مقدمه:

حسین بن على علیه السلام در چند فراز از سخنانش ، مردم کوفه را مورد ملامت و نکوهش قرار داده  است.مردمی که دارای روحیاتو رفتارهای متفاوتی بودند.
 
زیرا حالت تزلزل و نوسان روحى ، پیمان شکنى و عدم ثبات فکرى - عقیدتى آنان را که یکى از عوامل مهم آن ، تغذیه از حرام و استفاده از هدایاى غیر مشروع حکام و فرمانداران معاویه بود، مطرح نموده است ،
 
آنگاه به ثمره تلخ و نتیجه خطر ناک این وضع نابسامان عقیدتى آنان اشاره کرده است و آن حمایت بى دریغشان آنان از بنى امیه دشمنان سرسخت اسلام و قرآن و عداوت و دشمنى با امام و رهبرشان و با فرزند پیامبرشان مى باشد .
 
که با علم و آگاهى و شناختى که از او دارند، به جنگ با وى آماده شده و جنایاتى که در تاریخ بشریت بى سابقه است ، مرتکب گردانیده اند.
 
در این مقاله ابتدا به علل انحراف مردم کوفه اشاره می کنیم و در ادامه علت این انحراف را در فرازی از خطبه امام حسین علیه السلام از بیان آیت الله کمره ای در معنای (شذاذ الاحزاب) و واژه سناسی این کلمه بیان می کنیم.
 

خطبه امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا

امام حسین علیه السلام، در سفر تاریخی خود از مکه تا کربلا، چندین سخنرانی داشتند. هدف امام از ایراد این سخنرانی ها، بیشتر بیان اهداف قیام خود و بیان واقعیت های زمان بود.
 
 یکی از آن خطبه ها که به بیان واقعیت ها پرداخته است، خطاب به مردم کوفه است. ایشان با توجه به دعوت مردم کوفه، به سمت عراق انتخاب مسیر کردند.
 
 اما در حین عزیمت به آن جا با بدعهدی آنان مواجه شده و در روز عاشورا خطاب به آنان، خطبه ای غرّا و درس آموز بیان کردند.
 
اولین کتاب در میان کتب موجودِ حدیثی شیعه که این خطبه را نقل کرده است، تحف العقول است. البته ابن شعبه، این خطبه را با عنوان نامۀ امام حسین علیه السلام به مردم کوفه آورده است.(1)
 
امام حسین علیه السلام، پس از حمد و ثنای الهی، دعوت کوفیان را به آنان یادآور شده و علل بدعهدی شان را به آنان گوشزد می کنند.
 
 ایشان شهوت رانی و دوری از کتاب و سنت را از عوامل موثر در بدعهدی آنان می داند. ایشان خطاب به آنان و جهت توجه آن ها به حقایق، فرمودند:
 
هان! آن زنازاده پسر زنازاده ما را بر سر دو راهى قرار داده: انتخاب شریعت یا قبول خوارى و ذلّت. ذلّت پذیرى از ما به دور است!
 
ذلّت را نه خدا و پیامبرش بر ما مى پسندد و نه مؤمنان و نه آن دامان هاى پاک که ما را پرورده است و نه انسان هاى غیرتمند و نه افراد سرافراز».(2)
 

علل و عوامل انحراف مردم کوفه:

دستۀ اول فرهنگی،
اولین عامل فرهنگی، ضعف ایمان:
ارتکاب محرمات و انجام گناه است که پایه های دین را در انسان متزلزل می کند؛ به عنوان نمونه یکی از گناهانی که انسان را از دایره دین مداری خارج می سازد.
 
 و امام در روز عاشورا بر روی آن انگشت گذاشته و آن را یکی از دلایل این وضعیت کوفیان معرفی می کند حرام خواری و لقمه حرام است.
 
مورخین می گویند: امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا طی سخنان متعدد و طولانی خطاب به لشگر عمر سعد آنها را به پیروی از خود فرا خواند اما نه تنها پاسخ مثبتی از جانب آنان دریافت نکرد حتی با بی توجهی و جسارت آنها مواجه شد و لذا با سوز و گداز فرمود:
 
«فَقَدْ مُلِئَتْ‏ بُطُونُکُمْ‏ مِنَ الْحَرَامِ وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِکُمْ وَیْلَکُمْ أَ لَا تُنْصِتُونَ أَ لَا تَسْمَعُونَ فَتَلَاوَمَ أَصْحَابُ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ بَیْنَهُمْ وَ قَالُوا أَنْصِتُوا لَهُ»(3)؛
 
 (آری در اثر غذاهای حرام که شکم های شما از آنها انباشته شده، خداوند این چنین بر دلهای شما مهر زده است وای بر شما! چرا ساکت نمی شوید؟! چرا به سخنانم گوش فرا نمی دهید؟!).(3)
 

دومین عامل فرهنگی، جهل و نادانی مردم کوفه

مهمترین دلیل وقوع این فاجعه جهل و نادانی مردم کوفه بود، در طول تاریخ جهالت و نادانی مهمترین عامل بدبختی جوامع بوده است مردم کوفه نیز نتوانستند شرایط زمان خود را به درستی تجزیه و تحلیل کنند و همین مسئله سبب شد مقابل پسر پیامبر خدا قرار بگیرند.
 

دسته دوم سیاسی :

اولین عامل سیاسی تبلیغات
  
عامل اول تبلیغات است؛ که همه سیاستمداران سعی می‌کنند به وسیله آن افکار مردم را در جهت اهداف خود، عوض کنند و به سمتی که می‌خواهند سوق دهند.
 
از آنجا که فرهنگ‌ها و جوامع یکسان نیستند، کیفیت بکارگیری عوامل تبلیغی نیز متفاوت است. عوامل تبلیغاتی در جامعه اسلامی آنروز، مسأله اومانیسم، پلورالیسم و یا حقوق بشر نبود. کسی به این حرفها گوش نمی‌داد، چون اسلام حاکم بود.
 
 مردم به خدا و پیامبرش اعتقاد راسخ داشتند؛ ولی زمینه‌هایی فراهم بود که می‌شد در تبلیغات از آن استفاده کرد. مثلا روزی یکی از سربازان کوفه، به حضرت علی (علیه‌السلام) گفت: ما با نیروهای معاویه، چه تفاوتی داریم؟!
 
آنان هم مسلمان هستند و نماز می‌خوانند و روزه می‌گیرند، ما هم همینطور. پس چه تفاوتی داریم؟! امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) از این نوع سخنان اینگونه یاد می‌کنند که:
 
 دنیا چنان به من فشار آورد و کوچکم کرد که برخی‌ها گفتند علی و معاویه در یک سطح هستند: «انزلنی الدهر حتی قالوا علی و معاویه».(4)
 
دومین عامل سیاسی تهدید
عامل سوم، تهدید بود. افرادی که دو عامل قبلی در آنها مؤثر واقع نمی‌شد، با زور و تهدید مواجه می‌شدند. معاویه آنها را تهدید، دستگیر و روانه زندان کرده و شکنجه و اذیت و آزار می‌داد و در نهایت چنانچه در عقیده خود راسخ بودند، آنها را وحشیانه کشته و از میان بر می‌داشتند.
 
بعد از شهادت امام حسن (علیه‌السلام) در حدود کمتر از ۲۰ سال، معاویه جامعه شام را با این سه عامل و در سایه زمینه‌هایی که ذکر کردیم، آنگونه که می‌خواست، متحول ساخت.
 
 معاویه از زمان ابن خطاب تا شهادت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و در زمان امام حسن (علیه‌السلام)، بر شام حکمرانی می‌کرد و به خاطر سالهای طولانی حاکمیت خود، به مردم، محیط و اوضاع آنجا کاملا آشنایی داشت و اساسا او مردم شام را آنگونه که خود می‌خواست تربیت کرده و پرورش داده بود.
 
 معاویه اشخاصی را شناسایی کرده و مورد آزمایش قرار داده بود. تا اینکه نهایتا با استفاده از این سه عامل، نقشه خود را اجرا کرد.
 
مجموع این عوامل و زمینه‌هایی که قبلا ایجاد شده بود، دست به دست هم داد تا یزید به راحتی بتواند کاری را که می‌خواست، انجام دهد. البته هر چند در ظاهر موفق و پیروز شد، اما عاقبت کار و باطن کار نتیجه‌ای دیگر داد. (5)
 

دسته سوم اقتصادی

اولین عامل اقتصادی تطمیع:
معاویه با جعل حدیث و بهره‌‌برداری از جذابیت و اعتبار شعر و قرآن، می‌توانست عده‌ای را فریب دهد، اما همه افراد تحت تأثیر قرار نمی‌گرفتند.
 
 لذا معاویه بزرگان و رؤسای قبایل را که خوب و بد را نمی‌فهمیدند و داستان خلافت و خیانت معاویه برایشان امری مجهول نبود، با تطمیع، وعده پست و مقام، دادن هدایا و جوایز نفیس و سنگین و نیز کیسه‌های طلا، می‌خرید و به این صورت آنها را مجذوب خود می‌کرد.
 
 گذشتن از مال دنیا آسان نیست. گفتن یک کیسه طلا یا ۱۰۰۰۰۰ دینار طلا و شبیه این ارقام آسان است، ولی کمتر کسی در مقابل آن مقاومت می‌کرد، آنهم در آن زمان. ولی معاویه با پرداخت هزینه‌های سنگین، رؤسای قبایل را به آمال و اهداف ننگین خود می‌رساند.
 
 در این راه کمتر کسی دارای ایستادگی و مقاومت بود و اکثرا گرفتار می‌شدند. نمونه آن رشوه به شریح قاضی بود که فتوای وی تأثیر بسزایی در به شهادت رساندن امام حسین (علیه‌السلام) و برگرداندن رأی کوفیان داشت.
 
دومین عامل اقتصادی طمع و رقابت با شامیان
جامعه آن زمان تحت تاثیر شدید شهرهای بزرگ بود، از میان شهرهای بزرگ آن زمان کوفه و شام از شهرت بالایی برخوردار بودند.آنچه که در کوفه تبلیغ می‌شد، زندگی رویایی مردم شام بود، زندگی بدون مشکلات مادی که در ذهن کوفیان بزرگ شده بود.
 
همواره مردم تحت تاثیر رسانه های زمان خود هستند، ابن زیاد وقتی وارد کوفه شد مردم را از آینده‌ی حمایت از حسین ترساند، و مهم ترین دلیل ترس مردم، آینده اقتصادی آنها بود.
 
به همین خاطر وعده های مادی از طرف ابن زیاد که بعضا برآورده هم شد، دلیلی بود محکم برای یاری یزید و مقابله با حسینی که بیشتر کوفیان می‌دانستند، طرف حق است.
 
حرص و طمع زندگی بهتر آستانه تحمل مردم را پایین آورده بود و با کمترین فشار اقتصادی مردم دین خود را فراموش کردند، اتفاقی که عمر سعد را هم در خود فرو برده بود، حرص رسیدن به پادشاهی ری، آستانه شکست سرداری چون عمر سعد بود.
  

مردم کوفه  برده و اسیر

الناس عبید الدنیا، و الدین لعق السنتهم ، یحوطونه ما درت معائشهم ، فاذا محصورا بالبلاء قل الدیانون .
(این مردم (مردم کوفه ) برده و اسیر دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان ، پیروى نمودن آنان از دین تا آنجاست که زندگیشان در رفاه باشد و آنگاه که در بوته امتحان قرار بگیرند، دینداران ، کم خواهند بود).
این فراز، آخرین جمله در خطبه حسین بن على بن على علیه السلام است که پس از ورود به کربلا در میان اهل بیت و یاران خویش ایراد فرمود.
 
توضیح اینکه : منظور از(الناس) با قرینه صدر و ذیل خطبه و شرایط موجود، مردم کوفه مى باشد و(الف و لام)  نه براى(جنس) بلکه براى (عهد خارجى) است .
 
و اراکم قد اجتمعتم على امر قد اسخطتم الله فیه علیکم ، و اعرض بوجهه الکریم عنکم ، و احل بکم نقمته ، فنعم الرب ربنا، و بئس العبید انتم ، اقررتم بالطاعة و امنتم بالرسول محمد صل الله علیه و آله وسلم ثم انکم زحفتم الى ذریته و عترته تریدون قتلهم ، لقد استحوذ علیکم الشیطان فانساکم ذکر الله العظیم فتبا لکم و لما تریدون ...
 
(مى بینم که شما (مردم کوفه ) براى امرى اجتماع کرده اید که خشم خدا را بر علیه خود بر انگیخته اید و موجب اعراض خدا از شما گردیده و غضبش را بر شما فرو فرستاده است .
 
 چه نیکوست خداى ما و چه بندگانى هستید شماها که به فرمان خدا گردن نهادید و به پیامبرش ایمان آوردید و سپس گردیده و خداى بزرگ را از یاد شما برده است ، ننگ بر شما بر آنچه اراده کرده اید.)
 
این فراز، بخشى از اولین سخنرانى حسین بن على علیه السلام در روز عاشوراست که خطاب به سپاهیان عمر سعد، ایراد فرموده است .
 
و انما ادعوکم الى سبیل الرشاد، فمن اطاعنى کان من المرشدین و من عصانى کان من المهلکین ، و کلکم عاص لامرى غیر مستمع لقولى ، قد انخزلت عطیاتکم من الحرام و ملئت بطونکم من الحرام فطبع الله على قلوبکم ، و یلکم الا تنصتون ؟! الا تسمعون ؟!
 
(...من شما (مردم کوفه ) را به رشد و سعادت فرا مى خوانم ، هر کس را من پیروى کند، از رشد یافتگان است و هر کس ‍ مخالفت ورزد، از هلاک شدگان است .
 
اینک همه شما سرکشى و عصیان و با دستور من مخالفت مى کنید که گفتار مرا نمى شنوید، آرى در اثر هدایاى حرام که به دست شما رسیده و در اثر غذاهاى حرام که شکمهاى شما از آنها انباشته شده ، خداوند این چنین بر دلهاى شما مهر زده است واى بر شما! چرا ساکت نمى شوید؟! چرا به سخنانم گوش فرا نمى دهید؟!)
 
و این فراز و دو فراز آینده ، از دومین سخنرانى حسین بن على علیه السلام در روز عاشوراست ما مشروح این دو سخنرانى را با ذکر منابع ، در (سخنان حسین بن على علیه السلام ) نقل نموده ایم .
 
فقبحا لکم فانما انتم من طواغیت الامة و شذاذ الاحزاب و نبذة الکتاب و نفثة الشیطان و عصبة الاثام و محرفى الکتاب و مطفئى السنن و قتله اولاد الانبیاء و مبیرى عترة الاوصیاء و ملحقى العهار بالنسب و موذى المومنین و صراخ ائمة المستهزئین الذین جعلوا القران عضین .
 
(رویتان سیاه باد! شما از سرکشان امت و از بازماندگان احزاب مشرک هستید که قرآن را به دور انداخته اید و از دماغ شیطان افتاده اید. شما از گروه جنایتکاران و تحریف کنندگان کتاب و خاموش کنندگان سنن هستید که فرزندان پیامبر را مى کشید و نسل اوصیا را ریشه کن مى کنید.
 
 شما پیروان کسانى هستید که زنازادگان را به نسب ملحق کردند و اذیت کنند گان مومنان و فریاد رس پیشوایان استهزا کنندگان مى باشید که قرآن را بخشهایى نامفهوم و بى محتوا تصور مى کنند.)
 
اجل و الله ! الخذل فیکم معروف ، و شجت علیه عروقکم ، و توراثته اصولکم و فروعکم ، و نبتت علیه قلوبکم ، و غشیت به صدورکم فکنتم اخبث ثمرة شجى للناس و اکلة للغاصب ...
 
(آرى ، به خدا سوگند! مکر و فریب ، از صفات بارز شماست که رگ و ریشه شما بر آن استوار و تنه و شاخه شما آن را به ارث برده و دلهایتان با این عادت نکوهیده ، رشد نموده و سینه هایتان با آن مملو گردید، است به آن میوه نامبارک شبیه هستید که در گلوى باغبان رنج دیده اش ، گیر کند، و در کام سارق ستمگر شیرین و گوارا باشد.)
 

پیشینۀ خطبه:

بزرگی حادثۀ عاشورا باعث شده است که این خطبه در آثار کهن شیعه و اهل سنت دیده بازتاب داشته باشد. بیش از بیست و پنج کتاب که بعضا با واسطه اند به این خطبه اشاره کرده اند.
 
 در میان منابع کهن شیعی اولین کتابی است که به این خطبه اشاره دارد، تحف العقول است.دیگر منابعی که این خطبه در آن آمده اند عبارتند از:
 
اللهوف سید بن طاووس، مناقب ابن شهر آشوب، بحارالانوار علامه مجلسی، کشف الغمۀ اربلی، الاحتجاج طبرسی، مقتل الحسین خوارزمی، العوالم بحرانی، مثیرالاحزان جوهری، مثیرالاحزان ابن نماحلی، الامالی ابوطالب الزیدی، عوالم العلوم بحرانی اصفهانی و ... (6)
 

فراز مورد بحث:

تَبّأ لَکم أَیُّها ألجَمَاعَةِ.... فَسُحْقاً لَکُمْ یَا عَبِیدَ الْأُمَّةِ وَ شُذَّاذَ الْأَحْزَابِ وَ نَبَذَةَ الْکِتَابِ وَ مُحَرِّفِی الْکَلِمِ وَ عُصْبَةَ الْآثَامِ وَ نَفَثَةَ الشَّیْطَانِ وَ مُطْفِئِ السُّنَنِ
 
ای مردم هلاک و اندوه بر شما باد...پس هلاک باد شما را ای بندگان کنیز و ای بازماندگان احزاب و ترک کنندگان کتاب و تحریف کنندگانی که کلمات را از معانی آن برگرداندید و گناهکارانی که دمِ شیطان خورده اید و ای خاموش کنندگان سنت ها».(7)
 

معنای «شذاذ الاحزاب» از منظر انگارۀ مرحوم کمره ای

ای گروه، تار و مار و غم گسار شوید کوبیده و پایمال باشید، ای کنیزپرستان و حزب راندگان و قرآن دوراندازان و سخن های حق وارونه سازان و پایه ی گناهان و پف های شیطان و قانون شکنان».
 
ایشان سپس به واکاوی معنای «شُذّاذَ أَلأَاحزابِ» پرداخته و می نویسدراندگی از حزب که در آن تاریخ در مسجدها تشکیل می شد .
 
و وسیلۀ تعلیم و تربیت دینی عمومی بوده و در دوران بنی امیه مسجدها به صورت یک دسته بندی های سیاسی درآمده بود.
 
 و فقط اشراف و رجال با آن سروکار داشتند و مقاصد خود را در آن انجام می دادند و عموم مردم از آن رانده شده و گرفتار زندگی شخصی بوده و از پرورش اسلامی برکنار بودند.(8)
 
ایشان در این فراز از کلام امام حسین علیه السلام، به دنبال واکاوی علل و عوامل رویارویی کوفیان و سپاهیان یزید در برابر ولی خداست.
 
 او در معنای شذاذ الاحزاب، احزاب را جلسات و محافلِ علمی مذهبی می داند، محافلی که در مساجد و با رویکرد تعالیم دینی صورت می گرفته است.
 
 ایشان از این معنا نتیجه ای را به مخاطب القا می کند که اگر در آن روز سپاهیان یزید در مقابل حجت خدا قرار گرفتند، به علت دوری آنان از مساجد و محافل علمی و مذهبی بوده است.
 
نتیجه ی دیگری که در فراسوی این معنا به مخاطب منتقل می شود، این است که با توجه به تکراری بودن تاریخ، باید مراقب بود.
 تا دوری از مساجد و تعالیم دینی، باعث تکرار تاریخ در مواجهۀ با امام حق نشود. البته این سخن ایشان، سخن صحیحی است.
 
اما آیا می توان چنین فهمی را از این فراز استنباطکرد؟ آیا احزاب، به معنای محافل دینی در صدر اسلام بوده است؟ با این مقدمه به اعتبار سنجی این انگاره می پردازیم.
 

ارزیابی انگاره مرحوم کمره ای:

دربارۀ هندسۀ بحث در این مقاله باید گفت که اعتبارسنجیِ مورد بحث، نگاهی رجالی نداشته و صرفا به اعتبارسنجیِ تعریفِ ارائه شده بوسیله مرحوم کمره ای پرداخته شده است.
 
فهم درست و دقیق فرمایش اهل بیت علیهم السلام نیازمند دقت در تمام جوانب فرمایش های آنان است. هرچه واکاوی حدیث آنان بیشتر مورد مداقه قرار گیرد، فهم ما از زوایای ناشناخته ی فرمایش آنان بالاتر خواهد رفت.
 
در فرمایش های اهل بیت علیهم السلام واژگانی وجود دارد که برای فهم درست آن ها نیازمند واکاوی دقیق واژگان و فهم درست تاریخ هستیم.
 
 یکی از این واژگان که مورد تضارب آرا قرار گرفته است، فرازی از خطبۀ امام حسین علیه السلام در روز عاشورا- شذاذ الاحزاب- است. فراز مورد بحث در منابع روایی به سه گونه آمده است.
 

گونه شناسی گزارش شذاذ الاحزاب

شذاذ الاحزاب
خطبۀ حضرت، با این عبارت ها در کتب زیر آمده است:
1- تحف العقول، اثر ابن شعبه حرانی(م قرن4 ه)
2- فَسُحْقاً وَ بُعْداً لِطَوَاغِیتِ الْأُمَّةِ وَ شُذَّاذِ الْأَحْزَابِ وَ نَبَذَةِ الْکِتَاب (9)
 
3- اللهوف علی قتلی الطفوف، سیدبن طاووس(م664 ه )
4-. فَسُحْقاً لَکُمْ یَا عَبِیدَ الْأُمَّةِ وَ شُذَّاذَ الْأَحْزَابِ وَ نَبَذَةَ الْکِتَاب (10)
 
5- مثیرالاحزان، ابن نما حلی، (م 841 ه)
6- وَ سُحْقاً لِطَواغِیتِ الْأُمَّةِ وَ نَبَذَةِ الْکِتَابِ وَ شُذَّاذِ الْأَحْزَاب الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ وَ لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ ... فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُون(11)
 
7- بحارالانوار، علامه مجلسی (م 1110)
 
8- قُبْحاً لَکُمْ فَإِنَّمَا أَنْتُمْ مِنْ طَوَاغِیتِ الْأُمَّةِ وَ شُذَاذِ الْأَحْزَابِ وَ نَبَذَةِ الْکِتَاب(12)
 
9- عوالم العلوم، بحرانی اصفهانی (م قرن12)
10- فقبحا لکم، فإنّما أنتم من طواغیت الامّة، و شذاذ الأحزاب، و نبذة الکتاب(13)
 

بقیۀ الاحزاب:

1- مناقب آل ابی طالب علیهم السلام، ابن شهر آشوب ( م 588 ق).
 
2- ثُمَّ نَقَضْتُمُوهَا سَفَهاً وَ ضَلَّةً وَ فَتْکاً لِطَوَاغِیتِ الْأُمَّةِ وَ بَقِیَّةِ الْأَحْزَابِ وَ نَبَذَةِ الْکِتَاب(14)
 
3- الاحتجاج علی اهل اللجاج، طبرسی ( م 588 ق)
 
4-  وَ سُحْقاً لِطَوَاغِیتِ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ بَقِیَّةِ الْأَحْزَابِ وَ نَبَذَةِ الْکِتَابِ وَ مُطْفِئِی السُّنَن (15)
 
5- کشف الغمه فی معرفه الائمه، اربلی ( م 692 ق)ثُمَّ نَقَضْتُمُوهَا سَفَهاً وَ ضِلَّةً وَ طَاعَةً لِطَوَاغِیتِ الْأُمَّةِ وَ بَقِیَّةِ الْأَحْزَابِ وَ نبذ [نَبَذَةِ] الْکِتَاب(16)
  

شرار الاحزاب:

اللهوف علی قتلی الطفوف، سید بن طاووس (م664ه ). فسحقا لکم یا عبید الامة، و شرار الاحزاب، و نبذة الکتاب، و محرّفى الکلم
 
اعتبار سنجی اقوال سه گانه از حیطۀ این مقاله بیرون است. اما جهت اشاره به آن می توان گفت، با توجه به مقالۀ استاد طباطبایی با عنوان رتبه بندی کتب حدیثی(17)
 
 و فراوانی عبارتِ «شذاذ الاحزاب» در کتب روایی شیعه و اهل سنت، عبارتِ فوق از اتقان بیشتری برخوردار است و از این حیث مرحوم شیخ عباس قمی، نقل مشهورتر را پذیرفته است.
 

بررسی واژگانی:

فهم هر کلامی در ابتدا منوط به فهم لغات و ترکیبات آن کلام است. احادیث اهل بیت علیهم السلام نیز از این قاعده مستثنی نیست. فهم کلام از طریق لغات و ترکیبات از اولین روش های متداول است.
 
کشف واژگان احادیث از آن جهت دارای اهمیت است که مدخل فهم ماست. به عبارت دیگر، اولین مواجۀ حدیث شناس در فهم احادیث، لایۀ رویین یا لغات است.
 
واژۀ «شذاذ
در کتب لغت برای واژۀ «شذاذ» این معانی را ذکر کرده اند:
1- به معنای تنها و نادر؛ « شَذَّ عنه یَشِذُّ و یَشُذُّ شذوذاً: انفرد عن الجمهور و ندر«سقط»، فهو شاذٌّ، و أَشذَّه غیره(18)
 
بیگانگان: اگر این واژه به «قوم» یا «ناس» اضافه گردد، به این معنا می آید. « و قوم شُذَّاذ إِذا لم یکونوا فی منازلهم و لا حیهم. و شُذَّانُ الناس: ما تفرّق منهم.
 
و شُذَّاذُ الناس: الذین یکونون فی القوم لیسوا فی قبائلهم و لا منازلهم. و شُذَّاذُ الناس: متفرقوهم»(19)علامه مجلسی نیز این واژه را به معنای بیگانگان بیان کرده است(20)
  
واژۀ «احزاب
برای واژۀ احزاب نیز این معانی آمده است:
1- گروهی از مردم: الحِزْبُ: جَماعةُ الناسِ، و الجمع أَحْزابٌ ...و الحِزْبُ: الصِّنْفُ من الناس. قال ابن الأَعرابی: الحِزْب: الجَماعة (21)
 
2- افراد یک قوم که بر یک اندیشه و یک کار باشند: و کل قوم تَشاکَلَتْ قُلُوبهُم و أَعْمالُهم فهم أَحْزاب(22)
 
3- جنگ احزاب: فی الحدیث ذِکْرُ یوم الأَحزاب، و هو غَزْوةُ الخَنْدَق(23)
4- کفاری که در جنگ احزاب با سپاه اسلام جنگیدند: الأَحْزابُ: الطَّوائفُ التی تَجتمع على مُحارَبة الأَنبِیاء، علیهم السلام(24)
 
با توجه به این تعاریف می توان معنای ترکیبیِ« شذاذ الاحزاب » را این گونه تصویر کرد:
الف: گروهی از مردم که از آن ها جدا هستند و با آن ها تناسبی ندارند.
 
ب: گروهی از کفار که از جنگ احزاب وامانده اند.
 
ج: گروهی از مردم که اندک و بر انجام کاری با هم همدل اند.
 
د: گروهی از مردم که اندیشۀ آن ها باعثِ تشکیل اجتماعشان شده است.
 

نقد محتوایی

1-اختلاف مبنایی
اشاره به این نکته بسیار مهم است که اگر هرکدام از معانی بالا را با معنای اصطلاحی مرحوم کمره ای بسنجیم، به این نکته واقف می شویم که گفتۀ ایشان باعثِ خصوصی شدن دین اسلام شده و جهان شمولی آن را زیر سوال می برد.
 
 چرا که در تعریف فوق، احزاب به گروهی اندک از مردم اطلاق می شود که دارای فکر و اندیشه ای خاص هستند و این مبنا با تاریخ، که گواهی بر گسترش اسلام در صدر اسلام و اقبال عمومی برای قبول اسلام است، منافات دارد.
 
از سویی دیگر؛ با توجه به معانی چهارگانۀ ارائه شده، می توان گفت که آن چه مرحومکمره ای ادعا کرده است،
 
 در هیچ یک از تعاریف بالا جایی ندارد. تعریفی که می تواند به گفتۀ ایشان نزدیک باشد، تعریف اول است.
 
 آن چه در همۀ تعاریف و حتی تعریف اول به وضوح یافت می شود این است که علت جدایی و کناره گیری در همۀ تعاریف گفته شده قصد و انگیزۀ خود احزاب است.
 
 به عبارت دیگر این خود احزاب بوده اند که با قصد قبلی از مردم کناره گیری کرده اند و باعث دوری از آنان شده اند؛ اما در تعریف مرحوم کمره ای که به صورت مفعولی معنا شده است؛
 
اینان به دوری از احزاب با خواسته و قصد دیگران توصیف شده اند. در تعریف فوق خطاب امام به کوفیان این گونه است؛ «از حزب راندگان».
 
با توجه به این تعریف، مخاطبان امام، کسانی هستند که رانده شدۀ از احزاب بوده اند و راندگی از احزاب باعثِ رویارویی آنان با امامشان شده است.
 
 در صورتی که در همین خطبه اشاره می فرماید که دعوت آنان و نامه های فراوان آنان که نشان دهندۀ شناخت آنان بوده، باعث شده است تا امام به سمت کوفه تغییر مسیر دهند(25)
 
در نقل تحف العقول، روایت فوق نیز تحت عنوان نامۀ امام حسین علیه السلام به اهل کوفه آمده است (26)
 
اگر گفته شود که «شُذَّاذُ أَلأَحزابِ» یک اصطلاح است، در جواب باید گفت؛ اگر هم اصطلاح باشد، باید ردپایی از این اصطلاح در کتب لغت پیدا می شد، در صورتی که چنین ردپایی در کتب لغت یافت نشد.
 

اختلاف حدیثی

یکی دیگر از راه های فهم لغات مراجعه به استعمالات آن لغت، در همان زمان است. در جملات امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب سلام الله علیها در اسارتِ پس از شهادت امام حسین علیه السلام این واژگان در معنایی غیر از آن چه مرحوم کمره ای ادعا کرده استعمال شده است.
 
و من امید دارم از حضرت قادر عالم، آن کسى که زبان در حقّ جگر سوختگان شهدا به بدى گشود و به خون آن سعداء گوشت بدنش افزود، و نصب حرب و قتال و جنگ وجدال سلاله سیّد الأنبیا نمود.
 
 و جمع لشکر از اطراف و اکناف بواسطه قتل زبده و خلاصه اولاد عبد مناف و تشهیر حرب و مصاف و اهتزاز اسیاف از غلاف بر روى نبىّ با عدل و انصاف از روى ظلم و اعتساف نمود او را اصلا روى به بهبود در دار دنیا و آخرت و امید رحمت، و مغفرت از حضرت ربّ العزّت نباشد و به یقین او را نجات از عذاب در مرجع و مآب نخواهد بود. (27)
  
این کلام حضرت زینب سلام الله علیها، در شام و ایامی بعد از حادثۀ عاشورا بیان شده است، و خود گواه بر این است که «احزاب» دارای معنای اصطلاحی موردِ ادعای مرحوم کمره ای نبوده است.
 
در بیانی دیگر امام سجاد علیه السلام از لفظ «احزاب» بهره جسته است. در این بیان نیز معنای ادعایی مرحوم کمره ای قابل برداشت نیست.
 
 امام سجاد علیه السلام در آن جلسه خطاب به اهل مجلس و خصوصا یزید در توصیف خویش می فرمایند:هان اى مردم! من فرزند على مرتضایم!.....
 
من فرزند همان پیشواى گران قدرى هستم که جوان مرد بود و بسیار سخاوتمند و بخشنده؛ بسیار زیبا بود، و داراى سیمایى نورافشان؛ هوشمند بود و دنیاى نیکى ها و خوبی ها؛ از همه پلیدی ها و ناپسندی ها پاک و پاکیزه بود.
 
 و به همه ارزش ها آراسته؛ از سرزمین حجاز بود و خشنود به خواست خدا و مورد پسند حق؛ پیشگام در والایى ها و شایستگى ها بود و پیشتاز در نیکى ها؛ پیشواى بلند همت بود و داراى اراده اى آهنین در راه خدا؛ سمبل شکیبایان بود.
 
 و نمونه پایدارى در راه حق؛ بسیار روزه دار و روزه گیر بود و پاکیزه از هر آلودگى؛ شب زنده دار بود و بسیار نمازگزار بارگاه خدا.
 
من فرزند آن قهرمان بزرگى هستم که از هم پاشنده شیرازه دشمنان حق و عدالت بود و پراکنده ساز گروه ها و احزاب سرکش و حق ستیز و خودکامه.(28)
 
حال کمی به عقب تر برمی گردیم و این واژگان را در زمانی دورتر از عاشورا مورد بررسی قرار می دهیم.
 
در نامه ای که امام حسن علیه السلام به معاویه می نویسند از واژۀ «احزاب» استفاده می کنند در حالی که کاربرد این واژه در معنای ادعایی مرحوم کمره ای قابل حمل نبوده و چنین معنایی برداشت نمی شود. ایشان می نویسند:
 
«مِن عَبدِ اللَّهِ الحَسَنِ أمیرِ المُؤمِنینَ إلى مُعاوِیَةَ بنِ أبی سُفیانَ: فَالیَومَ فَلیَعجَبِ المُتَعَجِّبُ مِن تَوَثُّبِکَ یا مُعاوِیَةُ عَلى أمرٍ لَستَ مِن أهلِهِ، لا بِفَضلٍ فِی الدِّینِ مَعروفٍ، وَلا أثرٍ فِی الإسلامِ مَحمُودٍ، وَأنتَ ابنُ حِزبٍ مِنَ الأحزابِ، وَابنُ أَعدى قُرَیشٍ لِرَسولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله، وَلَکِنَّ اللَّهَ خَیَّبَکَ، وَسَتَرِدُّ فَتَعلَمُ لِمَن عُقبى الدَّار»(29)
 
دوباره زمان را به عقب تر برمی گردانیم و معنای این واژه را در زمانی که نزدیک تر به وحی بوده مورد واکاوی قرار می دهیم.
 
 پس از به خلافت رسیدن امیرالمومنین علی علیه السلام، معاویه عده ای را برای خون خواهی عثمان به مدینه فرستاد. آن ها ادعا می کردند که امام علی علیه السلام در کشتن خلیفۀ سوم سهیم بوده است. امام با تشریح حوادث گذشته، خطاب به آنها، معاویه را این گونه توصیف کردند:
 
(مردم به سویم آمدند و گفتند) بیعت ما را بپذیر. من از پذیرش بیعت شان سر باز زدم. [دیگر بار] به من گفتند: بیعت ما را بپذیر که همانا این امّت، جز به [حکومت] تو خشنود نمى شوند و بیم داریم.
 
 که اگر نپذیرى، مردم پراکنده شوند. پس بیعت ایشان را پذیرفتم و تنها دو چیز مرا پروا مى داد: جدا شدنِ آن دو مرد (طلحه و زبیر) که با من بیعت کردند [و بعد پیمان شکستند]؛ و [نیز] مخالفتِ معاویه که خداوند عز و جل نه پیشینه دین دارى به او بخشیده و نه پیشینیانى دارد که به راستى اسلام آورده باشند؛
 
آزاد شده اى است فرزند آزاد شده [او وتبارش] حزبى از آن احزاب [گرد آمده براى نابودى اسلام] هستند.(30) او و پدرش همواره با خداى عز و جل و پیامبرش ومسلمانان دشمنى ورزیدند.
 
 تا آن گاه که با بى میلى [و از سرِ ناچارى] اسلام آوردند(31) بر اساس این کلام، امام علی علیه السلام، معاویه را حزبی از احزاب معرفی می کند.
 
 در کلام حضرت، معاویه گروه و قبیله ای از قبایل جنگ احزاب معرفی شده است. این کلام نیز هیچ گونه تناسبی با آن چه مرحوم کمره ای گفته است، ندارد.
 
در قرآن کریم نیز واژۀ احزاب به معنایی که مرحوم کمره ای ادعا کرده است، نیامده است. «احزاب» یازده مرتبه در قرآن مبین آمده و همه در مقام ذمّ است و مراد از آن ها دسته هاى اهل کتاب ومشرکین وتکذیب کنندگان پیامبران است(32)
 
دیگر این که هر گاه واژه ای به صورت اصطلاح شهرت یافت، بازگشت از آن معنا نیازمندِ زمان بسیار است. از این حیث نمیتوان ادعا کرد که واژۀ احزاب در کمتر از چند دهه از معنای اصطلاحی خود به معنایی دیگر برگشته باشد.
 

ارائه نکردن دلیل

هر نظریه ای با دلیل و برهانی همراه است. اگر بخواهیم در محیط علمی نظریه ای را مطرح کنیم، بدون دلیلِ محکمه پسند، راه به جایی نبرده و نظریه را در همان ابتدا محکوم به شکست کرده ایم.
 
نویسندۀ محترم در عین حال که از وجاهت علمی بسیار بالایی برخوردار است، اما در این کتاب و ترجمه ای که بر تحف العقول نوشته اند، هیچ اشاره ای به دلیلِ نظریۀ خود نکرده است.
 

عدم هماهنگی با دیگر ترجمه ها

در کتب دیگری که این خطبه را ترجمه کرده اند، نیز معنای ادعایی گفته شده یافت نمی شود. در زیر به نمونه هایی اشاره می شود:
1- ناهمرنگان احزاب (جنتی، 1382ش، ص 381)
2- پس مانده های(جنگ) احزاب(حسن زاده، 1382ش، 419)
3- پس مانده های احزاب(جعفری، 1381ش، ص222)
4- ای بازماندگان احزاب (شعرانی؛1387؛ ص213)
 
در میان این کتاب ها ترجمه ای که با ترجمۀ مرحوم کمره ای موافق است، ترجمۀ کتاب رهاورد خرد و راندگان احزاب است (33)
 

گزینۀ برتر

اگر بپذیریم که نامۀ حضرت امام حسین علیه السلام خطاب به اهل کوفه بوده است، «احزاب» در کلام حضرت، معنای اصطلاحی نداشته و حضرت در این کلام، معنای لغوی احزاب را مد نظر داشته است.
  
زیرا معنای «شذاذ الاحزاب» و «بقیة الاحزاب» به معنای «واماندگان» و «باقی ماندگان» جنگ احزاب خواهد بود.
 
 با بررسی جنگ احزاب در می یابیم که در آن جنگ از کوفه کسی نبوده است. مگر این که بگوییم حضرت تفکر شرکت کنندگان در جنگ احزاب را مد نظر داشته است.
 
با این بیان، برترین گزینه در میان ترکیب های سه گانۀ حدیثی، ترکیبِ «شرار الاحزاب» به معنای «شرورترین گروه ها»است.
 

نتیجه گیری

فهم سخنان تاریخی، نیازمند کاووش در کتب لغت است. علاوه بر آن بررسی کتب و نامه های مربوط به همان زمان کمک بسیار زیادی در فهم ما خواهد داشت. بیان قرآن نیز از اولین گام های فهم در این زمینه است.
 
در پایان باید گفت واژۀ «احزاب» که در کتاب «در کربلا چه گذشت» اثر گران قدر مرحوم آیت الله محمد باقر کمره ای آمده است، معنایی است که در کتب لغت، نامه ها و ادبیات زمان صدور حدیث هم خوانی نداشته و با معنای ابتدایی آن متفاوت است.
 
از مجموع لغت نامه ها، گفته ها و نامه های مانده از آن زمان مشخص می شود که واژۀ «احزاب» غیر از معنای واژگانی «گروه ها» و اصطلاحی «جنگ احزاب» معنای دیگری نداشته است و در کلام امام نیز به معنای واژگانی خود ؛یعنی گروه، استفاده شده است.
 
پی نوشت:
1.ر.ک: ابن شعبه،1363ش، ص240
 2.ابن شعبه، 1382ش، ص421.
3.بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، محقق / مصحح جمعى از محققان‏، دار إحیاء التراث العربی‏، بیروت‏، چاپ دوم، 1403 ق، ج 45، ص 51.
4.تاریخ طبری: ج ۵، ص ۳۲۵- کتاب صفین، ص ۱۶۶.
5.تریخ طبری: ج ۵، ص ۳۲۵- کتاب صفین، ص ۱۶۶.
6.ر.ک: موسوعة الامام الحسین ع؛ 1378؛ ص255-239.
7.شعرانی؛1387؛ ص213.
8. محمد باقر کمره ای؛1381؛ ص 307
9.حرانی؛ 1364ش؛ ص241.
10. ابن طاووس؛ 1348ش؛ ص97 .
11.ابن نماحلی، 1380ش، ص 54.
12.مجلسی، 1403ق، ج 45؛ ص8.
13.بحرانی اصفهانی؛ 1413ق؛ ص252.
14.ابن شهرآشوب؛ 1379ش؛ ج 4 ؛ ص110.
15.طبرسی؛ 1371ش؛ ج 2؛ ص300 .
16.اربلی؛ 1381ش؛ ج 2 ؛ ص19.
17.طباطبایی، 1394،پایگاه مطالعات حدیثی.
18.ابن منظور؛1414ق، ج 3؛ ص494 ، زبیدی؛1414ق، ج 5؛ ص373 ، ازهری ؛ 1421 ق ؛ ج 11 ؛ ص186.
19.ابن منظور؛1414؛ ج 3؛1- ص494 ، ابن سیده ؛ 1404 ق ؛ ج 7 ؛ ص611، المخصص ؛ ج 3 ؛ ص127، زمخشری ؛ 1979 م ؛ ص324، زبیدی ؛1414ق؛ ج 5 ؛ ص373، بستانی؛ 1375ش؛ ج 1؛ ص 521.
20.مجلسی ؛ 1379 ش ؛ ج 2 ؛ ص 287.
21.ابن منظور؛ 1414ق؛ ج1؛ص308، ابن فارس ؛ 1414 ق ؛ ج 2، ص55، قرشی بنایی؛ ج 2 ؛ ص126.
22.ابن منظور؛ 1414ق؛ جٌ1، ص 308 ، فراهیدی؛ 1409ق؛ ج 3، ص164، ازهری؛ 1421 ق ؛ ج 4 ؛ ص217) و الحِزْبُ: أصْحابُ الرَّجُلِ مَعَه على رَأْیِه و أمْره، و الجَمیعُ: الأحْزَابُ (صاحب؛ 1414 ق ؛ ج 3 ؛ ص15.
23. ابن منظور؛ 1414ق؛ جٌ1؛ ص 308.
24.ابن منظور؛ 1414ق؛ ج1؛ ص308، جوهری؛ 1376 ق؛ ج1؛ ص 109، راغب اصفهانی؛ 1421ق؛ ص231.
25.نظری منفرد؛ 13؛ ص200.
26.حرانی، 1382، ص419.
27.محمدی ری شهری و همکاران؛ 1434 ق؛ ج 2؛ ص510؛ طبرسی؛ 1371 ش؛ ج 3 ؛ ص172، ابن شهر آشوب؛ 1379 ق ؛ ج 1؛ ص111، مجلسی، ج18، ص134
28. ابن نما؛ 1380ش؛ ص344، مجلسی؛ 1403؛ ج42؛ ص 134، کشی؛ 1409ق؛ ج1؛ ص 289
 29.ابن ابی الحدید؛ 1404ق ؛ ج 16؛ ص34، احمدی میانجی؛ 1426ق؛ ج 3 ؛ ص22، مجلسی ؛ 1403ق ؛ ج 44 ؛ ص40.
30.اشاره است به سپاهیان هم پیمان براى جنگ با مسلمانان که در سوره احزاب از آنان سخن رفته است.
31. محمدی ری شهری و همکاران؛1389؛ ج 5 ؛ ص593
32.قرشی بنایی؛ 1412ق؛ ج 2؛ ص126.
33.اتابکی، 1376ش، ص241.

منابع:
 پژوهش نامه معارف حسینی 1 : نخستین فصلنامه تخصصی امام حسین علیه السلام
https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/1103018
https://makarem.ir/maaref/fa/article/index/400501
https://www.mehrnews.com/news/813367
https://hawzah.net/fa/Article/View/105917
https://ahlolbait.com/content/14388
https://ahlolbait.com/content/814
https://www.imna.ir/news/171861
https://erfan.ir/farsi/62223.html
https://nedaye-tahzib.ir