چارچوبي براي تحليل گفتمان سياسي در رسانه ها
چارچوبي براي تحليل گفتمان سياسي در رسانه ها
مترجمان: دکتر سيد علي اصغر سلطاني
محسن ناصري راد
واژه هاي کليدي : تحليل گفتمان، روش شناسي، سياست، معاصر، گفتمان سياسي،متن.
مقدمه
عوض شدن است و بر رسانه ها و ساير حوزه هاي اجتماعي مرتبط با رسانه ها، تأثير مي گذارد. اين چارچوب تحليلي پيشنهادي، کاربرد حوزه خاصي از نسخه اي از«تحليل گفتمان انتقادي»(2)
است و در نتيجه، اين مقاله، با بيان مختصري در اين باره آغاز مي شود.سپس، اين چارچوب تحليلي بنيان نهاده مي شود و نهايتاً باتحليلي از گزيده هاي مجموعه خبري شبکه 4 راديو بي بي سي و برنامه رويدادهاي جاري امروز(3)
توضيح داده مي شود. مطلب اصلي و آغازين اين مقاله، نظر انتقادي پي ير بورديو(4)درباره تحليل گفتمان است. تلاش براي تحليل ايدئولوژي ها يا گفتمان هاي سياسي از طريق تأکيد بر پاره
گفتارهايي از اين قبيل، بدون ارجاع به وضعيت حوزه سياسي و روابط بين اين حوزه و فضاي گسترده تر فرايندها و وضعيت هاي اجتماعي، در بهترين شرايط، تلاشي سطحي خواهد بود . اين نوع از«تحليل دروني»بي ارزش است ... براي مثال ... تلاش ها جهت به کار بردن برخي از اشکال نشانه ها يا« تحليل گفتمان » ،
در سخنراني هاي سياسي ... همه اين قبيل تلاش ها... بديهي است، اما به خاطر شرايط تاريخي - اجتماعي اي ناکام مي ماند
که در آن شرايط، هدف تحليل، توليد، ساخته و درك مي شود. (5)
در حالي که به عقيده من اگر واقعاً در صدد گسترش فهمي از گفتمان سياسي هستيم،«تحليل دروني» در مفهوم تحليل دقيق متني، ضروري است و نظر بورديو درست است که تأکيد مي کند که تحليل دروني متون يا گفتمان هاي سياسي بدون قرار دادن آنها در حوزه سياسي و چارچوب اجتماعي گسترده تر آن، ارزش اندکي دارد . پيشنهاد مي کنم که با اين انتقاد به طور جانبدارانه از طريق اين استدلال روبه رو شويم که تحليل گفتمان سياسي رسانه ها (و در واقع هر نوعي از گفتمان ) بايد بر دو امر تأکيد داشته باشد : بر رويدادهاي ارتباطي، و بر نظم گفتمان . هدف آن بايد تواماً توضيح رويدادهاي ارتباطي خاص، و ساخت و تغيير و تحول نظم گفتمان سياسي باشد . منظور من از نظم گفتمان سياسي، وضعيت ساخت مند گونه ها و گفتمان هايي است که گفتمان سياسي را شکل مي دهند و نظامي - ولو يک نظام باز و متغير- که گفتمان سياسي را در نقطه زماني معيني تعريف و مرزبندي مي کند. انتقاد بورديو از تحليل گفتمان، انتقادي بجا و متبحرانه است : تحليل گفتمان، کمابيش عبارت است از تحليل رويدادهايي ارتباطي که سعي ندارد اين گونه رويدادها را براساس نظم هاي گفتمان طرح ريزي نمايد . با وجود اين، تحليل مناسبي ازرويدادهاي ارتباطي به عنوان اشکال کردار اجتماعي(6)تحليل مناسبي از رويدادهاي ارتباطي مورد نياز است تا جايگاه اين گونه رويدادها را در حوزه هايي از کردار اجتماعي و در رابطه با فرايندها و نيروهايي فرهنگي و اجتماعي که اين حوزه ها را شکل داده و متحول مي کند، مشخص نمايد. نظم هاي گفتمان، حوزه هايي از کرداراند که به ويژه در شرايط گفتماني درك مي شوند. پيشنهاد مي کنم که ما مي توانيم تحليل گفتمان را به شيوه اي انجام دهيم که با انتقاد بورديو مواجه شويم؛ گرچه اين، کل چاره نيست : تحليل گفتمان، همچنين، مستلزم اين است که به طور مناسب و درست با ساير اشکال تحليل اجتماعي ترکيب و تکميل شود.
1. تحليل گفتمان انتقادي
ويژگي هاي اين نسخه تحليل گفتمان انتقادي با ترکيبي از دو شرط توصيف مي شود :
شرط بين رشته اي (7)بودن بودن و شرط انتقادي بودن شرط بين رشته اي عبارت است از ساخت و تشکيل و تحليل گفتمان انتقادي به عنوان منبعي براي بررسي تغيير کردارهاي گفتماني (8) که بدين طريق آن را قادر سازد تا در موضوع اصلي پژوهش معاصر در علوم اجتماعي سهيم باشد : تحليل مستمر تغيير اجتماعي و فرهنگي که اغلب از نظر تغييرات عمده در مدرنيته يا تغييرات به سوي ديگري از مدرنيته (به سوي «مدرنيته متأخر »(9) يا «پسا مدرنيته »(10)(11)تعبير و تفسير مي شود. شرط انتقادي بودن عبارت است از فهم اين رويکرد زباني و گفتماني خاص که چگونه زندگي هاي مردم از طريق ساخت هايي اجتماعي تعيين و محدود مي شوند که ما به آنها دچار شده و رنج مي بريم يا از آنها شاد شده ومستفيض مي شويم و نيزعبارت است از برجسته سازي(12) ماهيت محتمل و مشروط کردارهاي معين و احتمالات تغيير آنها . براي مثال، اين دو شرط، در مطالعه فرايندهاي معاصر بازاري شدن (13) گفتمان تمايل به ساخت مجدد کردارهاي گفتماني مربوط به،براي مثال، حوزه هاي خدمات عمومي از قبيل آموزش براساس مدل کردارهاي گفتماني بازار (براي مثال، ازدياد اَشکال گفتمان تبليغاتي)-توأم مي شوند.
اين روايت تحليل گفتمان انتقادي به مثابه طرح ريزي سه نوع متفاوت تحليل بر اساس ترکيب آنها با يکديگر و تلاش در جهت دست يابي به گزاره هاي کاملي درك مي شود که کردارهاي فرهنگي و اجتماعي را به ويژگي هاي متون پيوند مي دهند. اين سه نوع تحليل عبارت اند از:
-تحليل متون (گفتاري،نوشتاري يا ترکيبي از وجوه(14) نشانه شناختي، مانند متون تلويزيوني)؛-تحليل کردارهاي گفتمان توليد، توزيع ومصرف متن؛ -تحليل کردارهاي فرهنگي و اجتماعي اي که متون و کردارهاي گفتمان را شکل مي دهند.
ويژگي اصلي اين نسخه تحليل انتقادي گفتمان، اين است که کردارهاي گفتمان به مثابه ميانجي پيوند بين متون و جامعه فرهنگ درك مي شود. از آن جا که اين شکل از ميانجي گري تحليل به گونه اي متمايز درك مي شود، نياز است تا درباره آن بيشتر توضيح داده شود.
تحليل کردار گفتماني، احتمالاً به بهترين وجه به مثابه مجموعه واقعاً پيچيده اي از انواع مختلف تحليل، شامل جنبه هاي گفتماني تر فرايندهاي نهادي (مانند کردارهاي توليد برنامه هاي خبري تلويزيوني) و نيز جنبه هاي اجتماعي -شناختي پردازش گفتمان در نظر رفته مي شود. اما در اين جا و به طور کلي تر تأکيد من بر بينامتنيت(15)است : بر اين که مردم چگونه در توليد و تفسير (مانند بخشي از آن چه که در بالا «مصرف »ناميدم)يک متن، ساير متون و نيز انواع متوني را استنتاج مي کنند که از لحاظ فرهنگي در دسترس شان اند. اين منبع فرهنگي توليد و مصرف متن، از لحاظ مفهومي، عاريتي و نيزاقتباس شده از ميشل فوکو (16)(1984)-« نظم گفتمان »مفهوم سازي شده است . ادعا براين است که متون، در مفهومي گسترده، جهت گيري دوگانه اي به سوي« نظام ها »دارند : نظام هاي زبان، و نظم هاي گفتمان وجود دارند . رابطه متن نظام در هر دو مورد
ديالکتيکي است : متون، هم استنتاج مي شوند و هم نظام ها را مي سازند و (بازسازي مي کنند). نظم گفتمان عبارت است از وضعيت ساخت مند ژانرها و گفتمان هايي (و شايد
عناصري ديگر از جمله آراء و نظرات، رجيسترها و سبک ها) که با حوزه اجتماعي معيني مرتبط اند - براي مثال، نظم گفتمان يک مدرسه. فرد با توصيف چنين نظمي از گفتمان، کردارهاي گفتماني سازنده اش (براي مثال، انواع مختلف صحبت و نوشته در کلاس درس، صحبت در زمين بازي، صحبت کارکنان در اتاق کار و غيره)، و مهم تر از همه، روابط و حد و مرزهاي بين آنها را شناسايي مي کند. با وجود اين، نگراني فقط از بابت اقتصاد دروني نظم هاي گفتمان جداگانه و مختلف نيست، بلکه به سبب روابط تنش و روند دروني وعرضي نظم هاي گفتمان محلي و مختلف درنظامي باز است که آن را«نظم گفتمان جامعوي»(17)مي ناميم. براي مثال، دو تمايل فراگير بر نظم هاي گفتمان معاصر مؤثراند که من «مکالمه مدار شدن گفتمان » (18)گردآوري نظم هاي گفتمان عمومي از طريق کردارهاي مکالمه مدار نظم گفتمان زندگي روزمره (« زيست جهان »)(19)مي نامم؛و نيز«بازاري شدن گفتمان »به همان گونه که در بالا تعريف شد. (20)
چارچوب ارائه شده، مفاهيم « چند زبانگونگي »(21) و هژموني را با هم ترکيب مي کند :
اين چارچوب بر گوناگوني و فزوني کردارهاي گفتماني و فرايندهايي مولدي تأکيد مي کند که در آنها کردارهاي گفتماني، به نحوي خلاقانه، مجدداً مفصل بندي(22)مي شوند؛اما چارچوب ارائه شده، اين فرايندها را به همان اندازه ساختارها و روابط هژمونيک(23)محدود درك کرده وبه عنوان پهنه مبارزه(24) هژمونيک درک مي کند.
همچنين، چارچوب ارائه شده، بافت متون را برجسته مي سازد: اين چارچوب، هم به منظور تصحيح ماهيت به لحاظ اجتماعي غني شده بخش اعظم تحليل زبان در زبانشناسي و هم به منظور تصحيح ماهيت به لحاظ متني غني شده بخش اعظم تحليل گفتمان در علوم اجتماعي مورد ملاحظه قرار مي گيرد: از اين رو، تأکيد، اين است که تحليل دقيق بافت چه سهمي مي تواند در تحليل اجتماعي و فرهنگي گفتمان داشته باشد.
2. سياست معاصر و گفتمان سياسي
يک مسئله مهم در چنين طرحي، تعيين حد و مرز سياست است. سياست در کجا پايان مي يابد؟ اين مسئله، صرفاً مسئله فرد تحليل گر نيست، بلکه مسئله ساختاري زندگي اجتماعي است . در اين جا، کاربرد توصيف خصايص سياست به عنوان تعامل(27)نظام هاي جامعوي مختلف را مفيد مي دانم که ديويد هلد(28)(1987 ) پيشنهاد داده است : در اين شرايط، تعامل نظام سياسي (يعني نظام سياست حرفه اي -رسمي احزاب سياسي، پارلمان و غيره )، نظام اجتماعي و اقتصاد، ماهيت سياست در زمان ها و مکان هاي مختلف، موضوعي است که براساس آن، اين نظام ها به طور متفاوت با هم به تعامل مي پردازند .بدين معني که محدوديت هاي سياست همواره مورد بحث است : رابطه بين دولت و جامعه مدني چيست؟ زندگي خانوادگي تا چه ميزان سياسي است؟ و غيره . در اين باره، برداشتي تحليلي گفتماني وجود دارد: ماهيت متغير سياست مي تواند از لحاظ روابط متغير -مفصل بندي متغير-بين نظم هاي گفتمان توصيف و کشف و بررسي شود . از اين رو، گفتمان سياسي معاصر، نظم هاي گفتمان نظام سياسي (سياست رسمي و قراردادي )، رسانه ها، علم و فن آوري جنبش هاي اجتماعي و سياسي عوام، زندگي شخصي و روزمره و غيره را به يکديگر مفصل بندي مي کند. اما در وضعيتي متغير غير ثابت در اين جا اين
سؤالات مطرح مي شوند: در يک نقطه زمان معين، گفتمان سياسي از لحاظ روابط بين
نظام هاي گفتمان چه فضايي را در بر مي گيرد و نقاط اصلي تنش، جريان هاي عمده و
جهت هاي اصلي جنبش ها کدام اند؟
به علاوه، پيشنهاد بورديو ( 1991 ) مبني بر تعيين دوگانه گفتمان سياسي سياست مداران حرفه اي، سودمند است . گفته مي شود که گفتمان سياسي سياست مداران حرفه اي، از لحاظ « دروني » از طريق وضعيتش در حوزه پراکنده سياست حرفه اي و از اين قبيل ساختارهاي سياسي تعيين مي شود و از لحاظ « بيروني » از طريق رابطه اش با حوزه هاي بيروني ،سياست به ويژه با حوزه زندگي مردمي که سياست مداران«بازنمائي مي کنند »- تعيين مي گردد. به هر حال، عجيب است که بورديو، رسانه هاي جمعي را برجسته نمي سازد .
سياست مبتني بر رسانه ها بخش مهمي از سياست معاصر است . فرد تصور مي کند که رسانه ها مکاني آشکار براي ديدن و درك فرايندهاي تعيين « بيروني »گفتمان سياسي حرفه اي خواهند بود.
در چارچوب تحليل گفتمان انتقادي که معرفي نموده ام، قدرت به منظور دست يابي به هژموني از دو طريق وارد مبارزه قدرت مي شود:
الف. « از لحاظ دروني »در درون نظم گفتمان نظام سياسي در مفصل بندي کردارهاي گفتماني مختلف؛
ب.« از لحاظ بيروني »با مفصل بندي نظام هاي متفاوت و نظم هاي گفتمان مختلف.
مبارزه دروني بر سر هژموني، مبارزه اي است بين احزاب سياسي و تمايلات سياسي.
يک مثال، مبارزه براي تثبيت هژموني(29)گفتماني سياسي مارگارت تاچر در بريتانياست که نخست در درون حزب محافظه کار و سپس در درون کل نظام سياسي و نهايتاً فراتر آن بود؛بنابراين، مبارزه« دروني »به بود؛ مبارزه «بيروني »تبديل شد . مبارزه بيروني بر سرهژموني، مبارزه اي بين سياست مداران حرفه اي و ساير عامل(30)هاي اجتماعي در حوزه هايي است که با نظام سياسي، همديگر را قطع مي کنند . براي مثال، بين سياست مداران و روزنامه نگاران در رسانه هاي جمعي و بين سياست مداران و فعالان عوام در جنبش هاي اجتماعي از قبيل طرف داران محيط زيست و جنبش هاي بوم شناختي . در تأکيد بر«مبارزه»قصد ندارم مبارزه هر يک را عليه سايرين پيشنهاد کنم : همسازي ها و همبستگي ها نيز بخش مهمي از اين تصوراند.
3. گفتمان سياسي در رسانه ها
عامل ها
براي مثال، در نقطه زماني معيني، برخي از فعالان سياسي عوام طرف دار محيط زيست، به منظور تشکيل احزاب سبز، در جهت نظام سياسي رسمي تغيير يافتند؛ در حالي که سايرين در خارج از نظام سياسي رسمي باقي ماندند.
مفصل بندي اين مقوله هاي عامل در گفتمان سياسي مبتني بر رسانه ها، همچنان که توسط هلد پيشنهاد شد، مفصل بندي نظام هاي اجتماعي متفاوت و نيز مفصل بندي نظم هاي گفتمان متفاوتي را نشان مي دهد. از اين رو، گفتمان سياسي مبتني بر رسانه ها به مثابه يک نظم گفتمان از طريق ترکيبي از عناصر نظم هاي گفتمان نظام سياسي - زيست جهان (زندگي روزمره )، جنبش هاي اجتماعي سياسي، حوزه هاي مختلف تخصص علمي و آکادميک و غيره -همراه با گفتمان روزنامه نگاري ساخته مي شود. يک موضوع، اين است که چگونه چندگانگي گفتمان سياسي مبتني بر رسانه، چندگانگي سياست را نشان مي دهد.
براي مثال، آيا رسانه ها بيش از حد، نظام سياسي رسمي را مشهود مي نمايند و آيا اين امر در مورد برخي از بخش هاي رسانه ها يا برخي از انواع برنامه ها در رسانه هاي پراکنده بيشتر از سايرين صادق است و غيره. مهم اين است که نه تنها بر کردارهاي گفتماني متغيرسياست، بلکه بر بازنمودهاي (34)متغير اين کردارها نيز تأکيد کنيم که جنبه اي مهم از کردارها و عاملي مهم در مبارزه بر سر مسير و جهت جنبش هاي مفصل بندانه شان اند .
علاوه بر مبارزه بين عامل ها و نظم هاي گفتمان، بايد مترصد نقاط تلاقي و همبستگي هانيز باشيم . ژاك دريدا(35)در مورد تلاقي نوظهور و قوي گفتمان سياسي، گفتمان آکادميک و گفتمان رسانه ها هشدار داده است. در واقع، يکي از موضوعات، اين است که به طور عمده، مبارزه يا همکاري بين عامل ها در گفتمان رسانه ها را درك کنيم و تصميم بگيريم که کدام يک از مبارزات، واقعي و کدام يک، ظاهري و سطحي است تا در نهايت تصميم بگيريم که مخالفان و موافقان چه کساني هستند.
پيوندهايي قوي بين مقوله هاي متفاوت عامل و گفتمان هاي متفاوتي وجود دارند که در نظم هايي از گفتمان تثبيت مي شوند که در سياست مبتني بر رسانه ها به يکديگر مفصل بندي مي شوند. مقوله هاي متفاوت عامل ها تا حدودي گفتمان هايشان را در اثر ساير نظم هاي گفتمان ايجاد مي کنند. اما همخواني عامل ها با گفتمان ها به سادگي صورت نمي گيرد. سياست مداران حرفه اي، گفتمان هاي سياسي شان را در پاسخ به ساختار متغير حوزه سياسي تغيير مي دهند. براي مثال، بلريسم از برخي جهات شبيه به تاچريسم است، اما بلريسم مضاف بر تاچريسم است . مقوله هاي متفاوت عامل، به طرق پيچيده اي، گفتمان هاي يکديگر را با هم متناسب مي سازند. براي مثال، مردم عادي ممکن است گفتمان هاي سياسي حرفه اي و گفتمان هاي متخصصان را تا درجات مختلفي، با هم متناسب سازند و سياست مداران، مسلماً، گفتمان زيست جهان (زندگي روزمره ) مردم عادي را به گونه اي نظام مند با هم متناسب مي سازند؛ همچنان که، در واقع، متخصصان گفتمان ها را با هم متناسب مي سازند . سياست مداران حرفه اي به طور گسترده اي گفتمان هاي« سياست فرعي » براي مثال جنبش هاي طرف دار محيط زيست را با هم ،متناسب مي سازند. در واقع، جنبشي دوگانه وجود دارد:
سياست « فرعي سازي سياسي »
سياست رسمي و« سياسي سازي »سياست فرعي؛ چندان که، با مورد توجه قرار دادن گفتمان هاي سبز، آنها را در جنبش هاي اجتماعي بوم شناختي و طرف دار محيط زيست، در احزاب سبز ونيز در احزاب« جريان اصلي » (36)بيابيم. زمينه سازي مجدد آنها مستلزم تغيير و تحول است. گفتمان هاي سبز در همه جا کاملاً ثابت باقي نمي مانند. (37) آن چه که ممکن است«مالکيت »(38)گفتمان ها بناميم،شبيه دست يابي به گفتمان ها،جنبه حائز اهميتي از مبارزات هژمونيک بر سر نظم هاي گفتمان هاست.
ژانرها
ابهام کلي به وضوح در نقش ميزبان ديده مي شود: آيا او رئيس جلسه بحث است، قهرمان ستايش شده نمايش گفت وگو، يک داور، يک مشاور حقوقي، يک قاضي، رهبر يک نمايش، يک روانکاو، ميزبان يک مکالمه در مهماني شام، يک مدير و يا خطيب است؟ گاهي، ميزبان هر کدام از اين نقش ها را بازي مي کند؛ بنابراين، نقش هاي ساير مشارکت کنندگان و شنوندگان را تغيير مي دهد.
همان گونه که آخرين جمله اين نقل قول بيان مي دارد، ناهمگوني ژانرها به طور ضمني به معني تغيير در خطاب به مخاطبان و تغيير در سرمايه فرهنگي مخاطبان است و سؤالاتي را درباره دريافت مخاطبان مطرح مي سازد که نيازمند آن است که بخشي از پژوهش گفتمان سياسي، مبتني بر رسانه ها باشد . در واقع، موضوع، گسترده تر از اين است.تحليل گفتمان نمي تواند صرفاً بر متون و گفتار سياست مبتني بر رسانه ها متمرکز شود؛
اين امر ، نيازمند تحليل کردارهاي گفتمان سياسي هم از لحاظ توليد و هم از لحاظ دريافت مصرف است . از لحاظ توليد، فرد، براي مثال، ممکن است ظهور و نمايش برنامه هاي سياسي را به عنوان فرايندهايي که به طور نظام مند، انواع مختلف سخنراني ها و متون سياسي را به« زنجيره هاي بين متني »(44)مرتبط مي سازد، دنبال کند؛ (45) بحث و مشاجره عمومي و خصوصي، تنظيم و ويرايش اسناد، کنفرانس هاي خبري ، مصاحبه هاي سياسي و غيره.
امکان دارد رويکردي ثمربخش، ژانرهاي سياست مبتني بر رسانه ها را به عنوان ابزارهايي براي مفصل بندي نظم هاي همجوار به يکديگر درك کند که فضاي گفتمان سياسي را تعريف مي کنند. از اين رو، شايد بهتر باشد که درباره « مجموعه هاي کلي » (46)(47)سياست مبتني بر رسانه ها صحبت کنيم؛ با اين فرض که مجموعه هاي کلي مي توانند شماري از ژانرها را با هم ترکيب کنند . يک مجموعه کلي، نظم هاي گفتمان (ژانرها وگفتمان ها) را به طرقي خاص به يکديگر مفصل بندي مي کند و وضعيت هاي خاص عامل ها را در رابطه با نظم هاي گفتمان، تحت تأثير قرار مي دهد. براي مثال، ممکن است به مصاحبه سياسي معاصر به عنوان ابزاري براي مفصل بندي نظم هاي گفتمان نظام سياسي، رسانه ها و زيست جهان روزمره مخاطبان به يکديگر نگريسته شود . مصاحبه هاي سياسي، نوعاً، ژانرها و گفتمانهايشان را با يکديگر ترکيب مي کنند . سياست مداران، به طرقي پيچيده، ژانر مکالمه را تغيير مي دهند و گفتمان هاي زيست جهان (زندگي روزمره) را
به کار مي برند تا روش هايي را بيابند که مخاطبان جمعي را که عمدتاً در محيط هاي خانوادگي، مشغول گوش دادن يا تماشاي برنامه ها هستند، مورد خطاب قرار دهند .
مفصل بندي خاص ژانرها و گفتمان ها در مجموعه اي پيچيده، تأثيرخاصي از قدرت است که با حالتي خاص از روابط هژمونيک، همخواني و مطابقت دارد . همچنين، اين امر، تأکيدي بالقوه بر مقاومت و مبارزه است . به عنوان مثال، همه سياست مداران حرفه اي تمايل ندارند که با سبک هاي منازعه آميزتر و تهاجمي تر مصاحبه سياسي پيش بروند که در خور اولويت هاي رسانه ها براي ساخت برنامه هاي سرگرم کننده تر از طريق تبديل مباحثه سياسي آرام به نزاع گلادياتوري و رزم جويانه است.
4. مثال: برنامه امروز
برنامه امروز چگونه به مفصل بندي نظم گفتمان سياسي کمک مي کند؟ منابع نظم گفتمان که در اين جا مورد استفاده قرار گرفته اند، کدامند؟
نخستين سؤال، به شيوه هاي مختلفي جلب توجه مي کند که برنامه هاي مختلف راديو وتلويزيون (و همچنين روزنامه هاي مختلف ) نه تنها نظم گفتمان سياسي را که فراتر از آنهااست، نشان مي دهند، بلکه فعالانه به ساخت و تغيير و تحول آن نيز کمک مي کنند .
برنامه اي شبيه به برنامه امروز، مجموعه متمايزي از ژانرها، گفتمان ها و عامل هاي سياسي را گرد هم مي آورد و آنها را به شيوه اي متمايز ترکيب مي کند: به چه شباهت و چه تفاوتي از ساير برنامه ها نياز است تا اين امر محقق شود؟ اين برنامه ممکن است مداخله اي کم و بيش مؤثر داشته باشد تا نظم گفتمان سياسي را به سمت خاصي سوق دهد . از آنجا که تنها بر يک نسخه از برنامه امروز تأکيد مي کنم، در اين جا هدفم صرفاً رسيدن به مفهومي ابتدايي از نقش خاص آن در مفصل بندي نظم گفتمان سياسي است.
بخش خبري که اين برنامه را به خود اختصاص داده بود، يک بحران در ايرلند شمالي بود: پي آمد اتخاذ تصميم سرپاسبان شهرباني سلطنتي اولستر براي اجازه دادن به اعضا و طرف داران اتحاديه اورنج اوردر تا در منطقه اي ناسيوناليستي در شهر پورتاداون در ايرلند شمالي راهپيمايي کنند . اين تصميم به اعتراضات شديد و گاهي خشونت آميز از سوي اجتماع ناسيوناليستي عليه آن چه که اعضاي اتحاديه کاپيتولاسيون حکومت بريتانيا مي خواندند و نيز در معرض خطر قرار گرفتن کل فرايند صلح در ايرلند شمالي منتهي شد .
مي خواهم بر اين بخش خبري تأکيد کنم . اين بخش خبري، همراه با ساير بخش ها درهمين برنامه پخش شده است . براي مثال، اين برنامه با بولتني خبري شروع مي شود که اخبار ايرلند شمالي را به همراه ساير موضوعات پوشش مي دهد و با دو مصاحبه که مربوط به ايرلند شمالي است، ادامه مي يابد، اما سپس دو گزارش غير مرتبط (در مورد مناظره بين دو روحاني در يک کليساي انگليسي و نيز جنبش کشاورزان و رعيت فاقد زمين در برزيل)، مروز نامه هاي خوانندگان (بعضي از نامه ها درباره ايرلند شمالي است )، يک گزارش ورزشي، پيش بيني وضع آب و هوا و خلاصه اخبار (که باز هم تا حدي درباره ايرلند شمالي است) دنبال مي شود. در کل، در اين برنامه، شش مصاحبه مربوط به بحران ايرلند شمالي وجود دارد و اين بحران همچنين در دو بولتن خبري و دو خلاصه خبري، نامه هاي خوانندگان، گزارشي درباره مطبوعات و نيز در ديدگاهي مذهبي انديشه روز(48)پوشش داده مي شود.
اصلي ترين و مهم ترين عامل هايي که از طريق اين برنامه گرد هم آورده شدند، عبارت اند از رهبران سياسي ايرلند شمالي (جري آدامز از شين فين ناسيوناليست، ديويد تريمبل از اعضا و طرفداران اتحاديه هاي اولستر، و جان هولمه از حزب کارگري سوسيال دمکرات)، وزير کشور ايرلند شمالي وابسته به بريتانيا (سر پاتريک مايهيو )، نخست وزير جمهوري ايرلند (جان بروتون )، رئيس قبلي کلانتري سلطنتي اولستر (سر جان هرمن )، سرپاسبان پيشين شهرباني سلطنتي در ايرلند شمالي – که اکنون آفريقاي جنوبي است – رهبر کاتوليک ايرلند (کاردينال دالي) و يک اسقف عضو کليساي انگليسي (بيل وست وود) که انديشه روز را ارائه مي دهند. همه آنها از سوي خودشان صحبت مي کنند؛ گرچه پس از مدتي طولاني با برخي از آنان مصاحبه به عمل مي آيد؛ در حالي که سايرين، اظهاراتشان را از طريق نقل قول هاي کوتاه نگاشته شده بيان مي کنند. مردم عادي (گرچه از اهالي سرزمين اصلي بريتانيا و نه از اهالي ايرلند) نيز در اين برنامه حضور دارند، اما تنها در قالبي بسيار واسطه اي و در قالب گزيده هاي انتخاب شده از نامه هايشان که از طريق جان هامفريز و سو مک گريگور، ارائه و خوانده مي شوند. يکي از اهداف اين تحليل، شناسايي
خلاء ها و نبودها است و در اين خصوص، نکته قابل توجه اين است که اظهار نظرها و آراء مردم عادي ايرلند شمالي را در بر نمي گيرد.
يکي از ويژگي هاي جالب اين برنامه، گستره اي است که توسط ارائه دهندگان خبرگزاري مي شود: گزارشات نسبتاً اندکي از روزنامه نگاران يا خبرنگاران و گزارشگران وجود دارند؛ غالب ويژگي هاي اين برنامه مصاحبه هايي اند که يکي از ارائه کنندگان، دست اندرکار آن است. حتي در مواردي، روزنامه نگاران و خبرنگاران و گزارشگران از طريق ارائه دهندگان مورد مصاحبه واقع مي شوند تا اين که گزارش خاص خودشان را بدهند .
استثناء اصلي اين حضور دائم و با واسطه ارائه دهندگان، خلاصه ها و بولتن هاي خبري است که توسط ساير روزنامه نگاران خوانده مي شود؛ حتي اگر يکي از ارائه دهندگان، در اين مورد، عناوين خبري را قبل از اين که بولتن خبري خوانده شود، ارائه دهد . تفاوت آشکاري در سبک ارتباطي بين اخبار و بقيه برنامه وجود دارد . در زير، بخشي از خلاصه خبري مي آيد.
روابط انگلستان - ايرلند بعد از حمله نخست وزير ايرلند (جان بروتون ) به دخالت حکومت در راهپيمايي اعضا و طرف داران اتحاديه اورنج اوردر در شهر پورتاداون به شدت تيره است. وي گفت تصميم براي اجازه به راهپيمايان در سراسر منطقه کاتوليک، اشتباهي جدي و خطرناك بود که فرايند صلح را مخدوش ساخت . وزير کشور ايرلند شمالي (سر پاتريک مايهيو ) اظهارات وي را زننده و دلخور کننده خواند و محکوم کرد . علاوه براين، در سراسر مناطق ناسيوناليستي ايرلند شمالي در سراسر شب اعمال خشونت آميز و آشوب رخ داد . پليس مي گويد صدها بمب دست ساز به سوي آنان پرتاب شد . نيروهاي پليس در پاسخ به اين حملات، گلوله هاي پلاستيکي بسياري شليک کرد ند. در بلفاست غربي به سوي يک ايستگاه پليس شليک شد.
به طور کلي، اين بخش از خلاصه خبري، روايتي تک گويانه(49)از رويدادهاست و بسياري از آنها رويدادهاي اند که به طور شفاهي و کلامي روايت مي شوند. اين بخش از خلاصه خبري، زبان نوشته شده اي است که خوانده مي شود (به همين دليل است که جملات نوشته شده را به صورت معمولي نوشته ام). مجموعه اي از گزاره هاي مقوله اي(50)-جملات خبري(51)و غير وجهي(52)- مقتدرانه مدعي شناخت رويدادها هستند. گفتمان هايي که استنتاج مي شوند، گفتمان هاي عمومي اند . در اين واژگان، مشهود است که از گفتمان هاي ديپلماسي و سياست هاي رسمي (براي مثال، تيرگي شديد و فرايند صلح ) وگفتمان رسمي پليس (براي مثال، مقوله بندي واکنش ناسيوناليستي به عنوان اعمال خشونت آميز و آشوب و واکنش پليس به آنها به عنوان پاسخ ) استنتاج مي شود. مقوله بندي اخبار (در اين جا، مثال ديگر، مقوله بندي مناطق معيني به عنوان ناسيوناليست است تا اين که، به عنوان مثال، کاتوليک ذکر کنيم) به دقت در رابطه با دامنه اي از گفتمان ها در زمينه سياست مفصل بندي مي شود و خود تأکيد بالقوه کشمکش سياسي است . ماهيت آشکارگفتمان در دستور نيز مشهود است؛ در تراکم و انبوه اسمي سازي(53)(فقط در دو جمله اول : روابط انگليس - ايرلند، دخالت حکومت در راهپيمايي اعضا و طرف داران اتحاديه اورنج اوردر، راهپيمايي اعضا و طرف داران اتحاديه اورنج اوردر، تصميم براي اجازه به راهپيمايان در سراسر منطقه کاتوليک، يک اشتباه جدي و خطرناك، فرايند صلح ) و در عبارات
مجهول فاقد عمل (صدها بمب دست ساز به سوي آنها پرتاب شد، در بلفاست غربي به سوي يک ايستگاه پليس شليک شد). هر دوي اين ويژگي هاي دستوري، زمينه اين اعمال و عامليت مردم اند.
در مقايسه با اخبار، بقيه برنامه امروز به گفت وگو (و به ويژه مصاحبه ) بين ارائه دهندگان و بيشتر عامل هايي اختصاص داشت که در بالا به آنها اشاره شد . عامل هاي متفاوت، انواع گفتمان ها را در گفت وگويشان مي آورند: گفتمان هاي سياسي، حقوقي، اداري و مديريتي و مذهبي . ارائه دهندگان در مفصل بندي گفتمان هاي متفاوت به يکديگر، نقشي بسيار مهم و متمايز دارند: در تعامل شان با مصاحبه گران، در برابر گفتمان ها رأي و نظري ارائه مي دهند که توسط ساير عامل ها در گفت وگو آورده مي شود. اما گفتمان غالب در صحبت هاي ارائه کنندگان، گفتماني است که خودشان در گفت وگو مي آورند. فارغ از ارائه حاشيه اي آن در نامه هاي خوانندگان که در هر مورد به طور انتخابي توسط خود ارائه دهندگان بازگو مي شوند): گفتمان زيست جهان (زندگي روزمره ) و نوعي از گفتمان ارائه - دهندگان در مورد مردم عادي در زندگي روزمره . پيشنهاد مي کنم که لبه کلام (اصل ) مداخله برنامه امروز جهت شکل دادن شيوه اي براي مفصل بندي گفتمان سياسي، همين است: اين برنامه بر گفتمان زندگي روزمره و تقابل گفتمان هاي مختلف در نظم گفتمان سياسي همراه با گفتمان زيست جهان ارائه دهندگان متمرکز مي شود. برنامه امروز گونه اي از نظم گفتمان سياسي را به نمايش مي گذارد که در آن، همه گفتمان هاي ديگر برخلاف اين گفتمان زيست جهان مورد ارزشيابي قرار مي گيرند.
در زير، گزيده مصاحبه اي بين جان هامفريز و ديويد تريمبل (رهبرحزب اتحاديه اولستر) آمده است که اين مطلب را روشن مي سازد (نقطه داخل پرانتزها نشان دهنده وقفه اي کمتر از يک ثانيه است، کروشه ها نشان دهنده همپوشاني صحبت ها هستند و دو نقطه، نشان دهنده تطويل بلافصل صداي قبلي است).
شبکه 4 راديو بي بي سي، برنامه امروز، 13 جولاي ؛1996 تريمبل: اگر(.)« اورنج اوردر »به آن واکنش نشان نمي داد و از رهبري دست برنمي داشت، اين عواقب براي کل ايرلند شمالي بسيار بدترشده بود.
همامفريز: اگر اورنج اوردر از دامکري درامکري عقب نشيني نمي کرد و اعلام مي کرد که با اين راهپيمايي قصد ندارد به جلو رود و صلح، مهم تر از راهپيمايي است، هيچ کدام ازاين اتفاق ها رخ نمي داد.
تريمبل: نه کاملاً اشتباه است تماماً و سراپا اشتباه است؛ زيرا اگر اورنج اوردر به گونه اي که شما گفتيد (.) يا پيشنهاد داديد (.) عمل مي کرد آن وقت وضعيت خيلي بدتر شده بود [اکنون چرا]
هامفريز:
تريمبل: خب همين است (.) متأسفم که مي گويم (.) نه آقاي آلدردايس و نه ديوان ايرلند شمالي هيچ کدام اين را درك نمي کنند (.) آنها شدت احساساتي را که در سراسر ايرلند شمالي وجود دارد، درك نکردند (.) و اگر اورنج اوردر بدين گونه که پيشنهاد مي دهيد (.) متلاشي نمي شد، آن وقت اين احساسات به طور خود جوش(.) به وجود آمده بود (.):
طغيان احساسات در ايرلند، سيلي از حمايت ها را براي شبه نظاميان و هواداران حکومت -ميهن گرايان به وجود آورده بود و آتش بس هواداران حکومت در هم شکسته شده بود.
همامفريز: خب آن چه که به من مي گوئيد [گزاف (مبهم)] است.
تريمبل: بي نظمي شديد
نخستين نقش هامفريز از لحاظ گفتماني ناهمگون است . نخستين عبارت او (اگر ارونج اوردر از دامکري درامکري عقب نشيني نمي کرد )، بازگو کننده گفتمان استدلال آوري سياسي تريمبل است که هم ساخت نحوي فرضي و صوري و هم اصطلاح اورنج اوردر را تکرار مي کند. اما دومين عبارت او همان ساخت نحوي را با تغييري در گفتار مستقيم ترکيب مي کند (با اين راهپيمايي قصد ندارد به جلو رود ...) که بر تغيير گفتمان از گفتمان نظام سياسي به گفتمان زيست جهان تأثير مي گذارد (همچنين با هيچ کدام از اين اتفاق ها رخ نمي داد). از طرف ديگر، شايد هامفريز در مورد صلح مهم تر از راهپيمايي است با تکرار و بازگويي گفتمان انتقادي عامل هاي سياسي اعضا و طرف داران اتحاديه ها مواجه مي شود (مقايسه کنيد با گريتباخ ). افراد زياد ديگري نيز در مصاحبه شرکت دارند : خب آن چه که شما دوباره در اين مورد به من مي گوئيد اين است که توده مردم حاکم است؛ خب آيا اين همان گروه است يا يک گروه از مردم ايرلند شمالي است که يادآور گروهي ديگر از مردم پرقدرت و ذي نفوذ است . اين تنظيم مجدد گفتمان ها در برگيرنده تغيير در گفتمان و تغيير به گفتمان زيست جهان در دو مثال اخير و تغيير به گفتمان عامل هاي سياسي مخالفاعضا و طرف داران اتحاديه در مورد مثال گزيده مصاحبه فوق است.
وقتي که هامفريز، صحبت هاي تريمبل را با سؤال چرا؟ قطع مي کند، بقيه صحبت هاي هامفريز عوض مي شود که نشان مي دهد لازم است تا به طور مبسوط و با ذکر جزئيات،چارچوب تحليلي ام را تشريح کنم . اين واژه به طور شمرده و رسا همراه با آهنگي خيزان +افتان ادا مي شود که به سطح زير و بمي زير مي رسد. اين امر، چالشي نسبتاً تهاجمي است و صرفاً يک سؤال نيست، بلکه شک و ترديد را بيان مي کند. آن چه که در اين باره حائز اهميت است، اين است که اين امر به طور نفساني و مؤثر، رأي و نظري خاص، نوعي شخصيت خاص و ارزش هايي به هم مرتبط را بر مي انگيزد - آن چه که مي خواهم درمنش (54)خاص خلاصه کنم.(55)
منش درك متعارف(56)-ارزش هاي درك متعارف و نگرش هاي درك متعارف -مردم ،درك متعارف را مطرح مي سازد. به طور آشکار، اين امر با گفتمان زيست جهان که به آن اشاره کرده بودم، همراه است : نوعي از گفتمان زندگي روزمره ارائه دهندگان . اما از آن جا که مفهوم يک گفتمان، به طور عمده، انديشگاني /ارجاعي(57)است و به چگونگي ساخت جهان، وابسته است، مفهوم منش بر خصوصيات و ارزش هايي متمرکز مي شود که از طريق سبک هاي ارتباطي خاص شامل جنبه هاي کاملاً موشکافانه تلفظ و عروض برانگيخته مي شوند.
برنامه امروز نه تنها بر مفصل بندي خاص بين گفتمان ها که به گفتمان زيست جهان ارجحيت مي دهد، تأثير مي گذارد، بلکه بر مفصل بندي مشابه بين منش هايي که به درك متعارف ارجحيت مي دهد نيز تأثير مي گذارد. هامفريز، مصاحبه هاي اصلي را در اين برنامه خاص انجام مي دهد و منش ارجح، به طور خاص، درك متعارف انگليسي، مرد و سفيد پوست است . براي مثال، چرا؟ در گزيده مصاحبه فوق براي من برانگيزنده مردي پرحرف، سفيدپوست، انگليسي و متعلق به طبقه متوسط به پايين است که روز يک شنبه در هنگام ناهار به ميله نيمکت تکيه داده است . البته اين صرفاً واکنش شخصي من است، اما مطلب اصلي و کلي اين است که نشانگرهاي گفتماني منش به طور نفساني از طريق برانگيختن احساسات و عواطف، مکان ها و افراد خاص عمل مي کنند . بنابراين، تقابل و رويارويي خصلت و منش سياسي ديويد تريمبل (يا به طور مشخص متفاوت از جري آدامز ) با منش درك متعارف، داراي جريان نهفته اي از تقابل و رويارويي ايرلندي بودن از طريق انگليسي بودن است.
در مقايسه با مورد سرپاتريک مايهيو، چنين به ذهنم خطور مي کند که يک بعد طبقه اجتماعي در اين تقابل وجود دارد:
مايهيو: سرپاسبان اين موضوع را روشن ساخته است که وقتي که 50 هزار نفر يا بيشتر از اعضا و طرف داران اتحاديه در خطر بودند، او با موقعيت جديدي مواجه شد (.):
حاميان ارونج (.) در شهر پورتاداون به هم ملحق شدند و او با خطر جدي از دست دادن زندگي مواجه شد و گفت که به خطر از دست دادن يک (.) زندگي هم نمي ارزيد فکر مي کنم (.) که از کساني که اکنون منتقداند: به آن چه رخ داد و به تصميم سرپاسبان (.) بايد سؤال شود و بايد به اين سؤال پاسخ دهند که از دست رفتن زندگي چه تعداد از افراد کافي و قابل قبول خواهد بود (.) تا براي تصميمي آماده باشند که پنج روز قبل در شرايطي متفاوت گرفته شده است.
هامفريز: پس به عبارت ديگر اگر تعداد اين افراد به اندازه کافي بود حاکميت قانون(58)فرو مي ريخت.
مايهيو: نه حاکميت قانون اعمال مي شد(.) قانون اما ما؛ هامفريز: حاکميت قانون را نديديم (مايهيو: نه نه) سرپاسبان نمي خواست که راهپيمايي پيش برود . (مايهيو: نه صرفاً ) او تسليم شد؛ زيرا تعداد راهپيمايان زياد بود و اين همان چيزي بود که او گفت.
مايهيو: سرپاسبان، همان قانوني را اعمال کرد که در روز پنج شنبه ششم جولاي اعمال کرد و قانون او را ملزم کرد (.) تا در مورد بي نظمي جدي(.) احتمالي(.) پاسخ گو باشد (.) او در مورد تغييرات صورت گرفته و شرايط کنوني، آزمايش منسجمي انجام داد . من اين اقدام را (.) به عنوان اقدامي کاملاً اشتباه و غير مسئولانه (.) تلقي مي کنم . (.) که تعداد زيادي از مردم بايد براي درهم شکستن صفوف مستحکم پليس مورد تهديد قرار داده باشند؛ همان طور که بايد توسط (.) ارتش مورد تهديد قرار گرفته باشند (.) من اين اقدام را به عنوان اقدامي حساب شده به منظور به بار آوردن (.) بي نظمي بسيار جدي و (.) خطر جدي(.) از دست دادن زندگي تلقي مي کنم که دقيقاً همان چيزي بود که سرپاسبان مي پنداشت.
همامفريز: اما آنها راه و روش شان را فهميدند، بنابراين مي توانند دوباره همان اقدام را انجام دهند.
در سراسر اين مصاحبه در نقش هاي مايهيو حضور پررنگي از گفتمان حقوقي يافت مي شود و براي مثال در قانون او را ملزم کرد تا در مورد بي نظمي جدي احتمالي پاسخ گو باشد، مشهود است . در اين مورد، مايهيو بيان مي دارد که قانون چيست (در ساير موارد فوق، او در خصوص اين که چگونه سرپاسبان، قانون را اعمال کرد، اظهاراتي را بيان مي دارد) و اين را به گونه اي کم و بيش تحکم آميز و حتي فضل فروشانه بيان مي دارد. اين يک جمله مقوله اي (شبيه بسياري از جملات مايهيو ) است و يک ويژگي ايراد تحکم آميز آنکه در متن نگاشته شده مصاحبه نشان داده مي شود ريتم سه لغت آخر- احتمالي (.) جدي (.) بي نظمي(.) - (احتمالاً از قانون بازگو شده است ) است که يکنواخت و آهسته است (به وقفه هاي بين لغات توجه کنيد) و به لغات وزن مي دهد . ادعاي برخورداري از دانش تخصصي قانون و توانايي قضاوت در مورد اعمال قانون، به خودي خود، مبنايي براي صحبت تحکم آميز است . اما تحکم آميز بودن صحبت مايهيو، مبنايي ديگر نيز دارد
که از متن نگاشته شده مصاحبه مشهود نيست : لهجه مشخص و مربوط به طبقه متوسط به بالاي او و تحکم سهل در ايراد صحبتش همه جا سهولتي اجتماعي(59)را نشان مي دهند که يکي از ويژگي هاي منش و سرمايه فرهنگي طبقه اجتماعي متوسط به بالا است .(60)
منش درك متعارف و گفتمان زيست جهان هامفريز، برتري و فرادستي مسلم اين سرمايه فرهنگي طبقه متوسط به بالا را سست مي کند و تحکم آميز بودن صحبت مايهيو را به چالش مي کشد و با اين عمل، نيرويي طبقاتي در زمينه(61)قوام مي يابد که در هيچ کجا به دست نمي آورند.
اين مثال، ما را از سؤال اول که پيش از اين مطرح کرده بودم به سؤال دوم معطوف مي سازد که صرفاً مي خواهم به طور مختصر به آن اشاره کنم -منابع نظم گفتمان چگونه به طور تعاملي مورد استفاده قرار مي گيرند؟ فرد علاوه بر نگاه کردن به متون نگاشته شده مصاحبه هاي فوق بنابر ديدگاهي ساختاري درباره مفصل بندي هايي که آنها بين گفتمان ها ايجاد مي کنند، مي تواند بنابر ديدگاهي تعاملي درباره اين که چگونه مشارکت کنندگان به طور تعاملي منابع در دسترس را به منظور مديريت و کنترل روابط اجتماعي مورد استفاده قرار مي دهند، به آنها نگاه کند . براي مثال، هامفريز در مصاحبه با مايهيو با مشکل چالش با وزيري مواجه مي شود که در بروز اين بحران جديد در ايرلند شمالي نقش نامعين و پرسش برانگيزي بازي کرده است، اما منابعي بلاغتي، فرهنگي و استثنائي دراختيار دارد .
شايد به همين دليل است که هامفريز خطر را در اين مي بيند که اظهار نظرهاي تحکم آميز مايهيو، چالش هايش را در خود فرو ببرد که در تکرار آنها تا حدي تهاجمي است؛ همچنان که در گزيده مصاحبه فوق، با قطع کردن صحبت مايهيو چنين مي کند و با صحبت کردن درباره تلاش هايش چنين مي گويد:
اما ما حاکميت قانون را نديديم (مايهيو: نه نه ) سرپاسبان نمي خواست که راهپيمايي پيش برود . (مايهيو: نه صرفاً ) او تسليم شد؛ زيرا تعداد راهپيمايان زياد بود و اين همان چيزي بود که او گفت.
سبک خاص مصاحبه که در اين جا مورد استفاده قرار گرفته است، تمايل هامفريز به استدلال را در بر مي گيرد تا صرفاً پرسيدن سؤال . آوردن دليل مخالفت و قطع کردن صحبت، موضوع ژانر است : مصاحبه گران، مجموعه اي از انواع ژانرهاي مصاحبه در اختيار دارند که مي توانند مدبرانه و بنا بر شرايط تعاملي آرايش دهند و نيز سبک هاي مصاحبه مورد پسند خود را گسترش دهند . در اين جا، تدبير ديگري کا هامفريز، اغلب در مواقع دشواري استفاده مي کند، انتساب (62)است - ادعاي گزارش هر آن چه که سرپاسبان گفت (مقايسه کنيد با گريتباخ ). با وجود اين، تنظيم و تدوين اين گزاره گزارش شده، يک گفتمان زيست جهان را موجب مي شود که بسيار نامحتمل است که خود سرپاسبان استفاده کرده باشد- من تسليم شدم؛ زيرا تعداد راهپيمايان خيلي زياد بود، کاملاً نامحتمل است. در اين جا، هامفريز به منظور رفتار با مسئله تعاملي بيانات چالش برانگيز مايهيو، به گونه اي تأثيرگذار و بلاغتي(63)از گفتمان زيست جهان (همچنين ويژگي هاي استدلال مستقيم: ما، که راهپيمايي) استفاده مي کند.
در خاتمه بحث از اين مثال، مي خواهم به تمايز آشکار بين اخبار و عناصر وابسته به گفت وگو(64)در برنامه امروز باز گردم که قبلاً نيز متذکر شده بودم . ممکن است اين تفاوت را از لحاظ تقسيم بندي رأي و نظر مرسوم ببينيم : اخبار برخي از اختيارات و فاصله هايي را حفظ مي کند که به طور مرسوم، مرتبط با رأي و نظر بي بي سي است؛ در حالي که عناصر وابسته به گفت وگو تغيير گونه اي از اختيارات و فاصله ها به رأي و نظر را نشان مي دهد که مشروعيت خود را آراء و نظرات و گفتمان هاي زندگي روزمره کسب مي کند. به نظر مي رسد که اين يک حرکت دموکراتيک باشد، اما در عين حال، يک دموکراتيزه شدن به طور مرسوم کنترل شده است : آراء و نظرات مردم عادي به نحوي «بطني و بدون تکان خوردن لب ها » بيان مي شوند تا اين که به طور مستقيم شنيده شوند.
به علاوه، احتمالاً اين يک دموکراتيزه شدن است که در معرض تقلب و دستکاري(65)است: مشروعيتي دموکراتيک مي بخشد که مي تواند مورد استفاده قرار گيرد.
برنامه امروز، نشان دهنده تمايلي کلي تر به تأثيرگذاري بر گفتمان عمومي معاصر است که از آن به عنوان «مکالمه مدار شدن » گفتمان عمومي ياد کرده ام: که به معني الگوسازي گفتمان عمومي بر اساس مکالمه عادي است.(66)برداشت خوشبينانه اي از اين رويداد، آن را صرفاً به عنوان جنبه اي از دموکراتيزه شدن فرهنگي خواهد ديد. اما در چنين اظهار نظري، اشکالاتي وجود دارند : مکالمه مدار شدن، معمولاً از بالا تحميل مي شود، مردم عادي،کنترل چنداني بر روي آن ندارند، و روابط بين انواع مکالمه هاي تقليدي و جعلي ايجاد شده و مکالمه واقعي مردم نامعلوم و حل و فصل نشده است.
مکالمه مدار شدن چنين به ذهنم مي آورد که نه صرفاً دموکراتيک است، و نه صرفاً براي اهداف نهادي طرح شده است، بلکه داراي دو ويژگي متضاد بوده و بر مبارزه تأکيد دارد. اين نکته، دوباره به اهميت اين استدلال بورديو اشاره مي کند که هر رويداد گفتماني خاص بايد در حوزه اي از گفتمان و نيروهاي اجتماعي قرار گيرد که آن را شکل مي دهد .
در مورد گفتمان سياسي، فرد نياز دارد تا بداند که نخست چگونه صحبت سياسي در برنامه اي شبيه برنامه امروز در رابطه با گفتمان سياسي ديگر در داخل و خارج از رسانه ها موضع مي گيرد - رابطه آن با نظم گفتمان سياسي ساخت مند -و سپس چگونه در رابطه با کل حوزه و کردار سياست و نيروهاي اجتماعي گسترده تري که آن را شکل مي دهد موضع مي گيرد. تنها در چنين ديدگاهي است که فرد مي تواند تصميم بگيرد که چه استفاده اي از گفتمان مکالمه مدار برنامه امروز بکند.
5. نتيجه گيري
ارزش اين رويکرد، در اين است که از رويدادهاي گفتماني خاص و متوني اجتناب مي کند که جدا از نظم هاي گفتمان و فرايندها و حوزه هاي اجتماعي گسترده تري که در درون آنها گنجانده مي شوند، عمل مي کنند. اشکال اين رويکرد، اين است که فرد به منظور تحليل متون و رويدادهاي گفتماني فردي به مفهومي کلي از نظم گفتمان و نظم اجتماعي نياز دارد. براي مثال، فرد به مفهومي از گستره ژانرها و گفتمان هاي مورد استفاده در نظم گفتمان سياسي نياز دارد که به مثابه افقي(69)است که فراروي آن افق ژانرها و گفتمان هاي استنتاج شده از رويداد گفتماني خاص ارزيابي و بررسي مي شوند. در نهايت، هدف يک برنامه پژوهشي که از چارچوب پيشنهادي من استفاده مي کند، طرح ريزي ژانرها و گفتمان هاي نظم گفتمان است.
اما در اين اثنا، خوانندگاني که از اين رويکرد استفاده مي کنند، بايد به ترکيبي از دانش فرهنگي خودشان و هر آن چه بيانات چاپ شده که در مورد گفتمان سياسي موجود است، اتکا نمايند.
اين مقاله را با خلاصه اي از اين رويکرد درباره شش سؤالي که فرد مي تواند در حيطه سياست مبتني بر رسانه ها درباره يک رويداد گفتماني خاص (براي مثال، مقاله اي ازروزنامه و يا يک برنامه راديويي يا تلويزيوني) بپرسد، به پايان مي رسانم.
عامل هاي سياسي، شامل چه کساني اند و چه ژانرها، گفتمان ها و منش هايي استنتاج مي شوند؟ ژانرها، گفتمان ها و منش ها چگونه به يکديگر مفصل بندي مي شوند؟ اين مفصل بندي چگونه در صورت ها و معاني متن محقق مي شود؟ منابع نظم گفتمان چگونه از مديريت تعامل استنتاج مي شود؟ اين (نوع از ) رويداد گفتماني چه جهت خاصي به مفصل بندي نظم گفتمان سياسي مي دهد؟ چه فرايندهاي فرهنگي و اجتماعي گسترده تري از طريق اين رويداد گفتماني که ژانرها، گفتمان ها و منش ها را مفصل بندي مي کند - شکل مي گيرند يا شکل داده مي شوند؟
پی نوشت ها :
1- order of discourse.
2. critical discourse analysis .
3- Today.
4- piere Bourdieu.
5- Thompson, Cambridge: Plity Press
6- social practice .
7- interdisciplinary.
8- discourse practices .
9- late modernity.
post modernity -10
11- Fairclough, Norman. (1992) Discourse and Social Change, Cambridge: PolityPress
12- foregrounding .
13- marketization .
14- modalities
15- intertextuality.
16- Michel Foucault.
17- societal order of discourse.
18- conversationalization of discourse.
19- lifeworld.
20- Fairclough, Norman. (1989) Language and Power, London: Longman
21- heteroglossia
22-articulation.
23- hegemonic.
24- struggle.
25- subpolitics.
26- Beck, Ulrich. (1994). "The Reinvention of Politics: Towards a Theory ofReflexive Modernization", in Ulrich Beck & Anthony Giddens & Scott Lash,Reflexive Modernization: Politics, Tradition and Aesthetics in the Modern Social,
Stanford University Press. Order
27- interaction.
28- David Held.
29- hegemony .
30- agent .
31- pundits.
32- open Winfrey show.
33- Kilroy.
34- representations.
35- jacqresentations
36- mainstream.
37- Bernstein, Basil. (1990). The Structuring of Pedagogical Discourse, London:Routledge
38- ownership .
39- covert politics.
40- Livingstone.
41- Lunt.
42- romance
43- Talk on Television: Livingstone, Sonia M & Peter Kenneth Lunt. (1994).London: Routledge. Audience Participation and Public Debate
44- intertextual chains.
45- Fairclough, Norman. (1992) Discourse and Social Change, Cambridge: PolityPress
46- generic complexes
47-
48- Thought for the Day
49- monological.
50- categorical.
51- declarative.
52- unmodalized
53- nominalization.
54- ethos.
55- Fairclough, Norman. (1992) Discourse and Social Change, Cambridge: PolityPress
56- common sense.
57- referential
58- rule of law.
59- social facility.
60- Distinction: A Social Critique of the Judgement of Bourdieu, Pierre. (1989).Translated by Richard Nice, London: Routledge. Taste, Edited by John Language
and Symbolic Power Bourdieu, Pierre. (1991
61- context
62- attribution.
63- rhetorically.
64- dialogical.
65- manipulation
66- Fairclough, Norman. (1994). Critical Language Awareness, London:Longman
67-Fairclough, Norman. (1995b). Critical Discourse, Analysis, London:Longman
68-Fairclough, Norman. (1995a). Media Discourse, London: A Hodder ArnoldPublication
69- horizon.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}