از مکتب فکرى امام مى دانند؛ توده هاى امت اسلامى با نام اسلام احساس عزت مى کنند؛ این همان نگاه بین المللى مکتب امام به مسائل بشر است؛ مخصوص دنیاى اسلام هم نیست؛ لذا امروز مسأله فلسطین براى ما یک مسأله اصلى است؛ مصایب امت اسلامى براى ما دردناک است.
آنچه در دنیاى اسلام اتفاق مى افتد، براى ملت ایران و کسانى که به نام و یاد امام بزرگوار دلبسته و دلخوش هستند، مسائل اساسى است؛ نمى توانند نسبت به این مسائل بى تفاوت بگذرند. براى همین است که دنیاى استکبار مى خواهد بزرگترین جنایت ها را نسبت به ملت هاى مسلمان انجام دهد؛ در حالى که دیگر ملت هاى مسلمان نبینند، نفهمند و تصمیم نگیرند؛ حتى اعتراض هم نکنند. ملت ایران مى بیند، مى فهمد، اعتراض مى کند، موضع مى گیرد و نسبت به مسائل دنیاى اسلام بى تفاوت نمى ماند.
4. شاخص مهم دیگر مکتب سیاسى امام بزرگوار ما پاسدارى از ارزشهاست، که مظهر آن را امام بزرگوار در تبیین مسأله ولایت فقیه روشن کردند.
از اول انقلاب اسلامى و پیروزى انقلاب و تشکیل نظام اسلامى، بسیارى سعى کرده اند مسأله ولایت فقیه را نادرست، بد و برخلاف واقع معرفى کنند؛ برداشت هاى خلاف واقع و دروغ و خواسته ها و توقعات غیرمنطبق با متن نظام سیاسى اسلام و فکر سیاسى امام بزرگوار.
این که گاهى مى شنوید تبلیغاتچى هاى مجذوب دشمنان این حرف ها را مى پراکنند، مربوط به امروز نیست؛ از اول، همین جریانات و دست آموزها و تبلیغات دیگران این حرف ها را مطرح مى کردند. عده اى سعى مى کنند ولایت فقیه را به معناى حکومت مطلقه فردى معرفى کنند؛ این دروغ است. ولایت فقیه طبق قانون اساسى ما ـ نافى مسؤولیت هاى ارکان مسؤول کشور نیست. مسؤولیت دستگاه هاى مختلف و ارکان کشور غیرقابل سلب است. ولایت فقیه، جایگاه مهندسى نظام و حفظ خط و جهت نظام و جلوگیرى از انحراف به چپ و راست است؛ این اساسى ترین و محورى ترین مفهوم و معناى ولایت فقیه است.
بنابراین ولایت فقیه نه یک امر نمادین و تشریفاتى محض و احیانا نصیحت کننده است ـ آن طورى که بعضى از اول انقلاب این را مى خواستند و ترویج مى کردند ـ نه نقش حاکمیت اجرایى در ارکان حکومت دارد؛ چون کشور مسؤولان اجرایى، قضایى و تقنینى دارد و همه باید بر اساس مسؤولیت خود کارهایشان را انجام دهند و پاسخگوى مسؤولیت هاى خود باشند.
نقش ولایت فقیه این است که در این مجموعه پیچیده و در هم تنیده تلاش هاى گوناگون نباید حرکت نظام، انحراف از هدف ها و ارزش ها باشد؛ نباید به چپ و راست انحراف پیدا شود. پاسدارى و دیده بانى حرکت کلى نظام به سمت هدف هاى آرمانى و عالى اش، مهمترین و اساسى ترین نقش ولایت فقیه است.
امام بزرگوار این نقش را از متن فقه سیاسى اسلام و از متن دین فهمید و استنباط کرد؛ همچنان که در طول تاریخ شیعه و تاریخ فقه شیعى در تمام ادوار، فقهاى ما این را از دین فهمیدند و شناختند و به آن اذعان کردند. البته فقها براى تحقق آن فرصت پیدا نکردند، اما این را جزو مسلّمات فقه اسلام شناختند و دانستند؛ و همین طور هم هست.
این مسؤولیت بسیار حساس و مهم، به نوبه خود، هم از معیارها و ضابطه هاى دینى و هم از رأى و خواست مردم بهره مى برد؛ یعنى ضابطه رهبرى و ولایت فقیه، طبق مکتب سیاسى امام بزرگوار ما، ضابطه هاى دینى است؛ مثل ضابطه کشورهاى سرمایه دارى، وابستگى به فلان جناح قدرتمند و ثروتمند نیست. آن ها هم ضابطه دارند و در چارچوب ضوابط شان انتخاب مى کنند، اما ضوابط آن ها این است؛ جزو فلان باند قدرتمند و ثروتمند بودن، که اگر خارج از آن باند باشند، ضابطه را ندارند.
در مکتب سیاسى اسلام، ضابطه، این ها نیست؛ ضابطه، ضابطه معنوى است. ضابطه عبارت است از علم، تقوا و درایت. علم، آگاهى مى آورد؛ تقوا، شجاعت مى آورد؛ درایت، مصالح کشور و ملت را تأمین مى کند؛ این ضابطه هاى اصلى است برطبق مکتب سیاسى اسلام. کسى که در آن مسند حساس قرار گرفته است، اگر یکى از این ضابطه ها از او سلب شود و فاقد یکى از این ضابطه ها شود، چنانچه همه مردم کشور هم طرفدارش باشند، از اهلیت ساقط خواهد شد.
رأى مردم تأثیر دارد، اما در چارچوب این ضابطه. کسى که نقش رهبرى و نقش ولى فقیه را بر عهده گرفته، اگر ضابطه علم یا ضابطه تقوا یا ضابطه درایت از او سلب شد، چنانچه مردم او را بخواهند و به نامش شعار هم بدهند، از صلاحیت مى افتد و نمى تواند این مسؤولیت را ادامه دهد.
از طرف دیگر کسى که داراى این ضوابط است و با رأى مردم که به وسیله مجلس خبرگان تحقق پیدا مى کند ـ یعنى متصل به آراء و خواست مردم ـ انتخاب مى شود، نمى تواند بگوید من این ضوابط را دارم؛ بنابراین مردم باید از من بپذیرند. «باید» نداریم. مردم هستند که انتخاب مى کنند. حق انتخاب، متعلق به مردم است. ببینید چقدر شیوا و زیبا ضوابط دینى و اراده مردم ترکیب یافته است؛ آن هم در حساس ترین مرکزى که در مدیریت نظام وجود دارد. امام این را آورد.
بدیهى است که دشمنان امام خمینى و دشمنان مکتب سیاسى او از این نقش خوششان نمى آید؛ لذا او را آماج حملات قرار مى دهند. در رأس این ها کسانى هستند که به برکت امام بزرگوار ما و مکتب سیاسى او، دستشان از غارت منابع مادى و معنوى این کشور کوتاه شده است. آن ها جلودارند، یک عده هم دنبالشان حرکت مى کنند. بعضى مى فهمند چه کار مى کنند، بعضى هم نمى فهمند چه کار مى کنند.
5. آخرین نکته اى که به عنوان شاخصه مکتب سیاسى امام عرض مى کنم، مسأله عدالت اجتماعى است.
عدالت اجتماعى یکى از مهمترین و اصلى ترین خطوط در مکتب سیاسى امام بزرگوار ماست. در همه برنامه هاى حکومت ـ در قانونگذارى، در اجرا، در قضا ـ باید عدالت اجتماعى و پُر کردن شکاف هاى طبقاتى، مورد نظر و هدف باشد. این که ما بگوییم کشور را ثروتمند مى کنیم ـ یعنى تولید ناخالص ملى را بالا مى بریم ـ اما ثروت ها در گوشه اى به نفع یک عده انبار شود و عده کثیرى هم از مردم دستشان خالى باشد، با مکتب سیاسى امام نمى سازد.
پُر کردن شکاف اقتصادى در بین مردم و رفع تبعیض در استفاده از منابع گوناگون ملى در میان طبقات مردم، مهمترین و سخت ترین مسؤولیت ماست. همه برنامه ریزان، قانونگذاران، مجریان و همه کسانى که در دستگاه هاى گوناگون مشغول کار هستند، باید این را مورد توجه قرار دهند و یکى از مهمترین شاخص هاى حرکت خود به حساب آورند.
جمع بندی و نتیجه گیری
در این نوشتار، برخى از ابعاد وجودى معمار کبیر انقلاب اسلامى و ابرمرد تاریخ معاصر حضرت امام خمینى قدس سره الشریف از دیدگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی امام خامنه ای مدظله العالی بیان گردید.از جمله سرفصل هاى عمده خط امام خمینی (رحمه الله)، به پاسداشت اسلام و دین، تکیه به مردم، عدالت اجتماعى و کمک به طبقات مستضعف و محروم، دشمن شناسى و فریب نخوردن از دشمن، علاقه و حساس بودن به سرنوشت مسلمانان عالم و بالاخره تعالى علمى و سازندگى کشور اشاره نمودیم.
همچنین موارد ذیل را به عنوان شاخصه هاى مکتب سیاسى امام خمینی (رحمه الله)، بیان نمودیم:
1. معنویت با سیاست در هم تنیده است؛
2. اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم است؛ هم کرامت انسان، هم تعیین کننده بودن اراده انسان؛
3. نگاه بین المللى و جهانى این مکتب؛
4. پاسدارى از ارزشهاست، که مظهر آن را امام بزرگوار در تبیین مسأله ولایت فقیه روشن کردند؛
5. عدالت اجتماعى که یکى از مهمترین و اصلى ترین خطوط در مکتب سیاسى امام بزرگوار ماست.
امید است این مطالب در شناخت برخى از ابعاد وجودى امام خمینی (رحمه الله) و ویژگی های خط آن امام راحل و شاخصه های مکتب سیاسی ایشان به نسل جوان مفید واقع شود.
پینوشتها:
1. پیام رهبر معظم انقلاب به مناسبت اولین سالگرد ارتحال امام خمینى ره، 10/3/1369.
2. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه هاى نماز جمعه تهران، 14/3/1378.
3. بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم پانزدهمین سالگرد ارتحال امام خمینى، 14/3/1383.
منبع:
مرید و مراد (گزیده بیانات رهبر فرزانه انقلاب درباره حضرت امام خمینى قدس سره)، حسن قدوسى زاده، دفتر نشر معارف، چاپ اول، زمستان 1388.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}