طبيب دردمندان


 





 

هيچکس غيرازتو نگشايد گره از کار ما
بهتر از هر کس تو آگاهي بحال زار ما

حال ماباشد وخيم و کارمان سردرگم است
رحم کن برحال ما اصلاح فرما کار ما

اي طبيب دردمندان يک سراغ از ما بگير
تا شفا يابد دل غمديده و بيمار ما

عامل قرب بتو اخلاص باشد در عمل
سد بين ما و تو شد زشتي کردار ما

ما غريب و بينوا ودردمند و مضطرب
سرکشي ازما کني آيا تو اي دلدار ما؟

روز تارو تيره تراز شام يلدا تا بکي؟
کي بپايان مي رسد اين روزگار تار ما؟

دست غيبي تو يابن العسکري(عج)ازآستين
کي برون آيد پي ياري و استنصار ما

سرکني بايد تو در زندان غيبت تا بکي؟
خون دل تا کي چکد از ديده ي خونبار ما؟

«ملتجي »داند چرا دلهاي ما تاريک شد
غفلت ازياد تو کرد آخر سيه طومار ما

شعر از:علي اصغر يونسيان
 


منبع:نشريه قدر،شماره 20.