قاعده شناخت صحابه پيامبر با محوريت احاديث پيامبر(2)
قاعده شناخت صحابه پيامبر با محوريت احاديث پيامبر(2)
حب و بعض علي(ع)، ملاک شناخت صحابي پيامبر(ص)
(و ما ينطق عن الهوي* ان هو الا وحي يوحي)؛(2) زيرا رسول خدا از روي هوا و هوس حرفي نمي زند و همگي وحي الهي است. پس بايد ديد پيامبر چه فرموده و چه ملاک تشخيص و قاعده تمييزي را براي همه افراد، نه تنها صحابه، قرارداده است؛ مانند خط کشي که خط راست را با آن بتوان تشخيص داد و از هرگونه اعوجاج و کژي به دور ماند.
احاديث معتبر و متعددي از پيامبر اکرم(ص) نقل گرديده است که پيامبر حب و بغض علي، اطاعت کردن و سرپيچي از فرمان علي محبت و عداوت علي(ع) را ملاک شناسايي افراد، حتي مومن از منافق، قرارداده است که ما پاره اي از اين احاديث را – که بيش تر مهم ترين منابع اهل سنت گردآوري کرده ايم، در زير مي آوريم:
1. حديث مشهوري است که از پيامبر اکرم و صحابه نقل شده است که حب و بغض علي(ع) ملاک ايمان و نفاق و تشخيص مومن از منافق معرفي گرديده است، پيامبر اکرم فرمودند:
ياعلي لا يحبک الا مومن و لا يبغضک الا منافق.
و يا
لايجبک منافق بو لايبغضک مومن.
اين حديث در معتبرترين و مشهورترين کتب اهل سنت موجود است که به دليل اهميت آن مصادر شيعي وسني اين حديث را ذکر مي کنيم. (3)
از حضرت علي(ع) نيز اين حديث نقل شده است.(4)
ابن ابي الحديد درباره اين حديث پيامبر مي گويد:
اين سخن حقي است که ايمان و دشمن داشتن علي(ع) با جنگ جمع نمي شود؛ زيرا دشمن داشتن علي، گناه کبيره است. منافق هم کسي است که تظاهر به اسلام مي کند و در باطن کافر است و کافر نمي تواند به اعتقاد خود علي را دوست بدارد؛ زيرا مقصود از اين خبر، محبت ديني است و کسي که معتقد به اسلام نباشد، نمي تواند هيچ کس از اهل اسلام را به سبب مسلماني دوست بدارد تا چه رسد در مورد علي(ع) آن هم با توجه به جهاد او در راه دين. لذا اين سخني حق است و در کتاب هاي صحاح هم آمده است.(5)
همچنين اصحاب پيامبر نيز به اين مساله اذعان داشته اند: ازجمله ابوذر غفاري مي گويد:
ماکنا نعرف المنافقين الا بتکذبيهم الله و رسوله و التخلف عن الصلوت والبغض لعلي بن ابي طالب؛(6)
ما منافقان را جز از راه تکذيبشان به خدا و پيامبر و روي گرداندنشان از نماز و دشمنيشان با علي نمي شناختيم.
جناب ابوذر، در اين بيان شريف، چندين ملاک را براي شناسايي منافقين ذکر کرده اند؛ ازجمله بغض و عداوت نسبت به حضرت علي(ع).
اين مساله مهم از زبان برخي ديگر از بزرگان صحابه پيامبر، مانند ابوسعيد خدري،(7) عبدالله بن عباس،(8) جابربن عبدالله انصاري،(9) انس بن مالک،(10) و ام سلمه ،(11) نيز بيان شده است.
2. رواياتي از پيامبر اکرم(ص) نقل شده است که حضرت، حق را با علي و علي را با حق معرفي کرده و فرموده است که بين اين دو جدايي نيست تا اين با هم سر حوض بر پيامبر وارد شوند؛ مثلاً:
احمدبن موسي بن مردويه درکتاب المناقب از چند طريق از جمله به سند خود از محمد بن ابي بکر روايت کرده که گفت: عايشه براي من روايت کرد که رسول خدا(ص) فرمود:
الحق مع علي و علي مع الحق لن يفترقا حتي يردا علي الحوض؛(12)
حق با علي است وعلي هم پيوسته با حق است و اين دو از هم جدا نمي شوند تا نزد من بر حوض وارد شوند.
همان طور که ديديم، حق و باطل در کلام پيامبر معرفي شده اند و حتي اين حديث را عايشه نيز نقل کرده است. آيا باز هم مي توان گفت آن کسي که مقابل حضرت علي(ع) بوده و نسبت به حضرت دشمني و کينه ورزي نشان داده، اهل حق و داراي عدالت است و هرچند صحابي پيامبر(ص) باشد؟
3. در احاديث متعددي، با مضامين نزديک به هم، پيامبر در حق دوستان علي دعاي خير و درحق دشمنان علي(ع) نفرين نموده است و بي شک، دعاي پيامبر مستجاب است؛ از جمله در غدير خم فرمود:
اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله؛ (13)
خدا دوست بدار هرکسي علي را دوست دارد و دشمن بدار هرکسي او را دشمن بدارد!
4. پيامبر گرامي اسلام در احاديث متعددي، با مضامين نزديک به هم، محبت و ولايت علي(ع) را محبت و ولايت خودش و دشمني با علي را عداوت و دشمني با خودش معرفي کرده است: ازجمله:
من کنت مولاه فعلي مولاه؛ (14)
هرکس من مولاي اويم، پس علي مولاي اوست.
حتي اگر ما، مولا را دراين حديث به معناي سرپرستي و رهبري نگيريم و به همان معناي مورد نظر برخي اهل سنت، يعني «محبت» بسنده کنيم، همان نتيجه مذکور را خواهيم گرفت. خداوند متعال مي فرمايد:
«ان الذين يوذون الله و رسوله لعنهم الله في الدنيا و الاخره و اعد لهم عذابا مهينا»؛(15)
بي گمان، کساني که خدا و پيامبر او را آزار مي رسانند، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت کرده و برايشان عذابي خفت آور آماده ساخته است.
در روايات مختلفي هم نقل شده که آزار و اذيت به علي(ع)، آزار و اذيت به پيامبر(ص) است و طبق اين آيه شريفه اين افراد ملعون خدا در دنيا وآخرت و اهل عذاب خفت آور هستند؛ ازجمله روايتي است که از عمربن خطاب، که پيامبر فرمود:
من احبک يا علي! کان مع النبيين في درجتهم يوم القيامه و من مات يبغضک فلا يبالي مات يهوديا او نصرانيا.(16)
در اين حديث شريف – که خليفه دوم از پيامبر نقل کرده است – دوست داشتن علي(ع)، سبب هم درجه شدن با انبيا در روز قيامت ذکر شده است و در مقابل، کسي که حضرت را دشمن بدارد و بميرد؛ حتي اگر در دنيا مسلمان بوده، ولي در مرگش، يهودي يا نصراني از دنيا مي رود؛ يعني ملاک ايمان و مرگ مسلماني، دوستي علي(ع) است و حتي اگر ديگر آداب مسلماني رعايت شود، ولي علي را دشمن بدارد، مرگ مسلمان نخواهد داشت و برمذهبي غير از اسلام از دنيا مي رود.
4.در احاديث متعدد ديگر، پيامبر اکرم، اطاعت از علي را اطاعت از خودش و عصيان از علي را عصيان در مقابل خودش معرفي کرده است:
يا علي! انت وصي و امام امتي. من اطاعک اطاعني و من عصاک عصاني؛(17)
اي علي، تو وصي من و امام امت من هستي کسي. که تو را اطاعت کند مرا اطاعت کرده و کسي که تو را عصيان کند مرا عصيان کرده است.
عمران بن حصين نقل مي کند:
پيامبر، لشکري را فرستاد و علي(ع) فرمانده آنها بود. برخي صحابه از رفتار علي(ع) در تقسيم غنايم دلگير شدند و به هم گفتند که وقتي پيامبر را ملاقات کرديم، به او از اعمال و رفتار علي خبر مي دهيم. وقتي از سفر برگشتند به پيش پيامبر رفتند. يکي از آن اصحاب شاکي برخاست و گفت: يا رسول الله، آيا نمي نگري به علي بن ابي طالب که چنين و چنان کرد؟ حضرت از او روي برگرداند. نفر دوم و سوم و چهارم هرکدام بلند شدند و همان شکايت را تکرار کردند. باز پيامبر از هرکدام روي برگرداند و در آخر، درحالي که غضب از چهره اش فهميده مي شد روي به آنها کرد و گفت: از علي چه مي خواهيد؟ از علي چه مي خواهيد؟ از علي چه مي خواهيد؟ همانا علي از من است و من از علي و او ولي هر مومني بعد از من است.(18)
4. در دسته اي ديگر از احاديث پيامبر علي را مصداق کامل ايمان معرفي کرد، ازجمله جمهور راويان روايت کردند که زماني که علي(ع) به مبارزه با عمروبن عبدودالعامري، در غزوه خندق رفت و مسلمانان از جنگ با او ناتوان بودند پيامبر فرمود:
برز ايمان کله الي الشرک کله.(19)
حتي پيامبر، ايشان را امير نيکوکاران و قاتل فاجران معرفي فرمودند و وعده نصرت به ياري کنندگان و وعده خذلان به خذلان کنندگان علي(ع) دادند. نقل است که حضرت روز حديبيه، در حالي که دست علي را گرفته بود، فرمود:
هذا امير البرره و قاتل الفجره منصور من نصره و مخذول من خذله؛(20)
اين امير نيکوکاران است و قاتل فاجران است. ياري شده است کسي که علي را ياري کند و مخذول است کسي که علي را مورد خذلان قرار دهد.
حتي پيامبر، پيش بيني جنگ هاي اميرالمومنين و هدف از اين جنگها را نمودند و جنگ اميرالمومنين را براي اقامه حق و برپايي قرآن معرفي کردند. آيا باز هم مي توان کساني را که مقابل علي با حضرت جنگيدند و ولو صحابه باشند، پيرو قران و عادل دانست؟ ازجمله اين احاديث، روايتي است که از ابو سعيد خدري نقل شده که مي گويد:
ما نشسته بوديم و منتظر تشريف فرمايي پيامبر(ص) ،حضرت وارد شد، درحالي که بند کفشش پاره شده بود .آن را به علي داد و سپس فرمود: همانا از شما کسي است که برتاويل قرآن مي جنگد؛ همان طور که من بر تنزيل آن مي جنگيدم. ابوبکر پرسيد: يا رسول الله(ص) آيا من آن فرد هستم؟ فرمودند: نه. عمر هم پرسيد: يا رسول الله، آن فرد من هستم؟ پيامبر فرمود: نه. او آن کسي است که کفش نزد اوست.(21)
در صحاح سته است که پيامبر به عمار فرمود:
در امت من اختلاف رخ داد و شمشيرها بين آنها. بعضي، برخي ديگر را مي کشند. اي عمار تو را گروه ستمکار مي کشند؛ درحالي که تو با حقي و حق با توست. سپس فرمود:
ان عليا ان يدنيک من ردي و لن يخرجک من هدي يا عمار! من تقلد سيفا اعان به عليا علي عدوه قلده اله يوم القيامه و شاحين من نور و من تقلد سيفا اعان به عدوه قلده الله و شا حين من نار فاذا رايت ذلک فعليک بهذا الذي عن يميني – يعني عليا، و ان سلک الناس کلهم و اديا و سلک علي واديا فاسلک واديا سلکه علي و ضل الناس طرا – يا عماران عليا لايزال علي هدي و يا عمار ان طاعه علي من طاعتي و طاعتي من طاعه الله تعالي.(22)
همان طور که ملاحظه نموديد، پيامبر اکرم(ص) در اين حديث شريف، توصيه هايي بس مهم و نکاتي قابل توجه را به عمار متذکر مي شوند؛ ازجمله:
1. وقوع اختلاف و درگيري و جنگ با شمشير در امت بعد از وفات پيامبر، که حتي منجر به کشته شدن برخي به دست برخي دگر مي شود.
2. کشته شدن عمار به دست گروه ستمکاران درحالي که عمار و حق با يکديگرند و همه مي دانند و در مدارک و اسناد تاريخي سني و شيعه هم ثبت است که عمار به دست معاويه و سپاهانش درجنگ صفين کشته شد؛ درحالي که تا آخرين لحظه زندگي، از علي و مکتب و مرام علي دست نکشيد و در همه حال مدافع حريم امامت و ولايت حضرت بود و توجه به مطالب بعدي حديث مشخص مي شود که مراد از حق، بدون ذره اي شک و ترديد، وجود مقدس اميرالمومنين علي(ع) است.
3. همراه با علي بودن، يعني همواره در هدايت به سربردن و جداي از علي، يعني همواره در ضلالت و گمراهي به سربردن.
4. مدح کساني که علي را ياري کنند و مقام آنها تا روز قيامت و مذمت کساني که با علي دشمني ورزند و شقاوت آنها تا روز قيامت.
5. حتي اگر همه مردم به راهي رفتند و علي به يک راه ديگر، همان راه علي را بپيمايد و مردم را رها کند؛ يعني علي در مقابل همه. علي يک طرف و ديگران يک طرف حتي اگر علي هم تنها بماند، باز هم حق با اوست نه ديگران.
6. تاکيد مکرر براين که علي هرگز از هدايت جدايي نمي پذيرد.
7. توصيه به اين که اطاعت از علي اطاعت از پيامبر و درنهايت، اطاعت از خداي متعال است.
8. در برخي روايات پيامبر اکرم، مطلبي را نسبت به حضرت علي(ع) فرمودند و مقامي را براي ايشان قايل شدند که براي هيچ کس قايل نشدند و آن را در دنيا و آخرت پابرجا دانستند يعني مقام اخوت.
اين مواخت بين پيامبر و علي(ع) در دنيا و آخرت نشان از يک سويي، يک راهي، و يک هدفي آن دو بزرگوار مي کند بدون ذره اي اختلاف و تفاوت. پس پيروان علي(ع) دوستان علي، حمايت کنندگان علي همان پيروان، دوستان و حاميان پيامبرند.ازجمله روايت از ابن عمر است که پيامبر(ص) بين اصحابش پيمان اخوت بست. علي(ع) گفت: اي رسول الله، بين اصحاب پيمان اخوت بستي و بين من و کسي پيمان اخوت نبستي. حضرت پيامبر فرمودند:
تو برادر من در دنيا و آخرت هستي.(23)
9. در برخي روايات، پيامبر حضرت علي(ع) را به صراحت فاروق امت و جداکننده حق از باطل تا روز قيامت معرفي کردند؛ ازجمله: از ابوذر و سلمان است که گفتند: پيامبر(ص) دست علي(ع) را بالا برد و چنين فرمود:
ان هذا اول من آمن ربي و هذا اول من يصافحني يوم القيامه و هذا الصديق الاکبر و هذا فاروق هذه الامه يفرق بين الحق و الباطل و هذا يعسوب المومنين.(24)
10. در دسته اي ديگر از روايات، پيامبر، ايشان را به عنوان حل کننده اختلافات امت بعد از خودش معرفي کرده و همگان را به تمسک به علي(ع) سفارش کرده است از جمله خطاب به علي(ع) فرمود:
انت تبين لهم ما اختلفوا فيه بعدي؛(25)
تو براي آنها تبيين مي کني آنچه را که بعد از من در آن اختلاف دارند.
و خطاب به امت فرمودند:
ستکون بعدي فتنه اذا کان ذلک فالزموا علي بن ابي طالب؛(26)
بعد از من فتنه خواهد بود. پس در آن هنگام، ملازم با علي بن ابي طالب باشيد.
البته پيامبر پيش بيني کرده بودند که برخي در هنگام اختلاف امت بعد از خودش ملازم علي نيستند و او را تکذيب مي کنند و آنها را جزء هلاک شدگان معرفي فرمودند:
يهتک فيک رجلان: محب مفرط و کذاک مفتر، تفرق فيک امتي کما افترقت بني اسرائيل في عيسي(ع).(27)
پيامبر، در اين حديث شريف دو گروه را از هلاک شدگان معرفي کردند: يکي کساني که در دوستي علي افراط ورزند، مانند غاليان و ديگر کساني که حضرت را تکذيب کنند.
و حتي پيامبر احوال روز قيامت محبين و تصديق کنندگان و دشمنان و تکذيب کنندگان حضرت را برشمرده و حتي فرموده که مرگ دوستانت همراه با آرامش و امنيت است و مرگ دشمنان علي(ع) مرگ جاهليت و بر ديني غير اسلام است؛ هرچند درحيات دنيا ظاهرا مسلمان بوده اند:
...فمن احبک في حياه مني فقد قضي نحبه و من احبک في حياه منک بعدي ختم الله له بالامن و الايمان، و من احبک بعدي و لم يرک ختم الله له بالا من و الايمان و امنه يوم الفزع، و من مات و هو يبغضک يا علي! مات ميته جاهليه.(28)
11. در دسته اي ديگر از روايات پيامبر خطاب به برخي اصحابش ازجنگ عده اي به ناحق با علي(ع) خبر مي دهد و همگان را به ياري حضرت توصيه مي کند؛ ازجمله:
يا ابا رافع! سيکون بعدي قوم يقاتلون عليا حق علي الله تعالي جهادهم، فمن لم يستطع جهاد هم بيده فبلسانه، فمن لم يستطع بلسانه فبقلبه ليس وراء ذلک شيء.(29)
و حتي پيامبر، همراهي خودش را با علي(ع) به گروه مسلمانان توصيه فرموده و گوشزد نمودند تا حجت برآنان و همه تمام شود؛ ازجمله نقل از ابوبکر است که پيامبر را ديدم که در خيمه اي نشسته بود و در خيمه علي و فاطمه و حسن و حسين بودند. رسول خدا(ص) فرمود:
يا معشر المسلمين! اني سلم لمن سالم اهل هذه الخيمه و حرب لمن حاربهم وولي لمن والاهم و عدو لمن عاداهم لايحبهم الا سعيد الجد، طيب المولد و لايبغضهم الا شقي الجدردي الولاده.(30)
پيامبر، در اين حديث شريف، صلح و جنگ خويش را در گرو صلح و جنگ اهل بيت ازجمله علي(ع) معرفي مي کند و خطابش به همه مسلمين است و هيچ کس را دراين خطاب عام، استثنا نکرده است و حتي دوست داشتن آنها را دليل برسعادت و پاکي جسم و روح و دشمن داشتن آنها را دليل بر شقاوت و ناپاکي جسم و روح معرفي مي کند.
12. در برخي روايات پيامبر(ص) علي(ع) را حجت بر امتش تا روز قيامت معرفي مي کند و کسي را از اين امت استثنا نکرده است و اين حجت را تا روز قيامت برقرار دانسته است ازجمله انس بن مالک گويد:
نزد پيامبر(ص) بودم، علي را مقابلش ديدم؛ پس فرمود:« انا و هذا حجه علي امتي يوم القيامه؛(31) من و اين علي(ع)، حجت بر امتم هستيم تا روز قيامت.»
و حتي پيامبر شک و ترديد در علي(ع) را فقط از آن کافران مي داند. عطا گويد از عايشه درباره علي(ع) سوال کردم عايشه گفت: «او بهترين انسان هاست که در او شک نمي کند، مگر کافر.»(32)
و همچنين پيامبر فرمود:
علي خير البشر فکن امتري فقد کفر.(33)
و در پاره اي روايات، اين مقام حضرت را بهتر شرح مي دهد که چرا علي(ع) خط مميز کفر و ايمان است. بنابر فرمايشات پيامبر(ص) او رايت هدايت و مناره ايمان و امام اولياست و در قيامت با پيامبر است و بر سر حوض حضور دارد و صاحب لواي پيامبر و همراه او بر کليدهاي خزاين بهشت پروردگار حضور دارد.(34)
- الاستيعاب في معرفه الاصحاب، ابن عمر قرطبي، بيروت: دارالکتب العلميه، اول، 1415ق.
- اسدالغابه في معرف الصحابه، عزالدين علي بن اثير، بيروت: دار احياء التراث العربي.
- الاصابه في تمييز الصحابه، ابن حجر عسقلاني، بيروت: دارالکتب العلميه.
- البدايه والنهايه، ابن کثير دمشقي، بيروت: دار احياء التراث العربي، 1413ق.
- تاج العروس من جواهر القاموس، مرتضي زبيدي، تحقيق: علي شهيري، بيروت: درالفکر، 1414ق.
- تاريخ بغداد، خطيب بغدادي، تحقيق: مصطفي عبدالقادر عطا، بيروت: دارالکتب العلميه، اول، 1417ق.
- تاريخ طبري، محمدبن جرير طبري، ترجمه: ابوالقاسم پاينده، تهران: انتشارات اساطير، پنجم، 1375ش.
- تدريب الراوي في شرح تقريب النواري، جلال الدين عبدالرحمن بن ابوبکر سيوطي، تحقيق: عبدالوهاب عبدالطيف، بيروت: دارالکتب العلميه، سوم، 1409.
- ترتيب کتاب العين، خليل احمد فراهيدي، تحقيق: دکترمهدي فخرومي، دکتر ابراهيم سامري، قم: انتشارات سوره، اول، 1414ق.
- جامع الاصول من احاديث الرسول، عزالدين علي بن اثير، تحقيق: محمد حامي الفقي، بيروت: داراحياء التراث العربي، چهارم، 1404ق.
- جمل من انساب الاشراف، بلاذري، تحقيق: دکتر سهيل زکات، دکتر رياض زرکلي، بيروت: دارالفکر، اول، 1417ق.
- خصائص اميرالمومنين علي بن ابي طالب(ع)، ابي عبدالرحمن نسائي، ترجمه: سيد نصرالله آيتي مقدم، دارالثقلين، اول، 1420ق.
- دلائل الصدق، محمدحسن مظفر، ترجمه: محمد سپري، انتشارات اميرکبير، دوم، 1374ش.
- سنن ابن ماجه، ابن ماجه، بيروت: درالکتب العلميه.
- سنن، ابوعيسي ترمذي، تحقيق: احمد محمدشاکر، بيروت: درالکتب العلميه.
- سنن، ابي عبدالرحمن نسائي، بيروت: درالکتب العلميه.
- صحابه از ديدگاه نهج البلاغه، داوود الهامي، قم: موسسه انتشارات هجرت، اول، 1374ش.
- صحيح مسلم، مسلم بن الحجاج قشيري النيشابوري، بيروت: دار احياء التراث العربي.
- صحيفه سجاديه، ترجمه: عبدالمحمد آيتي، انتشارات سروش، اول، 1372ش.
- علم الحديث و درايه الحديث، کاظم مديرشانه چي، دفتر انتشارات اسلامي، سيزدهم، 1377ش.
- الغدير، عبدالحسين اميني نجفي، ترجمه:محمدتقي واحدي، مرکز چاپ و نشر بنياد بعثت، ششم، 1376ش.
- الفصل في الملل و الاهواد و النحل، ابن حزم، تحقيق: دکتر محمدابراهيم نصر، عبدالرحمان عيهره، بيروت: دارالجبل.
- الکشاف الموضوعي لاحاديث صحيح البخاري، محي الدين عطيه، رياض: الدار العالميه الکتاب الاسلامي، دوم، 1413ق.
- الکفايه في علم الروايه، خطيب بغدادي، بيروت: دارالکتب العلميه، 1409ق.
- لسان العرب، ابن منظور، بيروت، داراحياء التراث العربي، اول، 1408ق.
- لغت نامه، علي اکبر دهخدا، تهران، 1330ش.
- مجمع الزوائد و منبع الفوائد، نورالدين علي بن اکبر هيثمي، تحقيق: عبدالله محمدالدرويش، بيروت: دارالفکر.
- مسند ابن حنبل، احمدبن حنبل، بيروت: دارصادر.
- المصباح المنبر، احمدبن محمد فيومي، قم: دارالهجره، دوم، 1414ق.
- معجم مقاييس اللغه، ابن فارس، تحقيق: عبدالسلام محمدهارون، تهران: دارالکتب العلميه.
- معرفه علوم الحديث، حاکم نيشابوري،بيروت: دارالکتب العلميه، دوم، 1397ق.
- مقام الامام اميرالمومنين علي بن ابي طالب(ع) عندالخفاء و اولادهم والصحابه الکرام، نجف: مطبعه الاداب، چهارم.
- نظريه عداله الصحابه و المرجعيه السياسيه في الاسلام احمدحسين يعقوب.
- النهايه في غريب الحديث والاثر، عزالدين علي بن اثير،قم: موسسه مطبوعاتي اسماعيليان، چهارم، 1367ش.
- ويژگي ها و ديدگاه هاي دو مکتب در اسلام، سيد مرتضي عسکري، ترجمه: عطاء محمد سردارنيا، اول 1373ش.
پي نوشت ها:
1. سوره نساء، آيه 59.
2. سوره نجم، آيه 3 و 4.
3. مصادر سني حديث:
مسند ابن حنبل، ج1، ص95 و 128؛ سنسن الترمذي، ج5، ص306؛ مجمع الزوائد، ج9، ص 133؛ فتح الباري، ج1، ص 60 و ج7، ص57؛ تحفه الاحوزي، ج1، ص274؛ مسند حميدي، ج1، ص 31؛ السنن الکبري، ج5، ص 137 و ج6، ص534؛ خصائص اميرالمونين، ص105 مسند ابي بعلي، ج1، ص251؛ المجمع الاوسط، ج2، ص337و ج5، ص87معرفه علوم الحديث، ص180؛ الفوائد المنتقاه، ص38. شرح نهج البلاغه (ابن الي الحديد)، ج 4، ص63و ج13، ص251و ج18،ص173وج18، ص275وج2،ص221؛ کنزالعمال، ج11، ص598و622و ج13، ص178؛کشف الخطاء، ج2،ص382؛ فتح الملک العلي،ص113؛ ارغام المتبدع الغبي، ص22و59؛ قاموس شتائم، ص199؛ دفع شبه التشبيه لابن الجوزي، ص241؛ اضواء علي السنه المحمديه، ص217؛ رفع المناره، ص152و154؛ شواهد التنزيل، ج1،ص477، البدايه و النهايه، ج7، ص391، واقعه صفين، ص334؛ بشاره المصطفي، ص35، 111، 127، 153، 172، 202، 235، 241، 420؛ الشفاء بتعريف حقوق المصطفي، ج2، ص48؛ اعلام باعلام الهري، ج1، ص318و386؛ المناقب (خوارزمي)، ص326؛ کشف الغمه، ج1، ص267؛ الايمان، ص453، 455، 456، 616؛ العدد القويه، ص248؛ کشف اليقين، ص482، جواهر المطالب في مناقب الامام علي(ع)، ج1، ص209و 243و ج2، ص52و ص 63و 247؛ سبل الهدي و الرشاد، ج11، ص295و 445؛ تأويل الآيات، ج1، ص402؛ يناييع الموده لذوي القربي، ج1، ص54و 156و 373و ج2، ص260؛ النصائح الکافيه، ص94؛ لمحات صافي، ص 135و 195و 301؛ مجموعه الرسائل الفريقين، ص48؛ موده اهل البيت(ع)، ص 66؛ حقوق آل البيت(ع)، ص58؛ تنبيه الغافلين، ص22؛ نظرات في الکتب الخالده، ص123.
مصادر شيعي حديث:
علل الشرايع، ج1، ص 145؛ (صدوق)، ص558و 577؛ مالي (صدوق)، ص197؛ معاني الاخبار، ص60؛ وسائل الشيعه، ج2،ص319و ج2، ص569؛ مستدرک الوسائل،ج1،ص91؛ الغارات، ص520و ص946؛ مناقب اميرالمومنين(کوفي)، ص479، 481، 482، 530؛ المسترشد، ص 358و ص457؛ شرح الاخبار، ج1، ص152، 436، 444و ج2، ص 351؛ الارشاد، ج1، ص470؛ الامالي(شيخ مفيد)،ص 308؛ کنزالفوائد، ص225-265؛ الامالي طوسي، ص78، 206، 258؛ الثاقب في المناقب، ص123؛ الرابعون حديثاً ابن بابويه، ص43، 88؛ مناقب آل ابي طالب، ج1، ص247و ج2، ص50؛ عوامل الآلي، ج2، ص102و ج4، ص85؛ المختصر، ص43؛ کتاب الربعين، ص460و 469، 595؛ الفضول المهمه في اصول الائمه، ج3، ص291؛ حليه الابرار، ج2، ص189و 191؛ مدينه المعاجز، ج2، ص471؛ بحارالانوار، ج27، ص82، 230و ج28، ص51و ج 26،ص644و ج30، ص654و ج31، ص322-441و ج35، ص46و 38، ص189و ج39، ص251، 252، 255، 256، 262، 266، 280، 283، 284، 287، 293، 297، 301، 303و ج41، ص14-13و ج42، ص102و ج44، ص149و ج78، ص104و ج108، ص384، ص384؛ مناقب اهل البيت(ع)، ص164؛ خلاصه عبقاب الانوار، ج 7، ص 179؛ النص و الاجتهاد، ص 481؛ المراجعات، ص117و ص383؛ سبيل النجاه في تتمه المراجعات، ص79و ص 272؛ السقيفه، ص63؛ الغدير، ج3، ص184-186-299و ج10، ص278؛ مستدرک سفينه الجار، ج7، ص 255؛ الامام علي(ع)، ص 108و 156و 517و 727؛ افحام الاعداد و الخصوم، ص30؛ دراسات في الحديث و المحدثين، ص 296؛ معالم المدرستين، ج2، ص364؛ مکاتب الرسول، ج1، ص566؛ مواقف الشيعه، ج1، ص55؛ ميزان الحکمه، ج1، ص136؛ خصائص الواحي المبين، ص146؛ تفسير نورالثقلين، ج4، ص95و ج5، ص600؛ تفسير الميزان، ج5، ص17.
4. صحيح مسلم، ج1، ص 16؛ صحيح الترمذي، ج12، ص 177؛ سنن النسائي، ج2، ص271؛ خصائص النسائي، ص38، مسند ابن حنبل ، ج1، ص84 و 95 و 128؛ تاريخ بغداد، ج 2، ص 255و ج8، ص 417 و ج16، ص426؛ تاريخ ابن کثير، ج7، ص354؛ اسدالغابه، ج4، ص29؛ الاستيعاب، ج2، ص 461؛ کنزالعمال، ج15، ص105.
5. شرح ابن ابي الحديد، ج7، ص201.
6. مستدرک الصحيحين، ج3، ص129؛ کنزالعمال، ج15، ص 91.
7. سنن الترمذي، ج5 ص590، حليه الاوليا، ج6، ص 284، اسد الغابه، ج4، ص 33، انساب الاشراف، ج2، ص350.
8. تاريخ بغداد، ج3، ص153.
9. الاستيعاب، ج2، ص 464؛ رياض النضره، ج 2، ص 284، تاريخ ذهبي، ج2، ص 198، مجمع الزوائد، ج9، ص 133.
10. کنزالعمال، ج7، ص140.
11. سنن الترمذي، ج13، ص168، مسند ابن حنبل، ج6، ص 292، الاستيعاب، ج2، ص460، تاريخ ابن کثير، ج7، ص 354؛ کنزالعمال ، ج6، ص292.
12. تاريخ ابن عساکر، ج3، ص 117؛ دلائل الصدق، ج2، ص273.
13. ترجمه خصائص نسايي، ص85، سنن ابن ماجه، ج1، ح116، مجمع الزوائد، ج9، ص128،138، که 32 حديث را به همين مضمون آورده است؛ اسد الغابه، ج 4، ص28، مسند ابن حنبل ، ج1، ص330،152،119،118،88،84 و ج4، 368،370،372 و ج5ص 307،347،350،358 و 361 تاريخ بغداد، ج7، ص377؛ مستدرک الصحيحين، ج2، ص129، ج3، ص9؛ تاريخ بغداد، ج8، ص290، و ج12، ص343.
14. اسدالغابه، ج3، ص 274، ج4، ص 28، الاصابه، ج 2، ص382، بحارالانوار، ج37، الغدير، ص17 و 53 و 155؛ مجمع الزوائد، ج9، ص128،138، که 32 حديث را در اين باره آورده است؛ سنن ابن ماجه، ج1، ح116، سنن الترمذي، ج5، ص591.
15. سوره احزاب، آيه 57.
16. کنزالعمال، ج6، ص154؛ مقام الاميرالمومنين، ص 39.
17. الامالي صدوق، ص62؛ بشاره المصطفي، ص147؛ بحارالانوار، ج38، ص90.
18. مجمع الزوائد، ج9، ص185.
19. دلائل الصدق، ج2، ص401.
20. تاريخ بغداد، ج2، ص337؛ تاريخ دمشق، ج42، ص383؛ المناقب ابن مغازي، ص84.
21. ترجمه خصائص نسايي، ص 114، دلائل الدصق، ج2، ص429؛ کنزالعمال، ح 36351-36373؛ مسند ابن حنبل، ج3، ص82؛ مجمع الزوائد، ج5، ص186، و ج9، ص 133.
22. دلائل الصدق، ص467.
23. اسدالغابه، ج4، ص28؛ انساب الاشراف، ج1، ص318، سنن الترمذي، ج5، ص295، البدايه والنهايه، ج3، ص 277.
24. مجمع الزوائد، ج9، ص124 .
25. تاريخ دمشق، ج42، ص386؛ حليه الاوليا، ج1، ص63؛ المناقب خوارزمي، ص85، تفسير العياشي، ج2، ص262، کشف الغمه، ج1، ص114؛ المناقب کوفي، ج1، ص391.
26. الاستيعاب، ج2، ص657؛ اسدالغابه، ج5، ص287؛ الاصابه، ج 4، بشاره المصطفي، ص152؛ امناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص91.
27. مسند ابن حنبل، ج 1، ص153 و 158 و 160؛ سنن الترمذي، ح 3504؛ مجمع الزوائد، ج10، ص129؛ کنزالعمال، ح2084-3959-3473-4979-4994.
28. کنزالعمال، ج6، ص155؛ حليه الاوليا، ج1، ص 86، الکوکب الدري، ص111: مجمع الزوائد، ج9، ص161.
29. مجمع الزوائد، ج9، ص182.
30. المناقب خوارزمي، ص206؛ مقام الامام اميرالمومنين، ص11.
31. الآلي المصنوعه، ج1، ص 189؛ تنزيه الشريعه، ج1، ص360؛ کنزالعمال، ح33013؛ تاريخ بغداد، ج2، ص86.
32. يناييع الموده، ص 246؛ کنز العمال ج، ص159.
33. الآلي المصنوه، ج1، 170؛ تاريخ بغداد، ج7، ص433؛ الموضوعات، ج1، ص349،348.
34. تاريخ البغداد، ج14، ص102؛ حليله الاولياء، ج1، ص 66.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}