شانه ي قلم بر زلف سخن


 

نويسنده:دکتر حسن بساک




 

 

چکيده
 

قلم ابزار نوشتاراست،سخن ره آورد آمد و شد قلم مشيت الهي بر لوح هستي،بدين سبب است که خداوند متعال بدان سوگند ياد کرده است: «ن و القلم و مايسطرون» (قلم/1) بنابراين نه تنها آنچه در باب ارج و اعبتار سخن گفته اند در باب قلم مصداق دارد بلکه حتي گاه نوشتن را از گفتن مهم تردانسته،درفضيلت قلم داد سخن داده اند.
اگر چه در ادب فارسي بيشتر از مناظرات مربوط به شمشير و قلم - که دوام و قوام جهان بدان مربوط است - ياد شده است اما همواره اهل قلم را بر اهل سيوف فضيلت نهاده اند که پاسداران حريم معنوي جامعه بشري هستند.نگارنده در اين مقاله از دريچه ي سخن به اهميت قلم پرداخته، پيوستگي و تعامل سخن و قلم را درادب فارسي بيان نموده است.

واژه هاي کليدي :
 

قلم، کلک، قول، سخن،ادب فارسي،
سخن، به عنوان شريفترين گوهر آدميت و لطيف ترين زيور شرف محرميت ستوده شده است.درياي معني به واسطه ي سخن، پرگهر گشته و معاني گوهرين آن، آويزه ي گوشهاي اهل راز قرار گرفته است.درصدف بلورين چرخ کهن،هيچ گوهري والاتر از سخن يافت نمي شود، سخني که از عرش برين و عالم ملکوت براي انسان هاي پاک به زمين نازل شده است. نامه هستي به واسطه ي سخن در نورديده شده و آدمي به واسطه ي سخن به کمال انسانيت نايل آمده است.

 

گر نبودي سخن تازه رقم
نشدي لوح، و قلم، لوح و قلم

قلم و لوح به کار سخنند
رو ز شب،نقش نگار سخنند.
(جامي، 462/1366)
اي کلک وقلم(1) را،فضيلتي و نامه ي هستي را، شرافتي است،به واسطه ي سخن است و حتي ارزش و اعتبار عقل نيز به سبب سخن رقم مي خورد و نمود پيدا مي کند. لوح و قلم در خدمت سخنند و شب وروز نيز نقشي از نگارهاي سخن به شمار مي آيند. انديشه ي سخن براي طبع و قريحه ي شاعر و خوش و خرم است و خوشتر از اين،حال کسي است که سخن، مطلوب اوست و به سخن عشق مي ورزد، زيرا حاصل سخن ورزي،جاودانگي و کمال و ماندگاري است .اين ستايشهاي بحق و جانانه،توصيفات خاتم الشعرا، جامي، از سخن و سخنوري است. وي با وصف شگفت انگيزي ازکلک و قلم،بر دامنه ي توصيفات خود اين گونه مي افزايد:

عجب اژدهايي است کلک دو سر
که ريزد برون گنجهاي گهر

کند اژدها بر در گنج، جاي
ولي کم بود اژدها، گنج زاي

شد آن اژدها گنج در مشت تو
بر او حلقه زد مار انگشت تو

چه گوهر فشانند اين گنج و مار
که شد پر گهر دامن روزگار
(جامي، 1012/1366)
اهميت قلم در فرهنگ اسلامي از آن روست که بنا به روايتي از رسول اکرم (ص)، اولين آفريده ي خداوند است:«و قال ابن عباس: اول ما خلق الله القلم فجري بما هو کائن الي يوم القيامه» (ميبدي يزدي، 186/1371)
قلم، اولين آفريده اي است که بر لوح محفوظ،آنچه را تا روز قيامت بودني مي باشد،نوشته است. به جز قلم که اولين آفريده دانسته شده ، عقل و نور را نيز مبدع اول دانسته اند، در واقع، قلم و عقل و نور، سه صفت براي مبدع اول هستند. (محمد جعفريا حقي، 23/1367)
جامي، با اشاره به اهميت سخن به عنوان اولين موجودي که به فرمان خدا پديد آمد، قاف قلم را پديد آمده از کاف «کن» مي داند»:

سخن از کاف و نون، دم بر قلم زد
قلم بر صحنه ي هستي رقم زد

چو شد قاف قلم ز آن کاف موجود
گشاد از چشمه اش، فواره جود
(جامي، 595/1366)
حکيم نظامي گنجوي در مقالات سيزدهم مخزن الاسرار در بيان فضيلت سخن آن را آفريده اي قديم دانسته، معتقد است که آفرينش با سخن آغاز مي شود زيرا نخستين امر آفرينش عبارت از امر «کن فيکون» است که به واسطه اين امر هستي از نيستي پديد آمد.در واقع آفرينش نخستين به سان «لوح» تصور شده است که اولين نقش آن سخن است. هم چنين در نگاه حکيم نظامي آنگاه که پرده ي خلوت بر مي افتد و نور حق تجلي مي يابد،نخستين نمود هستي سخن است که رخ مي نمايد.

جنبش اول که قلم بر گرفت
حرف نخستين ز سخن در گرفت

پرده ي اول چو بر انداختند
جلوت اول به سخن ساختند
(نظامي گنجوي، 38/1313)
وي خداوند را آراينده ي قلم مي داند که ذات اقدس الهي بر هر چه قديم است پيشي دارد:

سابقه سالار جهان قدم
مرسله پيوند گلوي قلم
(همان جا، 2)
نگارگر هستي، قلم را آفريد و به واسطه ي قلم سخن را آموخت: «علم بالقلم» (علق/4) و بدو سوگند خورد: «ن و القلم و مايسطرو» (قلم/1)، قلم و سخن گويي ملازم همند؛درارزش سخن همين بس که کالبد خاکي انسان به واسطه سخن از فيض جان بهره مند شد و زينت يافت و سخن به واسطه ي قلم در جهان جاري و ساري گشت:

تا سخن آوازه ي دل در نداد
جان، تن آزاده به گل در نداد

چون قلم، آمد شدن آغاز کرد
چشم جهان را به سخن باز کرد
(همان جا، 38)
جامي،ضمن تاکيد بر پيوستگي سخن و قلم، معتقد است قلم به واسطه اي وجود سخن است که معنا مي يابد:

بود تابش مهر و ماه از سخن
بود گردش نه سپهر از سخن

دو حرفند از دفترش کاف و نون
به هستي شده نيست را رهنمون

سخن گر نبودي،نبودي قلم
به لوح بيان سر نسودي قلم

قلم زوست نالان به چنگ دبير
نواي طرب زن به لحن صرير
(جامي، 927/1366)
تعبيراتي نظير «قلم صنع» که در ادب فارسي به کار رفته است نيز مي تواند ناظر به قلم آفرينش باشد چنان که : «بعضي ديگر گفته اند مراد به قلم؛ قلم اعلي، يعني قلم آفرينش است،درحديث آمده اولين موجودي است که خدايش آفريده است.»
(محمد حسين طباطبائي، 1370، ج 20/47)
اهميت قلم که ناشي از پيوستگي آن با سخن و نقش سخن در هدايت انسان و جامعه مي باشد،به حدي است که خداوند کريم بدان سوگند ياد مي کند. علامه طباطبايي در اين باره مي نويسد: خداي سبحان در اين آيه به قلم و آنچه با قلم مي نويسند سوگند ياد کرده و از ظاهر سياق بر مي آيد که منظور از قلم، مطلق قلم و مطلق هر نوشته اي است که با قلم نوشته مي شود،از اين جهت اين سوگند را ياد کرده که قلم و نوشته عظيمترين نعمتهاي الهي است که خداي تعالي بشر را به آن هدايت کرده و به وسيله آن، حوادث غايب از انظار را و معاني نهفته در درون دلها را ضبط مي کند و انسان به وسيله قلم و نوشتن مي تواند هر حادثه اي که در پس پرده ي مرور زمان و بعد مکان قرار گرفته، نزد خود حاضر سازد، پس قلم و نوشتن هم در عظمت؛ دست کمي از کلام ندارد و در عظمت اين دو نعمت همين بس که خداي سبحان بر انسان منت نهاده که وي را به سوي کلام و قلم هدايت کرده و طريق استفاده از اين دو نعمت را به او ياد داده و درباره ي کلام فرموده: «خلق الانسان علمه البيان» (الرحمن، 4/55) و در باره ي قلم فرموده : «علم بالقلم علم الانسان مالم يعلم» (علق، 5/96) به قلم تعليم داد، به انسان چيزي را تعليم داد که از آن آگهي نداشت. (همان جا، 46/20)
لسان الغيب - حافظ شيرازي - پيوستگي قلم و سخن را به زيبايي و لطافت بيان کرده است:

کس چو حافظ نگشاد از رخ انديشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
(حافظ، 116/1320)
مسعود سعد سلمان درباره ي اهميت قلم و برتري نوشتن بر گفتن،استدلالي جالب توجه دارد.او به دليل ماندگار تر بودن نوشتارنسبت به گفتار، معتقد است بايد شان قلم را پاس داشت و آداب نوشتن راه تمامي به جاي آورد:

نبشتن ز گفتن مهمتر شناس
به گاه نوشتن بجا آر هوش

سخن با قلم چون قلم راست دار
به نيک و به بد در سخن نيک کوش

دو نوک قلم را مدان جز دو چيز
يکي صرف زهر و يکي محض نوش

تو از نوش او زندگاني ستان
ز زهرش مکن جان شيرين به جوش

به گفتن تو را گر خطايي فتد
ز بربط فزونت بمالند گوش

و گر در نبشتن خطايي کني
سرت چون قلم دورماند ز گوش
(مسعود سعد، 604/1363-605)

اهميت قلم از ديدگاه اجتماعي و سياسي نيز قابل تامل است:«همواره قوام دنيا را به دو چيز مي دانسته اند: قلم و شمشير،(2)و قلم به عنوان نماد يا شعار ديواني،هميشه زبردست شمشير (نشانه ي قدرت نظامي) بوده است.ابن خلدون که با ديدي علمي، فلسفه ي تاريخ را جستجو مي کند، به گونه اي دقيقتري به تاثير هر يک از آن دو در جريان تاريخ مي پردازد،وي بر آن است که سلسله ها در ابتدا و انتهاي کار خود که نياز به قوام و دوام دارند،به شمشير (ارباب سيوف) بيشتر نيازمندند و حال آن که درميانه ي کار که قوام پيدا مي کنند و لازم است حکمشان به اطراف نفاذ يابد،نياز به قلم بر شمشير فزوني مي گيرد و تيغها در نيام مي ماند. اين جاست که صاحبان قلم به سلطان نزديک مي شوند و از جاه و منزلت بيشتر برخوردار مي گردند. شايد به همين اعتبار است که گاهي عبارت «اولي الامر منکم» در آيه ي سوره ي نساء (4) به عالمان تعبير شده،زيرا تيغ پادشاهان تابع قلم علماست و نه قلم عالمان تابع تيغ ايشان.» (محمد جعفر ياحقي، 23/1367)
سعدي،پرورش دو گروه اهل رزم و اهل قلم را براي بقاي ملک و پادشاهي ضروري مي شمرد و به پادشاه توصيه مي کند:

دو تن پرور اي شاه کشور گشاي
يکي اهل رزم و دگر اهل راي

ز نام آوران گوي دولت برند
که دانا و شمشير زن پرورند

هر آن کاو قلم را نورزيد و تيغ
بر او گربميرد مگو اي دريغ

قلمزن نکودار و شمشير زن
نه مطرب که مردي نيايد ز زن
(سعدي، 400/1320-402)

فرخي سيستاني نيز قوام ملک و پادشاهي را وابسته به قلم و شمشير مي داند:

ملوک را قلم و تيغ برترين سپهست
بترسد از قلم و تيغ،شير شرزه ي نر

بناي ملک به تيغ و قلم کنند قوي
بدين دو چيز بود ملک را شکوه و خطر

همه شهان و بزرگان خسروان جهان
بدين دو چيز جهان را گرفته سرتاسر

گهي ز نوک قلم گنج کن ز خواسته پر
گهي به تيغ زمين کن زخون دشمن تر
(فرخي سيستاني، 118/1335)

وي در قصيده ،فضيلت قلم وبرتري آن بر شمشير را با ذکردليل،يادآور شده است:

نيامد آنچه ز نوک قلم پديد آمد
ز تيغ و خنجر افراسياب و رستم زر

قلم به ساعتي آن کارها تواند کرد
که عاجز آيد از آن کارها قضا و قدر

قلم بود که زجايي به تو سخن گويد
که مرغ اگر زبرش بگذرد، بريزد پر

ملوک را گه و بيگاه پيش دشمن خويش
قلم به منزلت لشکري بود بي مر

بسا سپاه گرانا که پي سپار شدند
زجنبش قلمي تار و مار شدند
(همان جا، 118)
اهميت فوق العاده ي نوشته هاي حکومتي و فرمان پادشاهان و نقش آن در سرنوشت کشور و جامعه چنان است که باعث شده بيهقي که عمر خويش را صرف چنين کاري کرده،درک اهميت خطير آن را براي همگان ميسر نداند: «ولکن اين نمط که از تخت ملوک به تخت ملوک بايد نبشت،ديگر است و مرد آن گاه آگاه شود که نبشتن گيرد و بداند پهناي کار چيست.»
(ابوالفضل بيهقي، 88/1375)
با توجه به همين اهميت است که سعدي قلم کردن دست قلمزنان بد طينت را جايز و بد مصلحت مي داند:

قلمزن که بد کرد با زيردست
قلم بهتر او را به شمشير دست

مدبر که قانون بد مي نهد
تو را مي برد تا به دوزخ دهد
(سعدي، 435/1320)
عنصرالمعاني نيز معتقد است اهل سيوف، حريم ظاهري پادشاهان را پاس مي دارند و اهل قلم،حريم معنوي را و به همين سبب کتابت در دربار را شغلي خطير و داراي آداب و شرايطي ويژه مي داند:« و شرط کاتبي آن است که مادام مجاور حضرت باشي و سابق کار يادداري و تيز فهم و نافراموش کارباشي و متفحص باشي ... و بزرگترين هنري کاتب را زبان نگاه داشتن است و سرولي نعمت پيدا ناکردن و ...» (عنصرالمعاني، 213/1375)
ابوالفضل بيهقي نيز که دبيري با تجربه و خردمند است،با ذکر دليلي مقبول و پذيرفتني، دبيران را به احتياط و دقت فوق العاده فرا مي خواند و به آنان چنين اندرز مي دهد: «احتياط بايد کرد نويسندگان را در هرچه نويسند که از گفتار بازتوان ايستاده و از نبشتن باز نتوان ايستاد و نبشته باز نتوان گردانيد.»(ابوالفضل بيهقي ، 912/1375)
همانطور که گفته شد،قداست قلم چنان است که خداوند بدان سوگند ياد کرده است و از اين رو تعهد و اخلاق،دو ويژگي ضروري براي اهل قلم محسوب مي شود. حتي منتقدين اروپايي نيز لزوم تعهد و تقواي اهل قلم را مورد تاکيد قرارداده اند:« ديدرو Didcro مي گويد: گرامي داشتن تقوا و پست شمردن رذايل و نمايان کردن معايب،بايد هدف و غايت هر مرد شريف و آزاده اي باشد که قلم يا قلم مو و يا قلم حجاري را به دست مي گيرند.» (عبدالحسين زرين کوب، 1369، ج 38/1)
ناصر خسرو شاعر متعهد و حکيم خراساني،براي قلم واهل قلم رسالتي قائل بود.وي قلم را اسلحه ي صاحب قلم مي دانست که در سايه ي پراقتدار رايت سخن و با ياري سپاه خرد به سوي دشمن نشانه مي رود:

قلم سلاحت و حجت به پيش تو سپر است
خرد تو را سپه است وسخن تو را علم است
(ناصر خسرو، 408/1365)

وي معتقد است تعهد و خرد و توانايي و شايستگي اهل قلم، ارزش قلم را تعيين مي کند و از اين روست که محصول قلم بي خردان،جز بيهوده، گويي و هرزه درايي نيست:

در دست خردمند همه حکمت گويد
جز ژاژ نخايد همه در دست سبک بار

هر کس که سخن گفت همه فخر بدو کرد
جز کايزد دادار و پيام آور مختار

در دست سخن پيشه يکي شهره درختي است
بي باز ز ديدار، همي ريزد ازو بار
(همان جا، 164)
وي در تعبيري تامل برانگيز،زبان را «حاجب حضوري» و قلم را «رسولي» مي داند که درغياب آدمي و حتي پس از مرگ وي، وظيفه ي پيغام گزاري او را بر عهده دارد:

ز بهر حاضر اکنون زبانت حاجب تو است
ز بهر غايب فردا رسول تو قلم است
(همان جا، 408)
صائب تبريزي، آن تيزبين نکته ياب نيز جمع آوري خرده هاي قلم را دليل شرافت قلم و عزت اهل قلم بر مي شمارد:

دليل عزت اهل سخن همين کافي است
که خرده هاي قلم زير پا نيايد ريخت

چو ماه مصر سخن را عزيز بايد داشت
گهر چو آبله در دست و پا نبايد ريخت
(صائب تبريزي، 1364، ج 813/2)

مسعود سعد نيز براي تراشيدن و سر کردن قلم،استدلال بديعي زيبايي ارائه مي دهد که قابل توجه است:

سرکردمت اي نگار چون تو سر من
گه گاه به سخن چرب کني بي روغن

وين نيست عجب اي صنم پسته دهان
گر پسته دهن بود همه چرب سخن
(مسعود سعد، 714/1362)

باري،توجه به مقام سخن و قلم، گرامي داشت رسالت قول و قلم و پاس داشت ارزشهاي ماندگار و معنوي است.ياران و اصحاب واقعي قلم و سخن را بايد پاکاني دانست که قلم را زبان خدا و امانت مقدس آدم و وديعه ي عشق مي دانند و از تعهد و درد و سوز، اين چنين فرياد بر مي آورند: «قلم توتم من است، توتم ماست، به قلم سوگند، به خون سياهي که از حلقومش مي چکد سوگند،به رشحه ي خوني که از زبانش مي تراود سوگند، به ضجه هاي دردي که از سينه اش بر مي آيد سوگند... که توتم مقدسم را نمي فروشم، نمي کشم، گوشت و خونش را نمي خورم، به دست زورش تسليم نمي کنم، به کيسه زرش نمي بخشم، به سرانگشت تزويرش نمي سپارم، دستم را قلم مي کنم و قلمم را از دست نمي گذارم، چشمهايم را کور مي کنم، گوشهايم را کر مي کنم، پاهايم را مي شکنم، انگشتانم را بندبند مي برم، سينه ام را مي شکافم، قلبم را مي کشم، حتي زبانم را مي برم و لبم را مي دوزم... اما قلمم را به بيگانه نمي دهم.» (علي شريعتي، 612/1368)
 

پی نوشت ها :
 

*استادياردانشگاه پيام نور مشهد
1-يادآوري مي شود اهميت قلم درفرهنگ اسلامي تا بدان حد است که درآغاز کتاب «نفايس الفنون في عرايس العيون» بابي در معرفت تراشيدن قلم و هم چنين کيفيت تصوير حروف و قانون آن آمده است. براي آگاهي بيشتر،ر. ک، محمد بن محمود شمس الدين آملي، نفايس الفنون في عرايس العيون،انتشارات اسلاميه، چاپ دوم، تهران، 1381؛ ج1، صص 24 و 25.
2- در باب مناظرات شمشير و قلم، کتابها و رسالاتي نگاشته شده است که از آن ميان رساله در معني شمشير و قلم از ابوصاعد محمد بن ابي الفتوح الطوسي و منظومه ي تيغ و قلم خواجه مسعود قمي (896م) و مناظره ي شمشير و قلم قابل ذکر است.
 

منابع و ماخذ
1-بيهقي،محمد بن حسين، تاريخ بيهقي، تصحيح علي اکبر فياض،انتشارات دانشگاه فردوسي مشهد،چاپ سوم ، 1375.
2-جامي،عبدالرحمن بن احمد، مثنوي هفت اورنگ،به تصحيح مرتضي مدرس گيلاني، انتشارات سعدي، تهران، چاپ دوم، 1366.
3- حافظ، شمس الدين محمد، ديوان، به اهتمام محمد قزويني و قاسم غني، به سرمايه ي کتابخانه ي زوار، تهران، تاريخ مقدمه 1320.
4- زرين کوب، عبدالحسين، نقد ادبي، انتشارات امير کبير، تهران، چاپ چهارم، 1369.
5- سعدي، مصلح بن عبدالله، کليات،به اهتمام محمد علي فروغي، کتاب فروشي چاپخانه بروخيم،تهران، 1320.
6- شريعتي،علي،هبوط درکوير (مجموعه ي آثار 13)، انتشارات چاپخش، تهران، چاپ سوم، 1368.
7- شمس الدين آملي،محمد بن محمود، نفايس الفنون في عرايس العيون، انتشارات اسلاميه، چاپ دوم، چاپ اول، تهران 1381.
8- صائب تبريزي، محمد علي، ديوان ، به کوشش محمد قهرمان، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران ، چاپ اول، 1364-1370.
9- طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه ي سيد محمد باقر موسوي همداني، بنياد علمي و فکري علامه طباطبايي با همکاري مرکز نشر فرهنگي رجا و انتشارات امير کبير، چاپ چهارم، 1370.
10- عنصر المعاني، کيکاووس بن اسکندر، قابوسنامه، به اهتمام و تصحيح غلام حسين يوسفي،شرکت انتشارات علمي و فرهنگي،تهران، چاپ هشتم، 1375.
11- فرخي سيستاني،ديوان اشعار، به کوشش محمد دبير سياقي،انتشارات اقبال، تهران، 1335.
12- قرآن کريم،ترجمه ي مهدي الهي قمشه اي، انتشارات اسوه، 1370.
13- مسعود سعد،سلمان،ديوان، به تصحيح رشيد ياسمي، انتشارات امير کبير، تهران، چاپ دوم، 1362.
14- ميبدي يزدي، ابوالفضل ، کشف الاسرار وعده الابرار،به سعي و اهتمام علي اصغرحکمت،انتشارات امير کبير، تهران، چاپ پنجم، 1371.
15- قبادياني، ناصر خسرو، ديوان اشعار، تصحيح مجتبي مينوي و مهدي محقق، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1365.
16- نظامي گنجوي، الياس بن يوسف، مخزن الاسرار،به تصحيح وحيد دستگردي،مطبعه ي ارمغان،تهران، 1313.
17- يا حقي، محمد جعفر، قلم آفريننده مجله ي دانشکده ي ادبيات و علوم انساني دانشگاه فردوسي مشهد، شماره ي اول، سال بيست و يکم، بهار 1367.
نشريه پايگاه نور،شماره 20.