انحراف از هنجار درشعر صائب تبريزي (1)


 

نويسنده: محمد حکيم آذر*




 

اگر امثال عرفي شيرازي(م 1999)، نظيري نيشابوري(م 1021)و طالب آملي(م 1035) را شاعران دوره ي نضج و شکل گيري سبک هندي(اصفهاني)بدانيم و از سويي ديگر شاعري چون بيدل دهلوي(م 1133)را خاتم اين سبک بشناسيم، مسلماً صائب تبريزي(م 1081)حد معادل و اوسط اين شيوه به شمار مي رود. اشعار او از حيث مضامين، زبان، عناصر خيال، موسيقي و محتوا به گونه اي است که بايد او را صاحب سبک دانست، در شعر صائب از وقوع گويي هاي امثال محتشم کاشاني (م 996) و از خيال بافي هاي افراطي بيدل خبري نيست؛ شعر او مخصوص خود اوست و حقيقتاً بايد شيوه ي او را شيوه ي صائب يا «سبک صائب» نام گذاري کرد.
اکنون در اين مقاله برآنيم که مضمون آفريني هاي صائب را با توجه به نگرش هاي نو و بديع وي- نگرشي متفاوت با مضمون يابي هاي شاعران دوره هاي قبل – مورد بررسي قرار دهيم.
واژه هاي کليدي: تلميح پردازي، موافق خواني، مخالف خواني، خضر، اسطوره.
صائب شاعري پرکار بوده است. حجم ديوانِ او مؤيد اين نظر است.(1) بديهي است که در اين ميانه ابيات سست و مضامين سخيف هم در شعر او راه پيدا کرده و بهانه به دست منتقدان و مخالفان داده است. دکتر ذبيح الله صفا معتقد است از زماني که «نوبت سخن به بنيان گذاران شيوه ي جديد در نيمه ي دوم از سده ي دوازدهم رسيد به جاي آن که مبالغه کاران يا ناتواناني از ميان نوآوران عهد اخير صفوي را نشانه ي ملامت کنند، به تواناترينِ آنها يعني صائب تاختند و همه تقصيرها را برعهده ي او نهادند و بعضي از بيت هاي او را که قابل عيب گيري است بهانه ي تخطئه ي وي ساختند و حال آن که به واقع صائب در غزل تواناست و با آن که بسيار گفتند، کمتر سخن قابل ايراد دارد.»(2)
صائب از شيوه ها و شگردهاي خاصي براي پرورش مضامين و سرودن شعر بهره برده است. گروهي او را شاعر تمثيل مي دانند.(3) گروهي ديگر از او به عنوان شاعر مضمون تراش نام مي برند و گروهي به کثرت ضرب المثل ها در شعر او توجه دارند.
در اين که تمثيل، مضمون و مَثَل از ابزارهاي قوي صائب در عالم شعر است ترديدي نيست ولي نمي توان او را از ديگر ساحت هاي سخن و سخنوري دور دانست؛ يکي از شيوه هاي جدي صائب در مضمون سازي، توجه به اساطير و داستان هاي گذشته است.
داستان ها و اساطير در شعر فارسي با توجه به شرايط اجتماعي و سياسي و حتي ديني و مذهبي رنگ و جلوه ي خود را حفظ کرده اند، گاه در مسير تاريخ ايران؛ اساطير حماسي و گاه اساطير ديني رشد کرده اند. شعر دوره ي صفوي از وجود تلميحات مربوط به اساطيرِ اسلامي و سامي مشحون است و در اين ميانه داستان هاي کساني که به نوعي درکتب تفاسير يا آيات قرآن کريم از آنها يادي رفته است، بيشتر به چشم مي خورد. صائب در تلميح پردازي، توجه ويژه يي به شخصيت هاي قرآني داشته است و در غزل او، نام کساني چون حضرت خضر، حضرت موسي، حضرت يوسف عليهم السلام و گروهي ديگر از پيامبران و شخصيت هاي معروف قرآني به چشم مي خورد؛ در يک نگاه کلي صائب با داستان هاي اين شخصيت ها، مضامين متعدي ساخته است و در اين مضمون سازي دو شيوه ي عمده را مورد توجه قرار داده است:
الف) توجه به تلميحات همانند متقدمان و پيروي از کليشه هاي سنّتي در تلميح پردازي (موافق خواني)
ب) انحراف از هنجار (مخالف خواني)
در کارکرد اول صائب همانند شاعران و نويسندگان متقدم، عناصر داستاني مورد علاقه خود را مورد بررسي قرار داده و از دل داستان، بهانه يي براي مضمون پردازي آفريده است. اين نوع موافق خواني و حرکت در مسير عرف ادبي نه فقط خاص صائب که خاص هر شاعر ديگر است. اين که با نام يوسف عليه السلام داستان دوري يعقوب از فرزند و ماجراي برادران حق ناشناس و عشق زليخا و بوي پيراهن و ... وارد شعر شود امري کاملاً طبيعي و مطابق با هنجار ادبي است.
اما نکته جالب، انحراف از مسير هنجارهاي ادبي به کمک عناصر داستاني اشخاص ذکر شده است که در اين مقاله به آن نامِ « مخالف خواني» داده شده است.
«مخالف خواني چيست؟»(4)
مخالف خواني يعني داستاني، موضوعي يا مضموني را از زاويه غير عرفي نگريستن و به خلاف آمدِ عادت در مورد آن داوري کردن، اين اصطلاحي است که نگارنده براي يکي از ويژگي هاي شعر صائب برگزيده است؛ اين موضوع از سويي در ارتباط با آرايه تلميح است و از سوي ديگر نگرش خاص صائب نسبت به شخصيت هاي قرآني، نظير خضر، سليمان، يعقوب، يوسف، يونس و ... عليهم السلام يا اشخاص اساطير و افسانه ها مثل اسکندر، رستم، جمشيد و .... است.
«هرگاه کسي به آفاق و انفس نگاه تازه يي داشته باشد به ناچار براي انتقال صور نوين ذهني خود- مافي الضمير خاص خود- بايد از زبان جديدي استفاده کند، اصطلاحات و نحو و ترکيب نويني به کاربرد. به ناچار اسم و اصطلاح وضع مي کند يا به لغات بار معنايي تازه يي مي دهد.»(5)
صائب تبريزي در برخورد با شخصيت هاي داستاني که نام برديم جبهه جديدي گشوده و با عينکي نو به داستان زندگي و تاريخ حيات آنها نگريسته است. اين عينک با نوعي رنگ انتقادي، حقايق مرسوم و متداول داستان هاي معروف قرآني و اساطيري را تأمّل پذيرتر از آنچه شاعران سبک هاي قبل از سبک هندي بدان پرداخته اند، جلوه مي دهد.
خط قرمزي که شرع و عرف براي اين شخصيت ها تعريف کرده، گاه به دست صائب شکسته مي شود؛ وي حتي پا را از دايره ي انتقاد فراتر نهاده کار را به شماتت و سرزنش مي کشاند.

پيش من خوش تر بود از منّت آب حيات
تشنه لب خود را به درياي سراب انداختن(6)

البته نگاه موافق و متداول ادبي نسبت به شخصيت هايي که نامشان رفت در شعر صائب به کرّات ديده مي شود.صائب حق آرايه ي تلميح را همانند گذشتگان به نيکي به جاي مي آورده است ولي تعداد ابياتي که از زاويه ي مخالف به شخصيتي معروف نگريسته آنقدر زياد هست که بتوان آن را يک ويژگي سبکي به حساب آورد.
در تاريخ شعر فارسي شاعران زيادي بوده اند که به شخصيت هاي معروف نگاه انتقادآميز داشته اند اما چون بسامد اين موضوع در شعرشان فراوان نبوده است نمي توانيم مخالف خواني را ويژگي سبکي آنان بدانيم براي مثال به ابيات زير توجه کنيد:

گر بر اين چاه زنخدان تو ره بردي خضر
بي نياز آمدي از چشمه ي حيوان ديدن
(سعدي-547)

راهم مزن به وصف زلال خضر که من
از جام شاه جرعه کش حوض کوثرم
(حافظ،غني، قزويني 329)

نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنيي دون مکن درويش
(حافظ، غني، قزويني 290)

پس مخالف خواني را مي توان شکستن هنجارهاي پيشين در تلميح پردازي مرسوم و متداول گذشتگان يا انحراف از نرم ادبي (سنّت ادبي) دانست.(7)

اين شيوه نه در صنايع معنوي و نه در ساير علوم ادبي مورد توجه نبوده است. تنها در کتب بلاغت قديم از صنعتي نام برده اند به نام «تغاير» و در تعريف آن گفته اند:«آن است که متکلّم بر وجه لطيفي مدح کند آن چه را که نزد عموم نکوهيده است يا قدح کند آن چه را که نزد ديگران ستوده است. بعضي اين صنعت را دو قسم کرده اند«تحسين ما لا يُستَقَح» و« تقبيح ما لا يُستَحسن»(8)
از تعريف فوق، کلي نگري مشهود است و ميتوان مصاديق متنوعي از آن را در کلام ابتکار کرد ولي «مخالف خواني» را ميتوان ذيل «تلميح» طبقه بندي کرد و آن را گريز از عادت در تلميح دانست.
در مخالف خواني هاي صائب آن چه پيش از همه ديده مي شود نگاه منتقدانه ي صائب به برخي شخصيت هاي معروف نظير حضرت خضر عليه السلام است. تقريباً يک سوم کل ادبياتي که واژه ي خضر يا عناصر داستان او مثل آب حيات، آب حيوان، چشمه ي حيوان، ظلمات، اسکندر، عمر جاويد و ... در آنها وجود دارد، در بردارنده ي مخالف خواني است. اين امر در خصوص شخصيت هاي ديگر نظير موسي، عيسي و سليمان عليهم السلام، ملايم تر و تعداد ابيات مخالف، کمتر است. در اين تحقيق انحراف از نرم در تلميحات مربوط به خضر عليه السلام مورد بررسي قرار گرفته که خود به عنوان نمونه يي از شيوه ي صائب در مخالف خواني است. براي جلوگيري از اطاله ي کلام از بحث در داستان هاي ديگر نظير يوسف و زليخا و سليمان و ... پرهيز مي شود.
آيه ي 65 از سوره ي مبارکه ي کهف بدون اين که صراحتاً از خضر نامي ببرد او را بنده يي از بندگان خداوند دانسته «فوجدا عبداً من عبادنا اتيناهُ رحمه من عندنا و علمناه من لدنا عنماً». خضر در ادب عرفاني دليل، راهنما، پير و مرشد صوفيان است و در ادبيات عاميانه هم جايگاه خاصي دارد به طوري که زيارتگاه ها، قدم گاهها، چشمه ها و کوه هاي زيادي به نام او در سرزمين ما وجود دارد.(9)
داستان هايي که در ادبيات فارسي در خصوص خضر وجود دارد از دو سرچشمه ي قرآن کريم و فرهنگ عامه راه پيدا کرده است اما به طور کلي از زماني که شعر و ادب، رنگ علمي و مذهبي به خود گرفت (حدوداً از اواخر قرن پنجم هجري) و از همان زمان که به موازات جريان هاي علمي و اعتقادي گرايش هاي صوفيانه هم به شعر راه يافت چهره ي خضر در شعر فارسي پررنگ تر جلوه کرد.

شيعت فاطميان يافته اند آب حيات
خضر دور شده ستند که هرگز نمرند
(ناصر خسرو- 68)

در قدح ريز آب خضر از جام جم
باز نتوان گشت از اين در بي فتوح
(عطار- 115)

بودن در اين که خضر در آمد ز راه و گفت
عيد است و نورهان شده ملک سکندرش
(خاقاني- 234)

اولين نمونه هاي انحراف از نرم در باب خضر با ملايمت و محافظه کاري از حدود قرن ششم به چشم مي خورد:

گرچه آب خضر جام جم بشد
تشنه ي جام جهان افزاي توست
(عطار- 31)

سعدي و حافظ اين محافظه کاري را با کنايات آميختند و خضر را مورد نقد مليح خود قرار دادند اما هيچ گاه کار را به ترک ادب شرعي نکشانيدند.

لب هاي تو خضر اگر بديدي
گفتي لب چشمه ي حيات است
(سعدي-364)

آب حيوان اگر اين است که دارد لب دوست
روشن است اين که خضر بهره سرابي دارد
(حفاظ، قزويني، غني 124)

واضح است که در نمونه هاي ذکر شده مقصد شاعران، تفضيل اموري خاص بر داستان خضر است به طوري که اهميت آن امور را برسانند نه اينکه قدر و قيمت اسطوره ي ديني خضر را کم کنند. آن ها سعي دارند از طريق قياس، به اثبات اهميت موضوعي که در سر دارند، بپردازند:
انحرافات صائب تبريزي از هنجار در خصوص خضر را مي توان به موضوع هاي زير تقسيم کرد:
1-چيزها و کس هايي وجود دارد که از خضر و عناصر داستان او برتر است(تفضيل بر خضر و عناصر داستان او)
2-آب حيات به منتّش نمي ارزد3-حاصلي از عمر جاويد نمي توان گرفت 4-خضر تنها خوري کرد 5-خضر هم ناتوان است. 6-خضر شرمنده است 7-نبايد از آب حيات نوشيد 8-خضر گران جان بود، سعي کن مثل او نباشي 9-در حيرتم از خضر و گران جاني او 10-خضر خودخواه است 11-خضر از ننگ آب حيات چه کند؟ 12-اي خضر ... 13-عمر جاويدان ارزاني خضر باد 14-خضر هم از زندگي سير است 15-عمر ابد هم به پايان مي رسد 16-خضر با مدد ديگران به اين مقام رسيد 17-خضر قصدگمراهي مرا دارد 18-پشيماني بر داستان خضر سايه افکنده است 19-خضر از بذل آب حيات خودداري کرد 20-ماجراي خضر افسانه اي بيش نيست.
براي جلوگيري از اطاله ي کلام به چند مورد از موضوعات ذکر شده مي پردازيم:
 

1-تفضيل بر خضر:

 

سبزه ي خوابيده ي ما مي زند پهلو به چرخ
سرو کوتاهي است عمر خضر از بستان ما
(8/290)

به کام خضر، آب زندگي را تلخ مي سازم
به رغبت بس که مي بوسم لب پيمانه ي خود را
(6/362)

نعمت آن است که چشمي نبود در پي آن
چشمه ي خضر تو را ديده ي گريان ما را
(6/486)

تا قطره يي ز آب سبک روح تيغ هست
آب بقا مخور که گران جان کند تو را
(3/688)

گرچه صائب آب حيوان مي دهد عمر ابد
حفظ آب روي خود آب بقاي ديگر است
(16/994)

چون سکندر خضر اينجا خاک مي بوسد زدور
چشمه ي آن لب چو آب زندگي لب خورده نيست
(6/1312)

خضر را مي کند از چشمه ي حيوان دلسرد
از دم تيغ شهادت دم آبي که مراست(10)
(10/1427)

2-صائب معتقد است تا آن جا که مقدور است بايد از عمر جاويد و آب حيات حذر کرد، نبايد منّت خضر يا آب زندگاني را کشيد؛ چون غايت زندگي و هدف از حيات فقط زيستن نيست. اين موتيف(مضمون مکرر) به شکلي غالباً آميخته با سرزنش و همراه با نوعي سياه نگري نسبت به عناصر داستان خضر در غزل صائب خودنمائي مي کند، صائب د رپي آن است که بي مقدار بودن عمر(حتي به صورت جاودانش) را به مخاطب خود يادآوري کند.

بس کز آب زندگاني، چين ابرو ديده ام
بي محابا مي کشم چون زخم، در بر، تيغ را
(25/90)

منّت خشک و جبين تلخ آب زندگي
بر سکندر آب حيوان مي کند آيينه را
(12/237)

ما ز خاطر آرزوي آب حيوان شسته ايم
زنگ ظلمت نيست بر آيينه ي اقبال ما
(4/258)

حريف خضر و رشک آب حيوان نيستم صائب
ز آب تيغ او پر مي کنم پيمانه ي خود را
(9/362)

معني توفيق غير از همّت مردانه چيست؟
انتظار خضر بردن اي دل فرزانه چيست؟(11)
(1/1243)

 

پی نوشت ها :
 

1-ميرزا، نهايت کثير الکلام و بديهه گو بوده است. او در برهانپور دکن بود که يک قصيده ي شصت بيتي فقط هنگام چاشت گفت خود در گيف و نشئه ي اين قادر الکلامي چنين مي سرايد:

هزار حيف که عرفي و نوعي و سنجر
نيند جمع به دارالعيار برهانپور

که قوت سخن و لطف طبع مي ديدند
نمي شدند به طبع بلند خود مغرور

همين قصيده که يک چاشت روي داد مرا
زاهل نظم که گفته است در سنين و شهور
(به نقل از شعر العجم، شبلي نعماني، جلد سوم، ص 166)

در مورد عدد ادبيات ديوان صائب، اختلاف نظر زيادي هست از هشتاد و دو هزار بيت تا دويست هزار بيت.
2-تاريخ ادبيات در ايران، ذبيح الله صفا، ج 2/5 ، ص 1279
3-شعر العجم، ص 169
4-در تعريف مخالف خواني در لغت نامه اين گونه آمده است. مخالف خوان: آن که ناموافق خواند و در تعزيه ها، شغل يکي از مخالفين اهل البيت را دارد چون شمر، يزيد، خولي، سنان، بوالحنوق، و ابن زياد مخالف خواني کردن: در تداول ناسازگاري کردن و کلماتي که نشانه ي عدم رضايت باشد بيان نمودن. نگاه کنيد به : لغت نامه ذيل مخالف.
5-کليات سبک شناسي، سيروس شميسا، ص 15
6-ابياتي که از صائب نقل مي شود از ديوان شش جلدي صائب تبريزي به کوشش محمد قهرمان انتخاب شده است.
7-ابدع البدايع، شمس العلماي گرگاني، به همت حسين جعفري، ص 154. همچنين براي آگاهي بيشتر از نمونه ها و برداشت هاي منتقدان سبک هندي از مساله ي تغاير نگاه کنيد به: غزالان الهند، ميرغلام علي آزاد بلگرامي به تصحيح سيروس شميسا، صص 66-65
8-البته انحراف از نرم، اصطلاح حوزه ي زبان شناسي است ولي به تعبير سيروس شميسا مي توانيم انحراف در فکر و مضمون و ... هم داشته باشيم. براي آگاهي بيشتر نگاه کنيد به: کليات سبک شناسي ص 58 تا ص 65.
9-براي آگاهي بيشتر رجوع شود به مقاله «خضر در فرهنگ عامه ايران» از محمد ميرشکرآيي، کتاب جمعه، سال اول، آبان، 1358، شماره ي 12
10-در ادامه ي اين نگرش مي توان به ابيات ذيل مراجعه کرد:
2/1774،3/1753، 7/1741، 8/1637، 2/1527، 7/1515، 3/1456، 5/1816، 2/1805، 9/1792، 8-1637، 4-1550/2-1527/7-1515/3-1456/8-1875/2، 1843/6- 1829/5- 1816/2-1805/9-1792/2-1774/2-2921/3-2915/5-2671/8-2495/5-2406/4-2358/1-2294/1-2036/16-1943/متفرقات- 3534/ متفرقات- 3524/2-3082/5-3062/6-2993/8-2946/12-2939/5-2933 / قصايد کوتاه- 3611/ قصايد- 3548/11- 4318/5-4312/10- 4223/ 11- 4163/ قصايد کوتاه – 3632/ قصايد / قصايد کوتاه – 3630/ قصايد کوتاه – 3627/4-5575/5- 5573/6- 5443/3-5306/3-5299/4-5077/8-5048/12-4885/7-4707/5-6358 16-6335/4- 6022/8-6015/5-6013/10- 5984/3- 5905/ 3- 5905/3- 5625/11- 5607/13- 6900/ 4-6819/4-6642/1-6639/1-6583/11-6564/4-6476/9-6359/11-6939/11-6996
11-ادامه ي اين مضمون را مي توان در ادبيات ذيل مشاهده کرد:
12-2939/6- 2737/2-2396/9-1858/2-1843/6-1830/5-1816/7-1741/6-1674/8-5048/1-5017/4-4717/7-4707/9-4324/2- 4305/ 2-4110/6-4100/5-3056/ 5- 5885/8- 5835/ 10- 5800/ 3-5625/4- 5573/ 5- 5573/3- 5299/ 4- 5077/ 9- 6582/ 9- 6359/ 4- 6331/ 4- 6022/ 8-6015/ 5-6013/ 3- 5914/12- 5905/ 2- 6830/ 5- 6754.
 

 

منبع:پايگاه نور- ش18