امام علي عليه‌السلام و زيارت امين الله (2)


 





 
بسم الله الرحمن الرحيم / الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
به مناسبت غدير و نصب اميرالمؤمنين زيارت امين الله را نگاه مي‌كرديم. يكي از جملات اين است كه ناياب است. عصاره‌ي اسلام در زمان ما حضرت امام بود و عصاره‌ي عمر امام وصيت‌نامه‌اش بود و عصاره‌ي وصيت‌نامه‌اش اين جمله بود. من با دلي آرام و قلبي مطمئن... اين قلب مطمئن چيست؟ تكرار مي‌كنم. سيماي اسلام در قرن حاضر امام است. سيماي امام متبلور شده در وصيت نامه. در وصيت نامه آن جمله‌اي كه در مرقد هم با كاشي‌كاري نوشتند اين است: من با دلي آرام... اين دل آرام چيست؟ در زيارت امين الله كه براي اميرالمؤمنين و همه‌ي ائمه است، مي‌گوييم: «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِك‏» ما معمولاً راضي نيستيم. چرا من خوشگل‌تر نيستم. چرا من تيزهوش تر نيستم. چرا خدا او را مرگش داد؟ مرگ نابهنگام! به تو چه؟ ببينم تو بايد هنگام مرگ را معين كني كه كجا هنگام است، كجا نابهنگام است؟ اين آرامش را از كجا پيدا كنيم. چيزي كه وجودش ناياب است.

1- دل آرام و قلب مطمئن ، در برابر مقدرات الهي
 

موضوع بحث ادامه‌ي تفسير زيارت اميرالمؤمنين(ع) به نام زيارت امين الله. جمله‌ي «اللَّهُمَّ» خدايا! «فَاجْعَلْ» قرار بده. «نَفْسِي» روح مرا، «مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِك‏» خدايا هرچه تو مقدر كردي، دل من به آن مقدرات تو آرام باشد. «رَاضِيَةً بِقَضَائِك‏» هرچه تو تقدير كردي، خدايا روحم را به مقدراتت آرام قرار بده. يعني هرچه تو مقدر كردي، راضي باشم. نفس من به مقدرات تو راضي باشد.
خيلي سؤال مي‌شود كه چرا من مثل فلاني نشدم؟ چرا فكر من مثل فلاني نيست؟ اصلاً من چرا امام صادق نشدم؟ من چرا بوعلي‌سينا نشدم؟ همين الآن يك كسي آمد و گفت كه: چرا من حضرت يوسف نشدم؟ مي‌خواستم پيغمبر شوم. من هم به او گفتم: آماده‌اي در چاه و زندان بيافتي؟ گفت: نه! مي‌خواهم روي تخت سلطنتي بروم. يعني وقتي هم مي‌خواهيم يوسف شويم، تختش را مي‌خواهيم. در تعزيه هم حاضر هستيم مرده باشيم. بخوابيم ما را بلند كنند. تلخي‌هايش را قبول نمي‌كنيم. در اينكه چرا فكر من، علم من، شغل من، مال من، مقام من... گاهي خدا چيزي را مقدر كرده است. وقتي مقدر كرده است، ما بايد راضي باشيم به هرچيز كه خدا مقدر كرده است. عرض كنم به حضور شما كه اين را سؤال بررسي كنيم.
سؤال: چرا من فلاني نشدم؟ اين سؤال را از انسان، به كل هستي ببريم. چوب بگويد: چرا آهن نشدم؟ آهن بگويد: چرا آب نشدم؟ آب بگويد: چرا طلا نشدم؟ طلا بگويد: چرا زمين نشدم؟ زمين بگويد: چرا مكه نشدم؟ مكه بگويد: چرا مدينه نشدم؟ يا در كل هستي نظر شما اين است. اگر خدا خواسته باشد كل هستي را يكي قرار بده، پس بايد هستي نباشد. چون هستي وقتي هست، كه يك موجودي پنبه باشد. يكي پشم باشد، يكي كُرك، يكي آهن، يكي چوب، يكي فلز. مي‌خواهي بگويي مثلاً تمام هستي شن باشد. تمام هستي پنبه باشد. تمام هستي چوب باشد. اگر تمام هستي، سلول‌ها و اتم‌ها و ذراتش يكي باشد، تقاوت نباشد، يعني هستي ديگر نباشد. چون ديگر هست نيست. اين راجع به كل هستي.
اما راجع به بشر. بگويي: نه هستي همينطور كه هست، باشد. تفاوت در هستي باشد. يكي چوب، يكي پنبه، يكي آهن، يكي طلا، يكي چه... تفاوت در هستي باشد. اما در آدم‌ها تفاوت نباشد. اگر در آدم‌ها تفاوت نباشد، چند تا مسأله مي‌شود.

2- حكمتِ تفاوت ها در آفرينش
 

اگر همه يكسان باشند:
1- جامعه تشكيل نمي‌شود. مثلاً در يك ماشين همه آهن شوند. همه لاستيك شوند. همه گاز شوند. همه ترمز شوند. يعني ماشين نباشد. ماشين وقتي ماشين است كه اعضاي آن متفاوت باشد. اين يك مورد.
2- صفات انسان شكوفا نمي‌شود. ما اصلاً نمي‌فهميم چه كسي صبر دارد؟ چه كسي ايثار دارد؟ چه كسي حلم دارد؟ چه كسي اخلاق دارد؟ چون همه يكسان هستند. وقتي يكي قوي است. يكي ضعيف است. ضعيف صبر كرد، قوي كمك كرد. او با صبرش، صفت صبر در او شكوفا مي‌شود. او هم كه قوي است، با كمكش صفت شكر در او... اگر همه يك چيزي را بفهميم، ديگر نه شاگرد تواضع مي‌كند شاگرد شود، نه استاد ايثار مي‌كند كه وقتش را صرف شاگرد كند. جامعه تشكيل نمي‌شود. صفات شكوفا نمي‌شود. تعاون نيست، اگر همه يكسان باشند. هيچ‌كس كمك هم نمي‌كند. اصلاً ببينيد اين انگشت شَصت، اگر اين هم مثل اين چهار تا بگويد: آقا چطور شد ما كوتاه اين پايين افتاديم؟ خوب من هم مي‌خواهم قد من بلند باشد. خوب بيا! شما پنج تا انگشت بلند، مي‌تواني دكمه‌ي يقه‌ات را ببندي؟ با 5 انگشت همسان مي‌تواني بيل دست بگيري؟ مي‌تواني پيچ‌گوشتي، مي‌تواني سوزن و نخ، مي‌تواني قلم، اصلاً انگشت‌ها وقتي تفاوت دارند، با هم همكاري مي‌كنند. همه مثل هم باشند، تعاون نيست. آزمايش نيست. اصلاً ما نمي‌دانيم چه كسي چه كاره است؟ اگر همه‌ي تعليم رانندگي‌ها در بيابان باشد، آدم نمي‌فهمد چه كسي راننده است؟ بايد دره باشد. گردنه باشد. جاده تنگ باشد. به عقب راني باشد. جلو راني باشد. اصلاً در لابلاي اينها آدم مي‌فهمد چه كسي راننده است؟

3- تفاوت ها ، عامل تعاون و آزمايش
 

پس حكمت، يعني خدا حكيم است، چون مي‌خواهد جامعه تشكيل شود. صفات شكوفا شود. تعاون باشد، آزمايش باشد، بايد تفاوت باشد. حالا سؤال اين است كه، تفاوت را قبول كردم، چرا من پايين رفتم و بوعلي سينا بالا رفت؟ بوعلي سينا پايين بيايد، من بالا بروم. خوب اگر شما بوعلي سينا شدي و بوعلي سينا شما شد، اشكال حل مي‌شود يا اشكال سر جايش است؟ سر جايش است. چون بوعلي سينا كه پايين رفت، حالا او از پايين جيغ مي‌زند. آقا چرا من پايين هستم؟ هركس بالا باشد، و هركس پايين باشد، جا به جا هم شود، اشكال سر جايش است. منتها خداوند اين اشكال را چطور حل كرده است؟
حل اشكال به اين صورت است. اين تفاوت‌ها يك طوري حل مي‌شود. شما اين نيم دايره را فرض كنيد. حالا مي‌ترسم خط من خيلي خوب نباشد، خوب شد؟ حالا، اگر كسي آن بالا باشد، يا كسي رده‌هاي پايين باشد. مثلاً رهبري، رييس جمهوري تا بيا طلبه. تاجر درجه يك تا بيايد كارگر ساده. تيز هوش تا برسد به كودن! هرجاي نيم دايره باشيم، اگر حركت درست باشد، دو شرط دارد: 1- حركت درست باشد. يعني صاف بياييم اينجا و صاف برويم آنجا. اين زاويه قائمه است. اينجا هم باشيم اگر صاف حركت كنيم، صاف حركت كنيم اين زاويه قائمه است. اينجا هم باشيم زاويه قائمه است. اينجا هم باشيم زاويه قائمه است. اينجا هم باشيم زاويه قائمه است. يعني در هركجاي نيم دايره، اگر هدفمان را گم نكنيم، هدف «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي‏» (بحارالانوار/ج2/ص99) اگر حركت‌مان، خطمان را گم نكنيم. هدف را گم نكنيم. مستقيم بين هدف‌ها حركت كنيم، حركت مستقيم، هدف مستقيم، زاويه قائمه است. مهم نيست كجا باشيم.

4- پاداش ها بر اساس نسبت ميان داشته و داده
 

يك خرده توضيح بدهم. ببينيد يك كسي ده تومان دارد يك تومان به فقير مي‌دهد. يك كسي ده ميليارد دارد، يك ميليارد به فقرا مي‌دهد. ثواب كداميك بيشتر است؟ يكي است. چون هردو يك دهم دادند. ده تومان، يك تومان مي‌شود يك دهم. ده ميليارد يك ميليارد مي‌شود، يك دهم. اين است معناي جمله‌اي كه در دعا مي‌خوانيم. «يا من سوّي التوفيق بين الضعيف والقوي» اي خدايي كه قرب به خودت را بين فقير و غني يكسان قرار دادي.

5- ملاك پاداش ، ميزان سعي و تلاش ، نه نتيجه آن
 

مثال ديگر: من و بوعلي سينا با هم مي‌رويم كتابخانه. دو ساعت مطالعه مي‌كنيم. بوعلي سينا سي تا مطلب مي‌فهمد، من يك مطلب مي‌فهمم. اجر كداميك بيشتر است؟ يكي است؟ قرآن بخوانيم. قرآن مي‌گويد: «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»‏ (نجم/39) من سعي خودم را كردم. دو ساعت در كتابخانه بودم. من دو ساعت در كتابخانه بودم، يك مطلب فهميدم. او هم دوساعت، سي مطلب فهميد. اما من كم نگذاشتم. بنابراين اجر من و بوعلي سينا يكسان است. چون خدا از ما سعي مي‌خواهد. حتي كار هم نمي‌خواهد. اگر كار مي‌خواست مي‌گفت: «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما عَمل» هرچه عمل كردي. خدا از ما عمل نمي‌خواهد. شما تلاش كن. شد شد، نشد نشد. شما مسجد مي‌روي. مي‌گويند: خادم كليد را گم كرده است. آقا نيامده است. مي‌روي مسجد مي‌بيني در راه يك سگ است ممكن است به شما حمله كند. برمي‌گردي خانه و نماز صبحت را مي‌خواني. مي‌روي مي‌بيني برق خاموش است. شما نيت مسجد كردي حركت كردي به سمت مسجد، چه جماعت بخواني، چه جماعت نخواني اجرت را داري.
نه فقط سعي، گاهي آدم با نيت، پاداش گيرد، بنده پول دارم. صد نفر را افطار مي‌دهم. غذاي خوب، شما يك آهي مي‌كشي. مي‌گويي: آه... خانه‌ي ما كه تنگ است. پول هم كه نداريم. حالا ما به دو نفر افطاري مي‌دهيم. من به صد نفر افطاري مي‌دهم در خانه‌ي بزرگ. شما به دو نفر افطاري مي‌دهيد در خانه‌ي كوچك. چون آه مي‌كشي، حديث داريم نه يكي... حديث داريم آدم‌هايي كه ندارند آه مي‌كشند، خدا بداند اگر اين اتاق بزرگ داشت، صد نفر را دعوت مي‌كرد و غذاي خوب مي‌داد. اجر آن صد نفر را به اين هم مي‌دهند. نيت... شما مي‌گويي: يك هزاري به يك فقير بدهيم. دست مي‌كني مي‌بيني هزاري نيست، صد تومان است. همان كه نيت كردي حساب مي‌شود.
شب نيمه شعبان بود. در مدينه، در هتلي بودم. طبقه‌ي همكف مغازه بود. روي آن غذاخوري بود. از سوم تا شانزدهم حاجي‌ها. ايام عمره بود. حج نبود. روي پاساژ رفتم، طبقه‌ي دوم غذا بخورم، وقتي غذا خوردم گفتم: امشب شب نيمه شعبان است يك كاري بكنم. فكر كردم چه كنم؟ گفتم: برو همين مغازه‌ي پايين چند تا پيراهن بخر، برو پهلوي آشپزها، هر آشپزي يك پيراهن هديه. بگو: امروز عيد است. گفتم: فكر خوبي است. تصميم گرفتم، اين كار را بكنم، متوجه شدم پول ندارم. خيلي حال من گرفته شد. نشستم غذا خوردم. نمي‌دانم بيست دقيقه شد يا نشد. يك كسي آمد كنار من نشست گفت: حاج آقا. آشپزها مي‌آيند از شما تشكر مي‌كنند چيزي نگو. گفتم: چرا از من تشكر كنند؟ گفت: نمي‌دانم آنجا نشسته بودم غذا مي‌خوردم، به دلم برات شد، به من الهام شد كه بروم چند تا پيراهن بخرم، به آشپزها بدهم، بگويم: عيدي است. منتها ديدم اگر من عيدي بدهم، خواهند گفت: يك زائر عيدي داد. من به نيت تو اين كار را كردم كه بگويند: قرائتي داد كه آنها بيشتر خوشي كنند. من به نيت تو اين كار را كردم. اصلاً من ماندم. گفتم: اي امام زمان تو چه كسي هستي؟ يك لحظه ما اراده كرديم نسبت به تو يك كاري بكنيم. من كه كاره‌اي نيستم. چه وقت من يك پيراهن خريدم و به كسي دادم. حالا در عمرم يك نيت كردم يك قدمي به خاطر نيمه شعبان بردارم. پول نداشتم فوري يك نفر ديگر انجام داد.
آيت‌الله العظمي مكارم زمان شاه در مهاباد تبعيد بود. شيفتي مي‌رفتيم براي تفسير نمونه. يكي از بستگان ايشان ديدن ايشان آمده بودند، وقتي مي‌خواست برود، يك آهي كشيد و چنين كرد. خوشا به حال شما كه داريد تفسير مي‌نويسيد! آهي كشيد و رفت. من به آيت الله مكارم گفتم: آقا روز قيامت اين تفسير نمونه ثوابش بيشتر است يا آه او؟ اگر كسي مي‌خواهد يك كاري بكند، خدا بداند كه اين نيتش صادقانه است، واقعاً اگر خانه داشت، افطاري مي‌داد. واقعاً اگر ماشين داشت اين را سوار مي‌كرد. واقعاً اگر پول داشت وام مي‌داد. اگر خدا بداند كه چه كسي آهش صادقانه است، اجر آن كسي كه اين كار را مي‌كند به او مي‌دهد.

6- تفاوت در آفرينش ، منشأ تفاوت در تكليف
 

تفاوت در تكليف، آن كسي كه پول يك نان دارد، بار گرسنه‌ها بر گردنش نيست. آن كسي كه پول دو تا نان را دارد، هم شكم خودش است و هم شكم بغل دستي‌اش. آن كسي كه پول هزار تا نان را دارد، هزار تا شكم هم به گردنش است. اگر سوزن بود يك خط‌كش رويش مي‌گذاريم. اما اگر آهن شانزده بود، چهار طبقه، پنج طبقه روي آن مي‌سازيم. يعني اگر بوعلي سينا هوشش بيشتر است، تكليفش هم بيشتر است. اين هم يك مسأله.
سؤال: چرا من بوعلي سينا نشدم؟ پاسخ: 1- با نيت صادق مي‌تواني بوعلي سينا شوي. با آه صادقانه مي‌تواني اجر او را ببري. 2- به همان مقدار دو ساعتي كه بوعلي سينا فكر كرد، شما هم فكر كني و تلاش كني اجر بوعلي سينا را داري، 3- تكليف شما هم يك صدم بوعلي سينا است، اگر يك صدم بوعلي سينا مي‌فهمي، «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» (بقره/286) من غصه‌ي آيات قرآن را مي‌خورم. بعضي از آيات قرآن در بورس است. بعضي از آيات قرآن فرق مي‌كند با اينكه مثل هم هستند. دو آيه داريم يك در بورس است، يك هم فراموش شده است. دو تا هم مثل هم هستند. يك آيه داريم «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ» يعني خدا تكليف نمي‌كند، «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» يعني تكليف به مقدار توان است. اين آيه را همه بلد هستند. اين آيه را كسي بلد نيست. يك آيه‌ي ديگر داريم عين اين آيه است «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها» (طلاق/7) فرق اينها چيست؟ «وُسعَها» يعني چقدر جان داري؟ «آتاها» يعني چقدر پول داري؟ يعني خدا به مقدار جانت و به مقدار پولت از تو تكليف مي‌خواهد.
سؤال: چرا من بوعلي سينا نشدم؟ پاسخ: 1- اجر آن را داري. 2- به مقدار دو ساعت كه كار كني كمبودي نداري. نسبت يك دهم با يك دهم فرقي نمي‌كند. منتها يك دهم ده تومان، يك تومان است. يك دهم ده ميليارد، يك ميليارد است. از همه گذشته جبران هم مي‌شود. خيلي چيزها را خداوند در آخرت مي‌دهد، چون جهان بيني ما كه جهان بيني مادي نيست. ما دنيا و آخرت را با هم حساب مي‌كنيم. «وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَة» (اسراء/19) داريم. گاهي وقت‌ها اينجا كمبود است. حديث داريم بعضي دعاها را خدا مستجاب نمي‌كند، روز قيامت يك هديه‌اي به او مي‌دهند. مي‌گويد: اين هديه چيست؟ مي‌گويد: يك دعا در دنيا كردي، مستجاب نشد. ولي ما هر دستي كه بالا بيايد حتماً يك چيزي مي‌دهيم، اگر همان دعا مستجاب نشود، در مقابل يك بلا از جانش دور مي‌كنيم. يا براي نسلش مي‌گذاريم. يا براي قيامتش مي‌گذاريم. دست بالا بيايد محروم نمي‌شود. ما اين را براي قيامت...حديث داريم، انسان مي‌گويد: كاش هيچ كدام از دعاهايم مستجاب نشده بود.
در دنيا هم همينطور است. خيلي وقت‌ها مي‌خواهيم يك كاري را بكنيم، نمي‌شود. بعد مي‌گوييم: چه خوب شد، نشد. اگر ما عقلمان كامل بود، كه هيچ‌كس پشيمان نمي‌شد. همينكه هر انساني پشيمان مي‌شود پيداست عقلش كوچك است. اگر انتخاب ما درست بود كه هيچ‌كس همسرش را طلاق نمي‌داد. اينكه همسرها را طلاق مي‌دهند، يعني چه؟ يعني پيداست انتخاب مرد درست نبوده است. پس نه انتخاب ما صد در صد است، نه عقلمان كامل است،

7- ايمان به حكمت خدا ، مايه ي آرامش دل
 

خداي حكيم به هركسي يك چيزي داده است، فقط ما بايد بدانيم خدا حكيم است. ببينيد اينجاي دست پوست اضافه گذاشته است. چرا؟ براي اينكه دستمان را كه خم مي‌كنيم اينجا كم نياوريم. ولي اينجاي دست پوست اضافه نگذاشته است. چرا؟ براي اينكه هيچ انساني در تاريخ نياز ندارد دستش از اين طرف خم شود. نه نياز داريم، نه خم مي‌شود، نه پوست اضافه است. نگاه مي‌كنيم مي‌بينيم چشم را كجا گذاشته كه اگر مشت هم زدي، آسيب نبيند. بعد چون از پي است، پي بايد با آب و نمك قاطي باشد. اشك ما شور است. بعد لب در مژه گذاشته است. بالايش پلك گذاشته است. بالاي پلك ابرو گذاشته كه اين ابروي سياه جلوي فشار نور را بگيرد. نور مستقيم چشمت را اذيت نكند. بعد خطوط پيشاني را از اين طرف كرده است، كه هركس عرق مي‌كند عرقش از اين طرف بيايد. اينهايي كه كار مي‌كنند و عرق مي‌كنند، عرقشان از اين طرف نمي‌آيد. همه عرقشان از اينطرف مي‌آيد و خود شما هم عرق‌ها را چنين مي‌كني. يعني خطوط پوست پيشاني، مشكي بودن ابرو، پلك، مژه، اشك شور، در گودي، خانه بن‌بست، وقتي حكمت خدا را ديدي، خداي حكيم گفته تو دختر داشته باشي.
يكي از همكارهاي ما خدا دو تا دختر به او داد. گفت: مي‌ترسم بچه دار شوم. سومي‌اش هم دختر باشد. گفتم: اِ... به تو چه؟! سنگيني‌اش روي زمين است و رزقش با خداست. عزت و ذلت هم دست اوست. چه فرقي بين دختر و پسر مي‌كند؟
يك كسي به من گفت: شما دختر داري؟ گفتم: بله. گفت: پسر نداري؟ گفتم: نه. گفت: خدا به حق محمد و آل محمد يك پسر به تو بدهد. گفتم: خدا به حق محمد و آل محمد يك جو عقل به تو بدهد. (خنده حضار) تو عقلت نمي‌رسد. چه فرقي مي‌كند دختر و پسر كه انسان فرق بگذارد؟ فكر مي‌كند آدم اگر پسر داشته باشد، سر پيري به درد او مي‌خورد. اينقدر آدم داريم كه هفت تا هشت تا پسر دارد و در نكبت زندگي مي‌كند، و اينقدر آدم داريم با يك دختر تا آخر عمر زندگي‌اش راحت... ما توحيدمان گير دارد. ما خداپرستي‌مان گير دارد. ما فكر مي‌كنيم كه اگر تهران باشيم، وضعمان خوب است. اينقدر آدم در تهران گرسنگي مي‌خورد، و اينقدر آدم در روستاهاي دور زندگي راحتي دارد. فكر مي‌كنيم اگر دانشگاه رفتيم، تمام چراغ‌ها سبز. اگر پشت كنكور رد شديم، خاكمان بر سر است. اينقدر آدم تحصيل كرده داريم كه هزار تا مشكل دارد. و اينقدر آدم داريم كه... چيزهايي ما ديديم. خيلي چيزها ديديم.
خدايا، «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِك‏» سؤال و جواب را دوباره بگويم. چرا من تيزهوش نيستم. تيزهوش‌ها يك مشكلاتي هم دارند.
يك طنزي هست، طنز قشنگي است. مي‌گويند: يك كسي به خدا تلگراف كرد. اي خدا! يك كاميون اسكناس براي من بفرست، راحت خوش خوش باشيم. جواب آمد يك كاميون اسكناس به تو مي‌دهم ولي با دو تا پسر هروئيني. گفت: نمي‌خواهم. خدايا يك گوني اسكناس بده ما خوش باشيم. جواب آمد: يك گوني اسكناس به تو مي‌دهم با يك دختر كچل. گفت: خدايا، تلگراف سوم. يك ساك اسكناس به ما بده خوش باشيم. گفت: يك ساك اسكناس مي‌دهم با تنگي سينه. گفت: خدايا نمي‌خواهم. همان روزي خودمان را بده بيايد. گفت: تدريجاً مي‌رسد فوضولي موقوف! (خنده حضار)
«اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِك‏» ما اگر عقلمان مي‌رسيد كه پشيمان نمي‌شديم. اگر انتخابمان درست بود كه طلاق واقع نمي‌شد. ما عقلي نداريم. سوادي نداريم. اين ليسانس و آيت ‌اللهي كه چيزي نيست. قرآن به همه باسوادها گفته: سواد شما اندك است. «وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً» (اسراء/85) يعني همه حوزه و دانشگاه، علمشان روي هم اندكي بيش نيست. حالا بعضي‌ها كه مي‌خواهند اسرار دين را هم بفهمند. اين خيلي معركه است. اسرار دين را مي‌خواهد بفهمد.
يكي آمد گفت: آقا تا من اسرار دين را نفهمم، به احكام دين عمل نمي‌كنم. گفتم: اين حرف درستي است، علمي است؟ عقلي است؟ بيمار به دكتر بگويد: تا اسرار قرص را نفهمم نمي‌خورم. مي‌گويد: برو بمير. چطور شما در مقابل يك پزشكي كه ده تا دوازده سال درس خوانده اضافه بر ديپلم، ديپلم را كه همه دارند. ده دوازده سال درس خوانده، هرچه دكتر گفت گوش مي‌دهي، حتي مراجع ما گوش مي‌دهند. مراجع ما خودشان هم تقليد مي‌كنند. يعني هر مرجعي بيمار مي‌شود، هرچه دكتر گفت گوش مي‌دهد. چطور مرجع هشتاد ساله گوش به حرف يك دكتر مي‌دهد. چون تخصص دارد. اصلاً سواد ما چقدر است؟ برگ انار باريك است. چرا؟ برگ انگور پهن است. چرا؟ ما چه مي‌دانيم؟ اطلاعات ما اندكي بيش نيست. چرا ما بوعلي سينا نشديم. پاسخ: با نيت مي‌شود جبران كرد.

8- نيت خالصانه ، عامل جبران كاستي ها
 

مي‌گويند كه: يك كسي يك سالني را وسطش مثلاً تخته سه لا و يك پرده‌ي كلفتي را گذاشت، به دو تا گروه هنرمند گفت: شما اين طرف نقاشي كنيد. شما هم اين طرف. بعد كارشناس‌ها مي‌آيند، جايزه مي‌دهند. هنرمندهاي اين طرف بسيار عالي درست كردند. هنرمندهاي آن طرف هيچ كار نكردند فقط ديوار را صيقل دادند. آينه ساختند. پرده را كه برداشتند ديدند هرچه آنجاست، اصلش آنجاست. شما اگر قلبت صفا داشته باشد، نيت شما خالص باشد. بنده الان مي‌توانم تمام ثواب‌هاي حضرت امام را داشته باشم. چرا؟ براي اينكه به كارش راضي هستم. روايات داريم هركس به كار كسي راضي بود در اجر او شريك است.
بنده در تلويزيون حرف مي‌زنم. شما پاي تلويزيون نشستي. مي‌گويي: خوب بحث ايشان خوب بود. الحمدلله! خدايا حفظش كن. در كار من شريك هستي. من مي‌بينم اين آقا خطبه‌ي نماز جمعه مي‌خواند. مي‌گويم: خدايا حق را بر زبانش جاري كن. نگاه مي‌كنيم عجب جوان‌ها ابتكاري كردند. چه اختراعي كردند؟ جوان‌هاي دانشجو دستتان درد نكند. درود بر شما! باعث عزت جمهوري اسلامي شديد. در اجر آنها شريك هستم. ما با نيت مي‌توانيم، با قلب صاف مي‌توانيم، با آينه‌كاري درون مي‌توانيم در همه جا شريك شويم. پس نسبت هست، يك دهم. يك دهم يا يك ميليارد مي‌شود، يا يك تومان مي‌شود. نيت هست، نسبت هست، جبران در قيامت هست. شش دانگ، شش دانگ است. حالا چه خانه بزرگ باشد، چه خانه كوچك! شش دانگ، شش دانگ است. هركسي در نسبت خودش. بچه‌ي كوچولو حرف ناقص هم بزند، مثل آدم بزرگ است كه حرف كامل بزند. بلال سياه پوست، نمي‌توانست شين بگويد. مي‌گفت: «اسهد ان لا اله الا الله» گفتند: يا رسول الله اين «شين» را نمي‌تواند بگويد. بايد بگويد: «اشهدان لا اله الا الله» مي‌گويد: «اسهد» پيغمبر فرمود: «سين» او مثل «شين» است.
بعد هم خانمي كه مي‌گويد: من چرا خوشگل نيستم؟ خواستگار چرا براي من نمي‌آيد؟ بايد حساب كني خانم شكلت از آن خوشگل كمتر است. اما باقي كمالات چه؟ گاهي وقت‌ها هوشت بهتر است. حافظه‌ات بيشتر است. گاهي وقت‌ها عمرت بيشتر است. خوب خوشگل ممكن است هفتاد سال عمر كند. شما هشتاد و پنج سال! معمولاً زشت‌ها هم مي‌مانند. (خنده حضار) بنابراين درست است اين خوشگل‌تر است، اما آفاتي هم دارد. اميرالمؤمنين مي‌گويد: «مَادُّ الْقَامَة» (نهج‌البلاغه/ص354) قد او بلند است. ماشاءالله! هوه.... اما مي‌فرمايد: «قَصِيرُ الْهِمَّة» (نهج‌البلاغه/ص354) همتش كوتاه است. قد بلند، همت كوتاه. «طَلِيقُ اللِّسَان‏» (نهج‌البلاغه/ص354) بيان روان است. «حَدِيدُ الْجَنَانِ» قلبش سنگ است. سنگدل، بيان نرم، دل سنگ، قد بلند، همت كوتاه. شكل زيبا، عمر كوتاه. البته حالا خوشگل‌ها پاي تلويزيون نگويند قرائتي چه مي‌گويي؟ انشاءالله خدا به شما عمر بدهد. من كه تقسيم عمر نمي‌كنم. ولي مي‌خواهم بگويم، هركسي اگر يك نعمتي دارد كه شما نداري، شما هم يك نعمت‌هايي داري كه او ندارد. شما هم يك نعمتي داري كه او ندارد. و صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار)
بسياري از نوابغ ما در رشته‌هاي ديگر شكست خورده‌اند. خدا شهيد مطهري را رحمت كند. مي‌گفت: داروين نگوييد نابغه است. در دو رشته‌ي دانشگاهي كودن بود. در رشته‌ي پزشكي شكست خورد. در رشته‌ي علوم ديني هم كه آخوند مسيحي‌ها شود، كشيش شود شكست خورد. در رشته‌ي علوم طبيعي صاحب نظر شد. اينطور نيست كه اين آقايي كه نابغه است، هركسي را خدا يك چيزي داده است. يك ليوان آب كه به شما دادند، نگو چرا سرش خالي است؟ بگو: چقدر از آن پر است؟ ما معمولاً سر خالي را مي‌گوييم. انسان اينطور است. 29 شب سحري مي‌خورد، يك شب نمي‌خورد مي‌گويد: فهميديد چه شد؟ ديشب سحري نخوردم. يكبار نمي‌گويد: فهميدي چه شد؟ 29 شب خورديم. مثل مگس نباشيم روي زخم بنشينيم. ممكن است شما شكلت، هوشت، پولت، مثلاً يك كسي رأي مي‌آورد رييس جمهور مي‌شود. يك كسي هم رأي نمي‌آورد. خوب رييس جمهور چقدر مسئوليت دارد. آنكسي كه رأي نياورد اگر دين داشته باشد بايد بگويد: چه بهتر! وظيفه‌ام اين بود خودم را كانديد كردم، رأي نياوردم چه بهتر.
خدا آيت‌الله خاتمي را رحمت كند. امام جمعه‌ي يزد، پدر رييس جمهور قبل. يك شب در تلويزيون آمد ... گفت: والله من كه حوصله‌ام نمي‌رسد. به من گفتند: وظيفه‌ي شرعي‌ات است جزء خبرگان كانديدا شوي. حالا چون مي‌گويند: وظيفه‌ي شرعي‌ات است، من هم كانديدا شدم. اگر رأي داديد كه مجبور هستم مجلس خبرگان بروم. اگر هم رأي نداديد چه بهتر! (خنده حضار) راحت... اين دل آرام!
امام وقتي مي‌خواهد از دنيا برود، در وصيت‌نامه‌اش مي‌گويد: من با دلي آرام... دلي آرام... اينكه امام فرمود: اي كاش يك پاسدار بودم. دروغ كه نگفته است. يعني حساب كرده پاسدار پُزش كم است. اما بارش هم كم است. ولي من امام هستم، مقام من بالا است و بار دوش من هم سنگين است. بنابراين هيچ غصه نخوريد كه چه كسي كجاست؟ هركس هركجا هست، كار خودش را خوب انجام بدهد. عدس پاك مي‌كني خوب انجام بدهي. خياطي، خوب خياطي كن. هركسي هركاري كه مي‌كند خوب انجام بدهد، روز قيامت همه مثل هم هستند.
حالا يك دعا مي‌كنم. بحث ما تمام شد. خدايا تو را به حق اميرالمؤمنين كه در زيارت امين الله مي‌گوييم: «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِك‏» دل آرام! تو را به حق دل آرام اميرالمؤمنين و باقي اهل بيت و پيغمبر، تو را به حق تمام مؤمنيني كه دل آرام دارند، به ما ايماني بده كه هميشه دل ما آرام باشد. ايمان كاملي بده كه هرچه تو راضي هستي ما هم به همان چيز راضي باشيم. دختر يا پسر، شهر يا روستا، گمنام يا شهرت، خدايا قلب ما و روح ما را راضي به قضاي خودت قرار بده. دست ما را در اضطراب‌ها و هيجان‌ها بگير.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
« پاسخ سؤالات مسابقه »
1- لازمه‌ي عدل و حكمت در‌ آفرينش موجودات چيست؟
1) تساوي و همساني

2) تفاوت و اختلاف *
 

3) تبعيض و تفاوت
2- براي تشكيل جامعه بشري چه چيزي لازم است؟
1) تفاوت افراد در استعداد و توان
2) تعاون و همياري افراد

3) تفاوت‌ها و تعاون‌ها *
 

3- ملاك محاسبه‌ي انفاق به محرومان چيست؟
1) ميزان كمك پرداختي

2) نسبت ميان داده و داشته *
 

3) ميزان بهره‌مندي محرومان
4- بر اساس روايات، چه چيزي كارهاي اندك انسان را جبران مي‌كند؟

1) نيت صادقانه *
 

2) عبادت خالصانه
3) دقت عالمانه
5- بر اساس قرآن ، تكليف بر چه اساسي است؟
1) به ميزان توان جسمي
2) به ميزان وسع مالي

3) هر دو مورد *
 

لینک شرکت در مسابقه : www.gharaati.ir/quiz/index.php
منبع:پایگاه اطلاعات قرآنی و مذهبی