پروژه‌ي پيش از تاريخ ايران


 

نويسنده:عباس عليزاده
ترجمه:غزاله غلامي




 
در دو دهه‌ي اخير، به لطف پژوهش‌هاي باستان شناختي انجام شده در خاور نزديك باستان ،شمار فزاينده‌اي از محوطه‌هاي بزرگ باستاني كشف شده كه ضمن داشتن شواهدي از استقرار دايم، هيچ‌گونه نشانه‌اي دال بر وجود كشاورزي و دامپروري ندارند. همچنين محوطه‌هايي باستاني با شواهدي از غلات يا حيوانات اهلي شده در مناطقي كه تصور نمي‌شد كانون اهلي كردن گندم،جو،گوسفند و بزبوده باشند، كشف شده‌اند.
درنتيجه، اكنون اين موضوع در حال روشن شدن است كه الگو واره‌اي (pradigm) مرسوم«كوهپايه‌اي هلال حاصلخيزي» Hilly Flanks of thd fertile Crescent را ديگر نمي‌توان بري تبيين و توضيح روند اهلي كردن حيوان و گياه،و پذيرش زندگي يكجا نشيني در روستاها در خاور نزديك باستان،به كاربرد. چارچوب نويني كه شواهد مشترك باستان شناختي و اقليم شناختي و نيز تكنيك‌هاي پيشرفته‌ي ساليابي كربن 14 در اختيار مي‌گذارند اين امكان را ايجاد كرده‌اند كه روند اهلي كردن گونه‌هي وحشي حيوانات و غلات و يكجانشيني جوامع انساني در خاور نزديك به گونه‌اي تفسير شوند كه «ناهنجاري‌هايي» (anomaties) كه با الگو واره‌ي رايج همخواني نداشتند در اين چارچوب لحاظ شوند. حفاري چغابنوت، تا حدي با هدف آزمودن صحت تصوير نوين انقلاب نوسنگي در خاور نزديك انجام شد.
درسال 1987 روند كشفيات بسيار مهم درباره‌ي آغاز زندگي روستانشيني در دشت سوزيانا گسيخته شد. با كاوش‌هاي مؤسسه‌ي شرق شناسي دانشگاه شيكاگو در چغاميش (كه اخيراً توسط انتشارات مؤسسه‌ي شرق شناسي، به شماره‌ي101، چاپ و منتشر شده است) يك توالي طولاني و پيوسته از سوزياناي پيش از تاريخ و نيز شواهدي از فرهنگ‌هايي بسيار كهن‌تر از آنچه تا كنون تصور مي‌شد، به دست آمده كه تاريخ سكونت انسان‌ها در اين دشت را دست كم يك هزار سال عقب‌تر برده است. كاوش‌هاي پرفسور هلن كنتور (prof. Helene Kantor) و پينهاس دلوگاز (Pinhas Delougaz) در چغاميش، بزرگترين محوطه‌ي باستاني مربوط به اوايل هزاره‌ي پنجم پ.م در دشت سوزيانا، دوره‌ي عتيق (Archaic) را به توالي رايج و مرسوم پيش از تاريخ سوزانيا افزود. استادي و مهارتي كه در مصنوعات و معماري حتي قديمي‌ترين مرحله‌ي دوره‌ي عتيق ديده مي‌شود حاكي از وجود يك مرحله‌ي پيشرفت فرهنگي مقدم بر سازگاري موفق زندگي روستا نشيني، در جنوب غرب ايران، بود ولي بررسي‌ها و كاوش‌ها نتوانستند وجودچنين مرحله‌اي را در آن منطقه نشان دهند. همانطور كه در حوزه‌‌ي باستان شناسي معروف است، تا پيش از كشف اتفاقي سال 1976، هيچ شاهدي بر وجود مرحله ي قديمي‌تر و شكل‌گيري دوره‌ي سوزاياناي عتيق در دست نبود. در آن سال خبر تخريب تپه‌ي كوچكي در حدود 6 كيلومتري غرب چغاميش به هلن كنتور رسيد، در آن زمان وي در چغاميش مشغول كاوش بود.تخريب محوطه متوقف شده بود و دو فصل حفاري نجات بخشي تحت نظارت خانم كنتور انجام شد. نام آن محوطه‌ي باستاني،كه مقدربود تا سهمي عمده در توالي پيش از تاريخ سوزيانا داشته باشد، چغابنوت بود. چغابنوت دانش ما را درباره‌ي مراحل شكل‌گيري روستانشيني اوليه در جنوب غرب ايران افزايش داد. از گزارش خانم كنتور دريافتيم كه چغابنوت نشانگر آن چيزي است كه وي آن رامرحله‌ي« شكل‌گيري» فاز دشت سوزيانا مي‌نامد، و اينكه ممكن است چغابنوت حتي داراي يك فاز قديمي‌تر بي‌سفال، مربوط به اشغال اوليه‌ي سوزيان در هزاره‌ي هشتم پيش از ميلاد باشد. حفاري اين محوطه‌ي باستاني به اميد اثبات ادعاي خانم كنتور و از اين طريق، افزايش دانسته‌هايمان درباره‌ي روندهاي اشغال اوليه‌ي دشت سوزيانا، انجام شد. چغابنوت احتمالاً قديميترين روستاي واقع در دشت، در جنوب غرب ايران است (شكل 1). آن تپه‌ي كوچكي است كه در وضعيت مضطرب و گرد شده‌ي كنوني‌اش، داراي قطري حدود 50 و ارتفاع 5 متر است. چغابنوت براي نخستين بار در نيمه ي دوم هزاره‌ي هشتم ق.م پيش از اختراع سفال ،مسکوني شد.استقرار در اين محل در طي بيشتر طول هزاره ي هفتم پيش ازميلاد، تا آغاز دوره‌ي عتيق (قديمي‌ترين دوره‌ي شناخته شده در چغاميش، در فاصله‌ي 6 كيلومتري چغابنوت) ادامه داشت و از اين زمان به بعد دست كم به مدت يك هزار سال وا نهاده شد.سپس اين محل، در زماني كه در هزاره‌ي پنجم (سوزياناي ميانه‌ي جديد)، مورد سكونت دوباره قرار گرفت و تا اوايل هزاره‌ي چهارم (سوزياناي جديد 2)، كه دوباره وا نهاده شد،مسكوني باقي ماند. حفاري‌هاي نجات بخشي در سال‌هاي 78- 1977 (57-1356 خورشيدي)، باعث كشف مجموعه بناهايي مربوط به دوره‌ي سوزياناي ميانه‌ي جديد و شكل‌گيري سوزيانا شد (شكل 2). به منظور احداث يك چاه عميق، آثار معماري دوره‌ي سوزياناي ميانه جديد و شكل‌گري سوزيانا شد (شكل2). به منظور احداث يك چاه عميق، آثار معماري دوره‌ي سوزياناي جديد توسط بولدوزر خراب شده است. دو فاز از اين معماري نشان دهنده‌ي دوره‌ي سوزياناي ميانه ي جديد قرار مي‌گيرد (شكل 6F - D)يك لايه‌ي تخريبي به ضخامت 20 تا 80 سانتي‌متر، بقاياي دوره‌ي سوزياناي ميانه را از آثار و بقاياي دوره شكل گيري و دوره‌ي بي سفال جدا مي‌كند. به استثناي تپه‌ي علي كش،واقع در دشت دهلران در شمال سوزيانا، تمام محوطه‌هاي باستاني دوره‌ي نوسنگي قديم بي‌سفال ايران، در كوه‌هاي زاگرس واقع شد‌ه‌اند. اين محوطه‌هاي بدون سفال قديمي درباره‌ي دوره‌ي روستاشناسي در جنوب غرب ايران بسيار آموزنده هستند ولي بر خلاف چغابنوت، تقريباً تمام اين روستاها در مسكن طبيعيِ اهلي سازهاي اوليه واقع شده‌اند و پس از اهلي كردن برخي گونه‌هاي غلات و حيوانات مسكوني شدند. برخي از پژوهشگران معتقدند كه جنوب غرب ايران، بويژه نواحي مرتفع آن، بين 11000 تا 9000 سال پيش از ميلاد، سرد، خشك و قست اعظم آن غيرمسكوني بوده است، ونيز بر اين باورند كه اهلي سازي حيوانات و بويژه غلات، نه در نواحي نيمه مرتفع كوه‌هاي زاگرس بلكه در واحدهايي در لوانت (Levant)، اردن و سوريه انجام شد.هنگامي كه اين دوره‌ي ناگهاني سرما و آب و هواي خشك (مشهور به دوره‌ي Younger Dryas، حدود10000-11000 پيش از حال) به تدريج در حوالي 8000 ق. م پايان يافت. نواحي غير مسكوني خاور نزديك توسط گروهي از مردمان كه قبلاً اقتصاد مختلط توليد و جمع‌آوري غذا داشتند، مسكوني شد. اگر اينچنين بود انتظار مي رفت كه بتوان براي انجام كشاورزي در عرض‌هاي جغرافيايي پايين‌تر مناسبترند تا عرض‌هاي جغرافيايي بالاتر.و چغابنوت با بقاياي گزارش‌شده‌ي دوره‌ي بدون سفالش محلي ايده ال براي بررسي اين مسأله بود. علاقه ي ويژه ي ما در چغابنوت،بقاياي دوره ي بدون سفال آن بود، دوره‌اي كه جايگاه آن را در ميان محوطه‌هاي قديمي دشتهاي بزرگ آبرفتي ايران استثنايي مي‌كرد.از آنجا كه دوره‌ي عتيق و دوره‌هاي بعد ازآن در چغاميش و تپه‌ي تولايي- باستاني كوچكي در شمال غرب چغاميش- شناسايي شده بود پس مشتاق بوديم در طي حفاري‌هايمان به لايه هاي تحتاني دسترسي پيدا كنيم.اين كار دشواري بود چرا كه چغابنوت دوبار توسط بولدوزر تخريب زير و رو شده بود. به علاوه مقادير زيادي در خاكهاي حاصل از دو فصل حفاري كنتور درچغابنوت بر دامنه‌هاي تپه ريخته شده بود ولي مكان دقيق آن براي ما مشخص نبود.در نهايت، 18 سال بارندگي و لگد كوب شدن سطح تپه توسط كشاورزان، چوپانان و گله‌هاي آنها، تشخيص نواحي مضطرب و غير مضطرب تپه را، بدون حفاري مشكل ساخته بود.
ما در قاعده‌ي تپه سه منطقه را بررسي كرده و نتيجه گرفتيم كه بهترين نقطه براي دستيابي به پايين‌ترين لايه‌ها، بخش شرقي تپه است، اين بخش از تپه داراي عدسي‌هاي فراواني از خاکستراست كه مي‌توان درست بالاي دشت پيراموني،‌آنها را ديد. ما در ترانشه‌ي 5×5 متري خود، پس از برداشتن حدود يك متر خاكي كه توسط بولدوزر جابجا شده بود به لايه‌هاي مضطرب نشده رسيديم (شكل‌هاي 2 و 3) از همان ابتداي كار با لايه‌هاي بدون سفالي مواجه شديم كه در محوطه‌اي كه گمان مي‌رفت حياط روبازي بوده باشد، انباشته شده بود.در اينجا سطوحي متوالي با لايه‌هاي متناوبي از خاكستر و خاك رس يافتيم. اين سطوح، عمدتاً داراي اجاق‌هاي تقريباً گرد و تخم‌مرغي شكل بودند و در بيشتر آنها با سنگهايي ديده مي‌شد كه در اثر حرارت آتش ترك خورده بودند، وجود اين سنگهاي ترك خورده در اثر حرارت ويژگي بسيار بارز اجازه‌هاي دوره‌ي نوسنگي قديم است.ما هيچ معماري سختي (solid archilecture) نيافتيم اما وجود قطعاتي خشتي با شاموت کاه به ما ثابت كرد كه در جايي در اين تپه معماري خشتي وجود داشت. ما حفاري اين محوطه را تا خاك بكر، كه تنها حدود 80 سانتي‌متر زير سطح كنوني قرار دارد، ادامه داديم. نمونه‌هايي از خاكستر آلي اين رسوبات زيرين و نمونه هايي از اجاق در حدود يك متري بالاي خاك بكر توسط شركت بتا آناليتيك ميامي (Beta Analytic Inc of Miami) در ايالت فلوريدا مورد تجزيه قرار گرفت و تاريخ‌هاي تصحيح‌شده‌اي برابر با 7295 و 7005-7040 ق. م را به دست داد (بتا – 104552 و بتا 104555).
ازآنجا كه ما ترانشه‌ي خود را در پايين‌ترين شيب ممكن تپه باز كرديم، نتوانستيم برشي عمودي از لايه‌نگاري چغابنوت، از فاز بدون سفال تا آخر دوره‌ي شكل‌گيري سوزيانا، به دست آوريم. به منظور توسعه‌ي اين برش عمودي، يک ترانشه‌ي لايه نگاري در يك متري جنوب ترانشه‌ي اصلي باز كرده و آنرا تا خاك بكر حفاري كرديم (شكل‌هاي 2 و 3). در اينجا بود كه ما چندين دسته سفال يافتيم که قبل از اين در سوزيانا شناخته نشده بود.قديمي ترين سفال،سفالي نرم با شاموت كاه است كه ذرات كاه در سطح آن ديده مي‌شوند؛ اين نوع سفال قطعاً مربوط به مراحل اوليه‌ي ساخت سفال در دشت سوزياناست(شكل 4: K-l) برخي نمونه‌ها داراي آثاري از نقوش زايل شونده و احتمالاً از جنس گل اخرا هستند (شكل 4: K-l) يك گروه قديمي از سفال ها شامل ظروفي با شاموت كاه و شكل ساده‌اند كه با نوارهايي به رنگ قرمز تيره و ناشيانه تزيين شده‌اند. با توجه به وجود آثار انگشت بر روي اين سفال به نظر مي‌رسد كه اين رنگ ها صرفاً با كمك انگشت‌هاي دست بر روي ظروف اعمال شده‌اند (شكل 4G،A) يك گروه جديدتر سفال، كه در دشت دهلران نيز شناسايي شده‌اند،سفالي است بسيار براق با لعاب گلي غليظ كرم رنگ كه عمدتاً بر روي اين لعاب مثلثهايي با رنگ قرمز بسيار غليظ ،به عنوان تزيين، ديده مي‌شود (شكل 4:H،N). همانطور كه انتظار داشتيم فراوانترين اشياء در چغابنوت،ابزارهايي از سنگ چخماق و اشياء سنگي بود. صنعت سنگي در چغابنوت پيشرفته بوده است (شكل A-G:5) و وجود انواع سنگهاي مادر با كيفيت بالا، كه در اين منطقه يافت نمي‌شود،نشان از نوعي تبادلات منطقه‌اي دارند.در لايه‌هاي بدون سفال ايسيدين يافت نشد. هر چند كه ما دستنبد و ظروف سنگي كامل نيافتيم اما قطعاتي پيدا كرديم كه مهارت و استادي ساكنان اوليه‌ي دشت سوزيانا را نشان ميدهند (شكل A-C:6) وجود اشياي بي‌شمار گلي با نقش حصير يا پارچه‌ بريك طرف آنها نشان از استفاده از ژتون‌ها يا مهر‌هاي گلي دراين مرحله اوليه از پيشرفت فرهنگي سوزيانا است (شكل،J-L:5 H) پيكرك‌هايي گلي و سنگي در سراسر توالي چغابنوت يافت نشد (شكل 5: M – S و I) پيكرك‌هاي مشخص T شكل (شكل 5: Q) منحصر به لايه‌هاي بالايي نهشته‌هاي بي‌سفال مي‌شوند و تا فاز سفار دار ادامه مي‌يابند. پيكرك هاي جانور سان با پرداختي ناشيانه در سراسر سطوح تحتاني فاز بدون سفال يافت شد (شكل P،S:5) كميابي هاون‌هاي سنگي و ابزارهاي سنگي بزرگ مي‌تواند اتفاقي باشد چرا كه سطح حفاري نسبتاً كوچك بود.
ارزشمندترين و به طور بالقوه، آموزنده ترين مواد ما، استخوان ها و دانه هاي ذغال شده اي اند که از هر لايه وفيچري (Feature) جمع کرديم. استخوان ها به هيچ وجه وضعيت خوبي نداشتند و بر روي آنها اغلب لايه هاي ضخيمتري از بلورهاي نمک ديده مي شد. نمونه هاي جانوري توسط پرفسور ريچارد ردينگ (Prof.Rechard Redding) از دانشگاه ميشيگان، تجزيه و آزمايش شد.دانه هاي گياهي توسط غربال کردن، در خود محوطه، و شناورسازي (Flotation) ، در قرارگاه، به دست آمدند. نمونه هاي گياهي توسط دکتر نااومي ميلر (D.rNaomi Miller) از مرکز علوم کاربردي موزه براي باستانشناسي (MASCA)، مورد تجزيه و آزمايش قرار گرفت. طبق گفته ي دکتر ميلر، انواع نمونه هاي گياهي طيف کوچکي را در بر مي گيرند؛ بيشتر مواد جزو غلات بودند و بيشتر از همه جو (Hordeum Vulgare) و گندم اِمِر (Triticum dicoccum) در اين ميان، اينکورن (T.monococcum) گندم نام (T.aestivum/durum)، و عدسي (Lens) نيز ديده مي شوند. دانه هايي از چندين رده ي وحشي و خودرو، بويژه انواع بنشني، علف ها و چند نوع ديگر، در ميان نمونه ها يافت شد. اخيراً نمونه هاي خاک براي آزمايش و تجزيه ي فيتوليت (Phylolith) توسط دکتر ارلن ميلر – روزن (Arlene Miller- Rosen) مورد مطالعه و آزمايش قرار گرفت. زمانيکه اين تجزيه ها و آزمايش ها کامل شوند آنگاه شايد بتوان درباره ي گياهان وحشي و قابل کِشتي که در سوزياناي پيش از تاريخ وجود داشتند، اطلاعات بيشتري به دست آورد. وقتي که تمام نتايج گردآوري شوند، شايد بتوانيم فصل نويني در تحول فرهنگي جنوب غرب ايران باز کنيم و روندهاي اهلي کردن گياهان و حيوانات را روشن ترکنيم و جايگاه دشت سوزيانا در پيشرفت فرهنگي دوره ي نوسنگي کهن در خاورنزديک باستان را نشان دهيم.

1-نقشه ي جنوب غرب ايران که در آن موقعيت چغابنوت مشخص شده است.
2-نقشه ي فازهاي مختلف معماري در چغاينوت
3-حفاري در ترانشه هاي M 10 و ترانشه هاي لايه نگاري، با ديد به غرب.
4-سفال هاي دوره ي شکل گيري سوزيانا، از چغابنوت.
5-انواع اشياء کوچک، تيغه هاي سنگ چخماق، و سنگ هاي مادر، از چغابنوت.
6-ظروف سنگي فاز بدون سفال چغابنوت (A-C) و ظروف سفالي دوره ي سوزياناي ميانه ي جديد (D-F).

پی نوشت ها :
 

اين مقاله ترجمه اي است از:
Alizadeh, A., 1997, "Iranian Prehistoric Project", The Oriental Institute 1996-1997 Annual Report, Chicago.
 

منبع:فصلنامه آثار ش 2