روابط ايران و اسرائيل در دوره دولت دکتر مصدق (1)


 

نويسنده : مسعود کوهستاني نژاد




 

زمينه ي روابط 29-1327
 

براي آشنايي مختصر پيرامون وضعيت روابط ايران با اسرائيل در آغاز سال 1330،بايد کمي به عقب بازگشت . پس از اعلام استقلال اسرائيل و شروع جنگ در فلسطين، حرکت مهاجرين يهودي از کشورهاي منطقه به سوي اسرائيل آغاز شد. در اين ميان، ايران به عنوان کشوري که داراي سياست مدارا و تسامح( در مقايسه با ديگر کشورهاي منطقه) بود، هدف اوليه ي مهاجريني قرار گرفت که از کشور خود به اسرائيل نمي توانستند به طور مستقيم سفر نمايند، ولي براي رفع اين معضل، نخست به ايران آمده و از راه اين کشور، عازم مقصد مي شدند . در اواخر سال 1327استفاده ي مکرر يهوديان از مسير فوق و نيز احتمالاً اعتراض برخي کشورهاي منطقه، وزارت امور خارجه ايران را بر آن داشت تا در دوم بهمن در بخشنامه اي به همه ي نمايندگي هاي ايران در خارج از کشور، دستور داد از صدور ويزاي ورود به ايران براي يهوديان کشورهاي ديگر و به ويژه خاورميانه يعني يهودي هاي ترکيه، هندوستان، پاکستان، افغانستان، کشورهاي جزء اتحاد جماهير شوروي، عراق، سوريه، لبنان، عربستان سعودي، مصر، فلسطين، شرق اردن، لهستان، چک-اسلواکي و بالکان خود داري نمايند .(1)
در پنجم اسفند 1327«محمد ساعد» نخست وزير وقت، در حاشيه ي نامه ي وزارت خارجه پيرامون«تهيه ي صورت کليه ي يهوديان اتباع عراق، مصر و فلسطين که به تهران وارد شده اند و درخواست تشکيل کميسيون براي رسيدگي به وضع آنان» نوشت:«به يهودياني که از عراق، مصر و فلسطين از راه هاي مجاز و غير مجاز آمده اند، پروانه خروج بدهند که هر چند زودتر ايران را ترک نمايند».(2)
بدون شک مقصد افراد ياد شده جايي جز اسرائيل نبود و بدين ترتيب مانعي در سفر مهاجرين يهودي از ايران به اسرائيل به وجود نيامده و آنان مي توانستند به مقصد رهسپار شوند.
حتي وقايعي چون رأي مخالف ايران به ورود اسرائيل به سازمان ملل متحد به منظور «حفظ مناسبات دوستانه با کشورهاي عرب»(3)، خللي در روند فوق به وجود نياورد؛ به نحوي که در «کميسيوني که در ششم بهمن 1328با حضور «علي اکبر سياسي »وزير خارجه،«دکتر اردلان» معاون وزير خارجه، «سرلشکر زاهدي» رئيس کل شهرباني، «ضياءالدين قريب» رئيس اداره ي پنجم سياسي و با «باقرفهيمي» رئيس اداره ي گذرنامه، تابعيت و رواديد وزارت خارجه، در مورد وضعيت يهوديان [مهاجر] عراقي به ايران تشکيل شد، تصميم گرفته شد:يهودياني که بدون گذرنامه و رواديد به طور قاچاق وارد کشور ايران شده يا شوند، بايد با اولين وسيله خاک ايران را ترک و به هر کشوري که مايلند، بروند».(4)
از سوي ديگر وضعيت اتباع ايراني در فلسطين نيز در اين دوره مي بايد مورد توجه قرار گيرد. «فضل الله نورالدين کيا» در خاطرات خدمت خود در فلسطين(25-1320)اشاره ي مختصري به اتباع ايراني مقيم فلسطين مي کند.(5)سخنگوي دولت ايران در دفاع از شناسايي دفاکتو(Defactu)اسرائيل، به وجود بيست هزار نفر از اتباع دولت ايران در فلسطين اشاره مي کند.(6)همچنين کفيل وزارت امور خارجه هم در نطق خود در اواخر فروردين 1329هنگام پاسخ به سؤال سناتور تدين پيرامون علت شناسايي اسرائيل از «صدهزار اتباع ايران در فلسطين» ياد مي کند.(7) در اين ميان مي توان از کلني ايراني ها ي مقيم غزه ( همان گونه که از اسناد ارائه شده در صفحات بعد مشخص است ) و سرنوشت آنان در حين جنگ هاي فلسطين، ياد کرد. همچنين منافع تجار و بازرگاناني که به مبادله ي کالا در دو منطقه ي ايران و فلسطين مشغول بودند، نيز مدنظر و حايز اهميت است.
با توجه به مجموع عوامل ياد شده ، هيأت دولت ايران در جلسه ي شب 14اسفند 1328/پنجم مارس 1950، موضوع شناسايي دفاکتو اسرائيل را به اتفاق آراء مورد تصويب قرار داد. (8)در اعلاميه ي دولت که در اين مورد و تنها پس از گذشت ده روز انتشار يافت ، آمده است :«پس از استقلال دولت اسرائيل و به رسميت شناختن آن از طرف سازمان ملل متحد، دولت ايران براي حفظ اتباع ايران در فلسطين که در نتيجه ي جنگ خسارات زيادي متحمل شده بودند، آقاي «صيقل» را به عنوان نماينده به فلسطين اعزام داشت. پس از مذاکرات مفصلي که از طرف سازمان ملل و دولت آمريکا با ايران به عمل آمد، براي اينکه دولت ايران بيشتر بتواند منافع اتباع خود را حفظ کند و اشکالاتي که در کار چند هزار ايراني مقيم فلسطين پيدا شده، مرتفع شود، سه ماه قبل آقاي «رضاصفي نيا» را با سمت مأمور مخصوص به فلسطين اعزام داشت و با اين عمل، دولت ايران دولت اسرائيل را بالفعل به رسميت شناخت ، ولي براي اينکه اين شناسايي به صورت رسمي در آيد، براساس تصميم هيأت دولت ، آقاي «انتظام» نماينده ي دايمي دولت شاهنشاهي در سازمان ملل متحد، به اطلاع نماينده ي دولت اسرائيل رسانيد که از اين پس دولت ايران، دولت اسرائيل را به طور دفاکتو به رسميت شناخته است ».(9)
البته ادعا شده است شناسايي دفاکتو اسرائيل توسط ايران، براساس پرداخت رشوه به محمد ساعد امکان پذير شد . براساس سند موجود در آرشيو اسرائيل(10)، رشوه توسط يک عامل آمريکايي و به واسطه ي يک تاجر ايراني پرداخت شده است. بعدها در اوايل تير 1330، و در اوج فشار سازمان ها و دولت هاي عربي - اسلامي به ايران براي قطع رابطه با اسرائيل، حسين مکي در نطق خود در مجلس شوراي ملي، موضوع رشوه را مطرح کرده و آن را دليل لزوم قطع رابطه ذکر نمود.*در اوسط اسفند 1331خبري در مورد محاکمه ي احتمالي محمد ساعد و چند نفر ديگر از دست اندر کاراني که سبب شناسايي اسرائيل توسط ايران شدند، منتشر شد. در اين ميان انگشت اتهام واسطه گري به سوي يکي از وکلاي قبلي مجلس، نشانه رفت؛(11) اما گزارشي از انجام اين محاکمه در دست نيست.
محمد ساعد که چند روز پس از اعلام شناسايي اسرائيل، از نخست وزيري استعفا داده و بي درنگ به عنوان سناتور انتصابي به عضويت مجلس سنا در آمد، در نطقي که در اوايل خرداد 1329در مجلس سنا کرد، اقدام دولت خود را چنين توجيه نمود:«حفظ منافع ايرانيان مقيم فلسطين و لزوم مطالعه از نزديک امور خارجه دولت جديد التأسيس اسرائيل، ايجاب مي کرد که دولت، مأموري در اين نقطه ي مهم و حساس خاورميانه داشته باشد. به اين جهت مأموري در آنجا تعيين شد، ولي انجام وظايف محوله براي مأمور ايراني بدون هيچ نوع رسميت، مصادف با مشکلاتي شده بود و لازم مي آمد وضعيت مأمور اعزامي روشن شود. موضوع در هيأت دولت مطرح و به اتفاق آراء تصميم اتخاذ گرديد که به «انتظام» نماينده ي دولت در سازمان ملل ، دستور صادر شود: شناسايي بالفعل (دفاکتو) دولت اسرائيل را اعلام نمايند که وضعيت اتباع ايران در فلسطين و تکليف مأمور اعزامي در آن کشور معين و روشن شود».(12)
موضوع شناسايي، مورد اعتراضات مختلفي قرار گرفت،(13) ولي با وجود اين اعتراضات، در اوسط فروردين 1329راديو اسرائيل اعلام کرد:«دولت ايران نخستين سفارش بازرگاني را که شامل وسايل طبي و جراحي بوده، به آن کشور داده است».(14)در اواسط ارديبهشت نيزهيأت وزيران مقرر داشت:« در مود مسافرت يهوديان ايراني به فلسطين، از مسافرت انفرادي نمي توان جلوگيري کرد، ولي به طور دسته جمعي مورد ندارد و انتقال سرمايه به خارج از کشور به هيچ وجه مجاز نخواهد بود ».(15)
در ششم مهر 1329کفيل وزير خارجه وقت(محسن رئيس) در گزارشي به سپهبد «رزم آراء»نخست وزير، نوشت:«روزنامه ي النصر چاپ دمشق به نقل از روزنامه ي الزمان چاپ بغداد، خبري منتشر ساخت مبني بر اينکه دولت شاهنشاهي با دولت اسرائيل مذاکراتي داشته و قرار است حکومت اسرائيل سه ميليون دينار به ايران قرض دهد؛ در مقابل دولت شاهنشاهي دولت اسرائيل را به رسميت بشناسد. در نتيجه ممکن است قرارداد تجارتي بين دو کشور منعقد شود و نفت ايران با کالاهاي صهيوني مبادله گردد. ضمناً جرايد اظهار عقيده کرده اند که در اثر اين وضعيت، کشورهاي عربي کنفرانس اقتصادي اسلامي را که در تهران منعقد خواهد شد، ممکن است ملغي سازند. در ملاقات وزير مختار ايران در دمشق با مدير کل وزارت خارجه ي سوريه، وزير مختار ايران مندرجات جرايد را قوياً تکذيب و تذکر داده است که دولت شاهنشاهي دولت اسرائيل را دفاکتو شناخته، در اين صورت، چگونه ممکن است قرار داد بازرگاني با کشور اسرائيل منعقد گردد»؟(16)
در همين رابطه در گزارش سي ام دي 1331وزير مختار ايران در کابل(صمصامي)درباره ي رويه ي سياسي ايران در قبال منازعات اعراب و اسرائيل اشاراتي به روابط ايران با اسرائيل و کشورهاي عربي تا قبل تعطيلي کنسولگري ايران در بيت المقدس شده است.*در اين رابطه مي خوانيم:« پس از شناسايي دفاکتوي اسرائيل از طرف ايران در سال 1329، مقامات و زعماي کشورهاي عربي از اين امر اظهار رنجش فوق العاده نمودند و به همين مناسبت دولت مصر و ساير کشورهاي عربي ابتدا از اعزام نمايندگان در کنفرانس اقتصادي اسلامي تهران که متعاقب شناسايي دفاکتو اسرائيل در سال 1329تشکيل مي شد، استنکاف داشتند و با اقدامات و مساعي خاصي که در آن موقع با صوابديد مرکز به عمل آمد، بالاخره حاضر به اعزام نمايندگاني به کنفرانس مذکور شدند، زيرا بدواً کليه ي دلايل که در آن موقع داير بر عدم مباينت اين شناسايي با حفظ دوستي با دول عربي به آنها ابراز مي شد، آنها را قانع نمي نمود. اظهارات اينکه شناسايي مذکور دفاکتو(Defacto)و فقط براي حفظ منافع اتباع ايران در خاک اسرائيل به عمل آمده و اينکه قرار داد متارکه اي که خود دولت هاي عربي با حکومت اسرائيل منعقد نموده اند، مستلزم يک نوع شناسايي موجوديت حکومت اسرائيل است، براي آنان عذر موجهي به جهت شناسايي مذکور از طرف ايران محسوب نمي گرديد، تا آن که دولت شاهنشاهي نمايندگي خود را در نزد حکومت اسرائيل منحل نموده و فراخواندند.
از طرف ديگر حکومت اسرائيل با وجود جريان هاي مذکور نسبت به اتباع ايران و حفظ و استرداد آنها در زمان جنگ اسرائيل با اعراب و بعد از آن هم، محبت و ارفاق زياد نموده و زودتر از نمايندگان ساير کشورها، نمايندگان ايران را (حتي قبل از شناسايي دفاکتو مذکور)در خاک اسرائيل به نحو غير رسمي براي رسيدگي به وضع اموال و امور اتباع ايران و معاودت اين اتباع را به آنجا پذيرفت و موازي اين عمل کيفيات ذيل مساعد و مفيد واقع شده بود:
1.اينکه دولت ايران با وجود حفظ وداد نسبت به دولت هاي عربي در جنگ آنها با حکومت اسرائيل، رسماً از وضع بي طرفي خارج نشده بود.
2.يادآوري موضوع فوق و اينکه در ايران کليه ي اقليت هاي مذهبي از جمله يهود از زمان هاي قديم از حقوق شخصي و عمومي بهره مند بوده اند و از حيث احوال شخصيه در داخله هيأت خود نيز در اجراي سنن و آداب و مذهب خود در ايران آزاد بوده و مي باشند و اين رويه ي ديرين ايرانيان نسبت به همه ارباب مذاهب بوده، يعني قبل از اينکه در جامعه ملل قديم هم براي اولين بار اين گونه نواها در صحنه ي بين المللي برخيزد و فرمول هاي جديد براي حفظ حقوق بشر در دنيا به دست آيد، عمل مذکور در ايران رويه ي طبيعي و قهري و ذوقي فرمانروايان و سلاطين و مورد تشويق فلاسفه و ادبا بوده است. چنانکه مؤسس سلسله هخامنشي ، کورش کبير، يهود را پس از اينکه در نتيجه ي فتح شدن فلسطين توسط «نوبکد» از آنجا اخراج شده و زجر و صدمات ديده بودند، مجدداً بعد از فتح فلسطين به وسيله ي ارتش ايران آنان را به اوطان خود در آنجا رجعت داد و با آنها از روي مردمي و مروت و انصاف رفتار کرد. اين قضيه، موضوع سپاس انبياء بني اسرائيل از پادشاه ايران در کتاب آسماني تورات واقع شده است ».(17)

تعطيلي کنسولگري ايران در بيت المقدس
 

تا اينکه سال 1330فرا رسيد . در 25فروردين«نمايندگي ايران در اسرائيل به گزارش داد سفارت آمريکا در روز قبل از آن به دولت اسرائيل اطلاع داده که هواپيماهايي که اسرائيل براي دفع ملخ به ايران پيشنهاد کرده است، ديگر مورد لزوم نمي باشند، چون هواپيماهاي بزرگ تر مورد نياز است ».(18)
دوره ي نخست وزيري دکتر مصدق در هشتم ارديبهشت 1330آغاز گرديد . در 24ارديبهشت گزارشي از فعاليت علماي «الازهر» در خصوص الغاء شناسايي اسرائيل توسط ايران در روزنامه ي «المصري» قاهره چاپ شد. بر اين اساس:« علماي الازهر بيانيه ي مفصلي براي ارسال به آيت الله کاشاني آماده کرده اند که در آن از اقدامات آيت الله کاشاني، رئيس روحي جمعيت فدائيان اسلام، در راه اسلام و مسلمين و در راه خدمت به ميهن خود تمجيد و قدرداني نموده اند و گفته اند که خدمات درخشان ايشان به اسلام و عربيت و نبردشان با استعمار و موقعيت ممتازي که در بين هم ميهنان خود دارند و ميل و رغبت کابينه هاي مختلف ايران در انجام تقاضاهاي ايشان،[علماي] الازهر را بر اين واداشت که از او بخواهند و تقاضا نمايند اقدامات صادقانه نمايد که دولت ايران شناسايي اسرائيل که در تمام کشورهاي عربي، مخصوصاً مصر تأثير بسيار بدي داشته است را ملغي نمايد . علماي الازهر با خواهش انجام اين تقاضا، معتقدند که اين عمل در راه تحکيم روابط دوستانه بين ايران و دول اسلامي و عربي که به وحدت کلمه و اتحاد ملل عربي و اسلامي علاقمندند ، قدم مؤثري خواهد بود. علماي الازهر تصميم دارند امروز اين بيانيه را براي آقاي آيت الله کاشاني ارسال دارند. همچنين از دانشجويان هيأت اعزامي اسلامي در الازهر هم بيانيه اي به همين مضمون به روزنامه ي المصري رسيده که آن را براي آيت الله کاشاني فرستاده اند».(19) همان روز (24ارديبهشت) ارسال نامه از سوي علماي الازهر، «جماعت کبار العلماء» و رجال رسمي مصر به کاشاني، از سوي کاردار سفارت ايران در قاهره تکذيب شد.(20) چند روز بعد در 29ارديبهشت در مقاله اي با نام «دولت هاي شرقي و اسلامي اعراب را ناديده گرفته اند و اسرائيل را شناخته اند» که در شماره ي مورخ 19مه 1951روزنامه ي «النذير» حلب (سوريه) چاپ شد، سؤال شده :«آيا مي توانيم از پيشواي ايران که تخت انگلستان را لرزانيده، اميدوار باشيم که کاري کند تا ايران شناسايي خود را نسبت به دولت اسرائيل پس بگيرد؟»(21)
تا اينکه در اوايل خرداد، حسين مکي، در نطقي در مجلس شوراي ملي موضوع شناسايي اسرائيل در زمان محمد ساعد را به شدت مورد حمله قرار داد و انجام اين عمل را تنها پس از دريافت رشوه توسط نخست وزير وقت(ساعد) امکان پذير دانست. او در ضمن سخنان بسيار کوتاه خود گفت:«جبهه ي ملي از اول موافق نبوده و نيست [ با شناسايي دولت اسرائيل]».(22)سخنان مکي در مطبوعات سوريه انعکاس يافت. در مقاله ي «شناسايي دولت ايران از کشور اسرائيل» که در روزنامه ي «الفيحا» دمشق( مورخ 27مه 1951)چاپ شد، آمده است:«هنگامي که در سال 1949دولت ايران اسرائيل را شناخت، ما هيچ شک نداشتيم که دست هاي بيگانه در کار است؛ زيرا روابط مشترک تاريخي و وحدت دين و علوم و ادبيات، مانع از آن بود که برادران ايراني ما خود به خود به اعراب شمشير بکشند و با چنين کاري گذشته اي را که آن همه دانشمندان وفقهاي ايران نقش عظيم در آن داشته و در ساختن کاخ تمدن عظيم اسلامي بارگراني به دوش کشيده اند، فراموش کنند.
ما از اينکه ترک ها دولت اسرائيل را شناختند، هيچ تعجب نکرديم، زيرا هميشه چنين کارهايي را مي کردند و آخرين آنها برگرداندن نهر«جعجع» [در مرز شمالي سوريه با ترکيه ] بود ولي چون ايرانيان با عمل خود روابط کهن را ناديده گرفتند و آن کار را کردند، به عرب صدمه زيادي زدند.
به اين جهت است که از شنيدن [سخنان] آقاي مکي که در پارلمان ايران گفت: شناسايي دولت اسرائيل از طرف ايران با رشوه صورت پذيرفته، هيچ دچار شگفتي نشديم و نيک مي دانيم که در آن موقع هم، جبهه ي ملي که در رأس آنها دکتر مصدق بود، با اين شناسايي مخالفت کرد ».(23)
روز بعد (هفتم خرداد) روزنامه ي «الحوادث» بغداد به نقل از تهران گزارش داد:« حسين مکي که به منزله ي دست راست دکتر مصدق مي باشد، در مجلس شوراي ملي اظهار داشته که شناسايي دولت اسرائيل از طرف ايران در سال 1949به وسيله ي دادن رشوه انجام گرديده و جبهه ي ملي در موقع خود با اين شناسايي مخالفت کرده و هنوز هم نسبت به آن مخالف است ».(24) چند روز بعد روزنامه ي «اليقظه» بغداد در شماره ي مورخ 13خرداد خود از روحانيون عراقي خواست که آنها هم به پيروي از علماء مصر، سوريه و لبنان به آيت الله کاشاني نامه اي در باب قطع روابط بين ايران و اسرائيل بنويسند ».**
____________
*صمصامي خود مي گويد که به دليل حضورش در فاصله سال هاي 26-1323در سازمان ملل و نيز در سوريه، مصر و لبنان به عنوان کاردار از اوايل سال1327،آشنايي زيادي با روابط ايران با کشورهاي عربي و اسرائيل دارد. نک: گزارش فوق ، در پرونده ي شماره ي 78-9-1332ش. اسناد وزارت امور خارجه ي ايران.
**بر اساس گزارش هاي ارسالي از نمايندگي ايران در بيت المقدس (خرداد 1330) روزنامه هاي اسرائيل عراق را سرسخت ترين دشمن اسرائيل تلقي مي کردند. نک : اسناد وزارت امور خارجه ي ايران، اسناد قديمه، پرونده ي شماره ي 1-9-1330ش.
منبع:پايگاه نور 33