سیر تحولات خط عربی
سیر تحولات خط عربی
چنانچه قبلاً گفته شد حلقههای خطّ عربی(میخی و هیرو گلیفی) فینقی (آرامی و مسند) است و ریشه نزدیکی که خطّکوفی به آن منسوب شده نبطی متأخر است و نبطی متأخر دو اصل و ریشه صفوی مسند و نبطی قدیم آرامی دارد و نسب خطّ عربی به مسند و آرامی و این دو به فینیقی و فینیقی به دو خطّ میخی و هیروگلیفی می رسد و نبطی و صفوی از مسند حمیری تاثیر گرفتند و با اصلاحاتی که در رسوم و علامتهای مسند حمیری صورت گرفت آن را خط جزم نامیدند و بعد از آن با اصلاحات دیگری از وصل و فصل و مقایسه با حروف سریانی تغییر پیدا کرد و به نام حیری و انباری شناخته شد و با رفتن این خطّ به مکّه و مدینه، مکّی و مدنی حجازی نام گرفت و به صورت مبسوط و مستدیر مقوّر رواج داشت و در آخر آن یک که به صورت مبسوط بود پس از بنای شهر کوفه و تکامل و تجوید به خط کوفی معروف شد و آن یک که به صورت مستدیر بود در نامه و کتابت مورد استفاده قرار گرفت.
این خطّ در کنار خطوط عبری و سُریانی و خطوط امپراتوری بزرگ ایران و روم اهمیت نداشت اما زمانی که خط رسمی دین مقدس اسلام شد و مورد توجه رسول اکرم قرار گرفت مورد توجه واقع شد و آن حضرت با آنکه خود نمینوشت ما همیشه مسلمانان را به آموختن آن تشویق میکرد و سرانجام این خط همزمان با گسترش اسلام در جزیرهالعرب منتشر شد و به بصره و کوفه رسید و بنا بر شرایط طبیعی و اجتماعی و سیاسی در آن دو شهر رونق تازهای پیدا کرد به ویژه زمانی که شخصیت بزرگ اسلام و جهان امیرالمومنین(علیه السلام) کوفه را مکان خلافت خود قرار داد این خط بیشتر از قبل گسترش یافت.
و از آنجا که سلیقه و ذوقهای اقوام مختلفی که در شهر کوفه جمع شده بودند موجب شد تا اینکه شیوه کوفی از حجازی فاصله پیدا کند و صورت خط حجازی به حالت ابتدایی خود باقی ماند ولی خط کوفی ارتقا و جلوه بهتری پیدا کرد و از آن برای نوشتن قرآن حدیث و کتب علمی استفاده میکردند و در نیمه اول از قرن اول هجری به صورت مستقل و مشخص خود رسید و حروف آن از حروف نسخی آن زمان هم از لحاظ ظاهر و هم از جهت حروف بهتر بود و شکلهای مشابه کمتری داشت(میم، واو، نون، راء در خطّ نسخی قدیم مثل هم و متشابه است ولی در کوفی رسم فارقی در میان است).
همان طورکه عبریان خطّ مُربّع و سریانیان خط سُریانی و نسطوریان خط سطرنجیلی را به کتابهای دینی و علمی خود اختصاص داده بودند مسلمانان هم خط کوفی را که در ظاهر مشابه خط سطرنجیلی شده بود خاص نوشتن قرآن قرار دادند و از آن در تزیین مساجد و سکّه و کتابها و دیوانها و توقیعات بهره بردند.
خط کوفی بعد از طی کردن مراحلی در راه دگرگونی جدیدی قدم گذاشت و صورتهای گوناگونی پیدا کرد که قدم اول دگرگونی آن متنوع شدن خط کوفی است، الفهرست در صفحه ۱۴ چنین خلاصه میکند قال محمدبن اسحاق(ابن ندیم): فاول الخط العربیه الخط المکی و بعده المدنی ثم البصری سوم الکوفی فاما المکی و المدنی ففی الفاته تعویج الی یمنه و اعلا الاصابع و فی شکله انضجاع یسیر و هذا مثاله.
ترجمه: اوّل خطّ عربی مکّی و بعد از آن مدنی و سپس بصری و بعد کوفی است. در شیوه مکّی و مدنی در الفهایش به طرف راست و سرانگشتان کجی دیده میشود و در شکل آن اندک خوابیدگی مشهود است. و این است مثال آن.
در الفهرست در مورد خطوط مصاحف چنین آمده است:
المکی، المدنیین، التئم، والمثلّث و المدوّ، الکوفی، البصری، المشق،التجاوید، السّواطی،المصنوع، المائل، الرّاصف، الاصفهانی، السجلی، القیراموز، ومنه یستخرج العجم و به یقرون حدب قریبا و هو نوعان: النّاصری و المدوّر.
از این عبارت مشخص میشود:
۱. این نامها، نامهای خطوطی از انواع کوفی بر حسب شیوههای مختلف یا ریزی و درشتی آن بوده که در آغاز اسلام برای نوشتن قرآن اختصاص داشته و ابن ندیم در این عبارت هم اسامی مکی و مدنی کوفی و بصری را آورده بود و مسلم است که ین شهرها هر کدام به شیوه خود قرآن را مینوشتند مثلاً خط اصفهانی منسوب به شهر اصفهان.
۲. امّا کلمات مثلث، مدوّر، مصنوع، مایل، راصف از ظاهر کلمه و معنای آنها مشخص است که دلالت وصفی دارند یعنی خطوط بعضی از قرآنها با این اوصاف بوده و به شهری نسبت داده نشده و کلمه « التئم » را توأمان و جفتی و بهم پیوسته می توان معنی کردهاند.
۳. کلمه « مشق » برای نوشتن قرآن آمده و احتمالاً قلمی درشت و جلی بوده که در مصحف نویسی به کار میگرفتند.
۴. سه کلمه « تجاوید » به معنی نیکوساختن و « سلوطی » و « سجلی » مشخص نیست که چه روشهایی از خط کوفی بوده و شکی نیست که اختلاف بین انواع این خط بسیار ناچیز است.
۵. و این عبارت « القیراموز، و منه یستخرج العجم و به یقرون حدب قریبا » به صورت معمایی است که هنوز به خوبی حل نشده و ترجمه ظاهر آن این است که قیر آموز نوعی خط ای رسم کوفی که عجم با آن قرآن مینوشته و خطوط دیگر هم از آن استخراج میکرده که به دو نوع بوده است:مدور و ناصری(در اعلام المنجد صفحه520آمده است:الناصریّه بلدفی العراق علی الفرات الاسفل...تقع بقایا اور السّومریّه. و ایضاً آمده است الناصریه قضاء فی العراق(لواء الناصریه) له ناحیتان الاصلاح و البطحاء.
اهمیّت خطّ قیرآموز از عبارت ابن ندیم آشکار است کههم خود بر دو نوع تقسیم شده بود و هم مردم عجم خطوط دیگر را از آن استخراج میکردهاند.
محقّقین میگویند قیرآموز یا پیرآموز و فیرآموز معرب فیرآموز است و این کلمه اصلاً پارسی و ایرانی میباشد و کلمه پیرآموز در کتابهای ادبی ما آمده است که به معنی آسان بوده به پیران هم میتوانستند آن را بیاموزند(جمله « و به یقرون حدب قریبا » را در الفهرست چاپ مصر بدون حرکات و اعراب دیدم و گویا چنین باید قرائت کرد « وَ بِه یَقرَؤن حُدبٌ قَریباً » یعنی با آن فیرآموز گوژپشتان به زودی میخوانند)
یکی از نویسندگان معاصر دلیل میآورد که ابن ندیم میگوید از جمله خطوطی که قرآن را با آن مینوشتند یکی همین خط پیرآموز بوده ولی نمیگوید از چه خطی استخراج شده و نباید با سکوت او در این باره تصور کنیم که منظور او استخراج از خط عربی بوده است نام فیرآموز یا پیرآموز اصالت این نظر را تایید میکند که خط پیرامون گذشته از اینکه واعظان آن ایرانی بودند در اصل هم از یک خط ایرانی استخراج شده بوده است.
این خط قریب به یقین از خطوط هفتگانه ایرانیان که به روایت ابن مقفع در الفهرست آمده استخراج شده و در ترکیب حروف آن تلاش کردن که شباهتی به خطوط مکّی و کوفی داشته باشد و خط اصفهانی هم شیوه دیگری از خط پیراموز بوده و به دلیل اینکه اصفهان در زمان حکومت عرب مرکزیت داشته به نام خط اصفهانی نامیده و خوانده شد(مقاله خطّ فارسی آقای همایونفرّخ در مجله تلاش 1346 ).
و مرحوم دکتر محمد بیانی استاد دانشگاه در سال ۳۹ _ ۴۰ بیان کردهاند معنی این لفظ قیرآموز و کیفیت و شکل آن تا الان مشخص نشده اما از صدر اسلام تا مدت پنج قرن خط کوفی در ایران رایج بوده و برای نوشتن قرآن و تزیینات بناها به کارمیرفته اما خط معمول ایرانیان برای سایر کارهایشان نسخ بوده و با قلم نسخ قدیم عربی و نسخ جدید اختلاف داشته و همین خط اساس خط رسمی و معروف ایران یعنی نستعلیق بوده است.
مرحوم بیانی به قباله عقد بیع(مارگولیوث) و هدایۀالمتعلمین و چندین نسخه قدیم دیگر اشاره میکند که به این خط که نسخی خاص یا(نسخ میانه) از نوشته شده است.
نویسنده مقاله خط فارسی آقای همایونفرخ صفحه خطی را نمونه آورده و گفتهاند این صفحه از کتاب صفات الشیعه تصنیف دانشمند عالی مقام شیخ صدوق است که به خط نصرالله بن عبدالله قزوینی به سال ۳۹۱ نوشته شده و نموداری از خط پیرآموز است و میبینیم که نوعی کوفی است که با خطوط دیگر کوفی تفاوت دارد و شبیه خط پهلوی و اوستایی است که نویسنده آن حروف را به صورت جدا نوشته و با خطی موئین به یکدیگر متصل کرده و نکته دیگر این است که در کتابخانه آستان قدس قرآنهایی به خط کوفی از تاریخ 273 هجری یعنی عصر نوح بن نصر سامانی(۳۲۱ ـ۳۴3 )تا اواخر قرن ششم در ایران نوشته شده بررسی شد که این قرآنها همه شیوهای یکسان و شبیه به خط پیراموز دارند اما چون تا امروز کتابها و اسناد قدیم خصوصیات خط قیرآموز صریحا به ما نرسیده میتوان یقین داشت که خط پیراموز به این شکل بوده است.
میتوان نتیجه گرفت که این نوع خط یکی از انواع کوفی موجود است که با انواع دیگر فرق دارد و میتوانیم آن را کوفی شیوه ایرانی نامگذاری کنیم.
آقای عزیزالدین وکیلی در کتاب هنر خط در افغانستان(۱۳4۲) صفحهای شبیه به این نوع خطّ پرداخته و آن را کوفی منکسر نامیده است زیرا صورت ظاهر آن نشان میدهد که نسبت به کوفی اصل منکسر است زین العابدین شریف ملقب به فخرالاشراف در عهد مظفرالدین شاه قاجار به قرآنی به خط کوفی و نسخ و با حواشی تعلیق و نستعلیق نوشت و ۱۹ آیه از آیات آخر سوره والصّافات و ابتدای سوره صاد را به همین شیوه ایرانی نوشته و در حاشیه به توضیح آن پرداخته است : من کلمه و ان جندنا لهم الغالبون الی کلمه یذوقوا العذاب نقلت من خط منسوب الی سید الساجدین.
و چون این نسبتهای جعلی به بعضی شخصیتهای صدر اسلام مخصوصاً در عهد صفوی و دولت عثمانی رایج بود و جعل چند قرآن ثابت شده است نمیتوان این نسبتها را قبول کرد زیرا در رسم الخط کوفی قدیم عربی این شیوه که شیوه ایرانی است دیده نشده است مانند قرآنی که به حسن بصری نسبت داده شده و این نسبت از طرف شانعی ساخته و پرداختهاند و جعلی بودن این نسبت از نوشتار غیر واقعی و مضمون عبارات واضح و آشکار است.
انواع خط کوفی
ابوحیان توحیدی از پیشوایان تألیف قرن چهارم است. در رساله « علم الکتابه » از توجّه قدما به حُسن قواعد گوناگون خط کوفی و دوازده نوع به نام دوازده قاعده: اسماعیلی، مدنی، مکی، اندلسی، شامی،عراقی، عباسی، بغدادی، مشعب، ریحانی، محرر، مصری نام می برد.
و صاحب الوسیط علاوه بر مدور و محرر، مشجر، مربع و متداخل را هم از اقلام کوفی میداند.
و در مصوّرالخطّ العربی در اینباره آمده مسلمانان زمانی که هر کشوری را فتح میکردند کتابت عربی را در آنجا فراگیر میکردند و به نام همان شهر و سرزمین فتح شده شرق و غرب شهرت پیدا میکرد مانند خط کوفی، بصری، واسطی، حیری، معقلی،مصری، نباری، قیروانی، قرطبی،شامی وغیره البته نام معقلی روشن نیست که معقل چه شهر یا ناحیهای بوده تا خط معقلی به آن منسوب باشد و درباره نباری گفته شده که منسوب به(نبّاره) است که در طرابلس غرب واقع است واین خط نوعی خط در شمال آفریقا است اما باید درمورد خصوصیات انواعی که ذکر شده بدانیم که به جز معدودی معیّن نمونه اقسام دیگر در دست ما نیست و اگرچه ر اصل با خط کوفی اختلافی ندارند ولی در هر شهر از شهرهای قلمرو اسلامی به شیوه خاص نوشته میشود و سرگرمی خطاطان و تصرفات ذوقی آنها در اختراع شیوهها موثر بوده است.
وضع نقطهگذاری و اشکال
قدم دوم در تطور و دگرگونی، وضع نقطه و حرکت و ضوابط بود که با ایجاد این علائم خواندن قرآن را از تغییر و غلط محافظت کردند درباره اهمیت این کار گفتهاند لکل شی نور و نور الخط العجم(برای هر چیز روشنایی است، روشنایی خط نقطه است) و نیز گفتهاند اعجام الکتب یمنع من استعجامها و کلها یسون من اشکالها(نقطه گذاری، کتاب از سخت خوانی و ناخوانی پیشگیری میکند و شکل دادن یعنی حرکات و اعراب گذاشتن از اشتباه نگاه میدارد) و اضافه کردند الشکل للکتاب کالحلی للکعاب(شکل برای کتاب مانند زیور برای دوشیزه است) و سرودهاند و کان احرف خطه شجر/ والشکل فی اغصانها ثمر(و این حروف یک خط درخت بود/ و شکل روی شاخه های آن میوه است).
تا امروز از گذاشتن نقطهها و حرکات و ضوابط پیروی میشد و ادامه آن در نوشتن قرآن و حدیث واجب است تا از تحریف و غلط ایمن باشد نقطه از جمله اساس حروف است که جز آن شده و نمیتوانیم بدون آن حروف مشابه را از هم تشخیص دهیم منظور از شکل کلمه به حرکات است تا معنی مورد نظر آن را متوجه شویم و با تلفظ صحیح ادا کنیم گفته شده اول طایفهای که برای کلمات شکل تعیین کردند سُریانیان بودند.
اما به جدا نمودن وضع شکل و نقطه گذاری در خط قرآن و کتابهای اسلامی اینگونه است:
در کتاب « تاریخ الاداب ـ حنفی ناصف » آمده است هنگامی که اسلام روی زمین منتشر شد اعراب با مردم دیگر کشورهای فتح شده مخلوط شدند و در الفاظ عربی تحریف و غلط پیدا شد و این نگرانی ایجاد شد که در زبان و لغت فساد و ضعف ایجاد شود و در قرائت قرآن خطایی رخ دهد و به همین خاطر مسلمانان اصیل خود را ملزم به حفظ قرآن و لغت میدانستند و این فکر موجب پیدایش شکل و نقطه گذاری شد.
و اولین کسی که به وضع شکل و علم نحو پرداخت ابوالاسود دوئلی و از شاگردان علم نحو حضرت علی(علیه السلام) بود او در سال(۶۹ هجری) در بصره وفات یافت میگویند شبی دختر او به آسمان نگاه کرد و گفت ما احسنُ السما و ابوالاسود شنید و گفت نجومها یعنی ستارهها آسمان را نیکو گردانیده دختر گفت من متعجّب شدم گفت پس لازم است که بگویی ما احسنَ السما و دهنت را باز کنی ابوالاسود این مطلب را به امیرالمومنین گفت و علی علیه السلام درهایی در علم نحو برایش گشود از جمله آنها باب اِنّ و باب اضافه و باب عماله بود و به او فرمود انح هذا النحو یا ابوالاسود و ابوالاسود به وضع ابهای دیگری در نحو پرداخت از جمله باب عطف و باب تعجب و باب استفهام است و از آن پس ابوالاسود به علم و دانش عربی مشهور شد و مردم برای یادگیری نزد او میآمدند و شاگردی او را میکردند که یکی از آنها نصر بن عاصم لیثی(متوفی ۸۹ یا ۹۰ هجری) در بصره و دیگری یحیی بن یعمر عدوانی(قاضی خراسان متوفی ۱۲۹ قمری) بودند و بعد از آن مولف تاریخ الادب راجع به وضع نقطه گذاری قرآن آورده است که خلاصه آن بیان الفهرست است و آن را از نوشته ابن ندیم میخوانیم: تاریخ الادب در این مورد زیاد دستور داد سی نفر کاتب را حاضر کردند و یک نفر از آنها را انتخاب کرد و به او گفت رنگی غیر از رنگ خطوط قرآن تهیه کن و قرآن را باز کن و به من نگاه کن وقتی دیدی دو لب من برای تلفظ حرفی باز شد نقطهای بالای آن بگذار و زمانی که دو لبم به طرف پایین مایل شد نقطهای در زیر حرف قرار بده و چون به هم ملحق شد نقطهای در جلوی حرف بنویس پس اگر بعد از این حرکات غنه(ادغام نون در یکی از حروف م، ن، و، ی ) حاصل شد نقطه را تکرار کن و دو نقطه بگذار به آهستگی شروع به خواندن قرآن کرد و کاتب نقطه میگذاشت و چون به آخر قرآن رسید ابوالاسود در آن تجدید نظر کرد و این کار را چند بار تکرار کرد تا اینکه اعراب قرآن کامل شد و مردم این روش را از او آموختند و این نقطه گذاری را شکل نامیدند به علت آنکه دلالت بر شکل و صورت حرف دارد.
کار ابوالاسود اگرچه ابتکاری بود که موجب کمال نقطه و حرکات و اختراع قوانینی شد اما کافی نبود و باعث شد ابوالاسود و دو شاگردش نصر و یحیی دست به اصلاحات دوبارهای بزنند به جهت تفاوت حروف مشابه نقطههایی را ایجاد کنند برای فرق بین دال و زال دال را بینقطه و زال را نقطهای در بالا قرار بدهند و بین را و زا و صاد و ضاد و طا و ظا و عین و غین هم همین کار را کردند و میان سین و شین اولی را بینقطه و دومی را با سه نقطه مشخص کردند اما در باء ،و تاء و ثاء و نون و یاء این گونه عمل نکردند و این پنج حرف را با اختلاف نقطه گذاری کردند اما در این سه حرف (جیم و حا و خا) آن اشتباهی که در سین و شین ایجاد میشد وجود نداشت یکی از آنها را بینقطه و دو تای دیگر را با نقطه کردند. اما در فاء و قاف مانند حروف جفت چون دال و زال و راء و زاء عمل کردند اما برای فاء نقطه ای در زیر و برای قاف نقطه ای در بالای آن گذاشتندمانند جیم و خاء تا با عین و غین اشتباه نشود.
و اهل مغرب هنوز بر اساس همین قانون پیش میروند اما اهل مشرق فارا یک نقطه و قاف را با دو نقطه در بالا متوجه میشوند و این اختلاف به دلیل اختلاف منتقل کنندگان بوده نه وضع کنندگان.
بعد از آنکه حروف نقطهدار و بینقطه تعیین شد شاگردان ابوالاسود به این حروف ترتیب دادند و ناچار شدند ترتیب ابجدی را به هم بزنند و ترتیب ابتثی را به وجود آورند که به این ترتیب بود ا، ب، پ، ث، ج، ح، خ .... که این ترتیب از نظر تنظیم نقطهها و ترتیب حروف مشابه و تعلیم بهتر قابل قبول بود بعد از این اصلاح مشکل دیگری پیدا شد و آن اشتباه نقطههای اعجامی آنها با نقطه های شکلی ابوالاسود بود و تعیین کردند که نقطههای حروف را با همان رنگ و حروف سیاه و نقطههای حرکت را با رنگ قرمز بنویسند و عبدالملک از این موضوع خبردار شد و از آن استقبال کرد و مردم را به پیروی از آن وادار کرد تا جایی که علاوه بر نوشتن قرآن در موارد دیگر هم رایج شد و هر کسی که این کار را انجام نمیداد را ملامت میکردند(تاریخ الخطّ العربی و آدابه متخذ از تاریخ الاداب حنفی بک ناصف و منابع دیگر)
روش ابوالاسود و شاگردانش در زمان بنی امیّه تا اوایل عهد بنیعبّاس اجرا میشد و تا اواسط قرن چهارم هجری در اندلس هم رایج بود اما چون نوشتن دو دسته نقطه با دو رنگ مخالف نیاز به صرف وقت و با دشواری همراه بود به همین خاطر در اواخر قرن دوم در زمان خلافت بنی عباس، خلیل بن احمد عروضی فراهیدی(۱۷۰_۱۰۰) شکل یعنی علائم و حرکات را اختراع کرد و هشت علامت : فتحه و ضمه، کسره، سکون شدّ(تشدید)، مِدّ، صله، همزه را به وجود آورد ایشان فتحه را به صورت الف، ضمه را به صورت واوی کوچک بالای حرف و کسره را به صورت یاء ، علامت سکون را سر خاء که گرفته شده از کلمه تخفیف بود و شدّ(تشدید) را به صورت سر شین گرفت، علامت مدّ را تخفیفی از کلمه مدّ، علامت صله را روی همزه وصل گذاشت و سر صاد گرفته شده از کلمه وصل و حمزه قطع را گرفته شده از کلمه قطع به صورت عین کوچک تعیین کرد(اقتباس از کتاب الوسیط) و بعضی گفتند خلیل سه علامت را تعیین کرده و بقیه را پیروان او در زمان های بعد اضافه کردند(مصوّرالخطّ العربی تألیف ناجی زین الدین).
این علائم همه حروف کوچک یا قسمتی از حرف بود که بین دال و مدول مناسبت داشت و در علامتهای ابوالاسود و پیروان او چنین مناسبتی در کار نبود با این روش نوشتن قرآن به رنگ واحد برای نویسندگان امکانپذیر شد و میگویند خلیل یا به احترام ابوالاسود و نصر و یحیی یا به واسطه ترس از تهمت بدعت در دین روش خود را جز در نوشتن لغت و ادب استفاده نمیکرد ولی این روش بالاخره شایع شد و در قرآن هم به کار گرفته شد و تا امروز هم از آن پیروی میشود.
مؤلف تاریخ الخطّ میگوید در تاریخ الادب ناصف آمده که اختراع نقطه در زمان عبدالملک مروان ایجاد شد ولی حقیقت این است که نقطه قبل از اسلام وجود داشته است به سه دلیل:
1)در روایت ابن عباس آمده که عامربن جدره(وضع اعجام )نقطه گذری نموده است.
2)دور از ذهن است که وضع کنندگان برای صورت واحد ب ت ث و ج ح خ و سایر حروف مشابه که در کلام فرق میگذاشتند در نوشتن فرقی نگذاشته باشند و این کار با علم وضع کنندگان منافات دارد که اختراعی را ناتمام گذاشته باشند. پس یا شکلهای حروف مشابه در ابتدا با هم فرق داشته یا علامت متفاوتی چون نقطه وجود داشته مؤرخین درباره روادف(آن چه که به دنبال هم می آید ، ردیف)گفتهاند. روادف(ثخذ و ضظغ) در خط فینقی که اساس خط عربی است وجود نداشته و وضع کنندگان روادف را به حروف عربی اضافه کردند که برای امتیاز بین آنچه گرفته شده و آنچه گرفته خواهد شد.
3)فصل الخطاب کسی است که به نوشتههای قبل از خلافت عبدالملک دست پیدا کرد و مشاهده کرد که بعضی حروف مانند با و مشابه آن را نقطه گذاشتند.
با این سه دلیل می توان گفت نقطه گذاری قبل از اسلام پدید آمده و با سهل انگاری کاتبان رفته رفته فراموش شده است.
در زمان عبدالملک بر سر قرائت قرآن اختلاف شد و نقطه گذاری برای تشخیص دادن بین حروف مشابه ایجاد شد، مؤلف مصوّر الخطّ العربی نوشته است(صفحه ۳۳۸) مورتیس گفته است که در میان خطوط اسلامی از قرن اول هجری حروف بـ تـ یـ بـ ببـ جـ خـ ثـ ضـ قـ ه را یافتهام که با نقطه نوشته شده بود.
با دقت در قرآنهایی که به خط کوفی نوشته شده، ازصدر اسلام تا قرن ششم و هفتم، پنج نوع قرآن مشاهده میشود:
1)قرآنهای فاقد نقطه
2)قرآنهای بانقطه ابوالاسودی که در آن ها از نقطه به جای فتحه و کسره و ضمه استفاده شده است.
3)قرآنهایی که به روش ابوالاسود و دو شاگرد او جمع آوری شده در آن هم نقطه به جای حرکات و هم برای خود نقطه بهکار رفته است.
4)قرآنهایی که در آن به جای نقطه حروف، حرکات، و به جای حرکات نقطه است..
5)قرآنهایی که به شیوه امروزی و کاملاً ترکیب شده از نقطههای حروف و حرکات و اعراب و قوانین.
© کلیه حقوق متعلق به صاحب اثر و پرتال فرهنگی راسخون است. استفاده از مطالب و آثار فقط با ذکر منبع بلامانع است.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}