مقدمه:

تحجر چیست ؟ و ریشه تحجر از چه زمانی بوده است؟ و دلیل اصلی شکل گیری و تداوم تحجر چیست؟ متخجرین چه ویژگی هایی دارند؟ و پیامد تحجر چیست؟
 
 با الهام از ریشه یابی قرآنی در تفاسیر دلیل اصلی تحجر، به دور شدن فرد از تعقل و اندیشه ورزی آزاد برمی گردد و رابطه تحجر با فلسفه ستیزی، عقل گریزی و اخباریگری هم در همین مسیر قابل توصیف و تحلیل است.
 
تحجر در تاریخ اسلام سابقه طولانی دارد. مشهور‌ترین و در عین حال، مخرب‌ترین و منفورترین صحنه تحجر را می‌توان در مواجهه خوارج یا همان مارقین با امام علی (ع) درک کرد.
 
عمده متحجرین که به آنها جزم‌اندیش هم گفته میشود، سابقه عقل گریزی داشته اند. الان هم کسانی اهل تحجرورزی هستند .
 
عمدتا کسانی هستند که نه تنها به تفکر و عقل ورزی آزاد وقعی نمی نهند، بلکه آن را مانع دین‌مداری با محوریت قرآن و سنت، معرفی می کنند.
 
در حقیقت جهل، نداشتن قوه تفکر و آزاداندیشی، و در نهایت کج اندیشی و انحراف متحجرین ضربات سنگینی به اسلام  زده است.
 
در این بحث برای پاسخ به سوالات فوق از بیانات امام خمینی رضوان الله تعالی علیه دراین موضوع استفاده بیشتری خواهیم کرد.
 

تحجر در معنا و اصطلاح

تحجر از ریشه «حَجَر» به معنای سنگ شدن ، ارتجاع، جمود، تاریک اندیشی ، سخت شدن، سفت شدن این واژه وقتی گِل سنگ می‌شود.
 
 یا کسی کاری را که خداوند برای او فراخ و حلال قرار داده، بر خود تنگ و حرام می‌کند، به کار می‌رود. [1]
 
تحجّر در اصطلاح به بسته‌ بودن ذهن، تنگ‌نظری و داشتن اندیشه ساکن و راکد گفته می‌شود. فرد متحجر دارای اندیشه و خصوصیاتی است که پذیرای مسائل و موضوعات فرهنگی و فکری جدید نیست.[2]
 
 تحجر که نوعی بیماری اجتماعی خوانده شده‌است، از موانع تعالی و تکامل عقل به حساب می‌آید و متحجران به استدلال عقلی و منطقی که علیه دیدگاه‌های آنان وجود دارد، بی‌توجه‌اند.[3]
 
نقطه افراطی مقابل تحجر، اباحی‌گری قرار دارد که بی‌اعتقادی و بی‌دینی است و حد وسط آن عقل‌گرایی است.[4]
 
امام‌خمینی در مجموع تحجرگرایی را برداشت ناقص و سطحی از دین، گرایش‌های همراه با جهل، جمود، ظاهرگرایی و مقدس‌مآبی، توجه به ظاهر دیانت و اصالت‌دادن به آن و غفلت از باطن و اهداف آن و درک صحیح نداشتن از مصالح دینی و اجتماعی و باور نداشتن به نقش زمان و مکان در اجتهاد، دانسته‌است.[5]
 
 ایشان در کنار تحجرگرایی به واژگان مترادف آن مانند: شری‌گری،ظاهربینی،مقدس‌نمایی،واپس‌گرایی[و جمود[۱۲] نیز اشاره کرده‌است.
 

تاریخ و پیشیته تحجرگرایی

تحجر و تحجرگرایی قدمتی همزاد تاریخ ادیان و عقاید بشری دارد. مشرکان و منکران به جهت ایستادگی در برابر قیام اصلاحی پیامبران، نخستین متحجران شمرده می‌شوند.[7] تحجر در تاریخ تفکر و تمدن اسلامی نیز دیده می‌شود.
 

تحجر در صدر اسلام

از نظر اسلام امری مذموم و در آیات قرآن از آن به قساوت قلب تعبیر شده است.افراد متحجر از یادآوری و تذکر و نصیحت روی گردان و بر تغافل نسبت به حقیقت و بی‌خبری از آن تعمد می‌ورزند.
 
این مسئله ریشه در کفر، تقلید از عوام، همنشینی با بدان و فاجران و مجرمان، دنیاپرستی، هواپرستی، آرزوهای دور و دراز، جهل، گناه، پیشینه
 

تحجر گرایی  در زمان پیامبر

در حدیثى از پیامبر (ص) چنین نقل شده است که حضرت مشغول نماز بود ، شنید مرد عربى مى‏گوید : اللهم ارحمنى و محمدا و لا ترحم معنا احدا. یعنی:خداوندا تنها من و محمد (ص) را مشمول رحمت قرار بده و هیچکس دیگر را در این رحمت وارد مکن !
 
 هنگامى که پیامبر (ص) سلام نماز را داد رو به او کرده فرمود : لقد تَحَجَّرتَ واسعا ! یعنى موضوع نامحدود و وسیعى را محدود ساختى و جنبه اختصاصى به آن دادى ! اشاره به اینکه رحمت بى‏پایان خدا به هیچ صورت نمى‏تواند محدود به من و تو باشد.
 
 بااین بیان ازلفظ تحجر محدودنگری, سخت گیری, تنگ نظری وبه یک معنا خشونت استفاده می شودودرمقابل آن نرم خوئی, مهربانی و وسعت نظر می باشد .
 
خداوند درقرآن کریم باالفاظی دیگرنتیجه تحجروراه مقابله باآن رابیان نموده است فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی اْلأَمْرِ[8]
به سبب رحمت خداست که تو با آنها این چنین خوش خوى و مهربان هستى. اگر تندخو و سخت‏دل مى‏بودى از گرد تو پراکنده مى‏شدند.
 
 پس بر آنها ببخشاى و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با ایشان مشورت کن.فظ: در لغت به معنى کسى است که سخنانش تند و خشن است ، و غلیظ القلب: به کسى میگویند که سنگدل مى‏باشد و عملا انعطاف و محبتى نشان نمى‏دهد
 
 بنا براین ، این دو کلمه گرچه هر دو به معنى خشونت است,اما یکى غالبا در مورد خشونت در سخن و دیگرى در مورد خشونت در عمل به کار مى‏رود و به این ترتیب خداوند اشاره به نرمش کامل پیامبر (ص) و انعطاف او در برابر افراد نادان وبخشش گنهکار می کند.‏
 
پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) و محروم‌شدن مسلمانان از اهل بیت(ع) که منبع اصیل فهم و درک اسلام بودند، جریان‌های بدعت‌گذار و تحجرگرا در جامعه اسلامی شکل گرفتند.[9] کسانی که تدابیر الهی پیامبر(ص) برای اداره جامعه پس از خود را شاهد بودند،
  
 اما امامت و رهبری جامعه به دست اهل بیت (ع) را نپذیرفتند، سرنوشت دیگری را برای جامعه رقم زدند. این گروه از مسلمانان اگرچه به ظاهر، اسلام آورده بودند، در ادامه راه از باورهای قبیله‌ای خود دست برنداشتند.
 
 و با گرفتارشدن در تحجر فکری، از پذیرش دستور خدای تعالی و پیامبر اکرم (ص) امتناع کردند. با حاکمیت این جریان و جلوگیری از نوشتن حدیث و تفسیر قرآن،
 
 زمینه ظهور جریان‌های مخالف عقل و تعقل فراهم شد[و پس از آن خوارج به عنوان نخستین گروه و فرقه جمودآمیز تاریخ اسلام نمود پیدا کرد. [10]
 

تحجر در دوران حضرت علی (ع)

اینکه درروش تربیتی وسلوک اجتماعی اسلام سفارش به عطوفت ومهربانی شده واینکه احتمال اشتباه وخطای درفهم برای غیرمعصوم متصور وبلکه حتمی می باشد وازجزم اندیشی وجمود برقالب ها تحذیرنموده است.
 
 لذا درجامعه ما اصحاب تفکربه مدعیان اندیشه ای که برفهم خودتکیه می کنندودچارجزمیت ذهنی وانحصار فکری وجمود می شوندوحتی به نام خداسخن می گویند را متحجر می گویند.
 
وازصدراسلام تاکنون این تحجر ومتحجرین مشکل تمامی مصلحین ومانعی بزرگ درجهت تحقق آرمانهای ایشان بوده اند.
 
ما دراین نوشتار برای نمونه به فرازهایی ازفریادهای جان سوزمصلحین بزرگ درطول تاریخ اسلام می پردا زیم. وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع قَصَمَ ظَهْرِی عَالِمٌ مُتَهَتِّکٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّکٌ فَالْجَاهِلُ یَغُشُّ النَّاسَ بِتَنَسُّکِهِ وَ الْعَالِمُ یَغُرُّهُمْ بِتَهَتُّکِه.
 
علی ع فرمود :کمرمن ر ادوطایفه شکست عالم بی حیاوبی تقوی ونادان مقدس مآب, زیرانادان مقدس, به سبب ظاهرش مردم رافریب می دهد وعالم بی تقوی به واسطه خبث باطن موجب هلاکت مردم می شود [11]
 

تحجر گرایی خوارج

شاید یکی از مهم‌ترین و اثرگذارترین جریاناتی که معمولا به عنوان پیشانی تحجر و جمود شناخته می‌شوند و مولای متقیان را همین گروه به شهادت رساندند، «خوارج» هستند.
 
تفکر خارجی‌گری زائیده گروه خوارج بود و ریشه‌های چنین تفکراتی از زمان پیامبر وجود داشت و در جریان تقسیم غنائم جنگ حنین برخی تجلی‌های فکری آن بروز کرد.
 
اما در زمان امیرالمومنین به صورت یک گروه اجتماعی بروز و ظهور داشت. خوارج گروهی بودند که بعد از جنگ صفین و ماجرای حکمیت صف‌بندی اجتماعی مجزایی پیدا کردند و از اسلام صرفا به پوسته آن اکتفا می‌کردند و برداشت‌های آنان از اسلام فاقد باطن و معنویت درونی بود.
 
پس از پایان یافتن جنگ نهروان یکی از اصحاب امیرالمومنین باتوجه به اینکه کمتر از ده نفر از گروه خوارج زنده مانده بودند تصور می‌کرد ریشه خوارج در طول تاریخ خشکیده شده است و زمانی این را بیان کرد.
 
 حضرت امیر نسبت به این کلام واکنش نشان دادند و چنین فرمودند: و قال (علیه السلام) لما قُتل الخوارج، فقیل له یا أمیرالمؤمنین هلک القوم بأجمعهم: کَلَّا وَ اللَّهِ إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِی أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ قَرَارَاتِ النِّسَاءِ، کُلَّمَا نَجَمَ مِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ حَتَّی یَکُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلَّابِینَ (ع) [12]
 
 نه; به خدا سوگند (این گونه که شما می‌پندارید که خوارج ریشه کن شدند نیست) آنها نطفه‌هایی در پشت پدران و رحم مادران خواهند بود، هر زمان شاخی از آنها سر برآورد قطع می‌شود و در آخر کار، آنان دزدان و راهزنان خواهند شد.
 
این پیش‌گویی امیرالمومنین ناظر بر گرایش فکری ریشه‌داری است که حتی پیامبر و امیرالمومنین نیز نتوانستند با آن مقابله کنند و آن را ریشه‌کن نمایند. لذا این جریان در زمان ما نیز وجود دارد.
 
 و اندکی بررسی عمیق‌تر ناظر بر مشخصه‌های متحجرین با توجه به معیارهایی ائمه معصومین فرموده‌اند در زمان کنونیِ ما، این ادعا را اثبات می‌کند.
 
 با توجه به نقشی که متحجرین و گروه خوارج در به شهادت رساندن امیرالمومنین داشتند شاید دور از واقع نباشد که ادعا کنیم، ضربه‌ای که متحجرین به اسلام و تشیع زدند، دشمنان امیرالمومین در جنگ‌های رودررو نزدند.
 
 لذا می‌توان از این حیث و به یک معنا متحجرین را منافقانی ناآگاه دانست که ضربات جبران ناپذیری بر پیکره تشیع وارد کردند.
 
ضربه مهم دیگری که متحجرین بر اسلام و مکتب امامیه وارد کردند ناظر بر درک خشک و دور از واقعیتی است که توان گره‌گشایی از حیات اجتماعی مسلمین را ندارد.
 
این تفکر دقیقا در همان نقطه‌ای قرار دارد که مسیحیت در قرون وسطی قرار داشت. مسیحیت در قرون وسطی کارویژه‌ای عملیاتی برای حیات اجتماعی نداشت.
 
 و هر آنچه که بود ناظر بر زندگی فردی بود و به همین دلیل با ظهور ایدئولوژی‌های جدید توان محاجه با آنان را نداشت و به کلی به کناره رفت و عرصه حیات سیاسی – اجتماعی را از دست داد.
 

تحجر گرایی اهل حدیث در اهل سنت

اهل حدیث جریان دیگری است که در عالم اسلام پدید آمد. این گروه بحث عقلی در مسائل اصولی اسلامی را حرام می‌داند و با علم کلام، منطق و فلسفه مخالف است.[13]
 
این فرقه از اهل سنت، باور به جبر در افعال انسان دارد و اگرچه اقبالش به احادیث نبوی(ع) است، اجازه هیچ‌گونه تفسیر و تأویل و تحلیل احادیث را نمی‌دهد و تمسک به ظاهر آیات و روایات را کافی می‌داند. [14]
 

تحجر گرایی اخباری‌گری در شیعه

در عالم تشیع نیز جریان اخباری‌گری حدود چهار قرن پیش به وجود آمد. این جریان اجمالاً منکر حجیت عقل بود و استناد به قرآن را نیز به دلیل اینکه فهم قرآن مخصوص اهل بیت پیامبر (ع) است،.
 
 انکار می‌کرد و در میان ادله چهارگانه یعنی عقل، کتاب، سنت و اجماع، تنها سنت را حجت می‌دانست. [15]
 

تحجر گرایی وهابیت

در دوران معاصر نیز وهابیت که جریانی فکری است که ریشه در پاره‌ای از جریان‌های مذهبی صدر اسلام دارد، بسیاری از پدیده‌های جدید را حرام می‌داند[16]
 گفتنی است جمود و تحجر همواره شعارها و نمودهای ثابت و واحدی ندارد. گاهی در چهره اخباری‌گری و دوره‌ای با فلسفه‌ستیزی و در دوران معاصر با تمدن‌ستیزی، نمود پیدا کرده‌است. [17]
 

تحجر گرایی در ادیان دیگر

در دیگر ادیان نیز گروه‌هایی وجود دارند که در جهت مخالف دین خود حرکت می‌کنند و مدعی بازگشت به حالت حقیقی و شکل اولیه دین خودند.
 
و بر برتری این شکل بر دیگر اَشکال دین خود و دیگر ادیان اصرار می‌ورزند؛ همانند دین مسیحیت که در آن گروه‌های راست‌گرای افراطی، معتقدند شیوه تقریرشان از اعتقادات مسیحی، تنها شیوه تبیین درست از این اعتقادات است. [18]
 
راست‌گرایی افراطی، عامل تفرقه و کوته‌نگری در زمینه حقایق پیچیده اخلاقی و دینی مسیحیت است و به روشن‌اندیشی و فهم، توجه و اعتنایی ندارد. [19]
 

تحجر گرایی در ایران

اصطلاح تحجر از دهه‌های پیش از انقلاب اسلامی ایران و به دست سه طیف فکری و سیاسی متضاد، در ادبیات اجتماعی ایران کاربرد یافت.
 
طیف نخست، گروه‌های فکری مخالف دین و روشنفکران غرب‌زده یا شرق‌زده‌ای بودند که اصل دین و هر گونه اعتقاد به مبانی دینی و پایبندی به مناسک و سنت‌های آن را تحجر می‌دانستند. کسانی همچون سیداحمد کسروی، محمدحسن شریعت سنگلجی و علی‌اکبر حکمی‌زاده با خرافه‌دانستن مناسک و آداب دینی و نقد و رد آموزه‌های اسلام و تشیع از این طیف شمرده می‌شوند. [20]
 
 طیف دوم، قدرت‌های استبدادی وابسته که روحانیت و مردم مسلمان را مخالف خود می‌دیدند و باورهای دینی را مانع مقاصد قدرت‌طلبانه خود می‌دانستند، آنان را متحجر می‌نامیدند.
 
 رژیم پهلوی صریحاً این تعبیر را برای مذهبی‌ها به کار می‌برد و اقدامات رضاشاه پهلوی برای مبارزه با حجاب و دیگر مظاهر دینی، مبارزه با خرافات و تحجر خوانده و توجیه می‌شد. [21] محمدرضا پهلوی نیز برخی احکام دینی را کهنه‌پرستی می‌خواند. [22]
 
در میان این دو گروه، طیف سومی هم بودند که بر اجتهاد نو، تأثیر زمان و مکان و فقه پویا تأکید می‌کردند؛ زیرا اجتهاد با روند نوآوری همراه است.
 
 و ابزار آن و همچنین توانایی استنباط حکم شرعی از مصادر قانون‌گذاری اسلامی است و تمامی زمینه‌های تفکر اسلامی را که در همه جوانب زندگی دخالت دارد، شامل می‌شود و اجتهاد را با اهداف شریعت که خود قانون زندگی است، هماهنگ خواهد ساخت.[23]
 
 در این طیف، مصلحان و علمای روشن‌اندیشی ازجمله امام‌خمینی وجود دارند که از سر احیای ارزش‌های فراموش‌شده و برای اصلاح اندیشه و رفتار دینی جامعه، نه اصل دین و دینداران را بلکه برداشت‌های جامد از دین و خشکه‌مقدس‌های ظاهربین را با این تعبیر نقد می‌کردند.
 
از میان عالمان و روشنفکران، ازجمله مرتضی مطهری و سیدمحمود طالقانی از کسانی بودند که تحجر را پدیده‌ای شوم که به سبب کج‌فهمی، التقاط یا تمسک به ظواهر و قالب‌ها با ظاهری دین‌گرایانه در جوامع و نهادهای دینی شکل می‌گیرد،.
 
 تحلیل و نقد می‌کردند؛ برای نمونه مطهری با نقد عمیق و همه‌جانبه از جمود و تحجر، در آثار مختلف خود به این موضوع پرداخته[24].
 
و دیگران نیز با تحلیل‌های نقادانه، تحجر و جنبه‌ها و آثار آن را بررسی کرده‌اند. امام‌خمینی نیز در مقاطع مختلف خطر تحجر و تحجرگرایی و انسان‌های مقدس‌مآب را گوشزد کرده[25]
 
و از آنان به مخالفانِ اسلام ناب محمدی و مروجانِ اسلام آمریکایی یاد کرده[26] و خواستار مقابله با آنان شده ‌است
  

ماهیت، ویژگی‌ها و خاستگاه

اندیشه و عمل متحجرانه دارای ویژگی‌ها و شاخص‌هایی است که رفتار و طرز اندیشه‌ورزی این دست از افراد را از دیگران متمایز می‌سازد.
 
 یکی از این ویژگی‌ها خطای شناختی آنان در فکر و اندیشه و ابتلای آنان به ظاهربینی ازجمله در فهم دین و دوری از تعمق است. در کلام و بیان امام‌خمینی، متحجران افراد کج‌فکر و کج‌فهمی وصف می‌شوند که به ظواهر خشک و بی‌روح احکام و عبادات ازجمله حج و نماز جمعه بسنده می‌کنند و عبور از آن را گناهی نابخشودنی می‌دانند[27]؛
 
 برای نمونه آنان معتقدند غیر از مفسران کسی حق استفاده از قرآن را ندارد و همچنین تدبر در آیات قرآن کریم را با تفسیر به رأی که ممنوع است، اشتباه می‌گیرند.[28]
 
 به عقیده امام‌خمینی، تکیه متحجران بر ظواهر احکام، عبادات، مناسک و مستحبات دین آنان را از محتوا و باطن و احکام اسلام غافل می‌سازد و تسبیح و ذکر، خلاصه اسلام آنان می‌شود.[29]
 
قشری‌گری آنان همراه با ضعف تعقل و تفکر است که از این‌رو باعث می‌شود فرد از افق حیوانیت خود فراتر نرود و به مقام انسانیت که همان تدبیرات عقلی است، وارد نشود. [30]
 
تحجر، از سوی دیگر، آمیخته با تنگ‌نظری است و متحجران چنان‌که امام‌خمینی خاطرنشان ساخته با اطلاعات و آگاهی ضعیف و سطحی خود دربارهٔ دین، در خانه‌ها نشسته و به دیگران اشکال و نقد وارد می‌کنند و به شبهه و تردیدآفرینی می‌پردازند[31]
 
 چنان‌که تفسیر و برداشت نادرست از برخی آموزه‌های دینی مانند زهد، توکل، تقوا، تقیه، انتظار و نکوهش دنیا از دیگر ویژگی‌های تحجرگرایان است[32]
 
امام‌خمینی نمونه این تفسیر غلط را در مفهوم موضوع تقیه می‌دید. ایشان معتقد بود تقیه برای حفظ اسلام و احکام دینی است. و اما زمانی که اصول اسلام و قرآن و مذهب در معرض خطر قرار می‌گیرد، تقیه حرام است[33]
   
همچنین یکی از موارد کج‌فهمی و تفسیر غلط دربارهٔ مفهوم انتظار است. امام‌خمینی توجه داده‌است که انتظار به معنای بی‌توجهی به شیوع مفاسد و گناهان نیست که برخی از صاحبان این افکار مروجان آن‌اند و به این طریق در صدد فریب مردم‌اند. [34]
 
عوام‌زدگی نیز با اموری چون خوگرفتن به گذشته، نبود قدرت تمییز میان حق و باطل و بدعت‌دانستن مسائل جدید همراه است
 
؛ برای نمونه، چنان‌که امام‌خمینی یادآور شده‌است، تحجر باعث شد یادگرفتن زبان خارجی و مطالعه عرفان و فلسفه، گناه و شرک دانسته شود[35]؛
 
افزون بر آن متحجران با دوری و اجتناب از مظاهر تمدن و فناوری‌های جدیدِ فنّاوری در برابر هر گونه نوگرایی مقاومت می‌کنند.
 
عافیت‌طلبی و پرهیز از خطر نیز از ویژگی‌های دیگر این گروه است. امام‌خمینی بارها از عافیت‌طلبی و تن‌پروری مقدس‌نمایان حوزوی انتقاد کرده[و کناره‌گیری از خلق خدا را از صفات جاهلان زاهدنما شمرده‌است.[36]
 
ایشان تأکید می‌کند راحت‌طلبی و گوشه‌گیری، مخالف روش ائمه معصوم (ع) است و آن بزرگواران، اهل سازش نبودند و همواره با ستمگران مبارزه می‌کردند[و در اسلام چیزی به نام عزلت و گوشه‌گیری و دخالت‌نکردن در امور اجتماعی وجود ندارد .
 
و این فکری است که از گروه‌های غیر مسلمان به میان مسلمانان رسوخ کرده‌است. در نگاه ایشان، این دسته از متحجران، مذهب را ابزاری برای کسب و بهره‌برداری مادی خود کرده‌اند[37]؛
 
 چنان‌که یکی از ویژگی‌های متحجران ابتلا به دورویی، نفاق و دروغ مصلحتی است که گاه شناسایی این گروه را سخت می‌سازد و آنان از این ناحیه بیشترین صدمات را به اسلام وارد کرده‌اند[38]؛
 
زیرا پیچیدگی رفتار و گفتارشان، گاه از آنان چهره دلسوز و ظاهرالصلاح و حق‌به‌جانب می‌سازد. از سوی دیگر، امام‌خمینی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کشاکش جریان سنتی و پویا و در اوج جنگ و حساسیت انتخاباتِ دوره سوم مجلس، بحث اسلام ناب و اسلام آمریکایی را مطرح کرد.[39]
 
ایشان در معرفی اسلام آمریکایی و تحجرگرا چند گروه را هم‌ردیف قرار داد که از جمله آنها می‌توان به اسلام مقدس‌مآب‌ها، اسلام متحجران، اسلام سرمایه‌داری و اسلام سازش[40] اشاره کرد .
 
 
از سوی سوم در بررسی خاستگاه تحجر از نگاه امام‌خمینی باید به دو عامل درونی و بیرونی توجه کرد و جهل و ناآگاهی یکی از عوامل درونی افتادن در وادی تحجر و مقدس‌مآبی است.
 
کاربرد واژگان مقدس‌مآب، فاقد شعور، بی‌سواد، احمق، نافهم و ساده‌لوح[41] در سخن ایشان برای متحجران، اشاره به همین عامل است؛
 
چنان‌که غرور، تکبر و خودمحوری فرد باعث می‌شود او از برگشتن به سوی حقیقت خودداری کند و بر موضع نادرست خود پافشاری کند، به گونه‌ای که خود را حق و مطابق راه درست و دیگران را دچار خطا و اشتباه تصور می‌کند.[42]
 
در شناخت عامل بیرونی می‌توان به نفوذ القائات بیگانگان و دشمنان اسلام اشاره کرد که باورهایی نظیر جدادانستن دین از سیاست، گوشه‌گیری، زهدگرایی و عافیت‌طلبی را در جوامع مذهبی و روحانی نفوذ داده و متحجران را از مسیر اسلام ناب منحرف ساخته‌است. [43]
 

عوامل تحجر گرایی چیست؟

در قرآن و روایات، عواملی را برای قساوت قلب و تحجر بیان کرده‌اند که در این مجال، به آن اشاره می‌کنیم:
 
۱. تقلید از عوام سبب تحجّر و جمود است.
مشرکان در توجیه اعمال خود می‌گفتند: چون پدران خود را بر این دین یافتیم این دین را برگزیدیم. [44]
پایبندی بی‌چون و چرا به سنت‌ها و آداب ملی و قومی، سبب تخدیر جامعه و سد راه فکر و نوآوری و مانع شناخت حقیقت است.
 
 البته باید توجه داشت که این گونه از تقلید و پیروی با تقلید از اهل علم و دانشمندان، فرق دارد و این نه تنها مانع شناخت حقیقت و نوآوری نیست بلکه وسیله‌ی تکامل و رشد و ترقی است .
 
‌و به همین دلیل مورد تأیید قرآن قرار گرفته است. چنانکه قرآن برای رسیدن به هدایت و رشد می فرماید:"از اهل ذکر بپرسید". [45] و "به هدایت آنان اقتدا کنید." [46]
 
۲- هم نشینی با بدان و فاجران و مجرمان و تأثیر پذیری از آنان.
۳- دنیاپرستی، هواپرستی و آرزوهای دور و دراز، باعث تنگی روح و قساوت قلب می‌شود. [47]
 
امام صادق (علیه السلام):" اوحی اللَّه عز و جل الی موسی یا موسی لا تفرح بکثرة المال، و لا تدع ذکری علی کل حال، فان کثرة المال تنسی الذنوب، و ان ترک ذکری یقسی القلوب":"
 
 خداوند متعال به موسی (علیه السلام) وحی فرستاد که ای موسی! از فزونی اموال خوشحال مباش، و یاد مرا در هیچ حال ترک مکن، چرا که فزونی مال" غالبا موجب فراموش کردن گناهان است، و ترک یاد من قلب را سخت می‌کند.
 
از جمله پیام های پروردگار به حضرت موسی (علیه السلام) این بود:" ای موسی آرزوهایت را در دنیا دراز مکن که قلبت سخت و انعطاف ناپذیر می‌شود، و سنگدلان از من دورند"!. [48]
 
۴- کفر موجب تَحَجُّر و قساوت قلب است.
مؤمن همیشه رو به رشد و حرکت است، زیرا چشم حقیقت‌بین، نور، نفس پاک و دل زنده دارد، امّا کافر حاضر نیست حقیقت را ببیند و به خاطر سنگدلی، آن را نمی‌پذیرد و به دلیل ظلمات جهل و تعصب و تحجر، در راه حق حرکت نمی‌کند. [49]
 
۵- جهل و گناه و لجاجت و جدال و مراء و...
امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود:" اشک‌ها خشک نمی‌شوند مگر به خاطر سختی دل‌ها و د‌ل‌ها سخت و سنگین نمی‌شوند مگر به خاطر فزونی گناه"!. [50]
  

راه‌های مقابله ریشه کن کردن تحجرگرایی

خداوند متعال برای رهایی از تحجر و قساوت قلب، اسباب زیادی را مهیا کرده است (بشرط این که انسان نیز بخواهد ). بعضی از این اسباب عبارتند از:
 
پس از بیان علل و اسباب و آثاری که تحجر و قساوت قلب در انسان دارد، بیان راهکار این مسئله نیز امری ضروری است. چطور می توان قساوت قلب را ریشه کن کرد؟
 
هنگامی که نفوس در گودال ژرفی از خواب و آسایش فرو می‌رود و در آن هنگام که دلها سنگ و از صخره ی سنگ ها سخت‌تر می‌شود،.
 
 و آدمی بدون فهم و اراده با سنت‌های باطل خو می‌گیرد، و به هیچ تکامل و تطور ی رضا نمی‌دهد. در آن صورت نیاز انسان به بانگ های بیم‌دهنده، شدت می‌یابد، تا قلب او از خواب بیدار شود، و عقل از تسلط انبوه خرافات رهایی یابد.
 
1- در نگاه امام‌خمینی رویارویی و برخورد با خطرهای رویکردهای تحجرآمیز، بسیار مشکل و پیچیده‌است
 
زیرا متحجران با ادعای خدمت به اسلام و گرفتن تسبیح و ظاهر مقدس‌مآبی، سرسختانه در برابر اسلام ایستاده‌اند. از آنجا که متحجران به فراخور زمان با شیوه‌های مختلف و نقاب‌های عوام‌فریبانه ظاهر می‌شوند، هوشیاری و بیداریِ حوزویان در مورد رفتار آنان لازم است.
 
از نگاه ایشان نخست باید تحجر را شناخت؛ زیرا با استفاده از چراغ علم و تقوا می‌توان ظلمت انحرافات، تحجرها و مقدس‌مآبی را از اسلام زدود
 
 و شناخت اهل تحقیق، روحانیت و دانشگاهیان، از اسلام اصیل، دین را از شر جاهلان زاهدنما و بی‌تقوا نجات می‌دهد
 
 زیرا مرز میان اسلام ناب محمدی و اسلام مقدس‌نماهای متحجر کاملاً عیان و مشخص نیست و روشن‌ساختن این مهم به کوشش جوانان دانشگاهی و روحانیت می‌تواند راهگشا باشد.
  
 از سوی دیگر، امام‌خمینی معتقد بود اِحاطه بر مسائل زمان و مکان یعنی دو عنصر تعیین‌کننده در اجتهاد احکام دین، ضرورتی علمی است که فقه اسلام را از رکود و تحجر دور می‌سازد و آن را در برخورد با مسائل جدید پویا و کارآمد می‌سازد.
 
 ایشان از روحانیان انقلابی می‌خواست اجازه چیرگی و حاکمیت فکری روحانی‌نماها و متحجران بر حوزه‌های علمیه و پیشروی آنان تا حد مرجعیت را ندهند.
 
 همچنین ایشان خاطرنشان می‌کرد با معرفی زهد واقعی که در اسلام ناب محمدی قرار دارد، می‌توان اسلام را از چهره ریا و زنگارهای تقدس‌مآبی منزه و دور نگه داشت و آن را به‌درستی به مردم معرفی کرد و البته در همه امور همواره باید مصالح اسلامی را در نظر گرفت. [51]
 
2- وحی پیامبر(صلی الله علیه و اله)، به صورتی پیوسته روشنی‌هایی را در محیطی از تاریکی سخت، و بانگ های پرخروشی را در محیطی از خاموشی و جمود، و آتشفشان‌های سوزنده‌ای را برای از بین بردن مقدّسات باطل و خرافات به جای مانده از دوران جاهلیت، بر همگان آشکار می‌سازد.
  
سوره تکویر یکی از بانگ های آژیری است، و چون درب قلب بر آن گشوده شده باشد، همچون کلیدی برای تطور و ابداع در قلب و عقل و رفتار عمل می‌کند. [52]
 
۲- یادآورى و تذکر سبب برانگیختن و بیدار کردن دانسته‌هاى انسان در خاطره و ذهن است و عقل انسان، به گونه ای است که اگر صاحب خرد آن را بکاود و برانگیزد، حقایق نهفته بسیاری از او آشکار می‌شود که می‌تواند قساوت قلب را از انسان بزداید.
 
۳- مطالعات پى‌گیر و مستمر در آثار و احوال و سرنوشت گذشتگان و عبرت گرفتن از آنان.
۴- ارتباط مداوم با دانشمندان و علماى صالح.

۵- یاد خدا.
 ۶- خودسازی و تهذیب نفس، پرهیز از گناه و مخصوصا پرهیز از غذاى حرام.
 
به هر حال براى به دست آوردن شرح صدر و رهایى از قساوت قلب باید به درگاه خدا روى آورد تا آن نور الهى که پیامبر (صلی الله علیه و آله) وعده داده در قلب بتابد،
 
 باید آیینه قلب را از زنگار گناه صیقل داد و سراى دل را از زباله‌هاى هوا و هوس پاک کرد تا آماده پذیرایى محبوب گردد، اشک ریختن از خوف خدا، و از عشق آن محبوب بى‌مثال، تاثیر عجیبى در رقت قلب و نرمش و گسترش روح دارد، و جمود چشم از نشانه‌هاى سنگدلى است.
 
به جهت اختصار به همین مقدار بسنده می کنیم و برای آگاهی بیشتر در این زمینه شما را به مطالعه ی تفاسیر آیات مربوط به قساوت قلب، شرح صدر، خضوع و خشوع ، و روایات وارد شده در این زمینه ها، دعوت می کنیم.
  
7- اسلام دین تعقل است و در متون اسلامی به‌ویژه قرآن، به تفکر و تعقل، اهمیت زیادی داده شده‌است؛ به گونه‌ای که بیش از سیصد آیه، همگان را به تعقل و تدبر فراخوانده‌اند[53].
 
 و آیات فراوان دیگری تفکر و تعقل نکردن را توبیخ و ملامت کرده‌اند. قرآن ادعاهای خود را با دلایل عقلی همراه کرده‌است، از مخالفان نیز برهان و دلیل طلبیده‌است؛ بدترین موجودات را جنبنده‌ای معرفی کرده که تعقل نمی‌ورزد[و بارها مشرکانی را که از تفکر و تعقل دوری کرده و بر پیروی تعصب‌آمیز از گذشتگان خود پافشاری می‌کردند، نکوهش کرده‌است.[54]
 
پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) نیز بر پرهیز از جمود و ظاهرگرایی و توجه به مقتضیات زمان و مکان و شرایط در تغییر احکام تأکید کرده‌اند.
 
 شریعت اسلامی از انعطاف و تحرک لازم برای هماهنگی با تغییرات شرایط و مقتضیات زمان و مکان برخوردار است[55].
 
 و با وجود چهار عنصر جامعیت، واردکردن عقل به حریم دین، توجه به روح و معنا به جای ظواهر و قراردادن احکام ثابت برای نیازهای ثابت انسان و پیش‌بینی وضعیت متغیر برای احوال متغیر او، قابلیت جاویدماندن دارد.[56] اسلام با جمود و جهالت مخالف است.
 
 و از این ناحیه نیز در معرض خطر و تهدید قرار دارد؛ زیرا جمود و خشک‌مغزی‌ها و علاقه نشان‌دادن به شعائر خرافی قدیمی، بهانه به دست جاهلان می‌دهد تا اسلام را مخالف پیشرفت بشمارند. .[57]
 
امام‌خمینی نیز همواره با دفاع عقلانی و مستدل از اسلام و عقاید شیعه، به مقابله با تحجرگرایی می‌رفت و هم‌زمان با مبارزات سیاسی خود در دهه چهل و پنجاه و نیز دوران رهبری در جمهوری اسلامی با عقاید انحرافی و تحجرگرایانه ازجمله جدایی دین از سیاست به مقابله پرداخت. .[58]
  

خطر تحجرگرایان وهابی وحوزوی

1- متحجران وهابی
دقت در آثار علمی ایشان نشان می‌دهد دو گروه از متحجران مخاطب ایشان قرار می‌گرفتند.
 
 نخستین گروه با تعلقات و تفکرات متصلب سلفی-وهابی است که ایشان در کتاب کشف اسرار با دفاع از دیانت عقلانیِ اسلام به مقابله علمی و فکری با این جریان و شبهات آنان علیه مذهب شیعه پرداخت.[59]
 
ایشان مراکز وهابیت در جهان را مروج اسلام مقدس‌نماهای فاقد عقلانیت و مؤید اسلام آمریکایی می‌دانست که هیچ‌گاه در برابر ظلم و ستم قدرت‌های بزرگ ایستادگی و مقابله نمی‌کنند و مسیر اسارت و سازش را دنبال می‌کنند. [60]
 
2- متحجران حوزوی
دومین جریان، متعلق به برخی متحجران حوزوی است که امام‌خمینی از این جماعت با عنوان «مقدس‌نما» نام می‌برد که در کنار تبلیغات بیگانگان و سیاست‌های دولت‌های خائن، مانع نزدیکی و شناختِ مردم از اسلام واقعی بوده و مردم را از هر گونه اصلاح اجتماع بازداشته‌اند.[ [61]
 
 ایشان معتقد بود این گروه که ریشه در حوزه‌های علمیه شیعه داشتند، درکی از مصالح و مفاسد جامعه ندارند و برداشت‌های نادرست خود را به نام اسلام در جامعه رواج می‌دهند و به اسلام لطمه می‌زنند.
 
 این متحجران در برابر نهضت اسلامی مردم ایران در زمان پهلوی نیز به شیوه‌های مختلف خود را نشان دادند و مصیبت‌ها و رنج‌های فراوانی در این مسیر بر ایشان و نهضت تحمیل کردند.[62]
 
 آنان نه تنها در امور سیاسی و مبارزاتی شرکت نمی‌کردند، بلکه با انواع بهانه‌ها و طرح شعارهای انحرافی «مانند شاه شیعه» است، «دین از سیاست جداست» و «تشکیل حکومت پیش از ظهور امام زمان(ع) حرام است»،
 
 به کارشکنی در نهضت می‌پرداختند. آنان معتقد بودند شاه سایه خداست، با گوشت و پوست نمی‌توان در برابر توپ و تانک ایستاد و مسلمانان مکلف به مبارزه و جهاد نیستند و در واقع این عده در تلاش بودند حوزه‌های علمیه را به کلیساهای قرون وسطایی تبدیل کنند. [63]
 
امام‌خمینی با یکی‌دانستن تفکر مقدس‌مآبان روحانی‌نما با خوارجِ زمان امیرالمؤمنین علی(ع) آنان را ادامه‌دهندگان تفکر خوارج می‌دانست و معتقد بود پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و تنها شیوه مقدس‌مآبی و دین‌فروشی تغییر کرده‌است.[64]
 
 ایشان خطر تحجرگرایان حوزوی را مهم ارزیابی می‌کرد و آنان را مارهای خوش خط و خال، دشمن اسلام ناب محمدی، مروج اسلام آمریکایی و دشمن پیامبر اسلام (ص) معرفی و حوزویان را به هوشیاری در برابر آنان دعوت کرده‌است[65]
 
امام‌خمینی در عین حال از روحانیت اصیل شیعه که همواره بر محور عقل حرکت و در بالاترین درجه تمدن بوده، دفاع می‌کرد[66]
 
 و علت مخالفت و برخورد احتیاط‌آمیز علما و روحانیان با برخی از مظاهر تمدن در گذشته را نه ذهنیت بسته و تفکرات تحجرآمیز، بلکه ترس روحانیت اصیل از نفوذ بیگانگان و گسترش فرهنگ مبتذل غربی می‌دانست[67]
 

آثار و پیامدهای تحجرگرایی

تحجر در انسانی که گرفتار قساوت قلب شده، آثاری را به دنبال خواهد داشت.اندیشه‌ها و روش‌های متحجرانه، پیامدهای بسیار مخرب و منفی برای حکومت و جامعه اسلامی در پی دارد.
 
1. تحریف دین، ارائه چهره خشن از اسلام، ترویج تفکر جدایی دین از سیاست، تفرقه اجتماعی و رکود فکری نام برد. از نگاه امام‌خمینی جمود و تحجر مانع سعادت و تعالی روحی و جسمی می‌شود[68]؛
 
در عین حال بیشترین خطر تحجرگرایی متوجه اسلام و انقلاب اسلامی است. امام‌خمینی معتقد بود متحجران با چهره نفاق، حق به‌جانب و طرفدار ولایت، تیشه به ریشه اسلام و انقلاب می‌زنند؛ بنابراین خطر آنان باید جدی گرفته شود.[69]
 
 به تعبیر ایشان، تصویر و برداشت متحجران از دین اسلام تصویری غریب و ناآشنا است که می‌تواند به تحریف اسلام اصیل منجر شود.[70]
 
 
 ایشان معتقد بود توجه صِرف متحجران به عبادیات اسلام و بی‌توجهی کامل به مسائل اجتماعی، اقتصادی، حقوقی و تدبیر جامعه که بیش از ۹۹ درصد احکام اسلام را تشکیل می‌دهد، منجر به ضربه‌خوردن اسلام و برداشت متحجرانه از دین موجب نفی کامل تمدن جدید و سوق‌دادن مردم به زندگی بدوی می‌شود. 71]
 
در نگاه امام‌خمینی یکی دیگر از مشکلات اساسی که این نوع رویکرد برای اسلام اصیل ایجاد کرده‌است،.
 
 توجه‌نداشتن به نقش زمان و مکان در اجتهاد یا انکار آن و ثابت‌دانستن حکم دین برای موضوعات مشابه در زمان‌ها و شرایط مختلف است که مانع ایفای نقش بایسته فقاهت و تجلی پویایی آن در حل مشکلات جامعه می‌شود[72]
 
از نگاه امام‌خمینی، سازشکاری و کنارآمدن با حکومت ظلم از پیامدهای تفکر متحجرانِ مقدس‌مآب است که قیام علیه ظلم را بدون تجهیزات، مخالف عقل تعبیر می‌کنند.
 
 و صلح با ستمگران و آمریکای جهانخوار را لازمه عقل و شرع می‌دانند. به اعتقاد ایشان چنین رویکردی موجب تن‌دادن به فساد و ظلم و حمایت از طاغوت می‌شود[73.]
 
 چنان‌که اعتقاد به جدایی دین از سیاست و مدیریت جامعه با آموزه‌های اسلام را مساوی با دورشدن از خدای تعالی و روش پیامبران(ص) دانستن و دخالت دین در حکومت و سیاست را فسق و گناه نابخشودنی شمردن از پیامدهای این نوع رویکرد به دین است.[74]
 
 در چنین باوری غرق‌شدن و محصورماندن فقیه در احکام فردی و عبادی یک نوع فضیلت به‌شمار می‌رود[75]
 
2- تحجّر و تعصّب، سبب نادیده گرفتن حقایق است.
قرآن کریم می‌فرماید: "(متحجّرین) به آنچه بر انگیخته شده اند، کفر می ورزند". [76]
 
3- پایان تحجّر و تعصّب و لجاجت، هلاکت و نابودی است. [77] خدای متعال می‌فرماید: "ما از آنها انتقام می‌گیریم." [78]
 
زیرا تعصّب و تحجّر به جایی می‌رسد که پیامبر معصومی چون ابراهیم (علیه السلام) که بیان و معجزه و علم دارد به خاطر مشتی سنگ و چوب و جماد محکوم به سوختن می‌شود.
 
4 - تحجّر و تعصّب، سبب دل مردگی می شود.
مؤمنان، مردمی زنده دل و برخوردار از حیات حقیقی هستند. زیرا ایمان به فرد و جامعه حیات می‌بخشد و کفر مرگ فرد و جامعه را در پی دارد.
 

نتیجه:

تحجّر تنگ‌ نظری و داشتن اندیشه راکد است که مانع کمال عقل می‌گردد. جمود و تحجر نمودهای ثابتی ندارد؛ گاه در چهره اخباری‌گری، دوره‌ای با فلسفه‌ستیزی و مجالی با تمدن‌ستیزی نمود می‌یابد.
 
این واژه در ادبیات اجتماعی ایران کاربردهای متفاوتی یافته است: برخی اصل دین را تحجر دانسته‌اند، گروهی مردم مذهبی و روحانیان را متحجر خواندند.
 
 و دستۀ سوم -که امام‌خمینی از آن جمله است- برداشت‌های جامد از دین و خشکه‌مقدس‌های ظاهربین را با این تعبیر نقد ‌کردند.
 
امام‌خمینی ناآگاهی و ساده‌لوحی را عامل درونی و القائات دشمنان اسلام را عامل بیرونی گسترش قشری‌گری می‌دانست.
 
 ایشان با دفاع عقلانی از اسلام، در دو دورۀ مبارزه و رهبری نظام، با عقاید انحرافی ازجمله جدایی دین از سیاست مقابله ‌کرد و پیامدهای مخرب تحجر را برای تعالی روح و نیز انقلاب و اسلام گوشزد نمود.
 
به دلیل پیچیده‌بودن رویارویی با متحجران، توصیۀ امام‌خمینی به حوزویان، هوشیاری جدی در برابر آنان بود.
 
برای مقابله با متحجر شناخت ویژگی‌های متعصبان اولین راهکار است. باورهای یک فرد متعصب بیشتر از آگاهی‌های اوست. درواقع او عقیده‌پرست است، نه عقیده‌شناس.
 

پی نوشت:

1.زبیدی، تاج العروس، ۶/۲۴۹–۲۵۰؛ دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۴/۵۶۵۹
2.انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۳/۱۶۳۰
3.نظرپور، عقل و تعقل، ۲۹–۳۰
4.اسفندیاری، خمود و جمود، ۱۰۳–۱۰۴
5.امام‌خمینی، صحیفه، ۳/۲۲۱–۲۲؛ ۱۱/۲۱۶؛ ۱۹/۲۰ و ۲۱/۱۳–۱۴
6.امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۹
7. شیرخانی و رجائی‌نژاد، تحجر و تحجرگرایی، ۶۱–۶۲
8. آل عمران۱۵۹
9.نظرپور، عقل و تعقل، ۵۴
10مطهری، مجموعه آثار، ۲۱/۸۸
11.بحارالانوارج ۲ص ۱۱۱
12.نهج‌البلاغه، خطبه 60.
13.مطهری، مجموعه آثار، ۳/۶۵
14.عزیزی، مبانی و تاریخ تحول اجتهاد، ۱۸۷–۲۰۱
15.مطهری، مجموعه آثار، ۲۰/۱۶۹
16.نظرپور، عقل و تعقل، ۵۷
17.اسفندیاری، خمود و جمود، ۱۰۴
18.مونتگمری وات، حقیقت دینی، ۱۱۴
19.مونتگمری وات، حقیقت دینی، ۱۱۴
20.جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۶۲۵–۶۲۶
21.امینی، چالش‌های روحانیت با رضاشاه، ۲۲۴ و ۲۴۱
22.پهلوی، پاسخ به تاریخ، ۲۳۴
23.تسخیری، اجتهاد نوین، ۱۳–۱۴
24.ذوعلم، ضد اصلاحات و تحجر، ۲۹۲–۳۱
25.امام‌خمینی، صحیفه، ۱۷/۵۲۹ و ۲۱/۲۸۰
26.امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۲۰
.امام‌خمینی، صحیفه، ۱۹/۲۱ و ۲۱/۷۶
28.امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۱۹۹
29.امام‌خمینی، صحیفه، ۴/۱۶؛ ۱۱/۲۳۴ و ۱۴/۵۲۰
30.امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۸۷
31.امام‌خمینی، صحیفه، ۱۴/۵۲۰ و ۲۰/۳۱۵
32.اسفندیاری، خمود و جمود، ۵۲–۵۳
33.امام‌خمینی، صحیفه، ۱/۱۷۸ و ۸/۱۱
34.امام‌خمینی، صحیفه، ۱۷/۵۳۴ و ۲۱/۱۳–۱۵
35.امام‌خمینی، صحیفه، ۱۸/۷۲–۷۳ و ۲۱/۲۷۹
36.امام‌خمینی، صحیفه، ۱۸/۵۱۱
38. امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۱
38. امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۰
39.امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۱
40. امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۴۵
41.امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۵۲، ۲۷۹ و ۲۸۱
42.امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۸۷
43. امام‌خمینی، صحیفه، ۳/۲۲۷ و ۲۱/۲۸۱؛ امام‌خمینی، ولایت فقیه، ۱۳۸ و ۱۴۳
44. سوره شعراء/۲۶، آیه ۷۴.   
45. سوره نحل/۱۶، آیه ۴۳     سوره انبیاء/۲۱، آیه ۷   
46. سوره انعام/۶، آیه ۹۰ «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ....»   
47. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۰، ص۱۴۲، ح۱۹ا.   
48. کلینی، محمدبن یعقوب، کافی، ج۲، ص۳۲۹،" باب القسوة"، ح۱.   
49. قرائتی، محسن،تفسیر نور، ج‌۹، ص ۴۹۲
50. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۰، ص۳۵۴،
51.امام‌خمینی، صحیفه، ۱۹/۶۶–۶۷
52.تفسیر هدایت، ج‌۱۷، ص ۳۴۸، با اندکی تغییر در عبارت.
53.طباطبایی، المیزان، ۵/۲۵۵
54.بقره، ۱۷۰؛ مائده، ۱۰۴؛ لقمان،
55.مطهری، مجموعه آثار، ۳/۱۷۸
56.مطهری، مجموعه آثار، ۳/۱۹۰
57.مطهری، مجموعه آثار، ۱۹/۱۱۲
58.نظرپور، عقل و تعقل، ۵۰
59.امام‌خمینی، کشف اسرار
60.امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۸۰ و ۱۲۰
61.امام‌خمینی، ولایت فقیه، ۱۳۷
62.امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۸–۲۸۰
63.امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۸–۲۸۰
64.امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۰
65.امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۷–۲۷۸
66.امام‌خمینی، صحیفه، ۱/۳۰۱
67.امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۷
68.امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۹۰
69.امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۸۷ و ۲۷۸
70.امام‌خمینی، ولایت فقیه، ۱۱ و ۶۸
71. امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۵۱
72.امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۵۰–۱۵۱ و ۲۸۹
73.امام‌خمینی، صحیفه، ۲۰/۸۷ و ۲۱/۲۸۱
74.امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۴۰۵
75.امام‌خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۷۸
76. سوره زخرف/۴۳، آیه ۲۴.   
77. قرائتی، محسن، تفسیر نور، ج‌۱۰، ص ۴۴۷
78. سوره زخرف/۴۳، آیه ۲۵   
 

منابع:

https://hawzah.net/fa/Magazine/View/2689/6591/76851/
https://ghayuom.blogsky.com/1388/12/21/post-13/
https://www.mashreghnews.ir/news/1589211
https://www.mehrnews.com/news/4971678
https://article.tebyan.net/400524
https://ensani.ir/fa/article/6648
https://fa.wiki.khomeini.ir/wiki/
https://abadis.ir/fatofa/
https://wikiporsesh.ir
https://r-gholami.ir