قرآن و شاخصه هاى اخلاق نبوى (ص) (3)


 

نويسنده:سيد حسين هاشمي




 

6 - رحمت و رأفت رسول اعظم‏ صلى الله عليه و آله و سلم
 

قرآن، در ترسيم سيماى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به شيوه‏هاى گوناگون و تعبيرهاى مختلف، سخن گفته است، گاه او را رحمت خالص و تجسّم مهر الهى براى بشريت بلكه همه هستى قلمداد كرده است:
«و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين» (انبياء /107)
«ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم.»
دستيابى به معنا و مفهوم درست آيه مباركه وابسته به دانستن معنا و مقصود از «عالمين» است. عالمين، جمع عالم است، عالم يعنى همه مخلوقات. جوهرى در صحاح مى‏گويد: «العالم، الخلق.» «عالم، يعنى همه مخلوقات».20
و قرب الموارد نيز آورده است: «العالم، الخلق كله.» «عالم يعنى تمامى آفريده‏ها.»21
در قرآن، اين واژه هفتاد و سه بار و هميشه به صورت «عالمين» آمده است و مراد از آن گاه تمام مخلوقات است، مانند: «الحمدللَّه رب العالمين» (حمد /2) و گاه نيز همه انسان‏ها است، همچون: «فانى اعذّبه عذابا لا اعذّبه احدا من العالمين» (مائده /115) و گاه مردمان يك عصر و يا يك قلمرو فرهنگى و سرزمينى است: «و انّى فضّلتكم على العالمين» (بقره /122) و «واصطفاك على نساء العالمين» (آل عمران /42)
شايد بتوان گفت كه، هر گاه اين واژه پس از صفتى از صفات الهى واقع گردد، به معناى همه مخلوقات و اما اگر به عنوان صفتى براى شخص و يا گروهى از انسان‏ها به كار رود، مفهومى محدود و مقيد به زمان و مكان دارد. براساس اين قاعده، تشخيص معناى «عالمين»، در آيه مورد بحث، كمى دشوارتر مى‏شود و گويى از همين سبب نيز هست كه مترجمان و مفسّران قرآن، دچار اختلاف نظر شده‏اند. چه، آيه موردنظر، از آن رو كه در مقام بيان صفت يك انسان است، بايد «عالمين»، شامل گروهى از انسان‏ها، - مردمان شبه جزيره عربستان و يا مردم عصر پيامبر - در نهايت شامل همه انسان‏ها شود. از جانب ديگر چون پيامبر، به عنوان رحمت الهى توصيف شده شأن رحمت خداوندى، بسان ساير صفات او، شمول و فراگيرى نسبت به همه مخلوقات الهى است.
قرآن درباره رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم فرموده است:
«لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتّم حريص عليكم بالمؤمنين رؤوف رحيم.» (توبه /128)
«به يقين، رسولى از خود شما به سوى تان آمد كه رنج‏هاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است.»
از نكات درخور تأمل در اين آيه آن است كه پيامبر، داراى دو صفت «رئوف» و «رحيم» كه از اوصاف ويژه الهى است، قلمداد و خداى‏گونه ستايش شده است. از ميان تمامى انسان‏ها، انبيا، رسولان، صالحان و... پيامبر، تنها انسانى است كه با تركيبى از اين دو صفت، از وى توصيف و تمجيد شده است.
متون روايى و سيره ور فتار پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم (كه شارح و آيينه تمام رخ آموزه‏هاى قرآنى است.)، سرشار از رأفت، رحمت و مهربانى آن گرامى است. در اين مجال، نمونه‏هايى از هر يك (روايت و سيره) را براى تأييد و تبيين هر چه بيشتر آيات ياد شده مى‏آوريم:
1. از خود پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم روايت شده است كه آن حضرت فرمود:
«پروردگارم مرا به مدارا و نرمى با مردم فرمان داده است، همچنان كه به انجام واجبات امر فرموده است.»22
2. انس بن مالك مى‏گويد:
«نُه سال در محضر و در خدمت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بودم به ياد ندارم كه هرگز به من گفته باشد، چرا فلان و فلان كار را انجام ندادى و هرگز مرا بر كارى سرزنش نكرد.»23
3. وقتى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در مكه دعوت خويش را علنى كرد با عكس‏العمل شديد مشركان روبه‏رو گرديد و قريش از هيچ‏گونه آزار و شكنجه، افتراء و اهانت دريغ نورزيدند و او را فرد دروغ‏گو، جادوگر و ديوانه معرفى كردند. واكنش پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم در برابر اين همه، چنين بود:
«بار خدايا! قوم مرا مورد رحمت و مغفرت خويش قرار ده؛ زيرا آنان حقيقت را نمى‏دانند». 24
4 - از همه مهم‏تر ، رفتار كريمانه و مهربانانه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم با مردم مكه در زمان اقتدار سياسى است كه نمونه‏اى از آن را در روز فتح مكه مى‏توان ديد. در آن روز كه پس از ساليان دورى و آوارگى از وطن و با خاطره‏هاى تلخ از برخورد مشكران قريش در روزگاران آغازين بعثت، پيروزمندانه وارد مكه گرديده بود و هزاران سپاه را پشت سر خويش داشت، مى‏توانست انتقام خويش را چند برابر از مشركان قريش و مكّيان بگيرد و به سپاه خويش دستور قتل و غارت صادر كند؛ اما پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمان عفو عمومى صادر كرد و از تقصير همگان گذشت - جز چند نفر معدود كه از فرط پليدى و سياهى شايستگى بخشش را از دست داده بودند و در شمار پيش‏آهنگان كفر و لجاجت به حساب مى‏آمدند - . سعد بن معاذ كه يكى از فرماندهان سپاه اسلام بود در آن روز رجزهايى به اين مضمون خواند:
«امروز روز كشتار و انتقام است. امروز جان و مال شما حلال شمرده مى‏شود.»25
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم از شنيدن سخنان سعد، بسيار اندوهناك و غمگين شد و او را از مقام فرماندهى عزل كرد و پرچم را به پسر وى «قليل بن سعد» سپرد و خود در توصيف آن روز فرمود: «امروز، روز رحمت و مهربانيست.»26
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم براى اثبات عملى اين رحمت و مهربانى به مكّيان اعلام داشت: «برويد كه همگى آزاديد.»27
اين عفو، گذشت، بزرگ فكرى، عطوفت و نسيم ملايم مهربانى، جان‏هاى مكيان را نواخت و به سوى اسلام و پذيرش ديانت پيامبر، متمايل‏شان ساخت.28
5 - صفوان بن اميه از جمله سران مشرك مكه و در شمار آتش افروزان عليه پيامبر، در جنگ‏هاى متعدد بود و يك نفر از مسلمانان را به جرم مسلمانى در مكه به دار آويخته بود، از اين روى در شمار كسانى قرار گرفت كه پيامبر از آن‏ها نگذشت و خون آنان را حلال اعلام كرد. او با شنيدن اين خبر از مكه به جدّه گريخت. لكن «عمروبن وهب» پسرعموى او، نزد پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، شفاعت كرد و خواهان عفو او گرديد. رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) نيز او را بخشيد. زمانى كه خبر به خود او رسيد، باور نكرد تا اين كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم عمامه يا پيراهن خود را به نشانه بخشش براى او فرستاد، او باور كرد و به مكه بازگشت و از حضرت خواست تا به وى دو ماه مهلت دهد تا درباره اسلام تحقيق كند و اگر به نتيجه رسيد اسلام بياورد. پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به او چهار ماه مهلت داد تا تحقيق كند و اسلام بياورد. صفوان بعدها مى‏گفت: «هيچ كس به اين نيك نفسى نمى‏تواند باشد مگر اين كه فرستاده خدا باشد، گواهى مى‏دهم كه خدايى جز خداى يكتا نيست و او رسول خداست.»29

7- شدت و صلابت رسول اعظم‏ صلى الله عليه وآله وسلم
 

پيش از آن كه سخنى از صلابت و قاطعيت رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به ميان آوريم چند نكته شايان و بايسته ياد است:
1 - «صلابت» به مفهوم شدت و سخت‏گيرى كه واژگان «قاطعيت»، «ثبات»، «خشونت» و «شدت» را نيز مى‏توان نزديك و هم‏معنايى آن دانست، هر چند به صورت مستقيم و صريح (صلابت) و هم خانواده‏هاى آن در متون و نصوص دينى، قرآنى، براى بيان صفات خلقى و نفسانى، كمتر آمده است؛ اما در قالب تعابير ديگر چون خشونت، شدت، قاطعيت و مداهنه ناپذيرى و يا به شكل گزاره‏ها و جمله‏هايى بيان شده است كه درون‏مايه و مضمون آن‏ها، صلابت و شدّت به عنوان صفتى از صفات فضيلت را مى‏رساندو آن را در شمار فضايل خلقى رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم قرار مى‏دهد.
2 - در زندگى انسان به ويژه پيشوايان و رهبران اجتماعى و سياسى، گاه صلابت و قاطعيت نه تنها شايسته و نيك، كه ضرورت اجتناب‏ناپذير است. اگر سخت‏گيرى و صلابت در برخورد با بزهكاران، قانون شكنان و مجرمان داخل جامعه و يك قلمرو سرزمينى يا فكرى، صورت نپذيرد، بزهكاران احساس امنيت مى‏كنند و فضاى عمومى جامعه دچار ترس، ناامنى، و وحشت و سلب آسايش مى‏گردد و هرج و مرج فراگير مى‏شود؛ چنان كه اگر سخت رفتارى و قاطعيت در برابر دشمنان بيرونى نباشد، سلطه‏طلبان و تجاوزگران، استقلال و حاكميت ملى را زيرپا مى‏گذارند. از اين رهگذر است كه هم خرد و عقل انسانى و هم شريعت اسلامى، صلابت و قاطعيت را در مواردى بايسته و روا شمرده و براى رهبران اجتماعى از بايدها و صلاحيت‏هاى لازم در عهده‏دارى مقام و منصب زعامت دانسته است. از اين رو، پيامبر اسلام‏(صلى الله عليه وآله وسلم) در عين كمال رأفت و مهربانى كه با مردم داشت، از صلابت، قاطعيت و برخورد سخت با حق‏ستيزان نيز بهره وافر داشت، كه اگر جز اين مى‏بود، نمى‏توانست الگوى جامع كمالات انسانى قرار گيرد.
3 - قلمرو قاطعيت و صلابت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) ، كاملاً مشخص بود: يكى عرصه اجراى حدود و احكام اسلامى و ديگر برخورد با مشركان و كافران معاند و لجوج كه حق را نه از سر ناآگاهى و پى نبردن به حقيقت، كه از سر ستيز و دشمنى نمى‏پذيرفتند و نيز منافقان، مجرمان و بزهكاران، هر چند كه در جمع مسلمانان و در پوشش و ظاهر اسلامى مى‏زيستند.
نمونه‏هايى از آيات قرآنى، كه بيان‏گر صلابت و قاطعيت رسول اعظم‏صلى الله عليه وآله وسلم است:
1 - «فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم و خذوهم و احصروهم و اقعدوا لهم كلّ مرصد...» (توبه /5)
«(اما) وقتى ماه‏هاى حرام پايان گرفت، مشركان را هر جا يافتيد به قتل برسانيد و آن‏ها را اسير سازيد و محاصره كنيد و در هر كمين‏گاه بر سر راه آن‏ها نشينيد...»
چنان كه پيداست اين آيه مباركه، سخت‏ترين مواضع و برخورد را با مشركان اعلام مى‏كند. اگر به آيات پيش از اين آيه مباركه در همين سوره و يا آيات ديگر در ساير سوره‏هاى قرآن و مربوط به همين موضوع، توجّه و تأمّل شود، مشخص مى‏گردد كه اين برنامه سخت و شديد، پس از تخلف و پيمان شكنى مشركان هم‏پيمان با مسلمانان و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم تشريع گرديد.
علامه طباطبايى مؤلف تفسير «الميزان» در تفسير آيات آغازين سوره مباركه كه در آن‏ها رسماً و علنى از مشركان اعلام برائت شده است، مى‏آورد:
«مقصود آيات مباركه پايان يافتن امان، از مشركانى است كه با مسلمانان، پيمان عدم تعرض بسته بودند. اين اعلام، بدون سبب و گزاف صورت نگرفت؛ زيرا خداوند در آيات متعدد و بعدى، بيان مى‏كند كه اطمينان و اعتمادى بر پيمان مشركان نيست. به ويژه اين كه بسيارى از مشركان از مفاد پيمان عدول كردند و حرمت پيمان را حفظ نكردند... اگر ابطال پيمان يك جانبه و از طرف مسلمانان، بدون هيچ پيش‏زمينه و علتى از سوى مشركان مى‏بود، دليلى نداشت كه قرآن ميان دو گروه از مشركان - آن‏ها كه بر پيمان خويش وفادار بودند و آن‏ها كه پيمان‏شكنى كرده بودند - فرق بگذارد و بگويد آنان كه پيمان‏شكنى نكرده‏اند از حكم برائت مستثنى هستند:
«الاّ الذين عاهدتم من المشركين ثم لم ينقصوكم شيئاً و لم يظاهروا عليكم احداً فاتّموا إليهم عهدهم الى مدّتهم ان اللَّه يحبّ المتّقين» (توبه /4)
«مگر كسانى از مشركان كه با آن‏ها عهد بستيد و چيزى از آن را در حق شما فروگذار نكردند و احدى را بر ضد شما، تقويت نكردند، پيمان آن‏ها را تا پايان مدت شان محترم بشمريد، زيرا خداوند، پرهيزگاران را دوست دارد.»
پس چكيده مفاد آيه مباركه، اعلام بطلان پيمان و برداشتن امان، از آن دسته مشركانى است كه با مسلمانان تعهد و پيمان داشتند. اما بيشتر آنان، پيمان خويش را شكستند و همين سبب شده بود تا نسبت به آن شمارى هم كه تاكنون بر تعهّد خويش وفادار مانده بودند، اطمينان و اعتمادى باقى نماند و از شرارت‏ها و نيرنگ‏هاى آنان، عليه اسلام، احساس امنيت نشود.»30
2. «فلا تطع الكافرين و جاهدهم به جهاداً كبيرا» (فرقان /52)
«از كافران اطاعت مكن و به حكم خدا با آنان جهاد كن، جهاد بزرگ.»
3. «يا ايّها النّبى اتّق اللَّه و لاتطع الكافرين و المنافقين» (احزاب /1)
«اى پيامبر تقواى الهى پيشه دار و از كافران و منافقان اطاعت مكن.»
يادكرد ضرورت تقوا و پروا دارى، پيش از دعوت به صلابت و استوارى در برابر كافران و منافقان، بدين معناست كه قاطعيت و صلابت از مصاديق تقواى الهى است.
4 - «فلا تطع المكذّبين ودوّا لو تدهن فيدهنون ولا تطع كلّ حلاَّف مهين» (قلم /10-8)
پس از تكذيب‏كنندگان اطاعت مكن، دوست دارند كه نرمى كنى تا نرمى كنند، از هر فرومايه‏اى كه بسيار سوگند مى‏خورد، پيروى مكن.»
شهيد مرتضى مطهرى، مفهوم و مراد آيه مباركه را بدين گونه توضيح مى‏دهد:
«موضوع آيه ادهان است، ادهان دو طرفى؛ يعنى سهل‏گيرى دو طرفى؛ توهم كمى در حرف‏هايت سهل بگير، ما هم كمى در حرف‏هايمان سهل مى‏گيريم، يعنى تساهل. اصطلاحى امروز پيدا شده است، اسمش را گذاشته‏اند، تسامح، تسامح در مورد خودش تعبير خوبى است ولى اين‏ها اسمش را گذاشته‏اند تساهل دينى كه از تساهل دينى دفاع مى‏كنند، نقطه مقابل تعصب... اين را قرآن به شدت نفى و رد فرمود: «فلا تطع المكذبين» 31
وى آنگاه تسامح را بر دو گونه ممدوح و مذموم تقسيم مى‏كند و در تبيين تفاوت آن دو مى‏آورد:
«مطلبى را بايد توضيح دهم و آن همين مسأله تساهل است. آيا قرآن، اين كار را به طور كلى نفى مى‏كند؟ بايد عرض كنيم كه دو مطلب است: يك نوعش را قرآن به طور كلى نفى مى‏كند كه هرگز به پيغمبر اجازه نمى‏دهد تا چه رسد به غير پيغمبر و آن، [يعنى] مصالحه براساس خود مواد برنامه و فكر، يعنى به اصطلاح امروز ايدئولوژى، يعنى بياييم اين طور كنار بياييم كه تو از بعضى حرف‏هايت صرف‏نظر كن ما هم از بعضى حرف‏هاى‏مان صرف‏نظر مى‏كنيم. يك دين حق محال است اجازه بدهد با دشمن كنار بيايد... يك مستحب يا مكروه قابل مصالحه و گذشت نيست. يك چيزى كه جزء وحى الهى است ولو به عنوان كوچكترين مكروه قابل مصالحه نيست. بله يك امر ديگر است كه قابل تصالح و گذشت است و به اصطلاح، تاكتيك‏بردار است، تصالح، مسأله تاكتيك است، مسأله تاكتيك به اصول يعنى مواد برنامه هرگز جريان ندارد با عمل جريان دارد، يعنى در مقام اجرا، قرارداد مى‏بنديم كه اين كار را فعلاً جلو يا تأخير بيندازيم... قرآن، اين اختيار را از پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم نگرفته است كه نه در مقام اجرا يك قرارداد صلحى با مشركين امضا كند، نه در دعواى خودش صلح كند.»32
آن چه آمد، تنها بخشى از آيات وحيانى و قرآنى است كه از قاطعيت و صلابت رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم سخن مى‏گويند.
تاريخ سيره نبوى، كه در حقيقت، بازتاب همان آموزه‏هاى پيش گفته قرآنى در عمل و كنش پيامبر است، چهره بيرونى و رفتارى آن چه را كه از صلابت پيامبر ياد كرديم بازمى‏گويد:
1. زنى از اشراف قريش، به نام «فاطمه مخزومى» مرتكب سرقت شد، رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم دستور داد حد الهى را درباره او جارى كنند. قبيله بنى مخزوم، ناراحت شدند و كوشيدند به هر وسيله‏اى، مانع اجراى حد شوند، حتى اسامةبن زيد كه از چهره‏هاى محبوب نزد پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بود، از ايشان تقاضاى بخشودگى كرد، لكن حضرت از اين درخواست، شديداً ناراحت شدند و فرمودند: «آيا درباره حدّى از حدود خدا شفاعت مى‏كنى؟!»33
سپس از جا برخاست و به ايراد خطبه پرداخت كه بخشى از آن چنين است:
«اى مردم! علت اين كه ملت‏هاى پيش از شما هلاك شدند اين بود كه اگر فرد بلندپايه‏اى از آنان جرم مى‏كرد او را به مجازات نمى‏رسانيدند. اما اگر از مردم ضعيف و ناتوان و گمنام، كسى خلاف مى‏كرد، حكم خدا را درباره او اجرا مى‏كردند. سوگند به خدا اگر [بر فرض محال] دخترم فاطمه دست به چنين كارى بزند، حكم خدا را درباره او اجرا مى‏كنم و در برابر قانون خدا، فاطمه مخزومى با فاطمه محمدى يكسان است.»34
صلابت و قاطعيت در اجراى احكام و حدود الهى از آن روى بايسته و از فضيلت‏هاى خلقى است كه سستى در اين عرصه مايه سست بنيادى حيات اجتماعى، افزايش جرم و بزهكارى، هتك حرمت و عفت عمومى و فروپاشى ارزش‏ها و بايدهاى اخلاقى، اعتقادى و... مى‏شود كه هيچ انديشه‏گر و خردورزى با ملايمت و سازش و نرم‏خويى، پى‏آيندهاى شوم و سنگين و بنيان برانداز ياد شده را نمى‏پذيرد.
2. پس از غزوه تبوك كه در سال نهم هجرت روى داد، نمايندگان قبيله هوازن، براى پذيرش اسلام، اظهار تمايل كردند و براى اين كار، پيش‏شرطهايى را معين كردند از جمله اين كه: از نماز خواندن معاف باشند. اما پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم با قاطعيت و صلابت تمام در برابر اين شرط ايستاد و در عين تعلق خاطر شديد به ايمان و گرايش يك نفر به اسلام - چه رسد به يك قبيله - به آنان جواب رد داد و فرمود: «دينى كه در آن نماز نباشد، خير و سودى ندارد.»35

ره آورد خلق عظيم نبوى
 

بخشى از ره‏آوردهاى خلق عظيم و شرح صدر وجود مقدس پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در عرصه بيرونى و عينيت اجتماع آكنده از آلودگى‏هاى اخلاقى، عصر بعثت و پس از آن را چنين مى‏توان برشمرد:
1 - تربيت و پرورده شدن صدها انسان وارسته و پالوده از رذايل اخلاقى كه هر يك اسوه خوبيها و نيكى‏هاى روزگاران بوده‏اند.
2 - برچيده شدن بساط جنگ، نفاق، ناهنجاريهاى اجتماعى و دشمنى از جزيرةالعرب و ساير نقاط قلمرو نفوذ فكر، فرهنگ و اخلاق اسلامى.
3 - گسترش سريع اسلام در بخش بزرگ دنياى آن روز و در اندك زمان.
4 - شكل‏گيرى امت واحده اسلامى بر پاى بست برادرى دينى، الفت و مهربانى، كه خود به تنهايى و با در نظرداشت فضاى تكالب، وحشى‏گرى و استبدادى آن زمان، رويداد مهم و غيرقابل دستيابى با عوامل و انگيزه‏هاى مادى بود و به تعبير قرآن:
«واذكروا نعمة اللَّه عليكم اذ كنتم اعداءً فألف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته إخواناً و كنتم على شفا حفرة من النار فانقدكم منها...» (آل عمران /103)
«و نعمت بزرگ خدا را بر خود به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او ميان دل‏هاى شما الفت ايجاد كرد و به بركت نعمت او برادر شديد و شما بر لب حفره‏اى از آتش بوديد خدا شما را از آن نجات داد.»
5 - صورت بندى تمدن بالنده و پوياى اسلامى، بر شالوده اخلاق، ارزشهاى والاى انسانى، عطوفت، مهرورزى، برادرى ايمانى و انسان‏دوستى .

پی نوشت ها :
 

20 - جوهرى، اسماعيل، صحاح اللغة، ماده عالم.
21 - اقرب الموارد، ماده عالم.
22 - كلينى، محمد بن يعقوب، الاصول من الكافى 117/2، ح 4.
23 - طبرسى، حسن بن فضل، مكارم الاخلاق، /16.
24 - مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، چاپ سوم، بيروت، داراحياء التراث العربى، 167/98.
25 - ابن جرير طبرى، محمد، تاريخ طبرى، 56/3 و سبحانى، جعفر، فروغ ابديت، قم، مركز مطبوعاتى دارالتبليغ اسلامى، 736/2 1351 و سيره ابن هشام، 167/98 437/4.
26 - همان.
27 - همان.
28 - همان.
29 - همان.
30 - الميزان، 147/9.
31 - مطهرى، مرتضى، تعليم و تربيت، تهران، انتشارات صدرا، /167.
32 - همان.
33 - سيره ابن هشام، 85/4.
34 - همان.
35 - همان.
 

منبع: www.maarefquran.org