آيا پايان کار اينترنت نزديک است؟


 





 
گوگل، مايکروسافت، BT,IBM و اپل همگي تأثير چشمگيري بر حوزه فناوري داشته و دارند. به اين ترتيب آيا به زانو درآمدن هر يک از آنها مي تواند باعث توقف کار اينترنت گردد، يا اينکه مقامات دولتي آمريکا وارد عمل شده و کفالت آنها را بر عهده مي گيرند ( نظير کاري که در مورد بانک هاي بزرگ انجام دادند)؟ ما در اين مورد با متخصصين صحبت کرده ايم تا پاسخ هاي خود را بيابيم.
در حاليکه اقتصاد جهاني به سختي از بدترين دوران خود پس از رکود بزرگ عبور مي کند، شاهد اقداماتي هستيم که تنها يک يا دو سال پيش کاملاً غيرقابل تصور به نظر مي رسيدند.
دولتهاي آمريکا و انگلستان در سنگرهاي دوگانه اقتصاد بازار آزاد، کنترل پايه هاي عظيم حوزه بانکداري را در اختيار گرفته اند. از سوي ديگر، دولت آمريکا در کشوري که اقتصاد رايگاني ( Reaganomics) و Monetarism را دنبال مي کرد، کنترل جنرال موتور و کرايسلر را در اختيار گرفته است. بانکها و خودروسازان از ديدگاه مقامات دولتي و کارشناسان اقتصادي دلسوز" براي سقوط بيش از حد بزرگ هستند " و به همين دليل با صدها ميليارد دلار پول پرداخت کنندگان ماليات نجات پيدا کردند.
اما وضعيت در حوزه فناوري چگونه است؟ آيا در اين عرصه نيز شرکت هايي وجود دارند که براي سقوط بيش از حد بزرگ باشند؟ اگر مايکروسافت فردا با ورشکستگي مواجه شود، چه اتفاقي خواهد افتاد؟ اگر ما IBM يا گوگل را از دست بدهيم، آيا دنيا فعاليت خود را متوقف خواهد کرد؟ وضعيت در مورد اپل يا BT چگونه است؟ اگر همه چيز به واکنش مديران دولتي بستگي داشته باشد چطور؟
پيش از آنکه به جستجوي پاسخ اين سؤالات بپردازيم، بايد به طور صريح بر اين نکته تأکيد نمائيم که هيچيک از شرکت هاي فناوري فوق به هيچوجه در خطر فروپاشي قريب الوقوع قرار ندارند. شرکت گوگل تنها در طول سه ماهه دوم سال 2009 توانسته نزديک به 1/48 ميليارد دلار درآمد داشته باشد که يک رشد 18 درصدي را نسبت به زمان مشابه در سال 2008 و در مجموع يک عملکرد استثنايي را نشان مي دهد، زيرا درآمدهاي تبليغاتي بطور نااميد کننده اي درطول رکود اقتصادي، سقوط مي کنند. از سوي ديگر، شايد سطح فروش IBM کاهش يافته باشد، اما سود اين شرکت دائماً افزايش مي يابد. هر دو شرکت اپل و مايکروسافت نيز کاملاً سودآور هستند و هريک با نقدينگي بيش از 25 ميليارد دلار به هيچوجه به سمت ناپديد شدن پيش نمي روند. به طور غير قابل تصوري، قيمت سهام اپل تا اين زمان از سال جاري ميلادي به ميزان 70 درصد افزايش يافته است.
با اينحال، در دنياي سريع امروزي، هيچ چيز تا ابد دوام نخواهد آورد. هر دو شرکت اپل و IBM در طول 15 سال گذشته با بلاياي فراواني دست و پنجه نرم کرده اند. وابستگي به گوگل به يک جريان درآمد واحد ( و به نظر عده اي، مشکوک) در حوزه تبليغات نيز مي تواند بر اثر نوآوري هاي پيش بيني نشده در حوزه هاي تکنولوژي و يا بازاريابي ، فرو بريزد.
قيمت سهام مايکروسافت براي يک دهه ثابت بوده است و هر دو محصول قدرتمند ويندوز و آفيس نيز در حال حاضر با سهمگين ترين چالش هائي که تاکنون تجربه کرده اند، مواجه هستند. BT نيز در حال از دست دادن پول است. با ارزيابي تأثيرات يک انفجار دروني مصيبت بار در هر يک از اين شرکت هاي عظيم، به اهميت آنها براي همه مردم و آنچه که درصورت فروپاشي آنها روي خواهد داد، پي مي بريم. با اطمينان مي توان گفت که دولتها و متخصصين به دنبال ايجاد خط مشيهاي عمومي جديدي هستند تا نظارت و نهايتاً قانون گذاري بيشتري را صرف نظر از داراييهاي هر شرکت، برحوزه فناوري تحميل نمايند.
حوزه فناوري در طول 30 سال گذشته درحال رشد بوده است و در اين مدت، هر جنبه از زندگي ما را در خانه و محل کارمان را تعيين کرده و در عين حال با رواج اعتماد در بازار و خصوصي سازي مصادف بوده است.
دو شيوه براي نگاه به اين وضعيت وجود دارد: پيدايش اينترنت و منافع متعاقب آن تا حدود زيادي حاصل يک روش فاصله گيري سازمان هاي دولتي در طول پيشرفت هاي تکنولوژي بودند.
همانطور که John Kay اقتصاد دانان انگليسي مي گويد" تحولات تجاري عموماً از تازه واردها سرچشمه مي گيرند. به همين دليل است که بسياري از پيشگامان امروزي بازار ( نظير مايکروسافت، گوگل، Vodafone و EasyJet ) شرکت هايي هستند که يک نسل قبل اصلاً وجود نداشته اند".
او اضافه مي کند:" اگر دولت ها متحد مي شدند تا شرکت هايي نظير AT&T,AOL,IBM, British Airways به صدر نشيني خود ادامه دهند، شرکت هاي پيشتاز امروزي نمي توانستند به موفقيتي دست پيدا کنند".
به سختي مي توان تصور کرد که به چنين بخش مهمي از زيرساختار جهاني اجازه داده شده است تا در طول دهه 1970 به صورت کنترل نشده و بدون نظارت رشد کند. تا سال 1979، شهروندان انگليسي بايد براي خريد بيش از 50 پوند از يک ارز خارجي ( تنها براي گذراندن تعطيلات درکشورمربوطه ) از سازمانهاي دولتي انگلستان اجازه مي گرفتند. امروزه شما مي توانيد کالاهايي را تنها با چند کليک بر روي سايت وب از سراسر جهان خريداري کنيد، بدون آنکه لازم باشد از کسي اجازه بگيريد.
از سوي ديگر ما بطور فزاينده اي در پناه شرکت هاي بزرگ و خصوصي هستيم که فروپاشي و تملک آنها توسط يک قدرت متخاصم مي تواند خطرناک و مشکل آفرين باشد. اين يک فرض مسلم است که هيچکس يک صنعت نيروي هسته اي نظامي بدون نظارت را نمي خواهد، اما آيا شرکت هايي نظير گوگل و IBM که قدرت عظيمي را در اختيار دارند بايد کاملاً کنترل نشده باقي بمانند؟
هنگاميکه صدراعظم در سايه ( Shadow Chancellor ) محافظه کاران يعني George Osborne اخيراً پيشنهاد انحلال اجباري بانکهاي بزرگ را مطرح مي کند شما مي توانيد ببينيد که زمانه به طور کلي تغيير کرده است.
بنابراين، اجازه بدهيد 5 شرکت بزرگ حوزه فناوري را در نظر بگيريم: گوگل، اپل ، مايکروسافت، IBM و BT .

گوگل
 

گوگل اکنون پربيننده ترين سايت بر روي وب به حساب مي آيد. بر اساس گزارش شرکت تحقيقات وب Alexa، اين سايت نزديک به 65درصد از جستجو را در هر سال انجام مي دهد. به گزارش comScore، گوگل نزديک به 400 ميليارد جستجو را در هر سال انجام مي دهد.
سال گذشته، Andy Grove رئيس سابق اينتل هشدار داد گوگل به حدي قدرتمند شده است که در حال شکل دهي آنچه براي ساير صنايع اتفاق مي افتد، مي باشد. با اينحال، همانطورکه مديران گوگل دائماً به قانون گذاري القاکرده اند، يک موتور جستجوي جايگزين تنها يک کليک آنطرف تر است.
Michael Gartenberg يک تحليل گر آمريکايي در تفسيري مي گويد:" اگر گوگل امروز ناپديد شود، مردم در مواقعي که نيازمند جستجو باشند صرفاً به يک سرويس جستجوي ديگر مراجعه مي کنند و اين حادثه با يک تأثير واقعي همراه نخواهد بود." اما آيا فروپاشي گوگل براي ميليون ها شرکت و يا اشخاصي که فعاليت هاي تجاري خود را بر اساس Adsense و يا Adwordهاي گوگل پايه گذاري کرده اند، زيان بار نخواهد بود؟
Jeffrey Lindsay تحليلگر ارشد Bernstein Research مي گويد:" Adwordها يک منبع ارزشمند براي بسياري از بنگاه هاي تجاري کوچک به حساب مي آيند که تعدادي از آنها بخش عمده اي از درآمدهاي خود را از طريق آن بدست مي آورند." در عين حال، او به اين نکته اشاره مي کند که سرويس هاي مشابهي توسط شرکت هاي رقيب نظير مايکروسافت و Yahoo نيز ارائه شده اند. Gartenberg در تأييد اين مطلب مي گويد:" اين وضعيت چندان خوشايندي نخواهد بود که وقتي شخصي درجستجوي محصول شما است از روي نقشه ناپديد شويد، اما حداقل گزينه هاي جايگزيني را در اختيار داريد که مي توانيد سريعاً به آنها سوئيچ نمائيد." Lindsay هشدار مي دهد که :" اما توقف و تعليق Adword هنوز مي تواند به بعضي از اکوسيستم هاي تجاري آسيب برساند."
يک دردسر بزرگ تر، اتفاقي است که براي داده هاي ذخيره شده مردم در سرويس هاي گوگل نظير Calendar,Gmail,Docs مي افتد.کاربران Gmail چنين وضعيتي را زمانيکه سرويس پست آنلاين Gmail براي چند ساعت از کار افتاد، تجربه کرده اند. حداقل 20 ميليون نفر در سراسر جهان از دسترسي به حسابهاي کاربري eMail خود محروم شدند. Lindsey مي گويد:" من اطمينان دارم که اين وضعيت به هيچوجه خوشايند نبوده است. خصوصاً اگر شما تمام مکاتبات مهم خود را در Gmail ذخيره کرده بوديد."
Lindsey اضافه مي کند:" اين مشکل شماره يک گوگل به حساب مي آيد: براي تمام داده هائي که اين شرکت بر روي Data-Centerهاي خود در سراسر جهان ذخيره کرده است، چه اتفاقي خواهد افتاد؟"
حجم داده هاي فوق العاده حساسي که گوگل به آنها دسترسي دارد، مدرکي براي ميزان اعتمادي است که در ميان مردمي که از سرويس هاي اين شرکت استفاده مي کنند، بدست آورده. از سوي ديگر، بسيار حيرت آور است که بفهميد نظارت بر کاري که گوگل با اين اطلاعات انجام مي دهد و اينکه تا چه اندازه براي محافظت از آنها تلاش مي کند، تا چه اندازه اندک است.
Lindsey مي گويد: "گوگل به تدريج در حال جذب توجه هاي نظارتي است، بيش از سطحي که به آن عادت دارد". با اين حال، بخش عمده اي از اين حساسيتهاي نظارتي بيشتر به مسائل رقابتي مربوط مي شوند تا امنيت داده ها.
Lindsey به اين نکته اشاره مي کند که به عنوان يک شرکت سهامي عام که سهام آن به طور آزادانه خريد و فروش مي شوند، هيچ چيز نمي تواند مانع از اين شود که گوگل نهايتاً در دستان يک دولت خارجي قرار گيرد. او مي گويد:"من حدس مي زنم که دولت چين احتمالا ًبا مشکلاتي براي دريافت تأئيديهSEC جهت تصاحب گوگل مواجه خواهد شد."
Lindsey اضافه مي کند:" از سوي ديگر، اگر دولت آمريکا کنترل يک گوگل مصيبت زده را در اختيار بگيرد، اينکار باعث نگراني ساير دولتها و همچنين مدافعين حريم خصوصي خواهد گرديد".
Gartenberg بر اين باور است که چنين اقدامي در صورت ورشکستگي هر يک از شرکتهاي اينترنتي ( و نه صرفاً گوگل) بسيار بعيد خواهد بود. او مي گويد:" اگر يک شرکت ورشکسته شود، تقريباً هميشه دارائيهاي ارزشمندي وجود دارند که شرکت هاي رقيب به دنبال تصاحب آنها هستند. من معتقدم سرويس هايي با پايگاه بزرگ مشتريان نظير Gmail به اندازه کافي براي عده اي جذابيت خواهند داشت تا با طراحي جهت حفظ فعاليت و احتمالاً رساندن آنها به سود دهي تلاش کنند. تملک دارائيها و پشت سر گذاشتن بدهي ها، روش کار سيستم براي آزاد سازي دارائيهاي مولد از هر گونه خسارت است." از سوي ديگر، اين تفکر که وقتي دارائيهاي يک شرکت مصيبت زده در حال ارزيابي هستند، تمام آن داده هاي شخصي بر روي سرورهائي قرار گرفته اند که مالکيت آن ها مشخص نبوده و معلوم نيست هزينه هاي نگهداري بايد به چه کسي پرداخت شوند، چندان راحت به نظر نمي رسد.
البته گوگل در وضعيت مالي بسيار خوبي به سر مي برد و تا اينجا حتي دردوران رکود نيز کاملاً موفق بوده است، اما مدل تجاري اين شرکت هنوز به معناي آن مي باشد که بيش از 98 درصد گردش مالي گوگل از تجارت تبليغاتي سرچشمه مي گيرد. از سوي ديگر، سرويس هاي رايگان اين شرکت نظير Gmail وDocs نيز هزينه هائي را به گوگل تحميل مي کنند.
Lindsey مي گويد:" سرويس هايي نظير Gmail در شرايطي که گوگل ثروت زيادي را در اختيار داشته باشد بسيار عالي هستند، اما اين شرکت نهايتاً ملزم به ارائه چنين سرويس هايي نيست همانطور که قرار نيست شما به مشتريان خود پول بپردازيد."
هر چه شرکتهاي بيشتر و بيشتري از سرويس هايي نظير Adwords استفاده مي کنند، گوگل به همراه ساير تأمين کنندگان سرويس هاي e-Commece نظير eBay و Amazon بطور اجتناب ناپذيري خود را در معرض نظارت و بازرسي دولتي مي بينند.
Lindseyمي گويد:" ما شاهد نظارت و حساسيت بيشتري نسبت به گوگل خواهيم بود، زيرا تجارت اين شرکت رشد حيرت آوري داشته است و مردم به دنبال نوعي محافظت در برابر يک شرکت قدرتمند براي مواقعي که با آن درگير مي شوند، هستند."
تا اينجا، گوگل از آن نوع بدنامي و در نتيجه اقدامات آنتي تراست و فشارها براي بررسي دقيق دولتي که گريبانگير ماکروسافت گرديد، فرار کرده است.اکثر مردم نيز گوگل را بعنوان يک شرکت " بي آزار" مي شناسند. با اينحال، هر شرکتي که مدعي مأموريت " سازماندهي اطلاعات جهان و دسترس پذير سودمند نمودن آن به صورت عمومي " است، بر اساس تعريف خودش قدرتمندتر و مهم تراز آن است که به حال خود گذاشته شود. عده اي از سياستمداران آمريکائي نظير Herb Kohl سناتور ويسکانسين آشکارا سطح قدرت گوگل را زير سؤال برده اند.
با اينحال هر اتفاقي که بيفتد، اهميت و ساختار اقتصادي مطلق گوگل به معناي آن است که روزهاي آزادي عمل اين شرکت رو به پايان هستند. گوگل يک تيم متشکل از بيش از 30 عضو پارلمان ( که عده اي از متخصصين مقررات آنتي تراست نيز در بين آنها قرار دارند) را جمع آوري کرده است تا براي نظارت هاي گسترده تر دولتي آماده باشد.
مديرانFTC در عين حال مشغول بررسي موقعيت Eric Schmidt رئيس شرکت گوگل در هيأت مديره شرکت اپل هستند تا احتمال شرايط ضد رقابتي را ارزيابي نمايند. اين شرکت همچنين با قوانين جديدي در زمينه مشکلات حريم خصوصي مشتريان خود مواجه است.

اپل
 

در سال 1996، اپل به زانو درآمد. BusinessWeek مطلبي را چاپ کرد که تقريباً آگهي ترحيم اپل به حساب مي آمد وسرمقاله خشکي با عنوان " سقوط يک نماد آمريکائي " با جلد سياه رنگ خود ارائه نمود.
در حاليکه اين مقاله نقش کليدي اپل در پيشگامي فناوريهاي ابتکاري و تأثير چشمگير اين شرکت بعنوان يک نماد تکنولوژي را تأييد مي کرد، اما هيچ اشاره اي به اين نکته نداشت که نابودي اپل چيزي بيش از يک نتيجه غم انگيز رقابتي است. هيچ سؤالي در مورد هر گونه مداخله دولتي مطرح نشده بود.
BusinessWeek پيش بيني کرد که سرنوشت اپل به احتمال قوي به تصاحب توسط Sun Microsystems منتهي خواهد شد.
اگر قرار باشد که اپل در آينده دچار سقوط و ورشکستگي گردد، چه دليلي وجود خواهد داشت که يک سازمان دولتي براي نجات آن تلاش نمايد؟ محصولات اپل تا حدود زيادي براي مصرف کنندگان عام درنظر گرفته شده اند و اگر اين شرکت دچار فروپاشي گردد نيز به کار خود ادامه خواهند داد. از سوي ديگر، ورشکستگي اپل با يک آشفتگي اقتصادي همراه نخواهد بود، هر چند که ضربه بزرگي را به آسودگي تجاري آمريکا وارد مي نمايد.
اما در ماه ژوئن، باراک اوباما رئيس جمهورآمريکا اعلام کرد که يک کمک 30 ميليارد دلاري به جنرال موتورز پرداخت خواهد شد ( پس از 20 ميليارد دلاري قبلي )،تا به بازسازي اين شرکت کمک نمايد، زيرا " اين شرکت نمادين آمريکايي " بايد " شانسي براي برخاستن مجدد " را بدست مي آورد.
صرفنظر از سوابق کمک هاي دولتي، مي توان استدلال نمود که اهميت اپل بعنوان يک نام تجاري آمريکايي بسيار بيشتر از جنرال موتورز است. شايد يکي از رئيس جمهورهاي بعدي آمريکا تصميم بگيرد که اين کشور نمي تواند شاهد فروپاشي يک نام تجاري جهاني نظيراپل باشد.
با اينحال، Gartenberg در اين زمينه چندان خوشبين نيست:" تفاوت بزرگ ميان جنرال موتورز و اپل در اين است که کارخانجات چند ميليارد دلاري توليد کننده iPhone و جمعيت چشمگير کارکنان آنها در داخل ايالات متحده قرار نگرفته اند."
Lindsey مي گويد:" من فکر ميکنم بزرگترين تأثير مرگ اپل، افت سطح طراحيهاي خوب خواهد بود. اپل در الهام بخشي به طراحي هاي خوب، بسيار تأثير گذارتر از صنعت خودش است."
پايان کار اپل يقيناً به معناي پايان کار Mac نخواهد بود. ممکن است شرکتها سقوط کنند، اما سکوهاي آنها به حيات خود ادامه مي دهند. هنوز اجتماعات اختصاصي از کاربران Atari ST و Commodore Amiga در جهان وجود دارند و هنوز نرم افزارهاي کاربردي براي Newton MessagePad نوشته مي شوند.

مايکروسافت
 

مايکروسافت پس از استقرار ويندوز بعنوان سيستم عامل PC ( به جاي IBM OS/2) توانست IBM را بعنوان قدرتمند ترين شرکت حوزه فناوري پشت سر بگذارد. غلبه اين شرکت بر تجارت سيستم عامل PC ( که هنوز بيش از 90 درصد از اين بازار را در اختيار دارد) و جايگاه آفيس بعنوان يک استاندارد غيررسمي براي ( تقريباً ) تمام اسناد، هنوز دو مورد از پرسود ترين جريانهاي تجاري در حوزه فناوري به حساب مي آيند. مايکروسافت در سال گذشته 15/82 ميليارد دلار درآمد داشته است که تقريباً به اندازه مجموع درآمدهاي گوگل و IBM است.
ارزش مايکروسافت در حال حاضر به 218 ميليارد دلار مي رسد که آن را به ارزشمندترين شرکت فناوري جهان تبديل مي کند. در عين حال، اين شرکت در معرض چندين پرونده شکايت آنتي تراست قرار گرفته است که توسط قانون گذاران سراسر جهان که از قدرت گرفتن بيش از حد اين شرکت نگران هستند، ارائه شده اند. مايکروسافت بصورت بي رحمانه اي از قدرت بازاري و درآمد عظيم خود براي نفوذ به بازارهاي جديد که از بازيها گرفته تا جستجوي اينترنتي، پردازش داده هاي شرکتي و پخش کننده هاي موسيقي را در بر مي گيرند، استفاده کرده است. اما Sid Parakh تحليلگري که وضعيت مايکروسافت را براي شرکت تحقيقاتي McAdams Wright Ragen دنبال مي کند، معتقد است در يک سناريوي بسيار بعيد که بر اساس آن شرکت مايکروسافت از دنياي تجاري خارج شود، وضعيتي شبيه به يک بحران بانکي در سطح جدي اتفاق نخواهد افتاد.
Parakh مي گويد:"کارکنان مايکروسافت به بيش از 90000 نفر مي رسند که بسياري از آنها دستمزدهاي بسيار بالايي را دريافت مي کنند و اگر شما تأثير چند برابري مربوط به تمام افرادي که به طور فرعي به خاطر فعاليت اين شرکت مشغول کار هستند را نيز در نظر بگيريد، نزديک به نيم ميليون شغل در صورت فروپاشي اين شرکت از بين خواهند رفت."
البته او اين واقعيت را ناديده گرفته است که تعدادي از اين کارکنان در شرکت هاي ديگر و يا بخش هائي از تجارت مايکروسافت که توسط ساير شرکتها خريداري مي شوند به کار خود ادامه خواهند داد.
Parakhاضافه مي کند:" نکته اينجا است که گرچه مايکروسافت بسيار بزرگ بوده و ورشکستگي آن مي تواند به هر اقتصادي صدمه بزند، ولي ما با چيزي شبيه به يک بانک با مشتقات بسيار پيچيده و با نفوذ که بتواند سايرشرکتهاي فعال در همان صنعت را از ميدان خارج کند، سر و کار نداريم."
Gartenberg مي گويد:" حوزه فناوري به چنين وضعيتي شباهت ندارد. هنگاميکه يک شرکت سقوط مي کند( همانطور که در حوزه IT دائماً چنين وضعيتي روي مي دهد ) عده ديگري وارد ميدان شده و با در اختيارگرفتن فناوري ، داده هاي مشتريان در مواردي نظير MSN را مديريت مي نمايند. بنابراين، پيچيدگي و هيجان بيش از حدي از ديدگاه مصرف کنندگان وجود نخواهد داشت. "
مايکروسافت در طول سالها تحت نظارت و احکام مختلف دولتي بوده است، همانطور که مي توانيد براي چنين شرکت قدرتمندي انتظار داشته باشيد، اما اين موضوع تا حدود زيادي به مشکلات رقابتي مربوط شده است.
Parakh مي گويد:" مايکروسافت عملاً در اکثر حوزه هاي فعاليت خود مشغول رقابت است، بنابراين تعداد زيادي از تأمين کنندگان جايگزين براي سرويس هاي آن وجود خواهند داشت."
با اينحال، Lindsey مي گويد:" من فکر مي کنم مهمترين مشکل در صورت فروپاشي مايکروسافت، پايگاه موروثي عظيم اسناد word و Excsl در سراسرجهان خواهد بود."
مايکروسافت در سال 2000 پس از آنکه يک قاضي فدرال اين شرکت را در زمينه سوء استفاده از انحصارطلبي سيستم عامل ويندوز گناهکار شناخت، تا مرز تجزيه پيش رفت . يکي از راه حل هاي پيشنهادي در آن زمان، تفکيک تجارتهاي ويندوز و آفيس و ادامه فعاليت آنها بصورت تأمين کنندگان تحت نظارت ( چيزي شبيه به يک شرکت خدماتي ) بود.
اگر مايکروسافت دچار ورشکستگي شود، شرايط مشابهي امکانپذير خواهد بود که در آن دو شرکت جانشين بعنوان متوليان استانداردهاي ويندوز و آفيس عمل کنند و همانطور که Lindsey مي گويد:" شرکتهاي جديدي براي توليد محصولاتي که قادر به خواندن اسناد آفيس باشند، صف آرائي خواهند کرد."
Gartenberg مي گويد:" در اين شرايط، فناوري ها و تجارت مايکروسافت سابق در دستان ساير شرکت ها قرار خواهند گرفت و جريان عادي کارها ادامه پيدا مي کند."
بنابراين مي توان نتيجه گرفت که در صورت مرگ مايکروسافت، سرنوشت دو مورد از مهمترين فناوريهاي آن تضمين شده است، اما ساير محصولات اين شرکت چه سرنوشتي خواهند داشت؟ مايکروسافت گذشته از تجارت هاي هسته اي ويندوز، آفيس و سرور خود به سختي براي کسب درآمد از ساير بازارها تلاش کرده است. اين شرکت مدتها تلاشهاي تجاري خود را با حمايت مالي تجارتهاي هسته اي سودآورش ادامه داده است. بنابراين بعيد به نظر مي رسد که تعداد زيادي از اين عرضه هاي فرعي شانس نجات يافتن را پيدا کنند.

IBM
 

نام IBM تا زمانيکه در دهه 1990 تحت الشعاع مايکروسافت قرار گرفت، مترادف با Computing در نظر گرفته مي شد. شعارهاي مختلفي بر زبان افتاده بودند که از ميزان تسلط اين شرکت ( که تحت عنوان آبي بزرگ نيز شناخته مي شد) بر صنعت حکايت داشتند. امروزه درآمد IBM کاهش يافته است و اين شرکت که استاندارد اوليه PC را ايجاد کرده بود حتي تجارت PC خود را در سال 2005 واگذار نمود. پس از يک رکود هشدار دهنده در سال 1992 که طي آن شرکت IBM با زباني معادل 8/1 ميليارد دلار مواجه گرديد ( در آن زمان، اين بزرگترين زيان ساليانه يک شرکت در طول تاريخ به حساب مي آمد)، اين شرکت مدل تجاري خود را بطور بنيادي تغيير داد. شرکت IBM بخش اعظم تجارت سخت افزاري خود به استثناء Mainframeها و تحقيقات نيمه هادي ( اين شرکت پردازنده هايي را طراحي کرد که در اکثر کنسول هاي بازي مورد استفاده قرار مي گيرند) را کنار گذاشت و بر روي نرم افزار و سرويس هايي براي مشتريان دولتي و حقوقي متمرکز شد.
در حال حاضر، IBM از عمليات IT براي مؤسسات دولتي و حقوقي در سراسر جهان پشتيباني کرده ( و يا خود به اجراي آنها مي پردازد ). بيمارستانها، بانکها، سيستم هاي کنترل ترافيک هوائي و ادارات پليس در سراسر جهان به سيستم ها و پرسنل IBM تکيه دارند. بنابراين اگر يک شرکت وجود داشته باشد که براي ورشکستگي بيش از حد بزرگ ( و يا حداقل بيش از حد مهم ) باشد، يقيناً IBM خواهد بود.
Gartenberg معتقد است که الزاماً چنين شرايطي وجود ندارد. او مي گويد:"در حاليکه پيش بيني تأثير فروپاشي يک شرکت غول آسا نظير IBM تقريباً غيرممکن است، اما بعيد به نظر مي رسد که چنين رويدادي سيستم هاي IT نگهداري شده توسط اين شرکت را در معرض خطر قرار دهد."
حتي مؤسساتي که ملزومات IT خود را به IBM سپرده اند، هنوز توانايي فعال نگهداشتن جريان کاري خود را دارند. Gartenberg مي گويد:" شرکتهاي زيادي وجود دارند که مايل هستند تمام تجارت حياتي IBM را در اختيار بگيرند، در نتيجه اين سرويس ها مي توانند براي رفع نگراني مشتريان سريعاً به شرکتهاي ديگري فروخته شوند."
در صورت لزوم، آن دسته از پرسنلIBM که بر روي پروژه هاي مشتريان کار مي کرده اند، مي توانند براي کار مستقيم در مؤسسات مشتريان خود استخدام شوند. Gartenberg مي گويد:" تجارت IBM بيشتر و بيشتر به افرادي که براي افراد ديگري کار مي کنند مربوط مي شود و ارتباط کمتري با فناوري هاي حياتي دارد."
کافي است به آنچه که در گذشته براي شرکت هاي فروشنده فناوريهاي " حياتي " که دچار ورشکستي شدند اتفاق افتاده، نگاه کنيد. Gartenberg مي گويد:Ashton-Tateمحصول dBase را توليد مي کردکه به عنوان يک محصول بانک اطلاعاتي حياتي براي بسياري از بنگاه هاي تجاري درنظر گرفته مي شد. پس از مرگ Ashton-Tate بانک هاي اطلاعاتي dBase توسط افرادي که با نحوه نگهداري آنها آشنايي داشتند به کار خود ادامه دادند."
شرکتهاي رقيبي که مي توانند پرسنل IBM سابق را براي انجام همان کارهايي که قبلاً انجام مي داده اند استخدام کنند، براي بدست آوردن اکثر قراردادهاي سرويس پر سود IBM داوطلب خواهند شد.
آيا وضعيت IBM بعنوان يک شرکت نمادين آمريکايي به معناي آن خواهد بود که در صورت بروز مشکل جدي براي اين شرکت دولت آمريکا براي سرپا نگهداشتن آن مداخله خواهد کرد؟ Gartenberg مي گويد:" من فکر مي کنم که بخش عمده اي از اين وضعيت نمادين هنگامي که IBM تجارت PC خود را به چيني ها فروخت ، از بين رفته است."

BT
 

ميراث British Telecom بعنوان يک انحصار طلب کشوري سابق در سال 1984 خصوصي گرديد و اين بدان معني است که از زمان ايجاد خود تحت نظارت قرارداشته است.
BT تنها تأمين کننده مخابراتي است که يک USO ( Universal Service Obligation) را جهت تأمين يک خط ثابت براي هر ملک در بريتانيا دارد، موضوعي که بخشي از شروط قانون خصوصي سازي آن به حساب مي آمد. اين شرکت در مقابل هزينه هاي جبراني را از Ofcom دريافت مي کرد.
Ian Fogg يک تحليلگر مخابراتي در Forrester Research مي گويد:" حتي با وجود مالکيت خصوصي خود، BT نه تنها براي پرورش رقابت، بلکه در عين حال براي تضمين اين موضوع که با وظايف ضمانت خدمات خود انطباق دارد، تحت نظارت دولتي قرار داشته است."
BT خود را بصورت چند بخش با عملکردهاي مستقل سازماندهي کرده است. بخش Openreah شرکت BT که جداً از ساير بخش ها عمل مي کند، مسئوليت عمليات شبکه BT را به عهده دارد.
تحت شرايط Enterprise Act، اين شرکت موظف است تا دسترسي برابر به شبکه خود را در اختيار شرکتهاي تلفني طرف ثالث قرار دهد. با اينحال ساير بخش هاي BT شباهت بيشتري به عمليات تجاري متعارف دارند و براي بدست آوردن مشتريان بيشتر با رقباي خود رقابت مي کنند و تحت نظارت کمتري قرار دارند.
Fogg مي گويد:"درک اين نکته بسيار مهم است که اهميت BT به بخشي از اين شرکت و سرويس عرضه شده اي که شما از آن صحبت مي کنيد، بستگي خواهد داشت. 30 سال پيش، اگر خط تلفن شما قطع مي شد، هيچ راه حلي در اختيار نداشتيد. در اين شرايط تنها راه جايگزين براي شما اين بودکه يک باجه تلفن را در جايي پيدا کنيد."
اما امروزه با رقابت تأمين کنندگان سرويس و ازدياد فناوري ارتباطي، حوزه مخابرات در بريتانيا داراي افزونگي چشمگيري در درون خود مي باشد. Fogg اضافه مي کند:" حتي اگرBT با مشکل جدي مواجه شود، بخش Openreach مي تواند به کار خود ادامه دهد تا شبکه را براي هر شرکت ديگري حفظ نمايد."
از سوي ديگر، در حال حاضر 5 شبکه تلفن موبايل بعنوان جايگزين هائي براي شبکه ثابتBT وجود دارند، گر چه هنوز مناطق زيادي در بريتانيا وجود دارند که تحت پوشش هيچيک از اين شبکه هاي موبايل قرار نگرفته اند. در عين حال، سرويس هاي تلفن VoIP نيز بر روي اتصال باند پهن ارائه مي شوند.
Fogg اشاره مي کند:" براي مثال اگر ارتباط باند پهن BT شما قطع شود، مي توانيد به يک Wifi HotSpot رفته و يا بر روي 3G به اينترنت دسترسي پيدا کنيد."
اين يکي از جنبه هاي خط مشي رقابتي بريتانيا به حساب مي آيد که BT پايين ترين سهم بازاري در ميان تأمين کنندگان ارتباط باند پهن خانگي را در اختيار داشته باشد. اگر BT با سقوط مواجه شود، به هيچوجه يک مصيبت به حساب نخواهد آمد.
منبع: نشريه بزرگراه رايانه شماره 122