عدالت صحابه


 

نویسنده : احسان مهر کش
منبع : سایت راسخون




 

مقدمه :
 

مسلمانان در مورد مساله ((عدالت صحابه)) با هم اختلاف نظر دارند . اهل تسنن قائل اند كه تمام اصحاب رسول الله عادل بوده و در گروه مومنين به خدا و رسول اند ، عامه بر اين باورند هر شخصي كه پيامبر را ولو يك روز يا دو روز ديده باشد از زمان ولادت اش تا روز وفات اش محكوم به عدالت مي باشد و قتل ، زنا و يا گناهان ديگر باعث عدم عدالت او نمي گردد .
اما شيعيان بر اين عقيده نبوده و قائل اند كه صحابه پيامبر در يك درجه نبوده اند برخي مومن اند و مشمول آيه (( والسابقون السابقون ، واقعه-10 )) مي باشند،(1) و برخي ديگر اين چنين نبوده اند.
گروهي از عامه شيعيان را متهم مي كنند كه آنها بيشتر صحلبه را بجز چند نفر غير مومن مي دانند، به عنوان نمونه برخي از پرورش يافتگان در مكتب خلفا مي گويند كه شيعيان قائل اند:
1- در عهد رسول الله اطرافيان او به حضرت اش ايمان نياورده اند مگر افراد بسيار اندكي كه تعدادشان از تعداد انگشتان دست تجاوز نمي كرد (2).
2- بعد از گذشت 23 سال از دعوت رسول الله كسي به آن حضرت ايمان نياورد مگر سه نفر يا هشت نفر يا ده نفر. (3)
ما در اين مقاله در سدد نفي اين اتهام از شيعه هستيم و قصد داريم اين مساله را از منظر قرآن ، روايات و عقل بررسي نماييم تا روشن گردد شيعه هرگز قائل نبوده كه تمام اصحاب رسول الله عادل نبوده و به او ايمان نياورده اند، بلكه شيعه براي صحابه پيامبر ارزش والايي قائل است منتهي پيروان ائمه قائل اند همه آنها در يك درجه نبوده اند .

عدالت صحابه از منظر شيعه و سني
 

براي اينكه بفهميم آيا همه صحابه رسول الله عادل بوده اند يا نه ، در ابتدا بايد با تعريف"صحابه" و همچنين با مفهوم " عدل" و "ظلم" آشنا شويم:
تعريف " صحابه "
وقتي به كتاب لغت مراجعه مي كنيم "صحابه" را به معناي معاشر(4) معنا كرده اند ،ولي دانشمندان اسلامي در تعريف اصطلاحي(5) آن با هم اختلاف دارند :
"ابن حجر(6) " صحابه را اين چنين تعريف كرده است : صحابه كسي است كه پيامبر را ديده و به او ایمان آورده و مسلمان مرده باشد ، حال چه با پيامبر به جنگ رفته يا نرفته باشد، و حتي اگر او را ديده ولي با او همنشين نشده باشد و به خاطر نابينايي آن حضرت را با چشم سر نديده باشد
"سعيد بن مسيب" گويد: صحابه كسي است كه به مدت يك سال يا دو سال با پيامبر بوده و همراه وي در يك يا دو نبرد شركت داشته و جنگيده باشد(7).
"واقدي" در تعريف صحابه مي گويد : هر كس پيامبر را ديده و به اسلام گرويده و در امر دين انديشه نموده و به آن راضي گشته است نزد ما از اصحاب پيامبر محسوب مي شود ، گرچه به مدت يك ساعت از روز باشد(8).
محمد بن اسماعيل بخاري آورده است : هر كس از مسلمانان با پيامبر مصاحبت داشته و يا او راديده از اصحاب آن حضرت است(9) .
احمد بن حنبل گويد : هر كس يك ماه يا يك روز يايك ساعت با پيامبر مصاحبت داشته يا آن حضرت را ديده جز اصحاب است(10).
اينها تعاريفي بود كه از علماي عامه نقل شده است ، اما در مكتب اهل بيت صحابي كسي است كه در قاموس هاي لغت عرب آمده است :
"صحابه " جمع"صاحب" به معناي معاشر و ملازم و همراه است ، و "صحابي" يعني يك نفر از " صحابه" رسول خدا(ص) كه معاشر و ملازم و همراه آن حضرت بوده است . اين معنا تنها درباره كسي صادق است كه معيت و همراهي اش بسيار باشد، زيرا مقتضاي مصاحبت همراهي دراز مدت است (11).

تعريف عدل :
 

"عدل" – كه يكي از اسماء الله است - در لغت مقابل جور و ستم قرار دارد:
عدل : العدل : هو ضد الجور... و العدل: الحكم بالحق ، يقال : هو يقضي بالحق و يعدل و هو حكم عدل : ذو معدله في حكمه و العدل من الناس : المرض قوله و حكمه(12).
یعنی : عدل ضد جور است ، همچنين عدل معناي حكم به حق مي دهد ، در مورد حكم به حق گفته مي شود : آن شخص (عادل) به حق حكم نمود و عدالت ورزيد، در مورد حاكم عادل گفته مي شود : در حكم اش صاحب عدالت است، و عدل از مردم چيزي است كه قول و حكم اش مورد رضايت است .
جناب فيروز آبادي در قاموسي نيز عدل را ضد جور معنا كرده اند.(13)
ابن اثير در نهايه مي گويد :
في اسماء الله تعالي "عدل" هو الذي لا يميل به الهوي فيجور في الحكم ، و هو في الاصل مصدر للسمي به فوضع موضع العادل و هو ابلغ منا لانه حمل المسمي نفسي عدلا.
" عدل" یکی از اسماء الله است و به اين معنا است كه خداوند به سوي هوي و كجي ميل پيدا نمي كند تا منجر به جور و ستم در حكم شود ، گاهي مواقع به جاي كلمه " عادل"كلمه "عدل" استفاده مي شود كه در اين صورت كلام همراه با مبالغه خواهد بود .(14)
با توجه به معناي لغوي"عدل" نتيجه مي گيريم كه اگر گفتار و كردار صحابه اي مورد رضايت نبوده و در آن موضع عدالت رعايت نكرد، عادل نبوده است و اين امري است روشن و انشاء الله در ضمن مباحثي كه در بخش هاي صحابه از منظر (( قرآن )) ((روايات)) و ((عقل)) خواهد آمد اين مطلب را بيش تر توضيح مي دهيم .

تعريف ظلم :
 

ابن منظور در لسان العرب مي گويد :
ظلم : الظلم : وضع شي في غير موضوعه ،و في المثل من استرعي الذئب فقد ظلم و في حديث ابن زمل : لزمو الطريق ظلم يظلموه اي لم يع لو عنه ... و منه حديث ام سلمه : ان ابابكر و عمر تكما الامر فما ظلماه اي لم يعد لا عنه و اصل الظلم الجور و مجاوره الح.(15)
يعني : یعنی قرار دادن شی در غير موضع آن ، بعنوان مثال در مورد شخصي كه گرگ را نگه داري كند گفته مي شود كه ظلم كرده است ( چرا كه اين كار باعث دريدن گوسفندان مي گردد) و از همين باب است حديث ابن زمل كه مي گويد : ملزم به همين راه باشيد ( يعني در همين راه قدم برداريد ) و ظلم نكنيد يعني از آن راه عدول ننماييد ، همچنين حديث ام سلمه در مورد ابابكر و عمر از همين باب است ، ام سلمه مي گويد : همانا ابابكر و همر در راه و روش ، ميانه رو بودند و ظلم نكردند، يعني از ميانه روي عدول ننمودند .
در قاموس المحيط مي خوانيم :
ظلم: بالظلم: وضع الشي في غير موضعه(16)
ظلم به ((به ضمه)) قرار دادن شي در غير جايگاه آن مي باشد .
بطور خلاصه مي توان معناي لغوي (( ظلم )) و ((عدل )) را در اين شعر مولانا بيابيم:
عدل چه بود وضع اندر موضع اش
ظلم چه بود وضع در ناموضع اش
عدل چه بود آب ده اشجار را
ظلم چه بود آب دادن خار را
همان طور كه قبلا اشاره شد اگر صحابه اي عملي كه شايسته نيست انجام دهد مثلا قتل يا زنا و يا گناه ديگري انجام دهد ظالم بوده و عادل نمي باشد و اين مطلبي ست كه هم قرآن و روايات به آن اشاره دارد و هم عقل هر عاقلي به آن حكم مي كند كه ان شائ الله در‌آينده اين مطلب به اثبات مي رسد .

صحابه از ديدگاه قرآن
 

قبل از اينكه به بررسي آيات بپردازيم لازم است كه ديدگاه اهل تسنن و شيعه را بطور اجمال پيرامون صحابه مطرح كنيم ، چرا كه اين كار خالي از فايده و افاده نيست:
عامه همه اصحاب پيامبر را عادل مي پندارند و آنان را بر بقيه راويان حديث مقدم مي دارند و قائل اند كه اشكال بر آنها ممنوع است و حتي نقض و ايراد بر صحابه را دليل زنديق و كافر بودن شخص مي دانند:
بعنوان مثال جناب" ابن حجر" از ابوزرعه روايت مي كند كه او گفته است :
(( هر گاه كسي را ديدي كه يكي از اصحاب رسول خدا را نقض و رد مي كند ، بدان كه او زنديق است ، زيرا رسول خدا حق است و قرآن كريم حق است و هر انچه كه پيامبر آورده حق است ، و اينها را تنها صحابه به ما رسانيده اند ،و اين گروه مي خواهند شاهدان ما را جرح و بي اعتبار نمايند تا كتاب و سنت را تباه و باطل سازند در حالي كه جرح و نقض بر خود اين زنديقان ، سزاوار تر است))(17)
و يا " ابو حاتم رازي" در مورد اصحاب رسول الله (ص) مي گويد:
((اصحاب رسول الله شاهدان وحي و تنزيل و دانايان تفسير و تاويل اند و خداوند عز و جل ايشان را براي صحبت و همراهي پيامبر و ياري و اقامه دين و اظهار حق خويش برگزيده و صحابه بودنشان را پسنديده و آنها را نشانه و الگوي ما قرار داده است . آنان كه هر چه را پيامبر( ص) از خداي عز و جل به ايشان رسانيده ، هر چه را سنت نهاد و تشريع فرمود و هر چه را حكم كرد وو اجب و مستحب نمود و هر چه امر و نهي يا منع و تاديب كرد ، همه را برگرفتند و حفظ كردند و استحكام بخشيدند، و در دين فقيه شدند و امر و نهي خدا و مرا دو مقصود او را در حضور سول خدا با مشاهده تفسير و تاويل كتاب ،و گرفتن و استنباط از آن حضرت به خوبي دانستند و خداي عز و جل بدين وسيله آنها را شرافت بخشيد و با صفت پيشواي گرامي شان داشت و شك و كذب و اشتباه و ترديد و فخر و عيب را از آنان بزدود و ايشان را دادگران امت ناميد و در كتب محكم خويش فرمود : (( و كذلك جعلناكم امه وسطا لتكونوا شهداء علي الناس ( بقره -143 ) ))(18)
ابن اثير در اين باره مي گويد :
(( اگر كسي آنان را ( صحابه) نشناسد ناداني اش نسبت به ديگران بيشتر و انكاراش افزون تر است . پس شايسته آن است كه انساب و احوال ايشان به خوبي شناخته شود . (( صحابه)) پيامبر با ساير راويان در همه امور مشترك اند مگر در جرح و تعديل، زيرا آنان همگي عادل اند و ايراد و اشكال بر آنها ممنوع است))(19)
اما اصحاب اماميه به پيروي از قرآن و ائمه اطهار سلام الله عليهم اجمعين نظری مخالف عامه دارند ، شيعه مي گويد برخي از اصحاب رسول الله انسانهاي مومن و متقي بودند و آياتي از قبيل( لقد رضي الله عن المومنين اذيبايحونك تحت الشجره (فتح- 18) )(و اسابقون الاولون من المهاجرين و الانصار( توبه- 100)) در مورد آنا نازل شده است و برخي ديگر اين چنين نبوده اند.
حال نظر قرآن در مورد صحابه بیان می شود :
قرآن كريم از اصحاب رسول الله با عناوين مختلفي ياد كرده است ، برخي از آنها را سابقين در اسلام مي داند و گروهي ديگر را بيعت كننده در زير درخت معرفي مي كند و درباره عده اي از عناويني همچون ( مهاجرين الذين اخرجوا من ديارهم) استفاده مي كند ،همچنين از برخي صحابه نكوهش كرده و تعابيري همچون : منافق(20) ، فاسق(21) ، مريض القلب(22) ، گنهكار(23)، را در مورد آنها بكار برده است كه اينك به بررسي آيات فوق مي پردازيم:
الف) مواردي كه خداوند در قرآن صحابه را ستوده است :

1- سابقين در اسلام :
 

(والسابقون الا و لون من المهاجرين و الانصار و الذين اتبعوهم باحسان رضي الله عنهم و ضوا عنه و اعدلهم جنات تجري تحتها الانهار خلدين فيها ابدا ذلك اغوز العظيم ( توبه-100)
( پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار و كساني كه به نيكي از آنها پيروي كردند ، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها نيز از او خشنود شدند ، و باغهای از بهشت براي آنها فراهم ساخته كه نهرها از زير درختانش جاري است ، جاودانه در آن خواهند ماند و اين است پيروزي بزرگ)
مي توان برخي از مصاديق صحابه را در اين آيه بصورت زير معرفي كرد:
منظوراز مهاجرين كساني هستند كه بسوي هر دو قبله نماز خوانده اند و يا افرادي هستند كه در جنگ بدر شركت نموده اند و منظور از انصار اشخاصي هستند كه در بيعت اولي حضور داشته اند .(24)

2- بيعت كنندگان در بيابان عقبه:
 

(( لقد رضل الله عن المومنين اذيبا يعونك تحت الشجره فعلم ما في قلوبهم فانزل السكينه عليهم واثابهم فتحا قريبا))
( خداوند از مومنان هنگامي كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند راضي شد ، خدا آنچه را در درون دلهايتان نهفته بود مي دانست ، از اين رو آرامش را بر دلهايتان نازل كرد و پيروزي نزديك بعنوان پاداش به آنها فرمود.)

3- ( محمد رسول الله و الذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم ( فتح -29)
 

محمد فرستاده خداست و كساني كه با او هستند در برابر كفار سر سخت اند و در ميان خود مهربانند.

4- كساني كه در جهاد ثابت قدم بوده و فرار نمي كنند: (25)
 

(( من المومنين رجال صدقوا ما عهدوا الله عليه فمنهم من قي نحبه و منهم من لينظر و ما بدلوا تبديلا( احزاب -23)
از مومنان مرداني هستند كه بر سر عهدي كه با خدا بسته صادقانه ايستاده اند بعضي پيمان خود را به آخر بردند و بعضي ديگر در انتظارند و هرگز تغيير و تبديلي در عهد و پيمان خود ندارند .
( الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزاد هم ايمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوكيل( آل عمران-173)
اينها كساني بودند كه بعضي از مردم به آنان گفتند لشكر دشمن براي حمله به شما اجتماع كرده اند از آنها بترسيد.
در آيه اول منظور از ( رجال صدقوا) حضرت حمزه و جعفر بن ابي طالب است و منظور از ( و مننهم من ينتظر) حضرت علي عليه سلام است.(26)
همچنين از آيه دوم مي فهميم كه همه اصحاب در يك درجه نبوده اند زيرا برخي از آنان هنگام شنيدن عبارت ( ان الناس قد جمعوا لكم) که از زبان نعيم بن مسعود خارج شد ترسيدند و مي خواستند كه به جهاد نروند.(27)

5- مومنان مهاجر و انصار :
 

(( للفقراء المهاجرين الذين اخرجوا من ديارهم و اموالهم و يبغون فضلا من الله و رضوانا و ينصرون الله و رسوله ، اولئك هم الصادقون ( حشر -8)
( اموال مذكور) براي فقيران مهاجري است كه از خانه و كاشانه و اموال خود بيرون رانده شدند در حالي كه فضل الهي و رضاي او را مي طلبند و خدا و رسول اش را ياري مي كنند و آنها راستگويانند.
( والذين تبوء الدار و الايمان من قبلهم يحبون من هاجر اليهم... حشر-9)
و همچنين اموال مذكور براي كسي است كه در اين سرا ( سراي مدينه ) و در سراي ايمان پيش از مهاجران مسكن گزيدند و كساني را كه بسوي شان هجرت كنند دوست مي دارند ....

6- برتري سابقين در جهاد :
 

(( لايستوي القاعدون من المومنين غير اولي الضرر و المجاهدين في سبيل الله با اموالهم و انفسهم فضل الله المجتهدين با اموالهم و انفسهم علي القعدين درجه.... ( نساء -95)
( هر گز افراد با ايمان كه بدون بيماري و ناراحتي از جهاد باز نشستند با مجاهداني كه در راه خدا با مال و جان خود جهاد كردند يكسان نيستند . )

7- برتري و فضيلت حضرت علي بر ساير صحابه :
 

الف) ( و من الناس من پشتري نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد ( بقره -27)
 

و برخي از مردم ( همچون حضرت علي در ليله المبيت به هنگام خفتن در جايگاه پيامبر) جان خود را بخاطر خشنوي خداوند مي فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است .
ب) اجعلتم سقايه الحاج و عماره المسجد الحرام كمن آمن بالله و اليوم الاخر وجاهدو في سبيل الله ، لا يستون عند الله ...(توبه-119)
آيا سيراب كردن حجاج و آباد ساختن مسجد الحرام را همانند عمل كسی قرار داديد كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده و در راه خدا جهاد كرده است ؟ اين در نزد خدا مساوي نيستند ...)
اهل تسنن از" صحابه" و" تابعين" و" عياشي" و همچنين خاصه در بسياري از احضار روايت كرده اند كه آيه 207 سوره بقره در مورد حضرت علي عليه السلام وارد شده است .
حضرت علي عليه السلام در مورد اين آيه مي فرمايند: (28)
( ان المراء بالايه: الرجل يقتل علي الامر بالمعروف و النهي عن المنكر)
يعني منظور و مراد آيه عام است هر چند كه در مورد شخصي خاص نازل شده است، به عبارت ديگر اين آيه شامل بهترين اصحاب رسول الله مي گردد كه اهل مكه آنها را بخاطر دست كشيدن از دينشان عذاب مي كردند و آنها عبارت بودند از بلال ، صهيب، حباب ، عمار بن ياسر و پدر و مادرش.(29)
همان طور كه هويدا است آيات فوق در پرتو احاديث دلالت مي كند بر اينكه همه اصحاب رسول الله در يك درجه نبوده اند وحقانيت اين ادعا از مطالب آينده بيش تر مشخص مي شود .
همچنین شیعه و سنی نقل کرده اند که آیه 19 سوره توبه دلالت بر برتری حضت علی علیه السلام بر جناب عباس رضی الله عنه دارد، لذا این آیه بهترین شاهد بر این مدعاست که همه اصحاب رسول الله در یک درجه نبوده اند.

ب) مواردی که خداوند در قرآن صحابه را نکوهش کرده است:
 

1- افراد منافق :
 

( اذ جاءک المنافقون قالوانشهد انک لرسول الله ، و الله یعلم انک لرسوله و الله یشهد ان المنافقین لکذبو ( منافقون-1)
( هنگامی که منافقان نزد تو آیند می گویند ما شهادت می دهیم که یقینا تو رسول خدایی ، خداوند میداند که تو رسول او هستی ، ولی خداوند شهادت می دهد که منافقان دغگو هستند.)

2- فاسقان :
 

( یا ایها الذین آمنوا اذا جاء کم فاسق بنبا فتبینوا...) ( حجرات-6)
( ای کسانی که ایمان اورده اید اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد در مود آن تحقیق کنید .)
این آیه در مورد یکی از اصحاب پیامبر به نام" ولید بن عقبه" نازل شده است ، او درباره قومی به دروغ به ÷یامبر گفت که آنها مرتد شده و از پرداخت زکات ممانعت می ورزند(30) ، حال با توجه به این آیه می توان همه اصحاب رسول الله را عادل دانست؟ آیا شخصی که خداوند بر او اطلاق " فاسق" نموده است می تواند عادل باشد؟

3- افراد مریض القلب :
 

( و از یقول المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غرورا)(احزاب-112)
(بخاطر اورید زمانی را که منافقان و بیمار دلان می گفتند : خدا و پیامبرانش جز وعده های دروغین به ما نداده است .)
کسی که این کلمات را بر زبانش جاری می کرد و به خدا و رسول بی احترامی می نمو نامش "معتب بن قشیر " است ، ایا شخصی که خداوند در قران او را مریض القلب معرفی کرده عادل است؟

4- افرادی که ایمان واقعی ندارند :
 

( قالت الاعراب امنا ، قل لم تومنو و لکن قولو اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم) (حجرات-14)
(اعراب بادیه نشین گفتند ایمان اورده ایم بگو شما ایمان نیاورده اید ولی بگویید اسلام اورده ایم اما هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است . )

5- پشت کنندگان در جنگ :
 

(یا ایها الذین امنوا اذا لقیتم الذین کفروا زحفا فلاتولوهم الادبار)(انفال-15)
( ای کسانی که ایمان اورده اید هنگامی که با انبوه کافران در میدان نبرد رو به رو شدید به انها پشت نکنید.)

6- فرار کنندگان در جنگ :
 

(اذ تصعدون و لا تلون علی احد و الرسول یدعوکم فی اخرئکم ) ( آل عمران-153)
( او را به خاطر آورید هنگامی را که از کوه بالا می رفتید و ( از شدت وحشت ، به عقب ماندگان نگاه نمی کردید و پیامبر از پشت سر شما را صدا می زد . )
( و ما محمد الا رسول قد خلقت من قبله الرسل ، افاین مات او قتل انفلبتم علی اعقابکم ...) ( آل عمران-144)
محمد فقط فرستاده خدا است و بیش از او نیز فرستادگانی بودند ،آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود ، شما به عقب باز می گردید و اسلام را رها می کنید)
دو آیه ذکر شده و چندین آیه دیگر در سوره آل عمران در مور حوادث جنگ احد نازل گشته است ، بسیاری از دانشمندان اهل سنت قائلند که برخی از اصحاب رسول خدا در جنگ احد ثابت قدم نبوده و فرار کرده اند، از جمله ابن ابی الحدید معتزلی می گوید:
کسانی که در جنگ احد ثابت قدم بودند چهارده نفر اند ، هفت عدد از آنها از مهاجرین و هفت عددشان از انصارند .
مهاجرین عبارتند از: علی علیه السلام ، ابوبکر ،عبد الرحمن بن عوف ، سعد بن ابی و قاص ، طلحه بن عبید الله ، ابو عبیده بن جراح ، زبیر بن عوام.
انصار عبارتند از: حباب بن منذر ، ابودجانه ، عامم بن ثابت ، حارث بن صمه ، سهل بن حنیف ، سعد بن معاذ ، اسید بن حفیر.
ابن ابی الحید در ادامه می گوید به اتفاق همه روات عثمان جز فراریان بوده و در مورد عمر اختلاف است اما جناب"واقدی" قائل است که او ثابت قدم نبوده و فرار کرده است (31).
اما امامیه اتفاق نظر دارند که در جنگ احد هر سه خلیفه ثابت قدم نبوده اند.(32)
حال سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که کسانی که در آن وحله هولناک جنگ که جسم نازنین پیامبر بیش از 70 ضخم برداشت و دندان مبارکشان شکست او را تنها گذاشته و فرار کردند ، گناه کار نبوده اند ؟ آیا آنها پیمان شکن نبوده اند ؟ آیا می توان آنها را عادل خواند؟
نتیجه گیری : از آیات دسته اول این مطلب برداشت می شود که برخی از اصحاب رسول الله در درجه بسیار بالایی از ایمان قرار داشتند مانند حضرت علی علیه السلام ، حمزه، سلمان ، اباذر مقداد ، ابودجانه ، مصعب بن عمیر و ... که به 100 سوره توبه،18و29 فتح ، 23 احزاب ،173 ال عمران ،8.9 حشر ، 95 نساء و 207(33) بقره می تواند در مورد این دسته از افراد باشد .
همچنین از ایات دسته دوم می فهمیم که برخی از اصحاب ایمان کامل و قوی نداشته بلکه در زمره منافقین بودند ( ایه اول) و یا مانند " ولید بن عقبه "به عنوان فاسق خطاب شده اند ( ایه دوم ) و یا برخی از انها مانند خلیفه دوم و سوم در جنگ احد فرار کردند که ایات شماره 144 و 153 سوره ال عمران در مورد انها است .
حال با توجه به ایات ذکر شده آیا می توان همه اصحاب رسول الله را عادل دانست ؟ ایا فرار کنندگان در جنگ صفت عدالت را دارا بودند ؟ یا کسی که مخاطب به خطاب فاسق شده می تواند عادل باشد ؟یا کسانی که در جنگ ها به دشمن پشت می کردند با دیگر اصحاب مساویند ؟
خلاصه اینکه صحابه نبی اکرم یکسان نبوده اند بلکه از حیث قوت ایمان و ضعف آن و انجام دادن وظایف شان در سطوح مختلفی قرار داشتند و برای پی بردن به حقیقت آنها باید آنها را با میزان عدالت سنجید، پس به این نتیجه می رسیم که عنوان " صحابه" نمی تواند برای کسی منقبتی را به ارمغان آورد مگر اینکه شخص اهل آن باشد بنابراین مساوی دانستن تمام صحابه در فضل و ایمان مکابره و زور گویی بوده و مخالف حق می باشد . (34)
بررسی صحابه از نظر روایت :
روایات بسیاری درباره فضائل و مناغب صحابه وارد شده و از مقام و منزلت انان سخن گفته است و لی با این وجود روایاتی هست که مذمت برخی از صحابه را متذکر شده که ما در اینجا به ذکر چند نمونه از آن می پردازیم :
خطب رسول الله فقال: یا ایها الناس انکم محشورون الی الله عراه غرلا ، ثم قال :
((کما بدانا اول حلقا نعیده وعدا علین انا کنا فاعلین _انبیاء -104) الی آخر اایه م قال : الا و ان اول الخلائق یکسی یوم القیامه ابراهیم ، الاوانه یجاء برجال من امتی فیوخذبهم ذات الشمال فاقول : یا رب اصیحبی فیقال : انک لاتدری ما احدثوا بعدک ، فاول کها قال العبد الصالح : و کنت علیهم شهیدا ما دمت فیهم فلما تو فیقی کنت انت الرقیب علیهم فیقال : ان هولاء لم یزلوا مرتدین علی اعقابهم منذ فارقتهم.(35)
حضرت رسول الله در خطبه ای فرمودند:
ای مرم شما به سوی خدا در حالی که عر یان وبی هوشید محشور خواهید شد و سپس آیه104 سوره انبیاء را تلاوت کرده و فرمودند : آگاه باشید در روز قیامت اولین کسی که پوشانیده می شود حضرت ابراهیم است ، آگاه باشید در رو قیامت افرادی از امت من را می اورند و آنها را به سمت چپ ( دوزخ ) می کشند من در آن لحظه می گویم پروردگارا اینها از اصحاب من اند ، در جواب می آید که تو نمی دانی آنها بعد از وفات تو چه بدعتها گذاشتند ، سپس حضرت آیه فوق را تلاوت کردند . درباره این دسته از اصحاب گفته می شود : این افراد از زمان وفات تو بر گذشته برگشته و مرتد شدند .
عن النبی : قال : انا فرطکم علی الحوض ، ولیرفعن رجال منکم ثم لیختلجن دونی فاقول: یارب اصاحبی فیقال: انک لاتدری ما احدثوا بعدک.(36)
من پیشاپیش شما بر خوض کوثر وارد می شوم ( و افرادی از اصحابم را بر حوض کوثر نزد من می آورند ) و من آنها را می شناسم ، سپس آنهارا از من جدا می کنند ، می گویم: پروردگارا اصحاب من ! در جواب گفته می شود : نمی دانی بعد از تو چه بدعتها گذاردند.
عن النبی قال : لیرون علی ناس من اصحابی الحوض حتی اذا عذفتم اختلجوا دونی ، فاقول اصحابی ! فیقول : لاتدری ما احدثوا بعدک!(37)
قال النبی : انی فرطکم علی الحوض ، من مرعلی شرب ، و من شرب لم یعلما ابدا ، لیرون علی اقوام اعرفهم و یعرفونی ، ثم یحال بینی و بینهم.(38)
.... و هو یزید فیهما : ( فاقول : انهم منی ، فیقال : انک لاتدری ما احدثو بعدک ، فاقول سحقا ، سحقا، سحقا لمن غیر بعدی)(39)
ان رسول الله قال : ( یرد علی یوم القیامه رهط من اصحابی فیجیون علی الحوض ، فاقول یا رب اصحابی ! فیقول : انک لا علم لک احدثوا بعدک انهم ارتدو علی ادبارهم القهقری)(40)
ان النبی قال: یرد علی الحوض رجال من اصحابی ، فیحلوون عنه ، فاقول : یارب اصحابی ! فیقول : انک لا علم لک بما احدثوا بعدک ، انهم ارتدوا علی ادبارهم علی ادبارهم القهقری)(41)
عن النبی قال: بینا انا قائم اذا زمره حتی اذا عرفتهم خرج رجل می بینی و بینهم ، فقال هلم ، فقلت این؟ قال: الی النار و الله ، قلت : و ما شاء نهم ؟ قال: انهم ارتدوا بعدک علی ادبار هم القهقری . ثم اذا زمره حتی اذا عرفتهم خرج رجل می بینی و بینهم ، فقال هلم ، فقلت این؟ قال: الی النار و الله ، قلت : و ما شاء نهم ؟:قال : انهم الرتدوا بعدک علی ادبار هم القهقری ريال قلا اراه یخلص منهم الا مثل همل النعم.(42)
قال النبی: انی علی الحوض حتی انظر من یرد علی منکم و سیوخذ ناس دونی ، فاقول : یا رب منی و من امتی ، فیقال : هل شعرت ما عملوا بعک؟ و الله ما یرحوا یرجعون علی اعقابهم.(43)
مضمون احادیث سوم تا نهم همان دو حدیث قبلی است با ختلاف کم ، بطور مثال در حدیث چهارم این مطلب اضافه می شود که هر کسی از آب کوثر بنوشد هر گز تشنه نمی شود ، و یا در حدیث پنجم پیغمبر این مطلب رااضافه می کنند که رخمت خدا دور باد از کسی بعد ار من سنت من را تغییر دهد . و یا در حدیث هشتم پیغمبر به آن مردی که از میان ایشان جدا می شود می فرماید: نزد من بیا و از او می پرسند به کجا می روی ، در جواب می گوید: به سوی آتش.
اهل سنت که همه اصحاب رسول الله را عادل و بهشتی می دانند و نقض و اشکال بر آنان را حرام دانسته و موجب کافر و زندیق شدن مستشکل می پندارند ، به 9حدیث ذکر شده از معتبرترین کتاب روایی خود ، چه جوابی می دهند ؟ آیا افرادی از اصحاب که مرتد شده و از دین خود بر می گردند عادل اند؟ آیا فرمایش پیامبر در روز قیامت که فرمودند : سحقا سحقا سحقا لمن غیر بعدی ( رحمت خدا دور باد از کسی که بعد از من سنت من را تغییر دهد ) می تواند خطاب به افراد عادل باشد ؟ اگر همه صحابه عادل اند و تعابیری که جناب "ابن حجر" در کتاب" الاصابه فی تمییز الصحابه" و" ابو حاتم رازی " در کتاب" المعرفه للکتاب الجرح و التعدیل" و" ابن اثیر" در کتاب ((اسد الغالبه)) بیان کرده اند صحیح است ، چگونه برخی از صحابه در روز قیامت به جهنم می روند؟
خلاصه اینکه از مجموع احادیث وارد شده در مورد صحابه رسول الله به این نتیجه می رسیم که همه آنان در یک درجه نبوده اند، برخی در بالترین قله های ایمان قرار داشتند و برخی دیگر جایگاهشان در دوزخ است .
برای پی بردن به عدالت صحابه از منظر عقل هیچ راهی وجود ندارد مگر اینکه اعمال و رفتاری که آنها در زمان حیات خود انجام داده اند مور مطالعه قرار گیرد . ما در این قسمت رفتار کسانی که عمری با آن حضرت همراه بودند را از کتب اهل سنت می آوریم تا معلوم گردد عقل کدام عاقل به عدالت آنها گواهی می دهد .
قبل از بیان مطالب، ذکر این نکته ضروری است که :
ما در مسیر این بحث و بررسی که در پیش داریم نه یک هدف کلامی را تعقیب می کنیم ، و نه یک هدف فقهی و یا تاریخی و امثال آنرا، به عبارت روشن تر ما نمی خواهیم افکار و عقاید گروهی را مورد انتقاد قرار دهیم ، در مقابل از عقیده گروه دیگری دفاع و طرفداری کنیم .و نیز نمی خواهیم از کسی ستایش و تعریف کرده ، و از دیگری مذمت و بدگویی نماییم .
و باز نمی خواهیم یک بحث فقهی مطرح نموده و حکم قتل را از نظر فقه اسلامی بررسی کنیم و حتی ما هدف تاریخ نویسی نداریم تا نیازمند باشیم تمام حوادث تاریخی را در زمینه بحث نقل کنیم .
بلکه هدف ما این است که قسمتی از حوادث و پیش آمد های تاریخی را از کتاب های معتبر تاریخ و از مدارک اصلی و اولی در آورده و در دسترس قرار دهیم ، تا خواننده ارجمند بتواند با مطالعه آنها شخصیت واقعی صحابه را بشناسد ، و با افکار و عقاید و مشخصات روحی وی آشنا گردد.(44)
برخی از اصحاب رسول خدا در زمان حیات پیامبر نقشه قتل ان حضرت را کشیدند که علمای اهل سنت مانند ابن حزم اندلسی در کتاب "المحلی" و بخاری درکتاب "الادب الفرد "و مسلم در کتاب ((صحیح)) ماجرا را بیان کرده و روایتی که این داستان را نقل می کند از لحاظ سند صحیح و معتبر می دانند. به عنوان نمونه عبارت ابن حزم اندلسی از این قرار است : ( ان ابابکر و عمر و عثمان و طلحه و سعد بن ابی وقاص رضی الله عنهم ارادوا قتل النبی صلی الله علیه و سلم و القائه من العقبه فی تبوک)
یعنی ابابکر ، عمر ، عثمان ، طلحه ، سعد بن ابی وقاص ( رضی الله عنهم ) اراده کردند که حضرت را در هنگام بازگشت از غزوه تبوک بکشند به این نحوکه شتر پیامبر را رم داده تا حضرتشان در دره افتاده و شهید شوند.(45)
نتیجه گیری برای عدالت و یا عدم عدالت صحابه فوق الذکر با خواننده محترم.
"خالد بن ولید" یکی دیگر از صحابه رسول الله است که پرورش یافتگان در مکتب خلفا و او را عادل دانسته و سیف الله می خوانند .
"خالد بن ولید" در زمان فتح مکه به دستور پیامبر برای دعوت قبیله (( جزیمه بن عامر)) به سوی اسلام رهسپار آن سرزمین گردید ، پیامبر به او دستور داده بود که خونی ریخته نشود و از در جنگ وارد نگردد ، اما بر خلاف دستور پیامبر ، همه مردان قبیله را بازداشت کردو دستان آنان را از پشت بست وبرخی از اعدام نمود .(46)
جنایت دیگر خالد بن ولید :
او در زمان ابوبکر برای گرفتن زکات رهسپار قبیله (( مالک بن نویره )) شد خالد در عین حال که همه افراد آن قبیله اظهار اسلام می کردند و می گفتند که ما مسلمانیم و نباید مورد هجوم سربازان اسلام قرار گیریم ، از در حیله وارد شد و رییس قبیله ( مالک بن نویره) را کشت و به همسر وی تجاوز نمود .(47)
شیعه این قبیل افراد را عادل نمی داند و قتل و زنا را حتی اگر از صحابه صادر شود ملاک عدم عدالت قلمداد می نماید حال با این وقایع تاریخی سزاوار نیست که شیعه را متهم سازیم که آنها همه صحابه را کافر می دانند ، یا مانند "ابن حجر" بگوییم که کسانی شاهدان ما ( یعنی صحابه) را جرح می نمایند . قصدشان تباه کردن کتاب و سنت است . برای اطلاع از سرگذشت کامل این جرائم می توانید به کتاب سیره ابن هشام و کتاب النص و الاجتهاد مراجعه فرمایید .
طبق تعاریفی که از زبان علمای اهل سنت بیان شد افرادی مانند ابوسفیان و معاویه جز اصحاب رسول خدا حسوب می شوند زیرا آنها پیامبر را دیده و به حسب ظاهر ایمان آورده و در حال ایمان از دنیا رفته اند ، چه اینکه معاویه جز نویسندگان پیامبر نیز بود . (48)
تعريف "ابن حجر"، "واقدي"، "بخاري" ، "احمدبن حنبل"،از ((صحابه))برچنين افراد صادق است ولي شيعيان چنين افرادي را اصلا صحابه،بلكه مسلمان نمي داند تانيازمند باشند از عدالت يا عدم عدالت آنان صحبت كنند زيرا خود اين افراد سخناني دارند كه عدم ايمان آنها به پيامبر وآئين اسلام رابه وضوح اثبات مي كند:
سخنان ابوسفيان: در اولين روز خلافت عثمان ،ابوسفيان نزد او آمد وگفت:آيا كسي در اينجا بغير از بني اميه هست؟ گفتند نه گفت از آن هنگام که خلافت به دست تیم و عدی افتاد من طمع بستم که به شما برسد ، حال که به شما رسیده است چونان کودکان که گوی را در بازی به هم می دهند خلافت را به هم بدهید و مگذارید از میان شما بیرون برود نه بهشتی هست و نه جهنمی.(49)
او در همان ایام بر سر قبر شهید بزرگ اسلام حضرت حمزه علیه السلام رفت و با پای خود بر قبر آن بزگوار کوفت و گفت ای ابوعماره ، انچه ما دیروز بر سر آن شمشیر کشیده بودیم امروز به دست کودکان ما رسیده و با ان به بازی مشغول اند . (50)
معاویه روزی که دید پدرش ابوسفیان به ظاهر اسلام را پذیرفته در اشعاری نکوهش آمیز او را مخاطب قرار داده و گفت:
ای صخر ، اسلام را نپذیر که ما را به رسوای دچار خواهی ساخت!
بعد از مرگ عزیزانی که در جنگ بدر پاره پاره شدند .
دائی و عمویم و نیز عموی مادرم ، که سومین فرد از کشنگان بود .
و حنظله برادر خوبم ، آنها که خواب سحرگاه ما را به بیداری مبدل ساختند .
یک لحظه نیز به اسلام میل نکن ، که بر گردن ما بار ننگ می گزارد !
سوگند به شتران که چون رقاصگران در مکه راه می پیمایند .

مرگ آسان تر از ملامت دشمنان
 

که بگویند فرزند حرب ، ابوسفیان ، بخاطر ترس و وحشت ، از بت ( عزی) روی گردانیده است.(51)
عقل کدام عاقل چنین افرادی را عادل می داند؟ ایا اشکال و نقص به چنین افرادی حرام است ؟ آیا جرح نمودن چنین افرادی باعث تباه شدن کتاب و سنت می شود ؟ آیا کسانی دکه به صراحت می گویند بهشت و جهنمی نیست مسلمان اند؟ آیا فردی که به قبر شهیدی همچون حمزه علیه السلام جسارت می کند را می توان جزو ایمان آورندگان به خدا و رسول محسوب نمود؟ آیا افردی که روی گردانیدن از بت (( عزی)) را ننگ محسوب می کنند جزو آیه 179 سوره اعراف (52) نیستند؟
بله اگر ما از نور عقل استفاده نکرده و به مطالبی که وجدان هر فردی بر آن اذعان دارد اعراض نماییم و از آیات قرآن و فرمایشات پیامبر در روایات(53) فاصله بگیریم ، کارمان به جای می رسد که می گوییم:
(( هر کس با زور بر مسلمانان چیره شد و خلیفه گردید و امیر المومنین نامیده شد برای کسی که ایمان به خدا و رسول دارد ، جایز نیست که به خواب رود و او را (( امام)) نداند . نیکوکار باشد یا بدکار. ))(54)
بخاطر وجود همین دیدگاه است که پرورش یافتگان در مکتب خلفا افراد قاتل و زنا کاری همچون "خالد بن ولید" را مورد نکوهش قرار نمی دهند و یا نقشه کشیدن برای قتل پیامبر توسط سعد ابن ابی وقاص و طلحه و سه نفر دیگر را موجب فسق آنان نمی دانند ، توجه ای به اعتراف ابوسفیان و معاویه که آشکارا عدم ایمان خود را اعلام می دارند نمی نمایند .
نتیجه گیری کلی : با توجه به مطالب ذکر شده به این نتیجه می رسیم که همه اصحاب رسول خدا عادل نبوده اند ، بلکه همان طور که در میان آنها افراد با ایمانی همچون علی علیه السلام ، سلمان ، اباذر ، مقداد ، سعد معاذ، مصعب بن عمیر و .... زیاد بوده اند، اما در میانشان افراد کافر و منافق ، فاسق ، و بی ایمان نیز کم نبوده است و این نظر اهل سنت که می گویند (( همه صحابه مومن و عادل اند و نقض ایراد بر آنها موجب کفر و ارتداد است )) نمی تواند وجیهه باشد ، بلکه نظر امامیه که می گویند همه انها در یک درجه و رتبه نبوده اند صحیح است برخی در درجه بالای ایمان و برخی دیگر در زمره ی کافران و منافقان قرار داشتند و حتی اصحاب مومن به خدا و رسول هم یکسان نبودند - و ما در پایان برای اثبات این مطلب - که اصحاب با ایمان نیز از لحاظ درجه یکسان نبوده اند یک واقعه تاریخی نقل می کنیم و ان اینکه : شیعه و سنی نقل می کند که حضرت علی علیه السلام قبل از بعثت پیامبر و تشریع دین مقدس اسلام شخص درستکاری بوده و خطا از او سر نزده است ، اما برخی دیگر از یاران پیامبر این چنین نبوده اند، مثلا عباس عموی پیامبر قبل از ظهور اسلام مشهور به زنا بوده و برخی قائل اند که معاویه پسر ابوسفیان نیست بلکه او پسر عباس است (کنایه از اینکه عباس با هند رابطه نامشروع داشته ) حال آیا حضرت علی علیه السلام که در طول عمرش هر گز لغزشی از او صادر نشده با عباس عموی پیامبر اسلام یکسان است . هر گز .(55)

پی نوشت ها :
 

1. مع شیعه الامامیه فی عقائدهم صفحه172 خط 14 و ترجمه معلم المدرستین جلد1 صفحه135 خط 4
2 مع شیعه الامامیه فی عقائدهم صفحه168 خط10
3 همان صفحه 168 خط13
4 -لسان العرب جلد1 صفحه603 خط12
5 برای تعریف اشیاء عالم سه روش وجود دارد:
6.تعریف لفظی 2-تعریف شرح الاسمی 3- تعریف حقیقی: تعریف حقیقی اشیا عالم تقریبا محال است و علمای اهل معقول مانند ابن سینا و ملاصدرا به این مطلب تصریح دارند ( اسفارجلد2 صفحه25 خط ) لذا برای پی بردن به معانی اشیا از تعریف لفظی و شرح الاسمی استفاده می شود
7 . ترجمه معالم المدرستین جلد 1 صفحه 127 خط 4
8. شیعه پاسخ می دهد صفحه85 خط 9
9 همان صفحه 85 خط12
10 همان صفحه86 خط اول
1 همان صفحه86 خط سوم . طبق این دیدگاه افرادی مانند ابوسفیان ، معاویه، عمروعاص و... جز اصحاب رسول الله محسوب می شوند
12 ترجمه معالم مدرسین جلد1 صفحه128 خط16 البته برخی از اصحاب امامیه (( صحابه)) را مانند عامه تعریف کرده اند مثلا شهید ثانی در کتاب (( داریه)) در تعریف (( صحابه)) گوید: (( صحابی کسی است که پیامبر را دیده و به او ایمان آورده و مسلمان از دنیا رفته باشد )) ترجمه معالم المدرسین جلد 1 صفحه127 پاورقی
13 لسان العرب جلد11 صفحه514 خط22 و صفحه515 خط 6
14 قاموس المحیط صفحه948 خط11
15 نهایه ابن اثیر جلد3 صفحه19 خط 15
16 لسان العرب جلد 12 صفحه432 خط 27 و صفحه434 خط اول
17 قاموس المحیط صفحه1045 خط 22
18 الاصابه فی تمییز الصاحبه جلد1 صفحه17 به نقل از ترجمه معالم المدرستین جلد 1 صفحه138 خط4
19 نقدمه المعرفه الکتاب الخرج و التعدیل صفحه7-9 به نقل از ترجمه معالم المدرستین جلد 1 صفحه135 خط 6 و صفحه136
20. اسد الغالبه جلد1 صفحه3 به نقل از ترجمه معالم المدرستین جلد 1 صفحه137 خط15
21 سوره منافقون ایه 1
22 سوره حجرات ایه 6
23 سوره احزاب ایه 12
24 سوره توبه ایه 102
25 تفسیر جوامع الجامع جلد 2 صفحه90 خط9
26 تفسیر صافی جلد 6 صفحه31 خط 12
27 همان صفحه32 خط سوم
28 این ایه در زمان جنگ احد نازل گردید . ابوسفیان پس از پایان جنگ به پیامبر گفت وعده ما در سال آینده ولی بعد از گذشت یک سال ابوسفیان قدرت جنگ با پیامبر را نداشت لذا (( نعیم بن مسعود )) را روی کار کرد که به مدینه رفته و مسلمانان را از نبرد بر حزر داشته و بترساند ، وقتی نعیم بن مسعود به گفت که ( ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم ) برخی از اصحاب ترسیدند و می خواستند که به جنگ نروند ولی برخی دیگر شجاعانه با پیامبر خارج شده به جنگ رفتند که ابوسفیان ترسید و در نبرد حاضر نشد . ( تفسیر صافی جلد 6 صفحه 153 و 154
29 تفسیر صافی جلد 1 صفحه371 خط 6
30 همان صفحه 371 خط10
31 تفسیر صافی جلد 6 صفحه516 خط 12
32 شرح نهج البلاغه ابن ابی العدید به نقل از تفسیر صافی جلد 2 صفحه126 خط 8
33 حیاه القلوب جلد4 صفحه941 و 942 خط 11
34 درست است که ایه207 سوره بقره در شان حضرت علی علیه السلام نازل شده است اما – همان طور که بیان شد – طبق روایتی که از خود ان حضرت نقل شده می توان این ایه را بر سایر اصحاب خاص رسول الله (ص) تعمیم داد.
35 شیعه الامامیه فی عقائد هم صفحه175 خط دوم
36 صحیح بخاری جلد3 صفحه515 خط17 کتاب التفسیر ، باب ( وکنت علیهم شهیدا)
37 صحیح بخاری جلد4 صفحه1165 خط 28 کتاب الرقاق (باب فی الحوض)
38 صحیح بخاری جلد 4 صفحه1166 خط 14 کتاب الرقاق باب فی الحوض
39 همان
40 همان
41 همان
42 همان
43 صحیح بخاری جلد 3 صفحه1167 خط 2 کتاب الرقاق باب فی الحوض
44 همان خط 22
45 نقش عاشیه در تاریخ اسلام ، جلد 2 صفحه15 خط اول با کمی تصرف . ( ترجمه محمد صادق نجمی – هاشم هریسی)
46 سقیفه علامه عسگری صفحه20 خط26 (پاورقی)
47 فراز های از تاریخ پیامبر صفحه451 خط 21 و صفحه252
48 همان صفحه453 خط 11
49 نقش عاشیه در تاریخ اسلام جلد 3 صفحه60 خط 21
50 الاغانی ابوالخرج اصفهانی 6/355-356 ، الاستیعاب ، صفحه690 به نقل از سقیفه علامه عسگری صفحه140 خط سوم
51 همان صفحه141 خط اول
52 نقش عاشیه در تاریخ اسلام جلد 3 صفحه59 و 60
53 اولئک کالانعان بل هم اضل اولئک هم الغافلون ( اعراف -179)
54 مانند 9 روایتی که از پیامبر در مورد برخی از صحابه نقل کردیم .
55 معالم المدرسین جلد1 صفحه275 خط 15
56. رجوع کنید به کتاب نقش عاشیه در تاریخ اسلام جلد 3 صفحه 50 خط –
 

منابع و مآخذ :
قرآن مجيد
فيروزي آبادي ،مجد الدين محمدبن يعقوب/قاموس المحيط /داراحياء تراث العربيه/بيروت /1424ه.ق
سبحاني،جعفر / مع شيعه الاماميه في عقائدهم / انتشارات مشعر ،(اخراج فني موسسه امام صادق (عليه سلام )قم)/تهران/1427 ه.ق
عسگري ،سيد مرتضي / سقيفه / مركز فرهنگي انتشارات منير /تهران /1385ه .ش
بخاري ،محمد /صحيح بخاري / انتشارات دارالصادر /بيروت /1425ه.ق،2004م
سبحاني ،جعفر/فراز هاي از تاريخ پيامبر/ انتشارات مشعر/تهران//1378ه.ش
حسيني نسب،سيد رضا/شيعه پاسخ مي دهد/انتشارات مشعر/تهران /1387ه.ش
عسگري، سيد مرتضي /معالم المدرسيتن(ترجمه محمد جواد كرمي)/ انتشارات دانشكده اصول دين / قم /1379ه.ش
مكارم ،ناصر/ترجمه قرآن كريم / انتشارات مدرسه علي بن ابي طالب / قم/ 1378ه.ش
كاشاني،محمد (ملا محسن)/كتاب الصافي في تفسير القرآن / انتشارات دارالكتاب الاسلاميه /تهران /1419ه.ق،1377ه.ش
ابن اثير ،مبارك بن محمد /نهايه / انتشارات دارالتفسير /قم /1384ه.ش
ابن منظور ،محمد /لسان العرب /انتشارات دارالكتاب العلميه/بيروت /1424ه.ق2003م
عسگري ،سيد مرتضي /نقش عايشه در تاريخ اسلام (ترجمه عطا محمد سردارنيا ،محمد صادق نجمي وهاشم هريسي)/نشر مكتوب / تهران /1368 ه. ش
طبرسي ، فضل بن حسن / تفسير جوامع الجامع / موسسه نشر اسلامي /قم/1424 ه.ق