رهبري و بايسته ها(1)


 





 

چکيده
 

هرچند پيرامون رهبري از زواياي گوناگوني مي توان نگريست، وليکن در اين نوشتار تنها به اخلاق و وظايف و مسؤوليت هاي راهبردي- مديريتي رهبري، با توجه به واقعيات متغير اجتماعي، نگريسته شده که در اين باب بايدها و راهکارهاي متناسب با آن نيز معرفي گرديده است. بايدها، گرچه نظر به فرهنگ ها و جهان بيني ها متفاوت مي شوند، اما از نظر جهان بيني و انسان شناسي اسلامي کليدي ترين آنها عبارتند از مقاصد پنج گانه عقل، دين، جان، مال و عرض که از آنها به حقوق اساسي انسان ها (اجتماعي و فردي) نيز ياد شده است. اين مقاصد با استمداد از آيات الهي بازگو شده و
سپس راه کارهاي تأمين، تقويت و حمايت آنها به مثابه مهم ترين و کاربردي ترين وظايف و مسؤوليت هاي رهبري در جامعه اسلامي باز نمود شده است. از شمار آن راه کارها پرورش خرد جمعي، پاسداري از دين و تحرک اجتماعي با مؤلفه ها و عناصر و سازه هايشان در اين نوشتار به تفصيل مدلل گرديده است.
واژگان کليدي: رهبري، حقوق، عقل، مال، دين، جان، عرض، تحرک اجتماعي، خرد جمعي، جامعه باز، آينده نگري.

درآمد
 

رهبري را از زواياي گوناگون مي توان نگريست، چنان که امري تاکنون نيز انجام پذيرفته است، همچون ضرورت و لزوم رهبري، مشروعيت و چگونگي آن، شرايط و اوصاف، وظايف و مسؤوليت ها، تمامي موضوعات نام برده لازم هستند و ناگزير از تحليل آنها در رابطه با اين مقوله ي حياتي هستيم. اما آن چه که در اين ميسرازهمه مهم تر به نظر مي رسد، اين است که بايد تمامي آنها در ارتباط و تعامل با واقعيت هاي اجتماعي نگريسته شوند. چون پس از اين ارتباط و تعامل روشن مي گردد که اولاً کدام يک از مسائل و محورها از اولويت برخوردار هستند و ثانياً از چه منظر و زاويه اي بايد به اين مسائل نگريست. طبعاً فرايند تعامل اثبات مي کند که در جامعه و عصر کنوني آن چه بسيار مهم مي نمايد، «کارکرد، وظايف و مسؤوليت ها» مي باشد.
1) رهبري صرفاً يک مقام و منصب نيست، بلکه مسؤوليت و وظيفه عملي است و در واقع بازنمود مديريت جامعه مي باشد.
2) واقعيات اجتماعي متحول و متغير هستند و اين تغيير و تحول تابع ده ها متغير ديگر مي باشد. از اين رو رهبري صورت سيال پيدا مي کند و اين سيال بودن ناگزير بر سازوکار وظايف و مسؤوليت ها و حتي بر ماهيت آنها تأثير مي گذارد و تأکيد
بربيان اوصاف فردي رهبري گره گشا نخواهد بود (هرچند لازم است) و بايد بيش از پيش بر مسؤوليت ها، وظايف عملي و روش هاي مديريتي آن متمرکز گرديد. همين مي طلبد که رهبري در جامعه ديني و در زمانه حاضر به گونه ي نهاد در آيد و از آن رو که نهاد، مجموعه ي نظام يافته و پايدار است که الگوهاي زيستي و رفتاري را که نيازمندي ها و اهداف بنيادين جامعه را فراهم مي سازند، توليد و تأييد مي کند، طبعاً رهبري در جامعه ي اسلامي نخست اهداف و نيازهاي بنيادين را ترسيم و تعريف نموده و سپس الگوهاي رفتاري و زيستي که آنها را محقق مي سازد و عينيت مي بخشد حمايت و هدايت مي نمايد. از اين رو اين نوشتار ناظر به جستارهاي پيش گفته در مورد رهبري بوده و آن را از چنين زاويه اي مي نگرد و به تحليل مي گيرد.

بايسته ها
 

درجامعه ي اسلامي پنچ چيز هدف و نياز بنيادين به شمار مي رود که عبارتند از : «عقل»، «دين»، «مال»، «جان» و «عرض». در منطق جهان نوين اين اهداف و نيازهاي پنج گانه، حقوق اساسي انسان (حقوق فردي و اجتاعي) و يا حقوق بشر محسوب مي شوند.در منطق اسلام همين اهداف و نيازها، حقوق «خدا و انسان» ناميده شده است. اين رأي به طور شفاف و صريح، از آيات شريفه ي ذيل قابل استخراج مي باشد. «من عمل صالحاً من ذکر او انثي و هو مومن فلنحيينّه حياه طيبه و لنجزينّهم اجرهم باحسن ما کانوا يعملون» (نحل، 97)؛هرکس که عمل صالح انجام دهد، خواه زن و خواه مرد و در عين حال ايمان داشته باشد، ما او را در زندگاني و حيات شايسته پايدار نموده و برترين پاداش ها را به جهت اعمال نيکويشان به آنها مي دهيم.
«من اجل ذلک کتبنا علي بني اسرائيل انّه من قتل نفساً بغيرنفس او فساد في الارض فکأنّما قتل النّاس جميعاً و من احياها فکأنما احيا النّاس جميعاً و لقد جاءتهم رسلنا بالبيّنات ثمّ ان کثيراً منهم بعد ذلک في الارض لمسرفون» (مائده، 32)؛ بدين
سبب بربني اسرائيل واجب نموديم که هرکسي نفسي را بدون حق قصاص و يا بي آن که فساد و فتنه اي در روي زمين انجام دهد، به قتل برساند، مثل آن است که همه ي انسان ها را نابود کرده است، و هرکه نفسي را زنده نمايد، برابر آن است که همه مردم را حيات بخشيده است. رسولان ما با دلايل روشن و مبين به سوي مردم آمدند با اين حال، بسياري از مردم در زمين به اسراف پرداختند.
اين دو آيه ي شريفه به روشني حيات را، نه تنها همچون حق آدمي، بلکه فراتر از آن به مثابه اصل معرفي مي نمايد.
«والذين اجتنبوا الطّاغوت ان يعبدوها و انابوا الي الله لهم البشري فبشّر عبادي الذّين يستمعون القول فيتّبعون احسنه اولئک الذين هداهم الله و اولئک هم اولوالالباب» (زمر، 17-18)، «و لقد کرّمنا بني آدم و حملناهم في البرّ و البحر و رزقناهم من الطّيبات و فضّلناهم علي کثير ممّن خلقنا تفضيلا» (اسراء، 70) در اين دو آيه ي شريفه حق کرامت انسان و صيانت از دين و خرد بازگو شده است. پيداست که بازگشت به خدا و نفي تجاوز و شنوايي انديشه ها و افکار مختلف و ارزيابي آنها و برگزيده بهترين شان نماد روشني از پاسداري از دين و عقل مي باشد که با چنين پاسداري طبعاً کرامت انساني نيز حمايت مي گردد، افزون بر آن که در آيه ي شريفه دوم مبنا و نتايج کرامت ذاتي انسان نيز بازگو گرديده است.
«انّ الذين يکتمون ما انزلنا من البيّنات و الهدي من بعد ما بيّنّاه للنّاس في الکتاب اولئک يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون » (بقره، 159)، به درستي کساني که آيات و حقايق مدلل و راه هدايت که از طريق وحي الهي فرو فرستاده شده براي همه مردم تبيين گرديد را پنهان مي نمايند، از شمار آنهايند که مورد نفرين و لعن خداوند هستند و همه کساني که صلاحيت لعن دارند آنها را نفرين مي نمايند.
«کتاب انزلنا اليک لتخرج الناس من الظّلمات الي النّور باذن ربّهم الي صراط العزيز الحميد» (ابراهيم، 1)؛ اي رسول، قرآن کتابي است که ما به سوي تو اي رسول فرستاديم تا به واسطه حقايق آن مردم را از جهالت و گمراهي به سوي
نور و روشنايي به اذن پروردگار راه برده و در مسير عزت و خوبي ها قرار بدهي.
«يا ايها الانسان انّک کادح الي ربّک کدحا فملاقيه» (انشقاق، 6)؛ اي انسان در پويش و کوشش مستمر به سوي پروردگار خويش باش تا در نهايت به وصل اش نايل گردي.
بار ديگر در اين سه آيه ي شريفه پاسداري از دين به واسطه بازنمايي کارکرد دين، که همانا دگرشدن جان و جهان آدمي به سوي تعالي مي باشد و نيز حمايت و تقويت آزادي بيان و گستراندن حقايق و راه هدايت که دين آن را براي بشريت آورده و نشان داده است، باز نموده شده است.
«ولا تؤتوالسّفهاء اموالکم الّتي جعل الله لکم قياماً و ارزقوهم فيها و اکسوهم وقولوا لهم قولاً معروفاً» (نساء، 5)؛ اموالي که خداوند قوام و دوام زندگاني شما را با آن مقرر نموده است، تحت تصرف سفيهان ندهيد و از اموالشان نفقه و لباس به آنها بدهيد و براي آن که از سفاهت خويش آزار نبينند، به گفتار خوش آنها را خرسند کنيد.
«يا ايها الّذين آمنوا لا تاکلوا اموالکم بينکم بالباطل الا ان تکون تجارهً عن تراض منکم و لا تقتلوا انفسکم انّ الله کان بکم رحيماً و من يفعل ذلک عدواناً و ظلماً فسوف نصليه ناراً و کان ذلک علي الله يسيراً» (نساء، 29-30)؛ اي کساني که ايمان داريد، اموال يکديگر را از راه باطل و نادرست تصرف ننماييد،مگر اين که چنين تصرف مشروع بوده و با رضايت صاحبان حق داد و ستد گردد. نيز يکديگر را نکشيد به درستي که خداوند به همه شما رحيم است. اينک اگر کساني چنان اعمال ممنوع و حرامي را با سوء نيت و قصد و از روي ستم پيشگي نسبت به يکديگر انجام بدهند، زود باشد که در آتش کيفر اعمالشان عذاب گردند و چنين چيزي در دايره ي قدرت الهي انجام پذير و آسان مي باشد.
«و يا قوم اوفوا المکيال و الميزان بالقسط و لا تبخسوا النّاس اشياء هم و هم لا تعثوا في الارض مفسدين» (هود، 85).
اين سه آيه ي شريفه نيز ناظر به اهميت و ارزش مسؤوليت، صيانت و حفاظت
ازمال،جان و فعاليت هاي سازنده ي آدميان به عنوان يکي از مقاصد اساسي مي باشد.
بنابراين مقصد و مقصود رهبري در جامعه ي اسلامي حمايت و حفاظت و هدايت به سوي اين حقوق مي باشد. به همين جهت تمامي احکام و دستورات دين به گونه اي است که حمايت و حفاظت و زايش و رويش آنها مي انجامد و از اقدامات بازدارنده و ويران گر بازداري به عمل مي آيد و منع مي گردد. از سوي ديگر همين مقاصد و اهداف اساسي با روشني، اما به صورت فشرده و با زبان ديگر در آيه ي شريفه زير منعکس و از شمار کار ويژه ي اساسي پيامبران الهي (ع) دانسته شده است، طوري که مديريت اجتماعي نيز معطوف به آن مي باشد؛ يکي «توحيد واقعي» و ديگري زدودن هرگونه «طاغوت و تجاوز» در تمامي سطوح جامعه: و «لقد بعثنا في کل امه رسولاًان اعبدوالله واجتنبوا الطّاغوت فمنهم من هدي الله و منهم من حقّت عليه الضّلاله فسيروا في الارض فانظروا کيف کان عاقبه المکذّبين»(نحل، 36).
بي شک پيامد اجتماعي و هستي شناختي فراخواني به توحيد در واقع فراخواني به آزادي، حيات وارسته و کرامت در مناسبات انساني، سلامت انساني، خردورزي و آزاد انديشي، دارايي و ثروت سالم و حرکت به سوي فراخ ناکي و بي نهايت شدن و به تعبيري توسعه و تکامل همه سويه مي باشد.
همچنين برايند تجاوز،ايستايي، پژمردگي و در نهايت نابودي است. در فراگرد تجاوز (به هر صورتي که انجام گيرد) يکي و يا همه اي مقاصد پنج گانه ي ياد شده آسيب مي بينند و يا از بين مي روند که اين امر برابر با نابودي زندگي و حيات، ثروت و دارايي، کرامت و دينداري مي باشد. گواه و دليل بر راستي و درستي اين مدعي نيز تجربيات تاريخي انسان ها در فرايند زندگي اجتماعي آنها در گذشته و حال است «فسيروا في الارض فانظروا» بي آنکه به ارائه ي براهين فلسفي نياز باشد. جوامعي که در آنها اين مقاصد (به هر اسمي) تحقق يابد، پيشرفت، آزادي و پويايي و ديگر علايم و نشانه هاي حياتي پايدار و عمل گر
بوده و شده است. به عکس در اجتماعاتي که اين مقاصد مراعات نگرديده و احترام نشده،حيات به سراشيبي سقوط قرار گرفته است. نکته مهم ديگري که از اين آيه شريفه فهميده مي شود، اين که اجابت و عمل به فراخواني و حرکت به سوي توحيد و بازداري از تجاوز کاملاً اختياري و با اراده ي آزاد انجام مي گيرد و رهبري در جامعه چنين سازوکاري را فراهم مي آورد و بايد بياورد «فمنهم من هدي الله و منهم من حقت عليه الضلاله» و روشن است که منظور از هدايت الله دراين آيه ي شريفه هدايت تکويني و ايصال به مطلوب نيست، بلکه آگاهاندن و ارائه ي راه و نقشه مي باشد که بايد با اختيار و اراده آن را برگزيد و طي نمود.

راه کارهاي تحقق و عملياتي سازي
 

راهکارهاي واحد و يا خطي براي تحقق اهداف و مقاصد نام برده وجود ندارد و يا پاسخ گو نمي باشد و يا حداقل از نظر اسلام چنين است.طبعاً بايد سياست چند روشي و چند سويه را برگزيد.
شيوه ها و راه کارهايي که رهبري براي حمايت و هدايت به سوي مقاصد نام برده به گونه ي مستقيم و يا غيرمستقيم مي تواند و بايد آنها را به کار بندد و در قلمرو وظايف و صلاحيت هاي ايشان قرار دارد، هرچند متعدد مي باشند و ليکن مهم ترين آنها را مي توان به صورت زير برشمرد.

1) پرورش خرد جمعي
 

يکي از وظايف و مسؤوليت هاي رهبري در جامعه ي اسلامي پرورش خرد جمعي از طريق اعتماد و احترام به آن و نيز برداشتن موانع فرهنگي و قانوني از فراروي آن مي باشد. البته اين مهم ممکن است دو گونه انجام گيرد، يکي به مثابه بخشش و هديه براي مردم و پي گيري آن با نگاه تاکتيکي، و ديگر که زايش و رويش خرد جمعي در زندگي اجتماعي همچون حق مردم و وظيفه رهبري
باورگرديده و به عنوان استراتژي بلندمدت در پي نهادينه سازي آن در نظام اجتماعي بوده باشد.
مباني اسلامي ناظر و طالب دومي است. از اين رو بر رهبري است که خرد جمعي را چون حق، وظيفه و تکليف دنبال و تأمين نمايد و زمينه هاي رويش و زايش آن را فراهم آورد. اين کار ميسر نيست، مگر اين که آگاهي و دانايي در جامعه به مثابه ي يک اصل در آيد و آزادي هاي اساسي براي همه آدميان به صورت برابر تضمين و تأمين گردد. آموزش و پرورش عموميت يافته و با اعمال ملاک هاي شخصي، نژادي، قومي، حزبي و اعتقادي، افراد از داشتن اين حق اساسي محروم نگردند. جريان آزاد اطلاعات و دست رسي به آن براي همگان ميسر و ممکن باشد و نقد و انتقاد پذيري در جامعه نهادينه گردد.
در قرآن کريم و نيز در سنت رسول الله (ص) به مشورت، که نماد عملي از خردورزي جمعي و مشارکت همگاني است، توجه اساسي گرديده است و آن يک امر حياتي ضروري و واجب دانسته است و به پيامبرش (ص) دستور مي دهد که در مقام رهبري جامعه آن را عملياتي نمايد: «فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظّاً غليظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم في الامر فإذا عزمت فتوکل علي الله ان الله يحب المتوکلين (آل عمران، 159)، در اين آيه ي شريفه، رسول الله (ص) موظف گرديده است که در امور اجتماعي، سياسي، اقتصادي وعمومي با مردم مشورت نمايد و اقدامات مديريتي خويش را مترتب بر آن نمايد (فأذا عزمت). خداوند جامعه اي را که سامان دهي اجتماعي شان را با ساز و کار مشورت تدبير مي نمايند، پيش رو، سربلند و در مسير رضاي الهي مي داند «والّذين استجابوا لربّهم و اقاموا الصلاه و امرهم شوراي بينهم و ممّا رزقناهم ينفقون» (شوري، 38). اما افراد و اجتماعاتي که سياست مقابل مشورت و تأمين حقوق را پيش مي گيرند و به ستم و تجاوز مي پردازند، در معرض تزلزل و بي ثباتي و نا امني بوده و در نهايت نابود مي شوند. «انّما السبيل علي الّذين يظلمون النّاس و يبغون في الارض بغيرالحق اولئک لهم عذاب اليم» (شوري، 42)،«انّ
الّذين يکتمون ما انزلنا من البيّنات و الهدي من بعد ما بيّناء للنّاس في الکتاب اولئک يلعنهم الله و يلعنهم اللّاعنون» (بقره، 159)، «قل هذه سبيلي ادعوا الي الله علي بصيره انا و من اتّبعني و سبحان الله و ما انا من المشرکين» (يوسف، 108) «و ما يستوي الاعمي و البصير» (فاطر، 19) از سه آيه يشريفه اخير اصل آگاهي، دانايي و داناسازي جامعه و گردش آزاد اطلاعات در جامعه ي اسلامي و انساني استفاده مي شود، زيرا منطقي نخواهد بود که فراخواني و پذيرش يک دين و مکتب از روي دانايي و اختيار باشد،اما با روش ها و ساختارها و قوانيني که آگاهي و دانايي را حق همگاني دانسته و آن را مي گستراند و از گردش و توليد آزاد اطلاعات حمايت مي نمايد، مخالفت نموده و آن را ممنوع اعلام مي دارد و در ادامه از دينداري و دين ورزي تقليدي تبعيت نمايد. چنين سياست و فکري جز فريب دادن مردم، مشروعيت بخشيدن به دروغ گويي و منحرف ساختن جامعه نيست. روشن است که ساحت خداوند متعال و دين مقدس اسلام از چنين عمل زشت و نادرستي پاک و مبراست.
پيامبر بزرگوار اسلام (ص) در جنگ بدر در مورد اصل جنگ و ادامه آن با قريش و نيز ترک جنگ و برگشتن به مدينه با حاضرين و اصحاب مشورت مي نمايد و هنگامي که رأي همه بر ادامه جنگ قرار مي گيرد، پيامبر (ص) آن را محترم شمرده و ادامه مي دهد.
در جنگ احد، حضرت (ص) شيوه و روش مبارزه و مقابله با مخالفين را در معرض مشورت مي گذارد که سپاه اسلام در داخل شهر بماند و يا در بيرون آن اردو بزند. پس از رأي زني نظر جمع بر آن مي شود که بايد در بيرون شهر رفت و در همان جا اردو زد. حضرت (ص) تصميم جمعي را مي پذيرد و براساس آن عمل مي کند و دستور اردو زدن در بيرون شهر را صادر مي کند. در جنگ احزاب در مورد چگونگي نبرد با لشکريانش مشورت مي کند که به حفر خندق در اطراف شهر مي انجامد.
در صلح حديبيه عمر بن خطاب در مورد معاهده ي حضرت رسول الله (ص)با
قريش انتقاد مي کند، مبني بر اين که چرا با شرايط نابرابر و غيرمساوي پيمان بسته است.رسول الله (ص) با آرامش، منطق و دليل او را آرام و قانع مي سازد.
در جريان بيعت، در عقبه ي سوم، جهت انسجام و کارآمدي سامان دهي اجتماعي، پيامبر (ص) پيشنهاد مي دهد تا مردم از ميان شان نمايندگاني را براي تدبير بهتر مسائل و نيازمندي هاي شان برگزينند، تا از اين طريق خرد جمعي و مشارکت عمومي زايش و رويش گسترده و نهادينه بيابد. در کتاب عيون با سند امام رضا (ع) از پيامبر اکرم (ص) روايت شده است که فرمود: «هرکسي از شما که در پي زدودن و گسستن همبستگي جامعه برآيد، حق و حقوق مردم را از بين برده و پايمال نموده، رهبري و مديريت جامعه را به دور از مشورت انجام بدهد، چنين شخصي را بکشيد؛ همانا خداوند اجازه اين عمل را برايتان داده است (صدوق، 1404ه، 67).
در اين فرمايش نهايت توجه، اعتماد و اعتبار به خردمندي و خردورزي آدميان، حقوق و فعال سازي جامعه رفته است. همچنين تاريخ اسلام نمونه هاي فراواني از مشورت پيامبراکرم (ص) در مواقع حياتي به خاطر تصميم گيري کارآمد را گواهي مي دهد، مانند جنگ بدر،جنگ احد و خندق، جنگ طائف و داستان حديبيه، که در همه به گونه اي مشارکت دادن، فعال سازي، احترام واعتماد به خرد جمعي آدميان دنبال گرديده است.
پيامبر اسلام (ص) هنگامي که عمرو بن حزم را والي يمن مي سازد، اعمال و فعاليت هايي را از شمار وظايف و مسؤوليت او بر مي شمرد که از جمله آنها توزيع اطلاعات فراگير و درست و آگاه سازي مردم نسبت به آن چه که خير و سعادتشان را تأمين و فراهم مي آورد و شر و ناگواري را از جامعه دور مي سازد «وليخبرالناس بالذي لهم و الذي عليهم» (حميدالله، 1377، 255).
علي (ع)، به عنوان رهبر جامعه ي اسلامي، حق مشارکت و خردورزي جمعي، انتقاد و آزادي و حق مندي انسان ها را در جامعه اسلامي مشروع و قانوني دانسته و آن را در جامعه،از صدر (رهبري و هرم قدرت) تا ذيل (قاعده ي جامعه
و مردم)، عملياتي مي سازد و هيچ تبعيضي را در اين باب بر نمي تابد: «و لا تظنوا بي استثقالاً في حق قيل لي و لا التماس اعظام لنفسي، فانه من استثقل الحق ان يقال له اوالعدل ان يعرض عليه کان العمل بها اثقل عليه، فلا تکفوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل، فاني لست في نفسي بفوق ان اخطي و لا آمن من ذلک من فعلي» (کريم محمد، 1408ه ،244) و «و ليس امرؤ ان عظمت في الحق منزلته و تقدمت في الدين فضيلته بفوق ان يعان علي ما حمله الله من حقه و لا امرؤ و ان صغرته النفوس واقتحمته العيون بدون أن يعين علي ذلک أو يعان عليه»(کريم محمد، 1408، 243).

2) پاسداري از دين
 

مقصود از اين وظيفه و مسؤوليت اين است که رهبري زمينه ها و ظرفيت هاي دينداري آزادانه و آگاهانه مردم را فراهم آورده تا دين در ترسيم و توليد نظام، مناسبات و تعاملات اجتماعي و زيستي افراد به گونه اي درون زا حضور و نقش پررنگ و تعيين کننده داشته باشد. از سوي ديگر همواره مراقب باشيد که استفاده اي ابزاري و سليقه اي از دين انجام نگيرد. در واقع سياست کارآمدسازي و خلوص زدايي دينداري را دنبال نمايد.
در زبان وحي و منطق قرآن کريم اين واقعيت به روشني منعکس شده است که براي هدايت و تکامل و رسيدن به بالندگي آمادگي و قابليت اوليه در وجود افراد لازم است و کساني که از چنين قابليت و ظرفيتي بي نصيب هستند، نمي توانند راه درست را بيابند. از اين رو قرآن کساني را هدايت مي کند که چنان پيش زمينه اي را داشته باشند و سخن و عمل پيامبر (ص) بر آنهايي تأثير مي گذارد که قابليت اوليه ي پيش گفته را فراهم آورده باشند؛ «وليعلم الذين اوتوالعلم انّه الحق من ربّک فيومنوا به فتخبت له قلوبهم و انّ الله لهاد الذّين الي صراط مستقيم» (حج، 54). در اين آيه ي شريفه آمادگي و پيش زمينه، همانا استعداد و ظرفيت دانايي و ايمان ورزي معرفي گرديده است.
«طس تلک آيات القرآن و کتاب مبين هدي و بشر للمومنين» (نمل،1-2) هدايت و بشارت در ارتباط با ايمان به صورت عملياتي در مي آيد.
«تلک آيات الکتاب الحکيم هديً و رحمه للمحسنين» (لقمان، 2-3) «والذّين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و انّ الله لمع المحسنين» (عنکبوت، 69)، «انّ هذا القرآن يهدي للّتي هي اقوم و يبشّر المومنين الذين يعملون الصّالحات انّ لهم اجراً کبيرا» (اسراء 90) در سه آيه ي مبارکه فوق نيک رفتاري و نيک گفتاري، پويش و فعاليت سازنده و صالح و پايداري و استواري به پيش در آمد عينيت يابي و عمل گرشدن، سعادت، رستگاري، رحمت و هدايت الهي مي باشد.
«و ما انت بعاد العمي عن ضلالتهم و ان تسمع الا من يومن بآيتنا فيهم مسلمون» (روم، 53)، و «و ان تدعوهم الي الهدي لايتّبعوکم سواء عليکم ادعوتموهم ام انتم صامتون» (اعراف، 193)، «و منهم من ينظر اليک افانت تهدي العمي و لو کانوا لا يبصرون» (يونس، 43). اين سه آيه شريفه در بيان و بازنمايي يک معنا و واقعيت مشترک مي باشند و آن اين که اگر فرد و يا گروهي از آدميان قابليت ها و زمينه هاي اوليه راه يافتن و رشد در آنها وجود نداشته باشد و يا به هر دليل وعلتي خشکيده باشد، راهنمايي و راه بري آنها دشوار و حتي ناممکن مي نمايد.
آياتي که اين واقعيت کاملاً تجربي و عقلي را بيان مي دارند، فراوان تر از آن چه ذکر شد مي باشند. در اين آيات يک سري اوصاف و خصوصيات بازدارنده و پيش برنده (علم، ايمان، يقين، احسان، عمل درست، پايداري، فسق، کوري و کري، جهل، عصبيت و..) به مثابه ظرفيتها و قابليت هاي انساني بازگو شده اند که نقش تعيين کننده در عملياتي شدن اهداف و مقاصد و محتوايي آن چيزي که بدان فرا خوانده وبه سوي آن هدايت مي گردند دارند. از اين رو مهم ترين وظيفه رهبري در جامعه ي ديني، ايجاد و پرورش زمينه ها و قابليت هاي متنوع نام برده در جهت زايش و رويش دينداري مي باشد.
منبع:نشريه انديشه حوزه ،شماره 78-77.