نسل اول روشنفکران ايراني و مدرنيته سياسي (3)
نسل اول روشنفکران ايراني و مدرنيته سياسي (3)
2-3.آموزشهاي نوين عامل هويت بخش روشنفکران
3-3.روشنفکري در ايران
در هر نقطه اي از جهان روشنفکران ويژگي هاي خاص خود را دارند ، هر چند آنان از منظر تحولات روشنفکري (Enlightenment) به جهان مي نگرند اما با توجه به ويژگي هاي مناطقي که در آن زندگي مي کنند در مواجهه با امواج تمدن جديد ، انديشه و واکنش هاي متفاوتي از خود بروز داده اند . در اين مقاله روشنفکران عصر قاجار هم شامل انتلکتوئل و هم انتلي جنتسيا مي شوند ، افرادي که با آشنايي از مفاهيم مدرن و برخورداري از آموزش مدرن در پي تغيير وضع موجود بودند ، اما از آن جايي که دامنه ي اين قشر اجتماعي در عصر قاجار بسيار محدود است هم مي توان شامل برخي اهل تفکر و هم شامل ديوان سالاران گردد ، البته ديوان سالاراني که سعي داشتند ، از حوزه نظري نيز در باب پيشرفت و مدرن سازي مؤثر باشند .
3-4. روشنفکران ايراني و مدرنيته سياسي
و اين در حالي است که اين دو کشور دو تجربه متفاوت از تعامل دين و سياست را پشت سر گذرانيده بودند و فرانسه تجربه لائيسيته را در کارنامه خود داشت که به شکلي راديکال و انقلابي تحقق يافته بود . منطق لائيسيته از ويژگي کشورهاي کاتوليک است . آن جا که دستگاه نيرومند و متمرکز و سلسه مراتبي کليساي کاتوليک براي خود در اداره و رهبري زندگي اجتماعي رسالت قائل است . در نتيجه به مثابه يک قدرت در برابر دولت و رقايت با آن قرار مي گرد . پس در اين جا دولت و بخش عمومي براي رهايي خود از سلطه کليسا بسيج مي شوند ، عليه کليسا سالاري مبارزه مي کنند و قدرت سياسي را از چنگ نهاد کليسا خارج مي کنند . اما در منطق سکولاريزاسيون که با سنت سياسي انگلستان توأم است ، ما با تغيير و تحول توأم و تدريجي دولت و دين و بخش هاي مختلف اجتماعي مواجه هستيم ، اين منطق کشورهاي پروتستان است ، آن جا که کليساي پروتستان بخلاف کليساس کاتوليک نهادي است که در دولت و کم و بيش تابع قدرت سياسي . پس در اين جا فرآيند دنيوي شدن نهادهاي اجتماعي به صورت تدريحي و کم و بيش آرام و بدون دور شدن دولت و کليسا انجام مي شود .(14)
روشنفکران ايراني حتي اگر قصد الگو برداري از سنت هاي سياسي غرب را نيز داشتند ، اما از يک سو نتوانستند بين دو سنت تاريخ فوق تمايز قائل شوند و از سوي ديگر ظاهراً اهتمام خاصي در شناخت وضعيت ايران در اين زمينه ، صورت ندادند . از عصر صفويه دو نهاد دين و دولت از هم تمايز يافته و درغالب ايام در عين تعامل با هم حدود هم را نيز مراعات نمودند . اين مرز بندي اگر چه مطلق نبود ، اما دولت در امور عرفي و ورحانيت عهده دار امور شرعي بودند ، وضعيت فوق ناشي از مباني نظري ، در باب حکومت در عصر غيبت بود که توسط علماي صفوي شکل گرفت و تا عصر مشروطه گفتمان غالب را شکل مي داد . اين رويکرد بر اين نکته تأکيد دارد که حاکميت از آن خداوند است که به پيامبر اسلام واگذار شده است ، پيامبر اسلام (ص) هم حامل وحي است و هم حاکم سياسي ، اما از آنجايي که در عصر غيبت امکان تجميع آن دو در يک فرد يا نهاد وجود ندارد لذا علما متکفل شعبه دين هستند و نايبان جنبه نبوت انبياء و فرمانروايان متکفل امور مملکت و ملک و نايبان جنبه سلطنت انبياء. اين دو جنبه سوا از هم اما معاون و مکمل هم هستند هر چند بسياري از فقها و مجتهدين سلطاني را مي پذيرند که متشرع و ماذون از مجتهد باشد . اگر چه چنين تقسيم بندي بين امور شرعي و عرفي مي توانست مناقشه آمي باشد . يا بنا به اعتبار سخن الگار هر کدام از اين دو نهاد در صورت ضعف ديگري تمايل بر غلبه رقيب را مي يافت .(15)اين شرايط مي توانست بعضاً اجازه تحول در حوزه هاي عرفي و اجتماعي را فراهم آورد ، علاوره بر اين وضعيت روحانوين بر اساس معيارهاي طبقه بندي اجتماعي و يا اقتصادي به گونه اي بوده است که امکان صورتبندي آنان در يک طبقه اجتماعي وجود ندارد . از لحاظ موقعيت اقتصادي و اجتماعي عده اي در بالاترين سطوح سياسي و اقتصادي بودند همچون حاج زين العابدين ظهير السلام و پسرش ميراز ابوالقاسم و يا محمد باقر شفتي تا روحانوين طبقه متوسط که البته جز زاهد ترين روحانيون نيز بودند مانند نجم آبادي ، فاضل محمد خراساني يا محمد تقي و محمد باقر درچه اي تا روحانيون طبقات پايين که با موعظه مختصر ارتزاقي مي کردند و از لحاظ منزلت اجتماعي و علمي نيز سطوح متنوعي قابل مشاده است که يک طيف آن را مجتهد اعلم تشکيل مي دهد و طيف ديگر آن را روضه خوانان و يا حتي کساني که فقط قادر به نگارش نامه براي افراد بي سواد بودند ..(16) و علاه بر اين نيز فاقد نظام سلسله مراتبي چون نهاد کليسا مي باشند . (17) و اعتبار روحانيون و مجتهدين بر اساس سلسه مراتب از بالا تعيين نمي شود ، بلکه مشروعيت و اعتبار خود را از شاگردان مي يابد و نظريه اجتهاد نيز در تکثر آنها مؤثر است و لذا از لحاظ فکري نيز ما با طيف وسيعي از آنان روبرو هستيم که ديدگاه هاي متفاوت و حتي متضادي با هم در خصوص مسائل سياسي و اجتماعي دارند. لذا شبيه سازي وضعيت ايران با غرب در رابطه با تعامل دين و دولت خود باعث عدم انسجام نظري انديشه ورزان گرديده است . لذا نوسان زيادي در انديشه روشنفکران نسل اول ايران در اين خصوص به چشم مي آيد . از اتخاذ مواضع ضد ديني و حمله به ماهيت دين گرفته ، تا اعتقاد به عدم سازگاري دين با تمدن جديد ،و يا از بيان صريح جدايي دين از دولت تا اتخاذ رويکردي محافظه کارانه و استفاده ابزاري از دين و مفاهيم ديني ، از تبعات چنين وضعيت است . نوسان فوق نه تنها در ميان روشنفکران مختلف اين دوره بلکه حتي در آثار هر کدام از آنها نيز اين موارد متضاد و يا متناقص قابل رويت است .
پی نوشت ها :
1- کارل مانهايم ، ايدئولوژي ويوتوپيا ، ترجمه فريبرز مجيدي ، (تهران : انتشارات دانشگاه تهران 1355) ص171.
2-آنتونيو گرامشي ، پيدايش روشنفکران ، ترجمه منوچهر هزار خاني ، مجله آرش (شماره 16-15 ، 1355)ص171.
3- ژاک لوگوف ، روشنفکران در قرن وسطي ، ترجمه حسن افشار ، (تهران نشر مرکز ، 1376)
4-ايوراتزيوني و هالوي ،همان کتاب ، ص2.
5-ادوارد سعدي . همان .
6-رامين جهانبگلو ، مدرنيته ، دموکراسي ، روشنفکران ، (تهران : نشر مرکز ، 1374)ص67.
7-يراوند آبراهاميان ، ايران بين دو انقلاب ، ترجمه احمد گل محمدي ،محمد ابراهيم فتاحي ، (تهران : نشر ني ، 1377)ص79.
8-همان ، ص80
9-جان فوران ، مقاومت شکننده ، ترجمه احمد تدين ، (تهران : انتشارات رسا ، 1382) ص204.
9-علي قيصري ، روشنفکران ايران در قرن بيستم ، ترجمه محمد دهقاني ، (تهران : انتشارات هرمس ، 1383) صص27-13.
10- مرتضي راوندي ، تاريخ اجتماعي ايران ، جلد دوم ، (تهران : انتشارات امير کبير ، 1355)ص541.
11-ماشاء الله آجوداني ، يا مرگ يا تجددي (تهران : انتشارات اختران ، 1383) ص37.
12- علي قيصري ، همان کتاب ، ص28.
13-علي مير سپاسي تاملي در مدرنيته ي ايراني ، ترجمه جلال توکليان ، (تهران : انتشارات طرح نو 1384)ص118.
14-شيدان وثيق ، لائيسيته جيست ، (تهران : انتشارات اختران ، 1384)ص19.
15-حامد الگار ، دين و دولت در ايران )نقش علما در دوره قاجار )ترجمه ابوالقاسم سري (تهران : انتشارات توس ، 1369)
16-Ahmad Ashraf & Ali Banuazizi, The Qajar class Structure tttp://www. iranin . com / Dec 96/ iraniva/ Qajar / Qajar . html.
17-ريچارد کاتم ، ناسيوناليسم در ايران ، ترجمه احمد تدين (تهران : نشر کوير 1371).
فصلنامه تخصصي علوم سياسي /سال چهارم ،شماره ششم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}