جوان و حفظ سلامت روان (1)
جوان و حفظ سلامت روان (1)
جوان و حفظ سلامت روان (1)
الف) مديريت ذهن
1. فاجعهآميز بودن امور: به نظر فرد مبتلا اگر مشكلي پيش آيد، مصيبتي رخ داده است. هر ناراحتي جزئي، نشانه يك بيماري مهلك است و هر اخمي، نشانه بياعتنايي و خوش نيامدن؛ مانند اين تصور:«اگر اشتباهي از من سر بزند، شغلم را ازدست ميدهم».
2. تعميم مبالغهآميز: فرض را بر اين ميگذارد كه چون اتفاقي رخ داده، معنايش اين است كه اين اتفاق هميشه رخ خواهد داد.
-«تو هميشه فراموش ميكني، خواستههاي مرا عملي كني»
-«به نظر ميرسد كه هرگز كار درستي انجام نميدهم».
3. ذهن خواني: فكر ميكند كه ميداند ديگران در چه انديشهاي هستند و چه قصد و برنامهاي دارند.
-«او ميداند كه چقدر خرابكاري كردم»؛ «همه آنها با خود گفتند كه آدم تنبلي هستم».
4. بدبيني نسبت به آينده:
-«همه چيز خراب ميشود»
-«من به تنهايي از عهده اين كار برنخواهم آمد»
-«مصاحبه بدي داشتم، ميدانم كه مرا قبول نخواهند كرد»
-«هرگز از عهده انجام دادن اين قبيل كارها برنميآيم».
5. سياه و سفيد ديدن امور: از يك نهايت به سراغ نهايت ديگر ميرود:
-«اگر اين يكي را به درستي انجام ندهم، شغلم را ازدست ميدهم».
-«اگر يك حركت اشتباه بكنم، دار و ندارم را ازدست ميدهم».
6. پذيرش سرزنش بدون ارتكاب لغزش: درحاليكه مشكلي كه پيش آمده، به او ارتباط ندارد، مسئوليت آن را ميپذيرد:«همهاش تقصير من است»؛«به اين دليل در امتحان قبول نشد كه ديشب با او بدرفتاري كردم».
7. استدلال احساسي: فقط به اين دليل كه احساس به خصوصي دارد، آن را واقعيت ارزيابي ميكند.
-«به شدت نگران هستم، ميدانم كه اتفاق ناگواري خواهد افتاد».
-«مطمئنم كه تصادف كردهاند».
-«من او را به شدت دوست دارم، او مجبور است كه متقابلاً مرا دوست بدارد».
8. بدگويي كردن و صفت بد به خود دادن:
-«من بدم».
-«تو بيعاطفهاي».
-«من نادانم».
9. نفوس بد زدن:
-«شايد بيمار است».
-«اگر ماشين خراب شود چه بايد بكنم؟»
-«شايد شكست بخورم».
10. انديشه آرزومندانه: فرض را بر اين ميگذارد كه اگر وضع به گونهاي ديگر بود، در موقعيتي بهتر قرار ميگرفت:
-«اگر من جوانتر، لاغرتر، پولدارتر، باهوشتر بودم...».
براي داشتن سلامت روان، لازم است با افكار نادرست خود به شيوهاي منطقي و درست مواجه شويد و ذهن و انديشه خود را مديريت كنيد. اين كار در دو گام، شدني است:
گام اول- انديشههاي خود را شناسايي كنيد و ببينيد كه انديشهها و احساسات شما چگونه باهم در ارتباطاند.
پرسشهاي كليدي گام اول:
-در آن زمان، از ذهن من چه گذشت؟
-حالا اوضاع، را چگونه ميبينم؟
-چه موضوعي براي من اهميت دارد؟
-اين حادثه براي من چه معنا و مفهومي دارد؟
گام دوم- انديشههاي خود را بازبيني كنيد. خواهيد ديد كه ميتوانيد با ديدگاههاي مختلف به مسائل بنگريد. چشماندازهاي مختلف، به شما امكان ميدهد كه با مشكل خود برخوردي سازندهتر داشته باشيد.
پرسشهاي كليدي گام دوم:
-ديگر چه نظرهايي وجود دارد؟
-ديگران در اينخصوص چه فكر ميكنند؟
-ديگر چگونه ميتوانم به اين موضوع فكر كنم؟
-اگرحالم بهتر بود چگونه فكر ميكردم؟ -واقعيتها در اين موضوع كداماند؟
-چه مدرك و دليلي در اختيار دارم؟
-آيا ممكن است درباره موضوع، برداشت اشتباه داشته باشم؟
-آيا درست فكر ميكنم؟
-آيا به زبان افراط و تفريط حرف ميزنم؟
-بدترين اتفاقي كه ممكن است بيفتد چيست؟ -اين اتفاق، چقدر به من لطمه ميزند؟
-وقتي اين اتفاق ميافتد چه ميتوانم بكنم؟
-چگونه ميتوانم كمك بگيرم؟
براي پي بردن به انديشههاي نادرست و مهار آنها، لازم است استفاده از سه كلمه افراطي را كنترل كنيد:«هميشه»،«هرگز»،«هيچكس».
منبع:نشريه گلبرگ- ش117 .
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}