چرا مسئوليت‌پذير نيستيم؟


 

نويسنده:سيده مريم طباطبايي ندوشن




 
بعضي از ما جوونا مسئوليت‌پذير نيستيم و من فكر مي‌كنم اين مسئله چند تا دليل داره. حالا اول دليل‌ها رو مي‌گم و بعد هركدوم رو توضيح مي‌دَم. يه دليل مسئوليت‌پذير نبودن ما ممكنه اين باشه كه «ما نمي‌دونيم»، يا «نمي‌تونيم»، و يا اينكه «نمي‌خوايم.» حالا اينايي كه گفتم يعني چه؟!. در توضيح مورد اول بايد بگم، «ما نمي‌دونيم»، يعني راه و روش انجام يه مسئوليت رو نمي‌دونيم. كم نيستن جووناي بالاي بيست سال كه هنوز نمي‌دونن چطور بايد اتاقشون رو مرتب كنن؛ از بس كه مامان مهربون، هر دو سه روز يك‌بار، اين وظيفه نانوشته‌اش رو به خوبي انجام داده. اگه از همون بچگي، متناسبِ سن و سال و توانايي‌هامون به ما مسئوليت مي‌دادن الان تعداد جووناي راحت‌طلب، كمتر بود... بگذريم.
جوونايي كه نمي‌دونيد چطور بايد مسئوليت‌پذير باشيد!
يه راهكار! اگه در ابتداي راه مسئوليت‌پذيري هستيد، مسئوليت كم رو قبول كنيد و خوب انجامش بديد. مثلاً روزي كه قراره اتاقتون مرتب بشه، به مادرتون بگيد كه قفسه كتاباتونو خودتون مرتب مي‌كنيد. اگه اين اتفاق بيفته، مطمئن باشيد خيلي طول مي‌كشه تا قفسه كتاب‌ها دوباره نامرتب بشه؛ چون خودتون زحمت مرتب كردنشو كشيديد. وقتي نمي‌دونيم چطور بايد كاري انجام بشه، راه آزمايش و خطا رو انتخاب مي‌كنيم؛ تا اينكه بالاخره موفق مي‌شيم. مسئوليت‌پذيري، توي زندگي خيلي به كارمون مي‌ياد. اصلاً زندگي به معناي واقعي، يعني مسئوليت‌پذيري.
مي‌رسيم به دليل دوم مسئوليت‌گريزي؛ دليل دوم، موقعيتيه كه جوون نتونه از عهده يه مسئوليت بر بياد، يعني مسئوليتي رو خيلي بزرگ‌تر از حد توان خودش مي‌بينه.
راهكار اين مسئله هم اينه كه هر هدف و برنامه‌اي، حتي كوچك‌ترين برنامه‌ها رو، به مراحل يا اجزاي كوچك‌تر تقسيم كنيم. يعني مراحل ابتدايي‌تر اون كار رو براي خودمون تعريف كنيم و بعد سعي كنيم با دقت و آرامش، همون مرحله ابتدايي رو به خوبي انجام بديم. بد نيست از يه تمثيل استفاده كنم. وقتي يه نفر مي‌خواد از يه كوه بلند بالا بره و به قله برسه، اگر مدام به قله نگاه كنه و فاصله كوهپايه با قله رو ارزيابي كنه، احتمال اينكه از وسط راه برگرده خيلي زياده؛ ولي اگه براي خودش نشونه بگذاره مثلاً بگه تا اون سنگ روي دامنه كوه بالا مي‌روم، وقتي به اون سنگ مي‌رسه احساس موفقيت مي‌كنه. همين باعث مي‌شه كه دوباره بخواد اين احساس موفقيت براش تكرار بشه. پس مرحله به مرحله بالاتر مي‌ره تا به قله مي‌رسه. اينم براي اونايي كه فكر مي‌كنن «نمي‌تونن». و اما آخرين دليل مسئوليت‌پذير نبودن بعضي جوونا، وقتيه كه خودِ جوون «نخواد» مسئوليتي رو قبول كنه؛ مسئوليتي كه فقط به عهده خودشه، نه هيچ‌كس ديگه. اين حالت، با موقعيتي كه ما «نمي‌دونيم» يا «نمي‌تونيم»، خيلي فرق داره. وقتي نمي‌خوايم؛ يعني عُذر بدتر از گناه. اين باعث مي‌شه كه ديگران از ما خسته بشن و حتي ممكنه به‌خاطر همين مسئله، از چشم اونا بيفتيم. در مورد همه آدما دو تا تصوير وجود داره: تصويري كه اونا از خودشون دارن و تصويري كه ديگران ازاونا دارن. چيزي كه اعتبار و امتياز تلقي مي‌شه، تصوير مثبت ديگران درباه ماست. بايد بگم تصوري كه ما از خودمون داريم هم، تا حدود زيادي ناشي از تصوريه كه ديگران از ما دارن؛ يعني يه جورايي خودمونو از نگاه ديگران مي‌بينيم. آدمايي كه مسئوليت‌پذير نيستن؛ تصوير منفي از خودشون در ذهن ديگران ايجاد مي‌كنن. اين تصويرهاي منفي، باعث رفتارهاي ناشايست ديگران نسبت به اونا مي‌شه و درنهايت، حس كم‌ارزش بودن رو در فرد ايجاد مي‌كنه. يادمون باشه مسئوليت‌پذيري، با صداقت و درستكاري پيوند مستقيم داره.

از ماست كه برماست
 

وقتي مي‌ريم رستوران، پشت ميز مي‌شينيم و از روي فهرست غذاها، يه غذايي رو انتخاب مي‌كنيم. مدتي كه مي‌گذره پيش‌خدمت ظرف غذا رو جلوي ما مي‌ذاره. اين غذا همونيه كه انتخاب كرده بوديم!
حالا اگه در زندگي‌مون دقيق بشيم، به مدرك تحصيلي، به شغلمون، به تصوري كه ديگران از ما دارن و خيلي چيزاي ديگه؛ متوجه ‌مي‌شيم كه همه اينا، انتخاب‌هاي خودمون هستن.
آره عزيزم! اگه حوصله امر و نهي رئيس اداره رو نداري، اگه اعضاي خانوادت تو رو آدم تنبل و راحت‌طلبي مي‌دونن، اگه هميشه خيلي از كاراي شخصي‌ات رو پدر و مادرت انجام مي‌دَن و اگه‌هاي ديگه از اين دست، بازهم بايد بگم اينا همون چيزايي هستن كه خودت خواستي و انتخابشون كردي. مثلاً خودت خواستي مسئوليت‌پذير نباشي. اگه غير از اينه، چرا كاري نمي‌كني كه شرايط تغيير كنه!

راحت‌طلبي
 

بيشتر ما آدما، به خصوص جووناي نسل سومي، ‌آدماي راحت‌طلبي هستيم و در كل عادت نداريم به خودمون سخت بگيريم. پدر با چهار تا پاكت پر از ميوه و سبزي وارد خونه مي‌شه. اين‌قدر دستاش پُره كه با پا در رو مي‌بنده! يكي از بچه‌هاي رشيدش كنار ميز داره عصرونه مي‌خوره. يكي ديگه از شازده‌ها، سخت مشغول تماشاي تلويزيونه كه نكنه يه وقت يه پلان نديده رَد بشه. پدر، مادر رو صدا مي‌زنه: «عيال! عيال كجايي؟» مادر با پيش‌بند ظرفشويي، سراسيمه به استقبال پدر مي‌ياد و با گفتن «خسته نباشي» پاكت‌ها رو از دستش مي‌گيره.
آخه جوون عزيز! ما توي اين فرايندِ از خريد تا خوردن، كجاي كاريم؟ آهان فهميدم ... فقط آخرشو هستيم.
اي بابا، ... يه كمكي يه امدادي! اين‌قدر راحت‌طلب شديم كه پدر و مادرا هم فكر مي‌كنن بايد اين‌طوري باشيم. يه كوچولو به خودمون بياييم، ماشاءالله اين‌قدر بزرگ شديم كه بتونيم يه بار كوچيك از دوش پدر برداريم. پس بياييد قوّت جووني‌مون رو از خانواده دريغ نكنيم. اگه مي‌خوايم براي جامعه‌مون، فرد ارزشمندي باشيم، اول بايد اين ارزشمندي رو در خانواده‌مون عملي كنيم.
منبع:نشريه گلبرگ،شماره 121.