کاربرد قرآن در روش اجتهادي شهيد ثاني (3)


 

نويسنده:سيد حسين هاشمي




 

كاركرد قرآن درآراي فقهي شهيد
 

الف )قاعده سازي يا پشتوانه آيات قرآني
 

سيره و شيوه مجتهدان و فقيهان سلف و معاصراين بوده است كه با تأسيس و پي ريزي شماري ازاصول ،قواعد و مباني ، كاراستنباط و تفريع فروع براصول را سامان داده وكاربردي مي ساخته اند . تأسيس آن مباني و قواعد بسته به رويكردهاي كلان فقهي ،كلامي ،علمي ، مذهبي و نوع نگاه و اولويت بخشي مجتهد به منابع ديني به ويژه سرچشمه هاي استنباط احكام فقهي بوده است .از همين روي بوده است كه اختلاف درفتوا و آراي فقيهان پديد مي آمده است .
شهيد ثاني با تأسي ازهمين سيره اجتهادي ، قواعد ،مباني و اصولي را تأسيس كرده و برپايه آن اصول و قواعد به استنباط و اجتهاد در فروع پرداخته است .نكته در خورتأمل آن است كه شمار بسياري از قواعد و اصول تأسيس يافته ازسوي شهيد ،خاستگاه قرآني و وحياني دارد و نه روايي و يا عقلي .با اينكه شهيد ،خود ازعالمان چيره و خبير در علم الحديث و از سوي ديگر دررديف عالمان عقل گراي شيعي به حساب مي آيد ،به يادكرد نمونه هايي از اين روش و شيوه ايشان كه مي تواند ما را به كاركرد افزون قرآن دراجتهاد و استنباط وي رهنون و آشنا سازد ،مي پردازيم .

1.اصل اوليه درافعال انسان ها
 

كارهايي كه انسان ها انجام مي دهند ،از يك منظربه دو دوره پيش از بعثت پيامبر و پس از بعثت تقسيم مي شود .افعال صادره ازانسان ها در دوره پيش از بعثت ،خود بردو گونه هستند ؛افعال غيراختياري و اضطراري همچون تنفس ،‌ضربان قلب و ... .اين سري ازافعال انسان ها تحت حوزه تكليف قرارنمي گيرند و روا شمرده مي شوند .
گروه دوم افعال اختياري آدميان است ، همچون خوردن ،پوشيدن ، راه رفتن و ... .درحكم اين دسته ازافعال آدميان ،سه ديدگاه وجود دارد :
1-اصل درتمامي افعال اختياري انسان ها ، اباحه است .
2-اصل در تمامي افعال اختياري انسان ها ، منع است .
3-اصل در تمامي افعال اختياري انسان ها ، توقف (نبود هيچ حكمي براي آنها و يا عدم آگاهي ازجواز و يا منع )است .
افزون برسه ديدگاه پيش گفته ،ديدگاه ديگري وجود دارد كه قائل به تفصيل بين منافع و مضاراست ؛اصل اوليه در منافع را اباحه و اصل درمضار را منع مي داند . شهيد ثاني ازاين نظردفاع مي كند .مستند شهيد دراينكه اصل درمنافع ، اباحه است ، آيه شريفه بيست و نهم ازسوره مباركه بقره است ؛
«و اما بعد الشرع فمقتضي الادله الشرعيه ان الاصل في المنافع الاباحه لقوله تعالي :( خلق لكم ما في الارض جميعاً ).»(همان/269)
فراخناي مفهومي آيه شريفه ،بستراستنباط احكام پرشماري درعرصه هاي گوناگون را فراهم مي آورد كه شهيد خود نيزچنين كرده و حكم فروع و جزئيات چندي را بيان كرده است :
1-اگراستخوان ،گوشت ،‌خون ،‌مو و سايراجزاي حيواني را ندانيم كه پاك است يا نه ،زيرا ندانيم ازاجزاي حيوان حلال گوشت است يا حرام گوشت ، و در فرض دوم نجس العين است يا غيرآن ،و همچنين ندانيم استفاده ازآن اجزاء درنماز معفو عنه است يا خير؛ در تمامي اين موارد بر اساس اصل اباحه مستفاد ازآيه شريفه حكم مي شود ،مگراينكه قواعد ديگري خلاف آن را ثابت كند .
2-اگرشخصي (مرد يا زن) را ندانيم نظر كردن براو حلال است يا حرام و يا شك كند كه مرد است يا زن ،‌و يا نسبت به زني شك كند و نداند كه محرم است يا بيگانه و نامحرم ،و يا شك كند كه زن آزاد است و يا كنيز،درتمامي اين موارد و ساير نمونه هايي ازاين دست ،براساس اصل مستخرج و مستنبط ازآيه مباركه عمل مي شود.
3-اگر درآب جويي شك كنيم كه ملك كسي است و نيازمند گرفتن اجازه و يا بدون مالك و مباح است ،‌اصل درآن اباحه است. 4-اگرپارچه اي ازحرير و غيرحرير با هم بافته شده باشد و شك داشته باشيم بخش بافته شده ازحرير ،مستهلك درغيرآن شده است تا پوشيدن آن براي مردان جايز باشد ،و يا نشده است تا جايزنباشد ،بر اساس مفهوم آيه شريفه مي توان گفت پوشيدن آن مباح است .هرچند در خصوص اين مورد مي توان گفت چون شك در رفع مانع (=استهلاك حرير)است ، مقتضي اصل ،عدم رفع مانع و سرانجام حرمت پوشيدن آن لباس است .(همان،/271)

2.مفهوم خطاب هاي مذكرقرآن
 

دربسياري ازآيات قرآن كريم ، به ويژه خطاب هاي قرآن ،واژگان و كلمات به صورت مذكرآمده است .ساختارهاي كلامي اين واژگان به يكي از چهار صورت زيربيشتر ديده مي شود .
يك :ساختارفعلي ،‌مانند قال ، علم ، ‌آمنوا ، كفروا ، نافقوا ، ‌يقولون ، يعلمون ، تعلمون و ... .
دو :ساختاروضعي ،‌مانند المتقين ، ‌المفلحون ،المؤمنون ،‌المنافقون ، الكافرون ،‌المسلمون و ... .
سه :ضمايرو اسماء اشاره ،مانند هو ، هما ،هم ،‌انت ،‌انتم ،‌كما ، كم ،‌ ذلك ، اولئك و ... .
چهار:موصول ها ،‌ مانند الذين ، ‌الذي .
در ميان قرآن پژوهان و سخن شناسان ،‌ همواره معركه سخن بوده است كه اين ساختارهاي كلامي مذكر درقرآن كه كتاب همه انسان هاست و فراتر از جنسيت
مي نگرد،‌دو گروه مردان و زنان را با هم شامل مي شود و يا اختصاص به مردان دارد ؟ در صورت نخست ، با چه معيار زباني و عرف بياني ، چنان گستره مفهومي را به واژگان مذكر قرآني كه تابع معيارهاي زبان بشري است ، مي توان نسبت داد ؟ و در صورت دوم ، از كاستي گفتمان مذكر قرآن چگونه مي توان رهيد ؟
گروهي ازقرآن پژوهان ،حوزه مفهومي اين دسته از واژگان و كلمات قرآني را شامل مردان و زنان دانسته و معيار تغليب در تعبير و يا تغليب دركاربرد محاورات و تصورات ذهني عرب زبانان را عامل روايي اين كاربست بياني و فراخناي مفهومي برشمرده اند و گروهي نيز حوزه مفهومي اين واژگان را تنها مردان دانسته و شمول زنان را تابع قصد و اراده گوينده سخن دانسته اند .هريك ازآراي گذشته مي تواند پي آيندهاي مختلف كلامي ،‌ حقوقي و انسان شناختي را برتابد .
شهيد ثاني طرفدارآن است كه الفاظ مذكر قرآن تنها مردان را شامل مي شود و اگر هم موردي ثابت شود كه زنان نيز در قلمرو كلمه و واژه اي داخل است ،‌از باب تبعيت است و نه كاربرد لفظ در معناي اصلي و مفهوم حقيقي آن ؛
«لفظ الذكر وهو الذي يمتاز عن الاناث بعلاقه ،ك«المسلمين» و « فعلوا » لا يدخل فيه الاناث حقيقه و ان دخلن تبعاً في بعض الموارد .»(همان،/185)
«لفظ مذكركه ازلفظ مؤنث با علامتي همچون المسلمين ،فعلوا (=ضماير جمع مذكر) مشخص مي گردد ،درمفهوم حقيقي آنها ،زنان داخل نيست ، هر چند در پاره اي موارد ،زنان را نيزشامل مي شود .»
مستند شهيد براي اثبات اين مدعا و نظر ، دو چيزاست :
1-قواعد زبان ،‌ بدين معنا كه جمع همان تكرارمفرد است و لفظ مذكرمفرد تنها يك مرد را شامل مي شود .
2-دركاربرد قرآن كه زبان آن زبان معيار است ،جمع مؤنث برجمع مذكرعطف شده و اين نشان دهنده تغايرمفهومي معطوف و معطوف عليه است ؛«ان المسلمين و المسلمات »(همان)
طرح اين موضوع و اثبات آن با آيات قرآني ،اساس پاره اي ازاستنباط ها و اجتهادهايي براي شهيد ثاني قرار گرفته است :
1-اگركسي وقف كند و در صيغه عقد تعبيرمذكربياورد و بگويد :«وقفت علي بني زيد »،شامل مؤنث نمي شود ،چنانچه شهيد مي گويد:«فانهن لا يدخلن » ؛ زنان آن خاندان داخل در وقف نمي شوند .(همان)
2-چنانچه خطاب به گروه مركب از زنان و مردان بگويد :«بعتكم» «ملكتكم» «وقفتكم» ، تنها مردان موجود در آن گروه را در بر مي گيرد و شامل زنان نمي گردد . (همان)
3-هرگاه فردي چندين غلام و كنيز داشته باشد و برخود الزام كند كه :«لله علي ان اعتق كل من آمن منكم ؛ازخدا بر من است كه هريك از شما ايمان بياوريد ،او را آزاد كنم »،كنيزان درقلمرو اين تعهد نيستند ، مگربا دليل بيروني .
درهمين مورد خنثي نيزمانند زنان اند و در قلمرو تعهد شامل نيستند ،زيرا شك در مرد بودن آنان سبب مي شود كه بگوييم اصل عدم دخول آنان درمردان ، آنها را در زمره زنان قرارمي دهد و كلام و تعهد ، آنان را در برنمي گيرد .(همان)
4-درخطبه هاي نمازجمعه ، برامام واجب است براي مردان و زنان مؤمن دعا كند .آيا امام مي تواند به كلمه « مؤمنين » اكتفا كند ؟ فتوا براساس ديدگاه هاي پيش گفته متفاوت خواهد بود .برمبناي شهيد ثاني ،نمي تواند اكتفا كند ، مگر آنكه امام از كاربرد واژه «مؤمنين» ، زنان مؤمن را نيز قصد كند كه از باب تبعيت ، زنان نيز داخل در مفهوم مؤمنين مي شوند .
5- در آيه شريفه (النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم وازواجه امهاتهم) (احزاب/6) « پيامبر(ص) سزاوارتر از نفس مؤمنان به آنان و همسران پيامبر(ع) مادران آنهايند.» مقصود آيه مباركه ، تحريم نكاح زنان پيامبر(ع) بر مردان و وجوب احترام و اطاعت ايشان است و نه نگاه و خلوت كردن با آنان . به هر روي ، پرسيده مي شود آيا زنان مسلمان نيز داخل در مفهوم اين آيه شريفه هستند ؟ پاسخ به اين پرسش مبتني بر ديدگاه هاي پيشين است . بر اساس رأي و نگاه شهيد ، چنان كه خود تصريح كرده است ، زنان مسلمان داخل احكام مستفاد ازآيه شريفه نيستند .(همان)

3.تقليد غيرمجتهد
 

انسان ها يا عامي اند ،يا غير مجتهد و يا مجتهد و قادربراستنباط احكام و تفريع فروع براصول . آنان كه مجتهدند ، الزاماً مي بايد از دريافت هاي خويش پيروي كنند ، اما در وظيفه و تكليف آنان كه مجتهد نيستند ، ميان عالمان و انديشه ورزان اختلاف وجود دارد . شهيد ثاني در اين باره از سه نظريه ياد مي كند :
1-حرمت تقليد و لزوم توقف .
2-جواز تقليد در مسائل نيازمند اجتهاد ، مانند مسئله ازاله نجاست با آب مضاف ، و ناروايي تقليد در موارد منصوص ، همچون حرمت ربا در موارد ششگانه .
3-جواز، بل وجوب تقليد .
شهيد ثاني به درستي ديدگاه سوم باور دارد و ازآن دفاع مي كند و براي اثبات آن به دو دليل نقلي و عقلي تمسك مي جويد . دليل نقلي شهيد كه مهم ترين آن دو مي باشد ،آيه شريفه چهل و سوم ازسوره مباركه نحل است ؛
(فاسالوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون)
«اگر نمي دانيد ،‌ از آنان كه مي دانند ، بپرسيد.»
شهيد ، پس از تأسيس اين بنا و قاعده بي آنكه مصاديق و نمونه هاي جزئي را بشمرد ، مي آورد :
« وفائده المسأله ظاهره في تقليد العامي في احكام العبادات و المعاملات و غيرهما.»(همان،/220)
«فايده مسئله در تقليد شخص عامي در احكام عبادات و معاملات پديدار مي گردد.»

ب) استدلال صريح به قرآن
 

شهيد درآن موارد كه پشتوانه قرآني براي ديدگاه هاي خويش مي يابد ،به يادكرد و شيوه ي استدلال به آن آيه مي پردازد و ضمن تحكيم و استوارسازي نظريه خود ، آراي مخالف را بدان وسيله مردود مي شمارد .نمونه هاي زيرشمايي ازاين روش را گواهي مي كند :

1.موارد وجوب گواهي
 

خداوند درآيه دويست و هشتاد و دوم سوره مباركه بقره ،‌تكليف گواهان برمعاملات نسيه ،قرض و دين را بيان مي كند و مي فرمايد :
(ولاياب الشهداء اذا ما دعوا ...) (بقره/282)
«و هرگاه شهود را ( براي حضور در مجلس يا محكمه ) فرا خواندند ،نبايد امتناع ورزند .»
درمراد و مقصود ازاين آيه شريفه دو ديدگاه دربين فقيهان وجود دارد :يك ديدگاه مراد ازآيه را وجوب تحمل شهادت مي داند .ديدگاه ديگر ، تحمل و اداي شهادت را با هم داخل در قلمرو مفهوم آيه دانسته ، ‌واجب مي شمارند .
شهيد اول گويا در شمار كساني است كه ديدگاه نخست را باور دارند . آنچه مايه انتخاب اين ديدگاه از سوي طرفداران آن گرديده ، روايتي از امام صادق(ع) است كه مراد از وجوب پذيرش دعوت بر شاهد را به تحمل شهادت تفسير كرده است . اما شهيد ثاني از ديدگاه دوم جانبداري مي كند و برآن است كه مي توان اين آيه را هم دليل بروجوب تحمل شهادت و هم دليل وجوب اداي شهادت دانست .(شهيد ثاني ، الروضه البهيه في شرح اللمعه الدمشقيه،282/1)
مستند شهيد ثاني درپذيرش ديدگاه دوم ، ‌علي رغم سازگاري ديدگاه نخست با روايت امام صادق(ع) ،گواينكه عموم مفهوم آيه شريفه است كه ادا و تحمل شهادت را با هم در برمي گيرد .

2.وجوب تلفظ در نيت
 

يكي از اركان اعمال عبادي ، «نيت» است ، اما در چيستي نيت كه امر قلبي يا آميزه اي از تصور قلبي و يادكرد انجام عمل در لفظ است ،‌ مي توان دو فرض را تصور كرد . شهيد ثاني ضمن تأكيد بر نقش نيت در تمايز بخشي اعمال از يكديگر ، نيت را امر قلبي و بي نياز از تكلم مي داند و بر آن است كه :
«‌المراد من النيه جمع الهمه علي فعل المقصود و بعث النفس و توجيهها وميلها الي ما فيه ثواب عاجل و آجل ،تلفظ هذا او لا.» (شهيد ثاني ،رسائل الشهيد ثاني ،166/1)
«مقصود ازنيت ، همت گذاشتن بركار مورد نظر و برانگيختن ،‌توجه دادن و
ايجاد تمايل درنفس است براي انجام كاري كه پاداش فوري و يا زمانمند دارد ،چه نام آن عمل را بر زبان براند يا خير .»
آن گاه مي افزايد كه :
«اساساً نمي توان نيت و قصد به اين معنا را از اعمال و كردارهاي انساني جدا كرد ،‌ چه اينكه هر انساني حتي كودكان و كم خردان ،‌ هيچ عمل و رفتاري را انجام نمي دهند مگراز روي قصد و انگيزش به انجام آن عمل ،‌ و از همين سبب بوده است كه بيشتر علماي سلف در كتاب هاي فقهي خويش ، نيت را به عنوان موضوع مستقل ياد نمي كرده ، بلكه مي گفته اند واجبات وضو -مثلاً -اول آنها شستن صورت است و اولين واجبات نمازتكبيراست .» (همان)
شهيد سپس براي اثبات صحت و درستي اين ديدگاه و روش به آيه ششم سوره مباركه مائده استدلال مي كند و مي گويد :
«و هكذا ورد الكتاب الكريم في قوله تعالي : (يا ايها الذين آمنوا اذا قمتم الي الصلاه فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الي المرافق ) (مائده/6).»(همان،/167)
«‌و درقرآن كريم اين گونه آمده است كه اي مؤمنان !آن گاه كه به نمازايستاديد ، صورت هايتان را بشوييد و نيزدست هايتان را از مرفق.»
چنان كه پيداست ،آيه شريفه (درمقام بر شماري واجبات وضو) نخستين واجب وضو را شستن صورت و دست عنوان كرده و از نيت نامي نبرده ، با اينكه مي دانيم نيت در وضو واجب است .

ج) استدلال ضمني به آيات قرآن
 

در شمار شيوه هاي شهيد ثاني در استدلال به آيات قرآني مي توان به شيوه استدلال ضمني به آيات قرآن و كاربست آنها در اثبات مدعا و مطلب مورد نظر اشاره كرد . دراين شيوه بياني ،شهيد ، آيات قرآن را در خلال سخنان خويش و به عنوان بخشي از ساختارجمله مي آورد و بدين طريق به گونه غيرمستقيم ، در عين آنكه مراد و مفهوم آيه را به مخاطب القا مي كند ، پشتوانه استدلالي و قرآني خود را يادآور مي شود ،بي آنكه تصريح و يا اشاره آشكار به استدلال كردن به آن آيه قرآني داشته باشد . نمونه هاي زير بيانگر همين شيوه بياني و استدلالي است :

1-دررساله مبدأ و معاد مي نويسد :
 

«‌فان العمر قصير و العلم كثير و الناقد بصيرو ان كثير من العلوم و المباحث بين العلماء (كسراب بقيعه يحسبه الظمآن ماء) (نور/39)اذ اكثرهم ينطقون عن الهوي و يتكلمون بالآراء و لهذا كل ما نسجته آراء قوم ،نسخته اهواء طائفه اخري (كلما دخلت امه لعنت اختها)(اعراف/38).»(همان،749/2)
«بي ترديد ،عمر انسان كوتاه ،دانش ها افزون و حسابرس بصيراست .بسياري از دانش ها و بحث هايي كه در ميان عالمان امروز رواج دارد ،«همچون سرابي است دربيابان كه شخص تشنه آن را آب مي پندارد »، چه اينكه بيشتراين عالمان از روي هوا و خواسته هاي خود سخن مي گويند و ازهمين روي آنچه را كه گروهي مي بافند ،گروه ديگر با دلخواه خود باز مي كنند ؛«هرقومي ،قومي ديگر(ازهمكيشان خود را) لعنت مي كنند .»
دراين فرازكوتاه ، كاربست دو آيه از قرآن را درخلال كلمات شهيد مشاهده مي كنيم ؛نخست درنكوهش و سست بنيادي علوم ،دانش ها و مباحث مطرح درميان عالمان زمان و دو ديگر، تعارض بيهوده و مشاجرات بي ثمرعالمان ديني درنقص و ابرام مطالب يكديگر .
2-شهيد پس ازطرح اين موضوع كه اجتهاد واجب عيني است و يا واجب كفايي و اگر در يك زمان چند مجتهد وجود داشت ، مي توان در هر مسئله اي به فتواي يكي از آنان عمل كرد يا خير ؟ مي آورد :
«‌لا يصح القول بان ننقل فتواهم جميعاً بحيث يتخيرالناقل في اخذ ما شاء منها و طرح ما شاء كما يفعله اهل عصرنا (يحلونه عاماً و يحرمونه عاماً )(توبه/37).»(همان،38/1)
«درست نيست كه گفته شود اگر در يك زمان چند مجتهد وجود داشته باشد ، مي توانيم فتواي تمامي آنان را نقل كنيم و هر فتوايي را كه خواستيم ملاك عمل قرار دهيم ،آن گونه كه مردمان زمان ما انجام مي دهند«(ماه حرام را) سالي حلال و سال ديگرهمان را حرام قرار مي دهند .»
3-دراثبات نارواي قضاوت مقلدان و عالمان غيرمجتهد ،شهيد پس ازآنكه به اجماع تمام فقهاي مسلمان استناد مي كند ،‌ مي افزايد :
«‌فالقول في هذه المسأله الاجماعيه و الحكم لاهل التقليد ،حكم واضح بغيرما انزل الله سبحانه و عين عنوان الجرأه عليه فكيف يعملون بفتواهم مره و يخالفونها اخري و الكل موجود في كتاب واحد (افتؤمنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض) (بقره/5) .»(همان،42/1)
«روا دانستن قضاوت براي مقلدان -حال آنكه به اجماع مسلمانان چنين چيزي روا نيست -آشكاراحكم به غيرما انزل الله و عين جرأت برخداوند است .چگونه اينها گاه به فتوا مجتهدين مسلمان عمل و گاه با آن مخالفت مي كنند (و قضاوت غير مجتهد را درست مي شمارند .)حال آنكه خاستگاه فتواي اين مراجع درهمه حال كتاب خداوند است ، چنين كاري مصداق آيه شريفه است كه مي گويد :« آيا شما به پاره اي از آموزه هاي قرآن ايمان مي آوريد و به پاره اي ديگركفر مي ورزيد ؟»

مستندسازي اقوال ديگران
 

چنان كه مي دانيم ،بخشي ازآثارعلمي شهيد ثاني به صورت شرح و توضيح ميراث علمي عالمان و انديشمندان بزرگ سلف برجاي مانده است ،همچون شرح «لمعه» شهيد اول ،شرح «شرايع الاحكام» علامه حلي و ... .ازجمله كارهايي كه وي دربسط و توضيح آثارعلمي شرح شده انجام داده ،مستند سازي اقوال و ديدگاه هاي صاحب متن ،به ويژه تبيين مستندات قرآني و روايي آن ديدگاه هاست :
1-شهيد اول درشرح لمعه دربحث طهارت مي گويد :
«‌والطهور هو الماء والتراب » .
شهيد ثاني درشرح اين كلام مي افزايد :
«قال تعالي : (وانزلنا من السماء ماءً طهوراً ) (فرقان/48) و هو دليل طهوريه الماء.»(شهيد ثاني ،اللمعه الدمشقيه ،30/1)
2-بنده اي كه بابت كفاره ي سوگند آزاد مي شود،بايد شرايط و ويژگي هايي داشته باشد كه ازآن جمله مسلمان بودن بنده است .اما اينكه مقصود ازاسلام ،‌اقرار به شهادتين است يا افزودن بر آن ولايت نيز درمفهوم اسلام نهفته است ،فقيهان شيعي ديدگاه هاي مختلفي را ارائه داشته اند . اما شهيد ثاني پس ازنقل نظرشهيد اول كه گفته است :«و يشترط فيها الاسلام » ، مي آورد :
«‌و هو الاقرار بالشهادتين مطلقاً علي الاقوي و هو المراد من الايمان المطلوب في الآيه الشريفه.» (همان ،277/1)
«اسلام بنابرقول اقوي اقرار به شهادتين است مطلقاً ،(چه باورقلبي بدان داشته باشد يا نه ) و همين معنا مراد آيه شريفه است ( ... ومن قتل مؤمناً خطا فتحرير رقبه مؤمنه ) (نساء/92).»
3-شهيد اول درغسل مس ميت گفته است : «ويجب فيه الوضوء » .
شهيد ثاني درتوضيح اين جمله مي گويد :
«(في) في قوله (فيه) للمصاحبه كقوله تعالي :(ادخلوا في امم ... )(اعراف/38) و(فخرج علي قومه في زينته) (قصص/79).»
«منظورازحرف «في» در عبارت شهيد اول ،همراهي و مصاحبت است ،همچون اين آيات كه درآيه نخست معنا چنين است : «داخل شويد همراه امت ها » و درآيه دوم نيزمراد اين است كه « قارون به ميان قوم آمد همراه زينت خود (=درحالي كه خود را زينت كرده بود ).» (شهيد ثاني ، اللمعه الدمشقيه،49/1)

شهيد و انس با قرآن
 

شهيد ثاني انس افزون با قرآن داشت ؛ گذشته از آنكه در اوان طفوليت نخستين برگ زندگي و حيات علمي و فكري خود را با قرآن ورق زد ،پايان زندگي او نيز در حال تلاوت قرآن ورق خورد ،‌چه او در حال طواف برگرد كعبه اسيرشد و در روزجمعه از ماه رجب درحالي كه تلاوت قرآن برلب و محبت اهل البيت را در دل داشت ،درغربت و هجرت به سوي خداوند ،به شهادت رسيد !(امين،157/7)
منابع و مآخذ :
1.امين ، سيدمحسن ؛ اعيان الشيعه ، چاپ اول ، بيروت ، دارالتعارف للمطبوعات ، 1403 ق .
2.حجتي ، محمدباقر ؛ آداب تعليم و تعلم در اسلام ، چاپ اول ، قم ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، بي تا .
3.خوانساري ، محمد باقر ؛ روضات الجنات ، چاپ اول ، بيروت ، دارالاسلاميه ، 1411 ق .
4.سيوطي ، عبدالرحمن ؛ الاتقان في علوم القرآن ،چاپ دوم ،قم ‌،منشورات رضي ، 1367 ش .
5.شهيد ثاني ؛الروضه البهيه في شرح اللمعه الدمشقيه ،چاپ اول ، تهران ، انتشارات كتاب فروشي اسلامي ، ‌1309 ق .
6.----- ؛اللمعه الدمشقيه ،تحقيق و تعليق سيد محمد كلانتر ،چاپ دوم ، بيروت ، ‌داراحياء التراث العربي ،1403 ق .
7.----- ؛تمهيد القواعد ، تحقيق عباس تبريزيان ، سيد جواد حسني ، عبدالحكيم ضياء ، چاپ اول ، قم ، دفتر تبليغات اسلامي ، 1416 ق .
8. ----- ؛ رسائل الشهيد الثاني ، تحقيق مركزالابحاث و الدراسات الاسلاميه ، چاپ اول ،قم ،مركزانتشارات دفتر تبليغات اسلامي ،1421 ق .
9. ----- ؛رسائل الشهيد الثاني ،تحقيق رضا مختاري ،چاپ اول ، قم ، بوستان كتاب ،1422 ق .
10. منبع اينترنتي : www.andishegom.com.
نشريه پژوهشهاي قرآني ،شماره 58.