انقلاب تأثيرگذار (1)


 

نويسنده: دكتر محمدرضا حافظ نيا*
سيد عباس احمدي**




 

تبيين ژئوپليتيكي اثرگذاري انقلاب اسلامي بر سياسي شدن شيعيان جهان
 

چكيده
 

وقوع انقلاب اسلامي در ايران به رهبري امام خميني (رحمه الله) يكي از رخدادها بزرگ نيمة دوم سده بيستم بود كه باعث ايجاد تغييرات و تحولات فراواني در كشورهاي منطقه و نيز در ساختار قدرت جهاني شد. رخ دادن انقلابي در اين مقياس، بدون ترديد درون مرزهاي ملي كشور مبدأ باقي نمي ماند؛ به خصوص اينكه از پشتوانه اي اعتقادي برخوردار باشد و نداي آرمان هاي انساني را سر دهد. اين انقلاب با برخورداري از ديدگاه فرامرزي خود، كشورها و ملت هاي فراواني را ـ به خصوص در خاورميانه ـ تحت تأثير قرار داد. اين تأثيرگذاري عمدتا در پيشبرد روند بيداري و آگاهي مسلمانان و افزايش فعاليت هاي مؤثر ديني در كشورهاي اسلامي، به ويژه جوامع شيعي قابل مشاهده است. انقلاب اسلامي از يك طرف باعث شد مذهب شيعه مورد توجه قرار گرفته، به جهانيان معرفي شود و از طرف ديگر، جوامع شيعي در كشورهاي مختلف در اثر انقلاب اسلامي احساس خودباوري كرده، در جهت رشد و ارتقاي سياسي گام برداشتند و موفق شدند برخي احزاب و تشكل هاي سياسي را تأسيس يا تقويت كنند. اكنون آنان با تكامل نسبي فرايند سياسي، در ساختارهاي سياسي جوامع و كشورهاي خود نقش آفريني مي كنند. اين مقاله در صددد است با روش تحليلي به تبيين ژئوپليتيكي نقش انقلاب اسلامي در سياسي شدن شيعيان بپردازد و ابعاد اين موضوع را مطالعه كند.
كليد واژه ها: انقلاب اسلامي، ايران، شيعه ، جوامع شيعي، ژئوپليتيك.

مقدمه
 

انقلاب اسلامي و اهداف فرامرزي آن
 

انقلاب اسلامي ايران يكي از پديده هاي مهم عصر ماست كه باعث ايجاد تغييرات گوناگوني در جامعه ي ايران شد؛ انقلابي با خصلت اسلامي و مبتني بر پشتوانه ي مردمي كه توانست تحولي شگرف در عرصه ي روابط بين الملل و در معادلات سياسي كشورها و قدرت ها پديد آورد. انقلاب اسلامي از يك طرف از مديريت رهبري آگاه به مسائل ديني و امور سياسي بهره برد و از طرف ديگر بر مشاركت اكثريت مردم تكيه داشت.در اثر اين انقلاب، حكومتي ديني بر پايه نظريه «ولايت فقيه» در ايران پايه گذاري شد(خرمشاد، 1383).
انقلاب اسلامي پس از پيروزي، همه ي تلاش خود را بر مسائل داخلي و ملي متمركز نكرد، بلكه از همان ابتدا به چشم اندازهاي فرامرزي نيز توجه داشت. از آنجا كه جوهره ي اصلي انقلاب، مسائل ديني و اعتقادي بود و جهان گرايي و داشتن آرمان هاي جهاني از ويژگي هاي دين اسلام است، بديهي است اين انقلاب نيز نمي توانست نسبت به دورنماهاي فراملي و اهداف منطقه اي بي توجه باشد؛ به اين ترتيب به نظرمي رسد اين رويداد در بيداري مسلمانان جهان و نوزايي و باورهاي ديني نقش عمده اي ايفا كرده باشد.
اهداف و دورنماهاي فرامرزي انقلاب را به خوبي مي توان در قانون اساسي و نيز در گفته هاي رهبران انقلاب مشاهده كرد. در مقدمه قانون اساسي آمده است:
«قانون اساسي با توجه به محتواي انقلاب اسلامي ايران كه حركتي براي پيروزي تمامي مستضعفين بر مستكبرين بود، زمينة تداوم اين انقلاب را در داخل و خارج كشور فراهم مي كند؛ به ويژه در گسترش روابط بين المللي با ديگر جنبش هاي اسلامي و مردمي، مي كوشد راه حل تشكيل امت واحد جهاني را هموار كند و استمرار مبارزه در نجات ملل محروم و تحت ستم در تمامي جهان فراهم آيد.» بُعد فرامرزي انقلاب، همچنين در اصول، 3،11،152 و 154 قانون اساسي جمهوري اسلامي مورد توجه قرار گرفته است. در اصل سوم، از «تنظيم سياست خارجي كشور بر اساس معيارهاي اسلام، تعهد برادرانه نسبت به همة مسلمانان و حمايت بي دريغ از مستضعفان جهان» با عنوان يكي از وظايف دولت جمهوري اسلامي ايران ياد شده است. در اصل يازدهم نيز آمده است: «به حكم آيه كريمه "ان هذه امتكم امهٌ واحدهٌ و أنا ربكم فاعبدون"، همه مسلمانان يك امت اند و دولت جمهوري اسلامي ايران موظف است سياست كلي خود را بر پاية ائتلاف و اتحاد ملل اسلامي قرار دهد و كوشش به عمل آورد تا وحدت سياسي، اقتصادي و فرهنگي جهان اسلام را تحقق بخشد»؛ همچنين در اصل 152 اين قانون بر حقوق مسلمانان جهان در سياست خارجي ايران تأكيد شده است: «سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران بر اساس نفي هر گونه سلطه جويي و سلطه پذيري، حفظ استقلال همه جانبه و تماميت ارضي كشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت هاي سلطه و روابط صلح آميز متقابل با دول غير محارب استوار است.»
اصل 154 نيز به خوبي آرماني جهاني انقلاب را نشان مي دهد: «جمهوري اسلامي ايران سعادت انسان در كل جامعه ي بشري را آرمان خود مي داند و استقلال و آزادي و حكومت حق و عدل را حق همه مردم جهان مي شناسد؛ بنابراين در عين خودداري كامل از هر گونه دخالت در امور داخلي ملت هاي ديگر، از مبارزة حق طلبانه مستضعفين در برابر مستكبرين در هر نقطه از جهان حمايت مي كند» (قانون اساسي جمهوري اسلامي، 1380).
علاوه بر قانون اساسي، اهداف فرامرزي انقلاب ايران در قالب استراتژي صدور انقلاب، در سخنان امام خميني (رحمه الله)، بنيانگزار انقلاب نمايان است. در جلد يازدهم صحيفه نور چنين آمده است: «ما انقلابمان را به تمام جهان صادر مي كنيم؛ چرا كه انقلاب ما اسلامي است و تا بانك "لا اله الاالله و محمد رسول الله" بر تمام جهان طنين نيفكند، مبارزه هست و تا مبارز در هر كجاي جهان عليه مستكبرين هست، ما هستيم» (امام خميني، 1358، ج11، ص 266)؛ همچنين در گفته هاي آيت الله خامنه اي، رهبر كنوني ايران آمده است: «صدور انقلاب، يعني صدور فرهنگ انسان ساز اسلام و صدور صفا و خلوص و تكيه و اصرار بر ارزش هاي انساني. ما به اين كار و انجام اين وطيفه افتخار مي كنيم. اين، راه انبياست و ما اين راه را بايد ادامه دهيم.»

روش تحقيق و گردآوري اطلاعات
 

در اين تحقيق از روش توصيفي ـ تحليلي استفاده شده، اطلاعات مورد نياز از اسناد و مدارك مكتوب (كتب، مجلات، تخصصي، مقالات و...) و نيز از اطلاعات شبكه جهاني (اينترنت) جمع آوري شده است. فرضيه تحقيق در قالب جمله زير بيان شده است: «به نظر مي رسد انقلاب اسلامي ايران باعث رشد و ارتقاي سطح فكري و بينش سياسي شيعيان كشورهاي منطقه شده، در تشكيلاتي شدن آنان نقش داشته است.»

مباحث نظري
 

1. معناي انقلاب
 

انقلاب در معمولي ترين معناي آن، تلاش براي ايجاد و تحول بنيادين در سيستم حكومت است (لاكوير، 1378، ص91). يا به گفتة گلدستون، تسخير غيرقانوني و معمولا خشونت آميز قدرت است كه موجب تحول اساسي در نهادهاي حكومتي مي شود (گلدستون، 1375، ص 82). هانا آرنت نيز انقلاب را دگرگوني به معناي آغازي تازه مي داند كه خشونت در آن براي رهايي از ستمگري به قصد استمرار آزادي است (آرنت، 1361، ص 47). تصاحب رسمي قدرت، جزء اجزاي ضروري فرايند انقلاب اسلامي؛ در واقع آنچه رخ مي دهد، آن است كه گروه حاكم توسط گروهي ديگر ساقط شده، راه را براي تحولات سياسي و اجتماعي بيشتر باز مي نمايد(Brier and Calvert,1982.p.11).
به رغم وجود تشابهاتي با تعاريف فوق، انقلاب اسلامي ايران خارج از مدار سرمايه داري غرب و سوسياليسم شرح رخ داد. پيش شرط هاي فرهنگ و اجتماعي، اقتصادي، سياسي و ايدئولوژيكي (عنايت، 1377، ص 44). به تسريع روند اين انقلاب ايران كمك نمود و برخي از عوامل داخلي و خارجي موجب پيروزي آن شد.

2. تعلق ژئوپليتيك
 

منظور از تعلق ژئوپليتيك، مكمل هاي فضايي و جغرافيايي مفروض در ماوراء مرزهاست كه به لحاظ ساختاري از تجانس برخوردار بوده، به لحاظ كاركردي تأمين كننده نيازها و كاستي هاي يك كشور محسوب مي گردد. تعلق ژئوپليتيك به نوعي زير بناهاي علايق و منافع ملي كشورها را تشكيل مي دهد و ناظر بر مواردي است كه با تمام يا بخشي از خصيصه هاي طبيعي و انساني كشور تجانس و همگوني دارند و يا مواردي هستند كه تأمين كننده احتياجات كشور در ابعاد مختلف سياسي، اقتصادي، تجاري، ارتباطي فرهنگي، اجتماعي، ديني، علمي ، تكنولوژيكي، نظامي، امنيتي، حيثيتي يا زيست محيطي مي باشند و كشور به آنها دلبستگي و علاقه دارد؛ براي نمونه يك گروه اقليت هم كيش يا هم زبان و هم فرهنگ در كشور ديگر را مي توان نوعي تعلق ژئوپليتيك به شمار آورد (حافظ نيا، 1385، ص 120). در مورد ايران و از نقطه نظر جغرافيايي، مناطق استقرار شيعيان در اكثر مناطق با محدوده ي مرزهاي سياسي كشور منطبق است، ولي در برخي از مناطق دنباله هاي قلمرو شيعه نشين به ماوراي مرزهاي سياسي ايران نيز كشيده مي شود (حافظ نيا، 1381، ص20) در كنار اين جمعيت هاي شيعه ـ كه دنباله هاي اقليتي پيوسته و بلافصل ايران در پيرامون محسوب مي شوندـ تعداد فراواني شيعه مذهب نيز به شكل اكثريت يا اقليت در فواصل دورتر و عمدتا در كشورهاي منطقه ي خاورميانه و شبه قاره زندگي مي كنند. مجموعه اين گروه ها و جوامع شيعي را از نقطه نظر ژئوپليتيك مي توان مكمل هاي فضايي ايران در نظر گرفت كه به حوزه نفوذ ايران تعلق دارند.

3. قلمرو ژئوپليتيك
 

قلمرو ژئوپليتيك كه گاه از آن با عنوان «حوزه ي نفوذ» نيز ياد مي شود، قلمرويي است كه حق برتري سياسي يا اقتصادي يك كشور در آن به رسميت شناخته شده باشد؛ هر چند مقدار كاربرد قدرت آن كشور بر آن قلمرو اندك باشد (روشن و فرهاديان ، 138، ص94). كشورها معمولا سعي مي كنند بدون اينكه خاك كشور ديگري را تصرف نمايند، از فرصت هاي گوناگون سياسي، اقتصادي، فرهنگي و... در آن كشور بهره برداري نموده، نفوذ و استيلاي خويش را در آن اعمال نمايند. مي توان گفت: قلمرو ژئوپليتيك، بخش هايي از يك فضاي جغرافيايي و انساني را شامل مي شود كه تحت تأثير يك يا چند متغير سياسي، فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي، نظامي، امنيتي، تجاري، تكنولوژيكي و رسانه اي كشور يا بازيگر قدرتمند قرار مي گيرد (حافظ نيا، 1385، ص 114)؛ به ديگر سخن، كشورها، سرزمين ها، جوامع و به طور كلي فضاهاي جغرافيايي پيراموني يك كشور(طبيعي ـ انساني) كه در دايرة تأثيرگذاري و نفوذ آن قرار مي گيرند، قلمرو ژئوپليتيك آن كشور شناخته مي شوند.
قلمرو ژئوپليتيك، مرزهاي جغرافياي سياسي كشورها را درمي نوردند؛ به عبارتي اين قلمروها فرامرزي هستند. ارزش ها و مزيت هاي كشورها در فضاي جغرافيايي ماوراي مرزهاي آنها انتشار مي يابند؛ انتشار آنها هم به صورت رسمي و هم به صورت غير رسمي انجام مي پذيرد. اين ارزش ها و مزيت ها از تنوع و گستردگي برخوردار است و شامل تمامي حوزه هاي سياسي، اقتصادي، ديني و عقيدتي، ايدئولوژيكي، علمي و آموزشي، خدماتي، تجاري و.... مي شود. با توسعه تعاملات همه جانبه و روابط بين المللي و نيز توسعه تكنولوژي اطلاعات و ابزارهاي رسانه اي جديد، قلمروهاي ژئوپليتيكي و حوزه هاي نفوذ به سرعت شكل مي گيرند؛ به عبارتي آنها از پويايي بسياري برخوردارند؛ بنابراين ترسيم نقشه ژئوپليتيك جهان، بر خلاف نقشه جغرافياي سياسي جهان، كاري بس دشوار است؛ زيرا مرزهاي ژئوپليتيكي ديناميك، پويا و بي ثباتند(همان، ص 115).
نكته قابل توجه ديگر اينكه: قلمرو ژئوپليتيك و ميدان اثرگذاري و نقش آفريني يك واحد سياسي، محصول توان و قدرت ملي آن است؛ به اين ترتيب، يك واحد سياسي نمي تواند به يك نسبت ساير كشورها و جوامع را تحت تأثير قدرت خود قرار دهد. حوزه ي اطلاق قدرت به نسبت قابليت ها و توانايي هاي يك كشور در نوسان است (قوام، 1370، ص88). اين قابليت ها و توانايي ها ممكن است از يك عامل سياسي، نظامي يا اقتصادي منتج شوند. ممكن است ريشه اين قابليت ها و توانايي ها به يك عامل اعتقادي، ديني، اجتماعي و نظاير آن بر گردد؛ به هر حال آنچه مشخص است اينكه؛ ايجاد و گسترش قلمروهاي ژئوپليتيك براي كشورها امري ضروري است؛ زيرا دستيابي به برخي از اهاف و منافع ملي كشورها از پيگيري همين سياست محقق مي شود؛ از همين روست كه در نظام جهاني، كشورها براي پيشبرد هدف هاي داخلي و خارجي خود (شامل هدف هاي مادي و غير مادي)، تلاش مي كنند كشورها و جو امع ديگر را به نحوي تحت تأثير قرار دهند؛ زيرا عمل تأثيرگذاري بر رفتار ديگران، يكي از مسائل اصلي در مناسبات بين المللي است (روشندل، 1374، ص93).

4. ساختار روابط ژئوپليتيك
 

ساختار روابط ژئوپليتيك منعكس كننده ي الگوهاي رابطه بين كشورها بر اساس سطح قدرت آنهاست. اين ساختار در قلمروهاي جهاني و منطقه اي قابل شناسايي است. در ساختار مزبور چه در مقياس منطقه اي و چه در مقياس كروي و جهاني، كشورها و روابط به سه دسته تقسيم مي شوند:
ـ قدرت درجه يك با الگوي رابطه ي يكسويه سلطه از بالا؛
ـ قدرت درجه دو با الگوي رابطه ي دوسويه سلطه و زير سلطه؛
ـ قدرت درجه سه با الگوي رابطه ي يكسويه سلطه و نفوذپذير.
ساختار روابط ژئوپليتيك تا حدي به مدال والرشتاين شباهت دارد. او با تأكيد بر اقتصاد، سه بخش مركز، نيمه پيرامون و پيرامون را در روابط بين كشورها مشخص كرد. اين ساختار را مي توان با اعمال تغييراتي در زمينه ي شاخص هاي فرهنگي و مذهبي نيز به كار برد؛ بر اين اساس، ايران اگر چه يك قدرت منطقه اي محسوب شده، در منطقه ي نيمه پيرامون قرار دارد، اما از نظر عامل فرهنگ و تمدن ايراني، به ويژه متغير شيعه به صورت مركزي در ميان پيراموني هاي خود عمل مي كند؛ بنابراين قلمرو نيمه پيرامون و پيرامون را مي توان براي اين مركز (ايران) قائل شد.
سه كشور عراق، بحرين و آذربايجان كه شيعيان در آنها اكثريت دارند، به مثابه نيمه پيرامون ايران محسوب مي شوند. ساير كشورهاي داراي جمعيت شيعه نظير لبنان، پاكستان، عربستان، يمن، هند، تركيه، سوريه، كويت و امارات عربي متحده كه يا پيوستگي سرزميني با ايران ندارند و يا شيعيان در آن اكثريت بالايي را شكل نمي دهند، قلمرو پيرامون به شمار مي آيند؛ در هر حال بر اساس ساختار روابط ژئوپليتيك و از ديدگاه ژئوپليتيك مذهب، ايران هم در كانون جغرافيايي قلمرو مزبور واقع شده و هم كانون ژئوپليتيك منطقه ي شيعه نشين محسوب مي شود؛ بنابراين به شكل طبيعي مي تواند اين قلمرو فضايي مشخص را نمايندگي كند و در موقعيت رهبري قرار گيرد. گفتني است بر خلاف آنچه والرشتاين در مدل مركز پيرامون خود، دليل اصلي شكل گيري ساختار فضايي جهان را عامل قدرت، استثمار و بهره كشي مي داند، در مدل شكل يافته مركز پيرامون ژئوپليتيك شيعه، عامل اصلي و زيربنايي به جاي استثمار و بهره كشي، عامل اعتقادي و غير مادي است. در اينجا مركز به دنبال استثمار و بهره كشي از پيرامون و نيمه پيرامون نيست ، بلكه عوامل اعتقادي، ديني و همبستگي هاي غير مادي، دليل شكل گيري آن به حساب مي آيد.

5. پراكنش جغرافيايي شيعيان
 

شيعيان در كجاي جهان زندگي مي كنند؟ نحوة پراكنش جغرافيايي آنان چگونه است؟ آيا مناطق جغرافيايي كه شيعيان در آن سكنا گزيده اند، واجد شرايط و ويژگي هاي خاصي است؟ پاسخ به اين سؤالات، چشم اندازي از توزيع جغرافيايي شيعيان را به دست مي دهد.
از نظر جغرافيايي، بيشتر شيعيان در منطقه ي خاورميانه و خليج فارس زندگي مي كنند. در اين منطقه، كشوري كه هم از نظر كل جمعيت و هم از نظر درصد، بيشترين ميزان را به خود اختصاص داده است، ايران است. بر اساس بيشتر آمارها، نود درصد از جمعيت هفتاد ميليوني ايران را شيعيان تشكيل مي دهند كه اين تعداد بيش از چهل درصد كل جمعيت شيعه ي جهان است؛ بنابراين در اين موضوع كه ايران كانون جوامع شيعي جهان به شمار مي رود، هيچ گونه ابهامي باقي نمي ماند؛ واقعيتي مسلم و انكار نشدني كه بيشتر صاحب نظران به آن اذعان دارند (احمدي، 1386، ص8).
پس از ايران بيشتر شيعيان در كشورهايي زندگي مي كنند كه عمدتا در اطراف ايران هستند و بيشتر آنها با ايران پيوستگي جغرافيايي (مرز خشكي يا آبي) دارند. عراق، بحرين، آذربايجان، عربستان سعودي، تركيه، پاكستان، افغانستان، امارات عربي متحده، كويت، قطر و عمان از جمله ي اين كشورها به شمار مي آيند؛ علاوه بر اينها كشورهايي هستند كه جمعيت چشمگيري از شيعيان در آنها زندگي مي كنند، اما در پيوستگي بلافصل ايران قرار ندارند. اين گروه از كشورها نيز از اين نظر که همگي در قاره آسيا واقعند، با هم وجه اشتراكي دارند. لبنان، يمن، سوريه، هند، تاجيكستان و ازبكستان از جمله ي اين كشورها هستند. به اين مناطق شيعه نشين، بايد شيعيان پراكنده در ساير نقاط جهان را نيز افزود. شيعياني كه در خارج از قاره آسيا و عمدتا در اروپا، افريقا و امريكا زندگي مي كنند.
بنابر آنچه گفته شد، به نظر مي رسد مي توان از ديدگاه جغرافيايي جوامع گوناگون شيعه را به چهاربخش زير تقسيم بندي كرد:
الف. شيعيان ايران؛
ب. شيعيان پيرامون ايران؛
ج. ساير شيعيان آسيا؛
د. گروه هاي پراكنده ي شيعه درساير نقاط جهان.
با توجه به اين شكل پراكندگي جغرافياي شيعيان، مشخص مي شود ايران، علاوه بر ساير مزيت ها و قابليت هاي خود، نظير برخورداري از موقعيت جغرافيايي و ارتباطي استثنايي در منطقه ي خليج فارس و جايگاه منحصر به فرد در ژئوپليتيك انرژي، محوريتي نيز در دنياي تشيع دارد. اين عوامل، زمينه را براي مديريت و رهبري ايران در دنياي شيعه فراهم مي نمايد؛ بنابراين روشن است كه اين كشور نمي تواند نسبت به سرنوشت شيعيان بي توجه باشد؛ بدين ترتيب درك ويژگي هاي جغرافياي شيعه براي سياست خارجي ايران، يك ضرورت غير قابل انكار است. از طرفي نقشه جغرافياي شيعيان به ما نشان مي دهد بيشتر شيعيان در خاورميانه، به ويژه منطقه ي خليج فارس يا مناطق نزديك به آن زندگي مي كنند. بيش از هفتاد درصد جمعيت منطقه ي خليج فارس را شيعيان تشكيل مي دهند؛ منطقه اي كه از قضا بيش از شصت درصد ذخاير نفت جهان را نيز در خود جاي داده است (توال، 1382، ص 20). اين ظرفيت جغرافيايي بالا، در صورت خودآگاهي و رشد سياسي شيعيان، مي تواند در آينده، ژئوپليتيك جديدي براي منطقه ايجاد نمايد.

پی نوشت ها :
 

*استاد جغرافياي سياسي تربيت مدرس
**دانشجوي دكتري جغرافياي سياسي

منبع:شيعه شناسي 25