مقدمه:

بیانات اخلاقی آیت‌الله حق شناس در جان آدمی اثر فراوانی می‌گذارد و شنونده را در مسیر اخلاق و معنویات حرکت می‌دهد.مطالب اخلاقی ایشان مبتنی بر آیات و روایات و به مناسبت از اشعار و حکایات استفاده می‌کردند.
 
این مطلب پیش رو مواعظی با موضوع مرگ از استاد بزرگوار مرحوم آیت الله حق شناس رضوان الله علیه  استاد اخلاق می باشد.
 
در یک جمله رهبر انقلاب در هنگام رحلت ایشان فرمودتد:درگذشت عالم ربانی و اخلاقی مرحوم آیت‌الله آقای حاج میرزا عبدالکریم حق شناس رحمة‌الله‌علیه را به بازماندگان محترم و ارادتمندان ایشان تسلیت عرض می‌کنم.
 
این روحانی پرهیزکار و پاک نهاد بخاطر تربیت جوانهای مؤمن و معرفت جوی در طول دهها سال، حق بزرگی بر گردن همه مشتاقان معارف اسلامی داردو
 
 و امید است برکات ناشی از نفس پاک و مؤثر ایشان همواره مستدام گردد. خداوند روح مطهر او را با اولیایش محشور فرماید.
 
 بارها در ضمن موعظه، از خوف یا شوق، گریه می کردند و یا به درگاه کرم الهی التماس و تضرع داشتند و یا خوف از مرگ و قیامت و حساب در گفتارشان دیده می شد. این چنین حالات، تا اندازه ای در اصل سخنان ایشان بروز و ظهور دارد،
 

همه چیز انسان، نیت و فکر اوست

الثَّوَاب وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ (1) اگر آن اجل مقرَّر و معین نبود، هر آینه روح از بدن مبارکش مفارقت می کرد.
 
یک کسی گفت: هی من با خودم می گفتم من اولم، در تدیُّن اولم! هی با خودم گفتم من اوّلم. یک مرتبه شب در عالم رؤیا به من عرضه کردند:
 
ای برادر! تو همان اندیشه ای *** مابقی خود استخوان و ریشه ای (2)
 

ملاقات با ملک الموت

ملک الموت اول ملک پروردگار است، ابتدا که وارد می شود بر محتضر، آنهایی که مؤمنند باید یک چشم روشنی برای او آماده کرده باشند: وَ أَعَدَّ الْقِرَى لِیَوْمِهِ النَّازِل به (3)
 
خوب شما چه آماده کرده اید؟ ذر قبر خطاب می آید: عَبدی مادا صَنَعتَ فی أمانَتی؟ (4) می توانیم جواب دهیم؟ من ریاست کردم، من دنبال مقام بودم، من مشغول داد و ستد بودم، من مشغول فلان بودم. وامصیبتا! لا نجاةَ. اینها جواب نیست،
 
 و نجاتی در کار نیست. قال رسول الله صلى الله علیه و آله: أیُّمَا عَبْدِ أَطَاعَنِی لَمْ أَکِلْهُ إِلَى غَیْرِى وَأَیُّمَا عَبْدِ عَصَانِی وَکَلْتُهُ إِلَى نَفْسِهِ ثُمَّ لَمْ أَبَالِ فِی أَی وَادٍ هَلَک (5)
 

چاره زنگار دل

فرمودند: إنَّ هذه القُلوبَ لَتَصْدَأُ کَما یَصدَأُ الحَدید و إِنَّ جَلاها قراءةُ القُرآن و ذکرُ المَوت (6) ؛ صدء را در لغت معنی می کنند: أَن یَرکَبَها الرَّینُ بمُباشَرَة المَعاصى و الآثامِ فَیُذْهَبُ بِجَلائِه کَما یَعلو الصَّدأُ وَجهَ المرآة و السَّیف و نَحوِهما (7)
 
 «صدء » آن زنگی است که روی آهن می آید، یعنی قلب شما زنگ می زند. زنگ م یزند یعنی چه؟ یعنی رین که در لغت _ نمی دانم چرا بعضی از آقایان فرمودند معنی این مبهم است!
 
معنی اش خیلی واضح است آقا! _ یعنی یک پرده، یک تکدُّری قلب را می گیرد. معنی اش واضح است، معنی اش حسّی
 
است آقا! وقتی که برخورد ناملایم با افراد جامعه برای انسان حاصل می شود! غیبتی می کند، اهانتی می کند، یا از حدی که شرع دستور داده، یک قدری منحرف می شود، .
 
این مثل آثار وضعیه می ماند؛ به محض اینکه یک قدری بر خلاف رضا و خشنودی پروردگار حرکت بکند، پرده بر روی قلب می رود! حتی نبی اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: إِنَّهُ لَیْغَانُ عَلَى قَلْبی (8):
 
روی قلب من را پرده ای می گیرد، از بس نفس مقدسش لطیف است، از شدت لطافت، همین برخوردهای مباح و عادی که با من و شما می کند، در قلب مبارکش یک تکدُّری حاصل می شود؛ این است که فرمود: وَ إِنِّى لَأَسْتَغْفِرُ اللهَ فِى کُلِّ یَوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّةً (9)،
 
 هر روز هفتاد مرتبه استغفار می کنم برای رفع این تکدّر. نه اینکه تصور شود این مطلب با مبانی علمی درست نیست، نه؛ روی مبانی عرفانیه ی حقیقی درست است.
 
پس بناء على هذا: إِنَّ هذه القُلوبَ لَتَصْدَاً (10) زنگ می زند، چرک می گیرد، بعد در روایت دارد که: قیلَ فَما جَلاؤُها؟ برای رفع تکدُّر چه باید کرد؟ حضرت فرمودند: تلاوَةُ القُرآن و ذکرُ المَوت (11)
 
 قرائت قرآن و یاد مرگ، قرائت قرآن که معلوم است؛ یاد مرگ یعنی چه؟ یعنی من باید برای مرگ، آماده و مستعد بشوم. یا أمیر المؤمنین: مَا الاِسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ ؟ قَالَ أَدَاءُ الْفَرَائِض وَ اجْتِنَابُ الْمَحَارم وَالاشْتِمَالُ عَلَى الْمَکَارِم (12)
 
 ما، مای حقیقیه است؛ یعنی حقیقت استعداد، آمادگی برای مرگ را برای ما بیان بفرمائید که قبل از رسیدن آن آماده بشویم؛ حضرت فرمودند: آمادگی برای مرگ عبارت است از انجام فرائض، اجتناب از محرمات،
 
تخلق به مکارم اخلاق. پس در این حدیث، ایشان حقیقت استعداد را برای ما بیان فرمودند، که این بیان خیلی برای ما ارزشمند است. بنابراین تلاوت قرآن می کند _ مخصوصاً اگر توأم با تفکر باشد _ ، و یاد مرگ را فراموش نمی کند.
 

علت ترس از مرگ

حالا این حدیثی که می خوانم شنیده اید، اما باز یک بار دیگر بشنوید و توجهاتی تازه بکنید رفقا: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَبِی ذَرِّ فَقَالَ: یَا أَبَا ذَرِّ مَا لَنَا نَکْرَهُ الْمَوْتَ؟ چرا ما از موت بدمان می آید؟ (13)
 
 یا اباذر چرا حالت نوع مردم این است که از مردن بدشان می آید؟ فَقَالَ: لأَنَّکُمْ عَمَّرْتُمُ الدُّنْیَا وَ أَخْرَبْتُمُ الْآخِرَةَ فَتَکْرَهُونَ أَنْ تُنْقَلُوا مِنْ عُمْرَانِ إِلَى خَرَاب (14)
 
 فرمود: چون دنیا را آبادان و معمور کردید! هی ساختمان، هی ساختمان! دنیا را از هر جهت تعمیر کردید؛ اما آخرت خراب است، برای ساختمان آخرت کاری نکرده اید؛ بخاطر همین کراهت دارید، بدتان میآید از اینکه از جای آباد به جای خراب بروید.
 

مرگ مومنان و بدکاران

فَقَالَ لَهُ فَکَیْفَ تَرَى قُدُومَنَا عَلَى الله ؟ یا اباذر! ورود ما در قیامت بر و بدکاران پروردگار چگونه است؟ فَقَالَ: أَمَّا الْمُحْسِنُ مِنْکُمْ فَکَالْغَائِب یَقْدَمُ عَلَى أَهْله (15) فرمودند:
 
نیکوکار و محسن شما مثل یک شخصی است که در مسافرت بوده، اقوام و عشیره آرزو دارند که این مسافرشان بیاید؛ این چنین کسی اگر وارد می شود بر اهلش، بر خانواده اش ،با خوشحالی خانواده رو به رو می شود.
 
شما هم وارد می شوید در آن منزلی که تعمیر کردید به عمل صالح. وَ أَمَّا الْمُسِیءُ مِنْکُمْ فَکَالآبق یُرَدُّ عَلَى مَوْلَاهُ (16)
 
 اما خدای ناکرده آن شخص بدکار، بدعمل وارد می شود بر مولی، مثل آن بنده ای که از مولی گریخته، حالا دستگیر شده و به نزد
 
مولایش آوردهاند؛ این برده چقدر خوف و ترس و ناراحتی خواهد داشت؟
 
قَالَ: فَکَیْفَ تَرَى حَالَنَا عِنْدَ اللهِ ؟ َقالَ اعْرِضُوا أَعْمَالَکُمْ عَلَى الْکِتَابِ، إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ: «إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمِ * وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمِ»(17) و (18) یا ابوذرحال ما پیش خدا چگونه است؟
 
فرمود: اعمال خودتان را عرضه بر قرآن بکنید، قرآن فرموده است: به یقین نیکان در نعمتی فراوانند و بدکاران در دوزخند، با ترازو بکش خودت را؛ بعضی ها خواب دیده بودند که در مسجد امین الدوله ترازو آورده اند، اشخاص را می کشند. وزنت چقدر است داداش جون!
 
فَقَالَ الرَّجُلُ فَأَیْنَ رَحْمَةُ اللهِ قَالَ: رَحْمَةُ اللهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ (19) . این همین حرف نوع افراد ماست! سؤال کرد: پس رحمت خدا کجاست؟
 
همی لا تقنطوا خوانی عزیزم *** مگر «یا ویلنا» نا خواندنی بی (20)
 

آمادگی برای مرگ به چیست

یا أمیرَ المُؤْمنین مَا الإستعداد؟ وقتی که از امیر المؤمنین علیه السلا سؤال می کنند که: آمادگی برای مرگ چیست؟ حضرت بیان می فرماید:
 
 که استعداد عبارت از این است که اوامر پروردگار را اطاعت بکنید، نواهی را منتهی بشوید (=ترک کنید)، فضائل اخلاقی را متخلق بشوید، یعنی عمل بکنید، حسد و کبر و بخل را از خودتان دور بکنید (21)
 
وَ مَنْ ذَکَرَ اللهَ وَ لَمْ یَسْتَبِقُ إِلَى لِقَائِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِهِ (22) کسی که متذکر پروردگار شد و لقاء پروردگار را اشتیاق ندارد آن شخص خودش را استهزاء کرده
 
. کسی هم که اصرار به معاصی دارد، و توبه و جبران نمی کند، و از آن طرف، از خدا درخواست عفو می کند، فَقَد استَهزَءَ بنفسه، خودش را مسخره کرده! انشاء الله مورد دعای آقایان و مشمول عنایت آقایان واقع می شوم
 

مرگ بدون اطلاع قبلی سر می رسد

خدا شاهد است، فلان کس که مثلا 25 سال دیگه محل داشت، مانند اطلاع قبلی همین حاج آقا جواد (23) که من واقعاً خیلی تأسف خوردم و غمناک شدم.
 
 وقتی که من ساعت 6 آن روز رفتم بیمارستان، صحبت این بود که ایشان را بیاورند منزل یا نیاورند! زلفهایش را شانه می کرد، با ما حرف زد و مسئله پرسید!
 
درباره ی صلح حدیبیه داشت بحث می کرد با یک نفر؛ خوب، حالا یک مرتبه امرالهی! «أتَاهُمْ أمْرُ الله بَغْتَةً » (24) ؛ یک مرتبه می آید! و امر پروردگار آمد. کسی که می خواهندببرندش منزل ؛خوب شده، در حال خوب شدن است.
 
 یک مرتبه، یک ساعت بعد، ندای حق را لبیک می گوید. شاید ایشان 30 سال دیگر محل داشت. این حرفها نیست آقاجون من!
 
 وقتی که طاوس یمانی در مسجد الحرام ، امام سجاد علیه السلام را می بیند که پرده کعبه را گرفته و هی تضرع و التماس می کند و هی با پروردگار مناجات می کند. یک مرتبه می بیند صدا قطع شد!
 
 وقتی که می آید بالا سر حضرت، می بیند ایشان از حال رفته است. اشک چشمش می ریزد روی صورت امام علیه السلام، ایشان چشم باز می کند و می فرماید: من أَشغَلَنی عَن ذِکر رَبِّی؟
 
تو که هستی که مرا از ذکر پروردگار، باز داشتی؟ عرض می کند: یابن رسول الله! جد شما رسول الله صلى الله علیه و آله، پدر شما امیرالمؤمنین علیه السلام، جدۀ شما حضرت زهرا علیها السلام هستند؛
 
چرا این جور شما گریه می کنید؟ فرمود: رها کن! این مقاله را واگذار؛ بهشت برای مطیعین است« ولَوْ کَانَ عَبْداً حَبَشیّاً»
 
حتی اگر برده ای حبشی باشد و جهنم و نار برای کسی است که عاصی است، «وَ لَوْ کَانَ وَلَداً قُرَشیّا» (25)
 
ولو از قبیله ی قریش باشد؛ که میرداماد رحمه الله می فرماید: این روایت صحیح است. میرداماد را هم که بعضی ها گفتند: معلم سوم است (26) .
 

حزن رفیق خوبی برای انسان است

خوب: در مجموعه ی قاضی عیاض از رسول اکرم صلى الله علیه و آله نقل است: العقلُ َأصلُ دینی؛ اصل دین من روی مبانی عقلیه است. و العِلمُ سِلاحی: اسلحه من علم است؛
 
والحُزنُ رَفیقی (27) حزن، رفیق و همنشین من است. این حزن دیگر چیست؟ یعنی آن چیزی که 24 ساعت با من است، حزن و اندوه است داداش جون!
 
 یعنی وقتی که حقیقت دین در قلب نفوذ کرد، توجه به عوالم اُخرویّه پیدا می شود. این است که شاعر گفته:
 
به عالمی ندهم من غم محبت جانان *** که این متاع گرامی به نقد عمر خریدم
 
وقتی حقیقت دین در قلب وارد شد، انسان نگران می شود و یک نگرانی همیشگی برای او پیدا می شود: لا یَزَالُ الْمُؤْمِنُ خَائِفاً مِنْ سُوءِ الْعَاقِبَةِ، مؤمن
 
همیشه ترسان است از سوء عاقبت خودش، وَ لا یَتَیَقَّنُ الْوُصُولَ إِلَى رِضْوَان الله حَتّى یَکُونَ وَقْتُ نَزْع رُوحِه. (28)
 

خودتان و خانواده تان را از جهنم نجات دهید

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ ناراً (29) یعنی اول خود و اهل خودتان را از آتشی که آتش گیره اش آدمها و سنگها هستند نگهدارید و حفظ کنید.
 
 البته در تفسیرش گفته شده: که منظور بتهای سنگی است که معبود مشرکین واقع شدند (30).خوب، «قُوا أَنْفُسَکُمْ»، خودتان و اهل و خانواده تان را از آتش نگه بدارید. به چی؟
 
به ترک معاصی و به طاعات با نصیحت و تأدیب (31). وقال ابن عباس: «قوا أنفسکم » أراد بذلک فَقَهوهُم فِی الدِّین؛
 
 یعنی برای خودتان و خانوادتان، معارف دین را نقل بکنید؛ همه اینها را بگوئید. بگویید که پروردگار مکارم اخلاق را وسیله اتصال شما به خودش جل جلاله قرار داده است.
 
 یعنی وسیله اتصال شما به معبود، به حضرت پروردگار جل جلاله چیست؟ تحصیل مکارم اخلاق است؛ یعنی تخلق عملی و اخلاق داشتن.
 

داستانی از تاثیر برخورد صحیح اسلامی

یک قضیه ای بنده عرض کنم: بنده در قم در محله باغ پنبه ساکن بودم. آنجا ساختمانها طوری است که مثلا یک مکعب درست می کنندو
 
 با چهار تا خشت و وسطش خالی است، این طوری دیوار را می برند بالا. این است که اگر کسی در کوچه صحبت بکند نوعا کسانی که در اتاق هستند می شنوند.
 
 همسایه ی بنده، یک کارمند بانک بود، معاون بانک؛ از همین متجددها. حالا نماز می خواند یا نمی خواند، ولی تقریبا شبانه روز ساز و نوازش به راه بود،.
 
 با صداهای بلند و هر وقت که من مشغول مطالعه بودم، با آن صدای ساز و آواز آمیخته می شد مثل اینکه در اتاق ما ساز و آواز می زدند.
 
بالأخره به بی بی حضرت معصومه سلام الله علیها توسل پیدا کردیم. مدتی بعد از طرف خانواده ایشان یک رابطه خانوادگی ایجاد شد؛ یک شب آمدند _ چون ما هرشب هر وقت، بالأخره یک هندوانه، یک خربزه ،و یک قدری مخلفات داشتیم که اگر مهمان آمد مشکلی نباشد _گفتند:
 
الآن برای ما مهمان آمده و در خانه، هیچی نداریم؛ ظاهراً شما خربزه دارید؟ من به اهل بیت گفتم: هرچه خواستند بده، بلا عوض! و بگو قابلی ندارد.
 
اگر بعدا هم یک وقت خربزه یا شیرینی خواستند بدهید! یک مدتی گذشت و به اهل بیت گفتم اگر خانواده ی ایشان آمدند و مسائل شرعی داشتند، شما جواب بدهید. مبادا یک وقت خدا نکرده مسایل غسل و نماز را ندانند، چون تابستان است و ....
 
شاید کسی را در دسترس نداشته باشند. مسائل شرعی آنها را هرچه لازم دارند و می پرسند، شما دریغ نفرمائید. بعد آنها هم اظهار رضایت کردند.
 
چند وقت بعد خانواده ایشان پرسیدند این آقا از ما گلایه ای، ناراحتیی ندارند؟ اهل بیت ما گفته بودند: فقط ایشان چون اهل مطالعه و بحث است، آن هنگامی که شما آن ساز و آواز را می زنید،
 
به ناچار، از مطالعه و درس امساک می کند و شاید به قدر یکی دو ساعت درس و بحث تعطیل است. شوهر ایشان گفت من دیگر ساز و آواز نمی زنم؛
 
 اگر بزنم به قدری که خودم استفاده کنم، با نهایت خفاء. بعد یک مدتی گذشت، یک حاجی در آن محل بود که اهل نماز جماعت و.... بود.
 
 ولی از نظر اخلاق اجتماعی فاقد ادب؛ همین طور صدا زد. آقای بیگدلی _ آقای بیگدلی همان معاون بانک بود _ گفت ما چند روزه که صدای ساز و آواز شما را نمی شنویم؟
 
چطور شده؟ گفت تقصیر این آقاست!! اخلاق ایشان طوری است که من را تحت تأثیر قرار داد، اخلاق
 
ایشان طوری است که من را مسلمان کرده است. من دیگر ساز نمی زنم _ خدا شاهد است _ گفت: اگر آقای بروجردی امر بفرمایند من ساز نزنم،
 
 می زنم ولی اخلاق ایشان و این تخلق عملی ایشان مرا مسلمان کرده و باعث شده که من ساز زدن را کنار بگذارم. می بینید اخلاق اسلامی چیست؟
 
ان شاء الله امیدواریم که همه ما موفق بشویم به اندرز گرفتن و اخلاقمان شباهت داشته باشد به انبیای عظام و اوصیای گرام.
 

مراقب مرگ باشید

امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه در وصیت هنگام شهادت، حضرت حسن علیه السلام را مخاطب قرار میدهد که حسنم: وَ ایک عَلی خَطیئَتک (32) ؛
 
 بر گناهانت گریه کن! آن حضرت وقتی قضیه ملک الموت را عنوان می کند می فرماید: فَکُنْ منْهُ عَلَی حَذَر (33)؛
 
همیشه از او بر حذر باش _ خدا شاهد است هر وقت من اینجا را می خوانم اصلا نمی توانم گریه خودم را نگه بدارم _ این «ابْک عَلی خَطیئَتک»
 
را وقتی به امام مجتبی علیه السلام می فرماید، از باب «به در می گویم، دیوار! تو گوش کن» است؛
یعنی شما مردم باید مجهز باشید. بابا جان! در قرآن، خطاب: أوَلَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جَاءَکُمُ النَّذیر (34) که آمده، می فرماید خطاب به هجده ساله ها است (35).
 
بارها عرض کرده ام، باز هم می گویم: یکی از آقایان اهل علم قم که بسیار متقی و مقدس بود، روزی از بنده حلّیت طلبید و گفت من یک قرآن = (ریال) به شما بدهکارم و یک قدری سستی کرده ام از اینکه از شما حلیت بطلبم؛ شما مرا حلال کنید.
 
 و در ثانی چون حق استادی به گردن من دارید و من باید احترام شما را داشته باشم، یک روز از کنار من عبور کردید و من دیر از جا بلند شدم!
 
می ترسم مسئول باشم. ایشان یکی از دهلیزهای قلبش گشاد شده بود، به دکتر شیخ _ متخصص قلب _ مراجعه کرده بود و ایشان او را لاعلاج تشخیص داده بود و گفته بود:
 
 شما تا شش ماه دیگر بیشتر زنده نیستی. غرض عرضم این است پدرش نقل می کرد که همینطور که دستش در دست من بود، گفت آقا جان ملک الموت آمده است.
 
 و بعد رو به آن سو کرد و گفت ای رسل پروردگار شما را به صاحب الزمان با من ارفاق کنید._ چون بیشتر به صاحب الزمان علیه السلام قسم می خورد _ این کارها مربوط به زمان خاصی نیست؛ همه وقت انسان باید در حال ترصّد و مراقبه باشد آقا جان من!
 
امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه فرمود: فَاسْتَدْرِکُوا بَقِیَّةَ أَیَّامِکُمْ، وَاصْبِرُوا لَهَا أَنْفُسَکُمْ (36) ؛ فإنَّ بقیَّةَ عُمرِ المَرءِ لا ثَمَنَ لَها (37) ،
 
در هر پستی هستی، هر که هستی ،متعلّمی ،معلمی، بزرگی ،کوچکی ،آقا ،خادم ،خادمه، بقیه ایّامتان را دریابید؛ دریابید باقیمانده عمر خودتان را! بارها این شعر را می خوانم که:
 
از آن برد گنج مرا دزد گیتی *** که در خواب بودم که پاسبانی (38)
 

گناهان ما باعث اذیت پیغمبر است

فرمود: وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ الله (39) ، اعمال شما به رسول الله عرضه می شود، اگر شما مرتکب گناهان شده باشید، وجود مبارکشان اذیت می شود.
 
 در جایی که حضرت یحیی را سر بریدند، و زکریا را ارّه کردند؛ مع ذلک پیامبر عظیم الشأن اسلام صلى الله علیه وآله فرمودند: هیچ پیغمبری به اندازه ی من اذیت نشد (40) !
 
بس که روح ایشان بزرگ و لطیف است؛ اصلا آقا گفت: ها علیُّ بشرٌ کَیفَ بَشر؟ انسانٌ ارضیٌّ سماویٌّ _ کسی که از عقب و جلو ببیند، این چه کسی است؟
 
چه جور آدمی است کسی که هر وقت اراده بکند، هرچه بخواهد می داند؟ عرض کرد: یا امیرالمؤمنین ما شما را دوست داریم! فرمود: من اسم شما را در میان دوستان ندیدم.
 
 اطرافیان سلمان به ایشان گفتند: آیا ما باید تجهیزات مرگ شما را فراهم کنیم؟ چه کسی می خواهد وسایل کفن و دفن شما را آماده کند؟
 
 گفت: مولای من فرموده من در تجهیزات تو، در دفن تو حاضر خواهم شد _ حالا امیر المؤمنین در مدینه است و سلمان در مدائن! _ الساعه ایشان خواهدآمد. یک مرتبه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تشریف آوردند.
 

محبت ملازم اطلاعت است

خیلی این عجیب و غریب است که انسان محبت پروردگار را اظهار بکند ولی معصیت هم بکند. این یک چیز عجیب و غریبی است.
 
لو کان حبُّکَ صادقاً لأطعتَه *** إنَّ المُحِبَّ لمن أَحَبَّ مُطیع (41)خوب، این دیگر وجدانی است؛ واقعاً اگر کسی ارادت و محبت به کسی دارد،
 
از او تبعیت و اطاعت می کند. آن وقت پروردگار عزیز را دوست دارید اما تبعیت نمی کنید.
 
عرض کرد: می خواهم داناترین مردم باشم، فرمود: از خدا بترس (42) عرض کرد: یا رسول الله! می خواهم از خاصان درگاه خدا باشم فرمودند:
 
 شب و روز قرآن بخوان. عرض کرد یا رسول الله می خواهم دلم روشن باشد، فرمود: مرگ را فراموش نکن.
 
خدا شاهد است نمی خواهم اوقات شما را تلخ بکنم، اما آن که خزینه ی علم الهی است، به حضرت حسن علیه الصلوة و السلام فرمود: حسنم! کُن منه على أعظَم الحَذَر (43)
 
یعنی از ملک الموت خیلی برحذر باش. البته آنها معصوم اند، به در می گویند تا دیوار گوش کند؛ این مواعظ مال من و شماست!! مبادا تا مشغول آن شوی که از آن فلان معصیت توبه کنم! توبه نکنم...! یک مرتبه رسول پروردگار بیاید، فَکُن منه عَلى حَذَرٍ (44) امام باقر علیه السلام فرمود: وقتی وارد می شود، می فرماید: قد بقى من عُمرک ساعَة (45) از عمرت چیزی نمانده است، که
 

سختی هنگام مرگ

حضرت امام هادی علیه السلام می فرماید: اذْکُرْ مَصْرَعَکَ بَیْنَ یَدَى أَهْلِکَ وَ لا طَبیبَ یَمْنَعُکَ وَلا حَبیبَ یَنْفَعُکَ (46)
 
 یاد کن آن موقع را که میان اقوام و عشیره افتاده ای و نه دوست و صدیقی می تواند به داد تو برسد و نه طبیبی می تواند مانع رفتن تو باشد؛ باید بروی. _ لا اله الا الله! _
 
حضرت امام باقر علیه السلام فرمود: وقتی که شخص، در آن ساعت، جزع و فزع می کند، حاضر است که اگر تمام دنیا مایملک او باشد، بدهد؛ می گوید:

یک سال دیگر به من مهلت بده. ملک الموت جواب می دهد: سالها را گذراندی؛ می گوید: یک ماه جواب می دهد: ماههایی گذراندی، یک چند روزی، روزهایی گذراندی! آقا جون من! پدر عزیز من! اوقات ما را تلخ نکنید یعنی چه؟ من نفهمیدم! اوقاتت تلخ بشه بهتره.
 

نصایح رسول گرامی اسلامی

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: بهترین هدیه هایی که مسلمان به مسلمان اهدا می کند، آن حدیثی است که بر هدایت او اضافه بشود و از راه هلاکتی که در پیش دارد جلوگیری شود.
 
گفت: یا رسول الله! می خواهم در رحمت خدا باشم! فرمود: با خلق خدا نیکی کن. آره بابا جان من! مفتکی نمی شود! تصور کردی داداش جون! حضرت فرمود:
 
 امسال عمره رفتی؟ عرض کرد: نه یابن رسول الله! فرمود: منافع بی شماری از تو فوت شد .
 
این شخص خیلی ناراحت شد و به خود فرو رفت، به هم پیچیده شد. ببین پروردگار چقدر شما را دوست دارد! حضرت فرمود:
 
 می خواهی یک چیزی به تو یاد بدهم، که ثواب یک عمره، دو عمره، سه عمره _ رفت تا صد عمره _ برایت داشته باشد؟ حضرت فرمودند: دل مؤمن را خوشحال کردن، ثوابش با صد عمره مقابله می کند.
 
یک وقتی رفتم اداره ی تذکره (=گذرنامه)، این شعر را برای مأمور آنجا نوشتم:طواف کعبه ی دل کن که کعبه خود سنگی است *** که آن خلیل بنا کرد و این خدای خلیل
 
اما قلب را خدای خلیل بنا کرده؛ گفت: عجب شعری این آقا نوشته، من خیلی دلم می خواهد به این آقا خدمت بکنم. ساعت هفت بیا من تذکره ات را درست می کنم.
 
عرض کرد: یا رسول الله! می خواهم از دشمن به من آفتی نرسد. فرمود: توکل بر خدا کن.
 
اسکندر که می خواست با پاره های سنگ و آهن سدّی بسازد تا جلوی یأجوج و مأجوج را بگیرد، وقتی به آن شهر آمد، گفت: شما چرا هیچ نمی ترسید؟ گفتند: ما از که بترسیم؟ ما توکلمان به پروردگار است. یعنی به غیر از او کسی را مؤثر نمی دانیم.
 

آمادگی برای مرگ چیست؟

از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام :پرسیدند: «ما الإستعداد للموت یا أمیرَ المُؤمنین؟ » استعداد و آمادگی برای مرگ چیست؟
 
 فرمود: این است که انسان لا اقل تارک محرمات، فاعل واجبات متخلق به محاسن اخلاق باشد (47) ، این بیان امام علیه الصلوة والسلام است.
 
 ترجیب به معنی آماده شدن است، یعنی اینکه _ ان شاء الله _ شما تهیه بکنید برای دو ماه آینده، یک شب برای شما عرض کردم: بنده دیدم یک ریسمانهائی از آسمان آویزان است؛
 
هرچه بنده نگاه کردم دیدم که نهایت این ریسمانها دیده نمی شود؛ اما این ریسمانها، یک طوری زنده است. یعنی یک عده که می دوند آنها را بگیرند، دور می شوند و به دور دست می روند!
 
همان جا بودندها ولی تا اینها می خواهند به این ریسمانها چنگ بزنند، این ریسمانها دوباره دور می شوند. اما بعضی ها می توانستند چنگ بزنند و این ریسمانها خودشان را در دسترس آنها قرار می دادند.
 
خوب، این معنایش این است که آنها اهلیت ندارند؛ آنها غیراهل هستند که میخواهند ریسمانها را بگیرند: ؛ اما اینها که می توانند ریسمانها را بگیرند، اهل هستند؛
 
 چون زبانشان کنترل است، گوششان کنترل است، چشمشان کنترل است که این توفیق را بدست می آورند: و اشدد یَدَیْکَ بحَبل الله مُعتَصماً فإنَّه الرُّکنُ (48)
 
طَهِّرُوا أَنفُسَکُم مِن دَنَس الشَّهَواتِ تُدرکوا رَفِیعَ الدَّرَجات (49) ؛ جانهای خودتان را از آلودگی شهوات پاک کنید، به درجات عالیه خواهید رسید! پس بارک الله! أن شعر را توجه کن که:
 
تو کز سرای طبیعت نمی روی بیرون *** کجا به کوی حقیقت گذر توانی کرد؟ (50)
یک قدم نمی خواهی از آن مألوفات ذهنی، از آن امیال نفسانی فاصله بگیری! یک قدم نمی توانی فاصله بگیری:
 
ز منزلات هوس گر برون نهی قدمی *** نزول درحرم کبریا توانی کرد (51)آن وقت قلبت منظر پروردگار خواهد شد:
 
ما را خواهی جمله حدیث ما کن *** خو با ماکن زدیگران خو وا کن (52)
 

لحظه مرگ لحظه ی سختی برای انسان است

حالا یک مطلب دیگر، البته این توجه به موقعیت است، چون من همیشه اول صحبتم شما را به موقعیت خودتان توجه می دهم تا بدانید که چه موقعیت هائی در اختیار دارید، زیرا فرموده اند:
 
 فَانْتَهرُوا فُرَصَ الْخَیْر (53) ، تا رسول پروردگار نیامده است، فرصتهای خیر را مغتنم بشمارید: وقتی که در بستر مرگ افتادید نه دوستان می توانند کاری بکنند، نه طبیب می تواند کاری بکند (54)
 
إذا جاءَ لحظه مرگ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ (55) و حضرت امام سجاد علیه السلام فرمود:

 یکی از سخت ترین ساعات عمر بنی آدم، همان ساعتی است که رسول پروردگار در بالین او حضور به هم می رساند؛ اما فرموده است که من با مؤمن مهربان تر از والد شفیق ( = پدر دلسوز ) هستم (56) .
 
 همین ملک الموتی که همه از او می ترسند، نسبت به مؤمن مثل پدری مهربان است. تا او را راضی نکند، تا او را مایل به رفتن نکند، درجه به درجه، مقام و درجاتی را به او نشان ندهد که برای رفتن راضی شود، قبض روحش نمی کند.

 پی نوشت:
1- نهج البلاغه: 303؛ خطبه 193 ؛ و من خطبه له علیه السلام یصف فیها المتقین: و اگر نبود مرگی که خدا بر آنان مقدر فرموده، روح آنان حتی به اندازه بر هم زدن چشم، در بدن ها قرار نمی گرفت، از شوق دیدار بهشت، و از ترس عذاب جهنّم
2- مثنوی دفتر دوم؛ گمان بردن کاروانیان که بهیمه ی صوفی رنجور است ؛ بیت 35.
3- انهج البلاغه: 118 ؛ خطبه 87 ؛ و من خطبه له علیه السلام و هی فی بیان صفات المتقین وصفات الفساق والتنبیه إلى مکان العترة الطیبه و الظن الخاطئ لبعض الناس: و طاعت و عمل برای روز مرگ آماده کرده
4- المحجة البیضاء: 8/ 22 بنده ما! در امانت ما چه انجام دادی؟
5- وسائل الشیعه: 307/15 ؛ باب 41_ وجوب اجتناب المعاصی ؛ روایت 20594* بحار الأنوار: 67/ 71 ؛ باب 45_ مراتب النفس وعدم الاعتماد علیها ؛ روایت 21: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: خداوند می فرماید: هر بندهای که مرا اطاعت کند، او را به غیر خودم واگذار نمی کنم؛ و هر بنده ای که معصیت مرا کند، او را به خودش واگذار می کنم و باکی ندارم که در کدام بیابان هلاک می شود
6- إرشاد القلوب، 1/78؛ الباب التاسع عشر فی قراءة القرآن الکریم* شرج نهج البلاغه: 10/144؛ ذکر الآثار الواردة فی آفات اللسان ؛ عن رسول الله صلی الله علیه و آله
7- بحار الأنوار: 32/349؛ باب 9_ باب احتجاحات الأئمه علیهم السّلام
8- مستدرک الوسائل 205 ؛ باب 22_ استحباب الاستغفار فى کل یوم ؛ روایت 5987
9- همان مأخذ
10- إرشاد القلوب: 1/ 78
11- شرح نهج البلاغه: 10/ 144
12- بحار الأنوار: 38474 ؛ باب 15_ مواعظ أمیر المؤمنین علیه السلام و خطبه ؛ روایت 7
13- البته من یک حاشیه اینجا دارم و آن حاشیه این است که یک عده هستند که واقعا دلشان نمی خواهد رسول پروردگار بیاید که بهتر اعمالشان را رو به راه بکنند.
بهتر و زودتر حقوق دیگران را ادا کنند؛ نمازهایشان را قضا بکنند. اگر این طور شد، البته، این کراهتشان موجه است.(بیان استاد)
14- الکافی 458/2 ؛ باب محاسبه العمل ؛ روایت 20 ؛ عن الامام الصادق علیه السلام
15- همان مأخذ
16- همان مأخذ
17- الانفطار: 13 و 14
18- الکافی: 2/ 458
19- همان مأخذ
20- بابا طاهر همدانی
21- بحبحار الأنوار: 137/6 ؛ باب 4_ حب لقاء الله و ذم الفرار من الموت ؛ روایت 43 * مستدرک الوسائل: 100/2؛ باب 17 - استحباب کثرة ذکر الموت و ما بَعْدَهُ و الإستعداد لذلک ؛ روایت 1534
22- بحار الأنوار: 356/75 ؛ باب 26 _ مواعظ الرضا علیه السلام ؛ روایت 11
23- مرحوم حاج جواد فرشچی از دوستان قدیمی استاد بودند
24- الکافی: 2/ 136 باب ذم الدنیا و الزهد فیها ؛ روایت 16 ؛ عن الامام الصادق علیه السلام
25- بحار الأنوار 82460؛ باب 5 _ مکارم أخلاقه و علمه ؛ روایت 75
26- معلم اول ارسطو است و معلم دوم فارابی
27- الشفا بتعریف حقوق المصطفى: 289/1 ؛ الفصل الثالث والعشرون الخوف من الله و الطاعه له و شدة العبادة * مستدرک الوسائل: 11/ 173؛ باب 4_ استحباب ملازمه الصفات الحمیدة:... و الخوف رَفِیقى
28- بحار الأنوار: 6 176؛ باب 7_ ما یعاین المؤمن والکافر عند الموت ؛ روایت 2
29- تحریم: 6
30- مجمع البیان: 1/ 159
31- مجمع البیان: 10/ 477
32- بحار الانوار: 202/42 ؛ روایت 7
33- نهج البلاغه: 400؛ نامه:31 و من وصیه له علیه السلام للحسن بن على علیهما السلام
34- فاطر :38: آیا به شما به اندازه ای عمر ندادیم که هر کس اهل تذکر است در آن مدت متوجه می شود؟ و انذار کننده الهی به سراغ شما نیامد؟
35- مجمع البیان: 641/8
36- نهج البلاغه: 117؛ خطبه 86_ و من خطبه له علیه السلام و فیها بیان... عظه الناس بالتقوى و المشوره
37- روضه الواعظین : 394/2 مجلس فی ذکر الأوقات وما یتعلق بها
38- پروین اعتصامی دیوان اشعار؛ قطعه ناتوانی
39- احزاب 53 : حق ندارید پیامبر خدا را اذیت کنید
40- کشف الغمه: 537/2 * مناقب آل ابی طالب: 247/3 * الجامع الصغیر: 144/2
41- بحار الأنوار: 47/ 24* باب 4_ مکارم سیره و محاسن أخلاقه ؛ عن الامام الصادق علیه السلام
42- مستدرک الوسائل: 11/ 231؛ باب 14_ وجوب الخوف من الله: وَ عَنْهُ صلى الله علیه و آله: أَعْلَمُ النّاس بالله أَشَدُّهُمْ خَشْیَةٌ لَه
43- غرر الحکم 138؛ احذر من الدنیا؛ روایت 2425
44- نهج البلاغه: 400 ؛ نامه ی 31
45- المحجة البیضاء: 21/8 أن وجوب التوبه عام؛ عن بعض العارفین * جامع السعادات: 3/ 61 ؛ فصل (عموم وجوب التوبه)
46- بحار الأنوار: 370/75؛ باب 28_ مواعظ أبى الحسن الثالث علیه السلام
47- عیون اخبار الرضا علیه السلام 1 (297؛ باب :28 فیما جاء عن الإمام على بن موسى علیه الصلوة و السلام من الأخبار المتفرقه؛ حدیث 55
48- حیاة الحیوان الکبرى: 1/ 246 ؛ شعر از ابو الفتح علی بن محمد البستی: و اشدد یَدَیْک بحبل الله مُعتَصماً *** فإنَّه الرُّکنُ إن خانتک أرکانُ به ریسمان خدا محکم چنگ بزن تا محفوظ بمانی زیرا تنها او رکن است، حتی اگر همه ی تکیه گاه ها به تو خیانت کنند
49- غرر الحکم 240 ؛ تهذیب النفس؛ حدیث 4851
50- دیوان حافظ غزل شماره 143
51- کشکول شیخ بهایی بخش اول
52- دیوان اشعار ابو سعید ابو الخیر
53- نهج البلاغه: قصار الحکم ؛ حکمت شماره 21* غرر الحکم: 473؛ الفصل الثانى اغتنام الفرص: حدیث 10810
54- بحار الانوار 370/75 ؛ مواعظ الإمام الهادی علیه السلام
55- یونس :49: هنگامی که اجل آنها فرا رسد، (و فرمان مجازات یا مرگشان صادر شود،) نه ساعتی تأخیر می کنند و نه پیشی می گیرند 6 بحار الأنوار: 6/ 159؛ باب 6 _ سکرات
56- الکافی: 127/3؛ باب أن المؤمن لا یکره على قبض روحه؛ روایت 2 عن الامام الصادق علیه السلام
 
منبع:
جاودان، محمدعلی، 1324- مواعظ : سلسله مباحث اخلاقی، نشر :تهران، 1298 _ 1386.