جستاري کوتاه در رابطه علم و دين (1)


 

نويسنده: حجت الاسلام حميد فغفورمغربي*




 

چکيده:
 

علم در دوره معاصر و به ويژه در علم فيزيک که فقط با کاربرد معادلات رياضي قابل تبيين است، بدون پيش فرض فلسفي – الهي يا مادي – قابليت تفسير جهان را ندارد.
روابط علم و دين به ويژه رابطه دين اسلام با علم به شرح زير است:
اول) رابطه مکمل بودن که به دو گونه است: الف- برخي از گزاره هاي علمي مقدمه برخي گزاره هاي ديني است؛ ب- غايت گزاره هاي علمي مقدمه غايت گزاره هاي ديني است.
دوم) رابطه وحدت و تطابق برخي گزاره هاي علمي دين عين برخي گزاره هاي علمي است.
سوم) هيچ گزاره علمي متعارض با هيچ گزاره ديني نيست.
چهارم) بسياري از گزاره هاي علمي هيچ ارتباطي با گزاره هاي ديني ندارند.
واژگان کليدي: علم، دين، رابطه علم و دين، تعارض علم و دين، تطابق علم و دين، تباين علم و دين.

پيشينه رابطه علم و دين
 

از قرن هفدهم، يعني پس از رنسانس در غرب، رابطه علوم طبيعي با دين مطرح شد که عمدتاً علوم تجربي مدنظر بود، ولي در ميان مسلمانان به دليل عدم وجود زمينه اجتماعي کمتر مطرح شده است. همان طور که مي دانيم يکي از ابعاد اعجاز قرآن اعجاز علمي آن است و پيشرفت فوق العاده علوم در دوران تمدن طلايي اسلام نتيجه اهميت و ارزش علم و دعوت به مطالعه آفرينش و تشويق دانشمندان در متون ديني اسلام و نهادهاي اجتماعي مسلمانان بوده است.
اولين مقاله ميان کليساي کاتوليک و نظريات علمي در آغاز قرن هفدهم در پي محکوميت کپرنيک (در نظريه گردش زمين به دور خورشيد) توسط کليسا پيش آمد (پيترسون، ص 358)، که در ادامه، اين تقابل با شکست نظريه کليسا و اثبات عالمانه حرکت زمين به دور خورشيد، متأسفانه براي دين در غرب فاجعه آفريد، ولي پس از آن و به خصوص در دوره معاصر در علم کلام مسيحيت طي دو سده اخير بحث رابطه علم و دين جدي تر مطرح شد که ترجمه کتاب ها و نيز بحث فلسفه دين موضوع را ابتدا در حد فلسفه دين و سپس وارد علم کلام نمود و به اين طريق مبحث رابطه علم و دين به ميان مسلمانان نيز راه يافت. عالمان و احياگران تفکر ديني به دفاع از گزاره هاي ديني در برابر علم پرداختند و در مرحله بعد روشنفکران ديني تحت تأثير فضاي علم زدگي جهاني به آشتي با علم روي آوردند و سعي در انطباق گزاره هاي ديني با قوانين علمي نمودند.
اينک دوراني فرا رسيده است که جامعه ديني ما بازخواني مجدد آن خط سيره به دور از افراط و تفريط، در مقابله با علم يا قبول توجيه علمي گزاره هاي علمي دين، به خصوص در ارتباط با نسل جوان نيازمند گزينشي مبتني بر اصول و ارزش هاي ديني در عقلانيت است.
مراحل تاريخي رابطه علم و دين در اسلام عبارت است:
1) دوران دفاع از دين در برابر يافته هاي جديد علم که با دين رايج متعارض شده و گاه با ظواهر کتاب و عقايد سنتي ناسازگار جلوه مي کرد که از سيد جمال به بعد آغاز شد و اوج آن در دوران استاد مطهري بود.
2) دوران آشتي بين علم و دين که افراد بسياري درصدد توجيه علمي دين برآمدند. قهرمان اين دوره در ايران بيشتر مرحوم مهندس بازرگان است. البته قبلاً تفسيرالمنار با چنين ديدگاهي نگاشته شده بود.
3) دوران واقع نگري برخورد علم و دين که اکنون در آن هستيم.

تعريف علم و دين
 

بررسي اين موضوع بدون تعريف علم و دين و شناخت قلمرو هر يک ممکن نيست.

معناي علم
 

علم اگر چه به معاني عمومي چون دانستن، يقين و حتي مهارت نيز به کار مي رود، ولي در اصطلاح دقيق و فني به معناي مطلق، مجموعه اي از گزاره ها و مفاهيمي است که حول موضوع خاصي بررسي شده و داراي اصول، قواعد و قوانيني مشخص است. اين مقوله مي تواند علم حضوري و عرفاني و مکاشفه ا ي يا تصوري و تصديقي مبتني بر حس و تجربه و يا عقل و منطق باشد که واژه معادل آن در غرب Knowledge است.
علم به معناي خاص، مجموعه اي از گزاره ها و مفاهيم و آگاهي هايي است که داراي اين ويژگي هاست:
الف) حصولي بودن؛ ب) نظام مند، قانون مند و قاعده مند بودن؛ ج) مدلل بودن؛ د) تجربي بودن.
اين نوع علم معادل واژه Science است که به دو گروه تقسيم مي شود:
1) علوم طبيعي: اين علوم پديده هاي طبيعي غيرانساني را بررسي مي کند و دو شاخه علوم طبيعي محض و علوم طبيعي کاربردي را در برمي گيرد.
2) علوم انساني: اين علوم پديده هاي انساني را بررسي مي نمايد مانند روان شناسي، جامعه شناسي، مديريت و...
مي توان گفت قضاياي علمي نخست جزئي و دقيق است و بيشتر به يک جنبه از پديده مي پردازد و نه به همه ابعاد آن، دوم اينکه تکرارپذير است، سوم اينکه تکامل پذير است، چهارم اينکه قابليت انتقال به غير را دارد، پنجم اينکه قابليت پيش بيني را دارد و سرانجام اينکه تحت تأثير جهان بيني انسان قرار دارد. اگر چه در دوران معاصر بعضي معتقدند نظريات علمي اثبات پذيري و ابطال پذيري دارند، ولي اثبات و ابطال آن ها نسبي است. بر اساس يک ديدگاه ديگر، نظريه نيوتن و فيزيک نيوتن تا اواخر قرن 19 کارساز بود و اکنون نظريه نسبيت و نظريه کوانتوم حاکم است.
عالمان علوم تجربي مطلق نگري دوران علم زدگي را ندارند. تنها با ظهور نظريات جديد ديگر حوزه و قلمر کاربرد نظريه قبلي تغيير مي نمايد (توماس کوون). مثلاً نظريه نسبيت، نظريه نيوتن را باطل نکرد بلکه تنها حوزه کاربردش را محدود کرد البته ممکن است گاه نظريه اي علمي در برابر نظريه جديد به کلي ابطال شده باشد.
در علم، قوانين، پيش بيني رفتار پديده ها را ميسر مي سازد. البته شايان ذکر است که بين نظريه ها و قوانين رابطه اي وجود دارد و قوانين برخاسته از نظريه هستند. در واقع نظريه ها قوانين عام و مادر هستند «نظريه ها همان طرح و تعبيه هاي مفهومي تعميم يافته و تلفيق يافته اي هستند که قوانين را مي توان از آن ها بيرون کشيد. نظريه ها در قياس با قوانين دورتر از مشاهده مستقيم و کامل ترند و رشته بزرگ تري از پديده ها را با کيفيت بيشتر به هم ربط مي دهند» (باربور، ص 173). روش علمي روش تجربي (مشاهده و آزمون ضابطه مند است (لاکاتوتني، ص 110)).

معناي دين
 

دين شناسان در تعريف دين حداقل به دو معناي زير توجه کرده اند:
الف) دين به معناي خاص، متني الهي است که حقيقت و واقعيت عيني دارد و مجموعه اي از عقايد، اخلاق و قوانين و مقرراتي را که براي اداره امور فردي و جامعه انساني لازم است شامل مي شود (باهنر، ص 1). دين به اين معني معادل سنت است و آنچه وحياني است و از طريق پيامبران رسيده است.
ب) دين به معناي عام، تفسيري از آفرينش است به منظور گرايش و کرنش در برابر مبدآ آن که حالت رواني است که به تدين (Religion site) تعبير مي شود و رعايت همه مؤلفه هاي آن را در بر مي گيرد.
در مجموع مؤلفه هاي دين عبارت است از: الف) اعتقاد به موجودات ماوراي طبيعي؛ ب) تمايز امر قدسي از امر دنيوي؛ ج) شعاير و احکام؛ د) مجموعه قواعد اخلاقي؛ هـ) احساسات خاص ديني که در حضور مقدسات ديني پديد مي آيند؛ و) عبادت؛ ز) ديدگاه کلي درباره جهان (جهان بيني)؛ ح) برنامه زندگي بر پايه جهان بيني (ايدئولوژي)؛ ط) گروه اجتماعي متحد به ياري عوامل فوق (امت)...(فنايي، ص 75-74).
در معناي دوم دين به عنوان يک واقعيت مستقل مورد مطالعه روان شناسي، جامعه شناسي و تاريخ و... قرار مي گيرد. به عبارت ديگر، مي توان گفت دين در يک سطح نصوصي وحياني است که غيرقابل نقد است، اما در سطح ديگر، ديدگاه هاي دين شناسان از اين نصوص و قرائت هاي آن ها از متون ديني است که قابل نقد مي باشد و در سطح ديگر آنچه در ميان عامه مردم رواج دارد، ممکن است با خرافات آميخته باشد. بررسي واقعيت دين در حيات بشر پديده اي روان شناختي، جامعه شناختي و تاريخي است.
منظور از دين معناي اول آن يعني نصوص وحياني و برداشت دين شناسان مي باشد که در اين مقاله به ويژه اسلام مورد نظر است.

مراحل تحولات علوم تجربي
 

علوم تجربي از آغاز و از قديم ترين وجوه خود تاکنون سه مرحله مهم را پشت سر گذاشته است.
مرحله اول: علوم تجربي عمدتاً و دقيقاً ما بازاء وقايع خارجي را به صورت ساده توضيح مي داده است يعني ابتدا مشاهدات تجربي را ثبت و سپس آن ها را با هم مقايسه نموده و در پايان، تعميم از موارد جزئي به حکم کلي و قانون بوده است. اين شيوه نه تنها در آثار دانشمندان مسلمان در دوره تمدن اسلامي بلکه در ايران باستان و يونان باستان همچون ارشميدس نيز مشاهده مي شود. (نصر، نظر متفکران اسلامي درباره طبيعت، ص 209 – 195)
البته بايد تعداد مشاهدات اوليه زياد باشد، مشاهدات در شرايط گوناگون باشد و هيچ يک از موارد مشاهده شده نبايد با قانون استنتاج شده مغاير باشد. اين شيوه را شيوه «استقرايي» نيز ناميده اند که به طور مثال از مشاهده جوشيدن آب در موارد گوناگون به قانون «آب درصد درجه مي جوشد» رسيده اند.
نظر آن ها را مي توان چنين خلاصه کرد اگر تعداد زيادي «الف» تحت شرايط بسيار متنوعي مشاهده شوند و اگر بدون استثناء تمام «الف» هاي مشاهده شده خاصه «ب» را داشته باشد، آنگاه مي توان گفت که تمام «الف» ها خاصه «ب» را دارا مي باشند.
مرحله دوم: علوم جديد در دوران تمدن اسلامي در آثار برخي از دانشمندان مسلمان چون ابوريحان بيروني و خوارزمي و... مشاهده مي شود، ولي نقطه کاملاً متمايز آن از دو شخصيت برجسته علمي چون گاليله و نيوتن آغاز شد طوري که آن ها را الگوي کار علم جديد در شيوه عمل و ويژگي هاي روش شناختي روحيه علمي معرفي کرده اند. اين شيوه ترکيبي از معادلات رياضي و مشاهده تجربي است که به طور صريح شيوه روشمندانه اي يافت. در اين شيوه قوانين طبيعت به زبان رياضي بيان مي شد (باربور، ص 42).
در اين شيوه، نقش تخيل خلاق به ويژه از طريق معادلات رياضي توجيه مي شود و حتي انديشه هايي به طور شهودي به ذهن دانشمندان خطور کرده است (ماکس پلانک). بنيانگذاران علم جديد متدين و معتقد به خداوند بودند. فيزيکداناني چون کپلر، گاليله، بويل و نيوتن با ارجاع به نظم طبيعت نه تنها وجود خداوند را اثبات کردند بلکه اساساً فيزيک را راهي براي مطالعه آثار خداوند مي دانستند. بنابراين اگر نيوتن را در قرن هفدهم مظهر و نماينده علم و انقلاب علمي بدانيم، پس نمي توان گفت که انقلاب علمي به جدايي علم و دين و تعارض آن دو حکم کرده است و نتيجه آن ماترياليسم علمي بوده است.
انقلاب علمي در قرن هفدهم شامل طرد فلسفه ارسطو و جايگزيني روش هاي تجربي به جاي روش قياسي، و برداشتن پايه هاي فلسفي غير لازم از ساختمان علوم طبيعي بود. نيوتن با آنکه کوشيد علم را از مابعدالطبيعه جدا و فلسفه را به عنوان مبنايي براي علم طرد کند و همه فرضيه هاي آزمون ناپذير در ساختمان علم را کنار گذارد در عين حال خود به نظامي مابعدالطبيعي قائل مي شود.
ويژگي هاي علم در اين دوره عبارتند از:
1) بهره گيري از روش تجربي در تبيين و تفسير پديده هاي عالم طبيعت؛
2) پرهيز از مداخله فرض هاي فلسفي در تجزيه و تحليل حوادث و بنا نهادن علم بر پايه آن فرض ها؛
3) اعتقاد به اينکه مفاهيمي که از طريق تجربه و آزمايش کسب مي شوند، يعني مفاهيم علمي باز نمود حقيقي جهان عيني هستند؛
4) بيان قوانين علمي به زبان رياضي.
البته واقعيت اين است آزمون، تجربه، مشاهده و تکرار آن نمي تواند قانون را کشف نمايد مگر به کمک اصول عقلي مانند اصل عليت.
حاصل کار گاليله و نيوتن، که معقتد بودند اين قوانين نشان دهنده وجود خداست، اين بود که جهان، ماشيني پيچيده است که از قوانين ثابت پيروي مي کند. چنين نگاهي به جهان زمينه را براي ظهور فلسفه هاي جبرانگار و قائل به اصالت ماده در قرن بعد فراهم خواهد ساخت.
تأثير انديشه علمي بر انديشه ديني چنين بود که خداوند صرفاً سازنده و معمار و مانند ساعت ساز بود (باربور، ص 49) و معرفت شناسي مبتني بر روش جديد تجربي شکل گرفت و معرفت شناسي وحياني مورد نقد قرار گرفت.
* عضو هيئت علمي دانشگاه علوم پزشکي مشهد
منبع:نشريه پايگاه نور شماره 11