شعر مشروطه و شعر عوام (1)
شعر مشروطه و شعر عوام (1)
چکيده
اکنون اگر به سراغ مکتب بازگشت و شعر مشروطه برويم وضع به گونه اي ديگر است. زيرا مکتب بازگشت شعري درباري، دور از جامعه، با زمينة تقليد از شعراي سبک عراقي و خراساني است در حالي که شعر مشروطه شعري نزديک به زبان و خواست مردم. در اين مقاله سعي شده است رابطة بين شعر مشروطه و شعر بازگشت کشف شود تا به اين نتيجه برسيم که شعر مشروطه از نظر زبان، فکر و جنبة ادبي دنباله مکتب بازگشت نبوده، بلکه تحول يافتة شعري است به نام شعر عوام. شعري که داراي چند ويژگي خاص است:
1ـ اجتماعي بودن موضوع شعر. 2ـ عدم شهرت شاعر. 3ـ توجه اکثريت مردم به شعر. 4ـ شعري زنده و پويا. 5ـ شعر بي بهره از آرايه هاي ادبي.
شعر فارسي، شعر بازگشت، شعر مشروطه، شعر عوام
شعر مشروطه و شعر عوام
سبک با بررسي اين تعريفها درمي يابيم که بين سبک يک نوشته و روحيات و خلقيات افکار صاحب اثر ارتباطي تنگاتنگ وجود دارد و به همين خاطر مي توان ادعا کرد که از نوشته هاي سبک دار مي توان به درون ذهن نويسندگان آنها راه جست و به قول مولوي «از قرآن بوي خدا مي آيد و از حديث بوي مصطفي مي آيد و از کلام ما بوي ما مي آيد»(7).
در تأييد اين ادعا مي توان به سخن ويليام امپسون اشاره کرد که مي گويد: «نهفته هاي ذهن انسان بر رغم ميل او هم که باشد در طرز بيانش جلوه دارد»(8).
علاوه بر روحيات و نفسانيات هنرمند که در شکل گيري اثر هنري نقش دارد عوامل ديگري نيز در ايجاد و به تبع آن تغيير و تحول سبک ها نقش مهمي ايفا مي کنند.
دکتر شفيعي کدکني(9) عوامل تغيير سبک را مؤثرهاي فرهنگي و مؤثرهاي اجتماعي مي داند.
دکتر شميسا(10) تغيير و تحولات اجتماعي، سياسي، اقتصادي و... را مؤثر در تغيير سبکها مي داند.
دکتر غلامرضايي(11) عوامل سبک ساز را به صورت زير بيان مي کند:
1. نفسانيات 2. تحولات اجتماعي 3. زمينة فرهنگي 4. مخاطبان 5. دانشها و اطلاعات و شغل و حرفة شاعر 6. موضوع سخن 7. محيط جغرافيايي.
با توجه به اين که تغييرات در شخص و اجتماع تغييراتي آني و لحظه اي نيست بلکه مبتني بر مقدمات خاصي است مي توان نتيجه گرفت که سبک هنرمند داراي مقدماتي است که ادامة تغيير و تحول هاي جزئي منجر به تغيير سبک و شکل گيري سبک و روشي تازه مي شود. اگر به تحولات عمده و اساسي در حوزة شعر و ادب فارسي بنگريم، درمي يابيم که شکل گيري شعر نيمايي امري يکباره و آني نبوده است بلکه تغييراتي که شاعران گذشته نظير ابوالقاسم لاهوتي، تقي رفعت، جعفر خامنه اي و شمس کسمايي در شعر کهن و سنتي فارسي ايجاد کردند، زمينه را براي شيوة نيمايي فراهم کرد(12). نيمايوشيج نيز از همان آغاز به سرودن اشعاري در قالب نيمايي نپرداخت بلکه ابتدا در منظومه «افسانه» و بعدها در «خانوادة يک سرباز» تحولاتي در شعر ايجاد کرد تا سرانجام با سرودن «ققنوس» شيوة جديد شعر بنا گرديد.
در ميان سبکهاي شعر فارسي نيز اگر دقت کنيم تغييرات ايجاد شده در يک سبک منجر به شکل گيري سبکي ديگر شده است. به عنوان مثال عواملي که منجر به شکل گيري سبک عراقي گرديد، تغييراتي بود که در سبک خراساني رخ داد از جمله:
«1ـ اختلاط مردم خراسان و عراق.
2ـ درسي شدن فارسي دري.
3ـ رواج تصوف و فعاليت صوفيان.
4ـ تاسيس مدارس ديني و رواج معارف اسلامي.
5ـ از بين رفتن نهضت شعوبيه.
6ـ عدم توجه سلجوقيان به شعر و شاعري.
7ـ رواج قالب غزل.
8ـ از بين رفتن نسل فضلاي سابق.
9ـ هرج و مرج حاصل از اختلاف بين امرا و جنگ هاي داخلي»(13).
اگر به شعر شاعراني مثل سنايي، انوري و ديگر شعراي قرن ششم بنگريم درمي يابيم که شعرشان از جهتي شبيه سبک خراساني است و از جهتي نيز با آن متفاوت است و شبيه شعر سبک بعدي يعني سبک عراقي است. قصايد انوري متمايل به سبک خراساني و غزلياتش متمايل به سبک عراقي است.
رابطة بين سبک عراقي و هندي نيز اين گونه است با اين توضيح که نقش حکومت شيعي صفويه و عملکرد آنان در شکل گيري سبک هندي غيرقابل انکار است. عوامل شکل دهندة سبک هندي به نوعي ارتباط با حکومت صفوي و تغيير مذهب در کشور دارد که عبارتند از:
«1ـ مذهب 2ـ سفر به هند 3ـ توسعة اصفهان 4ـ رفاه اقتصادي 5ـ علاقة شاهان صفوي به فرهنگ»(14).
در بررسي اشعار سبک هندي از جنبة زباني حضور کلمات و ترکيبات محاوره اي کاملاً محسوس است. به طوري که شاعر به فراواني از آن استفاده مي کند. اين حضور اگرچه ربطي به سبک عراقي ندارد اما در حد فاصل سبک عراقي و هندي يعني مکتب وقوع الفاظ محاوره اي در شعر وارد مي شوند. به طوري که در اشعار شاعران وقوعي و واسوختي نمود و ظهور محاوره اي کاملاً مشهود است. يعني زبان فصيح سبک عراقي يکباره به زبان محاوره اي سبک هندي تبديل نشده است.
از جنبة فکري و ادبي هم اگر سبکها را با هم مقايسه کنيم درمي يابيم که انديشه هاي رايج در يک سبک با تغييراتي در سبک بعد جلوه نموده اند به عنوان مثال اگرچه قالب سبک عراقي غزل است و قالب سبک خراساني قصيده، اما اوايل سبک عراقي و در ديوان شاعران بزرگ اين سبک نظير سعدي، در کنار غزليات، قصايد زيبايي نيز ديده مي شود.
حال با اين مقدمات به بررسي رابطة شعر بازگشت و شعر مشروطه مي پردازيم تا به حد فاصل شعر بازگشت و مشروطه يعني شعر عوام برسيم.
شمس لنگرودي دربارة اصول مکتب بازگشت مي گويد: «حقيقت اين است که مکتب بازگشت اصولي نداشت و اصل اصولشان تقليد از روش شاعران برجستة سبک هاي قديم (خراساني، عراقي، آذربايجاني و...) بود. اينان در غزل به سعدي شيرازي، در قصيده به انوري، در رزم به فردوسي، در بزم به نظامي، در قطعه به ابن يمين و در رباعي به عمر خيام اقتدا مي کردند»(15).
دکتر شميسا(16) نيز شعر دورة بازگشت را داراي سبک نويني نمي داند و معتقد است که نهضت بازگشت بر دو شاخة اصلي استوار است، اول قصيده سرايي به سبک شاعران کهن خراساني و عهد سلجوقي و دوم غزل سرايي به سبک عراقي يعني تقليد از حافظ و سعدي.
دکتر شفيعي کدکني(17) شعراي بازگشتي را کاريکاتور شعراي قرن پنجم و ششم هجري مي داند. در حقيقت شعر دوره بازگشت ظهور دوبارة سبک خراساني و عراقي است که به تعبيري شاعرانه مي توان از طولاني ساختن عمر شاعران سبک خراساني و عراقي ياد کرد. شاعراني که نه تنها دوره حيات خود بلکه چندين قرن بعد نيز زبان، افکار و هنر آنها در عرصة شعر فارسي خودنمايي کرده است و به تعبير دکتر شميسا «دست کم اين که گويي دورة سبک خراساني دو برابر شده است، امثال فرخي عمري درازتر يافته اند، گويي ديوان همزاد انوري نيز به دست آمده است»(18).
به عنوان مثال اگر شعر زير را بدون توجه به نام شاعر مورد بررسي قرار مي دهيم در نگاه اول آن را از زبان فردوسي خواهيم دانست. اگرچه شعر متعلق به داوري شيرازي فرزند وصال شيرازي است.
بدين نامه چون دست بردم فراز
به من بر در رنج ها گشت باز
به سر بر بسي گشت گردان سپهر
سته گشتم از گردش ماه و مهر
به روز جواني مرا کرد پير
کماني شد از رنج بالاي تير
نبشتن به سي سال آموختم
يکي گنج پرگوهر اندوختم
يا قصيدة قاآني در توصيف ابر يادآور شعر فرخي سيستاني است.
به گردون تيره ابري بامدادان بر شد از دريا
جواهرخيز و گوهرريز و گوهربيز و گوهرزا
چو چشم اهرمن خيره چو روي زنگيان تيره
شده گفتي همه چيره به مغزش علت سودا
شبه گون چون شب غاسق گرفته چون دل عاشق
به اشک ديدة وامق به رنگ طرة عذرا ...
(قاآني)
برآمد پيلگون ابري ز روي نيلگون دريا
چو راي عاشقان گردان چو طبع بيدلان شيدا
چو گردان گشته سيلابي ميان آب آسوده
چو گردان گردباد تندگردي تيره اندروا
بباريد وز هم بگسست و گردان گشت بر گردون
چو پيلان پراکنده ميان آبگون صحرا...
(فرخي)
اگر بخواهيم مهمترين ويژگي هاي شعر بازگشتي را برشماريم بايد به موارد ذيل اشاره شود:
«1ـ شعر بازگشتي شعر شخصي شاعران رسمي دربار است، اين شعرا حقوق مي گرفتند که شعري در تأييد و تحکيم حکومت شاه بنويسند.
2ـ شعر بازگشتي شعري واقعيت گريز است يعني شعر براي خوش آمد شاه و ديگر حاکمان گفته مي شد و کاري به کار واقعيت نداشت، شاعر بازگشتي سرمشق هايي داشت و از روي آنها اشعارش را مي سرود.
3ـ شعر بازگشتي شعر مجالس سلطنتي بود و شعر اقليت مي باشد.
4ـ شعر بازگشتي براساس ضرورت عام جامعه سروده نمي شد، بلکه براساس نياز شخص و براي چند نفر سروده مي شد در نتيجه خشک و بي روح و غيراقعي مي نمود.
5ـ سرچشمة شعر بازگشتي ادبيات گذشته است و شاعران خيال مي کردند تنها از طريق ادبيات گذشته است که مي توان شعر ناب و ارزشمندي سرود»(19).
6ـ زبان شعر بازگشتي با زبان مردم بسيار فاصله داشت به طوري که کلمات بعضي از اشعار شعراي بازگشتي متعلق به دورة سامانيان بود، نظير الف اشباع و... .
7ـ زبان شعر بازگشتي از نظر قواعد دستور زبان نيز از زبان محاورة مردم يا حتي زبان رسمي فاصلة زيادي داشت. نظير به کارگيري قواعد دستور کهن در شعر شعراي بازگشتي.
8ـ مفاهيم طرح شده در شعر بازگشتي بسيار با آن چه در عصر و زمان شاعر وجود دارد، فاصله دارد و شعر شاعر مبتني بر اطلاعات قرن هاي چهارم و پنجم است. نظير ثابت بودن زمين و گردش افلاک به دور زمين و... .
9ـ شاعر بازگشتي در حال و هواي کسي سخن مي گويد که خود او نيست، پس احساس او احساسي عاريتي است و مثل اين است که خود او تجربه اي از زندگي نداشته است.
به عنوان نمونه از اشعار بازگشتي مسمطي از سروش اصفهاني نقل مي شود.
«فراز آمد مه اردي بهشتا
نداني بوستان را از بهشتا
شکفته لاله در هامون و کشتا
چو روي کودک زيبا سرشتا
مگر شد تازه دين زردهشتا
که بلبل در گلستان زند خوان است
به سر نرگس نهاده تاج کاووس
سحرگاهان غريوان ابر چون کوس
چمن آراسته چون پر طاووس
به لب گل را دهد باد صبا بوس
بر آن کس بايد اکنون خوردن افسوس
که دستش خالي از رطل گران است
سرايان مرغ بر شاخ صنوبر
هزار آوا غزلها خواند از بر
شقايق را گرفته سبزه در بر
همي خيزد ز سنبل بوي عنبر
گلستان پر گل و شمشاد و عبهر
چمن پر سوسن و پر ارغوانست»(20)
شعر مشروطه و ادبيات مشروطه شامل بخشي از ادبيات کهن فارسي است که از يک سو ريشه در دهة سوم سلطنت ناصرالدين شاه و ويژگي هاي عمومي آن دارد و از ديگر سو در ادبيات نويني متجلي مي شود که تا سالهاي قريب به کودتاي سال 1299 هـ .ش و حتي چند سال بعد از آن ادامه مي يابد. بر طبق تعريف ادبيات مشروطه که از قول دکتر شفيعي کدکني(21) نقل گرديد، محدودة شعر و ادب مشروطه مقداري قبل از فرمان مشروطيت و مقداري بعد از آن است. آن چه بيشتر مورد بحث و نظر ماست اشعاري است که در حول و حوش صدور فرمان مشروطيت سروده اند و ادبياتي مردمي و متعهد است و بر طبق آنچه در بيانيه هاي ادبي اين دوره آمده است، شعر مشروطه مخالف ادبيات کهن و سبک مداحي شعر است. به طوري که ميرزا آقاخان کرماني در بيانيه اي که بعد از بيانية ميرزا فتحعلي آخوندزاده صادر کرد، اين گونه ادبيات کهن فارسي را به نقد مي کشد: «بايد ملاحظه نمود که تاکنون از آثار ادبا و شعراي ما چه نوع تأثير به عرصه ظهور رسيده و نهالي که در باغ سخنوري نشانده اند چه ثمر بخشيده و تخمي که کاشته اند چگونه نتيجه داده است. آنچه مبالغه و اغراق گفته اند نتيجة آن مرکوز ساختن دروغ در طبايع سادة مردم بوده است. آنچه مدح و مداهنه کرده اند نتيجه آن تشويق وزرا و ملوک به انواع رذايل و سفاهت شده است. آنچه عرفان و تصوف سروده اند ثمري جز تنبلي و کسالت حيواني و توليد گدا و قلندر نداده است. آنچه تغزل گل و بلبل ساخته اند، نتيجه اي جز فساد اخلاق جوانان و سوق ايشان به ساده و باده نبخشوده است»(22).
پی نوشت ها :
*استاديار دانشگاه آزاد اسلامي مشهد
1ـ شميسا، سيروس، کليات سبک شناسي، انتشارات فردوس، تهران 1381، ص14.
2 و3 و4 و5ـ مأخذ قبلي، ص16.
6ـ غلامرضايي، محمد، سبک شناسي شعر فارسي، ناشر مؤلف، تهران 1381، ص10.
7ـ افلاکي، احمد، مناقب العارفين، ص408.
8ـ غلامرضايي، محمد، همان کتاب، ص10.
9ـ شفيعي کدکني، محمدرضا، ادوار شعر فارسي، انتشارات سخن، تهران 1380، ص18.
10ـ شميسا، سيروس، همان کتاب، ص15.
11ـ غلامرضايي، محمد، همان کتاب، صص 16-13.
12ـ ياحقي، محمدجعفر، چون سبوي تشنه، جامي، تهران 1374، صص82 و83.
13ـ شميسا، سيروس، سبک شناسي شعرا، انتشارات فردوس، چ8، تهران 1381، صص 107-91.
14ـ مأخذ قبلي، صص 287-284.
15ـ لنگرودي، شمس، مکتب بازگشت، نشر مرکز، تهران 1372، ص48.
16ـ شميسا، سيروس، همان کتاب، صص305 و306.
17ـ شفيعي کدکني، محمدرضا، همان کتاب، ص20.
18ـ شميسا، سيروس، همان کتاب، ص332.
19ـ لنگرودي، شمس، همان کتاب، صص267 و268.
20ـ سروش اصفهاني، ديوان اشعار، به اهتمام محمدجعفر محجوب، اميرکبير، دو جلد، تهران 1339، ج اول، ص693.
21ـ شفيعي کدکني، محمدرضا، «از انقلاب تا انقلاب» ترجمة يعقوب آژند، ادبيات نوين ايران، اميرکبير، تهران، 1363، ص333.
22ـ مأخذ قبلي، ص334.
منبع: نشريه پايگاه نور شماره 79
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}