طرح مسأله و ضروت بحث

مَن نامَ لَمْ ینم عَنْه؛ «هر که آسوده بخوابد دشمن او بیدار و هوشیار است»1
موضوع دشمن شناسى در اسلام، از اهمیت والایى برخوردار است و از همین رو واژه (عدو و اعداء) در قرآن بارها تکرار شده و آیات متعدد، چهره دشمنان اسلام و راه هاى مقابله با شیوه هاى نفوذ آنان را به خوبى تبیین نموده است این آموزه هاى قرآنى هم دشمنان ما را به ما مى شناساند و هم شیوه هاى مبارزه با آنان را.

به طور طبیعى، بدون بصیرت و هوشیارى و دشمن شناسى، نمى توان بر توطئه هاى دشمنان پیروز شد. متأسفانه برخى از افراد به ظاهر روشنفکر ادعا مى کنند که جامعه ما دشمن ندارد و وجود دشمن توهمى بیش نیست! آنان با خیال خام خود گفتمان دشمن شناسى را به جوامع غیرمتمدن نسبت مى دهند. چنین افرادى آگاهانه و مغرضانه براى ایجاد زمینه هاى نفوذ فرهنگى دشمن و تسلط آنان تلاش مى کنند و سخنان دروغین خود را در قالب هاى روشنفکرى ارائه مى دهند.

تاریخ صدر اسلام و همچنین تاریخ معاصر ایران و دیگر کشورهاى تحت ستم نشان مى دهد که مستکبران همیشه درصدد نابودى یا استعمار کشورهاى ضعیف و چپاول منابع طبیعى و استثمار آنان بوده اند.

امروز نیز در کشورهایى چون فلسطین، عراق، افغانستان و... شاهد دشمنى با عقاید ملى و اسلامى و غارت اموال مسلمانان هستیم.

جامعه از افراد و اقوامى تشکیل شده است که داراى طبایع و افکار مختلف هستند. اگر برخى از آنها براساس سنتى که حافظ منافعشان باشد به دور یکدیگر جمع شوند و اجتماعى را تشکیل دهند به طور طبیعى اجتماع دیگرى علیه منافع آنان تشکیل خواهد شد و دیرى نمى پاید که کارشان به نزاع و درگیرى خواهد کشید.

دشمنان معرفى شده از سوى قرآن

1. دشمن درونى
هرگاه انسان دشمن خود را رودرروى خود ببیند، طبعاً از خود دفاع مى کند و مواظب است تا کمترین ضربه را از ناحیه دشمن متحمل نشود. اما دشمن پنهان درونى بدترین دشمنان است، چرا که انسان از آن غافل مى شود و از نقشه هاى او کمتر آگاهى مى یابد. دشمن خانگى ضربات مهلک ترى را به ما وارد مى کند، لذا بر ماست ابتدا دشمن درون را شناخته و از نقشه هاى او آگاهى پیدا کنیم و پس از سرکوبى او با عزمى استوار بر دشمن بیرون بتازیم. مهم ترین دشمنان درونى انسان، نفس انسان و شیطان هستند که به بررسى هر کدام در آیات قرآن کریم مى پردازیم.
الف. نفس اماره
«وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِى إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ رَبِّى»2؛
من نفس خود را تبرئه نمى کنم همانا نفس بسیار انسان را به بدى امر مى کند مگر آنکه پروردگارم به من رحم کند.
از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت شده است که فرمودند: «اعداء عدوک نفسک التى بین جنبیک»؛ دشمن ترین دشمن تو نفس تو است که تمام وجودت را فرا گرفته است.3

حضرت على علیه السلام فرمود: «هر کس نفس خود را در شهواتش اطاعت کند به هلاکت خود کمک نموده است».4
ب. شیطان
«إِنَّ الشَّیطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبِیناً»؛5 همانا شیطان براى انسان دشمنى آشکار است.

امیرالمؤمنین على علیه السلام فرمودند: «لاعدو یحاربه اعدى کن ابلیس»؛ انسان در جنگ، با دشمنى کینه توزتر از شیطان روبه رو نیست.6 قرآن کریم نیز تصریح مى کند که شیطان را دشمن خود بگیریم.

امیرالمؤمنین على علیه السلام در نهج البلاغه ضمن هشدار به دشمنى شیطان براى انسان مى فرمایند: «اى بندگان خدا از دشمن خدا پرهیز کنید خدایى که شما را از دشمنى شیطان پرهیز داد.» (همان) شیطانى که به صورت پنهان در سینه ها راه مى یابد به طور آهسته در گوش ها راز مى گوید گمراه و پست بوده و با وعده هاى دروغین و آرزوهاى آن شما را به انتظار مى گذارد.
 
اى بندگان خدا از دشمن خدا پرهیز کنید مبادا او (شیطان) شما را به بیمارى خود (حسد، خودپرستى و تکبر) مبتلا سازد. او گناهان را نزد شما زینت مى دهد و گناهان بزرگ را (براى شما) کوچک مى شمارد و آرام آرام دوستان خویش را مى فریبد و راه رستگارى را بر آنان مى بندد. هدف او از زینت دادن گناهان تسلط بر انسان است و هم اینکه او را از توبه بازدارد و در انتظار آن او را نگاه دارد تا مرگش فرا رسد و از توبه غفلت نماید.7
2. دشمن بیرونى
دشمنان بیرونى که عداوت خود را اظهار مى کنند از ضعیف ترین دشمنان هستند. چرا که شناسایى آنان آسان، و در مبارزه و رویارویى با آنان همیشه مؤمنان پیروز خواهند بود. البته دشمن را هیچ گاه نباید کوچک شمرد. و از او غفلت نمود و آسایش را بر آمادگى ترجیح داد چرا که او همیشه در کمین ماست و هرگز نمى خوابد. قرآن کریم در آیات مختلف دشمنان بیرونى را شناسانده است که به ترتیب به معرفى آنان مى پردازیم.
الف. کافران
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّى وَ عَدُوَّکمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کفَرُوا بِما جاءَکمْ مِنَ الْحَقِّ یخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیاکمْ أَنْ تُو مِنُوا بِالله رَبِّکمْ إِنْ کنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فِى سَبِیلِى وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِى تُسِرُّونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ یفْعَلْهُ مِنْکمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ»8؛
اى ایمان آورندگان، دشمن من و دشمن خود را دوست (خود) نگیرید شما (در حالى) به آنها اظهار دوستى مى کنید که آنها به حقیقتى که برایتان آمده کافر شده اند و پیامبر صلى الله علیه و آله و شما را به دلیل ایمان به خداوند (از شهر خود) بیرون مى کنند! اگر براى جهاد در راه من و طلب خشنودى من جهاد کرده اید (شما) با آنها پنهانى رابطه دوستى دارید و من به آنچه مخفى کرده اید و آشکار نموده اید آگاه ترم و کسى که چنین کند قطعا از راه درست منحرف گردیده است.
ب. منافقان
«وَ إِذا رَأَیتَهُمْ تُعْجِبُک أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ یقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ کأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ یحْسَبُونَ کلَّ صَیحَةٍ عَلَیهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ الله أَنّى یو فَکونَ»9؛
و چون منافقان را بینى، هیکل هایشان تو را به تعجب وامى دارد و چون سخن گویند به گفتارشان گوش فرا مى دهى؛ گویى آنان چوب هاى خشکى هستند که به دیوار تکیه داده شده اند. هر فریادى را به زیان خویش مى پندارند. خودشان دشمن اند، از آنان دور شو؛ خدا بکشدشان؛ تا کجا (از حقیقت) انحراف یافته اند!

پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله فرمودند: من از مؤمنان و مشرکان بر امتم هراسى ندارم، چرا که ایمان مؤمنان مانع ضرر آنهاست و مشرک را نیز خداوند رسوا مى کند، اما از منافقان بر شما هراس دارم چرا که از زبانش علم مى ریزد اما در دلش جهل و کفر است. سخنانى مى گوید که براى شما دلپذیر است اما در پنهان کارهایى زشت انجام مى دهد.10
ج. مرجفان و مجرمان
«لَئِنْ لَمْ ینْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِى الْمَدِینَةِ لَنُغْرِینَّک بِهِمْ ثُمَّ لا یجاوِرُونَک فِیها إِلاّ قَلِیلاً»11؛
اگر منافقان و افراد (مجرمى) که در دل هایشان مرض است و شایعه پراکنان مدینه دست از کارهاى زشت خویش بر ندارند، تو را سخت بر آنان مسلط مى کنیم پس جز مدت کوتاهى نمى توانند در همسایگى تو در شهر بمانند.

مرجف: در لغت به معناى شایعه پراکنى و ایجاد کننده جو رعب و وحشت تفسیر شده است. کسانى که در جامعه اسلامى پرده درى کرده، با کلام و عمل خود دیگران را به انحراف مى کشانند و امنیت روانى و آبرویى و اقتصادى و... مسلمانان را تهدید مى کنند دشمن مسلمانان مى باشند و باید بعد از دادن اخطار لازم با آنان برخورد قانونى صورت گیرد.

مجرم: کسانى که به صورت آشکار گناه مى کنند و در واقع به اشاعه فساد مشغول مى باشند از دشمنان مسلمانان محسوب مى شوند.

امام رضا علیه السلام فرمودند: «خصماءالله و اعداوه فى ارضه شراب الخمر و الزناه»؛ دشمنان خدا در زمین او شرابخواران و زناکاران اند.12

همچنین کسانى که از روش و فرهنگ دشمن پیروى مى کنند و با نوع لباس پوشیدن و طرز رفتار خویش مبلغ فرهنگ دشمنان دین هستند از دشمنان محسوب مى شوند.

از امیرالمؤمنین على علیه السلام روایت شده که: خداوند به یکى از پیامبرانش وحى کرد که به قوم خود بگو: در (شکل) لباس، خوردن طعام مانند دشمنان من نباشند؛ مثل آنان نخورند و نپوشند و به شکل دشمنان من نشوند که (در آن صورت) آنان نیز دشمن من بوده چنانچه آنها دشمنان من هستند. 13
د. دوستان دشمن
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یتَوَلَّهُمْ مِنْکمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ»14؛
اى مؤمنان از یهودیان و مسیحیان (کسى را) دوست (صمیمى) خود قرار ندهید که برخى از آنها اولیاء برخى دیگر هستند و هر کس (سرپرستى یا) دوستى آنها را بپذیرد از آنها خواهد بود.

مسلمانان نه تنها موظف اند از دشمنان دین خدا برحذر باشند و با آنها دوستى نکنند بلکه دوستان دشمنان دین خدا نیز قابل اعتماد نبوده و نباید دوست مسلمانان قرا گیرند؛ چرا که افرادى هستند که با ارتباط خود با دشمنان خدا زمینه انحراف افکار و احیانا جاسوسى از مسلمانان را ایجاد مى کنند. امام صادق علیه السلام فرمودند: دوست دشمن خدا، دشمن خداست.

امیرالمؤمنین على علیه السلام فرمودند: «اعداوک (ثلاثه) عدوک و عدو صدیقک و صدیق عدوک».

دشمنان تو [سه گروه اند] دشمن تو، دشمن دوست تو و دوست دشمن تو.15
ه. مسلمانان متجاوز
«وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُومِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتِى تَبْغِى حَتّى تَفِى ءَ إِلى أَمْرِ الله فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُما بِالْعَدْلِ»16؛
اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر بجنگند میان آن دو را صلح دهید و اگر یکى از آن دو بر دیگرى تعدى کرد با او بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد. اگر بازگشت میان آن دو به عدالت سازش دهید.
و. محاربان
«إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یحارِبُونَ الله وَ رَسُولَهُ وَ یسْعَوْنَ فِى الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یقَتَّلُوا أَوْ یصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ ینْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِک لَهُمْ خِزْی فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْ آخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ»17؛
همانا جزاى کسانى که با خدا و رسولش مى جنگند و در زمین به فساد مى کوشند جز این نیست که کشته شوند یا بر دار آویخته گردند یا دست و پایشان در خلاف جهت بریده شود و از آن دیار تبعید گردند. این رسوایى آنان در دنیاست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت.

جمعى از مشرکان خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آمدند و مسلمان شدند، اما در آب و هواى مدینه بیمار شدند. پیامبر صلى الله علیه و آله براى مدتى آنان را به خارج از مدینه فرستادند؛ مکان خوش آب و هوایى که شتران زکات را در آنجا به چرا مى بردند. آنان با مداوا و استفاده از شیر تازه شتران بهبود یافتند، اما به جاى تشکر از پیامبر صلى الله علیه و آله دست و پاى چوپان هاى مسلمان را بریدند و چشمان آنها را کور کردند و شتران را غارت کردند! در این زمان آیه فوق درباره آنها نازل شد که پیامبر صلى الله علیه و آله آنان را دستگیر کند و به مجازات برساند. منظور از محاربه با خدا و رسول، فساد کردن از راه اخلال در امنیت عمومى و راهزنى (و قتل و غارت) است نه اینکه با همه مسلمانان جنگ کند. همچنین منظور تهدید فردى نیست. (مانند چاقوکشى براى یک شخص)، چون به امنیت عمومى خللى وارد نمى کند.18

راهکارهاى دشمنان اسلام علیه مسلمانان

دشمنان اسلام از روش هاى متنوع و متعدد و ناروایى براى نابودى مسلمانان استفاده مى کنند. قرآن کریم با ظرافت و دقت تمام، خدعه ها، شیوه ها و اهداف کافران و مشرکان را برملا مى سازد.
الف. دین زدایى
«یرِیدُونَ أَنْ یطْفِو ا نُورَ الله بِأَفْواهِهِمْ وَ یأْبَى الله إِلاّ أَنْ یتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ»19؛
مى خواهند نور خدا را با دهان هاى خود خاموش کنند و خدا نمى گذارد و دست برنمى دارد تا آنکه نور خود را به کمال و تمامیت برساند. هر چند کافران ناراحت باشند.
ب. گمراهى
«وَ جَعَلُوا لِلّهِ أَنْداداً لِیضِلُّوا عَنْ سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکمْ إِلَى النّارِ»20؛
براى خدا مثل ها (مانندهایى) قرار دادند تا (مردم را) از راه او گمراه کنند، بگو برخوردار شوید (از نعمت هاى دنیا) همانا سرانجامتان به دوزخ خواهد بود.
 
«وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکتابِ لَوْ یضِلُّونَکمْ وَ ما یضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یشْعُرُونَ»21؛
گروهى از اهل کتاب دوست دارند که شما را گمراه کنند در حالى که جز خودشان را گمراه نمى کنند و نمى فهمند.

اختلاف افکنى

«وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ کفْراً وَ تَفْرِیقاً بَینَ الْمُو مِنِینَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ الله وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَیحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى وَ الله یشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ»22؛
و کسانى که مسجدى را ساختند که مایه زیان و کفر و چنددستگى و اختلاف بین مؤمنان است و نیز کمین گاه براى کسانى است که قبلاً با رسول خدا صلى الله علیه و آله(سابقه) جنگ داشته و (سخت) سوگند مى خورند که جز نیکى قصدى نداشتیم ولى خداوند گواهى مى دهد که آنان قطعا دروغگویند.

تحریف

«مِنَ الَّذِینَ هادُوا یحَرِّفُونَ الْکلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ یقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَینا»23؛
برخى از کسانى که یهودیند برخى از کلمات (خدا) را از جاهاى خود تغییر داده و گویند فرمان خدا را شنیدیم و سرپیچى کردیم.

تحریف از ماده حرف است یعنى منحرف کردن چیزى از مسیر و وضع اصلى خود. به عبارت دیگر تحریف نوعى تغییر است و دو نوع است: تحریف لفظى و معنوى. تحریف لفظى این است که ظاهر مطلبى را عوض کنند؛ مثلاً در گفتار، عبارتى حذف و یا اضافه گردد. تحریف معنوى آن است که مطلب را خلاف مقصد و معناى گوینده معنا کنند کلمه تحریف را به خصوص در مورد یهودى ها به کار برده اند و معلوم مى شود که اینها قهرمان تحریف در طول تاریخ هستند. این آیه به گوشه اى از اعمال یهودیان اشاره مى نماید. یکى از کارهاى آنان تحریف حقایق و تغییر دستورات خداوند بوده است. تحریف در اینجا همان تحریف لفظى و تغییر عبارت است، زیرا به جاى اینکه بگویند سمعنا و اطعنا (شنیدیم و اطاعت کردیم) مى گویند. سمعنا و عصینا (شنیدیم و مخالفت کردیم)!
 
در آیات دیگر قرآن هم آمده است: شما امید نداشته باشید که یهودیان ایمان بیاورند چرا که گروهى از آنان کلام خدا را شنیده و بعد از آنکه آن کلام را فهمیدند آن را تحریف مى کنند. پس با توجه به اینکه یکى از راه هاى مبارزه با مکتب اسلام تحریف حقایق است باید در این زمینه هوشیار بود. یکى از کارهاى یهودیان در تحریف دین، نوآورى در دین است که بدعت نام دارد. در روایات آمده است که هیچ چیز مثل بدعت دین را در معرض انهدام قرار نمى دهد. از پیامبر گرامى اسلام نیز وارد شده است که هرگاه بعد از من به بدعت گذاران و شکاکان برخوردید، از آنان بیزارى جویید و زیاد بدگویى آنان را بکنید و آنان را با برهان و دلایل ساکت کنید تا نتوانند به فساد در اسلام طمع کنند.

تبلیغ

«وَ قالَ الَّذِینَ کفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکمْ تَغْلِبُونَ»24؛
کافران گفتند به این قرآن گوش ندهید و در هنگام تلاوت آن جنجال کنید شاید پیروز شوید.

دشمنان اسلام براى ضربه زدن به اسلام از هر فرصت تبلیغى سود جسته اند و با قرآن به مبارزه برخاسته اند. گاه با صراحت نبوت پیامبر صلى الله علیه و آله را انکار کرده و او را ساحر نامیده اند، گاه قرآن را ساخته دست بشر معرفى کرده اند. در مقابل، خداوند متعال تأکید فرموده است که:

«اى پیامبر از کافران اطاعت مکن و به وسیله قرآن جهادى بزرگ با آنان بنما.» اما آنان در مقابل به ایجاد جنجال و هیاهو و انحراف افکار عمومى از مفاد آیات قرآن روى آورده اند.

تمسخر

«وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلاّ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ یجادِلُ الَّذِینَ کفَرُوا بِالْباطِلِ لِیدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آیاتِى وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً»25؛
ما رسولان را جز براى بشارت (ایشان) و ترسانیدن (بدان) نمى فرستیم و کافران با سخنان بیهوده و باطل مى خواهند جدل کرده و حق را پایمال کنند و آیات مرا و آنچه براى بیم دادنشان آمد به مسخره گرفتند.

تحقیر

«فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ»26؛
پس قومش را خوار و تحقیر کرد، در نتیجه از او اطاعت کردند. همانا آنان قومى تبهکار بودند.

یکى از راه هاى تسلط دشمن بر انسان ها خوار نمودن و تحقیر آنان است، چرا که هرگاه انسان به خود اعتماد به نفس نداشته باشد و ایمان به خدا در قلبش رسوخ نکرده باشد، دیگران از خلأ حاکم بر وجود او استفاده کرده، افکار خود را به او القا مى نمایند و به این وسیله او را مقهور خود مى کنند.
 
کفار و مستکبران همیشه از این روش بهره برده انسان ها را در سطح پایینى از فکر و اندیشه نگهداشته و حتى با انواع وسایل آنان را به نادانى سوق داده اند تا در حالت بى خبرى و غفلت از واقعیت ها، ارزش هاى دروغین را جایگزین ارزش هاى والاى انسانى نمایند و بر سلطه و پیشوایى ظالمانه خود ادامه دهند و از توان، افکار و دارایى هاى مردم به نفع دنیاى خود استفاده کنند. امروزه استخفاف عقول با استفاده از افکار دانشمندان و روانشناسان دشمنان و وسایل جدید ارتباط جمعى مدرن، انواع فرستنده ها و فیلم ها، شبکه جهانى اینترنت و حتى ورزش (به شکل هاى انحرافى) بسیار گسترده تر و پیچیده تر شده است.

گسترش فساد

«الَّذِینَ طَغَوْا فِى الْبِلادِ فَأَکثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ»27؛
کسانى که در سرزمین ها طغیان و ظلم کردند و در آن بسیار فساد کردند.
یکى از ویژگى هاى دولت هاى کفر و سردمداران استکبار، گسترش فساد و گناه در میان مردم است. آنان با حربه فساد و گناه روحیه خداجویى، دین مدارى را تضعیف نموده و زمینه را براى نزول عذاب الهى فراهم مى کنند. کافران و فاسقان همیشه در پى نقض عهد خدا و قطع صله رحم و فساد در زمین و نابودى (زمین ها) کشاورزى و نسل انسان ها هستند و البته ادعاى اصلاح طلبى نیز دارند. خداوند گروه مصلح را از گروه مفسد باز مى شناسد و کار مفسدان را به سامان نمى رساند و این اعمال براى آنان لعنت خدا و عاقبتى بد به ارمغان مى آورد.

جاسوسى

«لَوْ خَرَجُوا فِیکمْ ما زادُوکمْ إِلاّ خَبالاً وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَکمْ یبْغُونَکمُ الْفِتْنَةَ وَ فِیکمْ سَمّاعُونَ لَهُمْ وَ الله عَلِیمٌ بِالظّالِمِینَ»28؛
اگر آنان [منافقان] همراه شما [براى جهاد] خارج مى شدند، جز اضطراب و تردید چیزى بر شما نمى افزودند و با نفوذ در میان شما به فتنه انگیزى مى پرداختند و در میان شما جاسوسانى هستند که به نفع آنان [جاسوسى] مى کنند و خداوند به [احوال] ستمکاران آگاه است.

فشار اقتصادى

«هُمُ الَّذِینَ یقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ الله حَتّى ینْفَضُّوا»29؛
آنان [منافقان] کسانى هستند که مى گویند به افرادى که نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند.

مبارزه کفار و مشرکین با مسلمانان تنها به مراحل جنگ روانى و یا سلاح گرم محدود نمى شود، بلکه سعى مى کنند از همه روش هاى ممکن و از جمله با ایجاد فشارهاى اقتصادى جبهه اسلام را تحت فشار قرار داده و اتحاد آنان را از بین ببرند. در صدر اسلام نیز مشرکان سعى کردند با محاصره اقتصادى مسلمانان در شعب ابى طالب، آنان را به تسلیم وادارند و زمانى که به دلیل استقامت مسلمانان از این راه سودى نبردند، تصمیم گرفتند روابط اقتصادى خود را با بنى هاشم و بنى مطلب قطع کرده، با آنان داد و ستد و ازدواج نکنند.

مبارزه با رهبرى مسلمین

«وَ إِذْ یمْکرُ بِک الَّذِینَ کفَرُوا لِیثْبِتُوک أَوْ یقْتُلُوک أَوْ یخْرِجُوک وَ یمْکرُونَ وَ یمْکرُ الله وَ الله خَیرُ الْماکرِینَ»30؛
یادآور زمانى را که کافران (درباره ات) با حیله و نیرنگ مى خواستند تو را به بند کشند یا بکشند و یا [از مکه] اخراجت کنند.
آنان نیرنگ و چاره اندیشى مى کنند، خداوند هم چاره اندیشى و تدبیر مى کند و خداوند بهترین تدبیرکنندگان است.
دشمنان اسلام از هیچ کوششى در راه نابودى مسلمانان، فروگذارى نمى کنند. آنان با انواع روش ها در صدد نابودى دین حق هستند. در این میان مبارزه با رهبرى مسلمین در سرلوحه اهداف آنان قرار دارد؛ چون مى دانند که سنگرهاى دفاعى اسلام از رهبرى او الهام مى پذیرد. در صدر اسلام پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله را ساحر و کاذب مى نامیدند31 و مى گفتند این چه پیامبرى است که با مردم معاشرت دارد و با آنان غذا مى خورد؟! و یا موقعیت او را مورد تردید قرار مى دادند که آیا واقعا او از طرف خداوند فرستاده شده است؟ و یا اظهار مى کردند که دین شما را تغییر داده و در زمین فساد مى کند! گاهى عنوان مى کردند که او دیوانه است و شاعرى است که افسونگرى مى کند و گاه مى گفتند او شخص گمراه و بدقدمى است که عامل زیانکارى جامعه است.32

مقابله نظامى

«لا یزالُونَ یقاتِلُونَکمْ حَتّى یرُدُّوکمْ عَنْ دِینِکمْ إِنِ اسْتَطاعُوا»33؛
و آنان پیوسته با شما مى جنگند تا ـ اگر بتوانند ـ شما را از دینتان برگردانند.
 

جمع بندی و نتیجه گیری

جنگ نرم در یک جمله یعنى تضعیف بال هاى سبز و سرخ نظام مقدس جمهورى اسلامى و کم رنگ کردن تأثیر ولایت فقیه و از بین بردن اشتیاق جوانان ما به شهادت طلبى34 و نهایتا افول نظام جمهورى اسلامى و در پى آن شکست اندیشه اسلام انقلابى و انتظار موعودى از نسل پیامبر گرامى اسلام که به یارى خداوند متعال و توجه نخبگان و همت جوانان انقلابى این مرز و بوم این اندیشه خام هیچ گاه به ثمر نخواهد نشست و تا رساندن انقلاب به انقلاب جهانى حضرت حجة ابن الحسن علیه السلام این نظام اسلامى با رهبرى ولایت فقیه و پشتیبانى مردم خداجوى و ظلم‌ستیز مستحکم تر از گذشته به حیات خود ادامه خواهد داد.
 

پی‌نوشت‌ها:

1. نهج البلاغه، نامه ها، شماره62، ص 452.
2. سوره یوسف، آیه 53.
3. بحارالانوار، ج 70، ص 24.
4. غررالحکم، ص 188.
5. سوره اسراء، آیه 53.
6. بحارالانوار، ج 24، ص 386.
7. نهج البلاغه خطبه 234.
8. سوره ممتحنه، آیات 2ـ1.
9. سوره منافقون، آیه 4.
10. نهج البلاغه، نامه 27.
11. سوره احزاب، آیه 60.
12. فقه الرضا علیه السلام على بن بابویه، ص 279.
13. مجموعه ورام تنبیه الخواطر، ج 1، ص 15؛ و همچنین عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2 ص 23.
14. سوره مائده، آیه 51.
15. نهج البلاغه، حکمت 287.
16. سوره حجرات، آیه 9.
17. سوره مائده، آیه 33.
18. برگزیده از تفسیر نمونه، ج 1، ص 512.
19. سوره توبه، آیه 32.
20. سوره ابراهیم، آیه 30.
21. سوره آل عمران، آیه 69.
22. سوره توبه، آیه 107.
23. سوره نساء، آیه 46.
24. سوره فصلت، آیه 26.
25. سوره کهف، آیه 56.
26. سوره زخرف، آیه 54.
27. سوره فجر، آیات 11ـ12.
28. سوره توبه، آیه 47.
29. سوره منافقون، آیه 7.
30. سوره انفال، آیه 30.
31. سوره ص، آیه 4.
32. ترجمه المیزان، ج 14، ص 354.
33. سوره بقره، آیه 217.
34. با الگوگیرى از حماسه حسینى و این سخن قاسم ابن الحسن علیه السلام در جواب سؤال عمو که فرمود: مرگ در نظر تو چگونه است. پاسخ داد: اهلا من العسل.
 

منبع:

جنگ نرم، حسین عبدى، دفتر نشر معارف، چاپ: سوم، تابستان 1390.