پژوهش هاي خاورشناسان درباره نهج البلاغه


 

نويسندگان: دكتر عباس احمدوند(2)
دكتر سحر كاوندي




 

چكيده
 

نهج البلاغه - كه مجموعه اي است از خطبه ها، نامه ها و سخنان قصار اميرالمؤمنين علي (ع) - يكي از مهم ترين كتب ادب عربي و سمبل فصاحت و بلاغت در آن زبان شمرده مي شود. اين كتاب، از دير باز، مورد توجه عالمان و اديبان مسلمان واقع شده و سهم فراواني از پژوهش هاي خاورشناسان غربي را نيز به خود اختصاص داده است. شناخت پژوهش هاي غربيان درباره آن را مي توان عاملي مهم در شناسايي جريان شيعه پژوهي و مطالعات عرب شناسان غربي دانست. بررسي مراحل، علل و دستاوردهاي پژوهش هاي خاورشناسان و نيز ورود محققان مسلمان مقيم غرب به اين عرصه، از مسائل مهم مطرح شده در اين مقاله است.(1)
كليد واژه ها : نهج البلاغه، امام علي (ع)، خاور شناسي، شيعه پژوهي در غرب، پژوهش هاي خاورشناسان در ادب عربي (عرب شناسي).

اهميت و جايگاه نهج البلاغه
 

نهج البلاغه يا راه رسا سخن راندن، دايرة المعارفي است از فرهنگ اسلامي كه در آن مباحثي چون خداشناسي، جهان فرشتگان، پيدايي جهان، طبيعت انسان، امت ها و حكومت هاي نيك كردار يا ستمكار وجود دارد.(3) سخنان علي (ع) در طرح اين نوع مباحث با زبان موعظه، هر پديده محسوس يا معقولي را بسيار روشن و قابل درك پيش چشم خواننده قرار مي دهد. آن گاه، آرام آرام خواننده را با خود به سرمنزلي مي رساند كه همان درگاه خداوند و آستان پروردگار باشد.(4) اين كتاب از ديرباز مورد توجه مسلمانان بوده است؛ علاوه بر شيعيان - كه آن را پس از قرآن كريم، بزرگ ترين دستور زندگي مادي و معنوي و والاترين كتاب رهايي بخش دانسته و دستورات معنوي و حكومتي آن را بزرگ ترين راه نجات تلقي كرده اند -(5) بزرگان اهل سنت هم آن را بسيار ستوده اند. با بررسي خطبه ها و رساله هاي اديبان و علماي عرب و بلكه اشعار شاعران عربي پس از اسلام، خواهيم ديد كمتر شاعر و اديبي از سخنان علي(ع) معنايي را نگرفته و يا كلام وي را در نوشته و سروه خويش تضمين نكرده باشد.(6) مترسّلان عربي چون عبدالحميد بن يحيي عامري (م132ق)، جاحظ (م255ق) و ابن نباته (م374ق) نيز براي مشق فصاحت و بلاغت در آن نگريسته و فقره هايش را به كار برده اند و اين كار را به ديگران نيز توصيه كرده اند.(7)

مطالعات غربيان در باب شيعه
 

غربيان در نقطه آغازين برخورد و آشنايي با مسلمانان (جنگ هاي صليبي) بيشتر با فاطميان در تماس بوده و يا آن كه آگاهي هاي اندك خويش را درباره اسلام، از حشّاشين (اسماعيليه)(8) كسب مي كردند.(9) در اين دوران سرشار از آگاهي هاي اندك و ناكافي از اسلام،(10) تصورات آنها از شيعه به مراتب كم تر و نادرست بود.(11) ويليام صوري،(12) رئيس اسقفان شهر صور در اين ايام، يكي از قديمي ترين نويسندگان غربي است كه براي نخستين بار در نوشته خود به شيعه اشاره مي كند و به گمان خود، تفاوت آن را با اسلام سني بيان مي دارد، اما حقيقت، آن است كه او از شيعه به نادرستي و تنها بدان جهت كه تعاليمش شبيه آيين وي است، ياد مي كند(13) ويليام (و نويسندگان پيروش) معتقد بودند جبرييل (ع) در ابلاغ وحي به علي (ع) خطا كرده و به اشتباه، به پيامبر (ع) ابلاغ وحي نموده است،(14)و(15) ولي چه جاي تعجب وقتي منبع آگاهي هاي امثال ويليام از شيعه، سخنان افرادي چون شيخ الجبل، رئيس حشاشين (اسماعيله) شام باشد.(16)
اين گونه خطاها در آثار ديگر نويسندگان عصر صليبي چون ژاك دو ويتري(17) اسقف منطقه عكا نيز به چشم مي خورد؛ ژاك با وجود آگاهي هاي بيشتر از اسلام، اطلاعاتي ناچيز و نادرست در باب شيعه از ويليام صوري اخذ و ارائه مي كند؛(18) چنان كه جوين ويل(19)، تريپولي(20) و ريكولدو دامونت كروس(21) نيز تحت تأثير ويليام، چنين ادعايي را ابراز مي كردند.(22)
كم اطلاعي و ناآگاهي نسبت به شيعه و معرفي نادرست آن از سوي غربيان تنها، به دوران نبردهاي صليبي اختصاص نداشت و حتي تا زمان هاي بعد نيز ادامه يافت(23). البته بحث از زمينه ها، علل و روند خاص مطالعات شيعي غربيان بسيار گسترده است(24)، ليكن در تمامي مطالعات و معرفي هاي هرچند نادرست و محرف از شيعه، ملاحظه مي شود موضوعي كه توجه غربيان را بيشتر به خود جلب كرده، علي بن ابي طالب (ع) است كه در اكثر جاهايي كه سخني از شيعه به ميان مي آيد، نام ايشان ذكر مي گردد.

علل توجه غربيان به علي (ع) در قرون وسطي
 

علاوه بر معرفي محرّف علي (ع) در برخي كتب لاتيني(25) و تكرار آنها در دوره هاي معاصر(26) غربيان به دلايلي ديگر نيز به علي (ع) و مباحث و مسائل مربوط به وي توجه كرده اند. چنان كه مي دانيم يكي از عناصر مهم شركت كننده در جنك صليبي اول، شواليه هاي (جوانمردان) مسيحي بودند كه طبق آگاهي هايي كه درباره علي (ع) و شخصيت وي كسب كرده بودند، مي پنداشتند بهترين شواليه و ارزنده ترين خلفاي راشد، علي (ع) است.(27) اين مسائل باعث شد شخصيت، آراء و احياناً آثار ايشان از همان ابتدا مورد توجه غربيان درگير و مواجه با اسلام و مسلمين قرار گيرد و زمينه ايجاد ادبياتي گسترده را در باب حضرت و مسائل مربوط به ايشان فراهم آورد. در اين نوشتار، به بخشي از آن آثاري كه درباره نهج البلاغه شكل گرفته است، اشاره مي كنيم.

آغاز فعاليت هاي علمي غربيان درباره نهج البلاغه
 

همان گونه كه پيشتر آمد، نهج البلاغه از دير باز مورد توجه ادباي مسلمان بوده و ايشان پيوسته به تلخيص، شرح و تأثيرپذيري از آن مشغول بوده اند(28)و(29) از سوي ديگر، يكي از نخستين گام هاي غربيان در مطالعات اسلامي، ترجمه آثار اسلامي و شرقي بود.(30) از اين رو، طي قرون 15 و 16 ميلادي - كه مصادف با آغاز مطالعات جدي اسلامي در غرب است - برخي از مشاهير خاورشناسان، چون سيلوستر دو ساسي(31) (بعدها ساسي) - كه از جمله مهم ترين عربي دانان غربي محسوب مي شدند - به متون برجسته ادب عربي علاقه مند شدند كه نهج البلاغه از مهم ترين آنها بود.(32)
در اين دوران، مهم ترين علت توجه خاورشناسان به نهج البلاغه، اهميت ادبي آن بود و طبعاً براي تعليم و تعلم زبان عربي، آنها ناگزير از يادگيري مهم ترين نصوص ادب عربي بودند كه نهج البلاغه در زمره آنها بود.(33) كارل بروكلمان - كه اشعار و حكم علي (ع) را اساساً تحت عنوان غير منصفانه «ادبيات منحول علوي» آورده است،(34) آغاز ترجمه و نشر آثار و اشعار منسوب به علي (ع) را به لاتيني در قرن پانزدهم ميلادي مي داند.(35) اما اين آغاز راه بود و در قرون بعد، فعاليت هاي غربيان در اين زمينه رشد كمي و كيفي يافت؛ براي نمونه در سال 1629م، كتابي به نام شذرات الأدب من كلام العرب در ليدن منتشر شد كه همراه لاميه العجم طغرايي و خطبه اي از ابوعلي سينا، ترجمه برخي حكم علي (ع) را نيز به همراه داشت.(36) در سال 1806م، نيز فلايشر،(37) خاورشناس و عرب شناس شهير آلماني، كتابي حاوي برگزيده هاي ادب عربي را به نام نثر اللئالي، به آلماني ترجمه و منتشر ساخت.(38) وي همچنين به سال 1837م، حكم صدگانه علي (ع)، جمع آوري شده توسط رشيدالدين وطواط، را با حواشي و تعليقات، به آلماني ترجمه و در لايپزيك منتشر ساخت؛(39) چنان كه سيمون اوكلي،(40) در كتاب تاريخ سارازن ها(41) نيز به نقل و ترجمه انگليسي 169 مورد از كلمات حكيمانه علي (ع) پرداخته است.(42)
اين نهضت ترجمه اي بعدها نيز تداوم يافت؛ به عنوان نمونه ويليام يول(43)، خاورشناس و عرب شناس انگليسي در سال 1832م، به ترجمه انگليسي صد كلمه مولاي متقيان اميرمؤمنان (تهران 1304) - كه احتمالاً روايت فارسي مجموعه رشيدالدين وطواط در قرن ششم است - پرداخته و آن را در ادينبورو منتشر ساخته است.(44) و(45) با اين همه، توجه به اين متن برجسته ادبي تنها اختصاص به خاورشناسان و متخصصان ادب عرب متقدم نداشته و بعدها نيز خاورشناساني شهير و دوران ساز چون ايگناتس گلدتسهير(46)، تئودور نولدكه(47) و كرنكو(48) هم انتشارات و پژوهش هايي را، هر چند اندك، در باب سخنان علي (ع) به سامان رساندند كه باعث توجه بيشتر جريان خاورشناسي به نهج البلاغه گرديد.(49)
اما با وجود رو به رشد بودن روند پژوهش ها و ترجمه هاي خاورشناسان از نهج البلاغه، نوعي اعوجاج در درك و شناخت ايشان نسبت به نهج البلاغه و علي (ع) در حال پيدايش بود؛ براي نمونه محققي چون دوسلان با استفاده از يك نسخه خطي از نهج البلاغه - كه نام گردآورنده آن در پايان، مرتضي ذكر شده بود - چنين نتيجه گرفته بود كه مدون نهج البلاغه، شريف مرتضي است و نه رضي؛(50) غافل از آن كه مرتضي، لقب علي (ع) نيز بوده و دوسلان در كار پژوهش خويش بسيار به خطا رفته است.(51) حتي محققاني نامدار و عربي دان چون گلدتسهير، نولدكه و بروكلمان، ميان نهج البلاغه و صحيفه سجاديه خلط كرده، به اظهار نظرهايي عجيب در اين باب پرداخته اند.(52) اگر بگوييم اين نوع خلط ها در زمان گلدتسهير و نولدكه - كه امكانات پژوهشي اندكي در اختيار داشته اند - قابل درك است؛ (53) براي اظهار نظرهاي بروكلمان و تكرار سخنان اسلاف خاورشناسش جاي هيچ توجهي باقي نمي ماند؛(54) زيرا به گفته خود بروكلمان، وي نسخه هاي متعددي از نهج البلاغه و ترجمه هايي كامل يا ناقص از آن را در دسترس داشته است.(55)
شايد بتوان گفت پژوهش جدي درباره نهج البلاغه و توجه به اين متن ادبي عربي در قرن بيستم و با تلاش خاورشناسان و عرب شناساني چون كلمان هوار،(56) رژي بلاشر،(57) عبدالجليل و گيب(58) - كه بيشتر به حوزه خاورشناسي فرانسه تعلق دارند - پي ريزي شده است. يكي از آغازگران اين جريان قرن بيستمي، كلمان هوار است. او براي نمونه در مقاله «نهج البلاغه» دايرة المعارف مختصر اسلام،(59) سخناني بيان كرد كه تا حد زيادي با آراي خاورشناسان پيش از او تفاوت داشت. هوار با نقل آراي شرقي ها، قضاوت هاي علي (ع) را با قضاوت هاي داوود و سليمان (ع) مقايسه مي كند و ستايش هاي شرقيان را نسبت به نهج البلاغه عنوان مي دارد.(60) او به تلاش هاي رشيدالدين وطواط و ترجمه فلايشر از آن اشاره مي كند و اقدام فخرالدوله علي بن حسين، وزير سلاجقه روم (وزير غياث الدين كيخسرو سوم) در حك برخي كلمات حضرت بر ديوارهاي گوك مدرسه(61) در سيواس آناتولي (سال 670ق) ياد كرده، خود به نقل و بررسي آن ديوار نوشته ها مي پردازد.(62) با اين همه، او نيز نسبت به امثال گلدتسهير و بروكلمان راهي به پيش نمي گشايد و نسبت جعلي و بدون تاريخ بودن كلمات (و اشعار) علي(ع) را تکرار مي کند.(63)ديگر هم وطن او، رژي بلاشر با احتياط کمتري وبا ارجاع به اثر ج. سلطانِ(64) مسلمان، در كتاب تاريخ ادبيات عرب خود، ضمن بحث از فن خطبه در ادبيات منثور عربي،(65) از خطبه هاي خليفه راشد، علي(ع) و گردآوري آنها در نهج البلاغه سخن مي گويد.(66) از نظر بلاشر، تكامل فن خطبه تحت تأثير دين اسلام بوده است.(67) اما او نيز از خطب نهج البلاغه، با صفت «منسوب» ياد مي كند(68). ديگر مورخ فرانسوي نويس ادب عربي، م عبدالجليل، نيز كه تاريخ ادبيات عرب او به سال 1943م، در پاريس منتشر شد، در ابتدا نسبت به نثرهاي منسوب به صدر اسلام ترديد كرده(69) نوشته است:
شايسته است در مجموعه آثار ادبي منسوب به علي (ع) بيشتر دقت كنيم.(70)
چنان كه وي ديوان حضرت را پرحجم و سخت مظنون خوانده، نهج البلاغه را نيز حداكثر منسوب به علي (ع) مي نامد.(71) با اين حال، در ادامه مباحث عبدالجليل، به تمايزاتي نسبت به پژوهش هاي جاري خاورشناسان نيز بر مي خوريم كه به احتمال، در اثر مسلمان بودن و يا آشنا بودن وي با اسلام رخ داده است. تفاوت نخست، آن است كه او بر خلاف عرف و عادت غربيان به تجزيه و تحليل محتواي نهج البلاغه مي پردازد(72) و در گام دوم نيز تصريح مي كند كه هيچ دليل قاطعي بر ناصحيح بودن كل مجموعه نهج البلاغه در دست نيست(73) و اين مطلبي است كه تا پيش از او هيچ خاورشناسي آن را طرح نكرده بود. حتي عبدالجليل به نوعي روش تحقيق درباره اصالت نهج البلاغه را نيز به خوانندگان و نسل هاي بعد عرضه مي دارد كه:
شايد از طريق پژوهش دقيق امكان شناخت ناسره كتاب را بازيابيم و متون صحيح و كهني را - كه با زباني پر استعاره و پرتوان، ويژگي هاي پيچيده و دردناك حيات علي (ع) را نمايش مي دهد - استخراج كنيم.(74)
البته عبدالجليل تنها به ارائه اين پيشنهاد ارزنده و در نوع خود كم نظير، بسنده مي كند و اقدامي عملي در اين زمينه انجام نمي دهد. شايد در پي اين نوع فراخواندن ها بود كه گيب، ضمن بحث از ادب عربي در عصر آل بويه، (75) مدون اصلي نهج البلاغه را معين نكرده و آن را به شريف رضي و يا شريف مرتضي نسبت مي دهد؛(76) گر چه او در باب استناد حقيقي و درست خطبه ها به حضرت و سجع زيبا و غير متكلف نهج البلاغه - كه وي آن را «شاهراه بلاغت» مي نامد - ترديدي روا نمي دارد(77) و از شهرت فراوان آن در ميان شيعيان و اهل سنت ياد مي كند.(78) پس از ويرايش دوم كتاب گيب (1963م)، آهسته آهسته روند داوري ها درباره نهج البلاغه رو به بهبود گذارد؛ براي مثال مختارجبلي، نويسنده مسلمان مقاله «نهج البلاغه» در دايرة المعارف اسلام ليدن (ويرايش دوم)- كه نماينده رهيافت توصيفي اسلام شناسي در غرب است -(79) نخستين بحث از اصالت نهج البلاغه را متعلق به ابن خلكان دانسته است، كه ذهبي و ديگران بعدها آن را تكرار كرده اند.(80) وي با رد نظر محققاني چون دوسلان و استناد به آثار مشاهير خاورشناسان و نسخ خطي متعدد، اذعان مي دارد تمامي نسخ نهج البلاغه از آن علي (ع) بوده و گردآورنده آن شريف رضي است.(81)
جبلي علي رغم به كار بردن كلمه «منسوب» براي نهج البلاغه علي (ع)، با استعمال واژه «به طور سنتي» نشان مي دهد كه روش خاورشناسان قرون 18 و 19م، مخدوش است.(82)
او در ميان استناد به پژوهش هاي خاورشناسان، به تحقيقات لور اوكسيا والگليري،(83) خاورشناس شهير ايتاليايي، توجه فراواني دارد. جبلي به طور خاص، تحت تأثير اين سخن و اگليري است كه بخش فراواني از نهج البلاغه، بويژه بخش هاي تاريخي آن، به راستي از آن علي (ع) است؛ اما اثبات اصالت مابقي آن با دشوارهايي روبه روست.(84) در واقع، واگليري در مقاله مشهور خود درباره نهج البلاغه و گردآورنده آن شريف رضي، ضمن بحث از انتساب تدوين كتاب به رضي، عمده مطالب آن را هم از آن علي (ع) مي داند؛ (85) چنان كه در برابر ترديدهاي ابن خلكان و مقلدان وي(86) در تأييد اصالت بخش عمده اي از مجموعه، به منابع هم عصر ابن خلكان و پيش تر از او و نيز به منأبع محكم شيعه و سني استناد مي كند.(87) او همچنين در پاسخ به پرسش هاي خاورشناسان، از استدلال هاي محققاني چون ايوانف(88) بهره مي جويد.(89)
كليفورد ادموند با سورث،(90) خاورشناس كثيرالتأليف انگليسي، در مقاله «نهج البلاغه «در دايرة المعارف ادبيات عربي(91)(92)، فهرستوار به دستاوردهاي پژوهش هاي خاورشناسي درباره نهج البلاغه اين چنين اشاره مي كند:
اين كتاب مجموعه اي از خطبه ها، رسائل، عهود و حِكَم است كه، «به طور سنتي»، به علي (ع) نسبت داده مي شود و مسلمانان سبك فصيح و آراسته آن را يكي از آثار برجسته نثر عربي مي دانند.(93)
وي سپس درباره مناقشه هاي بر سر اصالت كتاب مي گويد:
سبك بيشتر فقرات نهج، نشانگر نضج تعابير، و عمق و پختگي كلمات آن است كه براي دوره اي نزديك به دوران تدوين قرآن، عجيب است.(94)
آنگاه در ادامه، آراي شيعيان و بزرگان ادباي عرب را در تأييد اصالت كتاب مي آورد.(95) اما با اين كه او مسأله تعيين ميزان اصالت نهج البلاغه را لاينحل مي داند،(96) از شهرت پژوهش هاي افرادي چون واگليري نيز غافل نمانده، معتقد است:
بي ترديد، بخش هاي قابل ملاحظه اي از كتاب، بويژه بخش هاي تاريخي و خطب آن مي تواند از سوي خود علي (ع) نگاشته شده باشد؛ زيرا در آن، عباراتي كه اسناد يا سلسله ناقلانش به عصر حضرت باز مي گردد، موجود است.(97)
البته نظر نهايي و بسيار عجيب باسورث آن است كه مواد كتاب از آن علي (ع) است، اما شكل و تحرير كنوني آن، احتمالاً به شريف رضي تعلق دارد.(98)

ورود مسلمانان به عرصه نهج البلاغه پژوهي در غرب
 

پژوهش ها
 

برخي از مسلمانان در نيمه نخست قرن بيستم، زير نظر خاورشناسان، تحصيل كرده و به شيوه ايشان در ادب عربي تحقيقاتي را انجام دادند. با اين حال، علايق شرقي ايشان باعث شد دغدغه ها و مسائل مورد توجه خاورشناسان به شرقي هاي مسلمانِ در تماس با اين نوع افراد نيز منتقل گردد؛ از جمله مهم ترين مسائل خاورشناسي درباره نهج البلاغه، بحث اصالت آن بود. از اين رو، بسياري از محققان مسلمان ساكن غرب يا شرق، متوجه چنين بحثي شده و باب تازه اي را در پژوهش هاي خويش گشودند. شايد تأليف آثاري چون استناد نهج البلاغه، (99) مصادر نهج البلاغه و أسانيده(100) و آثاري ديگر،(101) حاصل اين رويكرد محققان مسلمان باشد. بنابراين، مسأله اثبات اصالت نهج البلاغه بسيار مورد توجه محققان مسلمان ساكن و شاغل در اروپا و امريكا نيز قرار گرفت. مختار جبلي با استناد به نسخه هاي خطي فراوان و پژوهش هاي واگليري، كوشيده ايرادات خاورشناساني چون كرنكو، دوسلان و گلدتسهير را پاسخ گويد.(102) بدين قرار، جبلي طي بحثي مفصل، با نقل از ادباي عرب و محققاني چون واگليري و نيز بررسي كامل سلسله ناقلان، بخش عمده كتاب را متعلق به امام علي (ع) مي داند.(103) حتي محققان مسلمان به تحليل دروني، بيروني، زباني و محتوايي فقراتي از نهج البلاغه و تطبيق آن با ديگر متون نيز پرداخته اند؛(104)براي نمونه، وداد القاضي، (105) استاد كنوني دانشگاه شيكاگو، با نقد آراي محققاني چون گوستاو رشر(106) و جرارد سالينگر،(107) و پس از بررسي دقيق كتاب «الجهاد» دعائم الاسلام قاضي نعمان (نوشته در حدود 347ق) نتيجه مي گيرد كه در مطاوي كتاب «الجهاد» عهدي بيست صفحه اي وجود دارد كه در سبك نگارش آن با دعائم الاسلام متفاوت است.(108) وي در اثبات مدعاي خويش مبني بر انتساب اين عهد به قاضي افلح بن هارون، و نه قاضي نعمان، به بررسي اسناد نهج البلاغه مي پردازد و پس از مقايسه عهد قاضي افلح با عهد اميرالمومنين به مالك اشتر، به اين نتيجه مي رسد كه نهج البلاغه، بويژه عهد نامه مالك اشتر، اصيل بوده وعهد قاضي افلح به تأثير از آن نگاشته شده است.(109)
طاهره قطب الدين (استاد حال حاضر دانشگاه شيكاگو و شيعه هندي الاصل كه اكنون به يكي از نمادهاي پژوهشي در باب نهج البلاغه تبديل شده است) با تأثير از آراي واگليري، جبلي و قاضي، عميقاً معتقد است نهج البلاغه اصيل بوده و مدون آن شريف رضي است.(110) قطب الدين با تحليل آثار متقدمي چون الفهرست ابن نديم، رجال النجاشي و امثال آن، كتاب را مشتمل بر 238 خطبه، 78 نامه، 473 حكمت و 9 غريب كلام در موضوعات گوناگون مي داند.(111) او كه از ويژگي هاي سبكي و تأثير فراوان نهج البلاغه بر ادب عربي و اسلامي با شگفي فراوان سخن مي راند،(112) گفتمان جديد درباره اصالت نهج البلاغه را به شقوقي تقسيم مي كند كه بنا بر آن شيعه، تمامي قسمت هاي آن را اصيل دانسته و مي داند؛(113) چنان كه اهل تسنن عمدتاً آن را مورد ترديد و تشكيك قرار مي دهند.(114) وي اذعان مي دارد شريف رضي، به دليل شهرت فراوان اسناد و مدارك نهج البلاغه، از ذكر آنها خودداري كرده است و همين مطلب باعث طعن افرادي چون ابن خلكان بر او شده است.(115)
از آنجا كه محققان غربي عمدتاً شيعه را از دريچه منابع اهل سنت شناخته اند،(116) قطب الدين با رد و سست خواندن استدلال هاي اهل سنت (چون موضع تند نهج نسبت به صحابه، وجود برخي واژگان فلسفي مثل أين و ازليت، ذكر طاووس در محيطي چون عربستان، طولاني بودن خطبه ها و پيشگويي هايي مانند شورش زنج)،(117) در واقع استدلال هاي تكراري غربيان را رد مي كند؛ براي نمونه، وي تصريح مي كند وقتي علي (ع) با برخي از اصحاب جنگيده است، چرا نبايد خطبه هايش حاوي برخي انتقادات نسبت به عملكرد ايشان باشد.(118) و(119)
در اثر تلاش هاي محققان مسلمان، اكنون در غرب، مسأله اصالت كل نهج البلاغه و يا بخش عمده اي از آن امري پذيرفته شده است و اين در حالي است كه محققان مسلمان ضمن انتقاد از كمبود تحقيقات غربيان در باب نهج البلاغه(120) با رويكردي اسلامي، اما با روش و زبان غربي، به پژوهش هاي خود در اين زمينه ادامه مي دهند. يكي از محققان بزرگ مسلمان در غرب - كه به پژوهش درباره نهج البلاغه شهرت دارد - وارث حسن است؛(121) او در مقاله« تجزيه و تحليل سبك شناسانه نهج البلاغه»(122)به سبك شناسي نهج البلاغه پرداخته و آن را تالي تلو قرآن مي خواند.(123) از نظر وي، اصالت نهج البلاغه آن قدر مسلم انگاشته شده است كه ديگر او ضرورتي براي پرداختن به اثبات اصالت آن نمي بيند، بلكه با تحليل محتواي آن و بحث از تأثيرش بر ادب عربي - اسلامي، (124) به شيوه هاي كاربرد سجع، استعاره، توازن و انواع حكم در نهج البلاغه پرداخته و نمونه هايي براي آن ذكر كرده و آنها را با انواع مشابه قرآني مقايسه مي كند.(125)
حتي رضا شاه كاظمي، محقق مؤسسه مطالعات اسماعيلي لندن، (126) به عنوان يك شيعه، اما با زبان و روش غربي، در مقاله اي مفهوم عدالت را در نامه امام (ع) به مالك اشتر بررسي مي كند.(127) او در اين مقاله عملاً به تفسير و شرح كلام علي (ع) پرداخته و آن را با مسائل روز حقوق بشر مي سنجد؛(128) چنان كه به همين روش به بررسي دقيق دعاهاي كميل و ذكرالله، خطبه اول نهج البلاغه و مفاهيم عدالت و دعا و امثال آن مي پردازد.(129) هم اينك شاه كاظمي در حال آماده ساختن ترجمه و شرحي تازه از نهج البلاغه است. دكتر حسين محمد جعفري، ديگر محقق مسلمان شناخته شده در غرب(130) نيز مدتي است تحقيقي جامع را درباره اسناد و مدارك نهج البلاغه آغاز كرده و ترجمه و شرح آن را به انگليسي در دست تهيه دارد.(131)

ترجمه ها
 

در فهرستي كه دكتر ركسانا ماركوت (132) از ترجمه هاي غربي نهج البلاغه، موجود در كتابخانه ملي استراليا(133) تهيه كرده و براي ما ارسال داشته است، حدود پنجاه ترجمه كامل و يا بخش هايي از نهج البلاغه، تنها به انگليسي و گاه فرانسوي، به چشم مي خورد. اين در حالي است كه اكنون نهج البلاغه به سي زبان زنده جهان ترجمه شده است.(134) در نگاه نخست، به فعاليت هاي پژوهشي روزافزون محققان مسلمان شاغل در غرب در باب نهج البلاغه، اين گمان پيش مي آيد كه با سي ترجمه گوناگون از سوي مترجمان مواجهيم، اما تنها با بررسي ترجمه هاي انگليسي و فرانسوي آن خواهيم ديد بيشتر اين ترجمه ها افست و تكرار يكي دو ترجمه آغازين است و موارد انگشت شماري از آنها مستقيماً ترجمه متن عربي آن است.(135) با اين همه، به نظر مي رسد قهرمان ميدان ترجمه هاي غربي نهج البلاغه، مسلمانان - و نه خاورشناسان - باشند در اين ميان، مسلمانان شبه قاره هند، شايد به واسطه آشنايي بيشتر با زبان انگليسي، در اين زمينه گوي سبقت را از ديگران ربوده اند.
يكي از نخستين ترجمه هاي انگليسي نهج البلاغه، ترجمه كامل سيد محمد عسكري جعفري است كه در سال 1960م، و با هزينه كميته صراط الزهراي حيدرآباد دكن، در پاكستان به چاپ رسيد. پس از آن، كميته مذكور - كه برخي تاجران مشهور مسلمان هندي آن را اداره مي كردند - اقدامات ديگري را براي ترجمه انگليسي نهج البلاغه به انجام رساند. ابتدا شخصي به نام محبوب علي، ترجمه جعفري را اصلاح كرده و به سال 1965م، در حيدر آباد دكن به چاپ رساند و سپس دكتر سيد اختر احمد، در تنقيح و تكميل ترجمه جعفري كوشيد و آن را به همراه اضافاتي، به سال 1972م در حيدر آباد منتشر كرد.(136) اما با وجود تلاش هاي محبوب علي و اختر احمد در اصلاح ترجمه جعفري، اقدامات ايشان، چندان كه بايد، بازتاب نيافت و در عوض ترجمه اصلاح نشده جعفري، دست كم يازده بار به صورت افست در جهان منتشر شد.(137)
پس از آن، انتشارات انصاريان قم - كه در ترجمه و معرفي آثار شيعه به جهانيان مي كوشد - ترجمه انگليسي سيد علي رضا را از نهج البلاغه به سال 1971م، منتشر ساخت.(138) اين ترجمه از نظر شكل و ساختار همانند ترجمه شيخ حسن سعيد، چاپ شده در كتابخانه مدرسه چهلستون، ولي به هر حال ادعا بر نو بودن اين ترجمه است و شايد به همين علت باشد كه ناشر علي نقي النقوي را واداشته تا مقدمه و حواشي براي آن بنويسد. اين ترجمه به سال 1977م در سنگاپور افست شده است.(139)
در زبان فرانسه نيز ابوالنجاء و ديگران، ترجمه اي دو زبانه (عربي - فرانسه)، اما ناقص را به سال 1986م، در بيروت منتشر كردند.(140) جالب آن است كه ترجمه مذكور نيز بدون ذكر نام مترجم در 104 صفحه، در كتابخانه مدرسه چهلستون و به صورت افست چاپ شده است.
با نگاهي به برخي ترجمه هاي نهج البلاغه به زبان هاي غربي مي توان اين گونه نتيجه گرفت كه تمامي اقدامات در ترجمه هاي غربي اين كتاب از سوي مسلمانان و انجمن هاي ديني ايشان صورت پذيرفته است؛ اما آنان به جاي روز آمد كردن و حك و اصلاح و ترجمه ها تنها به افست چاپ هاي قبلي پرداخته، و در ارائه ترجمه هايي به روزتر به دنياي غرب، چندان كه بايد، موفق نبوه اند.

نتيجه
 

نهج البلاغه يكي از برجسته ترين متون ادب عربي است كه به دليل سبك نگارش، شيوه بيان و موضوعات متنوعش، همواره مورد عنايت علما و ادباي مسلمان بوده است. ليكن گستره توجه به آن، تنها مختص مسلمانان شرقي نيست، بلكه غربي ها، بويژه خاورشناسان نيز پيوسته مجذوب اين اثر بوده ند. با اين حال، بيشتر توجه غربيان به نهج البلاغه تنها به جهت اهميت ادبي اين كتاب شريف بوده، همان گونه كه طرح و تكرار مناقشات افرادي چون ابن خلكان در باب اصالت آن تا مدت ها راه را براي ارائه پژوهش هاي درون و برون متني و تحليل آن مسدود ساخت؛ اما از سويي پژوهش هاي برخي خاورشناسان چون واگليري و تلاش برخي محققان مسلمان شاغل در غرب چون م. عبدالجليل و مختار جبلي باعث از ميان رفتن بسياري از قضاوت هاي سطحي و نادرست در باره نهج البلاغه شد. در اين ميان مسلمانان آشنا با سنت اسلامي، زبان عربي و نيز روش هاي نوين پژوهشي غربيان، در مسير معرفي و پژوهش در نهج البلاغه بسيار كوشيدند؛ اما به رغم توفيق محدود آنها، هنوز ترجمه هايي روز آمد و منقح، چندان كه بايد ارائه نشده است.
البته بايد متذكر شد كه پژوهش ها و تحقيقات خاورشناسان درباره كتاب شريف نهج البلاغه بيش از آن چيزي است كه در اين نوشتار آورده شده است، اما به دليل عدم دسترسي به تمامي آنها به همين مقدار بسنده گرديد. گرچه در اين مقاله به رؤوس پژوهش هاي غربيان در اين خصوص اشاره شد، اما اميد آن داريم در آينده، ديگر پژوهش هاي خاورشناسان را در اين باب مورد بررسي و ارزيابي قرار دهيم.

پی نوشت ها :
 

1. شايسته است از الطاف سركار خانم پروفسور پاترشيا كرونه P.crome، استاد دپارتمان تاريخ مؤسسه تحقيقات عالي دانشگاه پرينستون كه ما در تهيه و فهم منابع و مآخذ به زبانهاي گوناگون غربي بسيار ياري دادند، سپاسگزاري كنيم؛ مؤلفان اين نوشتار را به روح پرفتوح مترجم جاودان ياد نهج البلاغه، شادروان استاد دكتر سيد جعفر شهيدي پيشكش مي دارند.
2. استاديار دانشگاه زنجان
3. نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدي، ص يد.
4. همان.
5. براي نمونه، ر.ک: وصيت نامه، ص 5.
6. نهج البلاغه، ترجمه سيدجعفر شهيدي، ص ح.
7. همان، ص زح.
8. Assassin.
9. «اسلام از دريچه چشم مسيحيان»، ص107-108؛ Islam and the west p. 349؛ Western studies of shi,a Islam, p.
10. مطالعات اسلامي در غرب انگليسي زبان، از آغاز تا شوراي دوم واتيکان، مثلاً ص20.
11. «گذري بر مطالعات شيعي در غرب» ص154-158؛ Western Studies of Shi'a Islam.
12. William of tyre.
13. تاريخ الحروب الصلبيه، الأعمال المنجزه فيما وراء البحار، ج1، ص146-147؛ نيز براي آراي افرادي چون مارکوپولو، نک: «گذري بر مطالعات شيعي در غرب» ص 165-166.
14. Islam and the West, the making of an Image,p.350.
15. اين سخنان برگرفته از عقايد گروهي غلات شيعه موسوم به «غرابيه» است و نظر جمهور شيعيان نيست.
16. Ibid, p.349.
17. Jacques de virty.
18. Western studies of shi'a Islam, p.32.
19. Join vill.
20. Tripoli.
21. Ricoldo da Monte Croce
22. Islam and the West, the making of an Image, p. 350; «Western studies of shj'a Islam» p. 23.
24. براي آگاهي از علل، روند، مراحل و وضع کنوني آن ر.ک: «گذري بر مطالعات شيعي در غرب»، ص 158-180؛ Western studies of shi'a Islam, pp. 33-40".
25. ر.ک. همان.
26. «گذري بر مطالعات شيعي در غرب»، ص162؛ نيز مباحث پيشين.
27. براي نمونه ژول ميشله(1798-1874م که در کتاب تاريخ فرانسه، همان گفته هاي نويسندگان دوران صليبي را تکرار مي کند، جان هاي آشنا، ص 265.)
28. جان هاي آشنا، ص180؛ «اسلام از دريچه چشم مسيحيان»، ص107-108.
29. دانش مسلمين، ص183-184.
30. يکي از کهن ترين اقدامات درگردآوري کلام اميرالمومنين(ع) در کتاب مطلوب کل طالب نوشته رشيدالدين وطواط(م587ق) نمودار است، که اين کتاب در آثار غربيان جايگاهي ويژه دارد.
(CF. The shi'ite rekigion, p.50; Nahj al Balaghea" In Shorter ENC of Islam).
31. براي بحثي مستوفي در اين باب، ر.ک. مطالعات اسلامي در غرب انگليسي، از آغاز تا شوراي دوم واتيکان، فصول 3و4)
32. A.I Silverstre De Sacy.
33. فرهنگ کامل خاورشناسان، ذيل «ساسي»، ص 204-211.
34.بخش نظريات لامنس، «Ali b. Abitalib, in E12».
35. تاريخ الأدب العربي، الجزء الأول، ص175.
36. همان، ص 175-178.
37. همان، الجزء الأول، ص 180.
38. Fleischer.
39. همان.
40. همان، ص The shi'ite religion, p.50; 179.
41. s. Okley.
42. History of the Saracens.p. 339.
43. Cited in The shi'ite religion,p.50.
44. W. yule
45. تاريخ الأدب العربي، الجزءالاول، ص 180.
46. Apopthegms of alee ect, Edinburg, 1832.
47. Abhandel. Z. Arab. Philoge, I Goldziher, II, 2,9 ,10, 51-53, 208, Zdmel, 777, N.2.
48. Gesch. Des, Qurans (2ed)و p.19.
49. Art"al- Radi", by Kronkow, in Ell, p.341.
50. درباره تأثير اين خاورشناسان بر جريان خاورشناسي، ر.ک: فرهنگ کامل خاورشناسان، ص 328-329و 419.
51. "Nahj al- Balagha" in E12.
52. Ibid.
53. تاريخ الأدب العربي، الجزء الأول، ص 183.
54. شيعه پژوهي و شيعه پژوهان انگليسي زبان، ص35-36.
55. تاريخ الأدب العربي، الجزءالاول، ص 183.
56. همان، ص 179-183.
57. CI. Huart.
58. R. Blachere.
59. Gibb.
60. Shorter Enc of Islam.
61. «Nahj al-Balagha».
62. Gok- Medrese.
63. «-Nahj al- Balagha».
64. Ibid; نيز قس: تاريخ الأدب العربي، الجزء الاول ص183.
65. Etude Sure le Nahj al-Balagha, v. J. Sutan, Paris, 1970.
66. Historie de la litterature Arab. Vol. 3, PP.720-721.
67. Ibid, PP. 722, 730, Note 1.
68. Ibid, PP. 728,730.
69. Ibid, P722.
70. تاريخ ادبيات عرب، ص95-96.
71. همان، ص 59.
72. همان.
73. همان، ص 96.
74. همان.
75. همان.
76. Arbic literature, an Introduction, P. 4, FF.
77. Ibid, P. 98.
78. Ibid, PP. 98-99.
79. Ibid, P. 99.
80. مطالعات اسلامي در غرب انگليس زبان، از آغاز تا شوراي دوم واتيکان، ص 164.
81. "Nahj al-Balagha" in E12.
82. Ibid; EN Core a Propos de L,authenticite du "Nahj al- Balagha", PP. 36-37.
83. «Nahj al-Balagha» in E12, FN Core a Propos de L,authenticite du "Nahj al- Balagha", P.33.
84. Laura veccia vagieri.
85. "Nahj al-Balagha' , " Aki b. Abi Talib" in E12; Sul "Nahj al- Balagha" e sul suo compilatore as- sarif ar Radi". P.56.
86. "Sul "Nahj al- Balagha" e sul Suo compilatore as- sarif" Radi" ,PP, 46, CF. Ali b Abi Talib" in E12.
87. Ibid, PP. 4. 8-10.
88. Ibid,PP. 4, 18,24.
89. A guide to Ismaili literature, Ivanow, London, 1933, p. 83.
90. "sul" Nahj al Balagha" e sul suo compilatore as - sarif ar Radi", PP. 16,24,46, CF. "Ali b Abi Talib" in E12.
91. C. E. Bosworth.
92. The Encylopedia of Arabic Literature.
93. "Nahj al- Balagha (The Way of Eloquence).
94. Ibid.
95. Ibid.
96. Ibid.
97. Ibid.
98. Ibid؛ نيز براي فهرستي کامل تر از پژوهش هاي غربيان و تحقيقات صورت گرفته در غرب باب نهج البلاغه، ر.ک:
" Ali ibn Abi talib" in Dioctionary of Literary Biography, Vol 311, P.79.
99. ر.ک: استناد نهج البلاغه.
100. ر.ک: مصادر نهج البلاغه و اسانيده.
101. مهم ترين اثر در معرفي مستندات نهج البلاغه در آثار پيش از شريف رضي، کتاب نهج السعاده از محمدباقرمحمودي است. بعد کتاب 24 جلدي تمام نهج البلاغه و کتاب هاي مفصل عبدالله نعمه و محمد دشتي.
102. EN core a propos de L'authenticite du "Nahj al- Balagha" PP. 33-34.
103. Ibid, PP 41, 43-50, 56.
104. "Ali ibn Abi Talib" , in Dictionary of literary Biography, Vol 311, P. 74; " An Early Fatimid Political Document" PP. 73-80.
105. "An Early Fatimid Political Document" P.77.
106. Gustav Richter.
107. Gerard Salinger.
108. "An Early Fatimid Political Document, P.71-72.
109. Ibid, PP. 73-80.
110. "Aki ibn Abi Talib", in Dictionary of literary Biography, Vol 311, P. 74-75.
111. Ibid.
112. Ibid, PP.75-76.
113. Ibid, P. 74; Cf. Justice and Remembrance, Introducing the Spirituality of Imam Ali, PP. 2-3.
114. "Ali ibn Abi Talib", in Dictionary of literary Biography, Vol 311, P.74.
115. Ibid, C.F. "EN core a Propos L'authenticite du "Nahj al- Bakagha", P. 34.
116. «گذري بر مطالعات شيعي درغرب»، ص153 به بعد؛ شيعه پژوهي و شيعه پژوهان انگليسي زبان، مقدمه، ص 22 به بعد.
117. "Ali ibn Abi Talib", in Dictionary of litrary Biography, P. 74.
118. Ibid.
119. براي آگاهي از پاسخ هاي ديگر، ر.ک مثلاً:
Ibid, PP. 74,75; Justice and Remembrance, Introduting the Spritiuality of Imam Ali, P.1.
120. Justice and Remembrance, P.1.
121. براي نمونه، مقاله مهم او در کتاب تشيع، مباني، انديشه و معنويت، گردآوري سيد حسين نصر، حميد دباشي و سيد ولي رضا نصر، ر.ک به شيعه پژوهي، ص132.
122. "the stylistic Analysis of Nahj al Balagha", S.M Waris Hasan.
123. "The Stylistic Anaysis of Nahj al- Balagha", P.7.
124. Ibid, PP. 7-8.
125. Ibid, PP. 8-13, 17-19.
126. ر.ک: شيعه پژوهي،ص 271-272.
127. «A Sacred conception of Justic: The letter of Imam Ali to Malik al- Ashtar» PP. 11-12.
128. Ibid, e.g. PP. 12-13, 16-17,21-23, 25,27-28, 33, 35-39.
129. Justic and Remembrance, through out.
130. شيعه پژوهي و شيعه پژوهان انگليسي زبان، ص 267-268.
131. همان، ص 268-271.
132. Roxanne Marcotte.
133. http:// Nla. gov. aulanbd. b.b. -an/ NahjulBalagha.
134. «Ali ibn Abi Talib» in Dictionary of literary Biography. vol. 311. P.47.
135. ر.ک: سايت کتابخانه ملي استراليا (ارجاع داده شده).
136. Sayings of Hazrat Ali, part of Nahjul- Balagha translated by Dr.S. Akhtar Ahmed, Seerat-uz zahra committee, Hyderabad.
137. مثلاً بي تا، انتشارات کتابخانه مدرسه چهلستون، همراه با اضافات و ضمايم مرحوم شيخ حسن سعيد، مؤسس کتابخانه؛ 1967م، پونا؛ 1975م، امريکا؛ 1977م، بمبئي؛ 1981م؛ تهران.
138. Peak of Eloquence (Nahjul Balagha): Sermons, letters and Sayings of Imam Ali ibn Abu Talib, translated by sayed Ali Reza (Karachi), Ansarian publications, Qom, 1971.
139. براي ديگر ترجمه ها، ر.ک: سايت کتابخانه ملي استراليا، سابق الذکر.
140. La voie de Eloquence, A. Abul Nadja and others, Beirut,1986.
 

كتابنامه
- نهج البلاغه، سيد رضي موسوي، ترجمه: دكتر سيد جعفر شهيدي، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، هفتم، 1374ش.
- «گذري بر مطالعات شيعي در غرب»، عباس احمدوند، فصلنامه مقالات و بررسي ها، دفتر 63، تابستان 1377ش، ص153-183.
- مطالعات اسلامي در غرب انگليسي زبان، از آغاز تا شوراي دوم واتيكان (1965م)، مرتضي اسعدي، سمت، تهران: اول، 1381ش.
- فرهنگ كامل خاورشناسان، عبدالرحمن بدوي، شكرالله خاكرند، قم: دفتر تبليغات اسلامي، اول، 1375ش.
- تاريخ الأدب العربي، كارل بروكلمان، الجزء الأول، ترجمه: عبدالحليم النجار، قاهره: دار المعارف، پنجم، تاريخ مقدمه مترجم 1959م.
- شيعه پژوهي و شيعه پژوهان انگليسي زبان (1950-2006م)، غلام احياء حسيني، زير نظر دكتر محسن الويري و دكتر عباس احمدوند، مؤسسه شيعه شناسي و جامعة المصطفي العالمية، 1387ش.
- دانش مسلمين، محمد رضا حكيمي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، هفتم، 1371ش.
- وصيت نامه، روح الله خميني، بي جا، نشر بانك تجارت، اول، 1369ش.
- جان هاي آشنا، جلال ستاري، تهران: انتشارات توس، اول، 1370ش.
- تاريخ ادبيات عرب، ج. م، عبدالجليل، ترجمه: دكتر آ. آذرنوش، تهران: مؤسسه انتشارات امير كبير، سوم، 1376ش.
- «اسلام از دريچه چشم مسيحيان»، مجتبي مينوي، مجموعه مقالات تاريخ و فرهنگ، تهران: انتشارات خوارزمي، 1369ش.
- تاريخ الحروب الصلبية الأعمال المنجزة فيما و راء البحار، رئيس اساقفه صور وليم، ترجمه: سهيل زكار، بيروت: دارالفكر، 1410ق/1990م.
- R. Blachere, Historie de la litterature Arabe, paris, 1952-1966.
- C. E. Bosworth, ; Nahj al Balagha (the way of Eloquence); in the Encyclopedia of Arabic literature, edited by Julie. S. Meisemi and Paul Starkey. Routledge. London and New York. 1998.
- Norman Daniel, Islam and the west, the making of an Image, one world publications. oxford, 1997.
- Moktar Djebli, ' En core a propos de I' authenticite du ' Nahj al - Balagha', Studia Islamica, No75(1992), PP. 33-56.
- D. M. Donaldson, the shi' ite religion luzac and company, London, 1933.
-Encyclopedia of Islam (2nd edition), E. J. Brill, Ieiden, 1964-2002, Art ' Ali b. Abi Talib, by L. V-Vaglieri; ' Nahdj al - Balagha' by M. Djebli.
- H. A. R. Gibb Arabic literature, an introduction, oxford university Press, Second edition. 1963.
- A. M. Waris Hasan, ' The Stulistic Analysis of Nahj al - Balagha', in al serat, 5, No. 1. 1979. PP-7-20.
- Etan Kohlberg, ' Western Studies of shi' a Islam' , in shi' ism, Resistance and Revolution, edited by Martin Kramer, westview Press, Inc, U. S. A. 1987.
- Theodor Noldeke, Geschichte des Quran, (2nd edition), 1909-1938.
- Wadad al Qadi, ' an Early Fatimid Politicla Document', studia Islamica, No. 48 (1978), PP, 71-108).
- B, Tahra Qulbuddin, Ali ibn Abi Talib;, in Dictionary of literary Biography (vol.311). Arabic literature culture, 500-925, edited by Michael cooperson and shawkat M. Toovawa, Thomson/ Gale, Newyork.
- Reza shah-kazemi, Justice and Remebrance, Introducing the spirituality of Imam Ali, I. B. Tauris and co ltd, in association with the Institue of Insmaili studies, London, 2007.
- Reza shah - kazemi, A sacred conception of Justice: the letter of Imam Ali to Malik al-Astar, in Intermational Joumal of shi' i studies vol. 2, No. 2, 2004.
- Shorter Enc of Islam, edited by H, A, R. Gibb and J, H, Kramers, E. J. Brill, luzac and company, leiden and London, 1961, Art, 'Ali,b, Abi Talib' , by cl. . Huart.
- L. veccia Vaglieri, ' Sul' Nahj al - Balagha' e sul suo compilatore as - sarif ar - Rakl', Annali lstituto universitario orientale Di Napoli, Nuovo serie, vol, VIII, Napoli, 1985.
- http://Nla. gov. au/ anbd. bib- an/Nahj al Balagha/.
منبع: کتاب علوم حديث شماره 49-50