مقدمه:

از زمانی که قیام امام حسین علیه السلام با آن شرایط و ویژگیهای خاص به وقوع پیوسته سؤال‌های در میان نخبگان و اندیشمندان و حتی مردم عادی مطرح بوده است.
 
که انگیزه اصلی امام حسین علیه السلام از اقدام به انجام این چنین کار چه چیزی می‌توانست باشد؟ آیا دعوت مردم کوفه علت خروج حضرت برعلیه دولت اموی بود؟
 
 آیا حضرت برای دست یابی به جاه و شوکت و مقام و حکمت دنیایی با اهل بیت خود روانه کوفه شد؟‌ اگر هدف امام اصلاح وضعیت امت و جامعه اسلامی بود آیا حضرت نمی‌توانست با شیوه‌ای مسالمت آمیز به هدف خویش نائل گردد؟
 
دشمن برای منحرف کردن این دیدگاه و از بین بردن این الگوی بسیار عالی برای بشریت و انسان‌های آزاده، دست به تحریف هدف امام زده و برخی هدف قیام را تشکیل حکومت و برخی هدف امام را تنها فرار از بیعت معرفی می‌کنند و به نحوی هدف حضرت را تحلیل می‌کنند که حضرت به هیچ وجه به دنبال جنگ و قیام نبوده است.
 
در این مطلب برای پاسخ به این شبهه که (علت نهایی قیام و نهضت کربلا دعوت مردم کوفه و تشکیل حکومت و فرار از بیعت یزیده بوده است؟) به طورکلی چهار بیان آورده شده است که همه آنها در راستای پاسخگویی به مطالب فوق می باشند، کلیت پاسخگویی در همه یکی است فقط با عبارات و مضامین و مفاهیم مختلف بیان شده اند.
 

آرمان نهایی امام حسین(ع) از قیام و نهضت کربلا

بیان اول:

اسلام در معرض تحدید و تحریف

برای دست یابی به فلسفه قیام عاشورا خوب است تاریخ و تصویر واقع بینانه از اوضاع سیاسی و فرهنگی آن زمان را مورد بررسی و مطالعه قرار دهیم .
 
تا اینکه به روشنی مشخص شود، چرا این امام همام با اهل بیت گرامی خود قدم در این مسیر جهاد و شهادت  و مسیر پر از فراز و نشیب گذاشت.
 

انحراف دینی در سال 61 هجری قمری

جامعه اسلامی در سال 61 هجری یعنی سال قیام کربلا، نسبت به آخرین سال زندگی پیامبراکرم(صلی الله علیه واله وسلم) تغییرات فراوانی کرده بود.
 
 انحرافات مزبور در زمینه‌های بود که اهل سیاست به راحتی می‌توانستند از آنها بهره‌گیری کرده و در تحمیق مردم و نیز توجیه استبداد و زورگویی خود ازآن استفاده نمایند.
 
 بنی امیه در پیدایش و گسترش این انحرافات نقش عظیم داشت به ویژه با روی‌ کار آمدن یزید که هیچ گونه اصالتی برای اسلام و آموزه‌های الهی آن قائل نبود ریشه‌های انحراف و فتنه قوی‌تر شده بود.
 

آیا امام حسین(علیه السلام) طالب مسند ریاست بود

در بعضی از نوشته‌های اهل سنت و تاریک فکران غربی مسلک  گاهاً دیده می‌شود که  فلسفه و علت اصلی قیام حسینی را در مطایع دنیوی ومادی معرفی میکنند این دسته از افرارد بر این باور هستند که امام حسین(علیه السلام) برای تصاحب مقام و مکنت دنیایی به پا خواسته بود!
 
 برای نمونه ابن کثیر (م 774 هـ) درکتاب البدایة والنهایة در فصلى با عنوان "قصة الحسین بن على و سبب خروجه باهله من مکة الى العراق فى طلب الامارة وکیفیة مقتله" به جریان قیام کربلا پرداخته است.
 
 وى با انتخاب عنوان یاد شده هدف نهضت امام حسین(علیه السلام) را طلب حکومت ودستیابى به قدرت (طلب الامارة) بیان کرده و با این سخن به این قیام، ماهیتى سیاسى ـ دنیایى داده است. [1]
 

جواب به این ادعا:

 با توجه به اینکه  عالمان شیعی  و حتی دانشمندان و عالمان اهل سنت  دریایی از فضائل و کمالات اخلاقی را برای امام حسین (علیه السلام)  در کتب خود ذکر کرده‌اند.
 
نمی‌توان به سادگی از کنار آن مطالب علمی و تحقیقی گذشت و مطلبی را در خصوص دنیا گرایی و مال دوستی را به حضرت نسبت داد است.
 
از طرفی اگر حسین بن على(علیه السلام) به دنبال ریاست و حکومت بود، باید مانند رهبران سیاسى دیگر که براى مغلوب کردن دشمن، به هر وسیله اى چنگ مى زنند و حتى از هرگونه دروغ و حیله و تزویر براى پیشبرد اهداف خویش، بهره مى گیرند، عمل مى کرد.
 
هم چنانکه مانند بسیارى دیگر که دنبال پیروزى هستند، باید از هیچ کوششى در جلب نیرو، فروگذارى نکرده و هرگز از شکست خود و پیروزى ظاهرى دشمن سخن نگوید، چنانکه نباید از اینکه آینده اى دهشتناک در انتظارش است، حرفى بزند و لشکر را از دور خویش پراکنده کرده و از مکان امنى که نزد همگان محترم است.
 
 و هتک آن براى دشمن گران تمام مى شود، بیرون روند. در حالى که (چنانکه خواهد آمد) حضرت از آغاز تا پایان قیام در بسیارى از خطبه ها و بیاناتشان، سخن از شهادت، مى زد و پایان کار خویش را شهادت و اسارت اهل بیت(علیهم السلام)مى داند.
 
 از این رو، بسیارى از افراد که به انگیزه هاى دنیایى حضرت را همراهى مى کردند، هنگام شنیدن این سخنان، از دور حضرت پراکنده شدند. [2]
 
امام حسین(علیه السلام) در روزهای آخر عمر معاویه، به برای زیارت خانه خدا، عازم مکه مقدسه  شدند. حضرت  در میان  گروهى از عالمان و نخبگان دیگر مناطق اسلامى با ایراد خطبه اى شورانگیز و کوبنده ضمن یادآورى وظیفه سنگین و تکلیف خطیر عالمان و بزرگان شهرها در برابر پاسدارى از کیان دین و اعتقادهاى مسلمانان و پیامدهاى سکوت در برابر جنایات امویان، از خاموشى آنان در برابر سیاست هاى دین ستیزانه حاکمان اموى انتقاد کرده و هرگونه همراهى و سازش با آنان را گناه نابخشودنى دانستند.
 
 حضرت در پایان سخنان خود، هدف از اقدامها و فعالیت هایش را بر ضد نظام ستمگر حاکم (که چند سال بعد در قالب یک نهضت خود را نشان داد) چنین اعلام فرمودند:
 
«اَللّهُمَّ اِنَّکَ تَعْلَمُ انَّهُ لَمْ یَکُنْ ما کان مِنا تَنافُساً فى سُلطان، و لا التماساً من فُضول الحُطام، ولکن لِنُرِیَ (لِنَرُدَّ) المَعالمَ من دینک، ونُظهِرَ الاصلاحَ فى بلادک، ویَأْمَنَ المظلومونَ من عِبادک، و یُعمَلَ بِفَرائِضِکَ و سُنَنِکَ و اَحکامِکَ. [3]
 
خدایا تو مى دانى آنچه از سوى ما انجام گرفته است (از سخنان و اقدامهاى بر ضد حاکمان اموى) به خاطر سبقت جویى در فرمانروایى و افزون خواهى در متاع ناچیز دنیا نبوده است؛
 
 بلکه براى اینست که نشانه هاى دینت را (به مردم) نشان دهیم (برپا کنیم) و اصلاح در شهرهایت را آشکار کنیم. مى خواهیم بندگان ستمدیده ات در امان باشند و به دستورها و سنت ها و احکامت عمل شود
 

چهار هدف را براى اقدامها و فعالیت هاى امام حسین(علیه السلام)

از این جملات مى توان چهار هدف را براى اقدامها و فعالیت هاى امام حسین(علیه السلام) که در عصر حاکمیت یزید جزو اهداف قیام حضرت به شمار مى رفت، استخراج کرد:
 
الف: احیاى مظاهر و نشانه هاى اسلام اصیل و ناب محمدى(صلى الله علیه وآله)؛
ب: اصلاح و بهبودى در وضع شهروندان؛
ج: مبارزه با ستمگران اموى جهت تأمین امنیت براى مردم ستمدیده؛
د: فراهم ساختن بسترى مناسب براى عمل به احکام و واجبات الهى.
 
امام حسین(علیه السلام) در وصیت نامه اى که هنگام خروج از مدینه و در زمان وداع با برادرش محمد بن حنفیه براى وى نوشت، هدف از حرکت خویش را چنین بازگو کردند:
 
انِّى لَمْ اَخْرُجْ اَشِراً وَ لا بَطِراً ولا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً، وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الِاصلاحِ فِى اُمه جَدِّى محمد(صلى الله علیه وآله)اُریدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ و اَنْهى عَنِ المُنْکَرِ و اَسیرَ بِسیره جَدِّى محمد(صلى الله علیه وآله) و اَبى عَلىِّ بنِ اَبِى طالِب(علیه السلام) [4]
 
من از روى سرمستى و گستاخى و تبهکارى و ستمگرى از مدینه خارج نشدم؛ بلکه براى طلب اصلاح در امت جدم خارج شده ام. مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به سیره جدم و پدرم على بن ابى طالب(علیه السلام) عمل کنم
 
و در جاى دیگر مى فرمایند:«اَلّلهُمِّ اِنِّى اُحِبُّ الْمَعْرُوفَ و اَکْرَهُ الْمُنْکَرَ[5] خدایا من به معروف اشتیاق و از منکر تنفر دارم
 

آرمان های قیام عاشورا از زبان امام حسین(ع)

بیش از سیزده قرن از قیام خونین و دردناک عاشورایی حسنی می‌گذرد، ولی بر خلاف سایر نهضت‌های انقلابی و کشته شدگان و اسطوره‌های تاریخی که نام و اسمی از آنها در هیچ سند تاریخی بر جای نماند، یاد شهدای واقعه کربلا همچنان زنده و در یادها باقی است،
 
 و هر ساله بر این شور و آشنایی افزوده شده و لایه‌های معرفتی واقعه عاشورا بیشتر می‌شود. به یقین می‌بایست واقعه عاشورا را یک فرهنگ بزرگ و به یاد ماندنی دانست که همچون دانشگاهی بزرگ بر غنای معرفتی و شناختی بشریت افزوده است.
 
 
 تکرار و مرور واقعه عاشورا و واکاوی اهداف بزرگ عاشورا روح و نفس تازه‌ای به افراد می‌بخشد، روح زندگی و امید به آینده وپیروزی را در مقابل افراد زنده می‌کند.
 

امام حسین(علیه‌السلام) اسوه‌ی رستگاری و سعادت

همه‌ی ائمه‌اطهار (علیهم‌السلام) از جمله امام حسین(علیه‌السلام) اولیای راستین الهی هستند که، کلام، راه و منش ایشان ضامن سلامت و سعادت همه‌ی افراد در دنیا و آخرت به حساب می‌آیند،
 
 آیات بی‌شماری در قرآن مجید در مقام و منزلت این امامام معصوم(علیه‌السلام) وجود دارد که گواه بر حقانیت و راستی ایشان است.
در مرتبه‌ی اول خداوند متعال محبت و اطاعت از ایشان را  بر بندگان واجب نموده و از بندگان خود پیروی از ایشان را خواستار شده است. کما اینکه خداوند متعال در این خصوص می‌فرماید:
 
«قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏؛[6] بگو: «من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‏کنم جز دوست‏داشتن نزدیکانم [اهل بیتم‏]».
 
در فرهنگ قرآن لازمه محبت اطاعت وپیروی کردن است، والا محبت صرف ارزشی ندارد کما اینکه خداوند می‌فرماید: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُم؛[7] بگو: «اگر خدا را دوست مى‏دارید، از من پیروى کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست».
 
نه تنها خداوند متعال امر به تبعیت و محبت این اولیای الهی داشته بلکه امام حسین(علیه‌السلام) نیز به این حق الهی بر مردم اذعان داشته است کما اینکه در نامه‌ای می‌فرماید:
 
«مِنَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ إلى سُلَیمانَ بنِ صُرَدٍ، والمُسَیَّبِ بنِ نَجْبَةٍ، ورُفاعَةَ بنِ شَدَّادٍ، وعبدِاللَّه بن والِ، وجَماعَةِ المُؤمِنینَ:... فَلَکُم‏ فِیَ‏  أُسْوَةٌ؛[8]امام حسین(علیه‌السلام) نامه‌ای به سلیمان بن صرد خزاعی، و  جمعی از یاران و مومنین ‌می‌فرماید: برای شما در رفتار من الگو است.»
 
امام صادق (علیه‌السلام) هم امام حسین را الگویی ارزشمند معرفی می فرماید:. «َ یَکُونُ لِی بِالْحُسَیْنِ أُسْوَةٌ؛[9] حسین برای من اسوه و الگوست».
 
بیان دوم:

اهداف قیام و نهضت کربلا از زبان امام حسین(علیه‌السلام)

1-احیای سنت پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌واله وسلم)

اگر متن نامه‌های ‌ ارزشمدی که امام حسین علیه‌السلام به یاران و اطرافیان نوشتند دقت و تأمل شود به خوبی می‌توان هدف الهی و ارزشمند امام حسین(علیه‌السلام) را در این سفر پر مخاطره و به یاد ماندنی مشاهده کرد.
 
 برای نمونه حضرت در یکی از نامه‌های خود که به جمعی از بزرگان بصره می‌نویسد می‌فرماید: «و أنا أدعوکم‏ إلى‏ کتاب‏ اللّه‏ و سنّة نبیّه‏ صلّى اللّه علیه [و آله‏] و سلّم فانّ السنّة قد امیتت، و انّ البدعة قد احییت، و إن تسمعوا قولی و تطیعوا أمری اهدکم سبیل الرشاد؛[10]
 
 من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش فرا می خوانم؛ چرا که سنت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌واله) از بین رفته و بدعت(در دین) زنده شده است. اگر سخنانم را بشنوید و فرمانم را اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت کنم».
 

2- ایستادگی در برابر ظالم و دشمن دین

از جمله اصول مهم دینی و قرآنی که در فرهنگ اسلام بر آن تأکید و سفارش فراوان شده است. موضوع ایستادگی و مقابله دربرابر ظلم و ستم و عدم سر سپردگی به ظالم است.
 
امامان معصوم(علیه‌السلام) از آنجایی که اسوه و مقتدای  تمام مسلمانان به شمار می‌آیند به مراتب بیشتر این اصل مهم  قرآنی را در زندگی خود پیاده کرده و به آن مقید بوده‌اند. امام حسین (علیه‌السلام) این وظیفه و مسئولیت خود را در برابر ظالمان به دین خدا این چنین بیان می‌فرماید:
 
 «أمَّا بعدُ؛ فَقَد عَلِمتُم أنَّ رَسولَ اللَّهِ صلى الله علیه و آله قَد قالَ فی حَیاتِهِ: مَن رَأى سُلطاناً جائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرَمِ أو تارِکاً  لِعَهدِ اللَّهِ، ومُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله، فَعَمِلَ فی عِبادِ اللَّهِ بالإثْمِ والعُدوانِ، ثُمَّ لَم یُغَیِّر عَلَیهِ‏  بِقَولٍ وَلا فِعلٍ، کانَ حَقَّاً  عَلى اللَّهِ أَن یُدخِلَهُ مُدخَلَهُ؛ وَقَد عَلِمتُم أنَّ هؤلاءِ لَزِموا طاعَةَ الشَّیطانِ، وَتَوَلَّوا عن طاعَةِ الرَّحمنِ، وأظهَروا الفَسادَ، وَعَطَّلُوا الحُدودَ، واسْتأثَروا  بالْفَی‏ء، وَأحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ، وَحَرَّموا حَلالَهُ.وأنا أحَقُّ مِن غیری بِهذا الأمرِ لِقَرابَتی مِن رَسولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله؛
 
پس از حمد و ثناى الهى فرمود: اى مردم، رسول الله صلّى الله علیه و [آله‏] فرموده است: هر کس ببیند سلطان ستمکارى حرام خدا را حلال نموده، عهد الهى را شکسته و با سنت رسول الله مخالفت مى‏ورزد و در میان بندگان خدا به گناه و ستم رفتار مى‏کند ولى با کردار و گفتار خود بر علیه او قیام نکند، خدا حق دارد او را جایى ببرد که آن سلطان ستمکار را مى‏برد.
 
 آگاه باشید که اینها به پیروى از شیطان تن داده‏اند و اطاعت از خداى رحمان را رها کرده‏اند، آشکارا فساد مى‏کنند، و به حدود الهى عمل نمى‏نمایند، فى‏ء [بخشى از بیت المال مسلمین‏] را به خود اختصاص داده‏اند، و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کرده‏اند، و من براى تغییر این وضعیت سزاوارترم به خاطر قرابت و نزدیکی که با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌واله)دارم»[11]
 

3-اصلاح امت و احیاء امر به معروف و نهی از منکر

از جمله مهمترین اهداف روشنی که برای نهضت الهی کربلا می‌توان برشمرد اصلاح بدعت ها و انحرافات اجتماعی است. که دودمان ننگنین بنی‌امیه بخصوص از زمان روی کار امان یزید لعنه‌الله علیه در سرزمین و بلاد اسلامی گسترش وشیوع یافته بود.
 
 امام حسین (علیه‌السلام) بنا برآن تریبت قرآنی که در خانه‌ وحی از آن برخودار شده بود بر خود لازم می‌دانست که برای اصلاح امت جد خود قیام نماید.
 
 «فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون؛[12] آنها که ایمان بیاورند و اصلاح کنند، نه ترسى بر آنهاست و نه غمگین مى‏شوند».
 
 اصلاح امت بنا بر آموزه‌های قرآنی یکی از رسالت‌های مهم انبیاء نیز معرفی شده است کما اینکه خداوند متعال در این خصوص  از زبان حضرت شعیب می‌فرماید:
 
« إِنْ أُریدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفیقی‏ إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیب؛[13]جز اصلاح [کارتان‏] چندان که بتوانم نمى‏خواهم، و توفیق من جز به [فضل و خواست‏] خداوند نیست بر او توکل کردم و به او بازمى‏گردم».
 
امام حسین(علیه‌السلام) نیز در این خصوص هدف از قیام خود را دربرابر ظلم و بدعت های رایج بلاد اسلامی اصلاح امت معرفی می‌فرماید،  امام حسین(علیه‌السلام)  در وصیت‌نامه خود به برادرش محمد بن حنفیه چنین می‌فرماید:‌
 
«َ إِنَّمَا خَرَجْتُ‏ لِطَلَبِ‏ الْإِصْلَاحِ‏ فِی أُمَّةِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی‏؛ [14]
 
جز این نیست که من بمنظور ایجاد اصلاح امت جدم خارج شدم، من در نظر دارم امر بمعروف و نهى از منکر نمایم. من میخواهم مطابق سیره جدم رسول خدا و پدرم على بن ابى طالب علیهم السّلام رفتار نمایم».
               
بیان سوم:

نجات دین آرمان نهایی امام حسین(ع)

شیعه معتقد است هدف حضرت اباعبدالله الحسین(علیه‌السلام) قیام و خروج بر یزید و حفظ دین و شریعت اسلام بود و این‌که به مردم بفهماند راه پیامبراکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از راه یزید که خود را جانشین پیامبر می‌نامد جداست و مسیری را برای آیندگان باز کند که هرگاه دین خدا نیاز به جان‌فشانی و خون داشت، باید باز با بذل جان و مال خود در راه دین، از دین محافظت کرد.
 
با این دید شیعیان در طول تاریخ مردمی انقلابی بوده‌اند که هیچ‌گاه از بذل جان و مال خود در راه تحقق آرمان‌های خود و حفظ شریعت و مذهب دریغ نکرده‌اند.
 
 اما دشمن برای منحرف کردن این دیدگاه و از بین بردن این الگوی بسیار عالی برای بشریت و انسان‌های آزاده، دست به تحریف هدف امام زده و برخی هدف قیام را تشکیل حکومت و برخی هدف امام را تنها فرار از بیعت معرفی می‌کنند و به نحوی هدف حضرت را تحلیل می‌کنند که حضرت به هیچ وجه به دنبال جنگ و قیام نبوده است.
 
برای تحلیل این مساله و فهمیدن هدف حضرت باید به سخنان خود امام رجوع کنیم:
 
1. حضرت به محض شنیدن خبر خلافت یزید(لعنه‌الله‌علیه) فرمودند: «وَ عَلَى الاِسْلَامِ السّلَامُ اِذْ قَدْ بَلِیَتِ الْاُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْل یَزِید: آن‌گاه که امت، گرفتار حاکمی چون یزید گردد، باید فاتحه اسلام را خواند».[15]
 
یعنی مشکل اصلی جامعه اسلامی یزید است، مشکل بیعت کردن یا نکردن نیست، مشکل وجود شخصیتی مانند یزید است، لذا باید قیام کرد و او را از اریکه قدرت به زیر آورد و مسلمین را از شر او نجات داد.
 
2. حضرت در همان شبی که سفر خود را آغاز و از مدینه به سمت مکه حرکت کرد، نامه‌ای برای برادر خود محمد حنفیه نوشت و در آن نامه، هدف از حرکت خود را توضیح داد و فرمود:
 
«أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی‏ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع‏»[16]
 
 در این نامه حضرت از کلمه «اخرج» استفاده می‌کند که به معنای خروج است و در مورد کسی به کار می‌رفته که در مقابل کسی قیام کرده است.
 
سپس می‌فرماید «لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی»  یعنی هدف من از این خروج اصلاح امت جدم پیامبر است، سپس می‌فرماید اراده و نیت من امر به معروف و نهی از منکر است.
 
این‌گونه سخنان تنها با قیام و مبارزه علیه یزید سازگاری دارد؛ چرا که اگر هدف حضرت تنها بیعت نکردن یا تشکیل حکومت بود، از این الفاظ استفاده نمی‌کرد.
 
3. همچنین حضرت در یکی از نامه‌های خود به جمعی از بزرگان بصره می‌نویسد: «و أنا أدعوکم‏ إلى‏ کتاب‏ اللّه‏ و سنّة نبیّه‏ صلّى اللّه علیه [و آله‏] و سلّم فانّ السنّة قد امیتت، و انّ البدعة قد احییت، و إن تسمعوا قولی و تطیعوا أمری اهدکم سبیل الرشاد؛
 
من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش فرا می خوانم؛ چرا که سنت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌واله) از بین رفته و بدعت(در دین) زنده شده است. اگر سخنانم را بشنوید و فرمانم را اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت کنم».[17]
 
اگر هدف قیام و مبارزه نیست، چرا حضرت این سخنان را می‌نویسد؟ چرا دیگران را می‌شوراند تا همراه او باشند؟
 
4. حضرت در جمع یاران خود و سپاه حر در صحرای کربلا خطبه خواند و فرمود: «أیها الناس؛ إنّ رسول اللّه قال: «مَن رَأى سُلطاناً جائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرَمِ أو تارِکاً  لِعَهدِ اللَّهِ، ومُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله، فَعَمِلَ فی عِبادِ اللَّهِ بالإثْمِ والعُدوانِ، ثُمَّ لَم یُغَیِّر عَلَیهِ‏  بِقَولٍ وَلا فِعلٍ، کانَ حَقَّاً  عَلى اللَّهِ أَن یُدخِلَهُ مُدخَلَهُ» وَقَد عَلِمتُم أنَّ هؤلاءِ لَزِموا طاعَةَ الشَّیطانِ، وَتَوَلَّوا عن طاعَةِ الرَّحمنِ، وأظهَروا الفَسادَ، وَعَطَّلُوا الحُدودَ، واسْتأثَروا  بالْفَی‏ء، وَأحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ، وَحَرَّموا حَلالَهُ:
 
 اى مردم، رسول الله فرموده است: «هر کس ببیند سلطان ستمکارى حرام خدا را حلال نموده، عهد الهى را شکسته و با سنت رسول الله مخالفت مى‌‏ورزد و در میان بندگان خدا به گناه و ستم رفتار مى‏‌کند، ولى با کردار و گفتار خود بر علیه او قیام نکند، خدا حق دارد او را جایى ببرد که آن سلطان ستمکار را مى‏‌برد.»
 
آگاه باشید که این‌ها به پیروى از شیطان تن داده‏‌ و اطاعت از خداى رحمان را رها کرده‏‌اند، آشکارا فساد مى‏‌کنند، و به حدود الهى عمل نمى‏‌کنند، فى‏ء را به خود اختصاص داده و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کرده‏‌اند.»[18]
 
 در این خطبه که چند روزی قبل از جنگ ایراد شده، حضرت به صراحت سخن از قیام علیه حاکم ظالم می‌زند، لذا بدون شک حرکت خود حضرت نیز مصداق این سخن پیامبر است و در مقابل حاکم ظالم قیام کرده است.
 
5. اگر هدف حضرت فرار بود، چرا کوفیان برای او نامه نوشتند و ایشان را به کوفه دعوت کرده و با حضرت بیعت کردند و از ایشان خواستند تا قیام کند؟ حضرت می‌توانست در پاسخ نامه‌ها و بزرگان کوفه که بفرماید: من اهل قیام نیستم و سکوت اختیار کند.
 
6. حضرت برای اکثر بزرگان شیعه و اهل سنت نامه نوشت و آن‌ها را به بیعت با خود و قیام علیه یزید(لعنه‌الله‌علیه) دعوت کرد، و بسیاری از آنان به نامه حضرت پاسخ دادند.
 
حال اگر هدف تنها عدم بیعت بود، معنا نداشت برای بزرگان اقوام مختلف نامه بنویسد و آن‌ها به قیام و بیعت با خود دعوت کند. پس حضرت هدفی جز قیام علیه یزید(لعنه‌الله‌علیه) نداشت حال اگر مردم حمایت می‌کردند که حکومت و خلافت را نیز سرنگون می‌کرد و اگر نه، خودش قیام کرده و سبب بیدار شدن مردم می‌شد.
 
همچنین نمی‌توان گفت هدف حضرت تنها برای رسیدن به حکومت بود؛ زیرا در بین راه و قبل از رسیدن به سرزمین کربلا خبر شهادت مسلم و پیمان‌شکنی کوفیان به حضرت رسید، حتی برخی گفته‌اند
 
 روز حرکت به سمت کوفه خبر شهادت مسلم آمد.[19] با این حال اگر هدف حضرت تنها رسیدن به حکومت بود، به هیچ وجه عاقلانه نبود که به حرکت خود ادامه دهد، بهتر بود برگردد و تدبیر دیگری بیاندیشد، مثلا به ایران بیاید که بیشتر شیعیان در ایران سکونت داشتند.
 
البته حکومت کردن جزء اهداف حضرت بود، یعنی اگر واقعا مردم از ایشان حمایت می‌کردند و می‌توانست یزید را شکست دهد، حکومت را نیز در دست می‌گرفت،
 
 اما سخن این است که هدف اصلی حکومت کردن نبود، بلکه هدف اصلی قیام و خروج بر خلیفه بود، به نیت اصلاح مردم و جدا کردن خلافت از جانشینی پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله)؛ حال اگر مردم حمایت هم می‌کردند، به حکومت نیز منجر می‌شد و بهتر بود و اگر هم حمایت نکنند قیام بر جای خود باقی است؛
 
اما یقینا هدف اصلی صرف حکومت نبود چراکه اصلا معقول نیست با حدود صد نفر به جنگ سی هزار نفر برویم و هدف ما شکست دادن آن‌ها باشد
 
، پس اگر واقعا هدف نهایی حضرت به دست گرفتن حاکمیت بود، باید این‌جا بیعت می‌کرد و مثلا به ایران می‌آمد و سپاهی تدارک می‌دید مانند ابو مسلم خراسانی و سپس مجددا حرکت را آغاز کرده و به جنگ با یزیدیان می‌رفت.
 
بنابراین بدون شک هدف اولیه و اصلی حرکت حضرت اباعبدالله الحسین(علیه‌السلام) قیام علیه حاکم ظالم و ستمگری بود که حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال کرده بود و بیت‌المال را صرف عیش و نوش و خوش‌گزارنی خود می‌کرد.
 
 و البته اگر در این مسیر مردم هم حمایت کردند، حضرت حکومت هم تشکیل می‌دادند اما اگر حمایت نکردند، ایشان حداقل به وظیفه خود عمل کرده و راه را برای آیندگان روشن کرده بودند.
 
بیان چهارم

هدف قیام سیداشهداء(ع)

با مرگ معاویه بن ابوسفیان، فرزندش یزید(لعنه‌الله‌علیه) به خلافت جامعه اسلامی رسید و بسیاری از مردم با او بیعت کردند؛ چهره یزید با پدرش معاویه بسیار متفاوت بود، او اصلا به دین و دیانت و حتی ظاهر شریعت اهمیتی نمی‌داد .
 
و تنها به فکر شهوت‌رانی و عیش و نوش خود بود، او مردی سگ‌باز، میمون‌باز، شراب‌خور، بسیار شهوت‌ران و... بود. لذا با خلیفه بودن او، حتی ظواهر دین و اسلام در خطر عظیمی قرار می‌گرفت.
 
 به همین خاطر است که امام حسین(علیه‌السلام) بعد از این‌که یزید به خلافت رسید فرمود: «وَ عَلَى الاِسْلَامِ السّلَامُ اِذْ قَدْ بَلِیَتِ الْاُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْل یَزِِید: آن‌گاه که امت، گرفتار حاکمی چون یزید گردد، باید فاتحه اسلام را خواند».[20]
 
با این اوصاف، دیگر درنگ جایز نبود و حرکت ابی‌عبدالله الحسین(علیه السلام)‏ شروع شد؛ اتفاقا به خاطر جایگاه رفیع حضرت در میان مردم، حرکت ایشان، حال بیعت کند یا قیام، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود، بنابراین این قیام یا بیعت، بازتاب بسیار گسترده‌ای در میان مردم داشت و به منزله تایید یا عدم تایید تلقی می‌شد.
 
 یزید نیز از این مطلب آگاه بود، به همین خاطر همان روز اول خلافت خود، طی نامه‌ای از والی مدینه خواست که از حضرت بیعت بگیرد، و گفت اگر امام(علیه السلام) بیعت نکرد، ایشان را به قتل برسان.[21]
 
 امام حسین (علیهالسلام) با دیدن این اوضاع و احوال، حرکت خود را شروع و به منظور اعلام انزجار از دولت یزید، شبانه از مدینه خارج شده و به سمت مکه حرکت کردند و چند ماهی در آن‌جا سکونت گزید.
 
حضرت با تدبیری عالی مکه را برای سکونت انتخاب کرد، زیرا ایام حج نزدیک بود و مسلمین از اقشار مختلف و از تمام بلاد اسلامی برای حج می‌آمدند، لذا بهترین فرصت برای رساندن پیام انزجار از دولت و خلیفه وقت بود.
 
ایشان تا لحظات پایانی اعمال حج، در مکه ماندند، سپس حج را رها کرده و به سمت کوفه حرکت کردند، همین حرکت حضرت، نیز تدبیری عالمانه و زیرکانه بود،
 
 زیرا همه منتظر حضور ایشان در اعمال پایانی حج بودند که ناگهان متوجه شدند فرزند رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) مکه را ترک کرده و همین امر، باعث کنجکاو شدن مردم و تحریک بیشتر آن‌ها شد.
 
از این به بعد حرکت حضرت، رنگ و بوی تازه‌ای به خود گرفت؛ تا آن زمان تنها سخن از این بود که اباعبدالله الحسین(علیه‌السلام) بیعت نمی‌کند،
 
 اما از این به بعد سخن از این است که حضرت، قیام کرده و بر علیه یزید فاسد به پا خواسته و اصل حکومت او را مشروع نمی‌داند؛ بنابراین حرکت به سمت کوفه بسیار مهم و ارزش‌مند بود و با تمام حرکت‌ها فرق می‌کرد.
 
حال برخی جاهلان یا مغرضان، برای منحرف کردن قیام اباعبدالله الحسین(علیهالسلام) در مقابل ظلم و ستم و بی‌دینی یزید(لعنه‌الله‌علیه) گفته‌اند: حضرت قیام نکرد، بلکه هدف او تنها بیعت نکردن با  یزید(لعنه‌الله‌علیه) بود و تنها می‌خواست فرار کند، ولی متاسفانه در کربلا گرفتار شد، لذا هدفش قیام نبود.
 
در پاسخ می‌گوییم: اولا این قول صرفا یک تحلیل است و هیچ مدرکی و مستندی تاریخی یا روایی ندارد؛ دوما نقدهای متعددی بر آن وارد است:
 
1. این مطلب مخالف سخنان خود حضرت است، حضرت قبل از خارج شدن از مدینه فرمودند: «إنّی لم أخرج أشرا، و لا بطرا، و لا مفسدا، و لا ظالما؛ و انما خرجت لطلب الاصلاح فی أمّة جدّی، أرید أن آمر بالمعروف، و أنهى عن المنکر؛
 
 و أسیر بسیرة جدّی و ابی علی بن ابی طالب ... من از سر شادى و سرمستى و تباه‌‌کارى و ستم‌گرى قیام نکردم، بلکه برای اصلاح در امت جدم به پا خاستم، و اکنون مى‏‌خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم، و بر روش جدم و پدرم على بن ابى طالب راه بروم... .»[22]
 
در این روایت کلمه «اخرج» آمده که دال بر  خروج و قیام است و هرگز صحبت از فرار و عدم بیعت نیست، بلکه خود حضرت با صراحت بیان می‌کند من بر یزید خروج کرده‌ام،
 
و خروج بر کسی به معنای قیام و اعلام جنگ با اوست و در این روایت هدف خود از قیام را نیز به روشنی بیان کنند که اصلاح امت و امر به معروف و نهی از منکر است. اگر هدف حضرت فرار بود و عدم بیعت، چرا حرکت را به سوی کوفه آغاز کرد؟ بهترین تدبیر این بود که در مکه بماند و هیچ حرکتی نکند، هم‌چنانکه «عبدالله بن زبیر» در مکه ماند و در امان بود.
 
2. اگر هدف حضرت فرار بود، چرا کوفیان برای او نامه نوشتند و ایشان را به کوفه دعوت کردند و با ایشان بیعت کردند و از ایشان خواستند تا قیام کند، ایشان می‌توانست در پاسخ نامه‌ها و بزرگان کوفه که ایشان را دعوت کرده بودند بفرماید: نه من اهل قیام نیستم و سکوت اختیار کند.
 
3. در بین راه و قبل از رسیدن به سرزمین کربلا خبر شهادت مسلم و پیمان شکنی کوفیان به حضرت رسید، حتی برخی گفته‌اند روز حرکت به سمت کوفه خبر شهادت مسلم آمد.[23]
 
 با این حال اگر هدف حضرت تنها فرار از بیعت بود، به هیچ وجه عاقلانه نبود که به حرکت خود ادامه دهد و می‌بایست برگردد و به سمت جاهای امن فرار کند، به کوه‌ها بگریزد، به ایران بیاید که بیشتر شیعیان در ایران سکونت داشتند و مخفیانه زندگی کند، نه این‌که در موسم حج خود را به همه حجاج معرفی کند و از حکومت و خلافت و ... اعلام انزجاز کند.
 
4. اگر هدف فقط فرار از بیعت بود، اصلا عاقلانه نبود که خانواده و اهل بیت خود را همراه خود ببرد، حضرت می‌توانست خودش به تنهایی و کاملا مخفیانه و با چهره‌ای مبدل از مدینه خارج شود و به مکانی نامعلوم بگریزد تا از سپاهیان خلیفه در امان باشد، لذا اصلا عاقلانه نبود خانواده و زنان و بچه‌های فامیل و اهل بیت خود را با خود همراه کند.
 
5. حضرت برای اکثر بزرگان شیعه و اهل سنت نامه نوشت و آن‌ها را به بیعت با خود و قیام علیه یزید(لعنه‌الله‌علیه) دعوت کرد، و بسیاری از آنان به نامه حضرت پاسخ دادند.[24]
 
حال اگر هدف تنها عدم بیعت بود، معنا نداشت برای بزرگان اقوام مختلف نامه بنویسد و آن‌ها به قیام و بیعت با خود دعوت کند. پس حضرت هدفی جز قیام علیه یزید(لعنه‌الله‌علیه) نداشت حال اگر مردم حمایت می‌کردند که حکومت و خلافت را نیز سرنگون می‌کرد و اگر نه، خودش قیام کرده و سبب بیدار شدن مردم می‌شد.
 
بنابراین اولا: اسناد تاریخی و سخنان خود اباعبدالله‌الحسین(علیه‌السلام) گویای این است که حضرت خروج کرده و خروج نیز به معنای قیام و حرکت انقلابی است، نه فرار و عدم بیعت. دوما: به هیچ وجه عاقلانه نبود که برای فرار  از بیعت، خانواده و زنان اهل بیت را با خود ببرد و با شنیدن خبر شهادت نماینده خود باز به مسیری ادامه دهد که به کشته شدن او بیانجامید.
 

نتیجه:

1- حرکت امام حسین(علیه‌السلام) به سوی سرزمین سختی ها و بلاها نه به خاطر پست و مقام دنیا و بدست آوردن مال و مکنت مادی بود، بلکه حرکتی جهادین برای تحصیل رضایت الهی بود.
           
2- حرکت امام حسین(علیه‌السلام) به سوی کربلا اقدامی در جهت اصلاح امت اسلامی، حذف بدعتهای رایج ومقابله در برابر طاغوت زمان بود.
 
3- اصلاح و بهبودی در وضع شهروندان یکی از اهداف اصلی قیام امام حسین علیه السلام بود. امام حسین علیه السلام با قیام خود، سعی کرد تا افکار و رویه‌های منحرف جامعه را به سمت صحیح هدایت کند.
 
 و از طریق ارتباط با مردم، آن‌ها را به ارزش‌ها و اصول اسلامی راهنمایی کند. اصلاح و بهبودی نه تنها در دستاوردهای معنوی و اخلاقی مردم بلکه در زندگی اجتماعی و سیاسی نیز هدف قیام امام حسین علیه السلام بود.
 
4- امام حسین علیه السلام با قیام خود، به احیای نشانه‌های اصیل اسلام می‌پرداخت. وی تلاش می‌کرد تا اصول و مفاهیم اسلامی را به جامعه یادآوری کند و تبیین کند که اسلام چه طور باید به عنوان دین حق و راهنمایی در زندگی انسان‌ها شناخته شود.
 امام حسین علیه السلام با قیام خود، تأکید می‌کرد که اصول و مقادیر اسلامی باید بر جای بمانند و تغییرات و انحرافات از آن‌ها جلوگیری شود.
 
5- یکی از اهداف قیام امام حسین علیه السلام، مبارزه با ستمگران اموی جهت تأمین امنیت برای مردم ستم‌دیده بود. امام حسین علیه السلام با قیام خود، به ایستادن در برابر ستم و ستمگری برای حفظ حقوق و عدالت اقدام کرد. او تلاش کرد تا امنیت و آرامش را برای مردم ستمدیده فراهم کند و آن‌ها را از دست ستمگران نجات دهد.
 
6- فراهم ساختن بستری مناسب برای عمل به احکام و واجبات الهی نیز یکی از اهداف قیام امام حسین علیه السلام بود. امام حسین علیه السلام با قیام خود، به مردم آموزش داد که باید از انجام وظایف و فرائض دینی خود پیروی کنند و باید در راه خداوند تلاش کنند. باید بستری مناسب برای عمل به احکام الهی فراهم شود تا مردم بتوانند به طور کامل به دستورات دینی عمل کنند واز برکت و خیرات آن بهره‌برده شوند.
 

پی‌نوشت:

1.ابوالفداء اسماعیل بن کثیر الدمشقى، البدایه والنهایه، تحقیق و تعلیق: مکتب تحقیق التراث، بیروت، مؤسسة التاریخ العربى، [بى ت]، ج 8، ص 160.
2.پایگاه جامع عاشورا.
3.ابن شعبة حرانى، تحف العقول، ص 172.
4.. ابن اعثم کوفى، الفتوح، ج5، ص 21.
5.همان، ج5، ص 19؛ خوارزمى، ج1، ص 270.
6.شوری/23.
7.آل‌عمران/31.
8. مکاتیب الأئمة علیهم السلام، ج‏3، ص143.
9. کامل الزیارات ، ص65.
10. وقعة الطف، ص107.
11. نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا( ترجمه وقعة الطف)، ص109.
12.انعام/48.
13.هود/88.
14.. بحار الأنوار، ج‏44، ص329.
15. اللهوف على قتلى الطفوف، سید ابن طاووس، تحقیق: فهرى زنجانى، احمد، جهان‏، تهران‏، چاپ: اول‏، 1348 ش‏، ص 24.
16. ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، علامه، قم، چاپ اول، 1379 ق، ج‏4، ص 89.
17. ابو مخنف کوفى، لوط بن یحیى، وقعة الطفّ، جامعه مدرسین، قم، چاپ سوم، 1417 ق، ص 107.
18. وقعه الطف، همان، ص 172.
19. لهوف، همان، ص 60-63.
20. اللهوف على قتلى الطفوف، سید ابن طاووس، تحقیق: فهرى زنجانى، احمد، جهان‏، تهران‏، چاپ: اول‏، 1348 ش‏، ص 24.
21. همان، ص 22.
22. بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر، دار إحیاء التراث العربی‏، بیروت‏، چاپ دوم، 1403 ق‏، ج‏44، ص 329.
23. لهوف، همان، ص 60-63.
24. همان، ص 35.
 

منابع:

https://www.balagh.ir/content/16028
https://www.balagh.ir/content/16030
https://www.balagh.ir/content/16029
https://www.balagh.ir/content/16031
https://www.balagh.ir/content/16032