سحر از دیدگاه آیات و روایات


 

نويسنده:حسین حاجی میرزایی
منبع : سایت راسخون




 

مقدمه
 

از آنجایی که انسان می تواند از استعدادهایی که خداوند به او داده در راه سعادت قدم برداشته و به مقصد اصلی برسد اما گاهی اوقات افرادی پیدا می شوند که ازاین استعدادها برای رسیدن به شقاوت بهره می جویند یکی از این استعدادها نفس زکیه می باشد که افراد نفس خود را چنان تقویت می کنند که می توانند کارهای خارق العاده ای انجام دهند ومردم را گمراه کند وسودجویی واخاذی نمایند که این امر در گذشته در غالب سحر بوده وامروز هم نام های متفاوتی به خود گرفته است ولی هر دو با هر اسمی که باشند یک هدف را که آن اغفال کردن مردم است را دنبال می کنند چرا که ظاهری قابل قبول دارد اما در حقیقت بطلان آن به اثبات رسیده است.

چکیده:
 

تحقیق آماده شده دارای دو فصل مجزا می باشد،فصل اول در رابطه با سحر می باشد که دارای چهار زیرمجموعه می باشد که در ابتدا به تعریف لغوی واصطلاحی کلمه سحر،سپس به تاریخچة سحر،تفاوت سحر با معجزه،ماهیت سحر واسباب آن پرداخته شده است و در فصل دوم آن سحر از دیدگاه آیات و روایات مورد بررسی قرار گرفته است ودارای هفت پارامتر می باشد.ابتداء به تأثیر تکوینی سحر به اذن خداوند،سپس استفاده از سحر برای مبارزه با قرآن وپیامبران، تأثیر سحر در فروپاشی نظام خانواده،بطلان وبی ثمری سحر،حکم سحر از نظر اسلام وجادوگری از نظر تورات پرداخته شده است
سحر ، معجزه ، پیامبر ، اذن خدا ، تکوین ، آزمایش ، نظام خانواده ،احکام سحر

تعریف وتبیین موضوع:
 

پدیده هایی که در این جهان،رخ می دهد غالباً از راه اسباب وعللی است که با آزمایشهای گوناگون قابل شناخت می باشد مانند اکثر قریب به اتفاق پدیده های فیزیکی وشیمیایی و زیستی و روانی که نام های گوناگونی از جمله سحر به خود گرفته است، مخصوصاً در زمان انبیاء علیهم السلام،که معجزات ایشان را سحر می دانستند وخودشان با استفاده از خواص فیزیکی وشیمیایی اعمالی را انجام می دادند تا با معجزه های انبیاء به مقابله بپردازند ومعجزات را هم ردیف با سحر معرفی می کنند اما پاره ای از این پدیده ها به گونه دیگری تحقق می یابد ونمی توان کلیة اسباب وعلل آنها را به وسیله آزمایشهای حسی شناخت و شواهدی یافت می شود که در پیدایش این گونه پدیده ها نوع دیگری از عوامل،مؤثر است مانند کارهای شگفت انگیز مرتاضان.

سؤالات تحقیق:
 

1- سحر وماهیت آن چیست؟
2-سحر چه تفاوتهایی با معجزه دارد؟
3-چند گونه سحر وجود دارد؟
4-آیا سحر می تواند در زندگی افراد وجامعه تأثیرگذار باشد؟
5-حکم سحر وافراد ساحر چگونه می باشد؟

ساختار تحقیق:
 

فصل اول در مورد تعریف لغوی و اصطلاحی سحر می باشد در ادامۀ بحث نگاهی گذرا به تاریخچه سحر داشته ایم وسپس تفاوت سحر با معجزه را ذکر کرده ایم ودر پایان به ماهیت سحر واسباب آن پرداخته ایم.
در فصل دوم سحر را از دیدگاه آیات وروایات مورد بررسی قرار داده ایم

فصل اول: بررسی حقیقت سحر
 

مقدمه:
 

با توجه به این که در هر زمانی قوم خاصی به وجود می آید وافراد لجوج هر قوم برای این که با پیامبران وامامان مبارزه کنند ودعوت آنها را پاسخ ندهند از راهها وترفندهای گوناگون استفاده می کردند یکی از این ترفند ها به عنوان سحر وجادو می باشد که افراد جاهل انبیاء را به عنوان ساحر تلقی می کردند وهمین امر موجب گشت صدق دعوت آنها وتأییدات الهی را در مورد آنان باور نکنند.(1)
1- تعریف لغوی و اصطلاحی سحر
سحر در لغت به معنی خدعه کردن،نیرنگ و شعبده و تردستی می باشد و یا آنچه عوامل آن نامرئی و مرموز(کل ما لطف ودق) باشد هم گفته می شود.(2) ودر کتاب لغت به معنی جادو آمده است.(3)
سحر در اصطلاح دارای معانی متعددی می باشد از جمله این که سحر نیرنگ وخیال پردازی هایی است که حقیقتی ندارد نظیر شعبده بازی وتردستی ویا جلب معاونت شیطانها از راههای خاصی و کمک گرفتن از آنان(4) ویا این که حق را به صورت باطل در آوردن است ومنصرف ساختن دیده یا قلب از حق وواقعیت است به خلاف آن که باطل است وحقیقت ندارد.(5)
2- تاریخچه سحر
تاریخچه یعنی کالبدشناسی یک اتفاق،یعنی شناخت اولین زمان آن وچگونگی انجام شدن آن. در این که سحر اولین بار توسط چه کسی به وجود آمدهیچ نقطة روشنی درتاریخ نیست یعنی در هیچ جا نام کسی برده نشده است،در مورد زمان سحر هم باید گفت تاریخ روشنی در دست نیست.(6)
ولی می توان گفت که اصل سحرقبلاً در شهرهای کهن همانند کلدان ومصر سابقة طولانی داشته چنانچه ساحران فرعون برای نبرد با معجزه حضرت موسی صف آرایی می کردند پس چنانچه اشاره خواهد شد سحر پدیدة عصر حضرت سلیمان نبوده است.(7)
در احادیث وتفاسیر آمده است که عده ای درعصر سلیمان(ع) به ساحری اشتغال داشتند به امر آن حضرت تمام نوشته های مربوط به سحر جمع آوری ودر جای امنی ضبط گردید وبدین وسیله جلوی توسعه سحر وجادوگری گرفته شد طبعاً ساحران دشمنان سرسخت سلیمان شدند،پس از رحلت این پیامبر جمعی از آنها نوشته ها را بیرون آوردند و همین جادوگری ها بر کشور وامور خارق العاده مسلط شده .بنی اسرائیل از همین افراد فاسد پیروی کرده تورات را کنار نهادند.(8)
واما دو فرشته هاروت وماروت کسانی بودند که به صورت انسان از جانب خدا مأمور شدند که سحر را به مردم بیاموزند تا آنان بتوانند با خنثی کردن آن،شر ساحران را دفع کنند آنها اعلام می کردند که ما با این آموزش مایه امتحان شما هستیم و آموزش ما برای دفع مزاحمت وافشا گری سحر است نه ترویج آنپس با توجه به این موارد حکم ساحر از این دو فرشته برداشته می شود.(9) پس سحر از فنون مصریان قدیم بوده وبعد بابلیان وهندیان فرا گرفتند.(10)
3-تفاوت سحر با معجزه:
تفاوت آنچه از انبیاء واولیاء با آنچه از مرتاضان وساحران وکاهنان بروز می کند در اموری است:
1-3-معجزات متکی به نیروی الهی است در حالی که سحروخرق عادت ساحران ومرتاضان از نیروی بشری سرچشمه می گیرد لذا معجزات بسیار عظیم ونامحدود است در حالی که سحر و خرق عادت مرتاضان محدود است به تعبیر دیگر آنها فقط کارهایی را انجام می دهند که تمرین کرده اند وبرای انجام آن آمادگی دارند هرگز کاری به آنها پیشنهاد انجام نمی دهند وتا کنون دیده نشده مرتاضان یا ساحران بگویند ما آماده ایم هرچه بخواهید انجام دهیم چرا که هر کدام در رشته ای تمرین و آگاهی دارند اما انبیاء معجراتی را شخصا وقبل از مطالبه مردم ارائه می کردند ولی هنگامی که امتها به آنها پیشنهادهای جدیدی می دادند ازآن استنکاف نداشتند.(11)
بنابراین تولیدات اراده ساحران با کاهنان در محدوده شعاع وجودی نفس پلید آنان واز علم غیر صحیح نشأت
می گیرد از این رو مبتلا به نواقص یعنی محدود وخلاف واقع وقابل شکست می باشد لیکن راه آورد انبیاء واولیاء چنانچه گفته شد در قلمرو هستی خارجی است وبه اراده لایزال الهی متکی است وبراساس«انّ جُنْدَ نَا لَهُمُ الْغالبونَ(12)»«همانا سپاه ما بر آنان پیروزند» ویا «انَّهُم لَهُمُ المَنصُورونَ(13)» «که ایشان همانا یاری شدگان هستند» استوار است وازآگاهی های صحیح ناشی می شود از این رو هیچ یک از نقایص مزبور را ندارند بلکه مزین به کمالاتی مانند اطلاق، مطابقت با واقع ونفوذناپذیری است گرچه ممکن است خودشان در صحنه جهاد به شهادت برسند البته بازگشت این گسترش به گستردگی شعاع وجودی آنان است(14).در اینجا نکته ای قابل ذکر می باشد وآن این دلیل است که باتوجه به این آیه که خداوند می فرماید«فَاَجْمِعُواۘ کَیْدَکُمْ ثُمَ ٱئْتُوٱ صَفَّاً»(15) «پس گرد آورید نیرنگ خویش را ودر یک صف درآیید» ساحران باید مقدمات کار را فراهم سازند وتمام نیرو و توان خود را متمرکز سازند وبه کار گیرند در حالی که معجزه انبیاء نیازی به این مقدمات ندارند و بعد از مشاهده سحر ساحرانتقاضای مهلتی برای نحوه مبارزه با آنها نمی کردند چرا که متکی به نیروی الهی بود وساحران متکی به نیروی محدود انسانی،به همین دلیل خارق عادت بشری قابل معارضه ومقابله به مثل است،انسانهای دیگر می توانندهمانند آن را بیاورند ونیز به همین دلیل آورنده آن هرگز جرئت نمی کند تحدی یعنی مقابله کند وبگوید هیچ کس توانایی انجام آنچه را که من انجام می دهم ندارد در حالی که معجزات چون قطعاً از هیچ انسانی ساخته نیست همواره توأم با تحدی بوده است مثلاً پیغمبر اکرم(ص):«اگر تمام انس وجن جمع شوند که همانند قرآن را بیاورند توانایی ندارند» ونیز به همین جهت هنگامی که خارق عادت بشری در برابر معجزات قرار گیرد به زودی مغلوب می شوند وسحر هرگز با معجزه پهلو نزند درست همان گونه که هیچ انسانی قدرت معارضه در برابر پروردگار را ندارد.(16).
2-3- سحر علمی است با موضوع،محمول،و مبادی تصوری وتصدیقی مشخص وقابل انتقال به دیگران وباطل بودن آن دلیل بر علم نبودن آن نیست در حالی که معجزه فکر معینی ندارد واز راه تعلیم وتعلم قابل انتقال به غیر نیست مثلاً کسی نمی تواند از پیامبر یاد بگیرد که چگونه ماه شکافته می شود.(17)
در نتیجه چون معجزات از سوی خدا است نیازی به تعلیم وتربیت خاص ندارد در حالی که سحرو ریاضتهای ساحران همیشه مسبوق به یک رشته تعلیم وتمرینهای مستمر است به گونه ای که اگر شاگرد به خوبی تعلیمات استاد را فرا نگیرد ممکن است در مجلسی که حضور مردم تشکیل می دهد به خوبی از عهده بر نیاید ورسوا شود وبه تعبیر دیگر معجزات در هر لحظه ای بدون هیچ سابقه ای ممکن است انجام گیرد در حالی که خوارق عادت اموری است که به طور تدریجی وبا مرور زمان آشنایی ومهارت نسبت به آن حاصل می شود وهیچگاه به طور دفعی وناگهانی انجام پذیر نیست.(18)
3-3- آورندگان معجزه از سوی خدا مأموریت هدایت مردم را دارند لذا اوصافی متناسب آن دارند در حالی که ساحران و کاهنان نه مأمور هدایتند ونه چنین اهدافی را دنبال می کنند وهدف آنها معمولاً یکی از این امور می باشد که یا اغفال مردم ساده لوح یا کسب شهرت در میان توده مردم ویا کسب درآمدهای مادی از طریق سرگرم ساختن مردم می باشد.
حال این که گرچه معجزه وسحر هر دو به تأثیر اراده مربوط است لیکن تأثیر اراده در سحر به جهت اتکای آن به نفس خبیث ساحر،ضعیف ومحدود به خیال خود ودیگران است در حالی که تأثیر اراده در معجزه به جهت اتکای آن به اراده مطلق خداوند می تواند در واقعیت وخارج اشیایی را بیافریند زیرا عالم طبیعت برای صاحب مقام اعجاز وکرامت به منزله روح جهان ومجموع عالم برای او به منزله بدن است از این رو می تواند بگوید اِنّی اخلق لَکُمْ مِنْ الطینِ کَهَیْئَهِ الطیر(19) «به درستی که خلق کردم برای شما از گل مجسمة مرغی».(20)
4-ماهیت سحر واسباب آن:
اعمال خارق عادت وغیر عادی بر چند قسم است قسمی از آن علت مادی ومحسوس وعادی دارد گرچه خودش غیر محسوس است نظیر سم خورن ونمردن، اگرچه کاری خارق عادت است ولی منشأ آن که تکرار وتمرین متمادی در این کار است(تکراری که سبب می شود بدن در برابر سم مقاومت پیدا کند)امری عادی وطبیعی است(21).
کارهایی که دارای علل واسباب طبیعی است،یعنی نتیجه وخاصیت مواد وعناصر شناخته شده ای است که برای کسی تحت تأثیر آن قرار می گیرد خواص آن مواد ناشناخته است،مانند حیوه که جادو گران آن را در ریسمان وچوبدستیهای خود تعبیه کردند ودر برابر تابش نور خورشید این ریسمانها بسرعت به حرکت در آمدند(22) .این قسم به جهت سرعت عمل به حس نمی آید مانند این که کسی روی طناب به گونه ای وبا سرعتی حرکت می کند کسی او را نبیند این قسم همان شعبده معروف است.(23)
قسم سوم اموری است که علل ومبادی غیر مادی وغیر محسوس دارد،نظیر پیش گویی وگزارش از آینده که گاهی از مرتاضان وساحران وکاهنان سر می زند ودر بعضی از موارد مطابق با واقع ودر مواردی دیگر مخالف با واقع است.موضوع مورد بحث ما یعنی سحر از قسم سوم است تعلیل این گونه از امور بر عهدة قدرت اراده وقدرت روح است،روحی که در حقیقت انسانی اصالت داردیعنی گرچه انسان دوحقیقت مجزا از هم به نام روح وبدن ندارد،بلکه حقیقت متحد وواحدی است که مرکب از روح وبدن است.(24)
اما علومی هستند که هرکدام کارهای خارقعادت خاصی را پی ریزی وانجام می دهند.
1-سیمیا:
علمی است که از آمیختن قوای ارادی با قوای مادی برای دست یابی بر تصرفات در خیال که آن را «جادوی حِشم» می گویند این علم وفن از بارزترین مصداق های جادوگری است.
2-لیمیا:
علمی است که از کیفیت تأثیر قدرت اراده و روح به وسیله ارتباط آن با ارواح قوی وبزرگ مانند ارتباط با فرشتگانی که موکل ستارگانند،گفتگو دارد این علم همان فن تسخیر است چون به وسیلة آن ارواح قوی یا جنیان را تسخیر کرده واز آنان کمک می گیرد.
3-هیمیا:
علمی است که از ترکیب قوای عالم بالا با عناصر پایین برای دست یابی به تأثیرات عجیب بحث می کند وآن را «طلسمات» گویند که مبتنی است بر وجود ارتباط میان ستارگان ، قرار گرفتن آنها در آسمان با حوادث مادی وطبیعی واین که اگر شکل خاصی از آن را که مناسب با حادثه ای مانند مرگ یا حیات کسی است،با صورت مادی آن ترکیب کنند،مراد حاصل می شود.
4-ریمیا:
علمی است که از استخدام قوای مادی برای دست یابی به آثار آن سخن می گوید،به گونه ای که برای حس انسان این گونه جلوه کند که اثر حاصل از آن خارق العاده است وآن را «شعبده گویند».
5-کیمیا:
علمی است که از چگونگی تبدیل بعضی از عناصر به برخی دیگر سخن می گوید.
6-علم اعداد واوفاق:
آن علمی است که از ارتباط اعداد وحروف برای کشف مطالب،با قرار دادن اعداد وحروف مناسب در جدول های مثلثی ومربعی یا شکل دیگر سخن می گوید وگویا همان علم جفر است.(25)

فصل دوم: سحر از دیدگاه آیات و روایات
 

مقدمه:
 

از بررسی حدود 51 مورد کلمه«سحر» ومشتقات آن در سوره قرآن از قبیل طه،بقره،یونس،اعراف،... راجع به سرگذشت پیامبران خدا موسی وعیسی {علیهما السلام} به این نتیجه می رسیم که سحر از نظر قرآن به دوبخش تقسیم می شود:
1-آنجا که مقصود از آن فریفتن وتردستی وشعبده وچشم بندی است وحقیقتی ندارد چنانکه خداوند در قرآن:«فاذا حِبَالُهُمْ وَ عَصِیُّهسم یُخیَّلُ إلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أنَّهَا تَسْعَی»(26) «ناگاه در اثر سحر چوبها و ریسمانها یشان پنداشتی در نظر به جنبش و رفتار آمد»
درآیه دیگری می فرماید«فَلّمَّا اَلْقَوْا سَحَرُو ̃ا اَعْینَ النَّاسِ وَ ٱسْتَرْهَبُوهُمْ وجَاءُ وبِسِحْرٍ عَظِیمٍ»(27) «هنگامی که ریسمان ها را انداختند چشم های مردم را سحر کردند وآنها را ارعاب نمودند» از این آیات روشن می شود که سحر دارای حقیقتی نیست که بتوان در اشیاء تصرفی کند واثری بگذارد بلکه این تردستی وچشمبندی ساحران است که آن چنان جلوه می دهد.
2-از بعضی از آیات قرآن استفاده می شود که بعضی از انواع سحر به راستی اثر می گذارد مانند آیه ذیل که خداوند می فرماید«فَیَتَعَلَمُونَ مِنْهُما ما یُفرِقُونَ بِه بَیْنَ الْمَرءِ وَ زَوجِه(28)» «آنها سحر را فرا می گرفتند که میان مرد وهمسرش جدایی می افکند»(29)
ما در اینجا ابتدائاً آیه 102 سوره بقره را مورد بررسی قرار می دهیم که یهود افزون بر انکاربشارت های تورات درباره رسول اکرم وپشت سر انداختن کتاب خدا،در رویایی با آن حضرت و در راه تضعیف اسلام با پیروی از
آنچه شیاطین در عهد حکومت سلیمان بر مردم خوانده بودند از سحر نیز مدد می گرفتند آنان برای توجیه دینیِ استمدادِ از سحر،آن را به برخی انبیاء،مانند حضرت سلیمان استناد داده اند.(30)چون این طور می پنداشتند که سلیمان آن سلطنت وملک عجیب را وآن تسخیر جن وانس روحش وطیر را،وآن کارهای عجیب وغریب وخوارقی که می کرد،بوسیلة سحر کرد البته همة آنمعلومات در دست نیست،مقداری از آن به دست ما افتاده،یک مقدار از سحر خود را هم بدو ملک بابل یعنی هاروت وماروت نسبت می دهند(31) وقرآن هردو سخن ایشان را رد می کند ومی فرماید:آنچه سلیمان می کرد سحر نمی کرد و چطور ممکن است که سحر بوده باشد وشاهد ما قرآن است که می فرماید«وما کفر سْلَیْمن»(32) وسلیمان کفر نورزیده بود یعنی در حالیکه سلیمان خودش سحر نمی کرد تا کافر شده باشد،حال آن که سحر کفر بخداست وتصرف ودست اندازی در عالم بخلاف واقع(وضع)عادی آن است،خدای تعالی عالم هستی را به صورتی در ذهن موجودات زنده وحواس آنها درآورده،آن وقت چگونه ممکن است سلیمان پیغمبر این وضع را برهم زند ودر عین این که پیامبری است معصوم،به خدا کفر ورزد با این که خدای تعالی درباره اش صریحاً فرموده «وما کَفَرَ سُلَیْمن وَلکِنْ الشیاطینَ کَفَرُوا یَعْلِمونَ الناسَ السِحْرَ»3«وکافر نشد سلیمان ولی شیاطین کافر شدند ومی آموختند به مردم جادو را »ونیز می فرماید«وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ ٱشْتَریه مالهُ ُ فی الآخرﺓِ مِن خَلق» «وبه تحقیق می دانستند که هر کس آن را به دست آورد برای او بهره ای در آخرت نیست » حال چگونه ممکن است مردم بدانند که هرکس پیرامون سحر گردد آخرتی ندارد ولی سلیمان این معنا را نداندپس سلیمان مقامش را بلندتر وساحتش مقدس تر از آن است که سحر وکفر به وی نسبت داده شود برای این که خدا قدر او را در چند جا از کلامش یعنی در سوره های مکی که قبل از بقره نازل شده بود چون سوره انعام وانبیاء ونحل وصاد،عظیم شمرده و او را بنده ای صالح ونبی مرسل خوانده،که علم وحکمتش داده وملکی ارزانی داشت که احدی بعد از او سزاوار چنان ملکی نیست.
سحر علمی است قابل انتقال شیاطین است غیر از سحر آنچه را بر هاروت وماروت نازل شده بود نیز به مردم تعلیم می دادند،هم آن شیاطین وهم این دو فرشته،معلم سحر بودند،با این تفاوت که قصد شیاطین افساد بود، از این رو عملآنها حرام بلکه موجب کفر شد لیکن نیت وهدف هاروت وماروت که دو فرشتة معصوم بودند،دفع مفسدة سحرو ابطال سحر ساحران بود از این رو عمل آنان مباح،بلکه راجح شد.(33)
طبق آیه شریفه این مطالب به وضوح روشن می شود که این دو فرشته هدفی سوء نداشته اند لذا خداوند کریم می فرماید«وما اَنْزَلَ عَلَی الْمَلِکَیْنِ بِبابِلَ هاروت وماروت وما یُعَلِمانِ مِنْ اَحَدٍ حتّی یَقُولا اِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ»(34) «آنچه فرستاده شد بر دو فرشته در بابل هاروت وماروت ونمی آموختند کسی را تا می گفتند که قطعاً ما آزمایشی هستیم» پس آن سحر را خدا از راه الهام به دو ملک بابل یعنی هاروت وماروت نازل کرد درحالیکه آن بندگان خدا به احدی سحر یاد نمی دادند مگر بعد از آنکه وی را از زنهار می دانند از این که سحر خود را اعمال کنند وجالب اینجاست که می گفتند ما وسیله آزمایش شما هستیم خدا می خواهد شما را به وسیلة ما وسحری که تعلیمتان می دهیم امتحان کند پس مبادا با به کار بستن آن کافر شوید.
همچنین در داستان گفتگوی حضرت رضا علیه السلام با مأ مون آمده،که حضرت فرمودند:هاروت وماروت دو فرشته بودند که سحر را به مردم یاد دادند تا به وسیله آن از سحر ساحران ایمن بوده وسحر آنان را باطل کنند واین علم را به احدی تعلیم نمی کردند مگر آنکه هشدار می دادند که ما فتنه و وسیله آزمایش شمائیم مبادا با به کار بردن نابجای این علم کفر بورزیدولی جمعی از مردم با استعمال آن کافر شدند.(35)
ازامام جعفر صادق(ع) دربارة سخن خداوند که می فرماید «...وما اَنْزَل َ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هاروتَ وماروتَ» روایت شده که فرمود:«وکان بعد نوح(ع)قد کثر السحر» بعد از حضرت نوح (ع) ساحران نیرنگباز زیاد گشتند
وخداوند دو فرشته را به سوی پیامبر آن زمان فرستاد تا آنان به پیامبر،شیوه های سحر ساحران وکارهایی را که وسیلة آن،سحر باطل ومردود می شود بیاموزند سپس آن پیامبر شیوه های سحر را فرا گرفت وبه فرمان خداوند آن را به بندگان خدا نیز آموخت وبه آنان گفت جلو سحر ساحران را بگیرید وآن را باطل نمایید وآنان را نهی کردند از این که مردم را سحر کنند.
ساحر با داشتن علم سحر،از دایرة قدرت الهی خارج نیست وبدون ارادة خدا قادر به انجام کاری نیست وبه کسی نمی تواند ضرری برساند.اما آیة «وما هُمْ بِضارِینَ بِهِ مِنْ اَحَدٍ اِلاّ بِاذْنِ الله»(37) «وزیان نمی رساندند با سحربه کسی جز به اراده خدا» بدین معنا نیست که سحر بی تأثیر است وساحر توان اضرار به دیگری را ندارد وآسیب هایی را که در پی سحر حادث می شود از باب صُدْفه واتفاق وبرخورد با سبب دیگری از اسباب است چنان که برخی مفسران جمله مزبور را بدین معنا گرفته اند، زیرا اصل تأثیر از ظهور آیة«... ما یُفَرِقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرءِ وَزَوجِهِ»(37)
«پس می آموختند از آنان آنچه را جدایی می افکندند میان مرد وزنش» فهمیده می شود این دوآیه در مقام بیان دوچیز هستند یکی اصل تأثیر تکوینی سحر ودیگری عدم استقلال ذاتی آن بدین معنا که سحر تأثیر آن از قانون سببیت خارج نیست وقانون سببیت از مقدرات الهی است تأثیر تکوینی وخارجی سحر بدین معنا نیست که ساحر بر مقدمات الهی وقضا وقدر پیشی گرفته ودر صنع الهی خللی ایجاد کرده وبر قوانین جاری در نظام هستی حاکم شده است بلکه عمل او مانند سایر اعمال از قانون اسباب ومسببات جدانیست،اسبابی که سببیتش را از قضای الهی گرفته است واگر خدا بین سبب ومسببی حایل شود، سبب سببیت خود را از دست می دهد.(38)
بنابر این جمله بالا دفع آن توهمی است که به ذهن هر کسی می رود وآن این است که مگر ساحران می توانند
با سحر خود امر صنع و تکوین را بر هم زده از تقدیر الهی پیشی گرفته،امر خدا را باطل سازند که در جواب می فرماید نه،خود سحر از قدرت خداست به همین جهت اثر نمی کند مگر به اذن خدا پس ساحر نمی تواند خدا را به ستوه بیاورد.(39)
پیروی خدا از آن حق پویان وپیروی هوا از آن باطل گرایان است یهود باطل گرا به جای پیروی از خدای موسای کلیم تبعیت از هوای فرعون را انتخاب کردند وبه جای اندیشة موسی علیه السلام پندار فرعونی را برگزیدند وبراساس«لعلنا نتبع السحره اِنّ کانوا هُمْ الغالبین»(40)«باشد که ماهم اگر ساحران غالب شدند از سحره فرعون پیروی کنیم» به پیروی ساحران پرداختند ودر این کژ راهه روی به سحر عادی بسنده نکردند بلکه از جادوگری سیاسی واجتماعی تبعیت می کردند.(41)
نمونه این مساله در قرآن مجید به خوبی در داستان موسی وفرعون دیده می شود که آنان تمام ساحران را از شهرهای کشور مصر جمع آوری کردند ومدتها مقدمه چینی برای ارائه سحر داشتند ونقشه ها ریختند وسرانجام در یک چشم برهم زدن در برابر اعجاز موسی که گفته خواهد شد همه نقش برآب شدند .(42)
وقتی ساحران هر آن چه طناب وعصابرای سحر کردن با خود آورده بودند یکباره بر میان میدان افکندند واگر روایتی را که می گوید آنها هزاران نفر بودند را بپذیریم مفهومش این می شود که در یک لحظه هزاران عصا وطناب که مواد مخصوصی در درون آنها ذخیره شده بود به وسط میدان انداختند وناگهان طنابها وعصاهایشان به خاطر سحر آنها،چنان به نظر می رسید که دارند حرکت می کنند وشاهد این امر آیه از قرآن می باشد که خداوند متعال فرمودند:«قال بَلْ اُلقوا فَاذَا حَبالُهُم وعَصِیُهُم یُخَیَّلُ الیهِ مِنْ سِحْرِهِمْ اَنَّهَا تَسْعَی »(43)
«موسی گفت شما اول بساط خود را افکنید که ناگاه در اثر سحر چوبها وریسمانهایشان پنداشتی به جنبش ورفتار آمد»در آیة دیگر می خوانیم که آنان چشم مردم را سحر کردند وآنها را در وحشت فرو بردند وسحر عظیمی به وجود آوردند که خداوند فرمودند«قال اَلقُوا فَلمَّا اَلْقَوُاْ سَحَروُا اَعْیُنَ الناسِ وٱستَرْهَبُوهُمْ وجَاءُو بسِحرٍ عَظِیم»(44)
«موسی گفت شما اول اسباب خود بیفکنید چون بساط خود انداختند بجادوگری چشم خلق بربستند که مردم سخت هراسان شدند وسحری عظیم وهول انگیز برانگیختند».
بسیاری از مفسران نوشته اند که آنها موادی همچون«جیوه» دردرون این طنابها وعصاها قرار داده بودند که با تابش آفتاب وگرم شدن این مادة فوق العاده فرار،حرکات مختلف وسریعی به آنها دست داد این حرکات مسلماً راه رفتن نبود ولی با تلقینهائی که ساحران به مردم کرده بودند وصحنه هایی خاص که در آنجا به وجود آمده
بود،این چنین در چشم مردم مجسم می شد کهاین موجودات جان گرفته اند ومشغول حرکتند. ساحران که هم تعداشان زیاد بود وهم آگاهیشان در این فن،وطرز استفاده از خواص مرموز فیزیکی وشیمیایی اجسام ومانند آن را به خوبی می دانستند،توانستند آن چنان در افکار حاضران نفوذ کنند که این باور برای آنها پیدا شودکه این همه موجودات بی جان،جان گرفتند غریو شادی از فرعونیان برخواست،گروهی از ترس و وحشت فریاد زدند وخود را عقب کشیدند دراین هنگام موسی احساس ترس خفیفی کرد «فَاَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خیفهً موسی»(45)
«در این هنگام موسی در دل احساس ترس خفیفی کرد» «اوجس» از باب افعال در اصل از «وَجْس» بر وزن حَبس به معنای صدای پنهان گرفته شده است بنابراین ایجاس به معنی یک احساس پنهانی ودرونی است ودر این تعبیر نشان می دهد که بر اثر سحر ساحران به وجود آمده بود اهمیتی قائل شده باشد چنانچه در آیه شریفه قرآن موسی به شکست ساحران وابطال سحر آنان را وپیروزی خود اطمینان داشت(46) «قال موسی ما جِئْتُمْ به السِحْرُ انَّ اللهَ سَیُبطِلُهُ»(47) «گفت موسی آنچه شما آوردید جادو است وخدا به زودی تباه می سازدش» پس موسی از این بیم داشت که نکند مردم تحت تأثیر این صحنه واقع شوند،آنچنان که بازگرداندن آنها آسان نباشد یا این که پیش از آنکه موسی مجال نشان معجزه خود را داشته باشد جمعی صحنه را ترک گویند یا از صحنه بیرونشان کنندوحق آشکار نگردد.
به هر حال در این موقع نصرت ویاری الهی به سراغ موسی آمد وفرمان وحی وظیفة او را مشخص کرد،چنانکه قرآن می گوید«قُلْنا لا تَخَفْ اِنَّکَ اَنْتَ الْاعَلی»(48) «گفتیم ای موسی مترس همانا تویی برتر» این جمله با قاطعیت تمام موسی را در پیروزیش دلگرم می سازد مجدداً به او خطاب شد که آنچه در دست راست داری بیفکن که تمام آنچه را که آنها ساخته اند می بلعد چرا که کار آنها تنها مکر ساحر است وساحر هر کجا برود پیروز نخواهد شد «وَ اَلْقِ ما فی یَمیِنِکَ تَلقَف مَا صَنَعوا کَیْدَ ساحرٍِ ولا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أتَلی»(49) «وبیفکن آنچه در دست راست توست تا فروبرد آنچه ساختند در حالی که افسون وجادوگری است وموفق نشود جادوگر هرجا آید» این مطلب در آیه ای دیگر آمده که خداوند متعال فرموده اند «أَ سِحرٌ هذا ولا یُفلِحُ السَاحِرون»(50)«آیا این (معجزه موسی)جادوست در حالی که رستگار نمی شوند ساحران»
ودیگر اینکه حضرت موسی سحر بودن کار خود رانفی کرده،معجزه بودن آن را امری بدیهی وروشن وغیر قابل تردید خوا ند وفرعون واطرافیانش را تهدید به شکست کرد وپیروزی قطعی خودرا به آنان اعلام نمود ودیگر این که معجزه،وقوع پدیده ای حق ودارای واقعیت است. «فَلَّمّا جاءَهُمُ الْحَق مِنْ عِنْدِنا قالوا اِنْ هذا السحْرُ مُبین»(51)
«هنگامی که حق از نزد ما به سراغ آنها آمد گفتند که این جادوی آشکار است» واین که اتهام سحر وافسونگری از حربه های تبلیغاتی کفر پیشگان مکه علیه قرآن وپیامبر است. (52)
ودر آخر جالب این که نمی گوید عصایت را بینداز بلکه می گوید آنچه در دست راست داری بیفکن این تعبیر شاید به عنوان بی اعتنایی به عصا باشد واشاره به این که عصا مسأله مهمی نیست آنچه مهم است اراده وفرمان خداست که اگر اراده او باشد عصا که سهلاست کمتر وکوچکتر از آن هم می تواند چنین قدرت نمایی کند. (53)
جاذبه وکشش فوق العاده دعوت موسی از یک طرف ومعجزات چشم گیرش از طرفدیگر ونفوذ روز افزون وخیره کننده اش از طرف سوم سبب شد که فرعونیان به فکر چاره بیفتند و وصله ای بهتر از این پیدا نکردند که او را ساحر وعملش را سحر بخوانند واین تهمت چیزیاست که در سرتاسر تاریخ انبیاء مخصوصاً پیامبر اسلام دیده می شود .(54)
تأثیر سوءِ سحر دَر فروپاشی نظام جامعه از ایجاد شکاف بین همسران وتولید تنفر وانزجار آنان از یکدیگر آغاز می شود وشاهد این امر این آیه می باشد که خداوند می فرماید:«یُفَرِقُونَ به بَیْنَ المرءِ وزوجِ». «جدایی می افکندند به وسیله آن(علم سحر)میان مردوزنش» یعنی یهود از آن دو ملک یعنی هاروت ماروت
تنها آن سحری را می آموختند که با بکاربردنش وبا تأثیری که دارد بین زن وشوهرها جدائی بیندازند .(55) واین آیه نشان می دهد که سحر وجادو واقعیت دارد ودر زندگی انسان مؤثر است واز آنجایی که خداوند برای هر چیزی اثری قرار داده است سحر وجادو نیز می تواند اثرات سویی داشته باشد.(56)
بنابراین جامعه مهربان ومعطوف از خانواده های ودود ورحیم متشکل است اگر عناصر محوری کانونزندگی مشترک وکوچک همسران با زلزله سحر ویران گردد پس لرزة آن زلزله دیوار جامعه را فرو می ریزد زیرا اساس خانواده بادو اصل قوی وقویم مودت ورحمت تحکیم شده است پس دوستی صمیمانه نسبت به یکدیگر ودیگری انعطاف ورحمت وگذشت از لغزش های همدیگر که هر یکاز این دو عامل اساسی سهم بسزایی در پیوند ناگسستنی بین زن وشوهر دارد در چنین حالت حساسی ویروس سحر وطلسم وشر شعبده همة ارکان معماری شده را در هم می کوبد ومودت مجعول را به عداوت وخطر فروپاشی جامعه را از خدعه ساحران حدس زددرمیان اهداف مختلفی که جادوگران دارند وتأثیرات گوناگونی که از عمل سحر نشأت می گیرد،در آیه مورد بحث تنها روی جدایی بین زن وشوهر تکیه کرده است امااگرچه طبق این آیه اجمالاً تأثیر سحر پذیرفته شده،لیکن این پذیرش با ربوبیت خداوند توحید افعالی او منافاتی ندارد زیرا سحر نیز جزو قضا وقدرالهی است،نه این که در برابر مقدرات خداوندی باشد،یعنی همان طور که در جانب خیر دعاء وصدقه از مقدرات الهی است وبه اذن خدا برای امتحان وابتلای مردم مؤثر است،این گونه نیست که سحر درنظام تکوین اثر کند،چه خدا بخواهد وچه نخواهد بلکه تا خداوند اذن ندهد هیچ سحری اثر ندارد وهیچ ساحری نمی تواند به کسی آسیبی برساند. (57)
آنچه در این اشارت مورد عنایت است این است که چون سحر علمی است باطل وکاری است عاطل،هیچ سودی برآن مترتب نیست وهرگز ساحر روی فلاح را نمی بیند.پیامبران الهی دو حکم قاطع خدا را به مردم آگاهی دادند یکی آن که وحی،اعجاز،کرامت ومانند آن سراسر باطل وشرنیست بلکه سراسر حق،خیر،فلاح،نجاح وصلاح است ودیگر آن که سحر سراسر باطل،شروطلاح است وهیچ اثر مثبتی برآنها مترتب نیست از این رو کسانی که گرفتار غسلین سحر وضریع طلسم وشرو شعبده باشند، همچون ساحران فرعون از هیچ خیری بهره نمی برند وشبیه برده ای هستند که مولای او،وی را برایهر کاری بگمارد وبه هر سمتی بفرستد،خیری نمی آورد که قرآن می گوید«اَیْنَما یوجهه لاَیاْتِ بِخیْرِ»(58) «به هر سویش که می گرداند(مولایش)نمی آورد خیری را(59).
آیه شریفه «وماهُمْ بِضاریّنَ بِهِ مِنْ اَحَدٍ الاّ باِذْنِ اللهِ»(60) «او زیان نمی رساندند با آن کسی را جز با اراده خدا» نگرانی مردم را از بابت زیان رساندن ساحران بی مورد می داند وتوجه می دهد که اثر سحر هَم به اذن خداست لذا با توکل کردن به خدا وخواندن سوره فلق ویا ناس می توان هر آسیبی را از خود دورکرد وخاصیت سحر را باطل نمود یعنی آنها نمی توانستند با سحر به کسی آسیب برسانند مگر به اذن خدا.(61)
حضرت موسای کلیم هم به اصل مطلب،یعنی بطلان سحر پرداخت وفرمود«ما جِئتُم بِهِ السحر انَّ اللهَ سَیُبْطِلُهُ»(62)«آنچه شما آوردید جادوست خدا به زودی آن را تباه می سازد» وهم به این که ساحر هرگز رستگار نخواهد شد توجه توجه چنین فرمود«ولا یُفلِحُ الساحر حَیْثُ اتی»(63) «موفق نشود جادوگر هرکجا آید» بنابراین یهودانبنی اسرائیل وهر یهودی دیگرکه به تعالیم حضرت موسای کلیم(ع) آگاه باشد هم از منظر حکمت نظری می تواند به بطلان سحر بنگرد وهم از مجرای حکمت عملی به بی ثمر بودن آن پی ببرد ویهودانِ معاصرِ نزول قرآن کریم از هر دومنظر آگاه بودندو آنچهسبب اقدام آنها به سحر وقیام آنان به نشر جادو بود همانا جهالت عملی یعنی بی عقلی بودنه جهل علمی یعنی بی اطلاعی،زیرا تورات به هر دو قسمت یاد شده عنایت دارد پس آنان مصداق «... واَضلَـه اللهُ علی عِلْمٍ»(64) «وگمراهش ساخت خدا با دانایی» بودند چون عالمانه به کج راهه رفتند.(65)
استدلال برای قبولی توبه ساحران به ماجرای ساحران فرعون تام نیست زیرا براساس قاعده«اَلْاِسلامُ یَجِبُ ما قبله»(66) هنگامی که شخص مسلمان می شود در سایه این توبه اصیل از سایر گناهان خود توبه می کند وهمه معاصی او به برکت تشرف به اسلام بخشوده می شود.(67)
دراین مورد فقهای اسلام همه می گویند یاد گرفتن وانجام اعمال سحروجادوگری حرام است حدیثی از امام علی(ع) که فرموده اند«مَن تعلم شِئنا مِنَ السِحر قلیلاً او کثیراً فَقَد کَفرو کان آخر عَهده بِرَبِه ...(68)» «کسی که سحر بیاموزد،کم یا زیاد کافرشده است ورابطه او با خدا به کلی قطع می شود»در حدیثی دیگر آمده که عمروبن عبید وارد بر امام صادق(ع) شد وگفت دوست دارم گناهان کبیره را از روی قرآن بشناسم،امام فرمود«والسحر» از جمله گناهان کبیره«سحر» است چون خداوندمی فرماید«وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمِنَ اشْتَراهُ ما لَهُ فی الآخرﺓ مِن خَلاق»(69) «مسلماً آنان می دانستند هرکس خریدار این متاع باشد در آخرت هیچ نصیبی برای او نخواهد بود»(70)
چنانچه گفتیم اگر یاد گرفتن سحر به منظور ابطال سحر ساحران باشد اشکالی ندارد بلکه گاهی به عنوان واجب کفایی می بایست عده ای سحر را بیاموزند شاهد این سخن حدیثی است که از امام صادق نقل شده در این حدیث می خوانیم یکی از ساحران وجادوگران که در برابر انجام عمل سحر مزد می گرفت خدمت امام صادق(ع) رسید وعرض کرد حرفه من سحر بوده است و در برابر آن مزد می گرفتم،خرج زندگی من نیز از همین راه تأمین می شده وبا همان درآمد حج را انجام داده ام ولی اکنون آن را ترک وتوبه کرده ام آیا برای من راه نجاتی است امام در پاسخ فرمود: عقد سحر را بگشا ولی گره جادوگری مزن.از این حدیث استفاده می شود که برای گشودن سحر آموختن وعمل آن بی اشکال است.(71)
از جهت تشریع سحر از شراب خواری وشراب فروشی ومانند آن بدتر است زیرا درباره شراب به نافع بودن اجمالی آن نیز اعتراف شده ولی درباره سحر منفعت به طور کلی نفی شده است،طبق این قسمت از آیه که می فرماید«و یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ ولا یَنْفَعُهُمْ»(72) «ویاد می گرفتید آنچه را زیانشان داشت وسودشان نمی رسانید» یعنی در جریان سحرچون نفع اندک هم منتفی است،از این رو فساد و تباهی آن بدون احتمالِ تزاحم،ملاک تام برای حرمت می شود بر همین اساس ساحران از شراب خواران وشراب فروشان بدترند.در حدیثی از پیامبر(ص) آمده است که فرموده اند«ثلاثه لا یدخلون الجنه:مُدمِنُ خمرِِِِِِِِِِِِِِِِِ ومُدمِن سحر وقاطِعُ رَحِم»(73) «سه گروهند که داخل بهشت نمی شوند:کسی که دا ئم مست است،کسی که از سحر استفاده کندوکسی که قطع رحم کرده»
در آیة «ولکن الشیاطینَ کَفَرُوا یُعَلِّمونَ الناسَ السِحْرَ»(74) «ولیکن شیاطین کافر شدند می آموختند به مردم سحر را» افزون بر اثبات کفر برای شیاطین منشأ کفر آنان را تعلیم سحر معرفی می کند بنابراین سحر سبب کفر است .
غرض آن که از آیه کفر عملی سحر استظهار می شود در این صورت به طریق اولی، آیه دلالت بر حرمت سحر می کند می توان گفت سحر گاهی کفر عملی وگاهی کفر اعتقادی است کفر اعتقادی در جایی است که انسان به تأثیر مستقل سحر معتقد باشد.اما اگر کسی درمقام عقیده موحد از اعتقاد به تأثیر استقلالی سحر مبرا بود،ولی در مقام عمل آن را به کار گرفت مبتلا به کفر عملی،یعنی معصیت است،بلکه خود سحر خواه اثر بکند یا نکند معصیت بزرگ است واضرار به غیر عنوان دیگری است که برآن عارض می شود ودرآخر این که مفاد این آیه این است که پیامبر معصوم،حضرت سلیمان هرگز به سحر آلوده نشد و تن به کفر اعتقادی وعملی نداد وسلطنت او عطیه خداوند بود،لیکن شیاطین با تعلیم وتعلم سحر دراعتقاد ودرعمل کفر ورزیدند.(75)
با توجه به این که یهودیان به سحر روی آورده بودند در پایان نظر تورات را ضمن جادوگری بیان می کنیم که سحر وجادوگری ار نظر کتب قدیم نیز ناروا وبسیار ناپسند است زیرا درتورات آمده «به صاحبان اجنه توجه مکنید وجادوگران را متفحص نشوید تا(مبادا) از آنها ناپاک شوید وخداوند خدای شما منم» ودر جای دیگر تورات آمده «وکسی که به ساحران وجادوگران توجه می نماید تا آن که از راه زنا پیروی ایشان نماید روی عتاب خود را به سوی او گردانیده او را از میان قومش منقطع خواهم ساخت» پرواضح است که سحر در شریعت موسوی راه نداشت بلکه شریعت،اشخاصی را که از سحر مشورت طلبی می نمودند به شدید ترین مقامها،قصاص می نمود ولی جالب اینجاست که با وجود این یهود سحر وجادوگری را فرا گرفتند وبرخلاف تورات به آن معتقد شدند واین ماده فاسد در میان قوم یهود داخل گردید قوم به آن معتقد شدند ودر وقت حاجت بدان پناه بردند به همین دلیل قرآن آنها را شدیداً مورد نکوهش قرار داده وآنها را سوداگرنی می شمرد که خود رابه بدترین بهایی فروختند.(76)

خلاصه نویسی
 

از گذشته های دور گروههایی لجوج ومعاند برای نپذیرفتن حق وحقیقت وهمچنین خدشه دار کردن فطرت های پاک وحقیقت جویانه نورانی مردم ساده از ترفندهایی استفاده می کردند وآنها را دعوت به سعادت ساختگی وپوچ می کردند که از جمله این ترفندها سحر می باشدکه متأسفانه در عصر پیشرفته امروزی هم به صورت های گوناگون ودر غالب وساختاری متفاوت از جمله هیپنوتیزم و... که برای اغفال مردم صورت می گیرد،وجود دارد اما در واقع سحر خدعه ونیرنگی می باشد وساحر حق را به صورت باطل در می آورد وقلب ودیده را از حق و واقعیت منصرف می سازد وبه سوی باطل وخلاف حقیقت می کشاند اما این نکته را نباید نادیده بگیریم که سحر را با توجه به آیات قران نمی توان انکار کرد بر همین اساس سحر دو گونه است گونه ای که بی ثمر است وبی تأثیر وگونه ای که تأثیر می گذارد وشاهد مثال ما آیه قرآن می باشد که فرموده است باعث جدایی بین زن ومرد
می شود اما چون تمام مقدرات الهی به اذن خداوند صورت می گیرد،اما به گونه ای مثلاً دعا کردن آن را برطرف نمود ولی در مواردی خداوند برای امتحان و آزمایش مردم تأثیر آن را بر زندگیشان می گذارد همان طوری که صدقه باعث رفع بلا می شود اما در گاهی بلا اتفاق می افتد تا وسیله ای برای آزمایش آنها گردد،سحر اسباب متفاوتی دارد که مهمترین آنها تزکیه نفس ودست یابی به قدرت ویژه ای است که از آن به تقویت اراده یاد می کنند که با کمک آن کارهای خارق العاده انجام می شود.
سحر همان معجزه ای نیست که خداوند به پیامبرانش می بخشد بلکه با آن تفاوت های عمده ای دارد از جمله این که معجزات متکی به نیروی الهی است در حالی که سحر مرتاضان محدود می باشد ساحران نیاز به تمرین دارند وبه طور آنی نمی توانند امری را انجام دهند در حالی که معجزات انبیاء نیاز به تمرین نداشته ودر هر لحظه که اراده خدا صورت بگیرد انجام می گیرد.سحر قابل انتقال به دیگران است ولی معجزات قابل انتقال به دیگران نیست ودر مقابل هیچ نیرویی مغلوب نمی شوند
پیامبران هدفشان از معجزه بعد از صدق ادعای خود،هدایت مردم است ولی ساحران افراد فریبنده ای هستند که برای اغفال مردم از سحر استفاده می کنند وهدف الهی را دنبال نمی کنند ،بنابراین معجزات انبیاء جایز و واجب است که آورده شوند برای ادعاهایشان اما افعال خارق العاده با هر هدفی که می خواهد باشد جز در موارد استثنائی به اتفاق همه فقها ومجتهدین حرام می باشد وعمل کننده به آن مستحق عذاب وعناب خداوند قرار می گیرد پس سحری درست وقابل قبول است ،همچنین قابل اجرا،که فقط در راه دفع سحر دیگری،یا برای افشای مدعیان دروغگو باشد مثل عمل دو فرشته هاروت وماروت که برای دفع سحر به مردم آموزش سحرمی دادند.

نتیجه گیری
 

از آنچه که در این تحقیق بیان گردید می توان این گونه نتیجه گرفت که در عالم هستی پدیده هایی هستند که اگر از ماهیت آنها بی خبر باشیم واز آنها استفاده کنیم در مسیر گمراهی گام نهاده ایم چرا که این امور ظاهری تقریباً قابل قبول هستند اما آثار مخربی دارند که نه تنها بر روح وروان افراد تأثیر می گذارد باعث تزلزل نظام خانواده وجامعه می شود وسعادت انسان را خدشه دار می کندکه از جمله اینها سحر می باشد که در گذشته با استفاده از خاصیت فیزیکی وشیمیایی مواد گروهی از فرصت استفاده کرده برای اغفال مردم ومبارزه با معجزات پیامبران وقرآن در غالب سحر مردم رادچار گمراهی می کردند که نمونه آن ساحران دوران حضرت موسی(ع) می باشند که با استفاده از خواص فیزیکی وشیمیایی وآفتاب،طنابها وریسمان هایشان به حکت در می آمد ومردم هم با مشاهده چنین اموری،باور می کردند و گمراه می شدند از این رو خداوند برای نجات بشریت در زمان حضرت سلیمان دو فرشته به صورت انسان نازل نمود تا راه منهدم نمودن سحر را به گروهی خاص آموزش دهند اما آن ها خود ساحران دیگری شدند وغافل از این که در حال کفر هستند واز نظر خداوند کافر شمرده می شوند وکارشان حرام است به انجام دادن آن مشغول شدند وبه این کار مبادرت ورزیدند البته لازم به ذکر است که در جاهایی سحر مفیدونافع می شود که آن هم به دستور خداونداست در هر حال سحر معجزه نیست که دارای ارزش وبها باشد اگر هم داشته باشد فقط در همین دنیا خلاصه می شودوآثار آن را در آخرت نشان خواهد داد و در واقع این افراد سعادت آخرت را با بهایی کم می فروشند ودچارخسران می شوند پس سحر علمی است که می توان از آن برای دفع ضرر وخطر استفاده کرد واین هم فقط در موارد اضطراری نههر موقع دیگر وشاهد مثال آن همان اقدام دو فرشته بود که به افراد خاصی سحر را آموزش می دادند تا کید و مکر ساحران را باطل کنند.

پی نوشت ها :
 

1-عبدالکریم بی آزار شیرازی ومحمد باقر حجتی،تفسیر کاشف،ج4.
2-ناصر مکارم شیرازی،تفسیر نمونه،ج1،ص377.
3-محمود اختریان،فرهنگ فارسی به فارسی پیام،ص275.
4-ناصر مکارم شیرازی،همان،ص377.
5-عبدالله جوادی آملی،تفسیر تسنیم،ج5،ص651.
6- ناصر مکارم شیرازی،تفسیر نمونه،ج1، ص265.
7- عبدالله جوادی آملی،تفسیر تسنیم ،ج5، ص688 .
8-ابوالفضل بهرام پور،تفسیر نسیم حیات،ج1، 247.
9- همان،ص 248 .
10- عبدالکریم بی آزار شیرازی، محمد باقر حجتی،تفسیر کاشف،ج4،ص257.
11- ناصر مکارم شیرازی،پیام قرآنی ،ج7، صص289-288.
12-صافات(37)آیه173.
13-صافات(37) آیه172.
14- عبدالله جوادی آملی،تفسیر تسنیم،ج5، ص688 .
15-طه (20)آیه64 .
16- ناصر مکارم شیرازی،پیام قرانی،ج7، صص290-288.
17- عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم،ج5 ، صص791-790.
18- ناصر مکارم شیرازی،همان، ص290.
19-آل عمران(3)آیه 49.
20- عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم،ج5 ، ص700.
21- همان،ص695.
22-عبدالکریم بی آزار شیرازی ومحمد باقر حجتی، تفسیر کاشف،ج4،ص258.
23-عبدالله جوادی آملی،همان،ص700.
24 - عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم،ج5 ،اقتباس ازصص707-706،696-695.
25- همان ص 708
26-طه(20) آیه66.
27-اعراف(7) آیه116 .
28-بقره(2)آیه 102.
29-ناصرمکارم شیرازی،تفسیر نمونه،ج1،ص378.
30-عبدالله جوادی آملی،تفسیر تسنیم،ج5،ص 643.
31-سید محمد حسین طباطبایی،ترجمه تفسیر المیزان؛ج1 ص354.353
32-بقره(2)آیه 102.
33-عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم،ج5،ص644.
34-بقره(2)آیه 102.
35-محمد حسین طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان؛ج1 صص358-357،355.
36-اکبر هاشمی رفسنجانی وجمعی از محققان،تفسیر راهنما،ج1،ص322.
37-بقره(2) آیه 102.
38- عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم،ج5،ص677.
39- محمد حسین طباطبایی(ترجمه محمد باقر موسوی همدانی)ج1 ، ص355.
40-شعرا(26)آیه 40.
41- عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم،ج5 ،صص661-660 .
42-ناصر مکارم شیرازی،پیام قرآنی،ج7،ص290.
43-طه(20)آیه66.
44-اعراف(7)آیه 116.
45-طه (20)آیه67.
46- اکبر هاشمی رفسنجانی ، تفسیر راهنما،ج1 ،ص519.
47-یونس(10)آیه81.
48-طه(20)آیه68.
49-طه(20آیه69.
50-یونس(20)آیه81
51- یونس(10)آیه 76.
52- اکبر هاشمی رفسنجانی ، تفسیر راهنما،ج1 ،ص366.
53- ناصر مکارم شیرازی،تفسیر نمونه،ج13،صص240-239.
54-همان،ج8،ص358.
55-محمد حسین طباطبایی(ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی)ج1،ص355.
56- محسن قرائتی،تفسیر نور،ج1،صص172-171.
57-عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم،ج5 ،صص675-674
58-نحل(16)آیه 76.
59-همان،ص690 .
60-بقره(2)آیه102.
61-ابوالفضل بهرام پور،تفسیر نسیم حیات،ج1،ص250 .
62-یونس(10)آیه 81.
63-طه(20)69.
64-جاثیه(45)آیه23.
65- عبدالله جوادی آملی تفسیر تسنیم،ج5 ،،صص 691- 690 .
66-محمد باقرمجلسی،بحارالانوار،ج21،ص 115.
67- عبدالله جوادی آملی،همان،ص 713 .
68-ناصر مکارم شیرازی،. تفسیر نمونه،ج1،ص379
69-بقره(2)آیه102.
70-اکبر هاشمی رفسنجانی تفسیر راهنما،ج1 ، ،ص322.
71- ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه،ج1،صص 381-380.
72-بقره(2) آیه 102.
73- عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم،ج5 ،ص 728 .
74-بقره(2)آیه 102 .
75- عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم،ج5 ،صص 663-662 .
76-ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه،ج1،صص381 -380 .
 

فهرست منابع:
- قران کریم ترجمه: محمد کاظم معزی.
1-اختریان،محمود:فرهنگ فارسی به فارسی پیام،تهران انتشارات محمد،چاپ سوم،1376.
2-بهرام پور،ابوالفضل:تفسیر نسیم حیات،ج1،قم،انتشارات هجرت،چاپ11، 1384.
3-بی آزار شیرازی،عبدالکریم(محمدباقر حجتی):تفسیر کاشف،ج4،قم،انتشارات فرهنگ اسلامی،چاپ دوم،1376.
4-جوادی آملی،عبدالله:تفسیر نسیم،ج5،قم،انتشارات اسرا،چاپ سوم،1385.
5-طباطبایی،سید محمد حسین:تفسیر المیزان،ترجمه سیدمحمد باقر موسوی همدانی،ج1،قم،انتشارات اسلامی،کاتا.
6-قرائتی،محسن:تفسیرنور،ج1،تهران،انتشارات مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن،چاپ پنجم،1381.
7-مکارم شیرازی ودیگران،ناصر:پیام قرآنی،ج7،تهران،انتشارات دارالکتب الاسلامیه،چاپ بیست ودوم،1386.
8-تفسیر نمونه،ج1،8،13،تهران،انتشارات دارالکتب الاسلامیه،چاپ نوزدهم،1383.
9-مجلسی،محمد باقر:بحار الانوار،ج21،تهران،انتشارات دارالمکتب الاسلامیه،1384.
10-هاشمی رفسنجانی،اکبر:تفسیر راهنما،ج1،قم،انتشارات تبلیغات اسلامی،چاپ سوم،1379.