تعامل فرهنگي ايران باستان و اسلام


 

/نويسنده:**محمد امين ناصح /*حمدرضا کياني




 

چکيده:
 

عنصر ارتباط، يکي از اصول مهم در شکل گيري، گسترش و نيز انتقال تمدن هاست و در اين راستا بررسي چگونگي اين روابط و همچنين شناخت عوامل تاثيرگذار بر آن، همواره در مطالعه تطبيقي فرهنگ ها و تمدن ها راهگشا بوده است. از سويي، دگرپذيري، احترام به نسبيت فرهنگي و اعتقادي، درک تساهل و تسامح اسلامي و... از لوازم شکل بستن هر گونه گفتگو از جمله گفتگوي اديان مي باشد. گفتگوي اديان به ما مدد مي رساند تا به قول قرآن يکديگر را بشناسيم. ( حجرات :13 ) البته شناخت يکديگر با پذيرفتن آراء و انديشه هاي ديگري تفاوت دارد.
شناخت بالقوه مي تواند به تفاهم ميان انسانها دامن زده، زمينه را براي يک تعامل سازنده هموار سازد. با توجه به اينکه بازشناسي لايه هاي پسين بحث گفتگوي اديان و شرايط آن، از حوصله و رسالت اين نوشتار بيرون است، مقاله ي حاضر بر آن است تا تنها به بررسي چگونگي تعامل اعراب با فرهنگ و تمدن ايراني در صدر اسلام پرداخته و از اين رهگذر، سهم ايران باستان را در تکوين تمدن درخشان اسلامي نمايان سازد. بدين منظور پس از بررسي برخي آموزه هاي ديني مشترک در زرتشت و اسلام، به زمينه هاي گرايش ايرانيان به دين اسلام اشاره خواهد شد و در ادامه مناسبات حاصله از تعامل ايرانيان و اعراب را در نگاهي گذرا بر خواهيم شمرد.
واژه هاي کليدي: ايران باستان، صدر اسلام، اعراب، تعامل فرهنگي، تمدن اسلامي، گفتگوي تمدن ها و فرهنگ ها، فقه اللغه اسلامي

مقدمه:
 

تاريخ تمدن و فرهنگ، سرشار از رويدادهاي بزرگ و کوچکي است که به گونه اي بيانگر برخورد و گفتگو مي باشد. چنانچه تعامل و همکاري ملتها را يک پديده باستاني بدانيم و حتي نتايج آثار جنگها و برخوردها را نيز نوعي تاثير فرهنگها بر يکديگر قلمداد کنيم آنگاه خواهيم ديد که بحث گفتگوي تمدنها و فرهنگها، سبقه اي تاريخي و ريشه در واقعيتي کهن دارد. بدين اعتبار، گفتگوي تمدنها و فرهنگها همواره بخشي از سرنوشت جوامع انساني را تشکيل داده است. ديالوگ، صرفاً به معناي تبادل نظر يا همزيستي مسالمت آميز نيست بلکه به معناي با هم رشد کردن است ؛ رشد فرهنگها و تمدنها. مناسبات پارسيان با تازيان به ويژه در دوره ظهور اسلام در ايران، نمونه بارزي از اين حقيقت است. با رحلت رسول گرامي اسلام (ص) کشور گشايي اعراب از جانب مشرق به سوي ايران آغاز شد و در مدت يک قرن، پس از جنگهاي قادسيه، جلولاء، حلوان و نهاوند توانستند تمام سرزمين ايران را فتح کنند و امپراطوري چهار صد ساله ساساني را براندازند. به گواه تاريخ، قوم عرب گر چه در ميدان شمشير، بر ايرانيان غلبه يافتند اما پس از چندي که نوبت به عرصه دانش و هنر رسيد، در برابر قوم مغلوب زانو زدند. در کشاکش اين برخوردها، ايرانيان نيز با تعاليم انسان ساز اسلام آشنا شده و از آن خوشه ها چيدند. ايرانيان بقاياي تمدن تلطيف شده و پرورده اي را به اسلام تحويل دادند که بر اثر حياتي که اين آئين در آن دميد، جان تازه اي گرفت و بعدها منشأ آثار ارزشمندي در شکل گيري و شکوفايي تمدن اسلامي شد. (1)

زمينه هاي تاريخي ـ اعتقادي:
 

اگر چه مباني دين زرتشت با اصول توحيدي اسلام تطابق کامل ندارد ولي به نظر مي رسد وجود مشترکاتي در آئين مزدايسنا و اسلام، آمادگي ذهني مناسبي را براي تعامل و تفاعل ايرانيان با اعراب در پذيرش اسلام فراهم نموده است. فرهنگ و تمدن ايران، با تکوين دولت مادي و اقتدار آن در جهان باستان، پس از سقوط دولت آشوري، صورتي سياسي ـ روحاني يافت. (2) درباره مذهب آريايي ها به طور کلي مي توان گفت که آنها قواي طبيعي را محترم و مقدس مي شمردند و خداياني را که مظاهر و گردانندگان آن قوا بودند از قبيل چهار خداي وارنا، ايندرا، ميترا و ناسايتا، پرستش مي کردند. در ايران باستان آئين مزدايسنا و مذهب مهرپرستي رايج بود. عدم تعصب مذهبي نسبت به ساير اعتقادات، از ويژگيهاي بارز اين دوران محسوب مي شود. مقارن ظهور اسلام در امپراتوري ساساني، کيش زرتشت مذهب رسمي بود. هر چند که غير از اين مذهب، فرقه هاي ديگري نظير ماني و مزدک نيز پديدار شده و البته آئين هاي بيگانه مسيحيت و بودائيسم نيز داراي پيرواني بود.
در آئين زرتشت، يگانه پرستي مورد توجه بوده و اساس آن بر دو اصل خير و شر يا اهورامزدا و اهريمن استوار است که سرانجام خير و شر و اهورامزدا بر اهريمن غلبه خواهد کرد. در اين آئين سرنوشت آدمي در جهان در دست ايزدان و ديوان است ؛ ديواني که زاده اهريمن هستند. ( براي مطالعه بيشتر ر. ک مزداپرستي در ايران قديم ) اهريمن نيز همان نقش شيطان را در اعتقادات اسلامي داراست اما در اسلام، شيطان خالق و آفريننده نيست بلکه در مقابل مردم است نه خدا در حالي که بر اساس متون تاريخي، اهريمن خالق بديهاست و در مقابل اهورامزدا مي باشد. (3) برخي محققان معتقدند که اهريمن نيز مانند شيطان در اسلام ابتدا از نور بوده و بعدها بر اثر حسد سرپيچي کرده است. زرتشتيان احترام ويژه اي براي عناصر چهارگانه طبيعت قائل بودند. همچنين اعتقاد به جاودانگي روح و معاد جسماني، پل صراط (چينوت) و پاداش و کيفر نيکان و بدان از مشخصات کلي اين آئين است. در اعتقاد آنان هر کس در دنيا مسئول اعمال خويش است. (4) در دين اسلام، جهان با دميدن صور متلاشي مي شود و آئين زرتشت با برخورد ستاره گوچيهر، زمين مذاب مي گردد و تمام موجودات جز نيکوکاران از بين مي روند.
به علاوه گفتار، رفتار و انديشه نيک اساس اخلاقي زرتشت را تشکيل مي دهد. مبناي دادگستري و عدالت پروري در قوانين ايران باستان را مي توان در اوستاي کهن جستجو کرد که تنها يک بخش آن به نام ونديداد ( قانون ضد ديوان ) بر جاي مانده است. (5) در مسئله تقليد نيز بين آموزه ها و معارف ديني زرتشت و اسلام همساني هاي فراواني به چشم مي خورد از جمله اينکه همانند اسلام شرايط خاصي براي شخصي که مي خواهد مرجع تقليد باشد قرار داده شده است. روحانيون زرتشت جزء طبقه ممتاز جامعه محسوب شده، خود را حامل فره ايزدي و وارث و جانشين زرتشت مي دانستند و حق ولايت بر اموال و انفس رعايا را براي خويش قائل بودند. گزاردن نماز در هر دو دين از حيث تعداد دفعات با هم شباهت دارد به علاوه روح کلي ذکرها نيز يکسان است. در هر دو آيين براي انجام نماز، وضو و تيمم لازم است و البته شباهت هايي هم بين آنها وجود دارد. مسلمانان رو به مکه ( قبله ) نماز مي گزارند و زرتشتيان رو به آتش و در آتشکده، اهورامزدا را ستايش مي کنند. در زمينه حجاب نيز زن ايراني پيش از اسلام در برخورد با نامحرمان، خويشتن را مراقبت مي نمود. پيدايش نخستين انسان در اسلام و زرتشت نيز داراي شباهت هايي است. در اسلام آدم و حوا به عنوان نخستين انسانها از خاک آفريده مي شوند اما در آئين زرتشت از نطفه کيومرث، زوجي به صورت گياه ( مشي و مشيانه ) نخستين انسان به وجود مي آيد. جالب آن است که در هر دين، انسانهاي نخستين فريب شيطان را مي خورند و در زمين سرگردان مي شوند. ( براي مطالعه بيشتر ر. ک. مزداپرستي در ايران قديم ) در هر دو مذهب زرتشت و تشيع، اين انديشه در مورد منجي موعود مشترک است که آن ها از خاندان نبوت هستند و تولد و زندگيشان همراه با نوعي اعجاز و مسائل خارق العاده است. ( سوشيانت نام منجي در زرتشت است ) به علاوه در هر دو آئين، آراسته به صفات و فضايل اخلاقي و داراي دانش و تقوا مي باشند. آنان با حوادث و شورش هايي در آخرالزمان برخورد مي کنند و از اين حوادث سربلند بيرون مي آيند. در هر دو آئين دوره انتظار، آکنده از سياهي و پريشاني است و جامعه در زمينه هاي علمي، فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي به تباهي کشيده مي شود. اين ويرانيها روز به روز بالا مي گيرد تا به اوج خود رسيده، آنگاه است که ظهور موعود فرا مي رسد. جامعه اي که طبق معتقدات زرتشت و تشيع پس از ظهور منجي موعود شکل مي گيرد مدينه فاضله انساني است که همه کوشش هاي اديان براي برقراري آن بوده است. در اين جامعه، زندگي پرشکوهتر از گذشته بوده، جهان تهي از ستم و تباهي است و جامعه داراي حکومت جهاني بر بنياد دين و با رهبري مردي الهي مي باشد. (6) دانش و معرفت در آن دوران به اوج خود مي رسد و فرهنگ عمومي، جايي براي نزاع و کشمکش هاي فردي و اجتماعي باقي نمي گذارد. با اين اوصاف چنين به نظر مي رسد که ضمير ايراني با مباني توحيدي از گذشته هاي دور عجين بوده و آمادگي و ظرفيت پذيرش تعاليم انسان ساز اسلام را به حد مطلوب داشته است. (7)

مناسبات متقابل ايرانيان و اعراب:
 

با پيدايش اسلام و بسط سريع آن در ميان اقوام و ملل مختلف و پيروزي هاي شگفت انگيز آن، در مدتي کوتاه، اساس تمدني پايه گذاري شد که نفوذ آن از جبل الطارق تا اقيانوس کبير و از سواحل رود سند تا قفقاز، آفريقاي شمالي و اسپانيا گسترش يافت. به گواهي تاريخ، ايرانيان در پي ريزي و توسعه اين تمدن جديد، مدخليت تام داشته اند. قبل از اسلام در جزيره العرب به ويژه در مکه و مدينه به ترتيب 17 و 11 نفر توانايي خواندن و نوشتن داشته اند. (8) در مقابل در پهنه فرهنگ ايران، آئين زرتشت خردپرور و انديشه گستر بود. ايرانيان اهل علم و دانش بودند و در فلسفه و رياضيات دستي داشتند. بر همين اساس، قوم ايراني پس از پذيرش اسلام، خود واسطه اي براي گسترش علوم و معارف تجربي و انساني به ساير نقاط از جمله شبه قاره هند، آسياي ميانه و دور و نيز ممالک جنوب شرقي آسيا شد تا جايي که غزالي در بغداد کتاب رد بر فلسفه مي نوشت و ابن رشد در آندلس به آن پاسخ مي داد.
فلسفه ايراني و رومي پشتوانه و سند بالندگي فرهنگ و تمدن جديد اسلامي شد همانگونه که فلسفه يوناني و رومي در غرب و فلسفه ايراني و هندي در شرق در ايجاد فرهنگ و تمدن اسلامي نقش بسزايي داشته اند. بعدها نيز با شروع نهضت ترجمه در عصر عباسي «خزانه الکتب» يا «بيت الحکمه» به دستور هارون الرشيد و به سعي برامکه در بغداد تاسيس شد و بدين وسيله متون علمي بسياري از پهلوي به عربي ترجمه گرديد. در دوره خلافت مامون نيز آثار زيادي در موضوعات پزشکي، فلسفه و رياضيات از زبان هاي فارسي، يوناني، سرياني و هندي توسط مترجمان ايراني ترجمه شد. اين مسئله خود زمينه ساز رشد و پويايي تمدن اسلامي در جهان گرديد تا جايي که ابن خلدون نيز از اين امر که اسلام از ميان اعراب برخاسته اما پرچمدار علمي آن ايرانيان هستند اظهار شگفتي مي نمايد. (9)
در ميان ملل مسلمان، ايرانيان ملتي بودند که زبان فارسي را به عنوان سمبل هويت ملي خود عليرغم پذيرش اسلام حفظ کردند ولي در عين حال در راه قوام زبان عربي ـ که آن را زبان اسلام مي دانستند نه زبان قوم عرب ـ از هيچ تلاشي دريغ نورزيدند. (10) حتي ايرانيان براي زبان عربي که تا آن زمان، دستور مشخصي نداشت دستور زبان نوشتند و در تلفظ نيز سرمشق ساير مسلمانان اعم از عرب و غير عرب شدند. (11) در همين راستا دانشمندان ايراني در مطالعات فقه اللغه اسلامي که عمدتاً حول زبان عربي صورت مي گرفت نيز سهم ممتازي را دارا مي باشند.
بررسي مسائل زبان شناختي براي دانشمندان ايراني از آن جهت حائز اهميت بود که اين مباحث ( نحو، تجويد، بلاغت و... ) در حيطه علوم اسلامي جاي داشت و طبعاً تلاش براي تحصيل و تدريس آنها در راه خدمت به اسلام و درک بهتر کلام وحي يک فريضه محسوب مي شد. به علاوه تسلط بر مباحث زباني از جمله ملزوماتي بود که يک نفر فقيه از باب مقدمه بايد بر آن اشراف کامل مي داشت و لذا اين قبيل موضوعات، جزء لاينفک مطالعات دانشمندان ايراني ـ اسلامي بود. از پيشگامان ايراني اين حوزه مي توان به سيبويه (12)، ابوعلي سينا(13) خواجه نصيرالدين طوسي،(14) علي ابن حمزه کسائي، جارا... زمخشري (اهل خوارزم )، نافع ابن ابي نعيم، فراء، اخوش، امام محمد غزالي، شيخ عبدالقاهر جرجاني، سعدالدين تفتازاني و... و اشاره نمود. (15) بي دليل نيست که ادوارد براون در مورد درخشش ايرانيان در علوم اسلامي مي گويد: «اگر از آنچه معمولاً علوم عربي مي گويند چون تقسير، حديث، الهيات، فلسفه، طب، علم اللغه، تاريخ رجال و حتي صرف و نحو عربي، کاري را که ايرانيان در اين رشته ها انجام داده اند تفريق کنيم قسمت عمده و مفيد اين علوم از ميان رفته است» (16)
ايرانيان در تدوين کتب حديث نيز پيشتاز ديگران بودند. از ميان کتب حديث اهل سنت که به ترتيب تاريخي به دست ما رسيده است بعد از کتب «موطاء» مالک بن انس و «مسند» احمد بن حمبل، «صحاح سته» مي باشد. دانشمندان اهل سنت، صحاح سته را ـ که عبارتند از: صحيح بخاري، صحيح مسلم، سنن ابن ماجد، سنن ابن داوود، سنن ترمزي و سنن نسايي ـ از معتبرترين کتب حديث مي دانند و براي اخذ احکام به آنها مراجعه مي کنند. بررسي شرح حال نويسندگان اين کتب حاکي از آن است که همگي آنان ايراني هستند. به علاوه با نگاهي به مؤلفين «کتب اربعه» ـ که از مهمترين آثار حديثي شيعه محسوب مي شود نيز چنين بر مي آيد که تمامي آنها ايراني مي باشند. اين کتب عبارتند از: «الکافي» از محمد بن يعقوب کليني، «من لا يحضره الفقيه» اثر محمد بن بابويه قمي معروف به شيخ صدوق، «تهذيب الاحکام» و «استبصار» هر دو تأليف ابوجعفر محمد بن حسن طوسي. همچنين در قرن يازدهم که بار ديگر علم حديث رونق گرفت سه کتاب ارزشمند تاليف مي شود که دو تن از نويسندگان آنها هم ايراني هستند. اين آثار عبارتند از: «وافي» اثر ملا محسن فيض کاشاني و «وسايل الشيعه» از شيخ حر عاملي و «بحار الانوار» تاليف علامه مجلسي. (17)
خدمات ايرانيان به اعراب تنها در پيشبرد مسائل علمي خلاصه نمي شود. حضور سلمان فارسي در جوار نبي اکرم (ص) و نقش موثر او در جنگ خندق موجب شده بود تاپيامبر نسبت به ايرانيان اظهار محبت نمايند. به تدريج آداب و رسوم ايراني در دوره ساماني در امپراطوري روم نيز اشاعه يافت. اعراب پيروز که با خانواده هاي ثروتمند ايراني ارتباط برقرار کرده بودند چند سال پس از فتح ايران ( سال 21 هجري )، اشتياق زيادي به زندگي مجلل بزرگان ايراني از خود نشان مي دادند. به علاوه از آنجايي که سيستم اداري و ديواني ايرانيان، در زمره پيشرفته ترين نظامهاي مالي ـ حکومتي دنياي قديم محسوب مي شد، اعراب پس از فتح ايران شالوده قوانين مالياتي حکومت نوپاي اسلامي را بر همان پايه نهادند و در اين زمينه از تجربه دبيران مجرب ايراني بهره جستند.
در اين ميان، ايرانيان و به طور مشخص دهقانان و دبيران سعي وافري براي حفظ سنت هاي ايراني نمودند و در کنار حاکمان عرب با مهارت خاصي، نهادها و سازمان هاي اسلامي را بر اساس الگوهاي ايراني شکل دادند. (18) دهقانان و دبيران در عصر ساساني و بعد از آن از طبقات ممتاز جامعه بودند و در هنگام دست يافتن اعراب به سرزمين ايران، با شايستگي و استعداد ذاتي توانستند سرزمين هاي فتح شده را اداره کنند و امور ديواني و دبيري را همانند گذشته در عصر اسلامي عهده دار گردند. دهقانان ( ملک داران ) در تعامل با اعراب از خود فعاليت مهمي نشان داده و با حفظ موقعيت گذشته، در زمينه جمع آوري خراج و وصول ماليات با اعراب پيمان بستند و بدين سان با نفوذ به دستگاه سياسي و اداري مسلمين سرپرستي بخش هاي مهمي از دولت را به دست گرفتند. دبيران نيز در عصر اموي در مناصب رسمي و شناخته شده به صورت گروه هاي بزرگ سياسي و اجتماعي درآمده بودند و از طبقات بارز جامعه به شمار مي آمدند. با ظهور عباسيان که شغل دبيري جايگاه بالاتري يافت، احساسات تحقيرآميز نسبت به اهل قلم از بين رفت و آنان قدر و منزلت شايسته خود را باز يافتند. بعدها نيز دودمانهاي ايراني نظير طاهريان، صفاريان، سامانيان و آل بويه در گسترش اسلام به ديگر سرزمين ها نقش موثري ايفا نمودند تا جايي که ويل دورانت نيز گسترش جغرافيايي اسلام را مديون ايرانيان مي داند. (19)
از سوي ديگر حضور اسلام در ايران ضمن به ارمغان آوردن فرهنگي نوين، در جهت پالايش و پيرايش برخي باورها و عقايد قومي که با گذشت زمان، غبار خرافه گرفته بود همت گماشت. جامعه ايراني در قبل از اسلام، داراي نظام طبقاتي بود و افراد بر اساس طبقه اي که در آن قرار مي گرفتند ارزشيابي مي شدند. تعليم و تربيت در اين نظام خاص طبقه اشراف بود و مراکز آموزشي، اغلب در آتشکده ها و نزديک مراکز حکومتي قرار داشت و لذا طبقات پايين به ندرت حق تحصيل علم را داشتند. ( براي مطالعه بيشتر ر. ک. ايران باستان ) رهايي بخشي از اسلام به طبقات فرو دست، امکان شالوده شکني و تربيت اعلي تر آنها و تعالي فراگير انساني را موهبت کرد و تعليم و تعلم را همگاني نمود. (20) به علاوه خانواده در ايران باستان از جايگاه مهمي برخوردار بود و بر ازدواج تاکيد بسيار مي شد ولي قوانين ازدواج در زمان ساسانيان پيچيده و مبهم و گاهي سليقه اي و به دست موبدان بود و عملاً دختران در انتخاب همسر نقشي نداشته، اختيار آنها و اموالشان در دست همسرانشان بود. اسلام احکام نکاح را سامان بخشيد، حقوق انساني و طبيعي زن را به او باز گرداند و دختران را نعمت و رحمت خداوند دانست.
همچنين اسلام بر ارزش معنوي هنر والاي ايراني افزود تا جايي که برخي از ويژگيهاي هنري ايراني از ارزشهاي اسلامي مايه گرفت. اين خصيصه را مي توان در جلوه هاي مختلف هنري از جمله معماري، سفالگري، منبت کاري، قاليبافي، موسيقي، خوشنويسي و... به وضوح مشاهده کرد. مسلمانان به حکم قرآن مامور بودند که با ديگران از طريق «حکمت»، «موعظه حسنه» و «جدال احسن» برخورد کنند. اسلام استعداد، هنر و تمدن پروري ايراني را کشف کرد و در مجموعه اعتقادات قومي و ملي شان هر آنچه رنگ خرافه و شرک داشت به دور ريخت و آن دسته از آداب و رسومي را که با اصول ديني منافات نداشته، به رسميت شناخت. اعراب متعصب در تعامل با فرهنگ ايراني، روح اعتدال و تساهل پيشه کردند. اسلام و به خصوص مذهب ايرانيان ( تشيع )، حريم ايراني را حفظ کرد و حرمت فرهنگ و آداب و رسوم منطقي اش را نگه داشت. همچنين ايرانيان را هرگز مجبور به ترک دين، مذهب و عقايد پيشينيان نکرد و معترض آزادي و حق شهروندي آنها نشد. وجود آتشکده ها در بيشتر مناطق ايران تا حدود قرن چهارم هجري و ماندگاري برخي از رسوم باستاني چون نوروز ( سال روز تولد و بعثت زرتشت ) و جشن هاي مهرگان تا امروز مؤيد اين ادعا است.
با نگاهي کلي به روح حاکم بر روابط متقابل ايران و اسلام مي توان به اختصار گفت آنچه در ضمير مستعد ايراني همواره تحقق داشته، ساحتي قدسي به صورت اصيل يا بديل بوده که با ظهور اسلام، انديشه هاي منجيانه ي کهنِ مزدايي، دوباره به صورتي وحياني احياء شدند.

جمع بندي:
 

در جمع بندي مطالب ارائه شده بايد گفت در دنيايي که اسلام به آن وارد شد، روح تساهل و اعتدال در حال زوال بود. از دو نيروي بزرگ آن روز ( بيزانس و ايران) هر کدام به نوعي، اسير تعصبات ديني و قومي خود بوده، در حصار انبوهي از اعتقادات فلسفي يا خرافي درگير بودند.
اسلام با تکيه بر ارزشهايي چون برابري و برادري، همزيستي با اهل کتاب، تعليم و تعلم، ترک تعصبات قومي و مذهبي و... زمينه ي شکل گيري و رشد تمدن جوان ولي پر مايه اي را فراهم ساخت که خدمات و تأثيرات چشمگير آن، حتي امروز بر فرهنگ و تمدن بشري پرتو افکنده است.
آنچه در اين ميان مايه مباهات است وحدت نظر تمامي صاحب نظران و مورخين درباره نقش محوري ايرانيان در تکوين و گسترش اين تمدن عظيم مي باشد. تاريخ فتوحات اسلامي در کنار پيشرفت هاي علمي و اجتماعي مسلمين، حکايت از مجاهدت و اخلاص ايرانيان در اين زمينه دارد. از سوي ديگر، هر چند ايران در جريان لشکرکشي اعراب، عيناً شبيه آنان نشد و با حفظ زبان فارسي و برخي اعتقادات ملي و قومي، در مليت عربي تحليل نرفت، ولي از تعامل با تمدن اسلامي بهره ي شاياني برد. با وجود اينکه شرح شکوه تمدن ساساني در ترجمه ي «تاريخ تمدن» ويل دورانت، بيش از شصت صفحه را به خود اختصاص مي دهد (21) ولي بايد گفت که اين تمدن پر سابقه، در آستانه ي ظهور اسلام رو به خاموشي و زوال بود. اسلام اصيل به ايران حياتي تازه بخشيد و به برکت اين پيوند، روح جديدي در کالبد خسته ي فرهنگ ايراني دميده شد.
از آن پس اصل دين اسلام منهاي مذاهب، به مهمترين عنصر مقوم هويت ايراني بدل شد هر چند عناصر ديگري چون يکپارچگي جغرافيايي ايران و همچنين استقرار زبان فارسي را نيز مي توان در اين ارتباط موثر دانست؛ چرا که موقعيت استراتژيک ايران باستان موجب شده بود تا همواره اين سرزمين به عنوان حلقه ي اتصال بين فرهنگ هاي گوناگون انجام وظيفه نمايد. اين مسئله به تدريج موجبات رويارويي، برخورد و کشمکش هاي زيادي را در طول تاريخ ايران زمين فراهم آورد. تسلط اعراب مسلمان طي دو سه قرن نخست هجري، تسلط ترکان از قرن چهارم تا هفتم، تسلط مغولان در قرن هفتم و هشتم، تسلط ترکمانان در قرن هشتم و نهم و...در مجموع، منجر به مهاجرت شمار زيادي از مردمان ساير اقوام به اين سرزمين و اختلاط نژادي با آنها شده و معادلات مربوط به هويت ايراني را در هم ريخته است. (22)
در عصر بحران هويت، بازشناسي فرهنگ و تمدن اصيل ايراني و مطالعه نقش بي بديل آن در شکوفايي تمدن اسلامي ـ چنانچه با نگاهي به آينده باشد ـ مي تواند در شناخت مسير هويت ايراني و تحکيم پايه هاي آن در نسل حاضر منشا اثر باشد.

پي نوشت ها:
 

1 ـ خدمات متقابل ايران و اسلام ص 119.
2 ـ دينهاي ايران باستان، ص 68.
3 ـ مولفه هاي هويت ملي در ايران، ص 54.
4 ـ دين هاي ايراني پيش از اسلام، ص 54 ( نقل به مضمون ) .
5 ـ در روزگار ساساني، دادگاه به دو گونه به قضاوت مي پرداخت. يکي دادگاه شرع و ديگري دادگاه عرف. دادرسان دادگاه شرع، روحانيون بودند ولي قضات دادگاه عرف، داور نام داشتند و حوزه صلاحيت آنها حل دعاوي خانوادگي، اموال منقول و غير منقول و اختلاف بردگان بود. البته در اينجا از دو دادگاه اختصاصي ارتش و عشايري هم بايد ياد کرد ( براي مطالعه بيشتر ر. ک ايران در زمان ساسانيان ).
6 ـ ارض ملکوت، کالبد انسان در روز رستاخيز از ايران مزدايي تا ايران شيعي، ص 29.
7 ـ تاريخ تحليلي اسلام، ص 71 .
8 ـ تاريخ العبر، ص 23.
9 ـ دين هاي ايراني پيش از اسلام، ص 58 ( نقل به مضمون ).
10 ـ سيري در زبان شناسي، ص 8.
11 ـ از جمع قراء سبعه، 4 نفر ايراني بودند ( عاصم بن ابي جنود، نافع، ابن کثير و کسايي ) و از اين ميان، علي ابن حمزه کسايي، رياست قاريان قرآن را در کوفه بر عهده داشت.
12 ـ ابو بشر عمر بن عثمان بن قنبر ملقب به سيبويه، با اثر ماندگارش «الکتاب» دستور زبان عربي را با شيوه اي کاملا علمي براي نخستين بار تدوين نمود.
13 ـ ابن سينا، در کتاب نفيس مخارج الحروف خود، به مسائل آوايي دقيقي چون توصيف حروفي که در زبان عربي نيست، ترتيب الفباي زبان عربي بر حسب مخارج حروف و... مي پردازد.
14 ـ مطالعات زبان شناختي خواجه نصيرالدين طوسي نيز بيشتر حول مسائل معنايي بوده است. بررسي انواع دلالت، مطابقه، تضمين، التزام، روابط واژگاني، روابط معنايي و... از جمله مباحثي مي باشد که مورد توجه وي قرار گرفته بود.
15 ـ ديرينه زبان شناسي عربي، ص 91.
16 ـ ميراث ايرانيان، ص 488.
17ـ خدمات متقابل ايران و اسلام، ص 122 ( نقل به مضمون ).
18 ـ ميراث باستاني ايران، ص 85.
19 ـ تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي، ص 47.
20 ـ مولفه هاي هويت ملي در ايران، ص 88.
21 ـ خدمات متقابل ايران و اسلام، ص 170.
22 ـ مولفه هاي هويت ملي در ايران، ص 15.
منابع و مآخذ:
ـ آدام، متز تمدن اسلامي، ترجمه عليرضا ذکاوتي، تهران، اميرکبير، جلد اول، 1362.
ـ ابن خلدون، تاريخ العبر، ترجمه عبدالحميد آيتي، تهران، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1373.
ـ باقري، مهري، دينهاي ايراني پيش از اسلام، تبريز، دانشگاه تبريز، 1376.
ـ بوآس، جي. ديرينه زبان شناسي عربي، ترجمه سيد علي ميرعمادي، تهران، راهنما، 1375.
ـ رضايي، محمد. مباني انديشه سياسي در خرد مزدايي ايران پيش از اسلام، تهران، طرح نو، 1379.
ـ زرين کوب، عبدالحسين، کارنامه اسلام، تهران، امير کبير، 1362.
ـ شهيدي، سيد جعفر، تاريخ تحليلي اسلام، تهران، مرکز نشر دانشگاهي، 1362
ـ صفا، ذبيح الله، مزدا پرستي در ايران قديم، تهران، شرکت مولفان و مترجمان ايران، 1357.
ـ فرا، ريچارد، ن. ميراث باستاني ايران، ترجمه ي مسعود رجب نيا، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1368.
ـ قرباني، زين العابدين، تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1370.
ـ کربن، هانري، آفاق تفکر معنوي در اسلام ايراني، ترجمه باقر پرهام، تهران، آگاه، 1374.
ـ کربن، هانري، ارض ملکوت، کالبد انسان در روز رستاخيز از ايران مزدايي تا ايران شيعي، ترجمه سيد ضياء الدين دهشيري، تهران، مرکز ايراني مطالعه فرهنگها، 1358.
ـ کريستين سن، آرتور، ايران در زمان ساسانيان، ترجمه رشيد ياسمي، تهران، امير کبير، 1357.
ـ گريشمن، ر. ايران از آغاز تا اسلام، ترجمه ي محمد معين، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1364.
ـ لاکهارت، لارنس و ديگران، ميراث ايرانيان، ترجمه عزيزالله حاتمي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1346.
ـ گروه تحقيقات سياسي اسلام، مولفه هاي هويت ملي در ايران، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1381.
ـ مشکوه الديني، مهدي، سيري در زبان شناسي، مشهد، دانشگاه فردوسي، 1375.
ـ مطهري، مرتضي، خدمات متقابل ايران و اسلام، تهران، صدرا، 1368.
ـ موله، م ايران باستان، ترجمه ژاله آموزگار، تهران، طوس، 1363.
ـ نيبرگ، هـ س، دينهاي ايران باستان، ترجمه ي سيف الدين نجم آبادي، تهران، مرکز ايراني مطالعه ي فرهنگ ها، 1359.
ـ يار شاطر، احسان، تاريخ ايران، جلد سوم، تهران، اميرکبير، 1373.
کارشناس آموزشي دانشگاه بيرجند **
عضو هيات علمي دانشگاه بيرجند*
منبع:نشريه پايگاه نور شماره 22