شرك


 

نويسنده:آرش شفاعت خواه
منبع : سایت راسخون




 

مقدمه
 

به صریح آیه ی قرآن هدف خلقت انسان عبادت و بندگی است «قضی ربک الا تعبدوا الا ایاه ...»(1)
« و پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستید» که در این مسیر نیاز به معرفت و شناخت درست است و شناخت آفات و مضرات مسیر عبادت و بندگی می باشد. از جمله این آفات که می تواند به معرفت هم ضربه بزند شرک به خدا می باشد. شرک از بیماری های اعتقادی و روحی می باشد که انسان را از راه راست منحرف می کند, بلکه مسأله ی شرک بسیار ظریف است و در حدیث از قول پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله) آمده است که: «همانا شرک نامحسوس تر از راه رفتن مورچه در یک شب تاریک بر روی تخته سنگی سیاه است ... »(2) ممکن است انسان از روی غفلت و جهالت و علت های دیگر دچار این گناه گردد. لذا باید شرک، معنا، اقسام ظرافت های آن را بشناسیم تا دچار آن نشویم و از آن نجات پیدا کنیم.

پيشگفتار
 

یکی از گناهان کبیره ای که در قرآن و روایات به بزرگی آن تصریح شده است شرک به خدا می باشد که به فرموده ی امام صادق (صلوات الله علیه) بزرگترین گناهان شرك به خدا می باشد.(3) دلیل بر اینکه بزرگترین گناه شرک است فرمایش پروردگار عالم در قرآن کریم می باشد: «ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء و من یشرک بالله فقد افتری اثماً عظیماً»(4) خداوند (هرگز) شرک به او را نمی بخشد و کمتر از آن را برای هرکس بخواهد (و شایسته بداند) می بخشد و هر آن کس که برای خدا، همتایی قرار دهد، گناه بزرگی مرتکب شده است.

معنای شرک
 

شرک در لغت به معنای شراکت، انبازی، کفر، ریا، پرستش معبودان و شریک قرار دادن برای خدا(5) و همین طور به معنای شریکی برای خدا در ملک و ربوبیت قرار دادن می باشد.(6)
شرک در اصطلاح کم و بیش به معنای لغوی به کار رفته است به این معنا که برای خدای تبارک و تعالی شریک و انبازی قرار دهد و یا هم ردیف دانستن خالق و مخلوق در کنار هم به طوری که خالق و مخلوق را مساوی قرار دهد. از امام باقر(صلوات الله علیه) درباره ی کمترین مرتبه ی شرک پرسیده شد، فرمودند: کمترین مرتبه ی شرک این است که کسی به هسته ی میوه بگوید این یک ریگ است و به ریگ بگوید این یک هسته است و به این حرف خود هم معتقد و پایبند باشد.(7) چیزی که مهم است دانستن معنای شرک و مراتب و اقسام آن می باشد تا اینکه از جمیع مراتب آن پرهیز شود. چنان که پروردگار عالم در قرآن مجید می فرماید: «و اعبدوا الله و لا تشرکو به شیئا ...»(8) خدا را بپرستید و هیچ چیز را همتای او قرار ندهید.

اقسام شرک
 

مشرک در مقابل موحد و ضد آن است؛ همان طور که توحید که اولین اصل و رکن دین است دارای مراتبی است، شرک هم دارای مراتب و اقسامی می باشد:

شرک خفی
 

به معنای پنهان و پوشیده است و در همین زمینه است روایت امام جعفر صادق(صلوات الله علیه) که می فرماید: «ان الشرک اخفی من دبیب النم و قال منه تحویل الخاتم لیذکر الحاجه و شبه هذا»(9) همانا شرک ناپیداتر از حرکت مورچه است و جابجا کردن انگشتر برای یادآوری کاری و امثال آن از شمار شرک (خفی) است. و همین طور از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده که فرمودند: «ای مردم! از شرک دوری کنید، که آن نامحسوس تر از حرکت مورچه است.»
پس فرمودند: شاید کسی بخواهد بپرسد، ای رسول خدا از شرکی که ناپیداتر از حرکت مورچه است چگونه دوری کنیم؟ بگویید: بار خدایا از شرک آگاهانه به تو پناه می بریم و از شرک ناگاهانه از تو آمرزش می طلبیم.(10) از گناهانی که جزء شرک خفی به شمار می رود، ریا و سمعه می باشد همانگونه که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: بیشترین نگرانی من برای شما شرک کوچک است، عرض کردند: ای رسول خدا شرک کوچک چیست؟ فرمودند: ریا(11) . ریا به این معناست که انسان عبادت خدا را برای خشنودی مخلوق او انجام دهد و یا هدف او از عبادت هم خدا و هم خلق خدا باشد، خواه واجب مانند: نماز، روزه و ... و خواه مستحب مانند احسان به مردم یا صدقه ... باشد. در هر صورت عبادت اگر خالصاً برای خدا نباشد ریا محسوب می شود و عمل ریا کار شرک و باطل و ضایع است و نفس ریا نیز یک عمل حرام است.(12)
و برای معلوم شدن اینکه ریا شرک خفی به شمار می رود چند روایت دیگر از حضرات معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) می آوریم از جمله قول امام باقر(صلوات الله علیه) که فرمودند: «از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره ی آیه ی «فمن کان یرجوا ...» سوال شد، حضرت فرمودند: هرکس که برای چشم مردم نماز گزارد، مشرک است ... و هرکه یکی از فرمان های خدا را برای خودنمایی به مردم به جای آورد مشرک است(13) و از جمله قول امام صادق(صلوات الله علیه) که می فرمایند: هرگونه ریایی شرک است هرکه به خاطر مردم کار کند پاداشش به عهده ی مردم می باشد. »(14)
از جمله شرک های خفی شرک اهل کتاب یعنی یهود و نصاری و همچنین مجوس بنابر قول جمعی از محققین و شهادت روایات بر اینکه آن ها را نیز پیغمبری بوده و کتاب آسمانی داشته اند و از میانشان برداشته شده است.(15)

شرک جلی
 

شرک جلی یا بزرگ هم گفته می شود که صنف های مشرکین همه از انواع شرک جلی است مثلاً بت پرستان که بت ها را پرستش می کنند و بعضی ها که ماه و ستاره و آفتاب و ... را پرستش می کنند همه شرک جلی محسوب می شود مراتب و اقسام شرک جلی از این قرار است (البته در بعضی از این اقسام شاید بتوان گفت که شرک خفی هم هست).

شرک و توحید در مقام ذات
 

توحید در این مقام عبارت است از یکی دانستن ذات مقدس الهی که قدیم و ازلی است و مبدأ و علت همه ی عالم های امکانی از محسوس و غیر محسوس است(16) و اینکه انسان جز خدای آفریدگار عالم را مؤثر و مدّبر و خالق و رازق و معبود و قابل پرستش نداند و فقط خدای واحد را پرستش کند و هرگز در مقابل بت و آتش و خورشید و حیوان و شیطان و ستاره و ... پرستش نکند و مثل و مانندی برای خداوند نداند و او را در ذات یگانه بداند، همان گونه که خداوند فرموده است: «قل هو الله احد * الله الصمد * لم یلد و لم یولد * و لم یکن له کفواً احد * »(17) بگو او خداوند، یکتا و یگانه است * خداوندی بی نیاز است که همه نیازمندان قصد او می کنند * (هرگز) نزاد و زاده نشده *و برای او هیچ گاه شبیه و مانندی نبوده است *.
همان گونه که از جملات بالا فهمیده می شود شرک در این مقام متعدد دانستن ذات باری تعالی است چنان که طایفه ی تنویّه می گویند که عالم دارای دو مبدأ متساوی است که هر دو قدیم و ازلی هستند یکی مبدأ خیرات که یزدان است و دیگری مبدأ شرور (شرها) و آن اهریمن است. بطان عقیده ی این طایفه از آیات قرآن واضح می گردد آن جا که می فرماید: «و ان تصبهم حسنه بقولوا هذه من عند الله و ان تصبهم سیئه یقولوا هذه من عندک قل کل من عندالله ...»(18) و اگر به آن ها (منافقان) نیکی و پیروزی برسد می گویند: این از ناحیه ی خداست. و اگر به آن ها بدی (و شکستی) برسد می گویند، این از ناحیه ی توست، بگو همه از ناحیه ی خداست. بطلان این طایفه از جهت دیگر این است که شر محض در عالم نیست هرچه که بوده و هست و خواهد بود خیر محض است یا اینکه خیر آن غالب و جهت شر مغلوب و مقهور است و نیز مانند طایفه نصارا که قائل به سه اصل قدیم هستند و به «اب»، «ابن»، «روح القدس» قائلند و برای هرکدام خواص و آثاری معتقدند و صریحاً آیه قرآن در این باره می فرماید: «لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثه و من من اله الا الله واحد»(19) کسانی که گفتند: خداوند یکی از سه خداست به یقین کافر شدند؛ هیچ معبودی جز معبود یگانه نیست و همینطور از این قسم شرک می باشد آن چه از بعضی فرقه های بت پرستان نقل گردیده که برای هر نوعی از مخلوقات رب النوعی قرار داده اند و می گویند آب را خدایی است جدا و هوا را خدایی است جدا(20) . که در همین موضوع قرآن می فرماید: «أ أرباب تتفرقون خیر ام الله الواحد القهار»(21) آیا خدایان متعدد و پراکنده بهترند، یا خداوند یگانه ای که بر همه چیز قاهر است؟ شبهه ای که اینجا مطرح می شود این است که برخی برای درست جلوه دادن بت پرستی، مغالطه های شیطانی کرده اند از آن جمله می گویند: ما می دانیم که این بت ها خالق و رازق نیستند لکن چون بشر را به آفریدگار جهان راهي نیست به ناچار صورت او یا صورت ملک مقرب او را از این اجسام ساخته و آن را پرستش می کنیم تا ما را به آفریدگار جهان، نزدیک سازند، زیرا تعظیم صورت شخص تعظیم خود او است و در قرآن مجید این بهانه را از قول بت پرست ها نقل فرموده: «... والذین اتخذوا من دونه اولیاء ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله رلفی»(22) و آن ها که غیر خدا را اولیای خود قرار دادند و می گفتند: این ها را نمی پرستیم مگر به خاطر این که ما را به خداوند نزدیک کنند.
جواب این است که نادرست بودن این مطلب نزد هرکس آشکار است زیرا اولاً به حکم عقل و فطرت و به اخبار پیامبران، خدا به آفریده ی خود از هرکس و هرچیز نزدیک تر است و ثانیاً پروردگار عالم جسم نیست تا صورتی داشته باشد بلکه آفریننده ی جسم است پس این صورتی که به عنوان فرشته یا خداوند یا به عنوان روحانیت ستارگان درست می کنند همه ساخته وهم و خیال بشری است.(23)

توحید و شرک در مقام صفات
 

توحید در صفات این است که صفات ذات مقدس حق، مانند حیات و قدرت و علم و اراده و کبریایی و امثال این ها عین ذات اوست، در حالی که این صفات در مخلوق از ناحیه ی خداوند افاضه می شود و مخلوق در همه چیز محتاج به پروردگار خود می باشد.(24) به عبارتی دیگر اینکه به یقین تمام صفات کمالیه مانند (دانایی، شنوایی، بینایی، گویایی ازلی و ابدی است) هر کمالی که برگشت آن به علم و قدرت او باشد همه عین ذات مقدس پروردگار (جل جلاله) است و یقین به اینکه آن چه از صفات کمالیه ی الهیه در آفریده شده هاست همه عطاء اوست و در غیر خداوند زائد و عارض می باشد.(25) چنانچه فرمود: «الله الذی خلقکم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوه ...»(26) خدا همان کسی که است که شما را آفرید در حالی که ضعیف بودید سپس بعد از ناتوانی، قوه بخشید. اما شرک در این مقام این است که صفاتی مانند علم و حیات و ... را زائد و عارض بر ذات حق تعالی بداند یعنی اگر انسان از روی غفلت و غرور این گونه صفات را از خود بداند، مشرک خواهد بود. چنانچه هر مرتبه از مراتب صفات حسنه را در مخلوقی معتقد شود لکن اتصاف او را با این صفت از خدا ببیند عین توحید است.
شبهه ای که برخی از فرق اسلامی به شیعه نسبت می دهند این است که شیعیان امامان(علیهم السلام) را خدا می دانند. در این باره سوال پیش می آید که آیا عقیده ی ما نسبت به ائمه اطهار (علیهم السلام) اینگونه است؟ چنانچه اشاره شد عقیده ی ما نسبت به مراتب دانایی و توانایی و سایر کمالیه ی ائمه هدی (علیهم السلام) و سایر انبیاء (علیهم السلام) این است که تمام را از خدا و افاضه ها و الطاف حضرت باری تعالی می دانیم، هیچ یک به حسب ذات از خود هیچ نداشتند بالجمله جمیع موجودات چنان که در اصل وجود ممکن و حادث و محتاج به پروردگار عالم هستند که آن ها را بیافریند، همچنین در اتصاف به صفات حسنه نیز محتاج به رب الارباب می باشند که آن ها را به این صفات متصف فرماید، البته هرکس را به حسب اراده و مصلحت.(27)
مردی خدمت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و درب خانه ی ایشان را کوبید، آن حضرت از داخل خانه فرمود: کیستی؟ گفت: من، پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از این سخن خشمناک از منزل بیرون آمد در حالی که فرمود: کی بود گوینده ی من و حال آن که اطلاق نمی شود و سزاوار نیست گفتن من مگر برای خداوند عالم که می فرماید: منم جبار، منم قهار(28). به همین جهت فرموده اند قارون مشرک شد وقتی که گفت: «قال إنما اوتیته علی علم عندی اولم یعلم ان الله قد اهلک من قبله من القرون من هو اشد منه قوه و اکثر جمعا...»(29)
قارون گفت: این ثروت را به وسیله دانشی که نزد من است به دست آوردم! آیا او نمی دانست که خداوند از میان اقوام پیشین کسانی را هلاک کرد که نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند. پس اگر از خود چیزی داشتند چرا از هلاکت خود جلوگیری ننمودند. بدیهی است که هرچه دانایی و توانایی است و همچنین سایر کمالات همه از خداست.
علی ابن حمزه می گوید: به امام جعفر صادق(صلوات الله علیه) عرض کردم که از هشام بن حکم شنیدم که از شما این چنین روایت می کند که خداوند، جسمی بی نیاز و نورانی است به طوری که شناخت او هم ضروری می باشد و به هرکس از مخلوقاتش بخواهد چینن منتی می گذارد (شناخت خود را به او می دهد).
آن حضرت فرمودند: خدایی که کسی جز او نمی داند چگونه است و مثل چیزی نیست و شنوای بینا می باشد(از این سخنان) پاک و منزه است. او محدود نشده و محسوس هم نمی شود، به جسم در نیامده و قابل لمس هم نیست، حواس (پنجگانه انسانی) او را درک نمی کند و چیزی او را در بر نمی گیرد (و بر او پیروز نمی گردد) نه محدود است و نه اندازه ای دارد.(30)

توحید و شرک در افعال
 

توحید افعالی این است که انسان تنها قدرت و تأثیر در عالم وجود را از جانب خداوند بداند یگانه امید او برای نجات و رسیدن به خواسته های آخرتی و دنیایی خود خداوند باشد و بداند که در جمیع ملک و ملکوت، مالک و مدبر و متصرف تنها خداست و یقین بداند که برای خدا شریک و انبازی نیست و دیگران را بالاصاله مؤثر در چیزی نداند و بالاصاله چیزی را از آنان نخواهد و خدا را خالق آسمان ها بشناسد. «الله الذی خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن یتنزّل الامر بینهنَّ لتعلموا أنَّ الله علی کل شی قدیر و ان الله قد احاط بکل شی علما»(31) خداوند همان کسی است که هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز همانند آن ها را؛ فرمان (تدبیر) او در میان آن ها پیوسته فرود می آید تا بدانید خداوند بر هر چیز تواناست و این که علم خدا به همه چیز احاطه دارد. آری خداوند، برای انجام امور و نظام عالم وجود اسباب و کار پردازی هایی قرار داده است؛ گرچه نیازی به آنان ندارد و این قدرت را دارد که بدون واسطه امور عالم را مرتب نماید، ولی عظمت و جلال و کبریایی او اقتضا می کند که برای خود اعوان و کار پردازانی داشته باشد. از این رو نباید، انسان بپندارد که واسطه ها بالاصاله قدرت چیزی را دارند، بلکه باید بداند که مؤثر واقعی ذات مقدس پروردگار است. باید برای نجات از خطرها و مشکلات به خداوند توجه نمود و از او درخواست حاجت و نیاز کرد و به غیر از او امیدوار نبود. به یقین بداند هرچه در جهان آفرینش لباس هستی پوشیده و هر خاصیتی از هر آفریده آشکار شده بلکه هر حالتی و عارضه ای در آن ها پیدا شود همه از خداوند است مثلاً گیاهی که سر از زمین در می آورد، خدا او را نمودار کرده، شکل و زیبایی اش از خداوند است، بوی خوشش از خداست، خاصیت سیری یا شفا که از خوردن آن در بدن حیوان و انسان پیدا می شود از خواست و تا جایی که افعال اختیاریه یعنی کارهایی که بشر به اختیار و اراده خودش انجام می دهد مانند راه رفتن، نشستن، سخن گفتن، خواندن، نوشتن و ... و سایر کارهای ارادی همه ی آن ها وابسته به ادامه قدرت و اراده و مشیت خداوند است و خلاصه هرکاری را که بشر بخواهد انجام بدهد وابستگی دارد به اینکه خداوند ادامه ی حیات و توانایی به او بدهد و آن کار مطابق مشیت و خواست خدا باشد و گرنه آن کار شدنی نخواهد بود و خلاصه خالق جمیع کائنات و عوارض و حالات خداوند است، چنانچه رازق و روزی دهنده ی همه خداست و نیز حیات و ممات همه از خداست و در کوچک ترین تصرفی در جهان هستی برای او شریکی نیست و همگی به اذن و مشیت و اراده و قضا قدر اوست.(32) پس اگر ما کسی یا چیزی را مستقل در تأثیر بدانیم و از قدرت خداوند غافل شویم مشرک خواهیم بود و این را شرک در افعال گویند. از شرک های متداول بین اهل توحید شرک در استعانت به اسباب است یعنی اسباب را مستقل در تأثیر بداند.
توضیح مطلب آن که آفریدگار جهان، عالم وجود را بر پایه اسباب بنا نهاده یعنی پیدایش هرچیزی را به چیز دیگر مقدر فرموده مثلاً پیدایش فرزند را به جمع شدن زن و مرد و شرایط دیگر مقدر فرموده است، پیدایش ثروت را در کار کردن و شفا یافتن را در مداوا کردن، آن گاه بشر برای رسیدن به منفعتی یا نجات از ضروری به اسباب آن پناهنده می شود چون به مقصد رسید آن را از همان سبب می داند در حالی که واقعاً نفع رساننده و نجات دهنده خداوند است.
در حدیثی از امام صادق(صلوات الله علیه) آمده که فرمودند: من اطاع رجلاً فی معصیته فقد عبده(33) هرکس مردی را در نافرمانی خدا فرمان برد محققاً او را پرستیده است.
شبهه ای که در اینجا وارد کرده اند این است که آیا توسل به پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) شرک است؟ با اندکی دقت متوجه می شویم که گردش امور هستی بر اساس اسباب و وسایل و به تعبیری دیگر توسل است. آب و مواد غذایی از طریق ریشه، تنه و شاخه ی درخت به برگ آن می رسد و ریشه درخت از طریق برگ، نور و هوا را دریافت می کند. در حدیثی از امام صادق(صلوات الله علیه) می خوانیم: که خداوند از این که کارها بدون سبب و علت جریان پیدا کند، ابا دارد.(34) هرچند خداوند کارها را تدبیر می کند «یدبر الامور»(35) اما فرشتگان واسطه ی تدابیر او هستند «فالمدبرات امرا»(36) در مورد توسل قرآن مجید می فرماید: «وابتغوا الیه الوسیله»(37) وسیله برای نزدیکی به خدا جستجو نمایید. حال آن وسیله چیست؟ خداوند در این آیه وسیله را برای ما مشخص نکرده و به صورت مطلق فرموده است. لذا وسیله، شامل هرچیزی که ما را به خدا نزدیک کند می شود و همین طور توسل حضرت آدم (علیه السلام) پس از آن که از بهشت اخراج گردید، سالیانی را با توبه و انابه گذارند، سپس کلماتی را از طرف پروردگارش دریافت کرد و به آن کلمات متوسل شد. قرآن می فرماید: «فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه»(38) پس آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت (و با آن ها توبه کرد) و خداوند توبه ی او را پذیرفت.
فخر رازی و بسیاری از مفسران اهل سنت گفته اند که مراد از کلمات که حضرت آدم به آن ها متوسل گردید، نام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیتش (صلوات الله علیهم) بوده است.(39) پس نمی توان توسل را شرک نماید بلکه عین توحید است.
در کتاب بحار از حضرت صادق (صلوات الله علیه) روایت شده که در تفسیر آیه شریفه «و ما یومن اکثر هم بالله و هم مشرکون»(40) فرمود: اگر کسی بگوید: لولا فلان لهلکت و لو لا فلان لما اصبت کذا و کذا و لو لا فلان لضاع عیالی ... یعنی اگر فلانی نبود، من هلاک شده بودم و به فلان بهره و درآمد نمی رسیدم و زن و بچه ی من ضايع می شدند ... چنین کسی مشرک خواهد بود؛ چرا که برای خدا در عالم ملک شریک قرار داده است.
آری اگر بگوید اگر خداوند فلان وسیله را برای من فراهم نکرده بود و یا فلان کس را واسطه کار من قرار نداده بود من هلاک شده بودم، مشرک نخواهد بود.(41)

توحید و شرک در اطاعت
 

توحید در اطاعت این است که انسان اساساً باید از خداوند اطاعت و فرمانبرداری کند و اگر از انبیاء و پیامبران و امامان (علیهم السلام) و یا علما اطاعت می کند بدان جهت است که اطاعت از آنان در طول اطاعت خداوند است همانطور که در قرآن کریم می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم ...»(42) ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و پیشوایان معصوم خود را.
یکی از نکات ادبی که در این آیه به کار برده شده این است که بین رسول و امامان امر به وسیله «واو» عطف شده کأنه یکی محسوب می شوند که خود دلیل بر تأکید و فرمانبرداری از این بزرگواران می باشد.
راوی می فرماید: که شنیدم از امام صادق(صلوات الله علیه) که می فرمودند: امر الناس بمعرفتنا و الرد الینا و التسلیم لنا، ثم قال: و ان صامو و صلوا و شهدوا ان لا اله الا الله و جعلوا فی انفسهم ان لا یرد و الینا کانوا بذلک مشرکین.(43) مردم مأمورند ما را بشناسند و به ما مراجعه کنند و تسلیم ما باشند.پس فرمود: اگرچه روزه دارند و نماز گزارند و شهادت دهند که جز خدا معبود شایسته ای نیست و در دل گیرند که به ما مراجعه نکنند، بدین سبب مشرک باشند.
بنابراین اطاعت و تعظیم از اولیای خدا و احترام به پدر و مادر و امثال آن ها نیز به امر خداوند است و انسان آنان را مستقلاً و بالذات اطاعت نمی کند، بلکه چون خداوند امر به اطاعت آنان نموده از آنان اطاعت می نماید. پس اگر از کسی که نباید از او اطاعت کند، مانند شیطان و طاغوت ها و یا از هر مخلوق دیگری که اطاعت از او در مسیر اطاعت از خداوند نباشد، مانند اینکه اگر بر خلاف حکم خدا از زن و فرزند و رفیق و ... اطاعت نماید مشرک در اطاعت خواهد بود چرا که او شیطان و امثال او را در اطاعت و فرمانبرداری شریک خدا نموده است.(44) همانگونه که قرآن کریم می فرماید: «قل ان کان اباؤکم و ابناؤکم و اخوانکم و ازواجکم و عشیرتکم و اموال اقتر فتموها و تجاره تخشون کسادها و مساکن ترضونها احب الیکم من الیه و رسوله و جهاد فی سبیله فتربصوا حتی یاتی الله بامره ...»(45) بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه ی شما و اموالی که به دست آورده اید و تجارتی که از کساد شدنش می ترسید، و خانه هایی که به آن علاقه دارید در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راه خدا، محبوب تر است، در انتظار این باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند.
تردیدی نیست که در مسأله اطاعت باید کمال دقت شود و انسان در باطن نیز همانند ظاهر، مطیع بی چون و چرای خداوند باشد و هیچ نگرانی و نارضایتی نسبت به دستورات خدا و رسولش و رهبران منصوب از ناحیه ی او نداشته باشد.
شبهه ای دیگر که مطرح می کنند این است که می گویند: شما در هنگام نماز سر بر مهر می گذارید، بنابراین شما بت پرست و مشرک می باشید؟ آیا هرکس پیشانیش را روی هرجا گذاشت، یعنی آن را می پرستد؟ اگر کسی سر بر مهر گذاشت، خاک پرست می شود، پس شما هم مشرک هستید و شرک شما بیشتر است، چون سر بر هر چیزی می گذارید. بنابراین شما هم موکت پرست هستید و هم فرش پرست و ... در حالی که چنین نیست بلکه سجده تنها برای خداوند است(46) نه به این معنا که مهر پرستیده می شود.

توحید و شرک در عبادت
 

توحید در عبادت این است که آن چه عبادت و پرستش محسوب می شود و قصد قربت در آن شرط است مانند نماز و روزه و زکات و حج و عبادات دیگر، تنها برای انجام دستور خدا و تقرب به ذات مقدس او انجام می گیرد و هیچ انگیزه دیگری در آن راه پیدا نکند و گرنه عبادت باطل خواهد بود و صاحب آن ریاکار و مشرک محسوب می شود.(47) برای عبادت شرایطی مقرر شده که از همه مهم تر اخلاص در نیت است بلکه اخلاص مقوّم عبادات قرار داده شده، به قسمی که عمل بی اخلاص نه تنها موجب تقرب نمی شود یعنی شخص را به خدا نزدیک نمی نماید بلکه مبعد و موجب دور شدن از خداوند می شود.
خدای تبارک و تعالی در این مورد در قرآن کریم می فرماید: «قل انی امرت ان اعبدالله مخلصاً له الدین»(48) بگو من مأمورم که خدا را پرستش کنم در حالی که دینم را برای او خالص کرده باشم و هم این طور در جایی دیگر می فرماید: «و ما امروا الا لیعبد الهن مخلصین له الدین حنفا ...»(49) و به آن ها دستوری داده نشده بود جز اینکه خدا را بپرستید و دین خود را برای او خالص کنند و به توحید بازگرداند.

آثار شرک
 

شرک و شریک دانستن برای خدا آثار سویی دارد که گوشه ای از آن را در اینجا می آوریم.

حبط عمل
 

شرک سبب نابودی و محو اعمال می شود و به تعبیر قرآن، تمام کارهای خوب انسان توسط شرک (حبط) می شود. گاهی یک عمل کوچک در زندگی، تمام زحمات انسان را از بین می برد مثلاً شاگردی با یک عمر خدمت و کار و محبوبیت نزد استاد، با یک اشتباه مانند کشتن فرزند استاد تمام کارهای خوب خود را محو می کند. لذا قرآن می فرماید: «و لو اشرکوا لحبط عنهم ما کانوا یعملون»(50) و اگر مشرک شوند، آنچه از (اعمال نیک) انجام داده اند نابود می گردد و حتی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «... لئن اشرکت لیحبطن عملک ...»(51) اگر مشرک شوی تمام اعمالت تباه می شود.

اضطراب و نگرانی
 

انسان نمی تواند همه ی مردم را از خود راضی نگاه دارد، چون تعداد مردم زیادند و هرکدام توقع زیادی دارند، انسان در میان تقاضاهای گوناگون و متعدد که قرار می گیرد دچار اضطراب و نگرانی می شود. زیرا رضایت هر فرد و گروهی به قیمت ناراضی شدن شخص و گروه دیگر تمام می شود اینجاست که مسأله توحید و شکر مطرح است، انسان موحد تنها در فکر راضی کردن خداست، آیا انسان در فکر راضی کردن یک خدا باشد آرامش دارد یا در فکر راضی کردن چندین نفر آن هم با سلیقه های گوناگون؟ قرآن کریم می فرماید: «ضرب الیه مثلاً رجلاً فیه شرکاء متشاکسون رجلاً سلماً لرجل هل یستویان مثلاً ...»(52) خداوند مثالي زده است، مردي را که مملوک شریکانی است که درباره ی او پیوسته با هم نزاع دارند و مردی که تنها تسلیم یک نفر است، آیا این دو یکسانند؟

تزلزل در شخصیت
 

قرآن مجید می فرماید: «... و من یشرک بالله فکانما خَرَّ من السماء فتخطفه الطیرا و تهوی به الریح فی مکان تسحیق»(53) هرکس همتایی برای خدا قرار دهد، گویی از آسمان سقوط کرده و پرندگان (در هوا) او را می ربایند و یا تندباد او را به جایی دودستی پرتاب می کند. اما انسان موحد و پاینده به کلمه طیبه ی لا اله الا الله طبق حدیث قدسی «لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی» در دژ قلعه ی محکم الهی است(54) و از طرفی هم «الا بذکر الله تطمئن القلوب»(55)

اختلاف و تفرقه در جامعه
 

در جامعه ی توحیدی، حکم و قانون و خط، تنها یکی است، آن هم راه خدا و قانون اوست و مردم همه یک سرپرست دارند، اما در جامعه ی شرک، به جای یک قانون و یک راه، مقررات و راه های متفاوت به وجود می آید و هر حزب و گروهی فقط به آنچه نزد خودشان هست، دل خوش می کنند و کار به حق و باطل ندارند.
درگیری ها و تفرقه ها از آثار اجتماعی شرک است، آری، علت اصلی سقوط امت ها و ملت ها در طول تاریخ، تکیه ی آن ها به غیر خدا بوده است.

خواری و ذلت در قیامت
 

رسوایی و دوزخ از آثار اخروی شرک است چنانچه قرآن می فرماید: «... و لا تجعل مع الله الهاً ءاخر فتلقی فی جهنم ملوماً مدحورا»(56) و هرگز معبود دیگری با خدا قرار مده که در جهنم افکنده می شوی در حالی که سرزنش شده و رانده ی درگاه خدا خواهی بود.
با توجه به مطالبی که گذشت معلوم می گردد که مسیر عبادت حقیقتاً مسیر ظریف و پرخطر ی است که اگر انسان موحد در معرفت و اعتقاد، توجه کامل نداشته باشد دچار دام های شرک و مشرکین می شود و در عین حالی که گمان می کند موحد و یکتاپرست است در مسیر شرک ودوری از خدا قدم می گذارد و لذا اولاً باید در رساله عبادت نهایت دقت و احتیاط را نمود و ثانیاً از حضرت باری تعالی مسألت نماییم که ما را در طی طریق صراط مستقیم یاری نماید ان شاء الله.

پی نوشت ها :
 

1. سوره اسراء، آیه 23.
2. میزان الحکمه، باب شرک، ج6، ص25 – 27.
3.گناهان گبیره، ج1، ص54.
4. سوره نساء، آیه48.
5. ترجمه المنجد، ج1، ص958.
6. لسان العرب، ج4.
7. میزان الحکمه، ج6، ص2719.
8. سوره نساء، آیه36.
9. میزان الحکمه، ج6، ص2723.
10. میزان الحکمه، ج6، ص2723.
11. میزان الحکمه، ج4، ص1945.
12. محرمات اسلام، ص95.
13. میزان الحکمه، ج4، ص1945.
14. همان.
15. قلب سلیم، ص90.
16. گناهان کبیره، ص55.
17. سوره توحید، آیه 1 تا 4.
18. سوره نساء، آیه 78.
19. سوره مائده، آیه73.
20. گناهان کبیره، ج1، ص56.
21. سوره یوسف، آیه39.
22. سوره زمر، آیه3.
23. قلب سلیم، ج1، ص86.
24. محرمات اسلام، ص8.
25. گناهان کبیره، ص56.
26. سوره روم، آیه 54.
27. گناهان کبیره، همان.
28. گناهان کبیره، ج1، ص58.
29. سوره قصص، آیه78.
30. توحید، ص113.
31. سوره طلاق، آیه12.
32. قلب سلیم.
33. اصول کافی، ج5، ص429.
34. اصول عقاید، ص98.
35. سوره یونس، آیه3.
36. سوره نازعات، آیه5.
37. سوره مائده، آیه35.
38. سوره بقره، آیه37.
39. اصول عقاید، ص99.
40. سوره یوسف، آیه106.
41. محرمات اسلام، ص88.
42. سوره نساء، آیه59.
43. اصول کافی، ج5، باب شرک، ص427.
44. محرماات اسلام، ص89.
45. سوره توبه، آیه 24.
46. اصول عقاید، ص 102.
47. محرمات اسلام، ص90.
48. سوره زمر، آیه 11.
49. سوره بینه، آیه5.
50. سوره زمر، آیه 65.
51. سوره زمر، آیه29.
52. سوره زمر، آیه29.
53. سوره حج، آیه31.
54. اصول عقاید، ص88.
55. سوره رعد، آیه 28.
56. سوره اسراء، آیه 49
 

فهرست منابع :
1- قرآن مجید، ترجمه آیت الله مکارم شیرازی.
2- اصول کافی، کلینی، چاپ نهم، 1386، انتشارات اسوه.
3- اصول عقاید، محسن قرائتی، چاپ پنجم، 1386، انتشارات مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن.
4- توحید، شیخ صدوق چاپ اول، بهار 1388، انتشارات علویون.
5- المنجد، چاپ بیست و پنجم، 1387، انتشارات اسلام.
6- میزان الحکمه، چاپ پنجم، 1384، انتشارات دارالحدیث.
7- محرمات اسلام، حسینی بهارانچی، چاپ اول، 1385، انتشارات عطر عترت.
8- قلب سلیم، عبدالحسین دستغیب، چاپ دوازدهم، 1388، انتشارات مؤسسه مطبوعاتی دارالکتاب.
9- گناهان کبیره، عبدالحسین دستغیب، چاپ دوازدهم، 1387، انتشارات مؤسسه مطبوعاتی دارالکتاب.
10- لسان العرب، چاپ قاهره، 1119 هجری قمری، انتشارات دارالمعارف.