صبر و بردباري


 





 

«آورده اند كه مردي بود از اهل شام [و] از خوارج و دشمن خاندان اهل بيت (عليه السلام) بود. وقتي به مهمي به مدينه آمد، چنين گفت كه: اين ساعت كه قدم در شهر نهادم، سواري ديدم نيكو روي و پاكيزه لباس، بر استر نشسته با جمالي ملايم و هيئتي مناسب و شكوهي از وي در دل من آمد . از يكي پرسيدم كه او كيست و او را چه خوانند؟ گفت: حسن بن علي بن ابي طالب (رضي الله عنهما).
چون نام او را بشنيدم، از غايت دشمنيِ حسن (عليه السلام) و علي (عليه السلام) بر خود پيچيدم و به او نزديك شدم و خاندان او برگشادم و او را دشنام هاي صريح دادم . چون بسيار بگفتم، گفت: چنين گمان برم كه تو مردي غريبي . گفتم كه: هستم . پس فرمود كه: تو را خانه و مسكن معين هست؟ گفتم : نه، كه من اين ساعت در اين شهر آمدم. گفت: به خانه ما نزول كن تا اسباب تو مرتب و مهيا گردانيم و ا گر به چيزي محتاج شوي، بدانچه داريم، با تو مواسات كنيم و اگر به غرض در اين شهر آمده اي، در تحصيل آن غرض جهد خود مبذول داريم و تو را مدد كنيم.
چون آن همه الطاف و بزرگي فرمود، پرتو نور دوستي او دل مظلم مرا روشن گردانيد تا از دل و جان به دوستي او اقرار كردم و زبان انكار ببريدم و دوستي در دل من متمكن شد؛ به نتيجه آن حلم كه بكرد.»(1)
فضيلت صبر
«آورده اند: يكي از بزرگان به بلايي مبتلا شد. دوستي نزديك او رقعه اي نوشت و در آنجا ياد كرد كه آن دوست عزيز در اين محنت كه روي داده است، بايد كه دست در عروه وثقاي صبر زند و در مقام عجز، از غايت جزع ديده را به دُرّ آبدار اشك، مرصّع نگرداند و يقين بشناسد كه هر آن محنت كه از حضرت عزت نامزد نهاد او شده است، متضمن فوايد بسيار است: اول، نهاد او را از غبار معاصي پاك گرداند و دوم، مرد را مستحق ثواب صابران كند و سوم، از خواب غفلتش بيدار كند. چهارم، شناساي نعمتش گرداند تا قدر روز نعمت بشناسد و پنجم، به سعادت توبه مستعد گرداند و ششم، بر اقامت خيرات و اوامر طاعتش، باعث و مُحرض آيد و اگر صبر را هيچ فضيلتي نيست وَراي آنكه انتظار فرج به صبر، عبادت است، چنان كه رسول اكرم (ص) فرموده است: «انتظار الفرج بالصبر عباده»، تمام است .
آن بزرگ مي گويد چون اين رقعه بخواندم، آن بلا بر دل من سهل شد و آن رنج بر من آسان گشت و خداي عزوجل به مدد قوت صبر مرا از آن بَليَت خلاص داد.»(2)

تا كي باشي چون آسمان در تك وتاز
در زير قدم شو چون زمين پستِ نياز

گرصبر كني، صبر كند كار تو راست
ورنه پس و پيش مي دو و كژ مي باز(3)

مردي چه بود؟ـ رند و مُقامر(4) بودن
آزاد ز اول و ز آخر بودن

يك رنگ به باطن و به ظاهر بودن
نظارگي و خموش و صابر بودن (5)

بردباري شگفت انگيز
«آورده اند: قيس بن عاص، از بزرگان صحابه، عاقل، حليم و مقتدي بود. به حنيف بن قيس گفته شد: علم را از كه آموختي؟ گفت: از قيس بن عاص كه چون برادرزاده اش را با كشته اي نزد او آوردند و گفتند: برادرزاده ات پسرت را كشته است، به برادرزاده اش گفت: كار بدي كرده اي و نسبت به پروردگارت گنه كار شدي و خود را هدف قرار دادي. پس از آن به پسر ديگر خود گفت: برخيز و كشته برادرت را دفن كن ودست هاي بسته پسرعمويت را بازنماي و صد شتر ديه برادرت را به مادرش بده كه او غريب است... .
به قيس گفته شد: حليم و عليم، كه را ديدي که تا اين حد دانا و بردبار شدي؟ گفت: از حكيمي كه حكمتش را منتهايي نيست؛ يعني اكثم بن صيفي تميمي. به اكثم گفته شد: حكمت و رياست و آقايي را از كه آموختي؟ گفت: از حليف علم و ادب، سيد عجم و عرب، علي بن ابي طالب (عليه السلام) كه سلام خدا بر او باد.»(6)
صبر، حلال مشكل ها
بزرگي مي گويد:
«اي انسان صبر پيشه كن كه بعد از هر سختي، گشايش و آسودگي هست. كاسه صبر را بر سر بكش، هر چند كه از آن فقط تلخي به تو برسد.»(7)
افلاطون مي گويد:
اگر بخواهي ببيني سپاس و شكرگزاري كسي در افزوني نعمتش چقدر است، صبر و بردباري او را در نقصان نعمت ملاحظه كن.(8)

مخفيا چون عندليبان از پريشاني منال
صبر كن، کزصبر كار آخر به سامان مي شود

غم عشقت بيابون پروردم كرد
هواي بخت، بي بال و پرم كرد

بمو گفتي صبوري كن، صبوري
صبوري طُرفه خاكي بر سرم كرد
باباطاهر

«چقدر بدبختند كساني كه شكيبايي ندارند. آنان با اين خصلت، در زندگي هرگز روي آسايش نخواهند ديد.»(9)
شكسپير
«هر چه خوبي و نيكويي از بشر به وجود آمده، همه در سايه شكرگزاري، تحمل، شكيبايي و پايداري بوده است».(10)
هلپز
«بزرگي گويد: ننگ نيست اگر نعمتي از دست انسان رود، بلكه ننگ آن است كه شكيبايي از دست رود.»(11)

كشتي اقبال را نبوَد چو تمکين لنگري
قدر دولت مي شود از بردباري بيشتر (12)

«انسان، با استقامت، بردباري، قدرت و نفود تعقل و استدلال، مي تواند حتي بر وبا و طاعون غلبه كند.»(13)
ناپلئون

صبر و ظفر (14) هر دو دوستان قديمند
بر اثر صبر نوبت ظفر آيد

تيغ حلم از تيغ شمشير، تيزتر
بَل(15) ز صد لشكر، ظفر انگيزتر
مولوي
 

پی نوشت ها :
 

1.سديدالدين محمد عوفي، جوامع الحكايات و لوامع الروايات،ج1،ص89.
2. همان، ص 340.
3. فريدالدين عطار نيشابوري،مختارنامه، تصحيح : محمدرضا شفيعي كدكني، باب شانزدهم، 161.
4. مُقامِر : قمار باز .
5. مختارنامه، باب شانزدهم، ص161.
6. شعبان علي لامعي، حكايات برگزيده، ص 259.
7. كشكول شيخ بهايي، ترجمه و تحقيق : كريم فيضي، ص 225.
8. همان، ص 379.
9. نادر مهربان، كشكول مهربان، ص 400.
10. همان، ص 196.
11. همان، ص 386.
12. همان، ص 147.
13. همان، ص 95.
14. ظفر : پيروزي .
15. بل: بلكه .
 

 

منبع: گلبرگ 115