طبیعت از دیرباز، مام خیال و میدانی فراخ برای جولان ابداعات و ظرافت های اهل شعر و ادب و هنر بوده است و در گستره ی شعر، مظاهر همیشگی و متنوع آن به عنوان عنصری جاوید ثابت و صاحب اقبال در همه ادوار و سبک ها مورد توجه قرار گرفته است.

شاعران در هر دوره ای بنا به ذوق خود و ذایقه ای غالب (سبک) عصر خود به این منظر دل انگیز چشم دوخته اند. گروهی دل و سر پر طرب خود را به بازار پر هوس طبیعت برده اند و غرق در لذت چشم مست نرگس و دور مستانه قدح لاله بوده اند و گروهی دیگر دل سودایی خود را به تماشای باغ و راغ برده اند و الف قامت رعنای دوست را در اعتدال سرو، و زادن با داغ و درد را در جلوه ی داغ شقایق تماشا نموده اند.

حتی در تازه ترین و بدیع ترین نگاه های مکاشفه آمیز معاصر، طبیعت نیز ارج و منزلت ویژه ای دارد. تا بدان جا که شاعر، طبیعت را چونان خدا ستایش می کند و خدا را در نزدیکی طبیعت- لای این شب بوها، و پای آن کاج بلند/ روی آگاهی آب، روی قانون گیاه- می بیند و گل سرخ را قبله گاه خیال می نماید.

طبیعت گرایی سنت دیرینه ی شعر فارسی است و یکی از ویژگیهای ممتاز شاعران صاحب نام و برتر، نگاه ممتاز و برتر آن به طبیعت و جلوه های آن است. نگاهی وسیع، ویژه، دیگر گونه و توأم با ابتکار و خلاقیت و ظرافت.

در این گستره «حافظ» صاحب قدر و منزلت ویژه است. وی از قله های بلامنازع ادب فارسی است و یکی از اضلاع این برتری، مسلماً افق و دامنه ی نگاه وی به طبیعت و جلوه های دل انگیز آن است.

بدون شک وی از تواناترین شاعرانی است که با مظاهر طبیعت بسیار مأنوس بوده و هر یک از آنان را در نهایت خیال انگیزی و رازمندی به کار برده است، آن گونه که حتی بعضی از این مظاهر را تا محمل و سرحد «اسطوره ی شعری» رسانیده است. غزلیات حافظ دنیایی زیبا و پر جلوه از خیال و تصویر است. دنیای مشحون از تشبیه، استعاره، ایهام و کنایاتی که از بستر سبز حیاتمند طبیعت گرایی روییده و با باران عاطفه و خیال وی طراوات یافته است.

یکی از بارزترین عناصر خیال آفرین در شعر حافظ «باد» است که در مفاهیم و صور مختلف بکار رفته است.

گاهی باد در مفهومی عام و به عنوان عنصری به کار رفته است که در این مورد بیشتر باورها و کارکردهای مصطلح و عادی این عنصر طبیعی منظور نظر بوده است.

به مانند بیت زیرا که در آن باوری کهن و مصطلح- که تابش نور خورشید و تأثیر باد و باران موجب پدید آمدن معادن و پرورش احجار کریمه می شود،- را نشانه رفته است:

لعلی از کان مروت بر نیامد سالهاست تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد


و نیز در بیت زیر که تعبیر زیبا و بدیع «گلبیز» نشان دهنده ی خوش بویی و فرخندگی و لطافت آن است.

گرچه باده فرخ بخش و باد گلبیز است به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است


این ابیات نمونه هایی از دید عام و مصطلح شاعر نسبت به این عنصر طبیعی است.

گاه «باد» در مجموعه ترکیبات و اصطلاحات قرار می گیرد.

مانند ترکیبات زیر مجموعاً- در نگاهی کلی- کنایه از ناسرانجامی و ناپایداری است:

- باد به دست بودن: بی حاصل و عبث (البته در بیت زیر محمل تلمیح و ایهام است)
 

حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد یعنی از وصل تواش نیست بجز باد به دست


 

بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ در معرض که تخت سلیمان رود به باد
 

- باد پیمودن: کاری بی فایده و بیهوده انجام دادن.
 

صد باد صبا اینجا با سلسله می رقصند اینست حریف ای دل تا باد نپیمایی


- بنیاد بر باد بودن: بدون اصالت، ناپایدار و تباه.
 

بیا که قصر امل سخت سست بنیادست بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
 

- گره بر باد زدن: انجام و دل بستن به امری بیهوده و ناپایدار
 

گره بر باد مزن گرچه بر مراد رود که این سخن به مثل باد با سلیمان گفت


- دل به باد دادن: (محل ایهام است: دل بستن به باد، دل از دست دادن، رسوا نمودن)

دوش آگهی زیار سفر کرده داد باد من نیز دل به باد دهم هر چه بادا باد


شکل دیگر کاربرد باد در شعر حافظ، صورت ترکیبی آن است که در این حالت شاعر به تنوع و تکرار، گاه معنی و مضمونی جدید آفریده و گاهی در مقام توضیح و تبیین، مفاهیم حقیقی و مصطلح را بکار برده است و گاهی نیز- به توأمان- دلالت بر مفاهیم کنایی نموده است. (با توجه به بسامد بسیار این گونه ها، برای هر ترکیب به ذکر شاهدی اکتفا می گردد.)
 

1- باد استغنا:
به هوش باش که هنگام باد استغنا هزار خرمن طاعت به نیم جو ننهند

2- باد بهار:
در چمن باد بهاری زکنار گل و سرو به هواداری آن عارض و قامت برخاست

3- باد پریشانی:
چراغ افروز چشم ما نسیم زلف جانان است مبادا این جمع را یارب غم از باد پریشانی

4- باد خزانی:
می بیاورد که ننازد به گل باغ جهان هر که غارتگری باد خزانی دانست

5- باد خوش نسیم:
شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است

6- باد دی:
شکر ایزد به اقبال کله گوشه گل نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد

7- باد سحر:
به مطربان صبوحی دهیم جامه چاک بدین نوید که باد سحرگاهی آورد

8- باد شبگیری:
زتاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینم

9- باد شرطه: (بادی که مساعد کشتی رانی باشد)
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز باشد که باز بینم دیدار آشنا را

10- باد شمال: (بادی که از ناحیه قطب می وزد)
اگرچه در طلبت هم عنان باد شالم به گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم

11- باد صبا:

در شعر حافظ این ترکیب با بسامد بسیار و قابل توجه به کار رفته است.
- در سطور آینده خواهد آمد.
 

12- باد صبح:
دلا چون غنچه شکایت زکار بسته مکن که باد صبح نسیم گره گشا آورد

13- باد صبحدم:
دلم که لاف تجرد زدی کنون صد شغل به بوی زلف تو با باد صبحدم دارد

14- باد صبحگاهی:
دانم دلت ببخشد بر عجز شب نشینان گر حال بنده پرسی از باد صبحگاهی

15- باد غرور:
باده درده چند از این باد غرور خاک بر سر نفس نافرجام را

16- باد غیرت:
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد باد غیرت بصدش خار پریشان دل کرد

17- باد فتنه:
گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند ما و چراغ خشم و ره انتظار دوست

18- باد نخوت:
حباب را چوفتد باد نخوت اندر سر کلاه داریش اندر سر شراب رود

19- باد نوروزی:
ابر آزادی برآمد باد نوروزی وزید وجه می می خواهم و مطرب که می گوید رسید

20- باد یمانی (باد یمن):

اشاره به حدیث مشهوری از پیامبر اکرم (ص) درباره اویس قرنی
 

سنگ و گل را کند از یمن نظر، لعل و عقیق هر که قدر نفس باد یمانی دانست

تا ابعد معمور باد این خانه که خاک درش هر نفس با بوی رحمان می وزد باد یمن

21- باد هوا:
برکش ای مرغ سحر نغمه داودی باز که سلیمان گل از باد هوا باز آمد


در میان این ترکیبات و تعابیر، «باد صبا»- و صورت های دیگر آن: «صبا» و «نسیم صبا»- بیشترین بسامد و خیال انگیزترین صورت را در شعر حافظ دارد که این فراوانی و کاربرد بسیار بنا به خصال زبانی و ذهنی «لسان الغیب» درخور توجه و تأمل است.
 

باد صبا چیست؟

باد صبا را بادی گفته اند که:
- صبح هنگام در وقت طلوع آفتاب از سمت مشرق می وزد،
- بادی لطیف و خنک است و نسیمی خوش دارد،
- گلها از آن می شکفند،
- و عاشقان رازشان را با او می گویند،
- و در تعاریف و تعابیر عرفا «نفحات رحمانیه» است که از جهت شمال مشرق روحانیت آید.

این پنج وجه شناختی مجموع برداشت های اهل ادب و نظر درباره ی باد صبا است.

اما باد صبا در شرع حافظ کارکردی فراتر، پرشور و حیاتمند دارد و در حقیقت عنصری حاضر و دست مایه ای غنی و پرکشش برای خلاقیت و ظرافت تعابیر این شاعر است.

وجه به دو ضلع خلاقانه ی «بهترین زمان» و «بهترین مجاورت» برای باد صبا می تواند گویای این نگاه ظریف و خلاقانه باشد:
هم زمانی «سحر» و «باد صبا» نمونه و بهانه ای زیبا برای خلاقیت و تصویرسازی است.

می دانیم که «سحر» بهترین و کارآمدترین زمان وزش باد صباست، اما در این «بهترین زمان» زیباترین گمان ها و گفتگوهای شاعرانه نیز سر می گیرد:
 

سحر بلبل حکایت باد صبا کرد که عشق روی گل با ما چها کرد

صبا وقت سحر بویی زلف یار می آورد دل شوریده ی ما را به بو در کار می آورد

با صبا در چمن لاله سحر می گفتم که شهیدان که اند این همه خونین کفنان


از دیگر ظرافت های شاعرانه که با خوش بویی باد صبا قرابتی نیز دارد مجاورت و همراهی باد صبا با زلف و طره ی شکن برشکن و خوش بوی محبوب است. در خیال شاعرانه حافظ بیشترین مجاورت و جایگاه باد صبا در اندام واره ی زیبای محبوب، موی و زلف است و از آن جا که بخشی از باورهای خلاقانه ی شعری درباره ی زلف مربوط به خوش بویی و مشکینی آن است، نافذترین بویی که حافظ در قلمرو زیبایی و دل ربایی و عطرآگینی به کار می برد «بوی زلف» است.

همراهی و افت و خیز باد صبا با سر زلف غالیه ساو عنبر بوی محبوب آن چنان عزت رونقی به صبا بخشیده که شاعر آن را مظهر زنده جانی و حیات بخشی می داند:
 

چو برشکست صبا زلف عنبر افشانش به هر شکسته که پیوسته تازه شد جانش


 

صبا تو نکهت آن زلف مشکبو داری به یادگار بمانی که بوی او داری


این هم نشینی باد صبا با زلف، گاه مایه رشک و غیرت شاعر است. وی بارها به محبوب سفارش و تمنا می نماید که از بهر خدا زلف مپیراید تا باد صبا- به خصلت هرزه گری و غمازی- از تنعم زلف وی افشاگری نکند.

این واگویه ی غیرت و خون دلی شاعر از باد صبا نیز قابل توجیه و زیباست:

تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست


 

از بهر خدا زلف مپیرای که ما را شب نیست که صد عربرده با باد صبا نیست


 

حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست دم درکش ارنه باد صبا را خبر شود


می بینم که «زلف» و «صبا» دو همراه خلاقانه در تصویرگری های شاعرانه و خیال انگیز شاعر هستند. صبا از صبح قامت یار و شام سیاه زلف یار متنعم است و یار نیز گویا از این حسن روز افزون و شرح دلربایی خود در سکوت رضاست در جلوه های دیگر می بینیم که باد صبا با صفت سر خوشی و تنعم- علاوه بر حیات بخشی و غمازی- به عنایت یار نیز سرافراز است و آوازده عنایت و زیبایی اوست:

زلف در دست صبا، گوش به فرمان رقیب این چنین با همه در ساخته ای یعنی چه؟


 

بنفشه طره مفتول خود گره می زد صبا حکایت زلف تو در میان انداخت


مسلماً باد صبا الهام بخش شاعر در این زلف ستایی ها بوده است. اما حافظ گاهی طره و گیسو را نیز بر همان مبنای زیبایی و خوش بویی و فرهمندی، همراه با «صبا« به کار برده است که از این منظر نیز تفاوتی با کارکردهای خلاقانه ی «زلف و صبا» ندارد:

طره
به بوی نافه ای کآخر صبا زان طره بگشاید ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل ه

گیسو
صبا اگر گذری افتدست به کشور دوست بیار نفخه ای از گیسوی معنبر دوست


یکی دیگر از نکات جالب و درخور توجه درباره ی کارکرد و اهمیت باد صبا در شعر حافظ این است که بخش قابل توجهی از غزلیات حافظ با خطاب و یا توجه به «صبا» آغاز می گردد. حضور باد صبا در مطلع بسیاری از غزل های حافظ نشان از اهمیت بلاغی و میزان توجه شاعر به این عنصر طبیعی در گستره خیال و عاطفه ی شعری است.

بعضی از مطلع های نامدار و دلنشین، عبارتند از: بر مبنای مصراع های آغازین:
•ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
•ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
•ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس
•صبا به لطف بگو آن غزل رعنا را
•صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
•صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار
•صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
•صبا وقت سحر بویی ز زلف یار می آورد
•صبا تو نکهت آن زلف مشکبو داری
•ای هدهد صبا به سبا می فرستمت
•نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
•چو بر شکست صبا زلف عنبر افشانش
•سحر بلبل حکایت با صبا کرد
•مژده ای دل که دگر باره صبا باز آمد
•بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید
•چو بر شکست صبا زلف عنبر افشانش
 

 ابیات مطلع:
دست در حلقه آن زلف دو تا نتوان کرد تکیه بر عهده تو و باد صبا نتوان کرد


 

به دور لاله قدح گیر و بی ریا می باش به بوی گل نفسی همدم صبا می باش


می بینیم که هجده غزل حافظ با «صبا» (باد صبا) آغاز گردیده است که در هشت مورد آن، صبا مورد خطاب شاعر است و در دیگر موارد نیز کارکردی کارساز و محوری دارد.

این مطلع ها از نظر محل و جایگاه خطاب به باد صبا نیز درخور توجه است. تنها در دو مورد از این مطلع ها باد صبا در مصراع دوم قرار گرفته است و در بقیه ی موارد مجموعاً در مصراع اول است که البته در همین چینش و ماهیت خطابی مطلع ها، بیشترینه ی آن با «صبا» آغاز گردیده است.

این نمایه ی مطلع ها بیانگر ویژگی های بلاغی و جایگاه خیال محور باد صبا در زبان و ذهنیت شاعرانه ی حافظ است. ناگفته نماند که بخشی دیگر- و البته قابل توجه- از مطلع غزل های حافظ مربوط به ترکیبات مترادف با باد صبا است.

ترکیباتی مانند:
•«نسیم سحر» (ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست)
•«نسیم بهشت» (کنون که می دمد از بوستان نسیم بهشت)
•«باد نوروزی» (ابر آزادی برآمد باد نوروزی وزید)
•«نسیم شمال» (خوش خبر باشی ای نسیم شمال)
•«نسیم باد نوروزی» (ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی)

و نیزگاه منظور شاعر از «باد»- به سبب حضور و هم نشینی عناصر دیگر- «باد صبا»ست. مانند هم نشینی با:
•«سحر»: (سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی)

که البته این مطلع ها را می توان به مجموع مطلع های «صبایی» حافظ افزود و آن ها را از جنبه های بلاغی و معانی در همین مقوله مدنظر قرار داد.

•اهل ادب برای باد صبا صفات و کارکردهای چندگانه ای ذکر کرده اند که مهم ترین آنها عبارتند از:
«خوش بویی»، «پیام رسانی» (پیغام دلبر و دلداده را به یکدیگر می رساند)،
«غمازی (شرح زیبایی یار)»، «آهسته خیزی و بیماری» و «شکوفاندن غنچه»

اما به نظر می رسد حافظ گسترده ترین و در عین حال ظریف ترین و خیال انگیزترین تعابیر و کارکردهای ممکن درباره ی «باد صبا» را در شعر خود آورده است و این باد را تا منزلت یکی از قهرمانان شعری و عناصر پایدار شعرش- در کنار می و ساقی و یار- گسترش داده است.

مسلماً در نظرگاه حافظ باد صبا می تواند فراتر از صفات و منش های عادی و متعارف در ذهن و زبان دیگر شاعران باشد و هم چنان که گفتیم، باد صبا یکی از «قهرمانان شعری» حافظ است؛ پس طبعاً منش و اوصاف این قهرمان و اسطوره ی شعری حافظ از مرز تلقی های عادی دیگر شاعران برتر و فراتر است.

در این جا با توجه به شواهد شعری، به بررسی منش ها و گونه های مختلف کارکرد باد صبا- از جهت درون مایه- می پردازیم:

1- وسیله ی ارتباط دلداده با دلبر است.

متعارف ترین و بزرگ ترین هنر باد صبا خوش خبری و پیام رسانی است و البته این تلقی و روی کرد عام در شعر اکثر شاعران- و بالطبع حافظ- دیده می شود.
یکی از بهترین و گویاترین تعبیرات حافظ از باد صبا در منش ارتباط و پیام رسانی، تعبیر و تشبیه باد صبا به هدهد داستان حضرت سلیمان است. مرغی خوش خبر، آگاه، نیک نفس و پیام رسان که رایحه ای دوستی و محبت را به مشام جان گلشن و دیار سبا برد:
 

ای هدهد باد صبا به سبا می فرستمت بنگر که از کجا به کجام می فرستمت


 

صبا به خوش خبری هدهد سلیمان است که مژده طرب از گلشن سبا آورد


 

مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد هدهد خوش خبر از طرف سبا باز آمد


اما در این منش و کارکرد باد صبا نیز در شعر و نگاه حافظ دارای جلوه ها و حالات گوناگونی است. از جمله:
 
الف) پیام و عرض حال شاعر (دلداده) را می رساند:
 
این حالت، وجه غالب هنر باد صبا است و بیشترین بسامد را دارد. در این هنر، باد صبا تنها به واگویه ی شرح حال مشتاقی و مهجوری و حتی دل گیری های شاعر می پردازد.

- از نوع مشتاقی:
 

ز دلبرم که رساند نوازش قلمی کجاست پیک صبا گر همی کند کرمی


 

صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم


 

یار من چون بخرامد به تماشای چمن برسانش ز من ای پیک صبا پیغامی


- از نوع عرض ارادت:
 

حافظ مرید جام می است ای صبا برو وز بنده بندگی برسان شیخ جام را


 

ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما


 

گر به سر منزل سلمی رسی ای باد صبا چشم دارم که سلامی برسانی ز منش


 

ای صبا بر ساقی بزم اتابک عرضه دار تا از آن جام زر افشان جرعه ای بخشد به من

- از نوع گلایه و مهجوری:
 

صبا به لطف بگو آن غزل رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را


 

حافظ ز گریه سوخت بگو حالش ای صبا با شاه دوست پرور دشمن گداز من

ب) بشارت بخش و خوش خبر است.
باد صبا وجهه ای از فرخندگی و تیمن دارد. نوید و امید می بخشد و بشارت بخش خوشی ها و خوبی هاست:
 

صبا به خوش خبری هدهد سلیمان است که مژده طرب از گلشن سبا آورد


 

بعد از این دست من و دامن سرو و لب جوی خاصه اکنون که صبا مژده فروردین داد


 

مژده ای دل که دگر صبا باز آمد هدهد خوش خبر از طرف سبا باز آمد


ج) خدمت رسان (= عرض ارادت و محبت رسان) است.
باد صبا به خصلت تیز روی و آزادگی و آزادی، به نیابت از شاعر عرض ارادت و محبت و سر سپردگی را می رساند و شاعر ناتوان را با این محبت کامروا می سازد.
 

ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی خدمت ما برسان سرو گل و ریحان را


 

هر صبح و شام قافله ای از دعای خیر در صحبت شمال و صبا می فرستمت


د) پیام و محبت دلبر را به دلداده (= شاعر) می رساند.
در این منش باد صبا مایه ی پیوند و ارتباط دو سویه است و می تواند از جانب معشوق پیام آور نیکی و دلبری باشد.
 

هم عفا الله صبا کز تو پیامی می داد ورنه در کس نرسیدیم که از کوی تو بود


 

صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار وز او به عاشق پی دل خبر دریغ مدار


 

صبا زان لولی شنگول سرمست چه داری آگهی چونست حالش


 

با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته ای بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما

 افشاگر (بیانگر) زیبایی محبوب است.

شاعر دلداه، به خصلت غیرت و رشک دلدادگی نمی خواهد وصف زیبایی و دلربایی یار، حدیثی بر سر هر کوی و بازار باشد و در دیگر سوی این تضاد و غیرت، صبا نیز- به بد عهدی و نامهربانی- حد و سر نگه نمی دارد و شرح و وصف دلبری را افشا می نماید و از این روی عاشق خونین جگر و دلداه (شاعر)، همیشه با وی در جدل و محاکات است:

از بهر خدا زلف مپیرای که ما را شب نیست که صد عربده با باد صبا نیست


 

تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست

 خوش بوست و زنده کننده ی مشام جان.

خاستگاه باد صبا- در قاموس دلدادگی و انتظار- از کوی یار و جواز گیسوی مشکین اوست و از این روی عاشق دلداده همیشه منتظر صباست و از او رایحه ای کوی و بوی یار را تمنا می نماید. نمونه های دو وجه این کارکرد عبارتند از:

الف) تمنای نکهت کوی یار از صبا:
ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر


 

ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیاز ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار


ب) تمنا و ذکر پایمردی صبا در آوردن بوی خوش زلف و گیسوی یار به رهاورد:
صبا کجاست که این جان خون گرفته چو گل فدای نکهت گیسوی یار خواهم کرد

 
صبا وقت سحر بویی ز زلف یار می آورد دل شوریده ما را به بو در کار می آورد

 
صبا تو نکهت آن زلف مشکبو داری به یادگار بمانی که بوی او داری

5- بیانگر غم و خونین دلی و تنگدلی های عاشق (شاعر) است:
صبا ز حال دل تنگ ما چه شرح دهد که چون شکنج ورقهای غنچه، تو بر توست

6- پرده دار حریم حرمت یار است:

در ذهنیت شاعر، باد صبا کامرواترین و بهترین منزلت را در قرب یار دارد. مرتبه ی این تقرب آن چنان است که او- به خصال غیرت و زیبایی- با یار همراه و همدم است و جانب زیبایی او را حفظ و رعایت می نماید. در این تصویرگری، باد صبا همچون خدمتکاری وفادار و فداکار دایماً در خدمت و پرده داری یار است.
 

من که باشم در آن حرم که صبا

پرداه دار حریم حرمت اوست


 

تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت

7- غیرتمند است.

باد صبا- همچون عاشق- غیور و غیرتمند است. او راز و مرتبه ی زیبایی یار را به خوبی می داند. که یار بهترین است- و بنابراین با عاشق هم رأی و همراه و هم نظر- به خصال غیرت ورزی، جانب انصاف را نیز رعایت می نماید:

می خواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست از غیرت صبا نقشش در دهان گرفت

8- عیسی دم است و حیات می بخشد.

می دانیم جان بخشی حضرت عیسی (ع) به مردگان از سر اعجاز و معجزه بوده است اما در ذهنیت شاعرانه، باد صبا این منش و کارکرد را به خوبی و زیبایی داراست و مگر نه اینکه از کوی یار می آید و بوی و نهکت او را دارد و می تواند جان مرده و دل خسته شاعر را زنده نماید و حیات و جانی دیگر بخشد، پس:

همیشه وقت تو ای عیسی صبا خوش باد که جان حافظ دلخسته زنده شد به دمت

9- بشارت بخش بهبودی و شادی و شادی و خرمی است.

محوری ترین کارکرد و صفت باد صبا از این منظر «نشاط و شادخیزی» است:

بوی بهبود ز اوضاع جهان می شنوم شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد


 

صبا به تهنیت پیر می فروش آمد

که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد

10- باد صبا از کوی دوست می آید.

باد صبا محیط بر خاک و کوی یار است و همیشه از آن جانب می آید با بهترین رهاوردها!

مشکین از آن نشد دم خلقت که چون صبا بر خاک کوی دوست گذری نمی کنی

11- مظهر مسکینی و بی حاصلی است.

باد صبا سرگردان است و عاشق- از سرگردانی یار- همیشه سرگردان و بی حاصل و ناکام است و از این رو شاعر خود را به آن مانند کرده است:

من و باد صبا مسکین دو سرگردان بی حاصل من از افسوس چشمت مست و او از بوی گیسویت

12- پریشان گوست.

عاشق در اضطراب و آشفتگی است و باد صبا در تنعم و خوشی بی درد است و جانب نگه دار نیست و از این روی، نشان یار و شرح مشتاقی دلداده را آشفته و پریشان می گوید:

نشان یار سفر کرده از که پرسم باز که هر چه گفت برید صبا پریشان گفت


 

در چنین زلفش ای دل مسکین چگونه ای کاشفته گفت باد صبا شرح حال تو

13- همدم و همراز شاعر است.

البته این همدمی و همرازی بیشتر به پندار شاعر است و باد صبا بیشتر همراه و شاهد خونین دلی عاشق است و به خصلت این همراهی می تواند «همراز» نیز باشد و واگویه ی دلتنگی ها و رشک و غیرت شاعر را بشنود:

با صبا در چمن لاله سحر می گفتم که شهیدان که اند این همه خونین کفنان


 

حسن فروشی گلم نیست تحمل ای صبا دست زدم بخون دل بهر خدا نگار کو؟

14- همدم و همراز بلبل است.

«بلبل» یکی از عناصر پایدار ادب دلدادگی است؛ بلبل می تواند نمادی از عاشق دلداده باشد و یا وجهه ای از خوش گویی و گشاده زبانی و فصاحت عاشقانه در شرح دلدادگی و پریشانی باشد.
این دو جنبه و رویکرد به زیبایی در شعر حافظ آمده است:

سحر بلبل حکایت با صبا کرد که عشق روی گل با ما چه ها کرد


 

چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبل عنبر افشان به تماشای ریاحین آمد

15- با طبیعت هم نشین است.

و جانب نشاط و زیبایی یار را نیز در طبیعت- بنا به صفای دلدادگی- رعایت می کند:

گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین که از تطاول زلفت چه بیقرارانند


 

ز شرم آنکه بر وی تو نسبتش کردم سمن بدست صبا خاک در دهان انداخت

16- خاصیت غنچه گشایی دارد:

این خصلت، باوری دیر پا و دیرینه در ادب فارسی و ذهنیت عامه است که باد صبا وظیفه ی غنچه گشایی دارد و گره بند غنچه را وا می نماید:

چندان چو صبا بر تو گماردم دم همت کز غنچه چو گل خرم و خنان بدر آیی


 

ای صبا امشبم مدد فرمای که سحرگاه شکفتنم هوس است

17- بوی خوش از طره ی یار می گشاید.

به خصلت غنچه ی گشایی در طبیعت، باد صبا می تواند بوی خوش طره ی یار را- که چون نافه خوش بوست- بگشاید و هویدا کند؛ نافه گشاست، طره گشاست.(بین سیاهی طره و خوش بویی آن و سیاهی و خوش بویی نافه تناسب است و ضمناً خون بودن نافه و خونین دلی عاشق مشتاق نیز):

به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشاید ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها

18- غماز و سخن چین است.

از مشهورترین خصال باد صباست. نمامی و غمازی می کند و حاصل این غمازی را افشا می کند- که از دیگر خصال صباست؛ گفته ایم- این خصلت نمونه های فراوانی دارد:

چو دام طره افشاند زگرد خاطر عشاق به غماز صبا گوید که راز ما نهان دارد 


 

کس نیارد بر او دم زند از قصه ما مگرش باد صبا گوش گزاری بکند


 

ترا صبا و مرا آب دیده شد غماز وگرنه عاشق و معشوق راز دارانند


 

ای جان حدیث ما بر دلدار باز گو لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود


 

حافظ چو نافه سر زلفش بدست توست دم در کش ارنه باد صبا را خبر شود

19- بیمار است.

بیماری صبا به جهت آهسته خیزی و ورزش ملایم و آرام آن است و در برابر بادهای تند و سریع از آن به بیمار تعبیر شده است.

چون صبا با تن بیما و دل بی طاقت به هوا داری آن سرو خرامان بروم


 

با صبا افتادن و خیزان می روم تا کوی دوست وز رفیقان ره استمداد همت می کنم


 

دل ضعیفم از آن می کشد به طرف چمن که جان ز مرگ به بیماری صبا ببرد

20- متنعم و بهره ور از مجاورت و وصال یار است.

گویا محبوب جانب باد صبا را دارد و او را از هم نشینی و وصال خود متنعم و بهره ور می سازد و از این روی مایه ی رشک و حسد و فغان دلداده است:

به هر بلبل عاشق در افغان تنعم از میان باد صبا کرد


 

خود را بکش ای بلبل ازین شک که گل را با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود

21- چاره گر است.

صد تدبیرگر درد دلدادگی و «دانای کل» رازهای دلدادگی ست:

صبا گر چاره داری وقت وقت است که درد اشتیاقم قصد جان کرد

22- الهام ده و آگهی رسان است.

به دلداده نوید و آگهی بهبودی می رساند و الهام بخش صبر و ظفر است:

نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد

23- بد عهد و پیمان شکن است.

از خصال ناروا و ناپسند صباست و دلداده از بد عهدی او درگلایه و دلگیری است.

دست در حلقه آن زلف دو تا نتوان کرد تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد


 

در آرزوی خاک در یار سوختیم یادآور ای صبا که نکردی حمایتی
 

24- کرم بخش است.

گره بستی دلدادگی و کار بسته عاشقی را به مشامه ی کرمش می گشاید:

یارب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن گردد شمامه کرمش کارساز من


 

هوای منزل یار آب زندگانی ماست صبا بیار نسیمی زخاک شیرازم

25- تنها شاهد و گواه عاشق مهجور است.

عاشق گریزان و خلوت نشین در ماجرای عشق و دلدادگی تنها شاهد و گواهش باد صباست این ظرافت را به زیبایی در این ابیات می یابیم:

از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح بوی زلف تو همان مونس جانست که بود


 

صبا بگو که چها بر سرم درین غم عشق ز آتش دل سوزان و دود آه رسید
 

حضور فراوان و سبک روحی «باد صبا» در شعر حافظ، رمزی از حیات از حیات مندی و زندگی بخشی و شور آفرینی است. دامنه این روح جاری، آن چنان است که گاهی «باد» و «نسیم» نیز به صورت عام در معنا و محل «باد صبا»- آن گونه که برشمردیم؛ با همان منش ها به کار رفته است:

باد= باد صبا؛ عیسی دم و جانبخش:

از دست رفته بود وجود ضعیف من صبحم به بوی وصل تو جان باز داد باد/
 

باد= باد صبا؛ خوش بویی:

چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد نفس به بوی خوشش مشکبار خواهم کرد
 

نسیم= باد صبا؛ بیماری و آهسته خیزی:

با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش بیماری اندرین ره بهتر ز تن درستی

نسیم سحری= باد صبا؛ پیام رسانی (همانند باد صبا مورد خطاب است)

ای نسیم سحری خاک در یار بیار که کند حافظ از و دیده دل نورانی


 

ای نسیم سحری بندگی من برسان که فراموش مکن وقت دعای سحرم

پی نوشت ها :

*دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد
1. آیینه جام (شرح مشکلات دیوان حافظ)، 106.
 


ع و مأخذ:مناب  

- آیینه جام (شرح مشکلات دیوان حافظ)، دکتر عباس زریاب خویی، انتشارات علمی، اول، بی تا.
- حافظ؛ قزوینی- غنی اساطیر، دوم، 1368 (ادبیات و شماره غزل ها بر این اساس است.)
- حافظ نامه 1 و 21، بهاءالدین خرمشهای، علمی و فرهنگی+ سروش، دوم، 1367.
- شعر زندگی حافظ، به کوشش دکتر منصور رستگار فسایی، نشر جامی، چهارم، 1367.
- نگاهی به سپهری، سیروس شمیسا، مروارید، 1370.
- یادداشت های دکتر قاسم غنی در حواشی دیوان حافظ، علمی، سوم، 1368.
پایگاه نور- ش18