قرآن و شاخصه هاى اخلاق نبوى (ص) (3)
قرآن و شاخصه هاى اخلاق نبوى (ص) (3)
6 - رحمت و رأفت رسول اعظم صلى الله عليه و آله و سلم
«و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين» (انبياء /107)
«ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم.»
دستيابى به معنا و مفهوم درست آيه مباركه وابسته به دانستن معنا و مقصود از «عالمين» است. عالمين، جمع عالم است، عالم يعنى همه مخلوقات. جوهرى در صحاح مىگويد: «العالم، الخلق.» «عالم، يعنى همه مخلوقات».20
و قرب الموارد نيز آورده است: «العالم، الخلق كله.» «عالم يعنى تمامى آفريدهها.»21
در قرآن، اين واژه هفتاد و سه بار و هميشه به صورت «عالمين» آمده است و مراد از آن گاه تمام مخلوقات است، مانند: «الحمدللَّه رب العالمين» (حمد /2) و گاه نيز همه انسانها است، همچون: «فانى اعذّبه عذابا لا اعذّبه احدا من العالمين» (مائده /115) و گاه مردمان يك عصر و يا يك قلمرو فرهنگى و سرزمينى است: «و انّى فضّلتكم على العالمين» (بقره /122) و «واصطفاك على نساء العالمين» (آل عمران /42)
شايد بتوان گفت كه، هر گاه اين واژه پس از صفتى از صفات الهى واقع گردد، به معناى همه مخلوقات و اما اگر به عنوان صفتى براى شخص و يا گروهى از انسانها به كار رود، مفهومى محدود و مقيد به زمان و مكان دارد. براساس اين قاعده، تشخيص معناى «عالمين»، در آيه مورد بحث، كمى دشوارتر مىشود و گويى از همين سبب نيز هست كه مترجمان و مفسّران قرآن، دچار اختلاف نظر شدهاند. چه، آيه موردنظر، از آن رو كه در مقام بيان صفت يك انسان است، بايد «عالمين»، شامل گروهى از انسانها، - مردمان شبه جزيره عربستان و يا مردم عصر پيامبر - در نهايت شامل همه انسانها شود. از جانب ديگر چون پيامبر، به عنوان رحمت الهى توصيف شده شأن رحمت خداوندى، بسان ساير صفات او، شمول و فراگيرى نسبت به همه مخلوقات الهى است.
قرآن درباره رسول گرامى اسلامصلى الله عليه وآله وسلم فرموده است:
«لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتّم حريص عليكم بالمؤمنين رؤوف رحيم.» (توبه /128)
«به يقين، رسولى از خود شما به سوى تان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است.»
از نكات درخور تأمل در اين آيه آن است كه پيامبر، داراى دو صفت «رئوف» و «رحيم» كه از اوصاف ويژه الهى است، قلمداد و خداىگونه ستايش شده است. از ميان تمامى انسانها، انبيا، رسولان، صالحان و... پيامبر، تنها انسانى است كه با تركيبى از اين دو صفت، از وى توصيف و تمجيد شده است.
متون روايى و سيره ور فتار پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم (كه شارح و آيينه تمام رخ آموزههاى قرآنى است.)، سرشار از رأفت، رحمت و مهربانى آن گرامى است. در اين مجال، نمونههايى از هر يك (روايت و سيره) را براى تأييد و تبيين هر چه بيشتر آيات ياد شده مىآوريم:
1. از خود پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم روايت شده است كه آن حضرت فرمود:
«پروردگارم مرا به مدارا و نرمى با مردم فرمان داده است، همچنان كه به انجام واجبات امر فرموده است.»22
2. انس بن مالك مىگويد:
«نُه سال در محضر و در خدمت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بودم به ياد ندارم كه هرگز به من گفته باشد، چرا فلان و فلان كار را انجام ندادى و هرگز مرا بر كارى سرزنش نكرد.»23
3. وقتى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در مكه دعوت خويش را علنى كرد با عكسالعمل شديد مشركان روبهرو گرديد و قريش از هيچگونه آزار و شكنجه، افتراء و اهانت دريغ نورزيدند و او را فرد دروغگو، جادوگر و ديوانه معرفى كردند. واكنش پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم در برابر اين همه، چنين بود:
«بار خدايا! قوم مرا مورد رحمت و مغفرت خويش قرار ده؛ زيرا آنان حقيقت را نمىدانند». 24
4 - از همه مهمتر ، رفتار كريمانه و مهربانانه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم با مردم مكه در زمان اقتدار سياسى است كه نمونهاى از آن را در روز فتح مكه مىتوان ديد. در آن روز كه پس از ساليان دورى و آوارگى از وطن و با خاطرههاى تلخ از برخورد مشكران قريش در روزگاران آغازين بعثت، پيروزمندانه وارد مكه گرديده بود و هزاران سپاه را پشت سر خويش داشت، مىتوانست انتقام خويش را چند برابر از مشركان قريش و مكّيان بگيرد و به سپاه خويش دستور قتل و غارت صادر كند؛ اما پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمان عفو عمومى صادر كرد و از تقصير همگان گذشت - جز چند نفر معدود كه از فرط پليدى و سياهى شايستگى بخشش را از دست داده بودند و در شمار پيشآهنگان كفر و لجاجت به حساب مىآمدند - . سعد بن معاذ كه يكى از فرماندهان سپاه اسلام بود در آن روز رجزهايى به اين مضمون خواند:
«امروز روز كشتار و انتقام است. امروز جان و مال شما حلال شمرده مىشود.»25
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم از شنيدن سخنان سعد، بسيار اندوهناك و غمگين شد و او را از مقام فرماندهى عزل كرد و پرچم را به پسر وى «قليل بن سعد» سپرد و خود در توصيف آن روز فرمود: «امروز، روز رحمت و مهربانيست.»26
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم براى اثبات عملى اين رحمت و مهربانى به مكّيان اعلام داشت: «برويد كه همگى آزاديد.»27
اين عفو، گذشت، بزرگ فكرى، عطوفت و نسيم ملايم مهربانى، جانهاى مكيان را نواخت و به سوى اسلام و پذيرش ديانت پيامبر، متمايلشان ساخت.28
5 - صفوان بن اميه از جمله سران مشرك مكه و در شمار آتش افروزان عليه پيامبر، در جنگهاى متعدد بود و يك نفر از مسلمانان را به جرم مسلمانى در مكه به دار آويخته بود، از اين روى در شمار كسانى قرار گرفت كه پيامبر از آنها نگذشت و خون آنان را حلال اعلام كرد. او با شنيدن اين خبر از مكه به جدّه گريخت. لكن «عمروبن وهب» پسرعموى او، نزد پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، شفاعت كرد و خواهان عفو او گرديد. رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) نيز او را بخشيد. زمانى كه خبر به خود او رسيد، باور نكرد تا اين كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم عمامه يا پيراهن خود را به نشانه بخشش براى او فرستاد، او باور كرد و به مكه بازگشت و از حضرت خواست تا به وى دو ماه مهلت دهد تا درباره اسلام تحقيق كند و اگر به نتيجه رسيد اسلام بياورد. پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به او چهار ماه مهلت داد تا تحقيق كند و اسلام بياورد. صفوان بعدها مىگفت: «هيچ كس به اين نيك نفسى نمىتواند باشد مگر اين كه فرستاده خدا باشد، گواهى مىدهم كه خدايى جز خداى يكتا نيست و او رسول خداست.»29
7- شدت و صلابت رسول اعظم صلى الله عليه وآله وسلم
1 - «صلابت» به مفهوم شدت و سختگيرى كه واژگان «قاطعيت»، «ثبات»، «خشونت» و «شدت» را نيز مىتوان نزديك و هممعنايى آن دانست، هر چند به صورت مستقيم و صريح (صلابت) و هم خانوادههاى آن در متون و نصوص دينى، قرآنى، براى بيان صفات خلقى و نفسانى، كمتر آمده است؛ اما در قالب تعابير ديگر چون خشونت، شدت، قاطعيت و مداهنه ناپذيرى و يا به شكل گزارهها و جملههايى بيان شده است كه درونمايه و مضمون آنها، صلابت و شدّت به عنوان صفتى از صفات فضيلت را مىرساندو آن را در شمار فضايل خلقى رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم قرار مىدهد.
2 - در زندگى انسان به ويژه پيشوايان و رهبران اجتماعى و سياسى، گاه صلابت و قاطعيت نه تنها شايسته و نيك، كه ضرورت اجتنابناپذير است. اگر سختگيرى و صلابت در برخورد با بزهكاران، قانون شكنان و مجرمان داخل جامعه و يك قلمرو سرزمينى يا فكرى، صورت نپذيرد، بزهكاران احساس امنيت مىكنند و فضاى عمومى جامعه دچار ترس، ناامنى، و وحشت و سلب آسايش مىگردد و هرج و مرج فراگير مىشود؛ چنان كه اگر سخت رفتارى و قاطعيت در برابر دشمنان بيرونى نباشد، سلطهطلبان و تجاوزگران، استقلال و حاكميت ملى را زيرپا مىگذارند. از اين رهگذر است كه هم خرد و عقل انسانى و هم شريعت اسلامى، صلابت و قاطعيت را در مواردى بايسته و روا شمرده و براى رهبران اجتماعى از بايدها و صلاحيتهاى لازم در عهدهدارى مقام و منصب زعامت دانسته است. از اين رو، پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) در عين كمال رأفت و مهربانى كه با مردم داشت، از صلابت، قاطعيت و برخورد سخت با حقستيزان نيز بهره وافر داشت، كه اگر جز اين مىبود، نمىتوانست الگوى جامع كمالات انسانى قرار گيرد.
3 - قلمرو قاطعيت و صلابت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) ، كاملاً مشخص بود: يكى عرصه اجراى حدود و احكام اسلامى و ديگر برخورد با مشركان و كافران معاند و لجوج كه حق را نه از سر ناآگاهى و پى نبردن به حقيقت، كه از سر ستيز و دشمنى نمىپذيرفتند و نيز منافقان، مجرمان و بزهكاران، هر چند كه در جمع مسلمانان و در پوشش و ظاهر اسلامى مىزيستند.
نمونههايى از آيات قرآنى، كه بيانگر صلابت و قاطعيت رسول اعظمصلى الله عليه وآله وسلم است:
1 - «فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم و خذوهم و احصروهم و اقعدوا لهم كلّ مرصد...» (توبه /5)
«(اما) وقتى ماههاى حرام پايان گرفت، مشركان را هر جا يافتيد به قتل برسانيد و آنها را اسير سازيد و محاصره كنيد و در هر كمينگاه بر سر راه آنها نشينيد...»
چنان كه پيداست اين آيه مباركه، سختترين مواضع و برخورد را با مشركان اعلام مىكند. اگر به آيات پيش از اين آيه مباركه در همين سوره و يا آيات ديگر در ساير سورههاى قرآن و مربوط به همين موضوع، توجّه و تأمّل شود، مشخص مىگردد كه اين برنامه سخت و شديد، پس از تخلف و پيمان شكنى مشركان همپيمان با مسلمانان و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم تشريع گرديد.
علامه طباطبايى مؤلف تفسير «الميزان» در تفسير آيات آغازين سوره مباركه كه در آنها رسماً و علنى از مشركان اعلام برائت شده است، مىآورد:
«مقصود آيات مباركه پايان يافتن امان، از مشركانى است كه با مسلمانان، پيمان عدم تعرض بسته بودند. اين اعلام، بدون سبب و گزاف صورت نگرفت؛ زيرا خداوند در آيات متعدد و بعدى، بيان مىكند كه اطمينان و اعتمادى بر پيمان مشركان نيست. به ويژه اين كه بسيارى از مشركان از مفاد پيمان عدول كردند و حرمت پيمان را حفظ نكردند... اگر ابطال پيمان يك جانبه و از طرف مسلمانان، بدون هيچ پيشزمينه و علتى از سوى مشركان مىبود، دليلى نداشت كه قرآن ميان دو گروه از مشركان - آنها كه بر پيمان خويش وفادار بودند و آنها كه پيمانشكنى كرده بودند - فرق بگذارد و بگويد آنان كه پيمانشكنى نكردهاند از حكم برائت مستثنى هستند:
«الاّ الذين عاهدتم من المشركين ثم لم ينقصوكم شيئاً و لم يظاهروا عليكم احداً فاتّموا إليهم عهدهم الى مدّتهم ان اللَّه يحبّ المتّقين» (توبه /4)
«مگر كسانى از مشركان كه با آنها عهد بستيد و چيزى از آن را در حق شما فروگذار نكردند و احدى را بر ضد شما، تقويت نكردند، پيمان آنها را تا پايان مدت شان محترم بشمريد، زيرا خداوند، پرهيزگاران را دوست دارد.»
پس چكيده مفاد آيه مباركه، اعلام بطلان پيمان و برداشتن امان، از آن دسته مشركانى است كه با مسلمانان تعهد و پيمان داشتند. اما بيشتر آنان، پيمان خويش را شكستند و همين سبب شده بود تا نسبت به آن شمارى هم كه تاكنون بر تعهّد خويش وفادار مانده بودند، اطمينان و اعتمادى باقى نماند و از شرارتها و نيرنگهاى آنان، عليه اسلام، احساس امنيت نشود.»30
2. «فلا تطع الكافرين و جاهدهم به جهاداً كبيرا» (فرقان /52)
«از كافران اطاعت مكن و به حكم خدا با آنان جهاد كن، جهاد بزرگ.»
3. «يا ايّها النّبى اتّق اللَّه و لاتطع الكافرين و المنافقين» (احزاب /1)
«اى پيامبر تقواى الهى پيشه دار و از كافران و منافقان اطاعت مكن.»
يادكرد ضرورت تقوا و پروا دارى، پيش از دعوت به صلابت و استوارى در برابر كافران و منافقان، بدين معناست كه قاطعيت و صلابت از مصاديق تقواى الهى است.
4 - «فلا تطع المكذّبين ودوّا لو تدهن فيدهنون ولا تطع كلّ حلاَّف مهين» (قلم /10-8)
پس از تكذيبكنندگان اطاعت مكن، دوست دارند كه نرمى كنى تا نرمى كنند، از هر فرومايهاى كه بسيار سوگند مىخورد، پيروى مكن.»
شهيد مرتضى مطهرى، مفهوم و مراد آيه مباركه را بدين گونه توضيح مىدهد:
«موضوع آيه ادهان است، ادهان دو طرفى؛ يعنى سهلگيرى دو طرفى؛ توهم كمى در حرفهايت سهل بگير، ما هم كمى در حرفهايمان سهل مىگيريم، يعنى تساهل. اصطلاحى امروز پيدا شده است، اسمش را گذاشتهاند، تسامح، تسامح در مورد خودش تعبير خوبى است ولى اينها اسمش را گذاشتهاند تساهل دينى كه از تساهل دينى دفاع مىكنند، نقطه مقابل تعصب... اين را قرآن به شدت نفى و رد فرمود: «فلا تطع المكذبين» 31
وى آنگاه تسامح را بر دو گونه ممدوح و مذموم تقسيم مىكند و در تبيين تفاوت آن دو مىآورد:
«مطلبى را بايد توضيح دهم و آن همين مسأله تساهل است. آيا قرآن، اين كار را به طور كلى نفى مىكند؟ بايد عرض كنيم كه دو مطلب است: يك نوعش را قرآن به طور كلى نفى مىكند كه هرگز به پيغمبر اجازه نمىدهد تا چه رسد به غير پيغمبر و آن، [يعنى] مصالحه براساس خود مواد برنامه و فكر، يعنى به اصطلاح امروز ايدئولوژى، يعنى بياييم اين طور كنار بياييم كه تو از بعضى حرفهايت صرفنظر كن ما هم از بعضى حرفهاىمان صرفنظر مىكنيم. يك دين حق محال است اجازه بدهد با دشمن كنار بيايد... يك مستحب يا مكروه قابل مصالحه و گذشت نيست. يك چيزى كه جزء وحى الهى است ولو به عنوان كوچكترين مكروه قابل مصالحه نيست. بله يك امر ديگر است كه قابل تصالح و گذشت است و به اصطلاح، تاكتيكبردار است، تصالح، مسأله تاكتيك است، مسأله تاكتيك به اصول يعنى مواد برنامه هرگز جريان ندارد با عمل جريان دارد، يعنى در مقام اجرا، قرارداد مىبنديم كه اين كار را فعلاً جلو يا تأخير بيندازيم... قرآن، اين اختيار را از پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم نگرفته است كه نه در مقام اجرا يك قرارداد صلحى با مشركين امضا كند، نه در دعواى خودش صلح كند.»32
آن چه آمد، تنها بخشى از آيات وحيانى و قرآنى است كه از قاطعيت و صلابت رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم سخن مىگويند.
تاريخ سيره نبوى، كه در حقيقت، بازتاب همان آموزههاى پيش گفته قرآنى در عمل و كنش پيامبر است، چهره بيرونى و رفتارى آن چه را كه از صلابت پيامبر ياد كرديم بازمىگويد:
1. زنى از اشراف قريش، به نام «فاطمه مخزومى» مرتكب سرقت شد، رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم دستور داد حد الهى را درباره او جارى كنند. قبيله بنى مخزوم، ناراحت شدند و كوشيدند به هر وسيلهاى، مانع اجراى حد شوند، حتى اسامةبن زيد كه از چهرههاى محبوب نزد پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بود، از ايشان تقاضاى بخشودگى كرد، لكن حضرت از اين درخواست، شديداً ناراحت شدند و فرمودند: «آيا درباره حدّى از حدود خدا شفاعت مىكنى؟!»33
سپس از جا برخاست و به ايراد خطبه پرداخت كه بخشى از آن چنين است:
«اى مردم! علت اين كه ملتهاى پيش از شما هلاك شدند اين بود كه اگر فرد بلندپايهاى از آنان جرم مىكرد او را به مجازات نمىرسانيدند. اما اگر از مردم ضعيف و ناتوان و گمنام، كسى خلاف مىكرد، حكم خدا را درباره او اجرا مىكردند. سوگند به خدا اگر [بر فرض محال] دخترم فاطمه دست به چنين كارى بزند، حكم خدا را درباره او اجرا مىكنم و در برابر قانون خدا، فاطمه مخزومى با فاطمه محمدى يكسان است.»34
صلابت و قاطعيت در اجراى احكام و حدود الهى از آن روى بايسته و از فضيلتهاى خلقى است كه سستى در اين عرصه مايه سست بنيادى حيات اجتماعى، افزايش جرم و بزهكارى، هتك حرمت و عفت عمومى و فروپاشى ارزشها و بايدهاى اخلاقى، اعتقادى و... مىشود كه هيچ انديشهگر و خردورزى با ملايمت و سازش و نرمخويى، پىآيندهاى شوم و سنگين و بنيان برانداز ياد شده را نمىپذيرد.
2. پس از غزوه تبوك كه در سال نهم هجرت روى داد، نمايندگان قبيله هوازن، براى پذيرش اسلام، اظهار تمايل كردند و براى اين كار، پيششرطهايى را معين كردند از جمله اين كه: از نماز خواندن معاف باشند. اما پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم با قاطعيت و صلابت تمام در برابر اين شرط ايستاد و در عين تعلق خاطر شديد به ايمان و گرايش يك نفر به اسلام - چه رسد به يك قبيله - به آنان جواب رد داد و فرمود: «دينى كه در آن نماز نباشد، خير و سودى ندارد.»35
ره آورد خلق عظيم نبوى
1 - تربيت و پرورده شدن صدها انسان وارسته و پالوده از رذايل اخلاقى كه هر يك اسوه خوبيها و نيكىهاى روزگاران بودهاند.
2 - برچيده شدن بساط جنگ، نفاق، ناهنجاريهاى اجتماعى و دشمنى از جزيرةالعرب و ساير نقاط قلمرو نفوذ فكر، فرهنگ و اخلاق اسلامى.
3 - گسترش سريع اسلام در بخش بزرگ دنياى آن روز و در اندك زمان.
4 - شكلگيرى امت واحده اسلامى بر پاى بست برادرى دينى، الفت و مهربانى، كه خود به تنهايى و با در نظرداشت فضاى تكالب، وحشىگرى و استبدادى آن زمان، رويداد مهم و غيرقابل دستيابى با عوامل و انگيزههاى مادى بود و به تعبير قرآن:
«واذكروا نعمة اللَّه عليكم اذ كنتم اعداءً فألف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته إخواناً و كنتم على شفا حفرة من النار فانقدكم منها...» (آل عمران /103)
«و نعمت بزرگ خدا را بر خود به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او ميان دلهاى شما الفت ايجاد كرد و به بركت نعمت او برادر شديد و شما بر لب حفرهاى از آتش بوديد خدا شما را از آن نجات داد.»
5 - صورت بندى تمدن بالنده و پوياى اسلامى، بر شالوده اخلاق، ارزشهاى والاى انسانى، عطوفت، مهرورزى، برادرى ايمانى و انساندوستى .
پی نوشت ها :
20 - جوهرى، اسماعيل، صحاح اللغة، ماده عالم.
21 - اقرب الموارد، ماده عالم.
22 - كلينى، محمد بن يعقوب، الاصول من الكافى 117/2، ح 4.
23 - طبرسى، حسن بن فضل، مكارم الاخلاق، /16.
24 - مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، چاپ سوم، بيروت، داراحياء التراث العربى، 167/98.
25 - ابن جرير طبرى، محمد، تاريخ طبرى، 56/3 و سبحانى، جعفر، فروغ ابديت، قم، مركز مطبوعاتى دارالتبليغ اسلامى، 736/2 1351 و سيره ابن هشام، 167/98 437/4.
26 - همان.
27 - همان.
28 - همان.
29 - همان.
30 - الميزان، 147/9.
31 - مطهرى، مرتضى، تعليم و تربيت، تهران، انتشارات صدرا، /167.
32 - همان.
33 - سيره ابن هشام، 85/4.
34 - همان.
35 - همان.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}