حضرت امام سجاد (علیه السلام) در دعای سی و پنجم درباره مقامات بندگی و رضایتمندی از خدا چندین فراز فرموده ‌اند که به چند نمونه آن در این نوشتار اشاره می‌شود:

عارف خرسند

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَضِىً بِحُکْمِ اللَّهِ، شَهِدْتُ أَنَّ اللَّه قَسَمَ مَعَایشَ عِبَادِهِ بِالْعَدْلِ، وَ أَخَذَ عَلَى جَمِیعِ خَلْقِهِ بِالْفَضْلِ»؛
«ستایش خدا را از سرخشنودی به حکم و فرمان او. گواهی می دهم که خداوند روزی بندگانش را به عدالت تقسیم کرده و با تمام آفریدگانش به احسانِ بی استحقاق رفتار نموده است».
 
تبیین و شرح:
طرز نگاه انسان به جهان و مدیریت الهی حاکم بر آن، در خشنودی یا ناخرسندی او نسبت به حوادث و مقدرات نقش اساسی دارد. خداشناسِ راستین، جریان حاکم بر هستی را قضای الهی می بیند و معتقد است که تا چیزی مقدر نشده باشد، واقع نمی شود. از‌این‌رو پیوسته در مقابل قضا و قدر خداوند تسلیم و راضی است، هیچ اعتراضی ندارد و کلمه ای چون «ای کاش» در زندگی او کمترین کاربرد را دارد.
 
البته این به معنای دست روی دست گذاشتن و خودداری از حرکت و تلاش برای دگرگون کردن وضعیت های نامطلوب نیست. همه وظیفه دارند زندگی مادی و دنیایی خود را در حد اعتدال و آن اندازه که برایشان مایه بی نیازی و آرامش خاطر باشد، سرو سامان دهند و به بهانه رضایت به قضا و قدر خداوند، از آن شانه خالی نکنند. اما پس از سعی و پشتکار لازم، نباید تفاوت ها، و سطح مختلف برخورداری ها موجب تشویش و اضطراب و ناخرسندی گردد و فرد را به دامن ناهنجاری های اخلاقی و رفتاری و مخالفت با تعالیم دینی اندازد و خدای متعال را به بی عدالتی و ستم در حق بندگان متهم شود.
 

تعلیم برتر

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَاتَفْتِنِّی بِمَا أَعْطَیتَهُمْ، وَ لَا تَفْتِنْهُمْ بِمَا مَنَعْتَنِی، فَأَحْسُدَ خَلْقَکَ، وَ أَغْمِطَ حُکْمَکَ»؛
«خدایا! بر محمد و خاندانش درود فرست و مرا به آنچه به دیگران عطا کرده ای، میازمای و آنان را به آنچه مرا داده ای، به فتنه مینداز، تا [سبب شود که] بر آفریدگانت رشک بَرَم و حُکمت را سبک شمارم».
 
تبیین و شرح:
مهم ترین تفاوت میان تعالیم اوصیائی و توصیه های عالمان اخلاق در باب تربیت و تهذیب نفس، در شیوه های ارائه شده برای رسیدن به هدف است. دستورهای مبنی بر تمرین و ریاضت و نفس ستیزی و مراقبت های سخت گیرانه در افعال و گفتار و حالات روحی که در نگاشته های اخلاقی آمده، هم زمان‌بر است و هم نتیجه چندان رضایت بخشی ندارد. مثلاً شخص باید برای درمان حسادت خود، تمرین ها و تحمل ها و پذیرش محرومیت ها را به جان بخرد و مدت زمان طولانی را به این امر مشغول باشد و آن‌گاه پس از پیمودن این راه دور و دراز چون بنگرد، آنچه به دست آورده نامطمئن و غیر قابل اعتماد است.
 
اما اگر همین فرد، نگاه و حرکت خود را در زندگی بر این اساس قرار دهد که نظام هستی با همه زیر و بالا و خرد و کلانش، در دست قدرت خداوند و تحت علم فراگیر اوست و در مدیریت حکیمانه و مدبرانه او بر ذره ذره عالم هیچ گزاف و ستمی وجود ندارد، خود به خود این باور بسیاری از مفاسد اخلاقی همچون حسادت و دشمنی و بدخواهی و بدگمانی و... را از وجود او ریشه کن می سازد و وی را به تربیتی قابل اعتماد و آرامش بخش می رساند.
 
چنین کسی در مواجهه با کمبود ها و نداری ها، پروردگار خویش را به ستم و بی عدالتی نسبت نمی دهد و بندگان او را به خاطر دارایی و رفاهشان به چشم حسادت و خشم نمی نگرد و به غایت، راضی و خرسند است.
 
درین بازار اگر سودی ست با درویش خرسند است      
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
 

شکر نداده ها

«وَ اجْعَلْ شُکْرِی لَکَ عَلَى مَا زَوَیتَ عَنّی أَوْفَرَ مِنْ شُکْرِی إِیاکَ عَلَى مَا خَوَّلْتَنِی»؛
«و سپاس مرا به خاطر آنچه از من باز داشته ای، بیش از سپاسگزاری ام در برابر آنچه به من ارزانی کرده ای، قرار ده».
 
تبیین و شرح:
بنده عارف خدا می داند که هرگاه نعمتی از او دریغ شود، مصلحت خدا آن را اقتضا کرده است؛ خداوند بهتر از هر کس ظرفیت ها و قابلیت های بندگانش را می شناسد و هم به خاصیت و فایده و تأثیرات نعمت هایش از همه آگاه تر است. پس اوست که تناسب میان حالات، روحیات و استعدادهای فرد، و نعمت ها را تشخیص می دهد و به مصلحت و حکمت، میان آنها را به هم می پیوندد. از‌این‌روست که بنده باید به نداده ها شاکرتر باشد، زیرا اگر آن نداده ها داده می شد، بی شک زیان آور بود و محرومیت از پاداش های اندوخته خداوند را در پی داشت.
 
خداوند بی آنکه بنده اش را در محذور قرار دهد و شاهد پشیمانی دردناک او باشد، بسیاری از امور به ظاهر مطلوب اما در واقع ناخوشایند را از او دور داشته و عوض آن، بهترین ها و شایسته ترین ها را برایش در نظر گرفته است. پس بیایید به جای گله گزاری و شکایت به درگاه خدای تعالی، ناب ترین حمد و سپاس خود را نثار آن یگانه معبود کنیم که بر ما ترحم نمود و برای ما «نداده ها» بی مقدر فرمود.
 

 
میزان عزّت

«وَ اعْصِمْنِی مِنْ أَنْ أَظُنَّ بِذِی عَدَمٍ خَسَاسَه، أَوْ أَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَه فَضْلًا، فَإِنَّ الشَّرِیفَ مَنْ شَرَّفَتْهُ طَاعَتُکَ، وَ الْعَزِیزَ مَنْ أَعَزَّتْهُ عِبَادَتُکَ»؛
«مرا بازدار که به بینوایی گمان خست و بخل بَرم یا بپندارم که ثروتمند فضیلتی دارد؛ زیرا انسان با شرافت کسی است که فرمان بردن از تو او را شرافت بخشیده باشد، و با عزّت کسی است که بندگی‌ات عزّتش داده باشد».
 
تبیین و شرح:
در جوامع ابتدایی که خبری از تعالیم الهی در آنها نیست، و در میان مردمی که در فهم درست معارف دینی به اشتباه افتاده اند، ملاک عزّت و کرامت، یا مقام و موقعیت اجتماعی است و یا مال و ثروت دنیایی؛ مردم، بیش از همه، منصب‌داران و خرپولان را ارج و قرب می نهند، به حال آنان غبطه می خورند و گشایش مشکلات و گرفتاری های خود را از آنان می جویند. و در مقابل، بینوایان و کمبود داران در چشم ایشان پست ترین جایگاه را دارند و به شکل های مختلف تحقیر و توهین می شوند.
 
این نگرش اهانت بار و حقارت آمیز، در اسلام به شدت نقد و نفی شده و عکس آن مورد تأیید و تبیین قرار گرفته است. با توجه به دعای امام (علیه السلام) شرافت و عزت آدمی در گرو چیزی است که وی را در ارتباط با خداوند منبع همه ارزش ها و والایی ها قرار می دهد.
 
به عبارت دیگر، کرامت فرد فرد انسان ها به ویژگی ها و صفات زائل نشدنی و جدایی ناپذیر از ذات آنها بستگی دارد؛ نه اموری که نبودشان کمترین خللی در عظمت ظاهری و باطنی به وجود نمی آورد و بودشان اسباب هیچ فضیلت و کرامتی نمی شود. از‌این‌رو، نه «قارون»ها و «فرعون»های دیروز و امروز دارای کرامت و عزّت انسانی بودند و هستند، و نه «ابوذر» های تبعیدی و یا «سلمان» ها و «عمار» ها و «مقداد» های رنج دیده تاریخ نقص و کمبودی داشتند.
 
عزّت حقیقی از آنِ خدا و رسول (صلّی الله علیه و آله) است، و مؤمنان اگر بر محور انسانیت حرکت کنند و در مسیر عالی ترین مراتب عقلانی و شعور الهی، خود را با مبدأ متعال هستی مرتبط سازند، از آن عزت حقیقی سهمی به سزا خواهند یافت و تمام عظمت های دنیایی در چشمشان بی اعتبار شده، هیچ قدرتی را توان دست یابی و سلطه بر آنان نخواهد بود.
 

منبع:

تاریخ و سیره امام سجاد علیه السلام، گروه مولفان، قم؛ دفتر نشر معارف، چاپ اول، بهار 1395ش.