انديشه اصلاحات درايران قرن نوزدهم و انعکاس آن در سفرنامه هاي ايرانيان (3)


 

نويسنده:دکتر کرامت الله راسخ*




 

سفرنامه ميرزا هادي علوي شيرازي
 

سفرنامه بعدي که بررسي مي شود . متعلق به ميرزا هادي علوي شيرازي است ، وي منشي هيأتي بود که دولت ايران به سرپرستي ميرزا ابوالحسن خان پس از عقد قرار داد گلستان (1813) به روسيه فرستاد . ماجراي سفر از 25جمادي الثاني 1229 ق (ژوئن 1814) تا 21 جمادي الثاني 1231ق(مه 1816) شرح داده مي شود . به توصيف او حکومت در روسيه داراي چهار رکن است : رکن اول « سزار » رکن دوم « کانسل » (کنسول )، رکن سوم (سنتور » (سناتور ) ، رکن چهارم «وزرا ». سزار داراي قدرت مطلقه است . نصب و عزل او قاعده اي ندارد : « هر گاه چند بگذرد و پادشاه از قاعده و قانون تجاوز کند و به مردم بخلاف قانون رفتار نمايد ... بزرگان و کانسل نزد يکديگر جمع شده ، مشاوره مي نمايند و در خفيه رفته او را مي کشند »(1) « کانسل » از دوازده نفر تشکيل شده است و تزار در امور با آنها مشورت مي کند .(2) «وزرا » کارهاي دولت را اداره مي کنند و « مواجب از سرکار پادشاه دارند ». سناتورها شش نفر هستند و مسئول امور قضايي مي باشند .(3) وي مطبوعات روسيه را نمي پسندد و مي گويد :« اروس بسيار دورغ مي نويسد . چيزي که نقص خود باشد ، و وقوع يافته باشد نمي نويسد »(4) . در روسيه مسافرت آزاد نيست . در اين جا« باشت برد (پاسپورت) است يعني به اصطلاح اهل ايران رفته مرخصي ...و اين امر مجدي در ميان ايشان انضباط دارد که اگر برادر يا پسر پادشاه يک روز از شهري خواسته باشد برود ، بدون داشتن اين باشت برد ممکن ندارد »(5) . مردم در اين کشور بجز گروهي همه اسير و برده هستند :« سواي بزرگان اعزه و اعيان ، و قدري از وسط الناس ، ديگر تمامي اين خلق به طريق بنده زر خريد همه را خريد و فروش مي نمايد ».(6) پديده ديگري توجه ميرزا محمد هادي را جلب مي کند ، انحصار خريد و فروش بعضي از کالاها به دست دولت است : « فروختن عرق و نمک که مختص پادشاه است . معادن طلا، نقره ، ثمور و خز ، و پوست روباي سياه و ساير چيزها که از ولايت سبز مي آورند »(7) در روسيه از امنيت قضايي خبري نيست :آن شخص قاتل يا سارق را مي آورند و برهنه مي کنند و آن اشخاص از دو طرف ايستاده مي شوند (دو نفر در دو طرف او مي ايستند )، و تازيانه مي زنند ، اگر در همان بين به درک و اصل شد ،شده است و اگر برطرف نشد دو پرده دماغ او را از هر دو طرف با گازانبر (سوراخ ) مي کنند و پيشاني او را به طريق کوبيدن خال داغ مي کنند و او را روانه ولايت سيبري مي نمايند »(8) . در نوشته ميرزا هادي از تعجب همراه با تحسين که ما در نوشته هاي مسافران اروپا مي بينيم اثري نيست . نظام سياسي روسيه چيزي ندارد ، که ايرانيان از آن بياموزند و بهره برند . از اين رو نگاه او انتقادي است . جالب است که او از مردم روسيه و باورهاي آنها در برابر انگليسي ها دفاع مي کند . امري که ما تا به امروز شاهد آن هستيم : « اما اهل انگريز خود هم هيچ مذهب ندارند ، و اعتقادي به کليسا و خارج و مذهب عيسري که در ميان روس و ساير متداول است در ميان آنها نيست »(9)
درباره ايران از اقدامات عباس ميرزا و قائم مقام در آذربايجان يه نيکي ياد مي کند :« بجز مطالبه ديواني ديناري وجه از حدي گرفته نمي شود .. نظام و قرار اين مملکت از اين قرار است و صاحب معظم له بسيار افسوس بحال اهالي فارس خوردند »(10) پس از تأکيد بر نقش عباس ميرزا و قائم مقام مي نويسد : « بلي چنان صاحب مملکت عدالت گستري را چنين جنابي سزاوار کار است که از بناها و قرار دادهايي که در امر مملکت داري گذاشته ...و نظام امور سلطنت به حدي مستحکم است که نمي توان اندکي از بسياران را در اين رساله مختصر بيان نمود ». سپس ادامه مي دهد : « ملاحظه ساختن توپ و آلات حرب و آتش خانه آنجا را مي نموديم اگر چه من کارخانجات فرنگان را نديده بودم . اما از قراري که صاحبي ايلچي (منظور ميرزا ابوالحسن خان )مي فرمودند ، اين دستگاه و اين کارخانجات چندان مغايرتي با کارخانجات فرنگ ندارد ».به دنبال آن مي نويسد : بعضي از اوقات خود گردش در شهر تبريز مي کردم ، چون در زمان شاه مرحوم آنجا را ديده بودم ، و ولايات خراب ويراني به نظرمن جلوه کرده بود ، و حال آبادي و معموري و کثرت خلق را به مرتبه مي ديدم که مافوق آن متصور نيست و تمامي سکنه و اهالي آنجا را در مهد امن و امان و آسايش يافتم ...و اهالي فارس را به خاطر آورده افسوس به حال آنها مي خوردم ».(11)
برخورد هيأت با روسها نشان از ناداني يا وطن فروشي آنها ندارد ، اما نشان از ناچاري آنها دارد : اين روز در تبريز از صاحب عظام قائم مقام و ديگران مسموع صاحبي ايلچي گرديد که از راه اسلامبول و غيره به تواتر خبر رسيد که اهالي فرنگ از روس و انگريز و سايرين جمعيت کرده بر سر ناپليان رفته چهارماه است که شيرازه سلطنت و اساس او را از هم پاشيده و او را در جزيره آلپ فرستاده ... از استماع اين خبر حال صاحبي ايلچي متغير شده فرمودند که کار بر ما دشوار شد . و روس هوا به هم خواهد رسانيد.(12) اين ناچاري و پريشاني را مي توان در هنگام مبادله قرار داد نيز مشاهده کرد : « صاحب ايلچي بعد از تبديل به خاطر رسيد که ولايات آذربايجان بي جهت به تصرف آن ظالمان برآمده و بعدها تغيير نخواهد يافت . از اين جهت مجدي دلگير و پريشان احوال گرديد که همگي حضار مجلس از تغيير احوال صاحبي حيران بودند و سردار قدري متحير شد ، در مقام تحقيق برآمد . صاحبي ايلچي جواب نگفته همان ساعت امضاء را برداشته با همراهان روانه منزل گرديد ».(13) همان گونه که ملاحظه مي شود ، درماندگي به يأس و خشم بدل گرديد.

سفرنامه ميرزا صالح شيرازي
 

چهارمين سفرنامه متعلق به ميرزا صالح شيرازي است . او در چارچوب تدبير دوم براي شناخت غرب يعني فرستادن دانشجو براي تحصيل همراه چند محصل بعنوان مترجم به لندن فرستاده شد . قبلاً در سال 1811دو دانشجوي ديگر به انگلستان فرستاده شده بودند ميرزا صالح و همراهان در سال 1815(1230ق) عازم انگلستان شدند . ميرزا صالح سه سال و نه ماه و بيست روز در انگلستان زندگاني کرد . به هر سوراخي سرکشيد تا به رمز پيروزي و موفقيت غربي ها پي برد . انگليس ، فرانسوي ، لاتين ، تاريخ فلسفه و تاريخ انگليس خواند . صنعت چاپ را نيز آموخت . او شايد اولين نماد يک توهم بود . پنداري که سال ها بعد توسط ميرزا ملکم خان بصورت زير بيان شد . همانطور که ما تلگراف را وارد کرديم ، مي توانيم نظام اداري و سياسي غرب را تقليد کنيم ، جوابي که جامعه به او داد ، بهتر است از دهان خود ملکم بشنويم :« سرتان را به تأسف حرکت مي دهديد و آهي مي کشيد که اين ناظم الملک ساده لوح چرا به اين شدت از اوضاع ايران بي خبر است ؟ مضموني که مي خواهيد به من بنويسيد اين است که اي رفيق اينجا ايران است ، اينجا ملک اسلام است ، صد باد صبا اينجا بي سلسله مي رقصند »(14) ميرزا صالح پس از بازگشت به ايران در سال 1819 (1235ق) در چندين هيأت ايراني که به خارج فرستاده شدند ، شرکت کرد . روزنامه اي در ايران ايجاد کرد که خوش درخشيد ولي دولت مستعجل بود .
سفرنامه ميرزا صالح شرح سفر را از جمادي الثاني 1230(آوريل 1815) آغاز مي کند و تا صفر 1235 (نوامبر 1819) يعني زمان حرکت از ارزروم به سمت تبريز ، ادامه مي دهد ميرزا صالح و همراهان از راه روسيه عازم اروپا مي شوند . او نيز مانند ميرزا هادي وضعيت روسيه را نمي پسندد . نظام سرواژ را نقد مي کند (15). رفتار سخت به مجرمين را محکوم مي کند (16). از انتشار روزنامه که آن را « وقايع اتفاقيه » مي نامد ، خرسند است (17). از وجود کالسکه براي ترابري مردم به نيکي ياد مي کند (18). اگر چه وضعيت روسيه به ويژه سازمان آن را به طور مشروح شرح مي دهد ، شايد به خاطر آنکه در آن دشمني براي حال و آينده ايران مي بيند ، چندان اشتياقي به توصيف نظامي سياسي و ادراي آن کشور ندارد ، در صورتي که درباره نظام سياسي و ادراي انگلستان از هيچ گوشه اي صرف نظر نمي کند . مي نويسد : « قواعد دولت اداري و قوانين مملکت انگلند مخصوص است به خود انگلند . به اين معني که هيچ کدام از ممالک دنيا نه به اين نحو منتظم است و نه به اين قسم مرتب . سالها جانها کنده و خونها خورده و خونها ريخته اند تا اينکه به اين پايه رسيده است . بالجمله کليات دولت انگلند منقسم به سه قسم است . اولاً پادشاه و ثانياً لارد و يا خوانين ثالثاً کامن يا وکيل عامه مردم »(19) برجسته ترين ويژگي سامانه سياسي انگلستان را کم بودن قدرت پادشاهي مي داند براي نماياندن آن داستاني تعريف مي کند :« کوچه (اي ) در اکسفرد استريت بنياد کرده به نام نامي خود . يکنفر استاد صنعت کار ، مرد فقيري دکاني دارد در ميانه کوچه واقع است مدت شش ماه است که هرچه سعي مي کنند که دکان او را داخل به کوچه اندازند قبول نمي کند ...
طرفه اين که پرنش خود نمي تواند ذره اي به او ضرر مالي يا جاني رساند . ولايتي به اين امنيت و آزادي که او را ولايت آزادي مي نامند »(20) سپس وارد شرح جزئيات « ولايت آزادي » مي شود . پارلمان را « خانه عام » يا « مشورت خانه » و نمايندگان را « وکيل رعايا » مي نامد (21) . از وجود عزت شهروند در برابر غرور سرورشادمان است . مي نويسد :« نوکر کمتر در مقابل آقاي خود آمده مي ايستد . هر کس در منزل خود نشسته خدمتي دارند (22) بيمارستان ها را مراکزي مي داند که از آنها « بوي امنيت و نيکذاتي و خير خواهي و مروت »مي آيد (23) چگونگي و چرايي انتخاب شهردار را شرح مي دهد و مي نويسد :« و احدي از ارکان دولت را مدخليت به انتخاب شخص مزبور نيست »(24) اما در برابر سياست خارجي انگلستان به ايرانيان هشدار مي دهد (25) همانطور که مشاهده مي شود ، از نظر او نيز قانونمندي و تحديد قدرت پادشاه رکن اساسي ساختمان سياسي انگليس و باعث موفقيت آنان کشور است .

پی نوشت ها :
 

*عضو هيأت علمي دانشگاه آزاد اسلامي واحد جهرم
1-ميرزا هادي علوي شيرازي ، 1357: سفرنامه ميرزا ابوالحسن خان شيرازي به روسيه ، به کوشش محمد گلبن ، تهران : مرکز فرهنگي آسيا ، ص161.
2-همانجا .
3-همانجا ، ص162.
4-همانجا ، ص156.
5-همانجا ، ص176.
6-همانجا ، ص155.
7-همانجا ، ص164.
8-همانجا ، ص175.
9-همانجا ، ص260.
10-همانجا ، ص11.
11-همانجا ، ص15.
12-همانجا ، ص13.
13-همانجا ، ص44.
14- آدميت فريدون ، 1340: فکر آزادي و مقدمه نهضت مشروطيت ايران ، تهران : سخن ، ص153.
15- ميرزا صالح شيرازي ، 1347 : سفرنامه، به کوشش اسماعيل رائين ، تهران : روزن ، ص79.
16- همانجا ، ص86.
17-همانجا ، ص86.
18-همانجا ، ص206.
19-همانجا ، ص315.
20-همانجا ، ص207.
21-همانجا ، ص292-269.
22-همانجا ، ص286.
23-همانجا ، ص287،312.
24-همانجا ، ص290.
25-همانجا ، ص169.
 

منبع:
فصلنامه علمي-پژوهشي ( ويژه نامه علوم سياسي )