پارچه‌های قلمکار
قلمکار (galamkar) به پارچه نخی یا ابریشمی گفته می‌شود که با رنگ بر آن نقش‌ و خطی انداخته باشند، در روزگاری که جامه‌های بزرگان و توانگران از زری بافته می‌شد، مردمان میانه‌حال شهرها نیز به پوشیدن جامه‌های فاخر راغب بودند، اما توانایی خریدن جامه‌های زربفت را نداشتند به چاره جویی این نیاز، نقاشان، بر پارچه‌ها یا جامه‌های ساده نقش و خطی می‌زدند. این عمل مورد استقبال میانه حالان خوش‌پوشی که دستشان به پارچه‌های زربفت نمی‌رسید، قرار گرفت و بدین ترتیب، نیاز مردم عادی سبب پیدایش هنر قلمکار‌سازی شد و چون بازار قلمکار روز بروز رونق گرفت، نقاشان به جستجوی شیوه‌های تازه‌تری برآمدند و برای انجام این کار از رنگ‌های معدنی و گیاهی استفاده کردند و محدوده این هنر را توسعه بخشیدند و به ساختن پرده‌ها و قطعه‌های قلمکار نیز پرداختند کار به جایی رسید که نقاشی با دست دیگر کفاف تقاضای روز افزون مردم را نمی‌داد.

ابداع قالب در قلمکاری
لذا نقاشان برای افزایش این تولید، به یاری منبت‌کاران مهرهای چوبی ابداع کردند که آن‌ها را «قالب» می نامیدند. قالب را به رنگ می‌آغشتند و نقشی را که پرداختن آن با دست وقت بسیار می‌گرفت به یک ضربه بر پارچه می‌انداختند (شیوه صنعت چیت سازی نیز بر همین منوال است) این شیوه در زمان صفویه به اوج خود رسید. در این دوره نقش‌های چهاررنگ می ساختند و مانند گراور سازی برای ثبت هر رنگی قالبی به کار می‌بردند، اما هنوز قلمکارهای دستی در آن عصر معمول بود طرح‌های صحیحی که براساس سبک ایرانی و مینیاتور ایرانی که به دست طراحان بزرگ آن زمان پرداخته می‌شد ارج و ارزش قطعه‌های قلمکار را بیشتر کرد و قلمکارهای ابریشم در شمار اشیائی در آمد که کاخ‌های شاهی و عمارات اشرافی را زینت می‌داد.

الهام هنرمندان از رخدادهای ملی و مذهبی
در طول تاریخ هنرمندان بسیاری از موضوعات آرمانی، نظیر حماسه‌ها و فجایع ملی و مذهبی الهام گرفته و آثار ارزنده ای خلق کرده اند. در این راستا خصوصاً وقایع مذهبی به همراه سنت‌های فرهنگی و اجتماعی و شرایط اقتصادی دست به دست هم داده و شیوه‌های گوناگونی را در عرصه هنر پی ریخته اند. البته واضح است که هرگز نمی‌توان هیچ هنری یا اندیشه ای را جدا از گذشته تاریخی خود ارزیابی و بررسی کرد اسلام آوردن ایرانیان که شور و ذوق و حال و هوایی دیگر به هنرمندانش بخشید سبب شد که حصار تنگ و محدود هنر اشرافی شکسته شود و مضامین مذهبی و عرفانی در هنر پاگیرد. اما آنگاه که دریافتند این بار اشرافیت، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و تحت عنوان مؤمنان بر مردم حکم می راند و به نام اسلام کاخ‌های رؤیایی ایران و روم را زنده می‌سازد و آن رسول را از دم تیغ می گذراند و یا مسموم می‌کند ماجرا صورت دیگری به خود گرفت و این ملت مظلوم وروشن ضمیر دریافت که تاریخ بار دیگر به سراشیب سقوط در افتاده و باز این ستمگرانند که حکم می رانند.(برگرفته شده از کتاب تجلی عاشورا در هنر ایرانی/ انتشارات آستان قدس رضوی)

صفویه، مرکز تجمّع هنرمندان و صنعتگران
خصوصاً وقایعی نظیر حادثه کربلا بیش از پیش ایرانیان را از این غاصبان متنفر ساخت پس با تشکیل نهضت‌های مقاومت در برهه‌های گوناگون در مقابل ظلم جباران قد برافراشت و با اظهار ارادت به خاندان عترت و طهارت و پیروی از امامان شهید و برحق خود صفحه‌ای تازه در مقابل ستمگران تاریخ گشود این نهضت‌ها ادامه یافت تا بالاخره شیعیان هوادار خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شیعه‌گری را در اوایل سلسله صفویه مذهب رسمی ایران ساختند با آن که قبل از صفویه سلسله‌هایی چند نظیر آل بویه نیز شیعه بودند ولی خاندان صفویه به دلیل قدرت و نفوذی که در سراسر ایران به دست آوردند موفق شدند اصفهان پایتخت آن زمان ایران را مرکز تجمّع هنرمندان و صنعتگران قرار دهند و بر قدرت و نفوذ شیعیان بی‌فزایند و با گرد آوردن هنرمندان از گوشه و کنار در پایتخت وسیع در ابداع و تکامل انواع هنرها کیفیات بالایی را در این زمینه‌ها ارائه دهند(برگرفته شده از کتاب تجلی عاشورا در هنر ایرانی صفحه 84 و 85 و 86).

صفویه، آفرینش هنر مذهبی و حماسی
در این روزگار بازارها و کاروانسراهای بسیاری شکل گرفت و هنرمندان و صنعتگران در حجره‌ها و کارگاه‌های کوچک خود به آفرینش هنری در ابعاد وسیعی پرداختند در راستای این آفرینش هنر مذهبی و حماسی نیز قوت گرفت و به سبب شیعه بودن اکثریت مردم روزهای سوگواری خصوصاً ایام محرم در کنار نمایش‌های مذهبی، نقاشان نیز مجالس شهدا را می‌ساختند و در هنگام عاشورا در برابر جمعیت قرار می‌دادند بازار قیصریه از جمله این مراکز هنری بود که در آن نقاشان و چیتگران نقش‌های بدیعی بر پارچه‌ها و پرده‌ها می‌زدند و به بازار عرضه می‌کردند.

قلمکاری، تزیین مجالس سوگواری
میتوان فاصله اوایل قرن دهم تا سیزدهم هجری قمری را اوج تکامل نقش بر پارچه دانست چه در این دوره اکثر مردم از این گونه پارچه‌ها که به قلمکار معروف شده بود به صورت انواع پوشاک و پرده و سفره و سجاده و غیره وخصوصاً به منظور تزیین مجالس سوگواری استفاده میکردند و صادرات آن نیز رونق داشت بازار قیصریه که پس از حمله مغول مرمت و بازسازی شده بود به صورت مرکز تجمع هنرمندان و قلمکاران درآمد و کارگاه‌های ایشان از ابتدا تا انتهای بازار استقرار یافت و بازارچه‌ها و کاروانسراها و تیمچه‌های متعددی نیز در این بازار تأسیس شد و در اختیار این صنف قرار گرفت در این زمان استفاده از قالب نیز برای نقش زدن بر پارچه رواج یافت و گویا ترویج این هنر را به دوران سلطه مغولان نسبت داده‌اند.(برگرفته شده از مأخذ پیشین)

ورود مغول و تاثیر آن در هنر ایران
مغول‌ها پس از تسلط بر ایران به موازات قتل و غارت‌ها وجنایات وحشیانه شان به سبب روابطی که با چین شمالی داشتند دروازه‌های کشور را به روی تولیدات چینی گشودند و بازارهای ایران را مملو از انواع محصولات چینی و پارچه‌های الوان ساختند و صنعتگران و هنرمندان ایرانی را با هجوم فرهنگی و کسادی کسب و کار مواجه کردند. برای مقابله با این هجوم صنعتگران ایرانی دست به ابتکاراتی زدند و نقاشی روی پارچه را با رنگ‌های خاص و همچنین قلمکاری را به وسیله قالب رواج بخشیدند، اما آنچه مسلم است در دوران صفوی به موازات قالبزنی، کار با قلم نیز رایج بود و حجره‌های متعددی به تولید و فروش این گونه محصولات اشتغال داشتند. متأسفانه به دلیل آسیب پذیری نسوج پارچه در برابر عوامل جوی و نیز مصرفی بودن این گونه تولیدات، کمتر نشانه‌ای که نمایانگر تاریخ گذشته آن باشد در دست است. اما تحقیقاً نقوش این پارچه‌ها بیشتر عبارت بوده از نقوش اسلیمی و گل و بوته و مناظر شکار و چوگان و داستان‌های قرآن و حماسی ایران که بعضی با قالب و برخی به صورت نقاشی بر روی پارچه انجام می‌گرفته است.(برگرفته شده از کتاب تجلی عاشورا در هنر ایرانی صفحه 84 و 85 و 86).

تصویرگری داستان‌های مذهبی و عرفانی و قصص قرآنی
از آغاز زمامداری سلاطین قاجار، هنر درباری به صورت تقلیدی در ابعادی وسیع و پردامنه رواج می‌یابد با این حال هنر مردمی جدا از نقاشی‌های درباری هنوز آرام و بی‌صدا راه خود را طی می‌کند و سیر خود را ادامه می‌دهد و در کنار نقاشی‌های درباری تصویرگری داستان‌های مذهبی و عرفانی وقصص قرآنی رونق می‌باید مضامین داستان‌ها بیشتر صحنه های کربلا و داستان‌های شاهنامه است و این نقاشی‌ها پایه گذار روشی در نقاشی می‌شود که بعدها به سبک قهوه خانه ای شهرت می یابد. گرچه نقش‌هایی که از داستان‌های شاهنامه و یا قصص قرآن از ابتدای دوره قاجار تا آغاز جنبش مشروطه خواهی تصویر می‌شد و با آنکه هنوز روح حماسه در این گونه نقاشی‌ها کاملاً تجلّی نیافته بود مع الوصف بتدریج رونق می‌یافت به موازات تأسیس و رواج تکایا و حسینیه‌ها و گذرها و قهوه‌خانه‌ها رشد می‌کرد از مهمترین و آشکارترین انگیزه‌های رواج نقش‌های مذهبی و حماسی، سعی نقاش در جان بخشیدن به کلام نقالی بود که حکایتگر آداب و سنت‌های گذشته و نیز بیانگر تقابل میان کفر و ایمان بود رواج روزافزون نقالی و کلام گرم و گیرای نقالان در زیر گنبد تکیه‌ها و زورخانه‌ها و کوچه‌های پرگرد و خاک و سرگذرها و چهار دیواری قهوه خانه‌های مملو از هر قشر و طبقه، حتی بازماندگان اشرافیت، سبب رونق روزافزون نقش‌های مردمی گردید. به هنگام غروب کاسب کارها و صنعتگران و هنرمندان نقاش و گچبرها و بناها و معماران و دیگران دست از کار می‌کشیدند و به فراخور حال خود راهی تکیه یا قهوه خانه‌ای می‌شدند تا پاره‌ای از شب را فارغ از زحمت و کار روزانه، به شنیدن حماسه‌های تاریخی بگذرانند. در همین اوضاع و احوال با در نظر گرفتن جنبش مشروطیت هنرمند نیز بنا به شرایط خاص اجتماعی ناگریز قالب‌های حماسی را بیشتر در نظر گرفت و در گرما گرم مشروطیت نقش‌هایی را رواج داد که نه برای ارضای اشرافیت و زینت کاخ‌ها و تالارها و یا حتی نقش آزمایی و تفنّن بلکه برای بیان پیامی بود که از سنت‌ها و عقاید مردمی ریشه می‌گرفت و لاجرم طرف صحبتش نیز عامه بود(برگرفته شده از مأخذ پیشین).

رنگ در پرده‌های مذهبی
خصوصاً در پرده‌های مذهبی، ارائه پهلوانی و حق جویی و حق گرایی اولاد علی(علیه السلام) و نمایاندن قساوت و وحشی خوی و درنده خوی دشمنان خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شیوه تازه ای یافت این پرده‌ها با این ترتیب تأسف و تأثر افزون تری را برای بینندگان و شنوندگان به همراه آورد چرا که کاربرد آداب و رسوم روزمره در بیان روایات بسیار ملموس شد و تجسّم ظاهر اولیا و اشقیا و نیز توجه به نمادها در قالب رنگ لباس‌ها و بیدق‌ها و خیمه‌ها شکل گرفت سنتی از معانی رنگ‌ها و چهره‌ها تأثیر ژرفی در روح و ذهن بیننده باقی گذارد رنگ‌های آبی و سفید القا کننده پاکی و صفای باطن گشت و رنگ قرمز تداعی کننده خون و آتش و رنگ سبز سمبل قداست و روحانیت اسلام بود در معرفی تیپ‌های این تصاویر اولیا با جمالی روحانی و هاله‌ای از نور بر گرداگرد سرشان دیده می‌شدند و ملائک صف اندر صف به تماشا ایستاده بودند و چهره امامان معصوم(علیهم السلام) در مقابل دیدگان دشمنان،دریده و خون آلود بود. این تصاویر راوی اصیل ترین اندیشه‌های هنرمندان زمان خود و پاک‌ترین برداشت‌ها از رویدادها و وقایع مذهبی است چنین هنری را مردم عادی با آغوش باز پذیرفتند و به پایش اشک ریختند.

نقاشانی که گویا خود در واقعه کربلا بودند
نقاش رویدادهای مذهبی با مدد از سنت‌ها و حماسه‌ها نقشی را تصویر می‌کرد که به هر حال برداشت‌های شخصی‌اش از وقایع و رویدادها نیز در آن دخیل بود و آنگاه نقش‌ها با کلمات پر شور و حالی که از دهان پرده دار بیرون می‌آمد در خیال تماشاگرجان می‌گرفت و به جنبش در می‌آمد و وقایع چنان زنده می‌گردید که برای بیننده دیگر مجالی جز محو شدن در گفته‌های پرده دار و وقایعی که او ذکر میکرد باقی نمی‌ماند در این حال نقاش، چنان تصویری از وقایع دردناک نظیر فاجعه کربلا باز می آفرید که پنداری خود شاهد ماجرا بوده و درد را با تمامی ادراک و احساس لمس کرده است. در یک طرف فاجعه شکوه و والایی آزاد مردان و در طرف دیگر وقاحت کفر و قساوت دشمنان و ستمگران در یکسو پرده‌ای از خون و دلاوری و شرف آزادگی و تجلیل از خود گذشتگی و رشادت‌ها و مناظر شهدا و در دیگر سو کفر و ناجوانمردی در گوشه‌ای پیکر خون آلود سرور شهیدان به خاک افتاده و دست‌های جدا شده از پیکر حضرت عباس(علیه السلام) و پیشانی دریده حضرت اکبر(علیه السلام) و در گوشۀ دیگر ستمگرانی که به عذاب جهنم گرفتار آمده‌اند به تصویر کشیده می‌‌شد. لشکر یزدیان با چهره‌های کریه و پنهان در پشت نقابی سرخ فام در کنار چادر سرخ رنگ، ابن سعد در یکسو و در دیگر سو پیکر زخمی ذوالجناح و تن بی سر سالار شهیدان بر خاک گرم و سوزان صحرای کربلا افتاده و در اطراف اجساد اسبان و نیز سرها و دست‌ها و پاهای قلم شده و از تن جدا افتاده، فاجعه چندان عمیق است که ملائک نیز به نظاره می‌آیند و حتی جنیان به ماتم می‌نشینند تجلی این سوگ کمر شکن و نمایش این محنت جان‌فزا در پرده‌های مصوّر نمایش مصیبت تصویر شده است. آری چنین نقش‌های ساده و بی‌پیرایه برخاک و پارچه، دل‌ها را در گرو یادها و خاطره‌ها و عاطفه‌ها باقی می‌گذارد و نقش‌های محنت‌زایی را در قبال دستمزدی اندک برای به دست آوردن لقمه نانی به تصویر می‌کشد در این گذار فرهنگ مردم نیز با روایات و احادیث پیوند می‌خورد و کلام گرم و گیرای نقالان و تأثیر پهلوانان زورخانه‌ها و لوطی‌ها که تماشاگران اصلی روایت‌های قهرمانانه بودند، در ارائه داستان‌ها در ذهن نقاش نیز بی‌بهره نمی‌ماند تردیدی نیست که این تصویرگران با مدد از گفتار نقالان توانسته‌اند با کنار گذاردن حقارت‌های ویژه نقش‌های قاجاری، به شگفتی‌های تازه‌ای در شیوه‌های بیانی از حماسه‌های تاریخی و تصویر روح مذهبی با رنگ و بوی ایرانی نایل آیند. این رسولان در بدر باقیمانده صورتگران کهنه کار و سنت گرای قدیم که استادان با تجربه‌تر آن چشمی نیز به فنون نقاشی اروپایی داشتند، بی‌ادعا و گمنام و در اوج فقر و تنگدستی رفتند و در گذر ایام تنها یادی و نامی از سنت‌های گذشته و ایام از دست رفته باقی گذاشتند چه تعزیه‌ها و نقالی‌ها که برچیده شد انگار دیگر پرده‌ها هم به فراموشی گرایید و پرده‌دارها هم در پس کوچه‌های باریک و خاک آلود محو شدند. با این همه هنر به عنوان پیوند دهنده سنت‌های کهن ایران تا به امروز متجلی است و در دیگر شهرها با کیفیتی مطابق با سنن بومی شکل گرفت، تصویرگری با همان معیارها و همان داستان‌های خاص خود دوباره رواج یافت. هنرمند مبتکر و نو آور، نقش را با رنگ‌هایی ثابت بر پارچه سفید زد و آن را به عنوان پرده و سفره و رومیزی زینت بخش خانه ساخت این پرده‌ها گاهی داستانی را از ابتدا به نمایش می گذارد و هر قسمت پرده به صحنه ای از داستان اختصاص می‌یابد و در پاپان حتی سرنوشت بهشتیان و دوزخیان نیز مشخص می‌شود نقاش به عنوان یک روایتگر، همه حوادث مربوط به ماجرا را در یک عرض و طول از ابتدا تا انتها نشان می‌دهد یعنی وقتی صحبت از ظلم در حق آل رسول است، ثمره‌اش نیز داده می‌شود نحوه تولید این گونه پرده‌ها به این شکل است که ابتدا روی پارچه‌های پنبه‌ای طرح‌های مورد نظر را نقاشی می‌کنند و سپس با مواد شیمیایی ویژه ای به تثبیت این رنگ‌ها می‌پردازند. این نقش‌ها که در ابتدا شامل نقوش سنتی ایران - نظیر اسلیمی و گل‌های چند پر و مجالسی بر گرفته از مینیاتور - می‌شد و در اواخر دوران قاجار تحول یافت و عده‌ای را بر آن داشت تا نقاشی‌های عامیانه و مردمی رایج آن روزگار را نیز وارد قلمکار کنند و به جای استفاده از نقوش سنتی از نقش‌های مذهبی یا حماسی آن زمان که شباهت زیادی به نقاشی‌های قهوه خانه ای استادان آن مکتب داشت در قلمکار به کار برند و در واقع پارچه‌های قلمکار قهوه خانه ای را ابداع کنند که هنوز هم تصاویر سنتی مورد استفاده بیشتر ملهم از مقولات مذهبی و یا حماسه‌های شاهنامه فردوسی است.(برگرفته شده از کتاب تجلی عاشورا در هنر ایرانی صفحه  86 و 87 و 88).

مراسم عزاداری از زمان آل بویه و در دوره صفویه تشدید شده
مراسم عزاداری از زمان آل بویه وجود داشته و در دوره صفویه تشدید شده است. کشیدن صحنه‌های کربلا هم از همان زمان‌ها باید شروع شده باشد. این شغل در حدود دویست سال پیش رونق داشت. این اشکال خیلی شبیه همان نقاشی قهوه خانه ای است که در اواخر دوران قاجار رواج پیدا کرد. استاد گیاهی می‌گوید: طرح‌هایی که الان من پیاده می‌کنم بیشتر از حسین فخاری باقی مانده که من نقش‌هایش را روی پارچه می‌کشم و بعضی‌هایش را خودم طرح می‌کنم طرح‌ها بیشتر وقایع کربلاست امام حسین(علیه السلام) است درویش کابلی است، شمایل‌های ائمه اطهار و پیشوایان دینی است، گودال قتلگاه و قیام مختار است تا چندی پیش این‌ها را برای زینت یک مجلس در روضه‌ها و تکیه‌ها مورد استفاده قرار می‌دادند این کار از همان زمان روضه خوان‌ها و نقال‌ها که در کوی و برزن شبیه خوانی می‌کردند رواج پیدا کرد رواج تعزیه در دوران قاجار نیز در این کار دخیل بوده و آن‌ها اشعاری را با صدای خوش می‌خواندند(برگرفته شده از مأخذ پیشین)..

مجالس سوگواری با استفاده از خط‌ کوفی یا نستعلیق
برای حواشی بیشتر صحنه‌های عزاداری کتیبه‌هایی خاص مجالس سوگواری با آیات قران و اشعاری به زبان عربی و یا فارسی یا خط کوفی یا نستعلیق تهیه می‌کنیم. حاشیه محتشم شامل دوازده بیت از اشعار محتشم کاشانی در ذکر وقایع عاشورا از معمول ترین این کتیبه‌هاست.(مجله صحیفه شماره ۵۰ صفحه ۲۳ ،۲۲، ۲۱ ۲۰، ۱۹ و ۱۸)

زورخانه‌ها، داستان‌های پهلوانی
در زورخانه‌ها بیشتر داستان‌های پهلوانی و یا میدان‌های گوی بازی و چوگان را موضوع قرار می‌دهند و در قهوه خانه‌ها بیشتر صحنه‌هایی که شوق انگیز و صورت افسانه و عشق دارد به تصویر میکشند همچون داستان‌های یوسف و زلیخا شیرین و فرهاد خسرو و شیرین و بسیاری از صحنه‌های دیگر که قصه گویان در شب‌های زمستان در قهوه خانه‌های قدیمی بازگو می‌کنند. در مجالس روضه خوانی مطلقاً شکل انسان یا حیوانی نقش نمی شود.

 موضوع پرده‌ها، درباره امام شهید
 موضوع پرده‌ها بیشتر اشعار فارسی و مرثیه‌هایی است که درباره امام شهید سراییده شده به اضافه کتیبه‌هایی که به مناسبت مقام فراهم آمده است در میان حاشیه‌ها در سجاده نماز بیشتر از همه از نقوش کاشی‌های محراب تقلید می‌شود و اغلب در حواشی آن آیاتی نیز نقش می‌شود که لزوم عبادت و سجده به درگاه خداوند را گوشزد می‌کند.

پارچه‌های زینتی ویژه حسینیه‌ها و تکایا
در حاشیه‌های چادرهای ایلیاتی یا اصولاً خیمه‌هایی که قدیم مرسوم بود اغلب از اشعار و غزلیات شعرای معروف استفاده میشد البته انتخاب اشعار نیز بستگی به نوع خیمه و نوع استفاده از آن داشت. رومیزی، روکرسی، رو بخاری و قلمکارهائی که برای تزیین دیوارهای اتاق تهیه می‌شد و اکنون نیز می‌شود تقریباً نقش‌های یکسان و شکل‌های یکنواخت دارد. این نوع قلمکارها اغلب به صورت مربع با ریشه‌های سفید است و یک حاشیه پهن یا باریک دارد که با گل‌های ریز یا درشت قرینه سازی شده است و گاهی اشعار و غزلیات معروف و پر معنی در آن دیده می‌شود. رومیزی‌های گرد چرخی یا دراز (مستطیل) یا بوته‌های «ترمه» یا «جقه ای» و «گل شاه عباسی» نیز پیشترها متداول بود ولی اکنون چندان خواهان ندارد. از میان قلمکارها و پارچه‌های زینتی ویژه حسینیه‌ها و تکایا باید به قلمکار بسیار نفیس و زیبایی توجه شود که به دو نقش شیر و خورشید مزین است و تن شیر از نوشته تزیینی ناد علیاً مظهر العجائب، تجده عونالک فی النوائب و... شکل گرفته است(هنر ایرانی با الهام از عقاید دینی و داستان‌های عامیانه مذهبی صفحه ۱۲).

انواع نقش‌های قلمکار
یکی از کارهای مهم در قلمکار، نقش‌های آن است که باید به دست اهل فن تهیه شود، هم اکنون در اصفهان چند تنی وجود دارند که گاهگاه به آن‌ها مراجعه می‌شود ولی چون نوع عرضه و تقاضا در تغییرات این نقش‌ها مؤثر است هر زمان بنا بر احتیاج بازار، نقش‌ها و قالب‌های تازه به وجود می‌آید. النقوش قلمکار در قدیم بیش از همه تقلید از نقوش قالی و پارچه های بافته شده بخصوص گل و بوته معروف به «جقه‌ای» و «ترمه‌ای» و «بوته اناری» و« سرو» بوده و به مرور که مورد مصرف این صنعت توسعه پیدا کرده است در نقش آن هم تحولاتی پیدا شده است.
موضوع دیگری که در طراحی نقوش روی پرده قلمکار قابل توجه است بستگی نقش‌های آن است با محل و موردی که پرده مورد استفاده قرار می‌گیرد مثلاً در زورخانه ها قهوه خانه ها مجالس روضه خوانی، اتاق عروس، سجاده نماز، سفره غذا خوری، پرده معمولی اتاق، روفرشی، روکرسی، رومیزی و حاشیه توی چادرهای ایلیاتی و غیره هر کدام به مناسبت محل، صحنه روی پرده شکل خاصی به خود می‌گیرد.

قلمکاری، صنایع بسیار کهن ایرانی
در زمان قاجاریه، همراه با انحطاط سبک ایرانی، قلمکارهای دستی از رواج افتاد و به تدریج« قالب‌زنی» یگانه شیوه قلمکار سازی شد. امروزه در اصفهان این شیوه به شکلی پایین‌تر همچنان معمول است. قلمکارهای آن‌جا که طرح‌های معروف به بوته جِقه‌ای و تصاویر کودکانه انسان و جانوران و آثار باستانی و مجلس‌های مذهبی بر آن‌ها نقش شده فراوان به فروش می‌رسد و به خارج کشور هم صادر می‌شود. از خصایص قلمکارهای این دوران یکی آن است که هم در روستاها خواستار فراوان دارد هم در و دیوار قهوه‌خانه‌ها را زینت می‌بخشد(دایره المعارف فارسی جلد دوم بخش اول صفحه ۲۰۷۹ و ۲۰۷۸). قلمکاری یا چیت‌سازی یا چیت‌گری از صنایع بسیار کهن ایرانی است ولی این اندازه ابهام و آشفتگی درباره ریشه‌های تاریخی سایر صنایع وجود ندارد. حتی در پاره‌ای موارد، منشأ برخی از فرآورده‌های انفرادی این صنعت محل گفتگوست. به‌طور کلی چاپ کردن پارچه به دو گونه است: یا نقش را مانند مهری بر پارچه می‌زنند و یا عنصر شیمیایی خاصی به پارچه می ‌الند تا آن را رنگ ناپذیر کند سپس پارچه را در رنگ فرو می‌برند تا همه جاهایی که آن عنصر شیمیایی را به خود نگرفته است رنگین شود گونه نخست را در مورد پارچه «کلاقه»«کَلاقه‌ای یا باتیک (به انگلیسی: Batik) یکی از روش‌های چاپ بر روی پارچه است» و گونه دوم را در مورد خود نخ «دارائی» می‌نامند چاپ کردن مستقیم پارچه اغلب با نقاشی دستی آن همراه است از این رو چنین پارچه ای قلمکار و کلیشه ای که نقش با آن بر پارچه زده می‌شود، «قالب» نام دارد.(برگرفته شده از کتاب تجلی عاشورا در هنر ایرانی صفحه  89 و 90 و 91).

قلمکاری و دیواری مقابر مصری
قدیمی ترین مدرک مربوط به قلمکار سازی را در نقش‌های دیواری مقابر مصری ۲۱۰۰ سال پیش از میلاد مسیح می‌توان یافت. از مقابر(هفت برادر) سکاها نیز که متعلق به قرن چهارم پیش از میلاد است، پارچه‌های قلمکار به دست آمده است. از جمله نقوش آن‌ها تصویر پرنده‌ای است که در شیوه سفال سازی امروزی نیز رواج دارد و نیز نقش تاک در حاشیه‌ها که یادآور سنت مختلط ایرانی و یونانی است که البته در خور توجه است. محققان هم هم‌عقیده‌اند که قلمکار سازی در سده چهارم پیش از میلاد به وسیله هندیان اختراع شده است.

قلمکاری، در روزگار ساسانی
هردوت تاریخ نویس یونانی در سده پنجم پیش از میلاد، ضمن توصیف اقوام منطقه قفقاز از جامه‌های نقش‌دار آنان یاد می‌کند کهن‌ترین نمونه موجود پارچه قلمکار که از یک گور مصری متعلق به سده چهارم پیش از میلاد به دست آمده نیم تنه کودکی است، با نقش ستاره به رنگ آبی و نیز یک قالب قلمکار سازی به طول پنج سانتی متر با صفحه چاپ به قطر چهار سانتی متر متعلق به همین دوره پیدا شده است. این قالب بسیار شبیه به مهرهایی است که برای تزیین و نیز نشان کردن آثار سفالی دوره اشکانی و ساسانی به کار می رفته است. در واقع در روزگار ساسانی قلمکارسازی به صورت یکی از شیوه‌های اصلی تزیین پارچه‌های پشمی و کتانی و ابریشمی در آمده بود.(ماخذ پیشین صفحه ۲۳ و ۲۴)

کهن‌ترین قلمکاری ایرانی در نیشابور
کهن‌ترین قالب‌های شناخته شده قلمکار سازی سه قالب تراشیده از سنگ‌اند که به اندازه و شکل قالب‌های چوبی امروزی است این قالب‌ها همراه آثار سفالی سده دهم و یازدهم در حفاری‌های نیشابور پیدا شد تکه‌های پشمی در لابلای خطوط نقش باقی مانده است. ولی قالب‌های چوبی که به وسیله مغولان در اواخر سده سیزدهم به ایران آورده شد نتوانست توجه و علاقه ایرانیان را به خود جلب کند. چاپ نقوش بر پارچه به تقلید از زربافی‌ها و گلدوزی‌های گرانبها مقرون به صرفه است. چاپ کردن پارچه به رنگ طلایی آن را به صورت زربفت جلوه می‌دهد سده‌های هفدهم تا نوزدهم روزگار رونق صنعت قلمکار سازی با دست و با قالب بود. در این مرحله تاریخ هندوستان و ایران چنان به هم پیوسته است که تشخیص خاستگاه فرآورده‌های هنری را بسیار دشوار می‌سازد.(برگرفته شده از کتاب تجلی عاشورا در هنر ایرانی).

قلمکاری، در اکثر شهرهای مختلف
این صنعت تا سده هفدهم بی گمان در ایران کاملاً مستقر شده بود و رشت و کاشان و اصفهان هر سه مراکز عمده آن به شمار می رفتند. در نخجوان نیز تولید آن صورت می‌گرفت ولی در اوایل سده هجدهم یزد و کاشان و بعد بروجرد و سمنان و گُناباد به تولید مرغوب‌ترین فرآورده‌ها شهرت داشتند در دوره صفوی قلمکار زر به تقلید از پارچه‌های زری تهیه می‌شد برای آن که نقش پارچه را به رنگ قرمز و بنفش در آورند، رنگ‌های اساسی را صد روز می‌خواباندند تا جا بیفتد و از این رو محصول کار را قلمکار صدرس می‌نامیدند.

اختلاف عقیده در ساخت قلمکاری
فیلیس آکرمان، مورخ آمریکائی در جلد سوم کتاب گرانقدر، ضمیمه صفحات ۲۱۴۵ و ۲۱۴۶ در باره قلمکار این طور نوشته است:
...تاریخچه نقاشی یا چاپ روی پارچه چندان روشن نیست نویسنده‌ مدعی است که این صنعت از زمان محمود غزنوی پیدا شده ولی دلایلی به دست نیامده است. دو تابلو مربوط به زمان سلجوقیان نشان می‌دهد که این صنعت از زمان محمود غزنوی پیدا شده است در عین حال این موضوع هم نمی‌تواند دلیل قاطعی باشد. از سوی دیگر این دو تابلو نشان می‌دهد که این صنعت از خیلی پیش وجود داشته است زیرا روی این تابلوها یک رباعی ذکر شده که تاریخ ساختن آن را مسلّم می‌دارد(تصویر این پرده در جلد ششم کتاب مزبور در صفحه ۲۹۵ آورده شده) و این پرده با رنگ ثابت اصیل رنگ آمیزی شده است در صفحه ۶۵۸ از جلد ششم کتاب نیز تابلوی دیگری است که به صورت باسمه نقش شده و متعلّق به همان دوره است، ولی یک قلمکار به معنی واقعی به دست نیامده آنچه مسلم است این صنعت در قرن ۱۷ رواج داشته و مراکز آن رشت واصفهان و کاشان بوده و ظاهراً در نخجوان نیز کم و بیش وجود داشته است. گفته می‌شود بهترین نوع قلمکار در قرن ۱۸ در یزد و کاشان ساخته می‌شده ولی امروزه وقتی که مرتب کننده کتاب مقاله خود را تنظیم می‌کرده در بروجرد است. اما مطلب مهم این نیست که کجا ساخته می شده، بلکه اهمیت آن از نظر جنس آن است... درباره تکنیکی که برای ساختن قلمکار به کار می‌رفته اختلاف عقیده هست، بعضی عقیده دارند که نقاشی می‌شود بعضی تصور می‌کنند که با کلیشه چاپ می‌شود البته این‌ها چاپ می شده ولی نقاشی شده آن‌هم پیدا شده است. بعضی اوقات نقاشی آن مرغوب‌تر بوده و گاهی نیز چاپ و نقاشی  همراه بوده است و گاهی هم اتفاق افتاده که بین چاپ و نقاشی تشخیص داده نمی‌شده است در حالی که در قلمکارهای نامرغوب مشخص است که چاپ است.(بفیلیس آکرمان، مورخ آمریکائی/جلد سوم کتاب گرانقدر/صفحات ۲۱۴۵ و ۲۱۴۶)

گرد طلا و نقره در قلمکاری
صنعتگران ایرانی لااقل از قرن ۱۷ روی تافته ساتن و کتان با دست نقاشی و تزیین می‌کرده‌اند و وسیله تزیین و نقاشی آن‌ها گرد طلا و نقره و رنگ‌های آمیخته با صمغ و موم بوده است، صحنه‌هایی که روی حریر به این طرز تهیه شده نباشد تاکنون یافت نشده است ولی قلمکارهای کتان بسیار است(دو نمونه در صفحه ۱۰۹۶ از جلد ششم کتاب فیلیس آمده است)

دکتر جی کریستی ویلسون
به هیچ وجه دور از ذهن و دور از واقعیت نیست که نقاشی روی پارچه از زمان‌های بسیار قدیمی‌تر از دوره محمود‌غزنوی متداول بوده باشد. در منابع ایرانی تا قرن ۱۸ نامی از قلمکار برده نشده است و تا آنجا که تحقیق شده است تا ابتدای سلطنت ناصر الدین شاه قاجار با این که صنعت قلمکار سازی رواج داشته نام آن در کتب و نوشته‌ها نیامده است مگر این که بعداً نوشته ای خلاف مطلب را اثبات کند. برای اولین بار دکتر جی کریستی ویلسون نویسنده ی کتاب تاریخ صنایع ایران: در زمان فتحعلی‌شاه در کتاب صنایع ایران اشاره می‌کند که تصاویر نقاشی شده فتحعلی‌شاه نیز زیاد است که هم روی کرباس برای تزیین دیوار و هم روی مینیاتور کشیده شده است.(برگرفته شده از کتاب تجلی عاشورا در هنر ایرانی/ انتشارات آستان قدس رضوی)

رنه دالمانی، تاریخ‌نگار و هنرشناس
رنه دالمانی در سفرنامه‌هایش این طور می‌نویسد: پارچه دیگری هم در ایران درست می‌کنند که به قلمکار موسوم است صنعتگران برای ساختن قلمکار بر روی پارچه‌های پنبه‌ای سفید با قلم یا قالب نقش‌های مطلوبی به وجود می‌آورند. پارچه‌های قلمکار برای پرده، سفره، رویه لحاف، لباس و زینت خانه‌ها به کار می‌روند اغلب قلمکارها همان نقشی را دارند که در قالی و قالیچه‌ها دیده می‌شود اکنون کارهای قلمی متروک شده و نقش‌ها را با قالب‌های چوبی محکوک روی پارچه‌ها می‌اندازند. طول این قالب‌ها ۲۱ سانتی‌متر و عرض آن‌ها ۱۵ سانتی‌متر است قلمکارسازی در شهرهای یزد و همدان و اصفهان، معمول است، مخصوصاً شهر اصفهان مرکز عمده قلمکارسازی است. در این شهر بازار بخصوصی به نام چیت سازان وجود دارد که صنعتگران زیادی در آن مشغول ساختن پارچه‌های قلمکار هستند قلمکار یزدی که با پارچه‌های کرباسی درست می‌شود از حیث لطافت و خوش نمایی به پای قلمکارهای اصفهان نمی رسد و عرض آن‌ها کم است و غالباً دو پارچه کم عرض را پهلوی هم می دوزند تا قلمکار عریض شود.(برگرفته شده از مأخذ پیشین)
 
مراحل کار در ساخت قلمکار
قالب سازی یا مُهر‌کنی: اصطلاح قالب سازی برای قالب‌های چوبی که نقش‌های مورد نظر را روی پارچه‌های قلمکار می‌زنند به کار می‌رود برای ساختن قالب، ابتدا نقاشان متبحر، که کارشان طراحی نقشه‌های قلمکارست نقشی را که می‌خواهند روی پرده قلمکار بیندازند روی قطعه‌ای از کُنده چوب گلابی(مقطع) تنه درخت طراحی می‌کنند سپس کسی که کارش قالب تراشی است با اسباب و ادوات مخصوص می‌تواند به آسانی هر نقشی را که به دستش داده‌اند روی آن قطعه چوب کُنده گلابی در آورد و ظرف چند روز، گاه چند هفته با مهارت و ظرافت قابل ملاحظه ای قالب را حک می‌کند پس از که صورت نقاشی شده را روی چوب حک کرد آن وقت قالب برای استفاده آماده است. باید در نظر داشت که برای هر یک از رنگ‌هایی که در یک نقش قلمکار به کار می رود احتیاج به یک قالب مجزا است مثلاً اگر بخواهند یک شاخه گل روی پرده قلمکار بیندازند و دارای چهار رنگ باشد، باید برای هر قسمت از نقشش که دارای رنگ بخصوصی است یک قالب مستقل تهیه کنند به عنوان مثال در یک بوته گل انار که باید به چهار رنگ سیاه، قرمز، آبی و زرد در آید به چهار قالب احتیاج است.(برگرفته شده از کتاب تجلی عاشورا در هنر ایرانی/ انتشارات آستان قدس رضوی)


تخیل مایع هنر اصیل
هنر اصیل از تخیل مایه می‌گیرد و تخیل همواره قبل از تفکر بر روح انسان حاکم بوده است و بدین دلیل هنر سابقه‌ای بسیار طولانی حتی طولانی‌تر از دیگر پدیده‌ها نظیر نطق و خط و صناعت دارد. از زمان کشیدن تصاویر بر دیواره غارها روزگاری دراز می‌گذرد از نخستین روزهای تاریخ، طرح‌های خام و مبهمی که در مغز انسان شکل گرفت همه نشان از تقابل نیکی و بدی وزشتی و زیبایی و تلاش‌ها و بی قراری‌های روح او برای گریز از ظلمت‌ها و تباهی‌های زمانه خود داشته است و این حقیقت در هر دوره ای به نوعی جلوه گر شده بی آن که به یقینش در مورد آنچه که بدان معتقد بوده است خللی وارد آمده باشد. این روح بی تاب و ملتهب و سر خورده از فریب‌هایی که در طول تاریخ کوتاهش هر حقیقتی را پایمال دون صفتی قابیل‌های زمانه خود یافته ناچار در کنج عزلت تنگ و خاموش و برکرانه دل پاک و بی آلایش خویش تصویری از هر آنچه را که در اندیشه اش می گذشته بر صفحه ای نقش کرده است هنرمند در این حال تجلی آن حقیقتی شده که واقعیت موجود سیرابش نمی‌ساخته و میل به ساده و عامیانه گفتن آنچه که در دلش می‌گذشته وی را بر آن داشته تا جدای از هنر رایج خواص، زبانی برای بیان اندرون خود بیابد و لاجرم مخاطبش نیز همدمان روزهای تنهایی و بی‌کسی‌اش قرار می‌گرفته است. بدین صورت هنرمند در عمق فطرت خویش همواره در آرزوی دست یابی به غایت و خیر مطلق خود را با معانی عظیم و والایی پیوند داده و آرمان‌های شور انگیز و حماسه های جاودانی تاریخ را سمبل بلند پروازی‌های خویش ساخته و این لطیفه ظریف و پنهانی را در خانه دل و مأوای روح همچون غریزه زنده ماندن پاس داشته و لحظات و حوادث و پیامدهای جدال میان نیکی و بدی و زیبایی و زشتی را جدا از چهره سرد و زشت و کریه تاریخ رایج زمان خودسینه به سینه نقل کرده و آن را ارج نهاده است . بدین ترتیب پیدایی چنین هنری را می‌توان تجلّی ذوق و فکر و احساس و ایمان مردمی دانست که بدون هیچ گونه تکلّفی در نهایت ساده اندیشی و صداقت زبان گویایی برای جان بخشیدن به ارواح خسته وقلوب مجروحشان یافته اند و آن را به بهترین وجهی ابراز داشته‌اند.

در پایان:
جا دارد که از دلسوزی، همراهی و راهنمایی اساتید معظم و ارجمند خود در تعلیم و تربیت، در کنار برقراری رابطه صمیمی و دوستانه و ایجاد فضایی به دور از تشریفات، برای کسب هنر و دانش تاریخ هنر جهانی اسلام، بر خود وظیفه میدانم در کسوت شاگردی از زحمات ارزشمند استاد مسعود نجابتی، استاد عبدالرسول یاقوتی تقدیر و تشکر نمایم. از خداوند متعال برای این اساتید عزیزم، سلامتی، موفقیت و همواره شاگرد پروری را مسئلت دارم.
شاگرد شما، ابوالفضل رنجبران
 
© کلیه حقوق متعلق به صاحب اثر و پرتال فرهنگی راسخون است. استفاده از مطالب و آثار فقط با ذکر منبع بلامانع است.