تأثيرات خارجي جنبش ملي نفت ايران (5)


 

نويسنده:علي فرهمند عراقي




 
با توجه به مطالب ياد شده، به نظر مي رسد که تز ملي کردن کانال سوئز براي نخستين بار به وسيله ي دکتر حسين فاطمي در زماني قبل از ملي شدن نفت ايران، ابراز شده باشد. پرداختن به انگيزه هاي رهبران جنبش ملي ايران در مبادرت به فراخواني ساير ملل منطقه به مبارزه با استعمار انگليس، در حوصله ي اين بحث نيست؛ اما همين قدر اشاره خواهيم کرد که با اين اقدام مي توانستند جبهه اي گسترده در برابر امپراتوري بريتانيا گشوده و آن را در جبهه هاي متعدد درگير سازند و از اين راه منافع ملي ايران را بهتر دنبال نمايند.
2-3.اقدامات عملي دولت ايران در پشتيباني از مبارزات ملت مصر:دعوت رهبران جنبش ملي ايران از دولت و ملت مصر براي ملي کردن کانال سوئز ، تنها بخشي از مسأله بود و بخش ديگر آن حمايت هاي سياسي و پشتيباني دولت و سران نهضت ملي ايران از مبارزات ملت مصر در اين راستا بود. از جمله پشتيباني هاي به عمل آمده از سوي رهبران جنبش ملي ايران مي توان به دعوت آيت الله کاشاني از ملت ايران به راهپيمايي بر عليه قرار صادره از شوراي امنيت سازمان ملل متحد«راجع به رفع قيود کشتيراني در کانال سوئز»و تلگراف دکتر مصدق به دولت مصر در اظهار خشنودي از مبارزات ملت مصر، اشاره کرد.
دکتر مصدق در تلگراف خود تأکيد مي کند که «ما هم آن قدر از دولت مصر پشتيباني خواهيم نمود تا فتح و ظفر نصيب آنها گردد».(53)مطلب قابل توجه ديگر ادامه ي پشتيباني دولت ايران از ملي شدن کانال سوئز، حتي پس از وقوع کودتاي 28مرداد و سرنگوني دولت ملي بود. با وقوع کودتا، سياست خارجي و داخلي دولت ايران شاهد يک تغيير جهت صد و هشتاد درجه اي بود. مثلاً در سياست داخلي آزادي بيان موجود در جامعه به خفقان عجيبي در سايه ي دولت کودتا منجر شد.
با اين حال نماينده ي ايران در سازمان ملل متحد(در سال 1335)از به رسميت شناختن مسأله ي «ملي شدن کانال سوئز»توسط دولت ايران خبرداد. کانال سوئز در 26ژوئيه ي 1956به وسيله ي دولت مصر، ملي اعلام گرديد و سفارت قاهره در گزارش خود به وزارت خارجه نوشت:«روز 24دسامبر 1956مجسمه ي «فردنان دلسپس»،باني کانال سوئز،*که مدت پنجاه و هشت سال از مدخل کانال سوئز، رفت و آمد کشتي هايي را که از اطراف و اکناف عالم، از اين شاهراه دريايي عبور مي نمودند نظاره مي کرد، به دست مردم شهر«پرت سعيد»که وي را سمبل استعمار مي دانستند، منهدم گرديد».(54)
بدين ترتيب امواج استعمار ستيزي جنبش ملي نفت ايران، با دادن روحيه و شهامت لازم به مردم خاورميانه براي مقاومت و ايستادگي دربرابر استعمار و امپرياليسم ، پديد آوردنده ي يک موج بيداري فکري و استعمار ستيزي با دستاوردهايي گران سنگ از جمله ملي شدن کانال سوئز، شد، تا مصداقي باشد براين آيه ي شريفه که مي فرمايد:«ان الله لا يُغَير ما بقومٍ حتي يُغَيرُ ما به اَنفُسِهِم »(خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نخواهد داد تا اينکه خودشان را دگرگون سازند ).در مدت تسلط اشغالگران انگليسي و فرانسوي بر «پرت سعيد»، مردم از هر گونه همکاري با قواي خارجي خودداري کردند ونيروهاي استعمارگر با وجود کنترل انبارهاي برنج، گندم، آرد ، شکر ، نفت ، چاي و حتي نان، موفق به ايجاد خلل در روحيه ي مردم نشدند(55)و مردم مصر با پشتکار و اتحاد، موفق شدند شاهد پيروزي را در آغوش کشند.
3.بحرين:نسيم جنبش ملي نفت ايران، بحرين- اين نگين آب هاي نيلگون خليج هميشه فارس-را نيز بي نصيب نگذارد و منجر به بروز ناآرامي ها و تلاطماتي در آنجا گرديد که اشاره اي گذرا و مختصر به آن، خالي از لطف نيست.
شروع کشمکش ميان اعراب و ايرانيان بر سر بحرين، به سال 1782برمي گردد؛ يعني زماني که انگليسي ها با تشويق و تجهيز خانواده ي خليفه، موجبات حمله به بحرين و زمينه سازي براي جدايي آن از ايران را فراهم آورند«و در نتيجه ايران جزاير بحرين را که بيش از نصف مردم آنجا فارسي صحبت مي کنند و دين آنها شبيه دين رسمي ايران است، از دست داد».(56)
در زمان وقوع جنبش ملي نفت، دولت ايران هنوز استقلال بحرين را به رسميت نشناخته و آن را جزء جدا نشدني خاک ايران مي شناخت. در تاريخ 1330/1/10يعني کمتر از دو هفته پس از ملي شدن نفت ايران،«محمود صلاحي »سفير کبير ايران در بغداد، در گزارشي به وزارت امور خارجه اطلاع داد که :«به طوري که روزنامه ي اليقظه،چاپ بغداد، در شماره ي نهم فروردين ماه جاري مي نويسد:طبق خبر واصله از بحرين ، جبهه ي ملي آنجا نيز ملي شدن نفت را که امتياز آن به شرکت آمريکايي در سال 1932واگذار شده ، مطالبه نموده اند».(57)
گزارش مورخ 1335/10/28سفارت کابل به وزارت امور خارجه- يعني سه سال پس از کودتاي 28مرداد-حکايت از محاکمه ي 5 نفر از مليون جزيره ي بحرين از طرف دادگاه انگليسي دارد:«چندي قبل تظاهراتي به عنوان مخالفت با حملات انگليس و فرانسه بر خاک مصر صورت گرفت که در نتيجه، تظاهرکنندگان لوله ي نفت و تصفيه خانه ي جزيره ي بحرين را طعمه ي حريق نمودند ».(58)
و به اين ترتيب ميراث تلخ جنبش ملي ايران، حتي پس از سرنگوني خود دولت ملي در ايران، خواب را از ديدگان مقامات انگليسي ربوده بود و آنان را دچار کابوس وحشتناکي کرده بود که گريبانشان را رها نمي کرد:«نگراني دولت انگليس از بيداري روح ملي در بحرين موجب شده است که دولت مزبور تصميمات نظامي خاصي اتخاذ نمايد.خبرگزاري خاورميانه گزارش مي دهد که سه رزمناو انگليسي، سه هزار سرباز را به بحرين انتقال داده و دو رزمناو ديگر در 80ميلي جزيره متمرکز شده اند، کليه ي اين تصميمات متعاقب اخبار واصله داير بر احتمال قيام شورشي به وسيله ي اهالي، جهت رهايي از تسلط و تحت الحمايگي انگلستان اتخاذ شده است».(59)
پس از تشريح گوشه هايي از تبعات خاورميانه اي جنبش ملي ايران، اکنون نيم نگاهي خواهيم داشت به تبعات فرامنطقه اي جنبش نامبرده و به عنوان مثال، نقش آن در شکل گيري «جنبش عدم تعهد

مصدق و جنبش عدم تعهد
 

آيت الله سيد محمود طالقاني ، در سخنراني خود در مراسم سالروز درگذشت دکتر مصدق(1357/12/14)اظهار داشت:«شخصيت دکتر مصدق مانند يک پزشک ماهري، انگشت روي نقطه ي درد گذاشت و گفت ما بايد در دنياي شرق و غرب بي طرف باشيم، تز عدم تعهد را ابراز کرد؛همان تزي که دنبال آن تز، مرحوم ناصر، نهرو، سوکارنو، همه دنبال کردند و اکنون رو به توسعه است ».(60)
يکي از تأثيرات خارجي جنبش ملي ايران، شکل گيري جنبش عدم تعهد بر مبناي اصولي همچون عدم تعهد و موازنه ي منفي در رويارويي با رقابت هاي دو ابرقدرت کمونيسم و کاپيتاليسم بود.«عدم تعهد» و «موازنه ي منفي»،استراتژي مورد تأکيد دکتر مصدق، رهبر جنبش ملي ايران، بود.
براي اثبات تأثيرگذاري انديشه هاي دکتر مصدق بر اهداف جنبش عدم تعهد، بايد ابتدا به بررسي عدم تعهد و موازنه ي منفي، يعني اصول بنيادين جنبش عدم تعهد، بپردازيم . دکتر مصدق درباره ي اهميت سرلوحه قرار دادن سياست عدم تعهد در پيگيري روابط خارجي، معتقد به لزوم اتخاذ سياست عدم تعهد در زمان صلح و در شرايط جنگ، بنا به موقعيت جغرافيايي، شرايط تاريخي و منافع ملت بود و دليل اين امر را نيز بي توجهي بلوک شرق و غرب به منافع و مصالح ملل کوچک مي دانست و اعتقاد داشت قدرت هاي بزرگ براي دستيابي به اهداف خود، از توسل به هيچ روش و سياست غير دموکراتيکي خودداري نخواهند کرد.(61)
استراتژي عدم تعهد خواهان تغيير وضع موجود و متمايل به برهم زدن توازن مورد توافق قدرت هاي بزرگ است. اين همان استراتژي مورد تعقيب پاره اي از کشورهاي جهان سوم، براي حفظ استقلال خود دربرابر دسته بندي هاي دوران جنگ سرد بود. در يک کلام«استراتژي عدم تعهد به نوعي از سمت گيري سياست خارجي اشاره داد که بر اساس آن يک حکومت توانايي نظامي ، فرهنگي و سياسي خود را در جهت مقاصد و منافع حکومت هاي ديگر به کار نمي گيرد».(62)
سياست موازنه ي منفي در برابر سياستي قرار مي گيرد که از اواخر حکومت قاجار توسط دو قدرت روس و انگليس در مناسباتشان با ايران آغاز شده بود و براساس آن، اگر دولت ايران در شمال کشور امتيازي به روس ها مي داد، بايد در جنوب کشور نيز امتيازي به همان وزن و اهميت به انگليسي ها مي داد(و بالعکس)تا توازن منافع ميان طرفين حفظ شود. موازنه ي منفي اين نسبت را شکست.براساس موازنه ي منفي،روش درست حفظ توازن منافع ميان دو طرف ، اين نيست که در صورت اعطاي امتيازي به يکي از رقبا، امتياز مشابهي به رقيب آن داده شود؛بلکه ضروري است که امتياز سابق نيزلغو شود و به اين صورت توازن مطلوب ايجاد شود. در آوريل 1955نمايندگان 29ملت در «باندونگ» اندونزي گرد آمدند تا براساس اصول عدم تعهد و موازنه ي منفي در جهان قطبي شده ي قرن بيستم، هسته ي مقاومتي را تشکيل دهند که «جنبش عدم تعهد»نام گرفت. درست است که در آن زمان دولت ملي به وسيله ي يک کودتاي آمريکايي- انگليسي سرنگون و دکتر حسين فاطمي تيرباران شده بود و مصدق نيز پس از غارت منزلش توسط اوباش و تحمل زندان، در تبعيد به سر مي برد، اما مگر انديشه نابود شدني است ؟
«در اين کنفرانس ، نمايندگان کشورهاي شرکت کننده، از دکتر مصدق به عنوان پيشگام سياست عدم تعهد در جهان سوم و مبارزات او با استعمار ، تجليل به عمل آوردند و در کنفرانس جنبش کشورهاي غير متعهد که در سپتامبر1961در بلگراد تشکيل گرديد ، اصول سياست موازنه ي منفي را که دکتر مصدق در سال هاي نهضت ملي کردن صنعت نفت در مبارزه با انگلستان اتخاذ و اجرا نموده بود، نصب العين سياست خود قرار دادند».(63)
شکل گيري جنبش عدم تعهد موجب آن شد که کشوهاي ضعيف و متفرق جهان سوم تشکيل مجموعه ي قدرتمندي را (از لحاظ سياسي)بدهند و از سرگرداني ميان تمايل نوساني بين دو ابرقدرت، رهايي يابند و در مجامع مختلف بين المللي، سياست مستقلي را اتخاذ نمايند . تأثير اين امر از همه جا بيشتر، در مصوبه هاي سازمان ملل متحد که اکثريتي نوپا و با آراء يکپارچه در آن ظاهر شده بود، پديدار گشت."Elie Baussart"مفسر سياس معروف بلژيک، در روزنامه ي "Lesoir"چاپ بروکسل، در رابطه با «کنفرانس باندونگ» نوشت :«کنفرانس باندونگ ممکن است نقطه ي عطف ديگري در تاريخ بشر گردد و تغييرات عظيمي را در جهان موجب شود. نمايندگان 29ملت يعني يک ميليارد و نيم نفوس که بيش از نصف جمعيت کره ارض است، مدت يک هفته گرد هم جمع آمدند. اين نمايندگان که از آفريقاي شمالي، از خاورميانه، جنوب شرقي آسيا، هندوستان، چين، ژاپن و جزاير اقيانوس آرام به باندونگ آمدند، سخنگوي مللي بودند که تا کنون مانند صغار با آنان معامله مي شد. عده اي از اين ملل هنوز تحت استعمار خارجي اند يا تازه از زير يوغ استعمار خلاص شده اند. در اين کنفرانس صداي ملل شکنجه ديده و بدبخت و فقير دنيا به گوش مي رسيد».(64)

جمع بندي
 

جنبش ملي ايران با پتانسيل عظيم خود، موجب به راه افتادن موج بزرگي از جنبش ها و مبارزات آزادي خواهانه و استقلال طلبانه در خارج از مرزهاي ايران، يعني در پهنه ي وسيعي از خاورميانه گشته و منافع استعمار انگليس به طور ويژه و روابط استعماري را به طور کلي به چالش طلبيد.
تأثيرگذاري جنبش ملي نه فقط به صورت فکري و تئوريک، بلکه با موج بيداري برخاسته از آن در ميان ملل محروم، اقدامات عملي مختلفي را در مبارزه براي احقاق حقوق از دست رفته ي ملل محروم، موجب شد . موجي که در پي سرنگوني دولت ملي با کودتاي آمريکايي -انگليسي 28مرداد نيز فروکش ننموده و «جنبش عدم تعهد» به عنوان يادگار و ميراث آن جنبش تاريخي، هنوز در صحنه ي سياسي جهان حاضر است. تأثيرگذاري جنبش ملي، برگرفته از عوامل مختلفي بود که نه تنها ناشي از خصلت کاريزماتيک آن، بلکه به دليل دغدغه هاي عيني و وجود زمينه هاي استعمار در ملل جهان سوم بود که انگيزه هاي لازم را براي وقوع حرکت هاي رهايي بخش، فراهم مي ساخت و همين طور ديديم، يکي از عوامل تأثيرگذاري جنبش مذکور، به زانو در آمدن يک قدرت امپرياليسمي در مقابل يک کشور جهان سومي بود که اميد و نيروي تازه اي را وارد شريان حرکت هاي ساير ملل محروم نمود و اميد رهايي در سايه ي مبارزه و کوشش را براي ايشان به ارمغان آورد.
آيت الله سيد محمود طالقاني در اين رابطه مي گويد:«نهضت دکتر مصدق دنياي خاورميانه را تکان داد، دنبالش مصر انقلاب شد، الجزاير انقلاب شد، ولي ما محکوم شديم . در مصر و مکه نماينده هاي الجزاير و ديگران مي آمدند و مي گفتند: ما دنبال نهضت شما حرکت کرديم. اين تاريخ گذشته ي ماست. اين تاريخ نهضت هاي ماست».(65)
پيوست يک: دو گفتار از «خليل ملکي»پيرامون جنبش ملي ايران
...«امواج نهضت ملي ايران، هنوز در کشورهاي آسيايي و آفريقايي مشهود است، در حالي که در خود ايران سکوت و رکود کامل حکمفرماست. آنهايي که کم و بيش از ايران الهام مي گرفتند و يا جنبش خود را با الهام گرفتن از ايران تقويت مي کردند، به راه خود ادامه مي دهند، در حالي که در کشور ما يک فرصت بزرگ تاريخي براي مدت نسبتاً درازي از بين رفت».(66)
«شکست يک جنبش اصيل، کليه ي افتخارات و پيروزي هاي آن را از بين نمي برد. پيروزي هاي جنبش ملي ايران الهام بخش بعضي از حوادث مهم دنيايي است . يک سلسله از حوادث افتخار آميز نهضت ملي ايران به عنوان فصول درخشنده در تاريخ باقي مي ماند و اقدامات شجاعانه ي ملت ايران و رهبران ملت، به عنوان شواهد تاريخي، به نسل هاي آينده، اميد و ايمان و از خود گذشتگي ، الهام مي کند و خواهد کرد».(67)
پيوست دو: ترجمه ي مقاله ي «سرمشق بزرگ براي خاور»از روزنامه ي «الشباب»چاپ حلب (مورخه 1952/7/25)
«مي توانيم بگوييم تا قبل از جنبش و بيدار شدن احساسات ملي در ايران و انقلاب اخير اين کشور به منظور رهايي از نفوذ بيگانه که مداخله در امورش مي نمود و پايان دادن دوره ي استثمار نفت و کوتاه ساختن دست بيگانه از ويران کردن آن کشور در اين پنجاه ساله اخير، چنين جنبش آزادي بخشي با اين قوه و قدرت و حرارت و داراي ارزش مدنيت که در جهان مانند انقلاب فرانسه تأثيراتي از خود بگذارد، ديده نشده است.
تاريخ نيمه اول اين سده چنين نشان مي دهد که هر ملت ضعيف و مصيبت زده اي که براي رهايي خود دست و پا نموده و در نتيجه ناچار گرديد که با مصائب و آلام خود، ساخته، دندان به جگر نهد و بالاخره به مبارزه و کوشش انفرادي و بطئي اکتفا کند و سرانجام به نتيجه هم نرسد، زيرا ملتي پيدا نمي شد که رهبر آن گردد و به تمام معني شروط پيشوايي و روح فرماندهي حقيقي و صفات لازمه در آن جمع باشد و آن توانايي را داشته باشد که در مبارزه و جهاد براي آزادي کاملاً پيروزمند گردد و براي ملل ديگر سرمشق خوبي باشد به طوري که در جهاد، آنان را حرارت و نيرو بخشد. و ليکن ملت ايران، اولين ملتي بود که اين نقص را مرتفع و سردار بيدار آن مردم را از مغاره هايي که سياست استعماري نفت براي آنها ايجاد کرده بود که تا ابد در آن زندگي کنند، بيرون آورد و نيروي جديدي به وجود آورده و اين مردم را که به وي ايمان خالص دارند به ميدان مبارزه سوق داد. افراد اين ملت، شجاعانه کفنِ مرگ پوشيدند و جهانيان را از سرود و نغمات دلکش خود مست نمودند و سرمشق هاي پربار و سودمندي در جهاد به ملل مصيبت زده و مغلوب دادند که به تمام معني، متضمن جميع آنچه که براي پيروزمندي لازم است، مي باشد.
ما از خلال پرچم هاي ايراني که مانند نيزه ها افراشته شده و در بين سرود و شادي ملت ايران و احترام ملل عالم نسبت به آن در مقابل عظمت اين ملت که در آينده معلوم خواهد شد چه خدمات شاياني به تمدن قرن بيستم در مورد آزادي ملل نموده -همان طور که در قرن نوزدهم انقلاب فرانسه نموده -سرتعظيم و احترام فرود مي آوريم».(68)
*بنا به تأييد اسناد تاريخي و سنگ بنشته ي کشف شده هنگام حفاري مجدد کانال سوئز،نخستين باني کانال مزبور ،داريوش کبير،شاهنشاه هخامنشي،بوده است.

پي نوشت:
 

1.سيد محمود طالقاني و ابوالحسن بني صدر، مصدق، تهران: استقلال ، اسفند 1359،ص28.
2.نطق ها و مکتوبات دکتر مصدق، تهران: انتشارات مصدق، ج2،دفتر سوم، ص167.
3.مکاتبه ي ابراهيم کاظمي وزير خارجه ي وقت با رئيس ديوان بين المللي دادگستري لاهه، اسناد وزارت امور خارجه ي ايران، اسناد قديمه ، پرونده ي شماره ي 1-6-1330ش.
4.جيمز بيل، مصدق، نفت، ناسيوناليسم ايراني، ترجمه ي عبدالرضا هوشنگ مهدوي وکاوه بيات، تهران: نشر نو،1369،ص364.
5.روزنامه ي العالم العربي، ش7268-15، آوريل1951، اسناد وزارت امور خارجه ي ايران، پيشين، پرونده ي شماره ي 30-1-1330ش.
6.روزنامه ي الاهرام،26مه 1951، پيشين، پرونده ي شماره ي 19-18-1330 ش، قسمت اول .
7.پيشين، مورخه ي 1951/5/27.
8.اسناد وزارت امور خارجه ي ايران، پيشين، نامه ي شماره ي 880، مورخ 15خرداد1330، سفارت دهلي نو، ج5.
9.فصلنامه ي تاريخ روابط خارجي، س2،ش3،ص150.
10.اسناد وزارت امور خارجه ي ايران، گزارش مورخه 1330/2/22،به شماره ي 239،نمايندگي دولت شاهنشاهي ايران در اسرائيل، پرونده ي شماره ي 19-10-1330ش.
11.هفته نامه ي شورش، س3،ش58، شنبه 22آذرماه ،ص3.
12.اسناد وزارت امور خارجه ي ايران، پيشين، پرونده ي شماره ي 19-1-1330ش.
13.پيشين.
14.پيشين، پرونده ي شماره ي 57/1-1-1330ش.
15.پيشين، پرونده ي شماره ي 57/1-2-11330ش.
16.پيشين، پرونده ي شماره ي 57/1-1-1330ش.
17.پيشين، نامه ي شماره ي 683، مورخه ي 24خرداد1330، نمايندگي ايران در سازمان ملل متحد.
18.پيشين، نامه ي شماره ي 986، مورخه ي 22خرداد1330، سفارت دهلي نو، پرونده ي شماره ي 1-6-1330ش.
19.پيشين.
20.پيشين.
21.پيشين، پرونده ي شماره ي 57/1-4-1330ش.
22.پيشين، پرونده ي شماره ي 19-18-1330ش.
23.پيشين، پرونده ي شماره ي 57/1-1-1330ش.
24.پيشين، پرونده ي شماره ي 39-1-1330ش.
25.پيشين، کارتن شماره ي 2-1330ش.
26.پيشين، پرونده ي شماره ي 57/1-4-1330ش.
27.پيشين.
28.پيشين، اسناد مربوط به موضوع ملي شدن نفت.
29.پيشين، پرونده ي شماره ي 19-18-1330،قسمت چهارم.
30.روزنامه ي التقاد، چاپ دمشق52/7/28،مقاله ي «بيداري و قيام خاورميانه طغيان و آتش فشاني مي کند»،پيشين،پرونده ي شماره ي 19-2-1331ش.
31.نقل از روزنامه ي کوريه، چاپ سوئيس، مورخه 13اکتبر1951.
32.پيشين، پرونده ي شماره ي 19-2-1331ش.
33.روزنامه ي العلم، چاپ دمشق، مورخه ي 52/7/24،پيشين، پرونده ي شماره ي 19-2-1331ش.
34.گزارش سفارت دولت شاهنشاهي ايران در دمشق، شماره ي 627/11،مورخه 31/5/2،پيشين، پرونده ي شماره ي 19-2-1331ش.
35.پيشين، پرونده ي شماره ي 60-10-1330ش.
36.دکتر نصرالله شيفته، زندگي نامه و مبارزات سياسي مصدق، تهران: کومش،چاپ اول، بهار 1370،ص293.
37.نطق ها و مکتوبات دکتر مصدق، تهران: انتشارات مصدق، ج2،دفتر اول، ص4-93.
38.دکتر نصرالله شيفته ، پيشين، ص104.
39.نطق ها و مکتوبات دکتر مصدق، پيشين، پشت جلد.
40.اسناد وزارت امور خارجه ي ايران، پيشين، پرونده ي شماره ي 19-26-1331ش.
41.گزارش شماره ي 2131مورخه ي 1331/9/2، کنسولگري ايران در نجف، پيشين،پرونده ي شماره ي 1-9-1331ش.
42.پيشين، پرونده ي شماره ي 1-19-1330ش.
43.گزارش سفارت ايران در بغداد از مطلب مورخه 1330/1/17روزنامه ي «الاوقات البغداديه»،پيشين، پرونده ي شماره ي 19-1-1330ش.
44.گزارش شماره ي 164/34مورخه ي 30/1/28سفارت دمشق، پيشين.
45.پيشين.
46.روزنامه ي شورش، س3،ش56، شنبه 8آذر 1331، ص4.
47.اسناد وزارت امور خارجه ي ايران، پيشين، پرونده ي شماره ي 19-18-1330ش.
48.بريان ليپنگ، سقوط امپراتوري انگليس و دولت مصدق، ترجمه ي محمود عنايت ، تهران: کتاب سرا، چاپ اول، بهار1365،ص1-40.
49.اسناد وزارت امور خارجه ي ايران، پيشين، پرونده ي شماره ي 19-18-1330ش، قسمت چهارم.
50.هفته نامه ي شورش، س3، ش78، شنبه 16خرداد1332،ص2.
51.اسناد وزارت امور خارجه ي ايران، پيشين.
52.پيشين.
53.پيشين.
54.پيشين.
55.پيشين.
56.پيشين، پرونده ي شماره ي 19-31-1335ش.
57.پيشين.
58.پيشين، پرونده ي شماره ي 19-26-1335ش.
59.پيشين، پرونده ي شماره ي 19-1-1330ش.
60.پيشين، پرونده ي شماره ي 19-1-1335ش.
61.روزنامه الاهرام، 30سپتامبر1956،اسناد وزارت امور خارجه ي ايران، پيشين، پرونده ي شماره ي 19-9-1335ش.
62.سيد محمود طالقاني، وابوالحسن بني صدر، پيشين،ص30-29.
63.عليرضا ازغندي، روابط خارجي ايران 1357-1320، تهران:قومس، چاپ اول ،1376،ص31.
64.پيشين، ص29.
65.پيشين، ص30.
66.اسناد وزارت امور خارجه ي ايران، پيشين، پرونده ي شماره ي 8-1334ش.
67.سيد محمود طالقاني و...، پيشين، ص4-33.
68.خليل ملکي، نهضت ملي ايران وعدالت اجتماعي، تهران:مرکز، چاپ اول، اسفند،1377،ص139.
69.پيشين، ص142.
70.اسناد وزارت امور خارجه ي ايران، پيشين، پرونده ي شماره ي 19-2-1331ش.
 

منبع:پايگاه نور 33