بررسي حديث «تابير النخل»


 

نويسنده: دکتر محمدعلي رضايي اصفهاني




 

(ادعاي خطاي علمي پيامبر(ص) در لقاح و زوجيت گياهان)
 

چکيده
 

حديث گرده افشاني درختان خرما(تابير النخل) در برخي منابع حديثي نقل شده و به پيامبر(ص) نسبت داده که از گرده افشاني درخت خرماي نر بر خرماي ماده منع کرد و موجب زيان مردم شد. اين حديث از سوي دکتر عبدالکريم سروش به عنوان خطاي علمي پيامبر (ص) مطرح شده است.
در اين نوشتار، حديث «تابير النخل» مورد نقد سندي و محتوايي قرارگرفته است و روشن شده که اين حديث از قرن سوم در منابع حديثي اهل سنت پيدا شده است. از اين رو برخي آن را جعل حاکمان زمان براي توجيه جدايي دين و دنيا دانسته اند، و از نظر محتوايي نيز مخالف قرآن بوده است و با شان پيامبر(ص) ناسازگار است؛ همان طور که با پيش آگاهي هاي ايشان که از طريق قرآن در مساله زوجيت و لقاح گياهان و آگاهي طبيعي ايشان که از محيط مدينه به دست آورده بود – معارض است. بنابراين، اين حديث نمي تواند خطاي علمي پيامبر(ص) را به اثبات برساند.
کليد واژه ها: پيامبر اسلام، تابير النخل، لقاح گياهان، نقد سند، نقد متن.

درآمد
 

با توجه به اين که قرآن کريم مساله زوجيت عام موجودات (1) و زوجيت گياهان را به صورت خاص(2) و مساله لقاح گياهان(3) را مطرح کرده است و با توجه به عملکرد عرب هاي صدر اسلام درباره گرده افشاني ساليانه از درخت خرماي نر بر نخل هاي ماده، به صورت طبيعي، پيامبر اسلام از اين مطلب اطلاع داشته است؛ اما برخي از احاديث اهل سنت (حديث تابير النخل) مطالبي نقل شده است که موجب ابهام و طرح پرسش هايي در اين مورد شده که آيا واقعاً پيامبر(ص) از زوجيت گياهان و لقاح آنها آگاهي داشت؟! و آيا گرده افشاني گياهان را ممنوع ساخت و گرفتار خطاي علمي در اين مورد شد؟
از اين رو برخي دراين مورد شبهاتي را مطرح کرده و مي نويسند:
ابن عربي همه هم (همو که امام خميني خواندن فتوحاتش را به منزله گل سرسبد معارف اسلامي و عرفاني به گروباچف توصيه کرد) در فصول الحکم در فصل شيسي، در باب اين که کامل از همه جهان برتر از ناقص نيست، مي آوردکه : پيامبر اکرم، اعراب را از دخالت در لقاح گياهان و از گرده افشاني از نخل هاي نر بر نخل هاي ماده منع مي کرد و چون درختان کم بار شدند به اشتباه خود پي برد و گفت: شما امور دنيايي را نيکوتر مي دانيد و من کار دين را نيکوتر از شما مي دانم.»(4)
ايشان برآن است که اين گونه اشتباهات و خطاهاي علمي پيامبر(ص) که در اين حديث آمده است منافاتي با نبوت(عصمت و علم پيامبر(ص) ) ندارد؛ همان طور که در جاي ديگر، به اين مطلب تصريح کرده است.
نکته اين است که مسلمانان و اکابر علم و عرفانشان، قرن ها با اين گونه زيسته اند و بدان ها باور داشته اند و آنها را مطلقا منافي ايمان و نبوت ندانسته اند.
اينک حديث «تابير النخل» را از چند زاويه با شيوه نقد رجالي و فقه الحديثي مورد بررسي قرارمي دهيم و پاسخ هاي علمي مناسب نيز به نويسنده فوق ارائه مي شود.(5)

پيشينه
 

حديث «تابير النخل» براي اولين بار در منابع حديثي قرن سوم اهل سنت آمده است. اين حديث در بيش از پنجاه منبع حديثي اهل سنت نقل شده است ولي بسياري از آنها تکراري است. و بيش تر از کتابهاي صحيح مسلم، سنن ابن ماجه، مسند احمد، صحيح ابن حبان، معجم الکبير طبراني، المعجم الاوسط و مسند ابي يعلي نقل شده است.
اين روايت از 23 طريق مشهور در کتب فوق نقل شده است که همگي به پنج راوي باز مي گردند که عبارتند از: عايشه، انس، طلحه، رافع بن خديج و جابر که روايات دو راوي اخير غير مشهور است.
اين روايت در منابع حديثي شيعي نقل نشده، ولي در برخي کتاب هاي علماي شيعه نقل شده و مورد انتقاد قرارگرفته است؛ ازجمله: علامه عسکري در احاديث ام المومنين عايشه، و معالم المدرستين و آيه الله سبحاني در کتاب البدعه و کتاب في ظلال التوحيد و علي کوراني در الف سوال و الشکال، وسيد مرتضي عاملي در الصحيح من سيره النبي الاعظم. همچنين اين حديث توسط برخي علماي اهل سنت نيز مورد نقد قرارگرفته است؛ مثل محمد ابوريه در اضواء علي السنه المحمديه و شيخ المضيره،(6) ولي در عصر حاضر بار ديگر دکتر عبدالکريم سروش به اين حديث استناد کرد است.(7)

الف. بررسي متن حديث
 

اين حديث با الفاظ متفاوت، حداقل از 23 طريق نقل شده است که متون اصلي ذکر مي شود و متون مشابه در منابع قابل پي گيري است.
اين روايات در سه کتاب از کتب مهم اهل سنت صحيح مسلم، و سنن ابن ماجه، و مسند احمد، و در سه کتاب ديگر صحيح ابن حيان و معجم الکبير و مسند ابي يعلي ذکر شده است. شش کتاب مذکور از لحاظ قدمت بر ديگر کتب اهل سنت مقدم است. بنابراين به اين نتيجه رسيديدم که ذکر اين دسته از روايات در تمام کتب ديگر تکراري است.

راويان اصلي
 

همان گونه که در نمودار فوق مشاهده مي کنيد هرچه دراين زمينه در کتب اهل سنت نقل شده يا از روايات عايشه يا از روايات انس و طلحه و يا رافع يا جابر بوده است.
نکته ديگري که بايد گفته شود اين است که گرچه ما در نمودار فوق، راويان اصلي اين دسته از روايات را به چهار نفر اختصاص داديم، ولي اين حرف بدين معنا نيست که کسان ديگري آن را در کتب و آ ثار خود با طريق ديگري نقل نکرده باشند، بلکه به عکس عده ديگري از محدثان نيز امثال اين گونه از روايات را گاهي عينا و گاهي با طريق ديگر روايت کرده اند؛ نمونه آن روايت جابر است که در نمودار فوق بدان اشاره شده است و نيز روايت ابن عباس که در کتاب مجمع الزوائد آمده است.(8)

روايت عايشه
 

همان گونه که در نمودار مشاهده مي کنيد، طرق رواياتي که به عايشه منتهي مي گردد، به هفت طريق مي رسد. که با ادغام طريق يک ودو، در شش متن خلاصه مي شود.
طريق 1 و 2.حدثنا ابوبکر بن ابي شيبه و عمرو الناقد، کلاهما، عن الاسود بن عامر قال ابوبکر: حدثنا اسودبن عامر، حدثنا حماد بن سلمه، عن هشام بن عروه، عن ابيه، عن عائشه و عن ثابت، عن انس ان النبي- صلي اللهم عليه و سلم، مربقوم يلقحون فقال:« لو لم تفعلوا لصلح»؟ قال فخرج شيصا فمر بهم فقال:« ما لنخلکم»؟ قالوا: قلت کذا و کذا. قال «انتم اعلم بامر دنياکم».(9)
در اين روايت، فقط گزارشي از توصيه پيامبر(ص) درباره گرده افشاني نکردن و نتيجه ز يان بار اقتصادي آن آمده است و اين که مردم نسبت به امور دنيوي تخصصي(مثل کشاورزي) آگاه ترند.
طريق 3. حدثنا زهير، حدثنا عفان، حدثنا حمادبن سلمه، حدثنا هشام بن عروه، عن ابيه، عن عائشه، عن النبي- صلي الله عليهم وآله- و ثابت، عن انس، ان النبي-صلي الله علهيم وآله و سلم- سمع اصواتا فقال: «ما هذه الاصوات»؟ قالوا: النخل يابرونه يا رسول الله؟ فقال: «لو لم يفعلوا لصلح». قال: فلم يابروا عامهم، فصار شيصاً، قال: لذکروا ذلک للنبي -صلي الله عليهم و سلم- فقال: اذا کان شيء من امر دنياکم فشانکم، و اذا کان شيء من امر دينکم فالي».(10)
در اين روايت، علاوه بر مطالب روايت قبلي، امور دنيوي از امور ديني به صورت مطلق جدا شده است که جاي تامل دارد و در بخش بعدي مقاله به نقد آن مي پردازيم.
طريق4. حدثنا عبدالاعلي، حدثنا عفان، حدثنا حماد، حدثنا هشام بن عروه، عن ابيه، عن عائشه، و ثابت، عن انس، عن النبي(ص) سمع اصواتا، فقال: «ما هذه الاصوات؟» قالوا: النخل يابرونه. فقال:« لو لم يفعلوا لصلح». قال فامسکوا فلم يابروا عامهم، فصار شيصاً، فذکرذلک للني (ص) فقال:« اذا کان من امر دنياکم فشانکم و اذا کان شي من امر دنيکم فالي».(11)
مضمون اين روايت با روايت قبلي يکسان است، اما اين دو روايت با روايت اول از اين جهت متفاوت است که در حديث اول آمده است. پيامبر(ص) هنگام عبور از مردم پرسش کرد و در اين دو روايت آمده است که براي پيامبر(ص) خبر آوردند.
طريق5. اخبرنا ابويعلي، قال: حدثنا عبدالاعلي بن حماد، قال: حدثنا حماد بن سلمه، قال: اخبرنا هشام بن عروه، عن ابيه، عن عائشه و ثابت عن انس بن مالک، ان النبي (ص) سمع اصواتا فقال «ماهذه الاصوات»؟ قالوا: النخل يابرونه فقال:«لو لم يفعلوا لصلح ذلک»، فامسکوا، فلم يابروا عامهم، فصار شيصا، فذکر ذلک للنبي (ص) فقال:« اذا کان شي من امر دنياکم فشانکم، و اذا کان شي من امر دينکم فالي».(12)
اين روايت با دو روايت قبلي هم مضمون است.
طريق 6. حدثنا محمد بن يحيي، حدثنا عفان، حدثنا حماد، حدثنا ثابت، عن انس بن مالک و هشام بن عروه، عن ابيه، عن عايشه: ان النبي (ص) سمع اصوتا، فقال «ماهذا الصوت»؟ قالوا: النخل يوبرونها. فقال« لو لم يفعلوا لصلح». فلم يوبروا عامئذ فصار شيصا، فذکروا للنبي(ص)، فقال: «ان کان شيئا من امر دنياکم فشانکم به و ان کان من امور دينکم فالي».(13)
اين روايت نيز با روايات قبلي هم مضمون است، ليکن به جاي« امر دينکم»، عبارت «امور دينکم» و به جاي «امر ديناکم»، عبارت «شيئا من امر دنياکم» دارد که شامل جدايي همه امور جزئي دنيوي و ديني مي شود. نقد اين مطلب نيز در بخش هاي بعدي مقاله خواهد آمد.
طريق 7. حدثنا عفان، قال: حدثنا حماد بن سلمه، قال: اخبرنا ثابت، عن انس و هشام بن عروه، عن عروه، عن عائشه، ان النبي (ص) سمع اصواتا، فقال:« ما هذه الاصوات؟» قالوا: النخل يوبرونه يا رسول الله! فقال:« لو لم يفعلوا لصلح فلم يوبروا عامئذ فصار شيصا، فذکروا ذلک للنبي (ص)، فقال: اذا کان شيئا من امر دنياکم فشانکم به و اذا کان شيئا من امر دينکم فالي».(14)
اين روايت با روايت قبلي هم مضمون است.

روايت انس بن مالک
 

همان گونه که در نمودار فوق مشاهده مي کنيد، روايت انس بن مالک در صحاح به چهار طريق نقل شده است، ولي با توجه به اين که متن روايات او عين متن روايات عايشه است، لذا از ذکر دوباره متن آن صرف نظر کرده ودر حد اشاره و ارجاع، بسنده مي کنيم.
طريق 8 . همان طريق هفتم است، فقط با اين تفاوت که روايت انس مدنظر است(15)
طريق 9. همان طريق ششم است، فقط با اين تفاوت که روايت انس مدنظر است (16)
طريق 10 و 11. همان طريق اول و دوم است، فقط با اين تفاوت که روايت انس مدنظر بوده است(17)

روايت طلحه بن عبيدالله
 

گرچه طرق روايات طلحه به هفت نفر مي رسد، ولي به خاطر اين که راويان در يک متن قرارگرفته اند، درچهار متن ذيل خلاصه مي شود.
طريق 12 و 13. حدثنا عبدالرزاق، انبانا اسرائيل، عن سماک، انه سمع موسي بن طلحه يحدث، عن ابيه قال: مررت مع النبي(ص) في نخل المدينه، فراي اقواما في روس النخل يلقحون النخل، فقال: «ما يصنع هولاء»؟ قال: ياخذون من الذکر فيحطون في الانثي يلقحون به. فقال:« ما اظن ذلک يغني شيئا». فبلغهم فترکوه و نزلوا عنها، فلم تحمل تلک السنه شيئا، فبلغ ذلک النبي (ص)، فقال:«انما هو ظن ظننته ان کان يغني شيئا فصنعوا، فانما انا بشر مثلکم و الظن يخطي و يصيب، و لکن ما قلت لکم قال الله -عزو جل- فلن اکذب علي الله». حدثنا ابو النضر، حدثنا اسرائيل، حدثنا سماک بن حرب، عن موسي بن طلحه، فذکره.(18)
در اين روايت نيز مساله خطاي در منع کردن گرده افشاني را به پيامبر(ص) نسبت داده است؛ علاوه برآن ذکر شده که پيامبر(ص) اين مطلب را براساس گمان گفته است و گمان، گاهي به واقع اصابت مي کند و گاهي خطا مي رود. اين که پيامبر(ص) بر اساس گمان خود مطلبي بگويندکه موجب زيان اقتصادي به مردم شود، قابل بررسي است که در بخش بعدي مقاله خواهد آمد
طريق 14. حدثنا علي بن محمد حدثنا عبيدالله بن موسي، عن اسرائيل، عن سماک انه سمع موسي بن طلحه بن عبيدالله يحدث عن ابيه قال: مررت مع رسول الله – ص، في نخل قراي قوما يلقحون النخل فقال ما يصنع هوالاء؟ قالوا: ياخذون من الذکر فيجعلونه في الاثني قال ما اظن ذلک يغني شيا فبلغهم فترکوه فنزلوا عنها فبلغ النبي (ص) فقال انما هو الظن ان کان يغني شيئا فاصنعوه فانما انا بشر مثلکم و ان الظن يخطي و يصيب ولکن ما قلت لکم قال الله ف لن اکذب علي الله(19)
اين روايت هم مضمون روايت قبلي است ولي در سنن ابن ماجه نقل شده است:
طريق 15 و 16: حدثنا قتيبه بن سعيد الثقفي و ابوکامل الجحدري و تقاربا في اللفظ و هذه حديث قتيبه قالا: حدثنا ابوعوانه عن سماک بقوم علي روس النخل فقال ما يصنع هوالاء؟ فقالوا: يلقحونه يجعلون الذکر في الانثي فيلقح فقال رسول ا لله(ص) ما اظن يغني ذلک شيئا قال فاخبر و بذلک فترکوه فاخبر رسول الله (ص) بذلک فقال ان کان ينفعهم ذلک فليصنعوه فاني انما ظننت ظنا فلا تواخذوني بالظن ولکن اذا حدثتکم عن الله شيئا فخذوا به فاني لن اکذب علي الله عزوجل (20)
اين روايت نيز که از دو طريق نقل شد است با دو روايت قبلي قريب المضمون است ولي گفتارهاي پيامبر(ص) را به دو دسته سخنان ظني (شخصي) و سخنان الهي تقسيم کرده است که اگر پيامبر(ص) مطلبي را از خدا نقل کرده (مثل آيات قرآن ) عمل کنيد و اگر مطلبي را از گمان خويش فرموده مردم اختيار دارند که اگر به نفع آنهست بپذيرند. البته ممکن است اين تقسيم مشکلات جدي را در اعتبار احاديث پيامبر(ص) به وجود آورد که در بخش بعدي مقاله اشاره مي شود.
طريق 17 و 18. حدثنا بهز و عفان قالا: حدثنا ابوعوانه عن سماک، عن موسي بن طلحه عن ابيه قال: مر رسول الله(ص) علي قوم في روس النخل، فقال« ما يصنع هوالاء»؟ قالوا: يلقحونه يجعلون الذکر في الانثي، قال:« ما اظن ذلک يغني شيئا». فاخبروا بذلک فترکوه فاخبر رسول الله (ص) فقال ان کان ينفعهم فليصنعوه فاني انما ظننت ظنا تواخذواني بالظن ولکن اذا اخبرتکم عن الله – عزوجل- بشيء فخذوه فاني لن اکذبل علي الله شيئ».(21)
اين روايت نيز با روايت قبلي هم مضمون است، ولي در مسند احمد نقل شده است و طريق آن متفاوت است.

روايت رافع بن خديج
 

گرچه روايت رافع بن خديج به چهار طريق بيان شده، ولي به خاطر اين که راويان در يک سلسله قرارگرفته اند، در دو متن ذيل خلاصه مي شود.
طريق 19 و 20 و 21. حدثنا عبدالله بن الرومي اليهامي و عباس بن عبدالعظيم العنبري و احمدبن جعفر المعقري قالوا: حدثنا النضر بن محمدحدثنا عکرمه و هو ابن عمار حدثنا ابو النجاشي، حدثني رافع بن خديج قال: قدم نبي الله(ص) المدينه و هم يابرون النخل يقولون يلقحون النخل، فقال: «ما تصنعون»؟ قالوا: کنا نصنعه، قال:« لعلکم لو لمتفعلوا کان خيرا». فترکوه فنفضت او فنقصت. قال فذکروا ذلک له فقال: «انما انا بشر اذا امرتکم بشيء من دينکم فخذوا به واذا امرتکم بشيء من راي فانما انا بشر». قال عکرمه او نحو هذا، قال المعقري فنفضت و لم يشک.(22)
در اين روايت منع گرده افشاني به صورت توصيه آمده است. احاديث پيامبر(ص) به دو گروه ديني و راي شخصي تقسيم شده است. بايد پرسيد که معيار تشخيص اين دو دسته چيست؟ آيا پيامبر(ص) براساس راي شخصي خود مطلبي مي گويد که به ديگران زيان مالي برساند؟
طريق 22. حدثنا عبدان بن احمد، حدثنا العباس بن عبدالعظيم العنبري، حدثنا المنصور بن محمد، حدثنا عکرمه بن عمار، حدثني ابوالنجاشي، حدثني رافع بن خديج، قال: قدم رسول الله(ص) المدينه و هم يوبرون النخل، يقول: يلقحون، قال:« ما تصنعون؟» قالوا: کنا تصنعه، قال: «لو لم تفعلوا کان خيرا»، فترکوها فشيصت، فذکر ذلک له، فقال: «انما انا بشر فاذا امرتکم بشيء من دينکم فخذوا به، و اذا امرتکم بشيء من دنياکم فإنما انا بشر».(23)
مضمون اين روايت با روايت قبلي نزديک است، اما با اين تفاوت که به جاي راي پيامبر(ص) بشر بودن ايشان را مطرح کرده است که شايد اشاره به احتمال خطا در مورد ايشان است.

روايت جابر
 

روايت جابر در صحاح مشهور اهل سنت ذکر نشده است.
طريق 23. حدثنا احمد قال: نا عياش بن الوليد الرقام، قال: نا محمدبن فضيل، قال: نامجالد بن سعيد، عن الشعبي، عن جابر-رضي الله عنه، قال: ابصر رسول الله(ص) الناس يلقحون النخل، فقال:« ما للناس؟» قال: يلقحون يا رسول الله؟ قال: «لا لقاح» او« ما اري اللقاح بشيء» قال: فترکوا للقاح، فجاء تمرالناس شيصا، فقال رسول الله(ص):« ما انا بزراع ولاصاحب نخل لقحوا».(24)
اين روايت نيز مساله منع گرده افشاني گياهان را مطرح مي کند؛ ولي با تعبير «لالقاح»، که نشان دهنده نفي کلي لقاح گياهان است و در نتيجه نفي زوجيت آنهاست. پيامدهاي اين مطلب در بخش بعدي مقاله بررسي و نقد مي شود.

ب. بررسي سند حديث
 

هرچند که برخي طرق اين حديث، براساس رجال اهل سنت، موثق به شمار مي آيند، وي چند نکته اساسي درباره سند حديث مذکور قابل ذکر است:
1. اين حديث در منابع حديث شيعي نقل نشده است و در کتاب هاي علماي شيعه براي رد آمده است. (25)
2. اين حديث در منابع حديثي قرن اول و دوم هجري مثل الموطا ابن مالک نقل نشده است، بلکه از قرن سوم هجري در کتب اهل سنت پيدا شده است؛ قرني که حکومت بني العباس به اوج قدرت رسيده و درصدد حذف اهل بيت (ع) از صحنه هستند. از اين رو تلاش مي کنند امور حکومتي را از دين مردم جدا سازند و حکومت را امري دنيايي و در اختيار خود بدانند تا عالمان ديني و در راس آنها اهل بيت (ع) را منزوي گردانند.
3. اين حديث در قرن سوم در منابع اهل سنت مثل صحيح مسلم و مسند احمد نقل شده است، ولي عجيب اين است که دکتر سروش آن حديث را از ابن عربي در قرن هفتم نقل مي کند؛ درحالي که اولا، ابن عربي محدث و کتاب فصوص الحکم او منبع حديثي نيست.
ثانياً، شخصيت ابن عربي و توجه امام خميني رحمه الله به بعد عرفاني او به معناي تاييد همه مطالب و احاديث منقول در کتاب هاي او نيست.
آيا سزاوار است که ما احاديث جعلي را از شخصيت هاي غير محدث نقل کنيم و حتي جعلي بودن آن را بپذيريم،(26) ولي اصرار کنيم که براساس آنها خطاي علمي به پيامبر(ص) نسبت دهيم؟ آيا صرف نقل و پذيرش يک حديث توسط شخصيت هاي عرفاني باعث صحت حديث مي شود و بايد ما از آنها تقليد کنيم و مفاد آنها را باور کنيم يا نقد و بررسي بکنيم؟

ج. بررسي دلالت حديث
 

احاديث ياد شده داراي اشکالات متني متعدد است، ازجمله:
1. برخي احاديث مخالف قرآن هستند؛ چرا که در حديث جابر آمده است که پيامبر(ص) فرمود:« لا لقاح» او «ما اراي اللقاح بشيء» و اين مطلب با ظاهر آيه قرآن- که لقاح گياهان و ابرها را مطرح مي کند(27) و با دلالت التزامي آياتي که زوجيت گياهان و هم اشياء را مطرح مي کند -(28) مخالف است؛ چون لازمه زوجيت، لقاح است:
و با توجه به اين که سوره هاي حجر، يس و ذاريات مکي است، پيامبر(ص) قبل از ورود به مدينه از زوجيت موجودات و لقاح گياهان از طريق وحي اطلاع داشته است.
بنابراين براساس رواياتي که دستور مي دهد احاديث مخالف قرآن را رد کنيد،(29) اين احاديث تابير النخل مردود اعلام مي شود.
2. اين احاديث از نظر متن، مضطرب است؛ چون نقل ها يکسان نيست و در برخي آمده که پيامبر (ص) با قاطعيت فرمود«لالقاح» و در برخي آمده است که براساس ظن خود سخن گفت و مطالب ذيل احاديث در مورد امور دنيوي و ديني با همديگر ناسازگار است: (اعلم بامر دنياکم، فاذا امرتکم بشيء من دنياکم فانما انا بشر، ما انا بزارع و ...).
در برخي احاديث آمده است که اگر لقاح نفع دارد، انجام دهند و در برخي آمده است که نفعي و خيري ندارد.
3. اين احاديث با عصمت پيامبر(ص)( براساس برخي تقريرها که عصمت را شامل همه امورديني و دنيوي پيامبر مي داند)،(30) ناسازگار است؛ چون به طور صريح، سخن از خطاي پيامبر(ص) گفته شده است و دکتر سروش نوشته است که «چون درختان کم بار شدند، به اشتباه خود پي برد».(31) اين اشتباه به معناي آن است که پيامبر (ص) در امور علمي – که تاثيرات اقتصادي و اجتماعي دارد – خطا کرده باشد که اين مطلب با عصمت پيامبر(ص) در امور ديني ( نه شخصي) منافات دارد.
4. اين احاديث از بعد ديگر با قرآن و سنت ناسازگار است؛ چرا که از طرفي براساس آيات و روايات و سنت، پيامبر(ص) در امور دين و بسياري از امور دنيا مرجع مردم است و در امور حکومت، سياست، قضاوت، جنگ و ...دخالت مي کند که همگي امور دنيوي است؛ همان طور که آيات قرآن در مورد مسائل اقتصادي، سياسي، حقوقي، و ...مطالب و تکاليفي را بيان مي کند و در اين امور دنيوي دخالت مي کند و از طرف ديگر، لزوم اطاعت از پيامبر(ص) براساس آيات قرآن (32) مطلق است و شامل همه ابعاد مي شود. مسائل هدايتي در قرآن و احاديث شامل اموردنيوي واخروي مي شود و در اسلام، اين دو از هم تفکيک ناپذير است؛ ولي در احاديث فوق، امور ديني و دنيوي مردم جدا شده و پيامبر(ص) مرجع امور ديني معروف شده است و امور دنيوي را شأن مردم معرفي کرده است به خصوص آن که در برخي روايات تعبير «ان کان شيئا من امر دنياکم» آمده است که شامل همه جزئيات امور دنيوي مي شود؛ درحالي که بسياري از امور دنيوي مثل امور قضايي و امور اقتصادي و ...نمي تواند از احکام ديني و حکومت اسلامي جدا باشد و به صورت کلي به مردم واگذار شود.
5. اين احاديث با شان و شخصيت پيامبر (ص) سازگار نيست؛(33) چرا که يک شخصيت عادي نيز حاضر نمي شود که با گمانه زني امور کشاورزي مردم دخالت کند و آنها را گرفتار زيان مالي کند، چه رسد به پيامبر خدا. البته لازم است امور تخصصي به متخصصان واگذار شود،ولي هر گاه پيامبر و معصومان در امور دخالت کردند، از روي جهل و خطال آلود وارد نمي شوند؛ يعني مي توانند وارد نشوند، ولي اگر اظهار نظر کردند، سخنان حق وصحيح مي گويند، و گرنه اعتبار آنها مخدوش مي شود و اعتماد به گفتار آنها از بين مي رود.
6. تقسيم سخنان پيامبر(ص) به دو دسته ظني(شخصي) و الهي مشکلات جدي را در باب حجيت و اعتبار سنت پيامبر (ص) به وجود مي‌آورد؛ يعني نمي توان به احاديث صادره از پيامبر (ص) اعتماد کرد، مگر آن که آن حضرت مطلبي را مستقيم از خدا نقل کند؛ درحالي که اکثر احاديث پيامبر(ص) و سنت عملي ايشان از اين نظر ساکت است.
7. براساس برخي احاديث پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) از همه علوم و مسائل دنيوي(ما کان و ما يکون ما في السماء و ما في الارض)(34) اطلاع دارند، ولي براساس احاديث تابير النخل، با احاديث قلمرو علم پيامبر(ص) متعارض است.

نتيجه
 

حديث تابير النخل از سند سند و متن مخدوش است و احتمال جعل آن توسط حاکمان ستمگر براي جدا سازي دين و دنياي مردم وجود دارد. بنابراين، اين حديث نمي تواند مدعاي «خطاي علمي پيامبر(ص) را به اثبات برساند؛ علاوه برآن که پيامبر(ص) از طريق آيات قرآن – که در مکه نازل شده بود- از لقاح و زوجيت گياهان اطلاع داشت؛ همان طور که به طور طبيعي مي توانست از طريق عرف عرب آن زمان مطلع شود.
- احاديث ام المومنين عايشه (ادوار من حياتها)، سيد مرتضي عسکري، بي جا، التوحيد للنشر، اول، 1414ق.
- اضواء علي السنه المحمديه، محمود ابوريه، قم: نشر البطحاء، پنجم، بي تا.
- اضواء علي الصحيحين، محمدصادق نجمي، ترجمه: يحيي کمال بحراني، قم: موسسه معارف اسلامي، اول، 1419ق.
- الانتصار شريف مرتضي علم الهدي موسوي بغدادي، تحقيق و نشر: موسسه نشر اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، اول، 1415ق.
- بحار الانوار، محمدباقر مجلسي، تهران: المکتبه الاسلاميه، 1385ش.
- بصائر الدرجات الکبري في فضائل آل محمد(ص)، محمدبن حسن بن فروخ صفار، انتشارات کتابخانه آيه الله مرعشي نجفي، دوم، 1404ق.
- نامه بشر و بشير(پاسخ اول به آيه الله سبحاني)، عبدالکريم سروش، روزنامه کارگزاران، 19 و 1387/20/12ش.
- سنن ابن ماجه، ابوعبدالله محمدبن يزيد ابن ماجه قزويني، بيروت: دارالفکر، 1421ق.
- شيخ ا لمضيره ابوهريره، «اول روايه اتهم في الاسلام» ابن تيميه، محمود ابوريه، مصر: دارالمعارف، سوم، بي تا.
- صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، علاء الدين علي بن بلبان الفارسي(محمدبن حبان بن احمد)، تحقيق: شعيب الارنووط، بي جا، موسسه رسالت، سوم، 1414ق.
- الصحيح من سيره النبي الاعظم، سيد مرتضي عاملي.
- صحيح مسلم، مسلم بن حجاج نيشابوري، تحقيق: محمد سالم هاشم، بيروت: دارالکتب العلميه، دوم، 1994م.
- کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، خواجه نصيرالدين طوسي و علامه حلي، قم: دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين، 1407ق.
- مجمع الزوائد و منبع الفوائد، نورالدين علي بن ابي بکر الهيثمي، بيروت: دارالکتب العلميه، 1408ق.
- مسند الامام احمد بن حنبل، احمدبن حنبل، بيروت: داراحياء التراث العربي، سوم، 1994م.
- معالم المدرستين، سيد مرتضي عسکري، بيروت: موسسه نعمان 1410ق.
- المعجم الاوسط، ابوالقاسم سليمان بن احمد طبراني، تحقيق: ابراهيم الحسيني، بي جا، دارالحرمين، 1415ق.
- المعجم الکبير، ابوالقاسم سليمان بن احمد طبراني، تحقيق: حمدي عبدالمجيد السلفي، مکتبه ابن تيميه، دوم، بي تا.
- الوافي، محمد محسن فيض کاشاني، اصفهان: مکتب الامام اميرالمومنين علي(ع) العامه، هفده جلدي، 1365ش.
- وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، محمدبن الحسن حر عاملي، بيروت: داراحياء التراث العربي 1391ق.

پي نوشت ها:
 

عضو هیأت علمی جامعه المصطفی العالمیه.
1. سوره ذاريات، آيه 49.
2. سوره رعد، آيه 3؛ سوره يس، آيه 36.
3. سوره حجر، آيه 22.
4. نامه «بشر و بشير» دکتر عبدالکريم سروش، روزنامه کارگزاران، 19 و 1387/12/20ش.
5. نامه «طوطي و زنبور»: دکتر سروش، اردبيهشت 1387ش.
6. و نيز ر.ک: المتنخب من کتب ابن تيميه، ص 248؛ الخطط السياسيه في توحيد الامه الاسلاميه، ص 285؛ اضواء علي السنه المحمديه؛ ص43، 93؛ شيخ المضيره، ص251.
7. نامه «بشر و بشير»: همان.
8. مجمع الزوائد، ج1، ص178.
9. صحيح مسلم، کتاب الفضائل، باب وجوب الامتثال، ح4356، 4358.
10. مسند ابي يعلي، ج8، ص51.
11. همان، ج 7، ص500.
12. صحيح ابن حبان، باب ذکر البيان اذا امرتکم بشيء.
13. سنن ابن ماجه، کتاب الاحکام، باب تلقيح النخل، ح2462.
14. مسند احمد، باقي مسند الانصار، حديث سيده عائشه.
15. همان.
16. سنن ابن ماجه، ح2462، کتاب الاحکام باب تلقيح النخل.
17. صحيح مسلم، کتاب الفضائل، باب وجوب الامتثال.
18. مسند احمد، باقي مسند الانصار، حديث سيده عايشه.
19. سنن ابن ماجه، کتاب الاحکام باب تلقيح النخل، ح2461.
20. صحيح مسلم، کتاب الفضائل، باب وجوب الامتثال
21. مسند احمد، مسند العشره المبشره، ابي محمد طلحه.
22. صحيح مسلم، کتاب الفضائل، ح4357.
23. المعجم الکبير، ج4، ص379.
24. المعجم الاوسط، باب من اسمه احمد، ج3، ح1043.
25. ر.ک: البدعه، ص115. احاديث ام المومنين عايشه، ج2، ص221.دفاع عن الرسول ضد الفقهاء و المحدثين، ص257؛الف سوال و اشکال، ج2، ص258؛ اضواء علي الصحيحين، ص20، ص256؛ معالم المدرستين،ج1،ص41؛ الصحيح من سيره النبي الاعظم، ص169؛ الانتصار، ص 47؛ في ضلال التوحيد،ص158.
26. ر.ک:« نامه طوطي و زنبور» دکتر سروش، اردبيهشت 1387 که ايشان دراين نامه جعلي بودن حديث فوق را مي پذيرد و مي نويسد:«اما حديث لقاح گياهان و گرده افشاني درخت نخل، شايد به قول شما حديثي ضعيف يا مجعول باشد، باکي نيست، اين همه حديث معجول در شيعه و سني داريم. اين هم يکي. اما نکته در اين جا نيست. نکته اين است که مسلمانان و اکابر علم و عرفانشان، قرن ها با اين گونه احاديث زيسته اند و بدان ها باور داشته اند و آنها را مطلقاً منافي ايمان و نبوت ندانسته اند».
27. سوره حجر، آيه 22.
28. سوره رعد، آيه 3، يس، آيه 36، سوره ذاريات، آيه 49.
29. الوافي، ج1، ص285-290، ح13، وسائل الشيعه، باب 9 من ابواب صفات القاضي، ح21 و ...
30. ر.ک کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص349.
31. نامه «بشر و بشير»(پاسخ اول به آيت الله سبحاني)، دکتر عبدالکريم سروش،روزنامه کارگزاران،19 و 1387/12/20ش.
32. (اطيعوالله و اطيعوالرسول). (سوره نساء آيه 59)؛سوره انفال آيه 49؛ (ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا) (سوره حشر، آيه7).
33. ر.ک الصحيح من سيره النبي الاعظم، ص169.
34. ر.ک بصائر الدرجات ص47، بحارالانوار، ج 26، ص25.
 

منبع: نشریه علوم حدیث شماره 59