بدیع‌الزّمان تبریزی
بدیع‌الزّمان تبریزی مشهور به بدیعا از خوشنویان و نستعلیق‌نویسان معروف و از شاعران، ادیبان و حکیمان سده یازدهم هجری و فرزند علیرضا عباسی است. بدیع‌الزمان در خط نستعلیق استاد و دارای فضائل و کمالات علمی بوده است.

بدیع‌الزمان فرزند ارشد علیرضا تبریزی معروف به عبّاسی بود. او خوشنویسی را نزد پدر آموخت و در نگاشتن نستعلیق و نسخ مهارت تمام یافت. وی به تحصیل علوم نیز روی آورد تا جایی که «در علوم حکمیّه استادی ماهر گشت ».

بدیع الزمان، ادبیات عرب و زبان ترکی را نیز نزد استادان فن فراگرفت. بدیع‌الزمان به سرودن شعر بسیار علاقه‌مند بود و «بدیعا» تخلص می‌کرد. بدیع‌الزمان را از جمله مشاهیر خوشنویسان ذکر کرده‌اند.

میرزا سنگلاخ خراسانی درباره او می نویسد: «قلم فسخ بر خطوط خطاطان نسخ‌نویس کشیده و خط نسخ‌تعلیقش در میان خوشنویسان مسلّم گردیده» و از او با لقب «نیک نگار» یاد می‌کند.

اما در منابع قدیمی‌تر، این لقب برای بدیع‌الزمان دیده نمی‌شود. ظاهراً میرزای سنگلاخ، چنانکه برای بعضی خطاطان دیگر نیز چنین کرده، این لقب را خود به وی داده است.

از جمله آثار بدیع‌الزمان قطعه‌ای رباعی در مدح شاه صفی است که نشان می‌دهد تا سال ۱۰۳۸، تاریخ جلوس شاه صفی، در قید حیات بوده است. بدیع‌الزمان در اصفهان درگذشت و مدفنش را در قبرستان تخت فولاد اصفهان نوشته‌اند.

خط نستعلیق
نستعلیق یکی از شیوه‌های خوشنویسی ایرانی است. این واژه چنانکه در تَذکِره‌ها و مُرَقَّعات و اشعار آورده‌اند، از دو واژهٔ نَسْخ و تَعلیق پدید آمده است. خطِّ نستعلیق دومین خطِّ ویژهٔ ایرانیان است. پیدایش نستعلیق پس از حملهٔ مغول و در روزگار ایلخانی با دگرگونی‌های شگرف در نگارگری ایرانی همراه بود و این دو تحول، همزمان و در عصرِ زرّینِ هنرِ ایران شکل گرفته‌اند و بنابراین بررسیِ یکی بدون توجه به دیگری درست نمی‌نماید.

نستعلیق در محیطی پرورش یافت که در آن، نگارگری ایران فُرمِ قطعیِ خویش را در آثارِ احمد موسی در نیمهٔ نخست سدهٔ هشتم هجری یافته بود. به‌گمانِ بسیار، نستعلیق‌های نخستین، پیرامون اواخرِ زندگیِ احمد موسی همزمان با آغازِ ظهورِ میرعلی تبریزی در اوایلِ نیمهٔ دومِ سدهٔ هشتم هجری و در بخش بزرگی از غرب ایران پدیدار شده‌اند.

هیچ نشانه‌ای مبنی بر پیدایشِ نستعلیق پیش از نیمهٔ دوم سدهٔ هشتم هجری وجود ندارد. با آنکه بیشتر پژوهشگران، واضعِ این خط را میرعلی تبریزی دانسته‌اند اما هیچ اطلاعاتِ مُتقَنی در این‌باره وجود ندارد و تنها گفتهٔ سُلطانعلی مشهدی است که میرعلی را واضعِ این خط دانسته است.

نشانه‌ها این نتیجه را به‌دست می‌دهند که نستعلیق به یک‌باره و توسط یک تن آفریده نشده و پیدایش آن تدریجی بوده است و احتمالاً میرعلی تبریزی برای نخستین بار آن را قاعده‌مند و اصولش را مشخص کرده است و ازاین‌رو او را واضعِ نستعلیق نامیده‌اند.

در ایران دو سبک نگارش نستعلیق به‌کار رفت: یکی به‌نام سبک جعفر یا اَظهَر که بسیار تحسین‌برانگیز بود و پس از پیرایش به‌دست سلطانعلی مشهدی در خراسان رواج گرفت و ازهمین‌رو، به شیوهٔ «نستعلیق خراسانی یا شرقی» شناخته می‌شود.

سبک دوم، شیوهٔ عبدُالرَّحمن خوارَزمی و پسرانش، عبدُالرَّحیم و عبدُالْکَریم بود که در غرب و جنوب ایران استفاده می‌شد و ازاین‌رو «شیوهٔ غربی» نامیده شده است. سرانجام سبک غربی در ایران از بین رفت اما می‌توان اثر آن را در نستعلیق افغان، هندی و پاکستانی شناسایی کرد. اما شیوهٔ شرقی که در سده‌های پسین تکامل یافت، نستعلیقی است که در حال حاضر در ایران رواج دارد.

نستعلیق در مسیرِ تکاملش به‌دست سلطانعلی مشهدی قوی شد و به حرکت آمد؛ میر علی هِرَوی و مالک دیلَمی و باباشاه اصفهانی و محمدحسین تبریزی آن را قوام دادند و میرعماد حسنی آن را به کمال رساند. بسیاری از خوشنویسان از دربارِ صفوی به دربارِ گورکانیان هند یا عثمانی رفتند و خطّ نستعلیق را در آن سرزمین‌ها رواج دادند و نستعلیق از آنجا به بسیاری از کشورهای اسلامی راه پیدا کرد. پس از میرعماد نستعلیق کم‌کم جایگاهِ رفیعِ خود را در خوشنویسیِ جهان باز کرد.

شاگردان و پیروانِ میرعماد شیوهٔ او را محفوظ داشتند و آن را رواج دادند و تا سدهٔ دوازدهم هجری قمری آن را با همان فرم و صورت، به پسینیان سپردند. سدهٔ دوازدهم دورانِ افولِ خوشنویسیِ ایرانی بود و این وضع تا ابتدای سدهٔ سیزدهم هجری قمری ادامه یافت.

در نیمهٔ دوم این سده، نستعلیق دوباره جان گرفت و تا اوایل سدهٔ چهاردهم هجری قمری، شماری از چیره‌دست‌ترین خوشنویسان پا به عرصه گذاشتند که آثارشان نمایشگرِ یکی از درخشان‌ترین دوره‌های خوشنویسی در ایران است.

در سدهٔ سیزدهم هجری قمری، همچنان نستعلیق جایگاهِ برترش را در خوشنویسی نگاه داشت. آغازِ عصر قاجاری، دورانِ رکودِ خوشنویسی است. اما بعدها خوشنویسانی نامدار مانند میرزا غلامرضا اصفهانی و میرزا محمدرضا کَلْهُر پدید آمدند.

در سدهٔ چهاردهم دوباره خوشنویسی از کانون توجه به کنار نهاده شد و خوشنویسانِ اندکی در مدت چهل سالِ اوایل این سده، ظهور کردند که نامدارترین‌شان عِمادُالْکُتّاب در نستعلیق بود. نستعلیق در سدهٔ چهارده هجری خورشیدی اعتبار خود را حفظ کرد و اصولش همان اصول بنیادگذاردهٔ میرعماد است.

به‌گفتهٔ فضائلی، نستعلیق از نظرِ جایگاهِ آفرینش، پس از تعلیق و در جایگاهِ هشتم قرار دارد. از نظرِ رسایی و بیان مطلب و آسانیِ خوانش، در جایگاهِ دوم و سوم از نسخ، از نگاهِ آسان‌نویسی و سرعت در جایگاهِ سوم و چهارم از شکسته و از نظرِ زیبایی در جایگاهِ نخست و زیباترین خطوط است.

نستعلیق خطّی است قاعده‌مند و با اندازه‌های مشخص؛ در قاعده‌مندی، وضوح و تعادل مانند نسخ است و در سرعتِ نوشتن به تعلیق شباهت دارد؛ اما در زیبایی و لطافت از هر دو برتر است.

این خط کندنویسیِ نسخ و کاستی‌های تعلیق را ندارد. نظم و اعتدال، استحکام و متانت، و تزئینات ظریف و دلپذیر، آن را مُصَفّا، دلگشا و شادی‌آفرین می‌نمایاند. بیشترین کاربردِ نستعلیق در نگارشِ کتاب‌های عادی، ادبی و متن‌های غیرمذهبی است

از ابتدای پیدایش تاکنون به‌ندرت متن‌های عربی مانند قرآن، احادیث یا ادعیه با این خط نوشته شده و اغلب دیوان شاعران و کتاب‌های ادبی با این خط نگارش یافته است. به‌گفتهٔ علی حصوری، تاریخ‌نگاران بر این اتفاقند که زیباترین خطِّ جهان، نستعلیق است. شماری از متخصصانِ برجستهٔ تاریخِ هنر نیز نستعلیق را ستوده‌اند و آن را شگفت خوانده‌اند.

نام نستعلیق
نستعلیق چنانکه در تذکره‌ها و مُرَقَّعات و اشعار آورده‌اند، از دو واژهٔ نَسْخ و تَعلیق پدید آمده است و آن را تا مدت‌ها «نَسْخْتَعلیق» یا «نَسخِ تَعلیق» می‌گفته‌اند. سپس بسیاریِ کاربردْ آن را در نستعلیق خلاصه کرده است. نستعلیق با وجودِ پیدایش از آمیزشِ دو خطِّ نسخ و تعلیق، تعلیق را منسوخ کرد و رونقش را انداخت و به فراموشی‌اش سپرد.

بعضی از تذکره‌نویسان و خوشنویسانِ غیرایرانی، نستعلیق را «خطِّ فارسی» نام داده‌اند و اکنون در کشورهای عربی، ترکیه و مصر آن را «فارسی» و گاهی «نستعلیق» و یا «تعلیق» می‌نامند. حبیبُ‌الله فَضائِلی می‌گوید نامِ «فارسی» با توجه به ایرانی بودنِ آفرینندگان و پرورش‌دهندگانش، درست است؛ اما نامِ «تعلیق» خطاست چراکه آن، خود خطّی دیگر است.

فضائلی می‌گوید ویژگیِ دیگرِ خطِّ فارسی آن است که تکاملش با تحولِ نقاشیِ ایرانی همراه بوده است و ازاین‌رو نگریستن به صفحه‌ای خوشنویسی، لذّت‌بخش است حتی اگر بینندهْ زبانِ فارسی هم نداند.

پیدایشِ نستعلیق با دگرگونی‌های عمیقی که پس از حملهٔ مغول و در روزگار ایلخانی در نگارگریِ ایرانی به وجود آمد، هم‌زمان بود و در عصری رخ داد که هنر ایرانی دوران شکوفایی خود را آغاز کرده بود. با توجه به تاثیر متقابل تغییرات در نگارگری و خوشنویسی، بررسیِ یکی بدون توجه به دیگری درست نمی‌نماید. نستعلیق در محیطی پرورش یافت که در آن نگارگری ایران فُرمِ قطعیِ خویش را در آثارِ احمد موسی در نیمهٔ نخست سدهٔ هشتم هجری یافته بود.

کارِ احمد موسی در آفرینشِ مکتب یا انقلابی در نقاشی سبب شد تا پس از آن، خطّ نسخ دیگر تواناییِ همنشینی با نگارگریِ ایرانی را نداشته باشد. ازاین‌رو خطی بایست جانشین می‌شد که ظرفیتِ همنشینی با حیاتِ دوبارهٔ نگارگریِ ایران را داشته باشد. در میان خطوطِ موجود در آن زمان، تعلیق مستعدِّ این همنشینی بود اما آن هم دارای انحناهای زاید بود. چنین شد که نستعلیق از آمیزشِ نسخ و تعلیق زاده شد.

علی حَصوری می‌گوید تغییر و دخل و تصرف در خط برای هماهنگی با نقاشی بایستی از سوی کسانی انجام می‌شد که در هر دو هنرْ توانا بوده باشند. این تغییر به مهارت در نقاشی و ذهنی هوشیار نیاز دارد که این ویژگی‌ها دربارهٔ میرعلی تبریزی صدق می‌کند.[۵] از منابعِ مهمِ بررسیِ تاریخِ نستعلیق، دستنویس‌های دیوانِ حافظند.

یکی از این نسخه‌ها متعلق به پیش از ۷۹۵ ه‍.ق، به خطّ نستعلیقِ ابتدایی است که دربردارندهٔ بخشی از غزلیاتِ حافظ است. نسخه‌های دیگر از دیوان تا تاریخ ۸۳۰ ه‍.ق، بیشتر به نَسْخَند و بعضی متمایل به نستعلیق؛ اما شماری هم کاملاً به نستعلیق نوشته شده‌اند.

به‌گمانِ بسیار، نستعلیق‌های نخستین، پیرامون اواخرِ زندگیِ احمد موسی همزمان با آغازِ ظهورِ میرعلی تبریزی در اوایلِ نیمهٔ دومِ سدهٔ هشتم هجری و در بخش بزرگی از غرب ایران پدیدار شده‌اند. جز دیوانِ حافظ آثاری دیگر در دستند که نشان‌دهندهٔ کاربردِ خطی میان نسخ و نستعلیق در نیمهٔ سدهٔ هشتم هجری است.

منابع
منوچهر قدسی، دانشنامه جهان اسلام - بدیع الزّمان تبریزی
عبدالمحمد ایرانی، پیدایش خط و خطاطان، مصر ۱۳۴۶، چاپ افست تهران. بی تا.
مهدی بیانی، احوال و آثار خوشنویسان، تهران ۱۳۶۳ ش
محمدعلی تربیت، دانشمندان آذربایجان، تهران ۱۳۱۴ ش
هدایت الله سپهر، تذکرهٔ خوشنویسان، تهران بی تا.
میرزا سنگلاخ خراسانی، تذکرة الخطاطین، تبریز ۱۲۹۱ـ۱۲۹۵
احمدبن حسین منشی قمی، گلستان هنر، چاپ احمد سهیلی خوانساری، تهران ۱۳۶۶ ش، ص نوزده، ۱۲۶.
فضایلی، حبیب‌الله. اطلس خط. انتشارات مشعل اصفهان. چاپ دوم، اصفهان۱۳۶۲ش.
بلر، شیلا (۱۳۹۶). خوشنویسی اسلامی. ترجمهٔ ولی‌الله کاووسی. تهران: فرهنگستان هنر. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۲۳۲-۲۴۸-۰.
حصوری، علی (۱۳۹۸). زیبایی خط فارسی: تحلیل تاریخی. تهران: چشمه. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۹-۸۵۴-۶.
راهجیری، علی (۱۳۴۹). تاریخ مختصر خط و سیر خوشنویسی در ایران. تهران: مشعل آزادی.
قاسملو، مجتبی (۱۳۹۲). تاریخ فشردهٔ خط و خوشنویسی: چگونگی پیدایش و تحول خط از تصویرنگار تا نستعلیق. تهران: سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۶۶۴-۵.
کاووسی، ولی‌الله (۱۳۹۳). «خطاطی (۲)». در غلامعلی حداد عادل. دانشنامهٔ جهان اسلام. ج. ۱۵. تهران: بنیاد دائرةالمعارف اسلامی.
کرمانی‌نژاد، فرزان (۱۳۹۱). هنر خوشنویسی در ایران. تهران: آبان. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۸۹۱۳-۷۲-۹.


در پایان:
جا دارد که از دلسوزی، همراهی و توجه اساتید معظم، متعهد، متدین و مجاهدِ خود در کسوت شاگردی، از زحمات ارزشمند استاد مسعود نجابتی و عبدالرسول یاقوتی، سید حسن موسی زاده، ناصر طاووسی و ابوالفضل خزائی تقدیر و تشکر نمایم.

شاگرد شما، ابوالفضل رنجبران

© کلیه حقوق متعلق به صاحب اثر و پرتال فرهنگی راسخون است. استفاده از مطالب و آثار فقط با ذکر منبع بلامانع است.