بیرق مذهبی و عاشورایی
پرچم یا بِیرَق یا دِرَفش همگی یک معنا دارند، بیرق با مضامین محرمی و مذهبی جزو هنرهای عاشورایی، نزد ایرانیان است. پرچم و بیرق عزاداری، بیشتر بر روی پارچه با خطوط مختلف ایرانی و اسلامی و شعارهای عاشورایی ساخته یا بافته می‌شود. در قدیم، پرچم نماد اتحاد و تمایز در جنگ‌ها به‌شمار می‌رفت و نشان از همبستگی یک ملت بوده‌ است. در طول تاریخ بعد از واقعه عاشورا تاکنون با فرا رسیدن ماه محرم یکی از هنرهای که مورد توجه هنرمندان بوده است، هنر ساخت بیرق و پرچم محرمی، عاشورایی و مذهبی است. پرچم در لغت‌نامه دهخدا جزء واژه‌های پارسی دسته‌بندی شده‌است، برخی محققان گفته‌اند این واژه ریشه خارجی دارد اما شواهدی در این باره در دست نیست. این واژه در آغاز به معنی دیگری بود اما بعدها در ایران جای واژه ترکی «بیرق» را گرفته‌ است.(برگرفته شده از کتاب تجلی عاشورا در هنر ایرانی، انتشارات آستان قدس رضوی)

بیرق عزاداری
بیرق عزاداری در ایام محرم بعد از حکومت آل بویه و سپس در عصر صفوی و قاجار رواج یافت. معمولا اکثر این بیرق ها از مضامین مذهبی و عاشورایی برخوردار و نماد شیر و خورشید که اشاره به وجود مقدس امیرالمومنین علی(علیه السلام) و تشیع داشت، در هر دوره به شکلی خاصی، بخصوص از دوره صفوی، مشاهده می‌شود که در دوران قاجار مورد توجه ویژه درباریان قرار می‌گیرد که در ایام عاشورا یعنی دهه اول محرم یا در سایر اوقات که تعزیه خوانی است، استفاده می‌شود و نیز به هنگام فوت شخص پادشاهان ایران در بالای عمارت‌های دولتی نصب می‌کنند، پرده‌اش از پارچه سیاهی است که بر روی آن شیر و خورشیدی رسم شده است(برگرفته شده از مأخذ پیشین).

خطوط ایرانی و اقلام سته در بیرق
عَلَم(پرچم) به رنگ سبز یا مشکی است و پنج پنجه یا گنبدی فلزی بر بالای چوب مشاهده می‌شود و معمولاً مثلث شکل است روی پارچه علم، نقش و تصویر شیر و شمشیر است و به علاوه جملات و آیاتی چون یدالله فوق ایدیهم، یا قمر‌ بنی‌هاشم یا من الله التوفیق و التّکلان، نصر من الله و فتح قریب، یا اسماء متبرکه: الله، محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)، علی(علیه السلام)، فاطمه(علیها السلام) حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) با انواع خطوط اقلام سته، از خط محقق و ریحان، ثلث و نسخ، توقیع و رقاع و خطوط ایرانی تعلیق و نستعلیق یا شکسته، که در اطراف آن با نخ ابریشم ساده و سفید گل‌دوزی شده و گل بوته‌هایی نیز در بین جملات خوشنویسی شده دیده می‌شود، گاه مشک آب و دست بریده و نمای خیمه‌ها بر علم‌های سیاه‌رنگی که با یا قمر بنی‌هاشم مزیّن است و ابریشم دوزی شده است. علم هم اکنون مورد استفاده و توجه فراوان است. معمولاً پارچه مثلث شکل آن را به نحوی بر چوب قرار می‌دهند که از یک قاعده آویزان است فعلاً بیشترین و بهترین علم‌ها ترکیب شده با پارچه‌ کار مشهد است(تعزیه در ایران ، صفحه۳۹۳).

نقوش روی بیرق
ذوالجناح - خیمه گاه - کوه - لشکر - دست بریده حضرت ابوالفضل(علیه السلام) در پای اسب به رنگ سفید که آغشته به خون است - کبوتر که کتیبه ای به نوکش گرفته است به رنگ سفید یا طوسی نام هیأت یا سفارش دهنده(واقف) معمولاً در گوشه‌هایی نوشته می‌شد. فرات و نخل دوخته می‌شود. این نقوش بیشتر در پرچم‌های مستطیلی که در جلو هیأت مورد استفاده قرار می‌گیرد نقش می شود. از دیگر صحنه‌های عاشورا که مورد استفاده این هنر قرار گرفته: ذوالجناح و لشکریان امام حسین(علیه السلام)و علی اکبر(علیه السلام) و... است، این‌هاجزو کارهای رده یک هنری می‌باشد، حاشیه ای دور تا دور پرچم دو چوبه از اشعار محتشم نوشته می‌شود و در وسط آن که خالی است در چهار گوشه آن اسم ائمه را می‌نویسند در این بیرق یک ترنج (دایره شکل) بزرگ قرار دارد که یا اسم هیأت و یا جمله یا حسین مظلوم(علیه السلام) نوشته می‌شود. معمولاً هر امامی سمبلی دارد که در داخل این ترنج قرار می گیرد، مثلاً برای امام حسن(علیه السلام) عکس تابوت و برای امام رضا(علیه السلام) گنبد بارگاه و نیز امامان دیگر به همین طریق مورد استفاده قرار می‌گیرد، گاهی اوقات نماینده هیأت، یک پرچم است که مشخصات هیأت در داخل ترنجی در گوشه پرچم آورده می‌شود این مشخصات در داخل دایره و یا فرم‌هایی به شکل‌های زیر به چشم می خورد از دیگر نقوش مورد استفاده بر روی بیرق‌ها، بارگاه امام حسین(علیه السلام) به همراه دو شیر و خورشید در طرفین این حرم می‌باشد. اشعار محتشم دور تا دور این پرچم مستطیل شکل دوخته می‌شود و اشعاری از این قبیل:
افتاد دست راست خدایـا ز پیــــکرم 
بردامن حسین برسان دست دیگرم
از زبان حضرت ابوالفضل(علیه السلام) 

تزیین علم تعزیه با پارچه و بیرق
در روز هفتم محرم هر سال در حرمخانه، زمانی که مرحومه مهدعلیا والده شاهنشاه(همسر محمدشاه، مادر ناصرالدین‌شاه و ملکه ایران) حیات داشت بسته می‌شد و بعد از فوت آن بانو مخدّره سرکار نواب علیه عالیه انیس الدوله، مباشر این کار بود. در این روز جمعی از شاهزاده خانم‌ها و خاتون‌ها محترمه را به حرمخانه دعوت می‌کردند و علم را با پارچه‌های و بیرق‌های بسیار نفیس از زری و ترمه و پارچه بنارس می‌آراستند و جقه مرصعی که از نادر‌شاه مانده بود به این علم می‌زدند طوقش پنجه طلا بود و با تشریفات خاصی از حرمخانه بیرون می‌آوردند و به فرّاشباشی و خدمتکاران تحویل می‌دادند. او به قاپوچی باشی(دربان) تسلیم می‌کرد. قاپوچی(دربان) باشی بر دست می‌گرفت و در جلو فراشان که به طور دسته جمعی نوحه می‌خواندند حرکت می‌کرد تا این که به تکیه دولت می‌رسید این علم تا روز عاشورا به دست فراشباشی و خدمتکاران سپرده می‌شد و او در عصر روز عاشورا به خواجه باشی تحویل می‌داد آنگاه به حرمخانه می بردند و باز می‌کردند( همان ماخذ، شماره۳۴، صفحه ۳۲ و ۲۵). علم (alam )پرچم، لواء در مراسم تعزیه داری مخصوصا برای دسته گردانی، هر محله علم یا علامت مخصوص به خود داشته است که از علم‌های محله‌های دیگر متمایز بوده و هنگام عزاداری اهل محل به دنبال آن به راه می‌افتادند و سینه زنی و نوحه خوانی می‌کردند(دایره المعارف فارسی جلد دوم بخش اول صفحه ۱۷۵۹).

تزیین بیرق‌ها
ریشه، منگوله چوب صاف و خوش تراشی که به سر آن قبه‌های برنجی و یا پنجه‌های به یاد دست های با وفای حضرت ابوالفضل (علیه السلام) با جنس آلیاژ برنجی وصل می‌شود. ریشه‌ها معمولاً سبز می‌باشد یراق‌های طلایی که خواهنده در صورت لزوم به بیرق می دوزد و آستر می‌کند. معمولاً در کرمان و یزد ترمه‌های اصلی دستباف را رویش نقش و نگار می‌دوختند و برای روی ضریح امامزادگان یا پرچم استفاده می‌شد(برگرفته شده از مأخذ پیشین).
 
رنگ مورد استفاده
رنگ پارچه‌ها بیشتر مواقع مشکی و در بعضی مواقع سبز، نشانه مظلومیت می‌باشد که هم در مذهب جایی دارد و هم به سلیقه افراد بستگی دارد نقوش ذوالجناح به رنگ سفید - خیمه گاه قهوه‌ای و طوسی کبوتر به رنگ سفید یا طوسی به کار می‌رود و رنگ پرچم که مورد استفاده قرار می‌گیرد: مشکی – سبز – سفید و قرمز می‌باشد.
 
انواع دوخت در این هنر
برجسته دوزی(حوله دوزی) که سایه روشن‌های مختلفی در روی کار به وجود می آورد و قلاب‌دوزی نیز می‌باشد

گوناگونی فرم‌ها
۱) مستطیل جلو هیات (دو طرفش چوب می‌خورد) 1/80×2/5
۲) مثلث قائم الزاویه که معمولاً به صورت جفتی باید باشد و چپ و راست دوخته می‌شود یعنی دو تا از این فرم بیرق‌ها به هم دوخته می‌شود که از دو طرف خوانده شود. (نوع تک چوبه) البته این بیرق‌ها به صورت دوتایی هم مورد استفاده قرار می‌گیرد.
جنس پارچه
جنس پارچه پرچم ها، معمولاً از پارچه فوتر(که خارجی بود) استفاده می‌کردند و همچنین از پارچه ماهوت(ماهوت نوعی پارچه تمام‌پشم) که ایرانی بود و در حال حاضر موجود نیست اکنون از مخمل ونوس و ماهوت و پارچه ای نخی به نام جیم استفاده می شود.

جنس نخ
نخی به نام خامه را که مردم عامی ابریشم می‌گویند، رنگ می‌کنند که البته رنگ آن با ثبات نیست زیرا در مقابل آفتاب و یا باران رنگ خود را از دست می‌دهد. بهترین نوع نخ مورد استفاده در این هنر کاموا می‌باشد که به نخ رده یک مشهور است این نخ را باز می‌کنند و در دوخت و دوزمورد استفاده قرار می‌دهند.

بیرق دوزی
این هنر حدود ۱۵۰ سال پیش، همزمان با آمدن چرخ خیّاطی به ایران به وجود آمد که به تدریج شاخ و برگ‌های بیشتری یافت و در کنار آن گل‌دوزی بر روی بقچه، جانماز، سوزنی دیده می شود. این هنر تا سال ۵۵ رونق داشت و بعد از آن مقداری افت کرد و در حال حاضر هم کم و بیش رونق دارد.

تاریخچه سوزن‌دوزی
سوزن‌دوزی یا نخ‌دوزی یا گل‌دوزی یکی از روش‌های دیرینه آرایش پارچه بافته شده است. در غرب ایران قطعاتی از منسوجات سوزن‌دوزی شده با نقش‌های پیچیده که تاریخ ساخت آن‌ها به شش هزار سال پیش از میلاد می‌رسد پیدا شده است. نقش‌های دیواری قبور مصر، سوزندوزی‌هایی را نشان می‌دهد. جامه‌های اعیان به روی نقش‌های برجسته تخت جمشید نیز حکایت از رواج گل‌دوزی در آن زمان می‌کند. اسکندر چندان از شکوه و زیبایی گلدوزی‌های ایرانی به شگفت آمد که نمونه هایی از آن‌ها را برای هم وطنهایش فرستاد. خوشبختانه نمونه‌های بسیار عالی گل‌دوزی این دوره از کشفیات(پازیریک) به دست آمده است. به روی یک زین پوش، تصاویر گل و گیاه نقش شده و نمونه‌های دیگر به تصاویر حیوانات و اشکال منقّش هستند و گاه سبک آن‌ها کاملاً امروزی به نظر می‌آید زربفت‌های متعلق به سده سوم پیش از میلاد در حفاری‌های جنوب روسیه در نیمۀ سده نوزدهم کشف شد. نخ زرینی که به ظرافت تابیده و به پارچه پشمی دوخته شده تصویر برگ‌های مو و پیچک را پدید آورده است.(برگرفته شده از کتاب تجلی عاشورا در هنر ایرانی صفحه 72 و 73 و 74).

فلوروس تاریخ‌نویس
فلوروس florus تاریخ‌نویس شرح داده است که چگونه در سال ۵۳ پیش از میلاد سپاهیان خسته رومی در واپسین نبرد با ایرانیان در شام هنگامی دست از نبرد برداشتند که ایرانیان درفش‌های خود را که از پارچه‌های زربفت و به رنگ‌های درخشان دوخته شده بود گشودند. با هجوم مغول عناصر هنر چینی نیز به سوزن‌دوزی راه یافت و اگرچه هیچ اثر سوزن‌دوزی ایرانی متعلق به این دوره باقی نمانده ولی «فیلیس آکرمان» از روی مینیاتورها، سوزندوزی‌ها و گلدوزی‌های آن دوره را خوب توصیف کرده است.(برگرفته شده از کتاب تجلی عاشورا در هنر ایرانی صفحه 72 و 73 و 74).

فیلیس آکرمان، مورخ آمریکائی 
فیلیس آکرمان با بررسی دقیق خود نشان میدهد که سوزن‌دوزی یا گل‌دوزی بر سه گونه است:
1)نخست گونه ای که زمینه اصلی بافت را سراسر از بخیه می‌پوشانند تا زمینه تازه ای از رنگ و نقش به وجود آید.
2)شیوه دوم مانند زری بافی است که با نقش‌های دوخته شده بر روی زمینه کاملاً متناسب و هماهنگ است بیشتر گلدوزی‌ها و سوزندوزی‌های ایرانی امروزه از همین گونه است. 3)گونه سوم، سوزندوزی به خالص ترین شکل است که باید آن را نمودار بالاترین پایه پیشرفت این هنر دانست(سیری در صنایع دستی ایران صفحه ۲۱۸ ،۲۱۷).

شاردن جهانگرد فرانسوی
شاردن در اثر مفصل خود راجع به ایران دوره صفوی ظرافت هنر گلدوزی‌های ایرانی را که به نظر او برتر از گلدوزی‌های اروپایی و ترکی است می ستاید.

قلاب‌دوزی از رشت تا مهاباد
قلاب‌دوزی که در گذشته در شهرستان رشت کاملاً رایج بود و عدّه زیادی از افراد بومی منطقه به آن اشتغال داشتند در حال حاضر از گستردگی پیشین برخوردار نیست ولی در عین حال تنها مرکز تولید مصنوعات قلاب‌دوزی محسوب می‌شود و گویی این‌که هم اکنون نوعی قلاب‌دوزی شبیه آنچه در رشت جریان دارد در مهاباد نیز رایج است ولی هیچ‌گونه شباهتی بین تولیدات این دو شهر به چشم نمی‌خورد چرا که قلاب‌دوزی رشت و مهاباد، اگر چه هر دو به یک شیوه انجام می‌شود و ابزار کار و نقوش آن‌ها نیز تقریباً همسان است، اما تولیدات مهاباد عمدتاً در بردارنده رنگ‌های سیاه و سفید است و فاقد تنوع رنگ محصولات رشت می‌باشد.(برگرفته شده از کتاب تجلی عاشورا در هنر ایرانی صفحه 75 و 76).

ابزارکار قلاب‌دوزان
ابزارکارقلاب‌دوزان، بسیار ساده و کم حجم و ارزان قیمت است و مهمترین آن وسیله ای است فلزی و تا حدودی شبیه به قلاب‌های معمولی با این تفاوت که قسمت نوک آن بر خلاف سایر قلاب‌ها تیز و فاقد انحنای قلاب‌های عادی می‌باشد و در عوض دارای یک بریدگی مورب در فاصله پنج میلی‌متری نوک قلاب است این وسیله که متشکل از میله ای هفت سانتی‌متری است در انتها به سطحی قاشق مانند با ضخامت تقریبی پنج میلی‌متر ختم می‌شود و دارای دسته ای خرّاطی شده می باشد.

جریده، وسایل کار قلاب‌دوزان
«جریده» یکی از وسایل کار قلاب‌دوزان است که مشتمل بر دو قطعه چوب به طول صد سانتی‌متر و عرض ده سانتی‌متر و ضخامت پنج سانتی‌متر می‌باشد که از یک سو به وسیله میخ به یکدیگر متصل و در سوی دیگر به وسیله مانعی که در فاصله چهل سانتی‌متری از انتهای وسیله گذاشته شده از یکدیگر جدا می‌شود و حالتی تقریباً گیره مانند دارد و به راحتی می‌توان آن را به نجّار سفارش داد یا با کمک دو قطعه تخته صاف تهیه کرد پارچه مورد نیاز در قلاب‌دوزی ماهوت مرغوب به رنگ‌های تیره مانند: سیاه، آبی، سبز، زرشکی، قرمز تند، قهوه‌ای و نیز نخ ابریشمی طبیعی تابیده(چپ تاب) در رنگ‌های متنوع و دلخواه است.(برگرفته شده از کتاب تجلی عاشورا در هنر ایرانی صفحه 75 و 76).

شیوه کار
طرحی را که باید روی پارچه ماهوتی پیاده کنند قبلاً روی کاغذی که ابعاد آن کمی بزرگتر از اندازه پارچه ماهوت است ترسیم می‌کنند و سپس با یک سنجاق تمامی خطوط طرح را روی کاغذ با فواصل نزدیک به هم سوراخ می‌کنند آن‌گاه مقداری گچ روی کاغذ ریخته، کاملاً آن را روی صفحه کاغذ می‌گسترانند تا از داخل سوراخ‌های کاغذ بر روی ماهوت نقش بندد بعد از برداشتن کاغذ از روی ماهوت طرح مورد نظر روی ماهوت قلم گیری شده، صنعتگر با کمک قلابی که ساختمان آن تشریح شد شروع به دوخت می‌کند.
البته باید متذکّر شد که امروزه برای تسریع در کار از چرخ‌های مخصوص گلدوزی که اجرا کننده نوع دوخت قلاب‌دوزی ساده و برجسته دوزی برروی ماهوت است استفاده می‌کنند(کلیاتی درباره صنایع دستی روستایی ایران صفحه ۱۰۲ و ۱۰۱).

سوزن‌دوزی با قدمت بسیار طولانی
این سوزن‌دوزی غنی و زیبای ایرانی سابقه ای بس طولانی دارد و سابقه آن را ۳۳۰ تا ۵۵۰ سال قبل از میلاد دانسته‌اند. حفاری‌های لولان منتها الیه شرق ایران پرده از ابهامی که در رواج کامل این هنر در ایران داشته، برمی‌دارد. این هنر ارزنده اکنون در رشت و اصفهان و مشهد پابرجاست و هنرمندان رشتی و اصفهانی به ویژه در سده‌های دهم تا آغاز سده چهاردهم هجری قمری این هنر را به حد کمال رسانیده و توانسته اند با قطعات ماهوت یا مخمل الوان عکس اشخاص را با البسه و اسلحه و جواهرات زینتی و نیز مجالس مختلف را به خوبی روی پارچه به نمایش گذارند و به نظر بیننده چنان می‌نماید که نقاش ماهری عکس شخص یا مجلسی را با قلم کشیده است. البته باید متذکر شد، که امروزه در مشهد این هنر با چرخ مخصوص قلاب‌دوزی انجام می‌گیرد که در شیوه برجسته دوزی یا حوله دوزی آن طرح‌ها را بسیار زیبا و بر جسته می دوزند در طول تاریخ شیوه قلاب‌دوزی تغییرات زیادی یافته و در هر برهه از زمان یک نوع قلاب‌دوزی مرسوم شده است.(برگرفته شده از کتاب تجلی عاشورا در هنر ایرانی).
 
شیوه معرق کاری پارچه زمینه
قلاب‌دوز نقش را به روی پارچه زمینه منتقل می‌کند. سپس جاهای مشخص کادر بندی شده زمینه را از زمینه بریده، در می‌آورد. پس از آن رنگ دیگری از جنس زمینه را با توجه به هماهنگی رنگ‌ها به همان شکل جدا شده از متن بریده و آن را در جای خالی قرار می‌دهد و بخیه دوزی می‌کند سپس با دست و با کمک نخ‌های الوان ابریشمین و قلاب، قلاب‌دوزی می‌کنند. که این شیوه نیز یکی از شیوه‌های مشکل متداول بوده است. تنها استادی که در این شیوه قلاب‌دوزی توانایی بسیاری داشته، می‌توان (استاد حسین رشتی) را نام برد که در حال حاضر آثار جالب او زینت بخش قسمت بافت و دوخت شده است(سوزن دوزی صفحه۶۹،۷۲).

تاریخچه بیرق قبل از اسلام
علم و درفش، فی الواقع دارای مفهوم واحدی است و شاید یکی از دیگری کوچکتر باشد و یا این که لواء همان رایت باشد به این معنی که در زمان جنگ رایت را لواء می خواندند که به اصطلاح کنونی درفش و بیرق و نظایر آن نام دارد، به هر حال درفش از روزگاران باستان معمول بوده است و مصریان در جنگ و صلح درفشی داشته‌اند و دیگران از آن‌ها گرفته‌اند. عرب‌های پیش از اسلام نیز پرچمی داشته‌اند و هر درفشی مخصوص قبیله ای بوده است(سیاحت‌نامه شاردن جلد اول صفحه ۴۶۱).

تاریخچه بیرق در اسلام و ایران
بِیرَق:(beyrag) یا دِرَفش:(darafs) تکه‌ای پارچه، معمولاً دارای نقوشی برای تمییز دادن، به عنوان نماد یک مملکت و ملت یا برای علامت دادن و تزیین به کار می‌رود و معمولاً به کناره نیزه یا به ریسمانی متصل است به طوری که هر گاه لازم شود، بتوان آن را برافراشت، شکل و اندازه آن متفاوت است. ولی اغلب به شکل مستطیل یا مربع است. به کار بردن بیرق به عنوان نماد در مصر قدیم و آشور و نزد یهودیان معمول بوده است و در کتاب مقدس مکرر به بیرق اشاره شده است.

بیرق و پرچم در صدر اسلام
شقه، حریر رنگینی است که بر سر علم و نیزه و کلاه خُود بندند (برهان). (ناظم الاطباء). پارچه که بر سر علم بندند(لغتنامه دهخدا ، جلد۱۱ ، صفحه ۴۹۹ ، ۴۹۸). درفش در میدان جنگ مهم است چنان که اگر درفش بیفتد، سپاهیان از میدان می‌گریزند در قسمت مربوط به اعراب جاهلیت گفتیم، که یکی از مناصب معمول میان قریش حمل درفش بوده است و در آن ایام درفش خود را «عقاب نشان» می‌گفتند و هنگام پیکار آن را به پرچم‌دار تازه یا بیرق‌دار دائمی می‌دادند، معمولاً بیرق قریش، گاه در دست تیره اموی و گاه در دست تیره عبدالدّار بود. ظاهراً قریش نام عقاب را از رومیان گرفته بودند چراکه علامت رسمی دولت روم عقاب بوده که آن را بر روی کاخ‌ها و عمارات رسم می‌کردند. رنگ پرچم قریش در جاهلیت معلوم نیست که چگونه بوده است ولی پرچم‌های پیامبر(صلی الله علیه و آله) گاه سیاه می شد و گاه سفید و آن گونه که از منابع استفاده می شود، آن پرچمی را که علی (علیه السلام) حمل می کرد غالباً سیاه بود که همان پرچم عقاب بود.ابن اسحاق می گوید: آن پرچمی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) به مصعب بن عمیر داد سفید بود(سیره ابن هشام، ج 1، ص 612.) پرچم‌های اوس و خزرج در جاهلیت سبز و سرخ بود و هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) به مدینه آمد آن‌ها را همان گونه نگهداشت(مغازی واقدی، ج 3، ص 612.)
 
بیرق علویان و امویان
امویان بیرق سفید و عباسیان و شیعیان بیرق سبز به کار می‌بردند تصویر بیرق بر اشیاء مختلف در مینیاتورها دیده می‌شود و یکی از قدیمی‌ترین این تصویرها بر یک بشقاب ایرانی از قرن ۱۵ میلادی منقوش است(دایره المعارف فارسی جلد اول  بخش اول صفحه ۵۳۱ ،۵۳۰).

بیرق‌های بنی عباس
پس از ظهور اسلام و اختلاط عرب با مردمان مصر، شام و ایران، پرچم و بیرق‌های اسلامی از تیره‌ها و شعبه‌های مختلف متنوع و متعدّد شدند و از حیث رنگ و شکل و قد و غیره گوناگون گشت. فی المثل در حکومت عباسیان درفش های بلندی ساخته می‌شد، از درفش ابو مسلم خراسانی برای دعوت عبّاسیان به قیام تا درفش مهدی عباسی و درفشی مخصوص متوکل عباسی، درفش و پرچم مأمون که هر کدام نام و شکل خاص داشته‌اند.
 
بیرق‌های خلفا فاطمی
در خلفا فاطمی و پادشاهان اسلام، هر کدام بیرق و پرچم بیشتری داشتند، نشان از قدرتمندی خود می‌دانستند. و درفش‌های گوناگونی ساختند و هنگامی که «العزیز بالله فاطمی» به نیت تسخیر شام حرکت کرد، پانصد بیرق و پرچم همراه داشت. اغلب اوقات خلفا و پادشاهان و کسانی که به سرداری سپاه برگزیده می‌شدند نام خود را بر روی درفش با خطوط مرسوم زمان خود می‌نگاشتند، فی المثل روی بیرق ابن یحکم «کامه رایقی» نوشته شده بود زیرا او خود را به«ابن رایق» نسبت می‌داد. از این پرچم ها برای ترساندن لشگر مقابل استفاده می‌کردند. 
خلفای فاطمی مصر برای تهیه درفش و نظایر آن تشکیلات مخصوصی داشتند و طی صد سال سالیانه هشتاد هزار دینار مخارج آن تشکیلات بود و علاوه بر پرچم، انواع واقسام اسلحه و زین و برگ طلا کاری و نقره کاری در مخزنی روی هم ریخته بودند ولی سرانجام این مخزن طعمه حریق گشت و بیش از هشت میلیون دینار اثاث و اسلحه و مهمات بر باد رفت و فقط اندکی از ذخایر مخزن باقی ماند که درفش موسوم به «لواء الحمد» از آن جمله است.(برگرفته شده از کتاب تجلی عاشورا در هنر ایرانی).

رنگ بیرق خلفای اسلامی
از رنگ پرچم، بیرق و درفش عهد جاهلیت اطلاعی در دست نیست، فقط همین قدر مسلّم است، که درفش عقاب سیاه‌رنگ و بیرق حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز سیاه فام بوده است، صاحب آثار الاول می نویسد: بعضی از پرچم، بیرق یا درفش حضرت رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) سفید رنگ بوده اما درفش امویه سرخ فام، ولی کسانی که به نام علویان دعوت می‌کردند بیرق سفید داشتند طرفداران بنی عباس درفش سیاه داشتند و به طور کلی شعار(به جمله‌ای که در پایین پرچم یا نشان یک منطقه سیاسی یا جغرافیایی نوشته می‌شود و این جمله بیان‌کننده دیدگاه و نظر مردم آن جامعه نسبت به سرزمین و محیط اطراف خود هست) عبّاسیان رنگ سیاه بود و آن را علامت سوگواری شهدای بنی‌هاشم می‌دانستند و به هر حال خلفای عباسی را مسوده(سیاه پوشان) می‌نامند و پس از این که علویان بر عبّاسیان حمله کردند و میان هاشمیان تفرقه افتاد درفش خاندان ابوطالب سفید بود و به همین جهت آن‌ها را مبیضه (سفید پوشان) می‌خواندند و علی الظاهر شیعیان حضرت علی(علیه السلام) درفش سبز رنگ داشته‌اند چنان که مأمون پس از بیعت با حضرت امام رضا(علیه السلام) سپاهیان خود را فرمان داد که لباس سیاه را از تن به در بیاورید و لباس سبز به تن کنید و پس از به هم خوردن بیعت از نو شعار رسمی عباسیان سیاه گشت، اما پادشاهان برابره(بربرهای آفریقا) پرچم گوناگون ابریشمی داشتند که آن را زرکوب می‌کردند. درفش سلاطین ترکیه منگوله‌ای از مو داشت که آن را به ترکی (چتر و یا شالش) می‌خواندند و آن علامت سلطنت بود و بعدها پرچم ترکان نیز متنوع و متعدد شد و آن را «سنجق» می‌نامیدند.(برگرفته شده از کتاب تجلی عاشورا در هنر ایرانی).
 
اعطای بیرق
در ابتدای ظهور دین اسلام هنگامی که خلفا می‌خواستند سپاهی به میدان جنگ اعزام دارند درفش‌های متعدّدی تهیه می‌کردند و بیرقی را به فرمانده یا امیر قبیله می‌دادند و برایشان دعا می‌کردند و آن‌ها را به بردباری و دلیری و فداکاری می‌خواندند. اعطای درفش به حکّام: هنگامی که فردی را به حکمرانی کشوری می‌گماشتند به او درفش اعطا می کردند، چرا که حکّام اسلامی فرمانده سپاهیان نیز بودند اعطای درفش زمان و موقع معیّنی داشت و بر حسب دستور اخترشناسان ساعات سعد و نیکو برای این امر انتخاب می‌شد. خلفای عباسی برای مرزبانان و حکام نیز پرچم‌های اعطا می کردند و پرچم و بیرق‌ها را با شکوه و جلال از دارالخلافه بیرون می‌بردند. انجام این مراسم با شان و شوکت خلفا متناسب بود، با این تفاوت که تعداد پرچم و طبل‌های موکب خلیفه بیشتر بود و رنگ درفش حکام با آن‌ها اختلاف داشت.(برگرفته شده از کتاب تجلی عاشورا در هنر ایرانی).​​​​​​​​​​​​​​
 
بیرق در ایران قدیم و یونان و روم
در ایران قدیم درفش کاویان معروف است، در دوره کورش بیرق سفید با نقش عقاب زرین به کار می‌رفته است. یونانیان در اوایل قطعه‌ای زره را که بر نیزه‌ای نصب شده بود به عنوان بیرق به کار می‌بردند. بعدها، شهرهای یونان هر یک بیرقی مخصوص به خود داشتند در نزد رومیان نیز استفاده از بیرق معمول بود و پس از این که قنسطنطینه به مسیحیت گروید بیرقی که عبارت از پارچه ابریشم ارغوانی با نام حضرت عیسی(علیه السلام) به حروف یونانی بود، معمول ساخت. بیرق‌های اولیه در اروپا جنبه دینی داشت و قدیمی ترین آن‌ها بیرق دانمارک است که صلیبی سفید بر آن منقوش می‌باشد. در قرون وسطی بیرق‌های متعدّد به کار می‌رفت به کار بردن پرچم ملی از اواخر قرن ۱۸ میلادی معمول شد. پرچم در دوره حکومت اسلامی اهمیتی بسزا داشت. در زمان پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آل و سلم) پرچم را لواء(leva) و گاهی علم(alam) و نیز رایة(صورت فارسی: رایت) (rayat) می‌گفتند، ولی لفظ اخیر ظاهراً منحصر به بیرق اسلام نبود.
 
نمادهای مختلف در بیرق‌ها
در دوره اسلامی اهمیت خاصی به بیرق داده می‌شد، در زمان پیغمبر(صلی الله) آن را «لواء» و نیز«رایة» می‌گفتند، امویان بیرق سفید عبّاسیان و شیعیان بیرق سبز به کار می‌بردند. ایرانیان نیز در دوره‌های مختلف تاریخ خود بیرق‌های مختلف با نقوش و اشکال گوناگون به کار برده اند. درفش کاویان معروف است و در دوره کورش، بیرقی سفید با نقش عقاب زرین به کار می‌رفته است و دیگر پادشاهان قدیم ایران، خورشید را به عنوان علامت روی درفش یا بیرق خود انتخاب می‌کردند و گاهی ماه زرّین بر بالای درفش قرار می‌گرفته و قدیمی ترین آثار که در دست است به ۱۴۵۰ سال قبل از میلاد تعلق دارد در ایران اسلامی اولین بیرقی که دارای نقش شیر و بر بالای آن ماهی زرّین بود تعلّق به سلطان مسعود غزنوی داشت.

نماد شیر و خورشید در عصر صفوی
در عهد بعضی از سلاطین سلجوقی نیز بر بیرق نقش شیر دیده شده است و علامت بیرق مغول‌ها، در دورۀ اولجایتو، از یک قسمت مربع و حاشیه دار و از یک قسمت اضافی که دو زبانه داشت تشکیل شده بود و نقش شیری ایستاده در قسمت مربع و حاشیه دار قرار داشت بیرق آق‌قویونلو نقش گوسفند و خورشید داشت و در زمان شاه طهماسب خورشید بر پشت بره بود از دوره شاه عباس به بعد نقش بیرق رسمی شیر و خورشید بود و بیرق‌های نوک باریک بارنگ‌های مختلف و پارچه‌های قیمتی به چشم می‌خورد روی این بیرق‌ها را با آیه ای از قرآن با انواع خطوط اقلام سته، از خط محقق و ریحان، ثلث و نسخ، توقیع و رقاع و خطوط ایرانی و شمشیر ذوالفقار علی(علیه السلام) یا شیری که خورشید طالع بر پشت داشت نقش می‌کردند.(برگرفته شده از مأخذ پیشین)

مشخصات بیرق در عهد صفویه
بیرق‌های ایران در عهد صفویه در موزه بحری کرونبورک kronborg در نزدیکی هلزینگور Helsingoreدر کپن‌هاک در دانمارک دو پرده ابریشمی موجود است، که بیرق ممالک مختلفه بر روی آن‌ها با رنگ‌های مختلف هر بیرقی بافته شده است. در این پرده‌ها که از قراین معلوم در قرن شانزدهم میلادی بافته شده صورت پنج بیرق ایران دیده می‌شود، که به شرح آن می‌پردازیم:

1)اول بیرقی است چهار گوش که متن آن سفید است و در وسط آن سه شیر سیاه دیده می شود که دو تا در بالا و یکی در پایین به فاصله مساوی از یکدیگر تصویر شده است و در پهلویش نوشته شده: Etandard duprince بیرق شاهزاده (شاه)(سیاحت نامه شاردن ، جلد اول ، ص ۴۶۶ ، ۴۶۵ ، ۳۶۳).

2)دوم بیرقی است بزرگتر، که در کنار آن نوشته شده «بیرق شاه» (شاهنشاه) و شکل آن از این قرار است، در پنج قسمت موازی افقی اول زمینه آبی، دارای دو ستاره پنج پر و دو هلال در طرفین و ستاره‌ای در وسط که ستاره‌ها به رنگ سفید است. دوم زمینه زرد و دارای دو خط متقاطع به شکل +، عریض و سفید. سوم زمینه سبز دارای تصویر یک قبضه شمشیر است به شکل افقی و در منتها الیه آن در جانب راست دو هلال که وسطش یک ستاره سفید پنج پر دیده می‌شود چهارم زمینه زرد و عیناً قرینه قسمت دوم(زمینه زرد) است. پنجم نیز کاملاً قرینه قسمت اول و دارای زمینه آبی است، رنگ هلال‌ها و ستاره‌ها و چلیپاها و شمشیر یادداشت نشده است.(سیاحت نامه شاردن ، جلد اول ، ص ۴۶۶ ، ۴۶۵ ، ۳۶۳).

3)سوم بیرقی است که در کنار آن نوشته شده(ایران) و شکل آن از این قرار است(در پنج قسمت موازی افقی اول سه هلال رو به مشرق دوم زمینه آبی که در چاپ سیاه دیده می شود سوم باز سه هلال رو به مشرق چهارم زمینه آبی که در چاپ سیاه دیده می‌شود، پنجم باز هم سه هلال روبه مشرق سه نیم‌دایره بزرگ و کوچک نیز نزدیک دسته بیرق دیده می‌شود) رنگ هلال‌های نه گانه و زمینه قسمت‌هایی که هلال‌ها در آن‌ها منقوش است و همچنین سه قسمت نیم‌دایره بزرگ و کوچک نزدیک دسته بیرق، یادداشت نشده است 4)چهارم بیرقی است که در کنار آن نوشته شده بیرق تجارتی و شکل آن از این قرار است زمینۀ بیرق سفید، کلمه شیر سرخ و شیر و خورشید(بدون شمشیر) زرد طلایی در میان دایره‌ای با دندانه‌های کج پنجم همین قسمت بیرق تجارتی است. که بزرگتر نقش شده است(سیاحت نامه شاردن ، جلد اول ، ص ۴۶۶ ، ۴۶۵ ، ۳۶۳).

بیرق رنگی در عصر نادر شاه
بیرق زمان صفویه دو زبانه و نوک تیز بود و نقش شیری ایستاده با دم علم کرده داشت و خورشید طالع در آسمان مصور بود بیرق‌های سلطنتی زمان نادرشاه، از پارچه راه راه به رنگ‌های قرمز، آبی و سفید و زرد بود و بعضی گفته اند که نقش شیر و خورشید را هم داشته است.

نقش بیرق شیر و خورشید در عصر قاجار
از نقش بیرق زمان آغا محمد خان اطلاع دقیق در دست نیست اما در دوره فتحعلی‌شاه همان شیر و خورشید دوره صفویه بوده است و بعضی از آن‌ها مزیّن به نوارهای تافته سفید و ریشه‌های زرّین با زمینه‌های سرخ رنگ است و بر بالای آن پنجه ای از نقره قرار داشت که مُعرف دست حضرت علی(علیه السلام) بود و بیرق‌های کوچک با زمینه آبی که در بالای آن‌ها نیزه زرین نصب شده بود معمول و متداول بوده است(ایرانشهر ، جلد ۲ ، صفحه۹۵۰).

فرم مثلث در بیرق‌ها
سرهنگ گاسپار دروویل(فرانسوی) در سفر نامه خود می‌نویسد: درفش‌های بزرگ و کوچک ایرانیان در عهد فتحعلی‌شاه دارای نقش دولتی است، که شیر خفته‌ای است در برابر خورشیدی در حال طلوع. این بیرق‌ها مزیّن به نوارهای تافته سفید و ریشه‌های زرّین است. بیرق‌های بزرگ سرخ است و بالای آن دستی است از نقره که دست علی(علیه السلام) باشد بیرق‌های کوچک کبود است و در بالای آن نیزه زرینی است که به تیزی نیزه‌های سواران اروپایی است. پارچه درفش‌هایی که دروویل، تصویر آن‌ها را در کتاب خود آورده است، شکل مربع دارد و از این جا پیدا است همان طور که دولت ایران سربازان و افسران خود را البسه اروپایی می‌پوشاند و سپاه خود را به شیوه نظام نوین اروپا می‌آراست شکل پارچه درفش را نیز از اروپاییان اقتباس می‌کرد و شکل مثلثی سابق را متروک گذاشته بود(چون شکل پارچه مربع مستطیل درفش از اروپاییان اقتباس شده بود و تقلید از آن از نظر مذهبی، تشبّه به غیر مسلمان، شمرده می‌شد و جایز نبود، از این رو در مسجدها و تکیه‌ها و مراسم و دسته‌های مذهبی، به همان شیوه قدیم از علم‌های رنگارنگ مثلثی شکل استفاده می‌کردند که هنوز هم بدان منوال است فقط در چند سال اخیر است که کم کم حمل علم‌های چهارگوش نیز در دسته‌های مذهبی دیده می‌شود)

شیر و خورشید و ذوالفقار در بیرق‌ها
در کتاب انگلیسی به عنوان : national Costumes in persia تألیف « فردریک شوبرل» (Fredric schoberl) از سری کتاب‌های (World in Miniature) که در زمان فتحعلی شاه در لندن چاپ شده در صفحه ۱۹۹ ضمن بحث راجع به قشون عهد فتحعلی‌شاه می‌نویسد: هر فوجی درفش مخصوص به خود دارد این درفش‌ها به رنگ‌های گوناگون و به اقسام مختلف است و از پارچه‌های گرانبها ساخته شده و مثلثی شکل و گوشه‌دار می‌باشد و بر روی آن‌ها شعارهای مذهبی یا آیاتی از قرآن به خط نسخ و ثلث نوشته شده و روی اغلب آن‌ها شیر و خورشید یا ذوالفقار (شمشیر دو تیغه امام علی(علیه السلام) نقش شده است( مجله هنر و مردم، شماره ۳۱ صفحه۲۰، ۱۳، ۱۵).

نماد شیر و خورشید از زردشت تا قاجار
آقای یحیی ذکاء در مقاله تاریخچه تغییرات و تحولات درفش چنین می نویسد: برای هر دولت نشانی ترتیب داده اند و دولت علیه ایران را هم نشان(شیر و خورشید) متداول بوده است که قریب سه هزار سال بلکه از عهد زردشت، آفتاب را مظهر کامل و مربّی عالم می‌دانسته‌اند و به این سبب او را پرستش می‌کرده‌اند. احمدنقاش معاصر محمدشاه در سال ۱۲۶۰ هـ . ق تابلو رنگ روغنی بزرگی رسم کرده است که در این تابلو تصاویری شبیه سواره محمدشاه با لباس و کلاه جواهر نشان و حاجی میرزا آقاسی و بعضی از شاهزادگان و سرداران سوار بر اسب در اطراف او نقاشی شده‌اند و همچنین در صفوف لشکریان که با جامه‌ها و سلاح‌های آن روزگار نمایش داده شده‌اند. هر جای تصویر چند درفش پیدا است که پارچه یکی از آن‌ها به رنگ‌های مختلف و گویا از جنس زری یا مثال ترمه است و دو تای دیگر که بیشتر پیدا است درفش‌های مثلثی شکلی است که دارای متن سفید و از سه طرف حاشیه باریک سبز می‌باشد و در وسط قسمت سفید نقش شیر و خورشید بدون تاج و شمشیر به رنگ زرد نقاشی شده است. در مورد درفش‌های این تابلو چند موضوع باعث تعجب است:

۱)یکی این که بنا به نوشته‌های جهانگردان و تصاویر و نقوش موجود درفش مربع شکل در این هنگام تقریبا در ارتش ایران شیوع یافته بود ولی معلوم نیست که چرا نقاش این تابلو، دوباره به سراغ درفش‌های سه گوشه قدیمی رفته است.(برگرفته شده از کتاب تجلی عاشورا در هنر ایرانی).​​​​​​​​​​​​​​

۲)و دیگر این که معلوم نیست چرا علامت درفش روی تابلو با شیر و خورشیدی که در این سال‌ها رسمیت یافته بود منطبق نیست.

۳) ترکیب رنگ‌های پارچه درفش است که بر خلاف نوشته نویسندگان آن زمان دارای رنگ سرخ یا کبود نبوده، ترکیب جدیدی از سبز و سفید است که تا آن هنگام مطلبی راجع به آن گفته نشده است. درباره موضوع مبهم فوق، شاید بتوان احتمال داد که نقاش این پرده، آن را در شهر و مکانی جز تهران(مثلاً اصفهان یا شیراز) نقاشی کرده و در نقاشی درفش‌ها به شکل و نقش درفش‌های پادگان یا درفش‌های قدیمی موجود توجه داشته است و یا با همه تبدیل شکل پارچه درفش و تغییر علامت آن، هنوز علم‌ها و درفش‌های گوناگون و رنگارنگ قدیمی در قشون ایران مورد استعمال و از میان نرفته بوده است و یا صرف نظر از شکل مثلثی درفش‌ها ترکیب رنگ‌های سفید و سبز بدین صورت جدید اصولاً در زمان محمد‌شاه ایجاد شده و معمول بوده است و شاید هم شکل آن مقتبس از شکل درفش‌هایی بوده که تصویر رنگین آن‌ها در نقاشی رنگ و روغنی بالای سر در بازار قیصریه اصفهان نمایش داده شده و مربوط به دوره صفوی است.(مجله هنر و مردم، شماره ۳۳ و ۳۲، دوره جدید ، صفحه ۲۹ و ۲۲).

عهد سلطنت پنجاه ساله ناصر‌الدین شاه دورۀ تحوّل شیر و خورشید و تنوع درفش‌های ایران است. در این زمان به علت آشنایی بیشتر مردم ایران با فرهنگ و تمدن مغرب زمین و پیش آمدن پاره‌ای تحولات علمی و اجتماعی و آمدن متخصصین فنی و صنعتی و نظامی به ایران و نصب چرخ سکه‌زنی و ضرابخانه جدید در تهران و انحلال ضرابخانه‌های شهرستان‌ها تغییرات قابل توجهی در شکل و وضع درفش و علامت دولت ایران پیش آمد. مهر رسمی مقام صدر‌عظمی، نقش خورشید و شیر نشسته نیمرخ داشت از چگونگی رنگ و شکل درفش‌های دولت ایران، در اوایل صدراعظمی امیرکبیر متأسفانه اطلاع دقیقی در دست نداریم. درباره درفش‌های دوره صدراعظمی میرزا آقاخان نوری نیز اطلاع کافی در دست نیست، تنها در تابلو سیاه قلمی که به وسیله محمد حسن افشار نقاش در فاصله سال‌های ۱۲۹۸ و ۱۲۷۵ هـ . ق ترسیم شده درفش دو رنگ شیر و خورشید داری دیده می‌شود که مخصوص نیروهای پیاده بود(مجله هنر و مردم، شماره ۳۳ و ۳۲، دوره جدید ، صفحه ۲۹ و ۲۲).

نماد درفش‌های عهد ناصری
از چگونگی شکل و نقش درفش‌های ایران در دوره سلطنت آغا محمد خان قاجار متأسفانه اطلاعات جامع و مبسوطی در دست نداریم ولی روشن است که علامت دولت همان شیر و خورشید بود که نقش و ضرب آن بر روی درفش‌ها و سکه‌ها از زمان‌های بسیار پیش در ایران معمول بوده است. یک عدد سکه زرین پانصد تومانی از زمان آغا محمد خان در دست است که بر روی آن نقش شیر به حالت نشسته و نیمرخ و دم برافراشته ضرب شده که خورشیدی در حال طلوع بر پشت دارد و به جای چشم و ابروی صورت خورشید، کلمات یا محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و در زیر دست و پای شیر«یا علی» نگاشته شده است. از نقش و ضرب این علامت بر روی سکه زرین، آغا محمد خان می‌توان پی‌برد که علامت درفش‌های دولت ایران نیز در این دوره مانند دوره‌های زندیه و افشاریه و صفویه شیر و خورشید بوده فقط با این تفاوت که در این زمان شیر را به جای ایستاده به حالت نشسته رسم می‌کرده اند علامت درفش‌های عهد فتحعلی‌شاه نیز مانند درفش‌های دوره سلطنت آغا محمد خان شیر و خورشید بوده است و این موضوع نه تنها از آثار و مدارک باز مانده از آن زمان به ثبوت می‌رسد بلکه برخی اسناد و مطالب تاریخی دیگر نیز آن را تأیید می‌کند(برگرفته شده از مأخذ پیشین).

ویژگی بیرق‌های عصر ناصری
درباره درفش‌ها و علم‌های دوره ناصر الدین شاه، مدرک بسیار ارزنده و مهمی موجود است که شکل و رنگ و موارد استعمال هر یک از درفش‌ها را شرح داده و ما را از هر گونه جستجو و تحقیق و موشکافی دیگر در این زمینه بی‌نیاز کرده است مدرک فوق عبارت از رساله مختصر یا یادداشت‌های مصوّری است که در مجلد چهارم «گراسه» مرحوم غلام حسین افضل الملک گرد آمده و اکنون در کتابخانه مجلس شورای ملی ایران تحت شماره ۱۸۲۲۱ - ۱۵۱۶ - ۴ جزو کتب خطی فهرست شده، نگهداری می‌شود.

1)در موزه جواهرات سلطنتی در بانک مرکزی ایران گنجینۀ ششم - شماره دوم سرعلم زرّین بزرگی وجود دارد که متعلق به عصر ناصری می‌باشد. توضیح این سر علم در کاتالوگ موزه جواهرات سلطنتی ایران به قلم یحیی ذکاء چنین آمده است: در میان دو سر اژدها در هر دو روی آن«هو السلطان ناصر الدین شاه ۱۲۶۴» برجسته و الماس نشان شده و در زیر ترنج گل یاقوت نشان، نصب شده که در روی آن «یا ناصر» کنده شده و دسته صراحی آن مس مطلاّست این سر علم مخصوص علم شاه بوده و در مراسم عزاداری تکیه دولت در پیشاپیش دسته‌های مختلف حمل می‌شده است(برگرفته شده از کتاب تجلی عاشورا در هنر ایرانی).​​​​​​​​​​​​​​

2)از پرده حریر مربع شکل که در چهار ضلع آن تافته سرخ به کار رفته درست شده است و عبارتِ «بسم الله الرحمن الرحیم» در وسط بر روی تافته سفید رنگ شیر و خورشید نوشته شده و بالای خورشید در وسط که متنش آبی است با خط طلا، جمله «السلطان ناصر الدین شاه قاجار» به چشم می‌خورد و سه طرف پرده این بیرق ریشه گلابتون(گل های برجسته که با رشته های طلا یا نقره روی پارچه می دوزند) است و طوق آن پنجه ای است از نقره که در وسط آن پنجه جمله«لا اله الا الله» کنده شده است.

3)از پرده ای حریر به شکل مربع(متساوی الاضلاع)درست شده که متن آن سفید و سه طرف حاشیه آن آبی و از سه طرف ریشه گلابتون(گل های برجسته که با رشته های طلا یا نقره روی پارچه می دوزند) است، در حاشیه بالا «بسم الله الرحمن الرحیم» حاشیه پائین «انا فتحنا لک فتحاً مبینا» حاشیه جلو، «نصر من الله و فتح قریب» نگاشته شده و بالای خورشید شکل لوزی است که متن آن سبز است و روی آن با خط طلا جمله «السلطان ناصر الدین شاه قاجار» نوشته شده طوقش مدوّر و سر طوق آن شکل سر نیزه است. غالباً جنس طوق از نقره و گاهی نیز از برنج مطلا است و بعضی اوقات طوق فقط قبه است بدون سر نیزه(برگرفته شده از مأخذ پیشین).

تخیل مایع هنر اصیل
هنر اصیل از تخیل مایه می‌گیرد و تخیل همواره قبل از تفکر بر روح انسان حاکم بوده است و بدین دلیل هنر سابقه‌ای بسیار طولانی حتی طولانی‌تر از دیگر پدیده‌ها نظیر نطق و خط و صناعت دارد. از زمان کشیدن تصاویر بر دیواره غارها روزگاری دراز می‌گذرد از نخستین روزهای تاریخ، طرح‌های خام و مبهمی که در مغز انسان شکل گرفت همه نشان از تقابل نیکی و بدی وزشتی و زیبایی و تلاش‌ها و بی قراری‌های روح او برای گریز از ظلمت‌ها و تباهی‌های زمانه خود داشته است و این حقیقت در هر دوره ای به نوعی جلوه گر شده بی آن که به یقینش در مورد آنچه که بدان معتقد بوده است خللی وارد آمده باشد. این روح بی تاب و ملتهب و سر خورده از فریب‌هایی که در طول تاریخ کوتاهش هر حقیقتی را پایمال دون صفتی قابیل‌های زمانه خود یافته ناچار در کنج عزلت تنگ و خاموش و برکرانه دل پاک و بی آلایش خویش تصویری از هر آنچه را که در اندیشه اش می گذشته بر صفحه ای نقش کرده است هنرمند در این حال تجلی آن حقیقتی شده که واقعیت موجود سیرابش نمی‌ساخته و میل به ساده و عامیانه گفتن آنچه که در دلش می‌گذشته وی را بر آن داشته تا جدای از هنر رایج خواص، زبانی برای بیان اندرون خود بیابد و لاجرم مخاطبش نیز همدمان روزهای تنهایی و بی‌کسی‌اش قرار می‌گرفته است. بدین صورت هنرمند در عمق فطرت خویش همواره در آرزوی دست یابی به غایت و خیر مطلق خود را با معانی عظیم و والایی پیوند داده و آرمان‌های شور انگیز و حماسه های جاودانی تاریخ را سمبل بلند پروازی‌های خویش ساخته و این لطیفه ظریف و پنهانی را در خانه دل و مأوای روح همچون غریزه زنده ماندن پاس داشته و لحظات و حوادث و پیامدهای جدال میان نیکی و بدی و زیبایی و زشتی را جدا از چهره سرد و زشت و کریه تاریخ رایج زمان خودسینه به سینه نقل کرده و آن را ارج نهاده است . بدین ترتیب پیدایی چنین هنری را می‌توان تجلّی ذوق و فکر و احساس و ایمان مردمی دانست که بدون هیچ گونه تکلّفی در نهایت ساده اندیشی و صداقت زبان گویایی برای جان بخشیدن به ارواح خسته وقلوب مجروحشان یافته اند و آن را به بهترین وجهی ابراز داشته‌اند.

​​​​​​​در پایان:
جا دارد که از دلسوزی، همراهی و راهنمایی اساتید معظم و ارجمند خود در تعلیم و تربیت، در کنار برقراری رابطه صمیمی و دوستانه و ایجاد فضایی به دور از تشریفات، برای کسب هنر و دانش تاریخ هنر جهانی اسلام، بر خود وظیفه میدانم در کسوت شاگردی از زحمات ارزشمند استاد مسعود نجابتی، استاد عبدالرسول یاقوتی تقدیر و تشکر نمایم. از خداوند متعال برای این اساتید عزیزم، سلامتی، موفقیت و همواره شاگرد پروری را مسئلت دارم.
شاگرد شما، ابوالفضل رنجبران
 
© کلیه حقوق متعلق به صاحب اثر و پرتال فرهنگی راسخون است. استفاده از مطالب و آثار فقط با ذکر منبع بلامانع است.