مقدمه:

متون تاریخی- اسلامی، وقایع خارق العاده ای را پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) انعکاس داده اند. عذاب ها و بلاهای جسمی و روحی که گریبان گیر قاتلان و هتاکان به مقام حضرت شد، وقایع شگرفی مانند:
 
 تغییر و تحوّل در نظم جهان، گریه و نوحه جنیان و پریان در سوگ حضرت، مشاهده و نقل کرامات مختلف از رأسِ مبارک حضرت، به امر خدا، نمونه هایی از این حوادث شگفتند.
 
 اهتمام به جمع آوری اسنادی که این وقایع شگفت را انعکاس داده اند، می تواند بُعد جدیدی از زیبایی های قیام امام حسین (علیه السلام) را به نمایش در آورد. در پژوهش حاضر که با روش توصیفی- تحلیلی گردآوری شده است،
 
 با استفاده از منابع معتبر تاریخی اهل سنّت به نقل اسناد این حوادث خارق العاده پرداخته می شود. یافته های پژوهش حاکی از این مطلب است که در توصیف اتفاقات پس از شهادت اباعبدالله(علیه السلام)، اهل سنّت، ابعاد مختلفی از حوادث شگفت را نقل کرده اند که در طول تاریخ هیچ سابقه ای قبل از عاشورا و قیام حضرت نداشته است .
 
و این خود حاکی از عظمت قیام امام حسین (علیه السلام) و بزرگی مصیبت وارده بر اهل بیت(علیهم السلام) است.
  

توصیف اتفاقات و حوادث، پس از شهادت  امام حسین (ع)  در منابع اهل سنّت

طرح مسأله

 در برخی از کتاب های مناقب و سیره نوشت های اهل سنّت، قسمتی از کتاب، به نوادگان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) اختصاص یافته است و در آن ها به زندگی نامه هر یک از آن ها از جمله امام حسین (علیه السلام) پرداخته اند.
 
 از مهم ترین ابعاد زندگی حسین بن علی (علیه السلام) که مورد توجّه اهل سنّت قرار گرفته، قیام خونین حضرت (علیه السلام) است که در کتاب های تاریخی و مقتلی اهل سنّت، به توضیح و شرح این قیام از آغاز تا حوادث پس از آن پرداخته شده است.
 
 هر چند اکثر قریب به اتّفاق علمای اهل سنّت به قیام حضرت به دیده ی انصاف نگریسته و این نهضت را احیاگر سنّت نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) معرّفی می کنند،
 
ولی در این میان می توان افرادی را یافت که قیام حضرت را پیمان شکنی در برابر خلیفه ی برحق یعنی، یزید و کاری بیهوده و خلاف سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) معرّفی کرده و سعی می کنند دامن یزید بن معاویه را از گناه نابخشودنی قتل سبط رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تبرئه نمایند(1).
 
 هر چند پاسخ های مختلف و مستدلی به نظرات مذکور و مانند آن داده شده است، ولی می توان در ابطال نظریاتی از این دست، که الهی بودن قیام حضرت را زیر سؤال می برند؛
 
به بعد دیگری از قیام نگریست؛ توضیح بیشتر این که با جست و جو در روایات مورد قبول اهل سنّت از سوی بزرگانی مانند: ابن سعد واقدی، محمّد بن جریر طبری، شمس الدین ذهبی، ابن حجر عسقلانی و... که در مذهب خود استوار و متعصب هستند،
 
 روایاتی را می توان یافت که پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) بیانگر حوادث شگرف مانند تغییر و تحوّل در نظم جهان، سرنوشت شوم هتاکان به مقام حضرت و نوحه و گریه ی زمین و آسمان در سوگ حضرت است و اثبات کرد که حوادثی غیر عادی و بی سابقه پس از وقوع یک قیام، حکایت از عظمت آن قیام و الهی بودن آن دارد.
 
ذکر این نکته نیز ضروری است که افرادی مانند ابن کثیر، از شاگردان ابن تیمیه، که در مذهب خود بسیار متعصب هستند، به صحت این حوادث و فتنه ها و بلاهایی که
گریبان گیر قاتلان حضرت (علیه السلام) گردید، اعتراف می کنند(2).
 

سرنوشت قاتلان اباعبدالله (علیه السلام)

پرداختن به این بعد از قیام حضرت از منابع مورد اعتماد اهل سنّت که در ثابت نمودن الهی بودن قیام حضرت، تا حدّ زیادی مؤثر است، تاکنون به صورت مستقل صورت نگرفته و می تواند ابعاد جدیدی از قیام حضرت و زیبایی های آن را نشان دهد.
  
سرنوشت قاتلان اباعبدالله (علیه السلام) و ربایندگان لباس های حضرت و هتاکان به مقام امام حسین (علیه السلام)
 
جاهلان به مقام امامت و هتک حرمت کنندگان به ساحت قدسی سید و سالار شهیدان(علیه السلام) از غارت لباس های حضرت و تاختن اسب بر بدن مبارک حضرت، مضایقه نکردند.
 
هر کدام از این افراد بعد از انجام این اعمال فجیع، به عذاب های متعددی در دنیا گرفتار آمدند و البتّه عذاب آخرت شدیدتر است. در ادامه به قسمت هایی از کیفرهای دنیوی هتک حرمت کنندگان به حضرت، از منابع تاریخی اهل سنّت اشاره می شود.
  

سرنوشت غارت کنندگان لباس های حضرت(علیه السلام)

 سپاه غارت گر ابن سعد، پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) براى غارت لباس ها و سلاح امام هجوم آوردند. خوارزمی در این زمینه می نویسد:
 
« شمر بن ذی الجوشن دوازده ضربه شمشیر بر آن حضرت زد و سپس سر امام(علیه السلام) را جدا کرد.
 
 پس از آن اسود بن حنظله پیش آمد و شمشیر آن حضرت را برداشت و جعونه حضرمی پیراهنش را برداشت و پوشید و پیس شد و موهایش ریخت.
 
 شلوار آن حضرت را بحیر بن عمرو الجرمی برداشت و زمین گیر شد. عمامه اش را جابر بن یزید ازدی برداشت و بر سر گذاشت و جذام گرفت.
 
 مالک بن نسر کندی زره او را برداشت و دیوانه شد.» (3) طبری در تاریخش می نگارد: «حمید بن مسلم گوید: و چون حسین (علیه السلام) با سه چهار کس بماند، جامه ی زیری خواست که خوش بافت بود.
 
 و شفاف و یمنی، که آن را بدریده و پاره کرد که از او در نیارند. یکی از یارانش گفت: بهتر است جامه ی زیر کوتاهی زیر آن بپوشی. گفت: « در این جامه مذلّت است که پوشیدن آن شایسته من نیست.» و چون کشته شد، بحر بن کعب بیامد و آن را در آورد و وی را برهنه واگذاشت.»
 
 محمّد بن عبدالرحمن گوید: « در زمستان دست های بحر بن کعب آب می ریخت و در تابستان خشک می شد، گویی چوب بود.» (4)
 
خوارزمی نیز این مطلب را در مقتل خود از محمّد بن عبدالرحمن نقل کرده؛ با این تفاوت که در مقتل خوارزمی شیء به غارت برده شده «سراویل» (شلوار) حضرت معرفی شده است. (5)
 
نقل عذاب های نام برده شده برای ربایندگان لباس های حضرت در تواریخ معتبر اهل سنّت، حاکی از این مطلب است که جهالت به مقام امام و بی احترامی به ساحت حضرت،
 
 عواقب جبران ناپذیری را به دنبال دارد که قسمت کوچکی از این عذاب ها در دنیا محقّق می شود و بیماری های لاعلاج جسمی و روحی از جمله آن هاست.
 
البتّه تعذیب دنیوی مقدّمه ای برای عذاب بزرگ قیامت و جاودانگی در آتش، به جهت ارتکاب این اعمال ناجوان مردانه است.
 

سرنوشت تازندگان اسب بر بدن مبارک حضرت (علیه السلام)

در «مقاتل الحسین» شیعه این مطلب به تواتر نقل شده است که به دستور عمر بن سعد پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) بر بدن ایشان اسب تازانده شد.
 
 و این عمل ناجوان مردانه توسط ده نفر که داوطلب شده بودند، صورت گرفت که همه ی این افراد پس از ارتکاب این عمل به بلاهایی دچار شدند(6)
 
 و از اهل سنّت نیز طبری در تاریخ خود از قول ابی مخنف آورده است:«حمید بن مسلم گوید: عمر بن سعد در میان یاران خود ندا داد:
 
چه کسی داوطلب می شود با اسب بر حسین (علیه السلام) بتازد؟ ده کس داوطلب شدند. از جمله اسحاق بن حیوة حضرمی – همان که روپوش حسین (علیه السلام) را ربود و بعدها پیسی گرفت- و اخنس بن مرثد که بیامدند و با اسبان خویش حسین (علیه السلام) را لگدکوب کردند،
 
 چندان که پشت و سینه او را در هم شکستند. حمید گوید: شنیدم که مدّتی پس از آن وقتی أخنس بن مرثد در جنگی ایستاده بود، تیری ناشناس به او خورد که قلبش بشکافت و جان داد.»(7)
 

کور شدن دشنام دهنده به حضرت (علیه السلام)

جسارت به مقام رفیع معصوم (علیه السلام) بی تردید عواقب سوئی را به همراه خواهد داشت که در دنیا و آخرت فرد جسارت کننده با آن روبرو خواهد شد.
 
 در تواریخ اهل سنّت نقل شده که افرادی که به امام حسین(علیه السلام) توهین کردند به بلاهایی مبتلا شدند. از جمله:
 
ابن سعد واقدی در «طبقات» آورده: «محمّد بن عبدالله انصاری و عبدالملک بن عمیر و ابوعامر عقدی از گفته ی قرّة بن خالد، از ابورجاء برای ما نقل کرد که می گفته است: علی را دشنام مدهید،
 
 ای وای بر من از تیرهایی که در نبرد جمل انداختم و سپاس خدای را که هیچ کدام به هدف نخورد. همو می گفته است: همسایه ای از قبیله بلهیجم داشتیم. از کوفه آمد و گفت: دیدید این تبهکار پسر تبهکار حسین بن علی (علیه السلام) را چگونه خداوند کشت؟
 
همان دم که این سخن را برزبان راند، مردمک چشم هایش دو لکّه سپید انداخت و نور چشم هایش از میان رفت و کور شد.»(8)
 

دیده شدن آتش در چهره ابن زیاد

 ابن سعد در طبقات اشاره می کند به سند خود از فضل بن دکین و او از مالک بن اسماعیل و عبدالله بن حرب، از عبدالملک کردوس، از پرده دار ابن زیاد نقل کرده که می گفته است:
 
« هنگامی که ابن زیاد حسین(علیه السلام) را کشته بود، همراه او وارد کاخ شدم. آتشی بر چهره اش جهید که با آستین خود چهره اش را پوشاند و گفت: این موضوع را به کسی مگو» .(9)
 

سرنوشت سنان بن انس

باز هم محمّد بن سعد به سند خود از علی بن مدائنی، از حنش بن حارث، از گفته ی پیرمردی از قبیله نخع نقل کرده که می گفته است: « حجاج بن یوسف ثقفی گفت:
 
 هر کس کار شایسته ای انجام داده است برخیزد، گروهی برخاستند و کارهای خود را گفتند. در این هنگام سنان بن انس برخاست و گفت: من قاتل حسین(علیه السلام) هستم. حجاج گفت:
 
آری کار نیکو و پسندیده است. چون سنان به خانه اش بازگشت زبانش بند آمد و دیوانه شد، آن چنان که در جای خود می خورد و قضای حاجت می کرد(10)
 

تغییرات و تحوّل های زمینی و آسمانی پس از شهادت امام حسین (علیه السلام)

عظمت مصیبت سرور و سالار شهیدان (علیه السلام) به حدّی بود که آسمان و زمین نوحه خوان شده و نظم عالم پس از شهادت جانسوزش به هم ریخته شد.
 
گزارش های تاریخی در این زمینه حکایت از وقوع حوادثی دارد که هیچ گونه سابقه تاریخی قبل از عاشورا نداشته است.
 
 و هیچ گاه در تاریخ تکرار نشده و از این پس نخواهد شد؛ و این خود نشان گر عظمت مصیبت وارده است.
 
جلال الدین سیوطی، پس از اشاره اجمالی به شهادت امام حسین (علیه السلام) به حوادث پس از شهادت اشاره کرده است:
 
«آن گاه که حسین(علیه السلام) به قتل رسید، نور خورشید به مدت هفت روز بر روی دیوارها همچون ملحفه های رنگین بود و ستارگان به یکدیگر برخورد می کردند، .
 
و قتل حسین (علیه السلام) در روز عاشورا اتفاق افتاد و در این روز، خورشید دچار کسوف شد و آفاق آسمان به مدت شش ماه پس از قتل او سرخ رنگ بود .
 
و سپس این سرخی پس از آن، همچنان در آسمان دیده می شد، در حالی که پیش از قتل حسین (علیه السلام) چنین چیزی در آسمان دیده نمی شد.»(11) در ادامه به نقل برخی از این حوادث به صورت مجزّا پرداخته می شود.
 

خون باریدن آسمان

گزارش های تاریخی زیادی از اهل سنّت پیرامون بارش خون از آسمان پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) نقل شده است.
 
 و این نقل بارش از بلاد مختلف اسلامی و از افراد گوناگون نقل شده و در تاریخ ثبت گردیده است. به عنوان مثال در منابع مختلف از نضرة الأزدیه نقل گردیده است که:
 
 « لَمّا أن قُتِلَ الحُسَین بن علی -علیهما السّلام- مَطَرَتِ السماءُ فأصبَحَتُ وَ کلُّ شَیءٍ لَنا مَلآنُ دَما» (12)
 
هنگامی که حسین بن علی (علیه السلام) شهید شد، آسمان خون بارید و ما هم چنان می دیدیم که تمام اشیا و اسباب ما مملو از خون است.
 
صاحب «تذکرة الخواص» به نقل از «هلال بن ذکوان» آورده است که : « لمّا قتلالحسین (علیه السلام) مکثنا شهرین أو ثلاثة کأنّما لطخت الحیطان بالدم من صلاة الفجر إلی غروب الشمس، قالَ و خرجنا فی سفر فمطرنا مطراً بقی أثره فی ثیابنا مثل الدمِ» (13).
 
ترجمه: هنگامی که حسین(علیه السلام) کشته شد، دو ماه یا سه ماه ماندیم. حیاط خانه ها مانند آن بود که از نماز صبح تا غروب خورشید، با خون آغشته شده باشند و گقت: برای سفر خارج شدیم بر ما بارانی بارید که اثر آن بر لباس ما مانند خون بود.
 
ابن سیرین نیز این واقعه را گزارش نموده و این موضوع شگفت آور را مختص یحیی بن زکریا و امام حسین(علیه السلام) معرفی نموده است.
 
«لَم تَبک السماء علی أحد بعد یحیی بن زکریا إلّا علی الحسین بن علی (علیه السلام) » (14)ترجمه: آسمان بر هیچ کسی جز یحیی بن زکریا و حسین بن علی (علیه السلام) گریه نکرده است.
 
کاتب واقدی نیز به سند خود از سلیمان بن حرب و موسی بن اسماعیل از حماد بن سلمه از سلیم روایت کرده است: روزی که حسین (علیه السلام) کشته شد بر ما باران خون فرو بارید. (15)
صاحب «فرائد السمطین» از امّ سالم - خاله جعفر بن سلیمان- نقل می کند که باران خون در شهرهای بصره، کوفه، شام و خراسان گزارش شده است. (16)
 
گزارش این بارش در شهرهای گوناگون، نشان از وسعت مناطقی است که این حادثه رخ داده است. هم چنین نقل فراوان این حادثه با الفاظ گوناگون و محتوای یکسان، نشان دهنده ی صحت وقوع این حادثه نزد علمای اهل سنّت است.
 

سرخ شدن آسمان

در کتاب های تاریخی و مقاتل الحسین این مطلب بیان شده است که آسمان پس از شهادت حسین بن علی (علیه السلام) سرخ رنگ شد.
 
 و در برخی نقل ها پدیدار گشتن این سرخی ، پس از تاریکی چند روز دنیا عنوان شده است. از جمله از علی بن محمّد مدائنی و او ازعلی بن مدرک، از گفته ی پدر بزرگ اسود بن قیس نقل شده است که:«
 
أحمرت آفاق السماء بعد قتل الحسین (علیه السلام) بستّة أشهر، نری ذلک فی آفاق السماء کأنّها الدم. قالَ فحدثت بذلک شریکا، فقال لی: من أنتَ مِنَ الأسود؟ قلت: هو جدّی أبو أُمی قال: أُم والله إن کانَ لَصدوق الحدیث، عظیم الأمانة، مکرماً لِلضیف»(17)
 
 
 ترجمه: پهنه ی آسمان پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) سرخ رنگ شده بود که ما آن را شبیه خون در آسمان مشاهده می کردیم. علی بن محمّد مدائنی از وی سؤال کرد: چه نسبتی با اسود داری؟ گفت: او جدّ مادری من است. گفت: به خدا سوگند که او راستگو و امانت داری بزرگ و میهمان نواز بود.
 
همچنین از محمّد بن سیرین نقل شده که سرخی آسمان بعد از سه روز تاریکی دنیا به وجود آمد. (18)
در روایتی مندرج در تذکرة الخواص پدیدار شدن این سرخی دلیل بر بزرگی جنایت صورت گرفته معرفی شده است.(19)
 
هیثمی پس از نقل روایات مبنی بر سرخ شدن آسمان پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) می نویسد:«این روایات صحیح الاسناد هستند.» (20)
  

جاری شدن خون تازه زیر سنگ ها

 مصیبت سید الشهداء (علیه السلام) به حدّی عظیم بود که به گزارش منابع مستند تاریخی حتّی سنگ ها و اشیای بی جان نیز برای حضرت خون گریه کردند.
 
 در برخی نقل ها محلّ رؤیت این جریان، سرزمین بیت المقدس معرّفی گردیده است و در برخی نقل ها اشاره به مکان خاصی نشده است. در این زمینه شواهدی محکم از اهل سنّت وجود دارد که از طرق گوناکون نقل شده اند.
 
از امّ حیان نقل شده است: «یَومَ قتل الحسینُ أظلَمَت علینا ثلاثاً و لَم یَمَسَّ أحَدٌ مِن زَعفرانِهمِ شیئاً فَجَعَلَهُ علی وَجهِهِ إلّا احترَقَ و لَم یُقَلَّب حَجَرٌ ببیتِ المُقَدَّسِ أصیب تحتهُ دماً عییطا»(21)
 
 ترجمه: روز شهادت امام حسین (علیه السلام) آسمان سه شبانه روز تاریک شد و هر کس دست به زعفران می زد دستش می سوخت و زیر هر سنگی در بیت المقدس خون تازه دیده می شد.
 
از زُهری نیز نقل شده که در جواب عبدالملک مروان که پرسیده بود: نشانه ی کشته شدن حسین (علیه السلام) چه بود؟ گفت: در آن روز هیچ سنگی را برنداشتند، مگر اینکه زیر آن خون تازه یافت می شد. (22)
 
همچنین نقل شده است که عبدالملک شخصی را نزد پسر رأس الجالوت فرستاد تا از وی بپرسد که آیا نشانه ای کشته شدن حسین (علیه السلام) در عالم دیده شده است یا نه؟ او در پاسخ گفت:
 
 « ما کشف یومئذٍ حجر إلّا وجد تحته دم عبیط»(23) ترجمه: هیچ سنگی از زمین برداشته نشد مگر اینکه خون تازه دیده می شد.
 

گرفتن خورشید

 یکی از رخدادهای عجیبِ پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا، بروز کسوف (گرفتگی خورشید) است، که موجب تیرگی عجیب آسمان و حتی رؤیت ستارگان شد. این رخداد را بیهقی و دیگران نقل کرده اند: « لمّا قُتِلَ الحُسین بن علی (علیه السلام) کُسِفَتِ الشمسُ کسفةً بَدَتِ الکَواکِبُ نِصفَ النهار فَلنّنا أنّها هی»(24)
 
ترجمه: هنگامی که حسین بن علی(علیه السلام) به شهادت رسید، خورشید گرفت و آن قدر تاریک شد که هنگام ظهر ستاره های آسمان ظاهر گردیدند. از این اتّفاق چنین پنداشتیم که قیامت برپا شده است.
 

تاریک شدن دنیا

این واقعه به نقل از برخی شاهدان در کتب اهل سنّت نقل شده، با این تفاوت که در مورد اوّل حادثه ی فروریختن خاک سرخ از آسمان نیز بر آن ضمیمه گردیده است.
 
خلف بن خلیفه از پدرش نقل می کند که گفت : « لما قتل الحسین اسودت السماء ، وظهرت الکواکب نهارا حتى رأیت الجوزاء عند العصر وسقط التراب الأحمر»(25)
 
ترجمه: زمانی که حسین (علیه السلام) به شهادت رسید، آن قدر آسمان تاریک شد که هنگام ظهر ستاره های آسمان ظاهر شدند؛ تا جایی که ستاره جوزا در عصر دیده شده و خاک سرخ از آسمان فرو ریخت.
 
همچنین علی بن مسهر از جده اش نقل می کند که می گفت:« هنگامی که حسین (علیه السلام) به شهادت رسید، من دختری نوجوان بودم، آسمان چند شبانه روز درنگ نمود که گویا لخته خون بود.» (26)
 

سرخی آفتاب و برخورد ستارگان آسمان با یکدیگر

عیسى بن حارث کندى سرخ شدن آفتاب پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) و هم چنین تلاقی ستارگان آسمان با یکدیگر را رؤیت و نقل کرده است.
 
مورّخانی مانند ذهبی، مزی و ابن عساکر در کتب خود این حادثه را فقط از عیسی بن حارث نقل نموده اند: «لما قتل الحسین مکثنا سبعة أیام إذا صلینا فنظرنا إلى الشمس على أطراف الحیطان کأنها الملاحف المعصفرة، ونظرنا إلى الکواکب یضرب بعضها بعضا.» (27)
 
هنگامی که حسین بن على (علیه السلام) کشته شد، تا هفت روز، هر گاه که نماز عصر را می خواندیم، می دیدیم آفتابی که بر دیوارهاى خانه ها می تابی.
 
د به قدری قرمز بود که گویا چادرهای سرخ است که بر آن کشیده اند، و می دیدیم که برخی از ستارگان همدیگر را می زدند (با یکدیگر برخورد می کردند.
 

خاکستر شدن گیاه ورس

ورس که به فارسی «اسپرک» نام دارد، گیاهی است زرد رنگ و در رنگ کردن پارچه و مو از دیرباز مصرف می شده است. (28)
در منابع تاریخی و در بیان رویدادهای پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) به این موضوع اشاره شده که گیاه ورس یا اسپرک پس از شهادت حضرت تبدیل به خاکستر شد.
 
 به عنوان مثال در منابعی مانند: معجم الکبیر طبرانی و طبقات ابن سعد از مادربزرگ پدری ابن عیینه نقل شده است: « لَقَد رأیت الورس عاد رَمادا و لقد رأیت اللحم کأن فیه النار حین قتل الحسین (علیه السلام)» (29)
 
 ترجمه: هنگام شهادت امام حسین (علیه السلام) گیاه ورس را دیدم که تبدیل به خاکستر شد و در گوشت ها آتش می دیدیم.
 
 هم چنین از یزید بن ابی زیاد گزارش شده که در سنّ چهارده سالگی این حادثه را رؤیت نموده است: « قتل الحسین (علیه السلام) ولی أربع عشرة سنة و صارَ الورس الذی فی عسکرهم رمادا»(29)
 
ترجمه: من چهارده ساله بودم که حسین بن علی (علیه السلام) به شهادت رسید گیاه ورس در بین لشکر به خاکستر تبدیل شد.
 

تلخ شدن گوشت و خارج شدن آتش از شتر غنیمت گرفته شده از امام (علیه السلام)

پس از به شهادت رسیدن امام حسین (علیه السلام)، علاوه بر غارت لباس ها و اشیای با ارزش امام حسین (علیه السلام)، غارت خیمه ها و در نهایت به غنیمت گرفته شدن شتری از لشکر امام حسین (علیه السلام) و ذبح آن نیز اشاره گردیده است.
 
 در برخی نقل ها آمده که گوشت این شتر، پس از ذبح و طبخ شدن، تلخ و غیر قابل استفاده شده بود و در جایی نیز فوران آتش از سپر شتر گزارش شده است.
 
از جمیل بن مُرّة نقل شده است: « أَصَابُوا إِبِلًا فِی عَسْکَرِ الْحُسَیْنِ (علیه السلام) یَوْمَ قُتِلَ فَنَحَرُوهَا وَ طَبَخُوهَا قَالَ فَصَارَتْ مِثْلَ الْعَلْقَمِ فَمَا اسْتَطَاعُوا أَنْ یُسِیغُوا مِنْهَا شَیْئا.» (30)
 
 
ترجمه: شترى از لشکرگاه حسین بن علی (علیه السلام) را در روز شهادت او غارت گرفتند، و سپس او را نحر کرده و طبخ نمودند، راوى گوید:
 
 گوشت او آن چنان تلخ شد که آنان نتوانستند از آن گوشت استفاده کنند.در جایی دیگر، تلخ شدن گوشت شتر غنیمت گرفته شده از سفیان بن عیینه نیز نقل شده است. (31)
 
طبرانی اسناد این روایات را صحیح می داند. (32) در نقلی دیگر از ابی حمید الطحان آمده است: « کنت فی خزاعة فجاؤوا بشئ من ترکة الحسین فقیل لهم : ننحر أو نبیع فنقسم ؟ قالوا : انحروا ، قال : فجعل على جفنة فلما وضعت فارت نارا.» (33)
 
.ترجمه: در قبیله خزاعه بودم، از جمله چیزهایى که از امام حسین(علیه السلام) چپاول شده بود و به آن قبیله آورده بودند، یک شتر بود. مردم آن قبیله گفتند: این شتر را نحر کنیم و یا معامله نماییم؟ کسى که شتر را آورده بود گفت: مى خواهم آن را نحر کنید.
 
حمیدگفت: سپر را براى نحر کردن آن حیوان آماده ساختم، همین که شتر را خوابانیده و سپر را به زمین گذاشتم و آماده کشتن آن بودیم، ناگهان آتشى از آن سپر مانند آب فوران کرد!
 
طبرانی و ابوبکر هیثمی سند این روایات تاریخی را نیز صحیح عنوان می کنند. (34)
 

ظهور دست خونین و نوشتن مطلب با قلم آهنین

مشاهده و گزارش این حادثه شگفت، پس از روز عاشورا و فرستاده شدن سرِ مطهر امام حسین (علیه السلام) برای یزید بوده که موجب وحشت و فرار اطرافیان شده است.
 
 این واقعه را از اهل سنّت، تنها جوینی شافعی در دو روایت با یک مضمون از ابن ابی لهیعه و او از أبی قبیل نقل کرده است:
 
« لمّا قتل الحسین بن علی (علیه السلام) بعث برأسه إلی یزید بن معاویة و یتحیّون بالرأس فیما بینهم فخرجت علیهم کفّ من الحائط معها قلم من حدیدٍ فکتب سطراً بِدمٍ: أترجوا أمَّةً قتلت حسیناً شفاعة جدّه یوم الحساب»(35)
 
ترجمه: هنگامی که حسین(علیه السلام) کشته شد، سرش را نزد یزید بن معاویه فرستادند، با سر(مبارک) بین خودشان به تفریح و عیش و نوش مشغول بودند.
 
 سپس دستی بر روی دیوار ظاهر شد درحالی که همراه آن قلمی آهنین بود و جمله ی زیر را با خون نوشت: « آیا امّتی که حسین (علیه السلام) را کشتند شفاعت جدّش را در روز حساب امید دارند؟
 

نوحه جنیان بر سید الشهدا

در کتب مختلف شیعه و اهل سنّت نقل شده است که پس از شهادت اباعبدالله (علیه السلام) جنیان بر ایشان گریه کردند و نوحه سر دادند .
 
و اشعاری از جنیان در رثای سرور و سالار شهیدان (علیه السلام) شنیده شده که در متون تاریخی ثبت گردیده است.
 
 ابن سعد واقدی در طبقات الکبری نقل کرده: «مسلم بن ابراهیم و موسی اسماعیل همگی از حماد بن سلمه، از عمار بن ابی عمار، از امّ سلمه برای ما نقل کردند که می فرموده است: خود شنیدم پریان بر حسین (علیه السلام) مویه گری می کردند.» (36).
 
سبط بن جوزی نیز از زهری حکایت کرده که از امّ سلمه شنیده:« ما سمعتُ نواح الجنّ إلّا فی اللیلة الّتی قتل فیها الحسین (علیه السلام) سمعت قائلا یقول» ترجمه:
 
 نوحه های جنّ را جز در شبی که در آن حسین بن علی (علیه السلام) کشته شد نشنیدم. شنیدم که گوینده ای می گفت:
 
ألا یا عین فاختلفی بجهدٍ و من یبکی علی الشهداء بعدی علی رهط تقودهم المنایا إلی متجبر فی ثوب عبد» (37) هم چنین از «شعبی» نقل شده:« سمع أهل الکوفة قائلاً یقول فی اللیل» ترجمه: اهل کوفه شنیدند که گوینده ای در شب می گفت:
 
أبکی قتیلاً بکربلاء مضرج الجسم بالدماء *** أبکی قتیل الطغاة ظلما بغیر جرم سوی الوفاء : أبکی قتیلاً بکی علیه من ساکن الأرض و السماء *** هتک أهلوه و استحلوا ما حرّم الله فی الإماء
 
یا بأبی جسمه المعری إلّا من الدین و الحیاء *** کلّ الرزایا لها عزاء و ما لذا الرزء من عزاء(38)
 

گزارش های تاریخی از کرامات سرِ مبارک حضرت (علیه السلام)

امامت جایگاه ویژه ای دارد و امام، به امر خدا دخل و تصرّف در عالم دارد. آشکار شدن هر نوع امر خارق العاده ای به امر خدا حتّی پس از شهادت این انسان کامل و امام بر حق جای هیچ گونه تعجّبی ندارد. شاید با آشکار شدن این کرامات عدّه ای راه سعادت را بازیابند.
 
 گزارش های تاریخی اهل سنّت این نکته را حکایت می کند که پس از آن که در روز عاشورا اشقیا سرِ مبارک اباعبدالله (علیه السلام) را از بدن جدا نمودند، کراماتی مشاهده شده است.
  
 این کرامات موجب شگفتی شاهدان و ناظران ماجرا و هم چنین باعث اسلام آوردن دو تن از غیر مسلمانان گردیده است.
 

ساطع شدن نور از سر مبارک حضرت(علیه السلام) در تنور خانه خولی

این واقعه بوسیله همسر خولی بن یزید گزارش و در تاریخ ثبت شده است و از منابع اهل سنّت، طبری در تاریخ خود آن را نقل کرده است. وی می نویسد: حمید بن مسلم گوید:
 
 همین که حسین (علیه السلام) کشته شد، همان روز که سر او را همراه خولی بن یزید و حمید بن مسلم ازدی سوی ابن زیاد فرستادند، خولی با سر بیامد و آهنگ قصر کرد،.
 
 امّا درِ قصر را بسته یافت و به خانه رفت و سر را زیر طشتی نهاد. وی را دو زن بود یکی از بنی اسد و دیگری از حضرمیان دختر مالک بن عقرب، به نام نوار. آن شب، شبِ زن حضرمی بود. هشام گوید:
 
پدرم به نقل از نوار دختر مالک می گفت: «خولی سر حسین(علیه السلام) را آورد و در خانه زیر لاوکی نهاد، آن گاه به اطاق آمد و به بستر خویش رفت. گفتمش: چه خبر؟ چه داری؟
 
گفت: بی نیازی روزگاران برایت آورده ام، اینک سرِ حسین (علیه السلام) با تو در خانه است. گوید: گفتمش وای بر تو! هرگز با تو در یک اطاق نمی مانم. گوید: از بسترم برخاستم و روی خانه رفتم.
 
خولی زن اسدی را خواست و پیش برد و من نشسته بودم و نگاه می کردم. گوید: به خدا نوری را می دیدم که چون ستون از آسمان به سمت بالا می درخشید و پرندگانی سپید دیدم که در اطراف آن به پرواز بودند. (39)
 

قرآن تلاوت کردن سر مبارک حضرت

این که سر مطهر امام حسین (علیه السلام) بر سر نیزه قرآن تلاوت نموده، از مسلّمات تاریخ است که هم علمای شیعه و هم علمای اهل سنت آن را به سند صحیح نقل کرده اند.
 
ابن عساکر دمشقی در تاریخش و جوینی در فرائد السمطَین به نقل سلمة بن کهیل می نویسند: «رأیت رأس الحسین بن علی رضی الله عنهما على القناة وهو یقول "فسیکفیکهم الله وهو السمیع العلیم" »(40)
 
 ترجمه: سر حسن بن علی - خدا ازآن دو راضی باد- را بر نیزه دیدم در حالی که می گفت: « و خداوند تو را از شر و آسیب آن ها نگه مى دارد و خدا شنوا و داناست.»
 
 هم چنین در نقلی دیگر ابن عساکر از «منهال بن عمرو» نقل می کند که می گفت:« أنا والله رأیت رأس الحسین بن علی حین حمل وأنا بدمشق وبین یدی الرأس رجل یقرأ سورة الکهف حتى بلغ قوله تعالى " أم حسبت أن أصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا "(41)
 
قال فأنطق الله الرأس بلسان ذرب فقال أعجب من أصحاب الکهف قتلی وحمل»:(42)  ترجمه: به خدا سوگند، من سر حسین بن علی (علیه السلام) را هنگامی که می بردند، دیدم.
 
 من در دمشق بودم و جلوی سر، مردی سوره کهف را قرائت می کرد تا به این سخن خدای تعالی رسید. "أم حسبت أن أصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عجبا":
 
 آن گاه خداوند سر را به سخن در آورد و با شیوایی تمام فرمود: شگفت تر از ماجرای اصحاب کهف، کشتن و بردن من است.
 
تفاوت نقل در آیات تلاوت شده توسط حضرت، به اصل موضوع خدشه وارد نمی کند. زیرا ممکن است این تلاوت ها از سرِ مطهر حضرت چندین مرتبه رخ داده باشد و توسط افراد مختلف شنیده شده باشد.
 

اسلام آوردن راهب مسیحی به واسطه ی سر مبارک حضرت (علیه السلام)

سبط بن جوزی به سند خود از ابو محمّد عبدالملک بن هشام النحوی البصری روایت کرده:ابن زیاد، سر حسین (علیه السلام) را همراه با زنان و پسربچّگان و دختربچّگان از نسل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که سخت در بندشان کرده بود، سوار بر شترِ بى جهاز و سر و رو باز، به اسارت فرستاد.
 
 سر حسین (علیه السلام) را نیز همراهشان به سوى یزید بن معاویه، روانه کرد و هر گاه در منزلى فرود مى آمدند، سر را از صندوق مخصوص آن بیرون مى آوردند.
 
 و آن را بر سرِ نیزه مى کردند و همه شب تا هنگام حرکت، از آن، محافظت مى کردند و سپس آن را به صندوق، باز مى گرداندند و حرکت مى کردند.
 
آنان، در یکى از منزل ها که دِیْر راهبى در آن بود، فرود آمدند و سر را مطابق روش خود، بیرون آوردند و آن را بر سرِ نیزه کردند و نگهبانان، مطابق شیوه خود، از آن نگهبانى کردند و نیزه را به دِیر، تکیه دادند.
 
نیمه شب، راهب، نورى از جایگاهِ سر مبارک امام حسین(علیه السلام)، تا دوردستِ آسمان دید. از بالاى دِیر به آن قوم، رو کرد و گفت: شما کیستید؟ گفتند:
 
ما یاران ابن زیاد هستیم. راهب گفت: این، سرِ کیست؟ گفتند: سرِ حسین بن على بن ابى طالب، پسر فاطمه، دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم).
 
 راهب مسیحی گفت: پیامبرتان؟! گفتند: آرى. راهب گفت: قوم بدى هستید! اگر مسیح (علیه السلام)، فرزندى داشت، او را بر بالاى چشمانمان جاى مى دادیم.
 
 سپس گفت: آیا موافقید کارى کنیم؟ گفتند: چه کارى؟ گفت: ده هزار دینار، نزد من است. آن را مى گیرید و در عوض امشب، سر را به من مى دهید و آن را هنگام حرکت، از من پس مى گیرید.
 
 گفتند: براى ما زیانى ندارد. سر را به او دادند و دینارها را داد و سر را گرفت و آن را شست و خوش بو کرد و روبروی خود قرار داد و همه شب را به گریه نشست. و صبحگاه گفت:
 
 اى سر! من اختیاردار جز خود نیستم و من گواهى مى دهم که خدایى جز خداوند نیست و گواهى مى دهم که محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)، پیامبر خداست.
 
آن گاه راهب، از دِیر (عبادتگاه) و راه و عقیده اى که در آن بود، خارج شد و خادم اهل بیت (علیهم السلام) گردید.(43)
 
خوارزمی درمقتل الحسین آورده است: هنگامى که سر امام حسین (علیه السلام) را به شام مى بردند، شب بر آنان در آمد. آنان، بر مردى یهودى فرود آمدند و چون شراب نوشیدند و مست شدند، گفتند:
 
سر حسین(علیه السلام)، نزد ماست. او به آنان گفت: آن را به من نشان بدهید. آنان، سر را در صندوقى به او نشان دادند که از آن تا آسمان ، نور بر مى خاست.
 
 یهودى به شگفت آمد و از آنان خواست که آن را به او امانت دهند . آنان نیز آن را امانت دادند. یهودى، هنگامى که سر را به آن حال دید، به آن گفت: شفاعت مرا نزد جدّت بکن.
 
 خدا سر را به زبان در آورد و گفت: شفاعت من، فقط براى معتقدان به دین محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) است و تو محمّدى نیستی. یهودى، نزدیکانش را گِرد آورد و سپس سر را گرفت و در تشتى نهاد و گلاب بر آن ریخت و کافور و مُشک و عنبر بر آن نهاد.
 
 آن گاه به فرزندان و نزدیکانش گفت: این، سر فرزند دختر محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) است. سپس گفت : آه که جدّت محمّد را نیافتم تا به دست او اسلام بیاورم!
 
 و آه که تو را زنده نیافتم تا به دست تو مسلمان شوم و برایت بجنگم! اگر اکنون مسلمان شوم، روز قیامت، شفاعتم را مى کنى؟ خدا، سر را به سخن در آورد و آن، با زبانى شیوا گفت :
 
«اگر اسلام بیاورى ، من شفیع تو خواهم بود» این را سه بار گفت و خاموش شد. مرد یهودى و نزدیکانش، مسلمان شدند.(44)
 
ظهور این کرامات به امر خدا که موجب اسلام آوردن مسیحی و یهودی گشت، نشان از رحمت واسعه ی امام دارد که حتّی پس از شهادت نیز از هدایت بشر به سوی سعادت دریغ نمی ورزد.
 

نتیجه :

1.سرنوشت شوم مسبّبان قتل حضرت حسین (علیه السلام) و غارت گران لباس های حضرت و هتاکان به مقام حضرت، که در متون تاریخی و مقتلی اهل سنّت نقل شده است،
 
نشان دهنده ی عمق فجایعی است که دشمنان مرتکب شده اند و در سزای اعمال ناشایستی بود که در جهت کسب بهای اندک دنیا انجام دادند و نه تنها آن را به دست
  
نیاوردند، بلکه آخرت خویش را نیز رایگان فروختند و عذاب های دنیوی نیز گریبان گیرشان شد.
 
2.در منابع تاریخی اهل سنّت برای وقایع پس از شهادت امام حسین (علیه السلام)، امور خارق العاده ای گزارش شده است و هر انسان حقیقت جو را به فکر فرو می برد تا قیام امام حسین (علیه السلام) را امری عادی فرض نکند بلکه آن را واقعه ای عظیم بداند که زمین و آسمان را سوگوار ساخته است.
 
3.نقل نوحه سرایی، عزاداری و گریه و زاری مسلمانان و مؤمنان طوایفِ جن، در مصیبت های امام حسین(علیه السلام) - خصوصا در کتب اهل سنّت- باعث بیدار شدن روح های خفته ی بشر شده است.
 
4.مجموع مطالب بیان شده نشان دهنده ی عظمت مصیبت عاشورا و شهادت سرور و سالار شهیدان و یاران باوفایشان است. حوادث و وقایع ذکر شده ، هیچ سابقه تاریخی قبل از عاشورا نداشته و فقط پس از شهادت حضرت این حوادث خارق العاده نقل شده است.
 
نکته جالب توجّه نقل به دور از تعصّب بسیاری از این وقایع بوسیله علمای اهل سنّت است. در ذکر برخی از این وقایع، اهل سنّت متفرّدند و شیعیان این حوادث را نقل نکرده اند.
 
 می توان اهتمام خاص راویان و مؤلفان اهل سنّت به این بحث را از سویی ناشی از محسوس و عیان و انکارناپذیر بودن این حوادث ، و از سوی دیگر جایگاه رفیع امام حسین(علیه السلام) در میان گروه های غیرشیعی، دانست.
 
 همین جایگاه رفیع باعث شده است با وجود این که لعن خلفا با مبانی اعتقادی بسیاری از عالمان غیرشیعی سازگار نیست، به لعن قاتلان حسین بن علی (علیه السلام) و از جمله یزید بن معاویه بپردازند
  

پی نوشت:

1.ابن خلدون،1363،ج1: 212
2. ابن کثیر، بی تا، ج8: 219
3.خوارزمی، 1388؛ج2: 36
4.طبری،1352، ج7: 233
5.خوارزمی، 1388،ج2: 37
6.به عنوان نمونه: مفید،1392: 539
7.طبری،1352، ج7: 236
8.ابن سعد، 1410ق، ج5: 118
9.همان،ج5: 118
10.همان، ج5: 119).
11.سیوطی، 1411ق: ص 207.
12.ابن سعد،1410ق، ج5: 119؛ مزی، 1400ق، ج6: 433؛ ذهبی، 1413ق، ج3: 312-313؛ ابن حبّان، بی تا، ج5:
487؛ ابن عساکر، 1995م، ج14: 227-228)
13.سبط بن جوزی، 1418ق: 246
14.ذهبی، 1413ق، ج3: 312؛ ابن عساکر، 1995م ج14: 225-226
15.ابن سعد، 1374، ج5: 119)
16.جوینی، 1378،ج2: 166
17.ابن سعد،1374، ج5: 120؛ سبط بن جوزی،1418ق: 246؛ مزی، 1400ق، ج6: 432؛ ذهبی، 1407ق،ج5: 15؛
ابن عساکر،1995م، ج14: 227؛ ذهبی، 1413ق، ج3: 312.
18. سبط بن جوزی، 1418ق: 264
19. سبط بن جوزی،1418ق: 264؛ و با اندکی اختلاف در مضمون: ابن سعد،1374، ج5: 120؛ ذهبی،1404،ج3:312؛ ذهبی، 1407، ج5: 15؛ ابن عساکر، 1995م، ج14: 228.
20.هیثمی، بی تا، ج9: 196.
21. 21.مزی، 1400ق، ج6: 434؛ ابن عساکر، 1995م، ج14: 229.
22.ابن سعد،1374: ج5، ص 119؛ بلاذری،1394ق: ج1، ص 251؛ جوینی،1378: ج2، ص 162.
23. ذهبی، 1407ق:ج5، ص 16؛ ابن عساکر، 1995م: ج14، صص229-230.
24.بیهقی، 1414: ج3، ص 337؛ مزی، 1400ق: ج6، ص 433؛ ابن عساکر، 1995م: ج14، ص228.
25.مزی، 1400ق: ج6، صص431-432؛ عسقلانی،1404ق: ج2، ص 305؛ ابن عساکر، 1995م: ج14، ص 226.
26.مزی، 1400ق: ج6، ص 432؛ ابن عساکر، 1995م: ج14، ص 226) ابوبکر هیثمی سند این روایات را صحیح می داند. ( هیثمی، بی تا: ج9، ص 197
27. مزی، 1400ق: ج6، صص 432-433؛ ذهبی، 1407ق: ج5، ص 15؛ ابن عساکر، 1995م: ج14، ص 227.
28.ابن خلف تبریزی، 1362ش: ص 118.
29.وطبرانی، 1404ق: ج3، ص 129؛ ابن سعد،1374: ج5، ص 120؛ عسقلانی، 1404ق: ج2، ص 305؛ مزی، 1400ق: ج6، ص 435؛ ذهبی، 1404ق: ج5، ص 16.
30. عسقلانی، 1404: ج2، ص 306؛ مزی، 1400ق: ج6، صص 435-436؛ ذهبی، 1407ق: ج5، ص 16؛ ابن عساکر، 1995: ج14، ص 231.
31.جوینی، 1378: ج2، ص 165.
32.طبرانی، 1404ق: ج3، ص 121
33. عسقلانی، 1404ق: ج2،ص305؛ ذهبی، 1413ق: ج3، ص 313؛ مزی،1400ق: ج6، صص434-435؛ ذهبی، 1407ق: ج5، ص 15.
 34.طبرانی، 1404ق: ج3، ص 121؛ هیثمی، بی تا: ج9، ص 169
35.جوینی،1378: ج2، ص 167)
36.ابن سعد1410ق: ج5، ص 1
37.سبط بن جوزی ، 1418ق: ص 242
38.همان، ص 242
39. طبری، 1352: ج7، صص 236-237)
40.بقره، 137؛ ابن عساکر،1995: ج22، صص 117-118؛ جوینی، 1378: ج2، ص 170.
41. کهف، 9.
42.ابن عساکر، 1995م: ج60، ص 369-370.
44.سبط بن جوزی، 1418ق: ص237.
45.خوارزمی، 1388:ج2،ص 102.
  
منابع:
پژوهش نامه معارف حسینی 1 : نخستین فصلنامه تخصصی امام حسین علیه السلام
نویسندگان:
موسوی(استادیار گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه مازندران، sm.musavi55@gmail.com)
میثم خلیلی(دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه علوم و معارف قرآن- آمل)