غالیان و اندیشه تحریف قرآن(2)
غالیان و اندیشه تحریف قرآن(2)
حضور غاليان در اسناد روايات تحريف
براي اين منظور، فهرست آماري خود را به کتب رجالي شيعه عرضه کرديم. به عبارت ديگر، تک تک راويان مربوط را با مراجعه به علم رجال، از حيث غلو و عدم غلو يا ارتفاع و عدم ارتفاع و تعابير مشابه مورد ارزيابي قرارداديم. نتيجه اين ارزيابي، يک فهرست سيزده نفره از راوياني شد که درضمن شرح حال آنها مي توان اثراتي را از غلو يافت.
ممکن است اين اشکال پيش آيد که چرا در اين آمارگيري از نظريات رجاليان متاخر مثل آيه الله خويي استفاده نشده است. در پاسخ، بايد گفت که در جرح و تعديل هاي راويان بايد به اين مساله توجه اساسي نمود که اين جرح و تعديل هاي به چه منظور صورت مي گيرد؛ چرا که چه بسا يک راوي، ممکن است نسبت به رواياتي که در حوزه خاصي باشند، جرحي نداشته باشد، در عين آن که در ساير حوزه ها مجروح باشد.
صاحب معجم رجال الحديث به عنوان يک مجتهد رجالي، گرچه در مقام ارائه يک نظر جامع نسبت به يکايک راويان است، اما شايد بتوان گف که سمت و سوي جهت گيري هاي اين معجم رجالي، بيشتر رنگ و بوي فقهي دارد؛ به اين معنا که جرح و تعديل هاي مطرح شده در آن، بيش تر با عنايت به نتايج فقهي آن صورت گرفته است و لذا نمي تواند در بحث ما -که مربوط به حوزه خاصي است- کارگشا باشد.
گروه غلات، علاوه بر آن که تعريف مشخصي ندارند و از ديرباز بر سر مفهوم و مصاديق آن اختلافات جدي وجود داشته است- چنان که اشاره شد-، انگيزه هاي خاصي نيز داشته اند که آنها را به مقوله روايات تحريف سوق داده است و اثبات اين که اين انگيزه ها منفي بوده اند يا مثبت، مساله اي است که فقط و فقط در ارتباط با نقل روايات تحريف به وسيله آنها معنا و مفهوم پيدا مي کند؛ نه مثلا روايات فقهي که آنها نقل کرده اند.
از اين ديدگاه، صرف اتهام غلو در مورد يک راوي، کافي است که وي را در نمونه هاي آماري ما وارد کند؛ حتي اگر اين راوي «محمدبن سنان» باشد و صاحب معجم رجال الحديث از وي دفاع کرده باشد.
در فضايي که علت غالب در نقل اين گونه روايات، حب مفرط است – که جهل و ناآگاهي مخاطبان اين روايات نيز به آن ضميمه مي شود- نمي توان از جرح و تعديل مصطلح (با رويکرد فقهي آن) سخن گفت؛ بلکه چه بسا انگيزه مذکور، از اين حيث نقطه مثبتي باشد و درکنار تقيد و تعبد صرف و شديد راوي غالي به ظواهر ديني سرانجام را به تعديل راوي بکشاند؛ اما از لحاظ قبول و يا رد رواياتي چون روايات تحريف، نقطه اي منفي باشد و موجب ضعف راوي گردد.
بايد به اين مساله توجه داشت که ارزيابي سند روايات بايد در بسته زماني و مکاني خاص خود صورت گيرد. براين اساس، سنجش اسناد رواياتي که در ضمن مکتوبات حديثي يک مولف خاص هستند، با در نظرگرفتن آراي رجالي ديگران ، کار منطقي و صحيحي به نظر نمي رسد. در اينجا، ابتدا اسامي اين افراد را به صورت فهرست وار مي آوريم و آن گاه احوال يکايک آنها را به تفصيل، از نظر توثيق و جرح هاي رجالي، شرح مي دهيم.
فهرست اسامی راویان غالی یا متهم به غلو، ذکر شده در اسناد روایات تحریف
ردیف |
نام راوی |
نفر سند |
1 |
احمد بن محمد بن سیار |
375 |
2 |
محمد بن علی صیرفی |
72 |
3 |
محمد بن فضیل |
47 |
4 |
محمدبن سنان |
29 |
5 |
محمد بن سلیمان |
20 |
6 |
سهیل بن زیاد |
19 |
7 |
معلی بن محمد |
19 |
8 |
سلیمان بن عبدالله |
14 |
9 |
یونس بن ظبیان |
14 |
10 |
محمد بن جمهور |
11 |
11 |
منخل بن جمیل |
10 |
12 |
جعفر بن محمد بن مالک |
8 |
13 |
محمد بن اسلم |
7 |
|
جمع |
613 |
1. احمدبن محمد بن سيار
«احمدبن محمدبن سيار»، ابوعبدالله، مشهور به سياري، از منشيان دربار طاهريان(1) و معاصر با امام حسن عسکري(ع) است.(2)
کشي، در ترجمه او عباراتي را مي آورد که در ارتباط با غلو سياري قابل ملاحظه است؛ او مي نويسد: امام جواد(ع) در پاسخ به کسي که در مورد سياري از حضرت سوال کرده بود، فرمودند:
انه ليس في المکان الذي ادعاه لنفسه، و لاتدفعوا اليه شيئا؛(3)
او در رتبه و جايگاهي که براي خودش ادعا مي کند، قرار ندارد و چيزي به او ندهيد.
اين عبارت، گوياي دروغ گوبودن سياري در مورد ادعاهايش است.
عبارات نجاشي در الرجال و شيخ طوسي در الفهرست، اين گونه سياري را توصيف مي کند:
ضعيف الحديث، فاسد المذهب، مجفوالروايه، کثيرالمراسيل؛
در نقل روايت، ضعيف و مذهبش فاسد است. درشت روايت است و روايات مرسل او فراوان است.
اين دو، در ادامه توضيحاتي مي آورند که گوياي وجود غلو در سياري است:
من کتبه ثواب القرآن، الطب، القرائات، النوادر...اخبرنا...الابما کان فيه من غلو و تخليط؛(4)
ازجمله کتابهاي او کتاب ثواب القرآن، طب، قرائات، نوادر...است و رواياتي از او که مشتمل بر غلو و تخليط نيست، براي ما روايت شده است.
شيخ صدوق هم بعد از نام بردن کتاب النوادر او مي گويد:
استثني منه ما رواه السياري و لااعمل به ولاافتي لضعفه؛(5)
روايات نقل شده توسط سياري را از کتاب النوادر استثنا مي کنم و به خاطر ضعف راوي، به اين روايات عمل نکرده و بر طبق آنها فتوا نمي دهم.
و بالاخره ابن غضايري درباره اش نوشته است:
ضعيف، متهالک، غال! محرف و استثني شيوخ القميين روايته من کتاب النوادر؛
او مردي ضعيف، منحرف، غالي و تحريف گر است و مشايخ قم، روايات او را از کتاب النوادر استثني کرده اند.
ملاحظه مي شود که ابن غضايري نيز وي را غالي مي داند؛ چنان که وي را معتقد به تناسخ نيز مي شمارد.(6)
کتاب القرائات
از ابوعبدالله احمدبن محمد بن سيار سياري(ق3)
روايات مسندي را از طريق اهل بيت(ع) در کيفيت قراءت بعضي ازآيات، به ترتيب سوره ها از سوره فاتحه تا سوره ناس گردآورده است. روايات اين کتاب جنبه تفسيري نيز دارد، ولي بيشتر دانشمندان علم حديث بر سياري اعتماد ننموده و گفته هاي او را درست نمي دانند.
آغاز: «ابوعبدالله احمدبن محمدالسياري قال حدثنا البرقي و غيره عن ابن ابي عمير و صفوان بن يحيي...قال القرآن واحد نزل من عند واحد».
انجام: عن ابي عبدالله(ع) من شر الوسواس الخناس هو مايوسوس بالشياطين من الجنه و الناس و قال زفر من الجن من الناس».(8)
بررسي روايات کتاب سياري، نشان مي دهدکه وي از نگاشته هاي تدوين شده قبل از خود در اين مساله استفاده کرده است. کتاب التبديل و التعبير نوشته محمدبن خالد برقي از منابع مهم سياري بوده است. (9) همچنين، سياري از کتاب هاي تفسير نوشته شده توسط علي بن ابي حمزه بطائني، حمادبن عيسي و حسن بن محبوب سود جسته است.(10) سياري، همچنين از طريق علي بن اسباط، که خود او نيز داراي کتابي در تفسير بوده – از علي بن ابي حمزه بطائني نقل روايت نموده است. کشي به نقل از عياشي نقل کرده است که او از علي بن حسن بن فضال(م بعد از 260ق) در مورد وثاقت حسن بن علي بن ابي حمزه بطائني سوال نموده بود. ابن فضال به عياشي گفته بود که بطائني، فردي دروغگو و ملعون است. من احاديث زيادي از او روايت کرده ام و کتاب تفسير قرآن وي را از ابتدا تا آخر نگاشته ام، اما جايز نمي دانم که از آن حديثي نقل کنم.(11)
2. محمدبن علي صيرفي
نجاشي درباره وي مي نويسد:
ضعيف جدا، فاسد الاعتقاد، لايعتمد في شيء، قد اشتهر بالکذب...ثم اشتهر بالغلو؛(12)
بسيار ضعيف و فاسد الاعتقاد است و قابل اعتماد نيست. وي درحالي وارد قم شد که در کوفه به دروغ گويي مشهور بود. مدتي در محضر احمدبن محمدبن عيسي بود تا اين که به غلو، شهرت پيدا کرد.
شيخ طوسي در ترجمه وي مي نويسد:
محمدبن علي الصيرفي يکني ابا سمينه له کتب...و اخبرنا بذلک جماعه عن...الا ما کان فيها من غلو و تخليط او غلو او تدليس او ينفرد به و لايعرف من غير طريقه؛(13)
روايات ابا سمينه براي ما نقل شده است به استثناي رواياتي که مشتمل بر غلو، تخليط و تدليس باشد و يا آن که فقط ابا سمينه ناقل آنها باشد و ازطريق ديگري نقل نشده باشد.
روشن است که عبارات شيخ طوسي، گوياي غالي بودن اين شخص است .
فضل بن شاذان گفته است
دروغ پردازان مشهور عبارت اند از: ابوالخطاب؛ يونس بن ظبيان، يزيد الصائق، محمدبن سنان و ابو سمينه و ابوسمينه مشهورترين آنهاست.(14)
ابن غضايري مي نويسد:
محمدبن علي بن ابراهيم الصيرفي ابن خلاد المقري ابوجعفر الملقب بابي سمينه: کوفي، کذاب، غال، دخل قم و اشتهر امره بها ونفاه احمدبن محمدبن عيسي الاشعري، رحمه الله عنها، و کان شهيرا في الارتفاع لايلتفت اليه و لايکتب حديثه؛(15)
ابا سمينه اهل کوفه، دروغ گو و غالي است. وارد قم شد و نام و نشاني پيدا کرد. آن گاه، احمدبن محمدبن عيسي او را از قم اخراج کرد. او مشهور به ارتفاع در مذهب بود. به او اعتنا نمي شود و احاديثش نوشته نمي شود.
شدت عبارات ابن غضايري در مورد غلو صيرفي به حدي است که ادعا شده، کسي به وي توجهي نمي کرد و حديثي از وي نمي نوشت.
ابن داوود و کشي هم، ابوسمينه را در نقل روايت، خيلي ضعيف و از نظر اعتقادي فاسد مي دانند که در هيچ چيزي نمي توان به وي اعتماد کرد؛ ضمن اين که وي را در غلو گويي و دروغ پردازي مشهور مي دانند.(16)
3. محمدبن فضيل
شيخ طوسي يک بار، وي را در رديف اصحاب امام رضا(ع) آورده و درباره اش مي نويسد:
صيرفي، يرمي بالغلو له کتاب.
و يک بار هم در شمار اصحاب امام کاظم(ع) آورده و مي نويسد:
ازدي، صيرفي، يرمي بالغلو، له کتاب.
و يک بارهم نام او را در بين اصحاب امام صادق(ع) ذکر مي کند. هرسه اين افراد از نظر صاحب معجم الرجال الحديث، يک نفر هستند که از سوي شيخ، به ضعف و غلو متهم شده است.(17)
4. محمدبن سنان
ابن غضايري مي نويسد:
وي ضعيف و اهل غلو است و نمي توان به او اعتماد کرد.(18)
شيخ طوسي هم درباره او مي گويد:
محمدبن سنان: له کتب و قد طعن عليه وضعف...و جميع ما رواه الا ما کان فيها من تخليط او غلو، اخبرنا به جماعه... ؛ (19)
که اين عبارت، اهل غلو بودن محمدبن سنان را مي رساند.
قابل ذکر است که محمدسنان، درکتب رجالي، از طرفي ضعيف شمرده شده و از طرفي اعتماد بزرگان اصحاب به وي نيز مشهود است. آيه الله خويي درباره وي مي نويسد:
آنچه از روايات به دست مي آيد، آن است که محمدبن سنان، از دوست داران اهل پيامبر بوده است و ممدوح است و اگر مشکلي هم در وي وجود داشته، زايل شده و از بين رفته است و معصوم از وي راضي گرديده است.(20)
اين تعارض ديدگاه ها در مورد وي برخي را نيز برآن داشته است که بگويند مراد از ضعف اين راوي، ضعف از ناحيه غلو وي است، نه از جهت خودش.
5. محمدبن سليمان
اکثر اين روايات هم از پدرش(سليمان) نقل مي کند. وي را شيخ طوسي در الرجال خود يک بار در رديف اصحاب امام کاظم(ع) و با اين عبارت تضعيف کرده است:
له کتاب يرمي بالغلو.
و يک بار هم در رديف اصحاب امام رضا(ع) با اين عبارت آورده است:
يرمي بالغلو، بصري، ضعيف. (21)
نجاشي درباره اش مي نويسد:
ضعيف جدا لايعول عليه في شي...لايعمل بما تفرد به من الروايه؛(22)
بسيار ضعيف است و در هيچ چيز به او اعتماد نمي شود و به رواياتي که فقط او ناقل آنهاست، عمل نمي گردد.
ابن غضايري نيز با اين عبارت به ديدگاه غاليانه او اشاره مي کند:
ضعيف في حديثه، مرتفع في مذهبه لايلتفت اليه؛(23)
در روايت ضعيف است و در مذهب، قايل به ارتفاع است و به او اعتنايي نمي شود.
6. سهل بن زياد
نجاشي درباره او مي نويسد:
کان ضعيفا في الحديث غير معتمد عليه فيه و کان احمدبن محمدبن عيسي يشهد عليه بالغلو و الکذب و اخرجه من قم الي الري و کان يسکنها... ؛(24)
درنقل روايت، ضعيف و غيرقابل اعتماد است. احمدبن محمدبن عيسي به غلو و دروغ گويي او شهادت داد و او را از قم اخراج کرد و به ري فرستاد.
که دلالت بر گرايش غاليانه او دارد.
شيخ طوسي هم اين گونه وي را ضعيف مي شمارد:
ضعيف جدا عند نقاد الاخبار؛(25)
نزد ناقدان اخبار بسيار ضعيف است.
ابن غضايري درباره اش مي نويسد:
سهل بن زياد الادمي الرازي: کان ضعيفا جدا فاسد الروايه و المذهب و کان احمدبن محمدبن عيسي الاشعري اخرجه عن قم و اظهر البرائه منه و نهي الناس عن السماع منه والروايه عنه و يروي المراسيل و يعتمد المجاهيل؛(26)
درنقل روايات، بسيار ضعيف است و روايات و مذهبش فاسد است. احمدبن محمدبن عيسي، او را از قم اخراج کرد و از او برائت جست و مردم را از شنيدن و روايت کردن از او برحذر داشت. او روايات مرسل نقل مي کند و به راويان مجهول اعتماد مي نمايد.
7. معلي بن محمد
نجاشي مي نويسد:
معلي بن محمدالبصري: ابوالحسن مضطرب الحديث و المذهب و کتبه قريبه له کتب، منها کتاب الايمان و درجاته و زيادته و نقصانه، کتاب الدلايل، کتاب الکفر و جوهر کتاب شرح الموده في الدين، کتاب التفسير، کتاب الامامه، کتاب فضائل اميرالمومنين علي(ع)، کتاب قضاياه، کتاب المروه، کتاب سيره القائم(عج)؛(27)
معلي بن محمدبصري، رواياتش مضطرب و مذهبش فاسد است. کتاب هايي دارد که برخي از آنها عبارتند از: کتب ايمان و...
ابن غضايري هم مي نويسد:
معلي بن محمدالبصري، ابومحمد، يعرف حديثه و ينکر و يروي عن الضعفا و يجوزان يخرج شاهداً؛(28)
روايات معلي بن محمدبصري، معروف و منکر است. از افراد ضعيف نقل روايت مي کند و مي تواند به عنوان شاهد، اخذ شود.
8. سليمان بن عبدالله
نجاشي مي نويسد:
سليمان بن عبدالله الديلمي ابومحمد، قيل ان اصله من بجيله الکوفه و کان يتجر الي خراسان و يکثر شري سبي الديلم و يحملهم الي الکوفه و غيرها فقيل الديلمي، غمز عليه و قيل کان غاليا کذاباً و کذالک ابنه محمدلايعمل بما انفرداً به من الروايه. له کتاب يوم و ليله يرويه عن ابنه محمدبن سليمان؛(29)
درباره سليمان بن عبدالله، گفته شده که اهل کوفه بود و براي خريدن کنيزهاي ديلم، به خراسان تجارت مي کرد و آنها را با خود به کوفه مي آورد. به همين دليل به او گفته شده ديلمي، و همچنين گفته شده که او غالي و دروغ گوست و همين طور است فرزند او محمد، به گونه اي که به رواياتي که تنها اين دو نفر نقل کرده اند، اعتمادنمي شود. کتابي دارد با عنوان کتاب يوم و ليله که آن را از فرزندش نقل مي کند.
عبارت مذکور، ضمن آن که به تجارت وي در زمينه خريد و فروش کنيز اشاره مي کند، گرايش غالي گرايانه وي را ارائه مي کند و روايات وي و فرزندش را – که تنها ايشان ناقل آنها هستند – غيرقابل اعتماد مي داند.
کشي درباره اش مي نويسد:
سليمان الديلمي محمدبن مسعود قال: قال علي بن محمد: سليمان الديلمي من الغلاه الکبار؛(30)
سليمان الديلمي، از زمره غاليان درشت چهره است.
ابن غضايري هم از او به عنوان «کذاب، غال» ياد مي کند.(31)
9. يونس بن ظبيان
کشي مي نويسد:
قال محمدبن مسعود: يونس بن ظبيان متهم غال؛(32)
محمدبن مسعود مي گويد که يونس بن ظبيان، فردي متهم و غالي است.
ابن غضايري مي گويد:
ان يونس بن ظبيان: کوفي، غال، وضاع للحديث، روي عن ابي عبدلله(ع) لايلتفت الي حديثه؛(33)
او، اهل کوفه و غالي است، حديث جعل مي کند، از امام صادق(ع) روايت مي کند و به حديث او توجهي نمي شود.
نجاشي هم به غلو او اشاره دارد:
يونس بن ظبيان، مولي، ضعيف جدا لايلتفت الي مارواه کل کتبه تخليط؛(34)
يونس بن ظبيان مولي است، بسيار ضعيف است، به احاديثي که او نقل مي کند، توجهي نمي شود و همه کتاب هايش، مشتمل بر تخليط است.
بن داوود درموردش آورده است:
قال: و روي ان الکاظم(ع) لعنه الف لعنه يتبعها الف لعنه کل لعنه منها تبلغه قعر جهنم؛(35)
از امام کاظم(ع) روايت شده است که او را هزار بار لعنت کرد که هزار لعنت به دنبال آن باشد؛ به گونه اي که هريک از آن لعنت ها، او را به قعر جهنم مي کشاند.
پيش تر هم در ترجمه محمدبن علي صيرفي گذشت که فضل بن شاذان، پنج نفر را ازجمله دروغ گويان مشهور شمرده است که يکي از آنها يونس بن ظبيان است.
10. محمدبن جمهور
نجاشي درباره اش آورده است:
محمدبن جمهور، ابوعبدالله العمي، ضعيف في الحديث، فاسد المذهب و قيل فيه اشياء الله اعلم بها من عظمها روي عن الرضا(ع)؛(36)
محمد بن جمهور، در نقل روايت، ضعيف است. مذهبش فاسد است و در مورد اعتقادات او چيزهايي گفته شده که خداوند به آنها آگاه تر است. از امام رضا(ع)، روايت مي کند.
که گوياي ظهور غلو در اين فرد بوده است.
شيخ طوسي هم درباره اش عباراتي را مي آورد که غلو راوي را مي توان از آن فهميد:
محمدبن الحسن بن الجمهور العمي له کتب منها: کتاب الملاحم و کتاب الواحده و کتاب صاحب الزمان وله الرساله المذهبه عن الرضا(ع) و له کتاب وقت خروج القائم(ع). اخبرنا برواياته و کتبه کلها؛ الاماکان فيها من غلو او تخليط جماعه عن...؛(37)
محمد بن جمهور، کتاب هايي دارد که ازجمله آنهاست: کتاب ملاحم و ...همه احاديث و کتاب هاي او، نقل شده است به استثناي مواردي که مشتمل بر غلو و تخليط است.
چنان که شيخ در رجالش هم وي را غالي معرفي مي کند و مي نويسد:
محمدبن جمهور العمي: عربي، بصري، غال؛(38)
محمدبن جمهور عمي، اهل بصره، و غالي است .
ابن غضايري هم ذيل نام او اين گونه مي گويد:
محمدبن الحسن بن جمهور ابوعبدالله العمي: غال فاسد الحديث لايکتب حديثه رايت له شعرا يحلل فيه محرمات الله عزوجل؛(39)
محمدبن جمهور، غالي است، رواياتش فاسد است. احاديثش نوشته نمي شود. شعري از او ديدم که درآن، حرام خدا حلال شده بود.
11. منخل بن جميل
نجاشي مي نويسد:
منخل ابن جميل الاسدي يباع الجواري، ضعيف فاسدالروايه(40)
منخل بن جميل، به کار خريد و فروش کنيز اشتغال داشت. ضعيف است و رواياتش فاسد است.
کشي مي گويد:
المنخل بن جميل الکوفي يباع الجواري، قال محمدبن مسعود: سالت علي بن الحسن عن المنخل بن جميل، فقال: هو لاشيء متهم بالغلو؛(41)
منخل بن جميل، به خريد و فروش کنيز اشتغال داشت. محمدبن مسعود مي گويد: از علي بن الحسن درباره منخل پرسيدم، گفت: او اعتباري ندارد و متهم به غلو است.
اين عبارت اتهام غلو راوي را مي رساند.
ابن غضايري هم با عبارات صريح تري به غلو او اشاره مي کند:
منخل بن جميل يباع الجواري....کوفي ضعيف في مذهبه غلو؛(42)
منخل بن جميل، به خريد و فروش کنيزان مي پرداخت، اهل کوفه است.ضعيف است و در مذهبش غلو وجود دارد.
12. جعفر بن محمدبن مالک
نجاشي، اين گونه به ضعف او اشاره مي کند:
کوفي، کان ضعيفا في الحديث. قال احمدبن الحسين کان يضع الحديث وضعا و يروي عن المجاهيل و سمعت من قال کان ايضا فاسد المذهب و الروايه؛(43)
اهل کوفه است ودر نقل روايت، ضعيف. احمدبن الحسين مي گويد که او به وضع و جعل حديث مي پرداخت، از راويان مجهول نقل مي کرد و شنيدم از کسي که مي گويد: او همچنين داراي مذهبي فاسد و رواياتي اين چنين است.
ابن غضايري هم با صراحت بيشتري به مذهب غلو او اشاره دارد:
کذاب، متروک الحديث جمله و کان في مذهب ارتفاع و يروي عن الضعفاء و المجاهيل و کل عيوب الضعفاء مجتمعه فيه؛(44)
دروغ گو است و همه احاديثش متروک است. در مذهبش، ارتفاع است. از راويان ضعيف و مجهول نقل روايت مي کند وعيوب همه راويان ضعيف، در وي جمع شده است.
13. محمدبن اسلم
نجاشي، به صورت دقيق، به غلو او اشاره مي کند:
محمدبن اسلم الطبري الجبلي، ابوجعفر اصله کوفي کان يتجر الي طبرستان، يقال انه کان غاليا و فا سد الحديث روي عن الرضا(ع)؛(45)
محمدبن اسلم طبري، اهل کوفه بود که براي تجارت به طبرستان مي رفت. گفته شده که او غالي و احاديثش فاسد است. از امام رضا(ع) روايت مي کند.
14. علي بن احمدکوفي
عي بن احمد کوفي(م352ق) فقيه و راوي امامي است که کتابي در موضوع تحريف، تاليف کرده است. نجاشي گزارش نموده که وي کتابي به نام «التبديل و التحريف» نوشته است.(46) ابن شهر آشوب عنوان کتاب را اين گونه ذکر کرده است:
الرد علي اهل التبديل و التحريف في ما وقع من اهل تاليف.(47)
اين اثر موجود نيست، اما ما از علي بن احمد از طريق گفته هايش در اثر ديگر وي مي توانيم مطلع شويم:
قرآني که در دست مردم است، تمام قرآن نيست؛ بخشي از قرآن در دست مردم نيست و از دست رفته است.(48)
نجاشي درباره اش مي نويسد:
علي بن احمدابوالقاسم الکوفي: رجل من اهل الکوفه، کان يقول انه من آل ابي طالب و غلا في امره و فسد مذهبه و صنف کتبا کثيره اکثرها علي الفساد...و هذا الرجل يدعي له الغلاه منزله عظيمه؛(49)
وي سرانجام دچار غلو شد و به مذهبي فاسد روي آورد. کتاب هاي فراواني نوشته است که بيش تر آنها فاسد است... غلات براي اين مرد، مدعي مقام و منزلت بزرگي هستند.
شيخ طوسي هم در الفهرست مي نويسد:
کان اماميا، مستقيم الطريقه ...ثم خلط و اظهر مذبه المخمسه و صنف کتبا في الغلو و التخليط؛(50)
گرفتار خلط شد و مذهب مخمس(51) اظهار کرد و کتبي در غلو و تخليط تاليف نمود.
ابن غضايري هم درباره اين راوي گفته است:
علي بن احمد، ابوالقاسم الکوفي، المدعي العلويه، کذاب غال، صاحب بدعه و مقاله رايت له کتبا کثيره لايلتفت اليه؛(52)
علي بن احمد، ابوالقاسم کوفي، مدعي علويت، بسيار دروغ گو غالي و بدعت گذار است. براي او کتاب هاي فراواني ديدم که به آنها توجه نمي شود.
تذکر
مناسب است عبارتي که از علامه جعفر مرتضي را در تاييد نتيجه به دست آمده ذکر کنيم. وي در مقام موضع علماي شيعه نسبت به روايات تحريف مي نويسد:
وانگهي معظم اين گونه روايات از غلات، دروغ گويان و جعالين است و اين شگفت نيست؛ چرا که دروغ گويان بر ائمه (ع) آنقدر زياد بودند که خود امام صادق(ع) در اين مورد مي فرمايند: «در مقابل هريک از ما ائمه؛ يک دروغ گو است که بر ما دروغ مي بندد».(53)
2. نکته اي که در خور تامل است، اين که برخي راويان احاديث تحريف، اهل بصره بوده اند؛ شهري که به واسطه داشتن تمايلات عثماني، بسيار شهره بودند؛ به عنوان مثال حماد بن سليمان، استاد ابوحنيفه در وصف بصره، آن را قطعه اي از شام دانسته که در عراق واقع شده است.(54) اين امر مي توانسته انگيزه خوبي براي جعل حديث در مقابله با روايت هاي جعلي عثمانيه در فضيلت عثمان باشد. از اين افراد مي توان به احمدبن محمدسياري، حسن بن محمدبن جمهور، سليمان بن داود، محمدبن جمهور، محمدبن سليمان و معلي بن محمد اشاره کرد.
پی نوشت:
1. طاهريان، فرزندان طاهر بن الحسين(فرمانده سپاه مامون) هستند. طاهر پس از آن که امين را کشت، حاکم خراسان شد و پس ازاو فرزندانش حکم راني را به دست گرفتند. گويا احمدبن محمدبن سياره، منشي يکي از واليان عباسي در بغداد بوده است (ر.ک، تاريخ طبري، يعقوبي و مسعودي)
2. رجال النجاشي، ص80.
3. رجال الکشي، ص606، ظاهرا اين کلام، از امام عسکري(ع) صادر شده و ناسخ، به اشتباه به امام جواد(ع) نسبت داده است. (قاموس الرجال، ج1، ص401)
4. رجال النجاشي، ص 80.
5. الاستبصار، ح 846.
6. البيان في تفسير القران، ج3، ص72.
7. نجاشي مي نويسد: له کتب وقع الينا منها: کتاب ثواب القرآن، کتاب الطب، کتاب القرائات، کتاب النوادر، کتاب الغارات (رجال النجاشي، ص 80)
8. فهرست نسخه هاي خطي کتابخانه آيه الله مرعشي نجفي، ج4، ص243.
9. بررس و نقد روايات تحريف، ص53-55.
10. همان، ص 82.
11. رجال الکشي، ص552.
12. رجال النجاشي، ص332.
13. الفهرست، ص223.
14. رجال الکشي، ص546.
15. البيان في تفسر القرآن، ج17، ص320.
16. رجال الکشي، ص545؛ رجال(ابن داود حلي) ص276.
17. البيان في تفسير القران، ج18، ص151.
18. همان، ج 17، ص168.
19. الفهرست، ص219.
20. البيان في تفسير القرآن، ج18، ص151.
21. رجال الطوسي، ص 343 و 363.
22. رجال النجاشي، ص365.
23. البيان في تفسير القرآن، ج17، ص136.
24. رجال النجاشسي، ص185.
25. رجال الطوسي، ص 299.
26. البيان في تفسير القرآن، ج9، ص 354.
27. رجال النجاشي، ص418.
28. البيان في تفسير القرآن، ج19، ص278.
29. رجال النجاشي، ص182.
30. رجال الکشي، ص375.
31. البيان في تفسير القرآن، ج9، ص300.
32. رجال الکشي، ص303.
33. البيان في تفسير القرآن، ج21، ص204.
34. رجال النجاشي، ص448.
35. البيان في التفسير القرآن، ج21، ص 204.
36. همان، ص 337.
37. همان، ص 421.
38. رجال الکشي، ص 368.
39. البيان في التفسر القرآن، ج16، ص 189.
40. رجال النجاشي، ص421.
41. رجال الکشي، ص 368.
42. البيان في تفسير القران، ج19، ص357.
43. رجال النجاشي، ص 122.
44. البيان في تفسير القران، ج5، ص 87.
45. رجال النجاشي، ص368.
46. همان، ص 188.
47. معالم العلماء، ص57.
48. الاستغاثه في بدع الثلاثه، نسخه خطي، برگ هاي 31 ب الف 31.
49. رجال النجاشي، ص265.
50. فهرست الطوسي، ص155.
51. مراد از تخميس در نزد غلات آن است که مصالح عالم به پنج نفر يعني سلمان فارسي مقداد، عمار، اباذر، و عمروبن اميه الضمري واگذار شده است .
52. البيان في تفسير القرآن ج12، ص 269.
53. حقايق هامه حول القرآن الکريم، ص30.
54. طبقات الکبري، ج6، ص333.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}